نشر سایه سخن
9.78K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.8K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
Gofti ke Bad Morde Ast
Ahmad Shamloo @dlkook
گفتی که:
«ــباد،مرده‌ست!
ازجای برنکنده یکی سقف رازپوش
برآسیاب خون،
نشکسته در به قلعه‌ی بی‌داد،
برخاک نفکنیده یکی کاخ
باژگون
مُرده‌ست باد!»
گفتی:
«ــ برتیزه‌های کوه
با پیکرش، فروشده درخون،
افسرده است باد!»
تو بارها و بارها
بازندگی‌ت
شرمساری
ازمردگان کشیده‌ای.
(این را،من
همچون تبی
دُرُست
همچون تبی که خون به رگم خشک میکندــ
احساس کرده‌ام.)
وقتی که بی‌امید و پریشان
گفتی:
«ــ مرده‌ست باد!
برتیزه‌های کوه
باپیکرِ کشیده‌ به‌خونش
افسرده است باد!» ــ
آنان که سهم‌اشان راازباد
بادوستاقبان معاوضه کردند
دردخمه‌های تسمه وزرداب،
گفتنددرجواب تو،باکبردردشان:
«ــ زنده است باد!
تازَنده است باد!
توفانِ آخرین را
درکارگاهِ فکرت رعدْاندیش
ترمیم می‌کند،
کبرِکثیفِ کوهِ غلط را
برخاک افکنیدن
تعلیم میکند.»
(آنان
ایمانشان
ملاطی
ازخون وپاره‌سنگ وعقاب است.)
گفتند:
«ــ باد زنده‌ست،
بیدارِ کارخویش
هشیار کارخویش!»
گفتی:
«ــ نه! مُرده
باد!
زخمی عظیم مُهلک
از کوه خورده
باد!»
تو بارها و بارها
با زندگی‌ت
شرمساری
از مُردگان کشیده‌ای،
این را من
همچون تبی که خون به رگم خشک میکند
احساس کرده‌ام.
۸ بهمنِ۱۳۵۳
#احمد_شاملو
#فریدون_شهبازیان

🆔 @Sayehsokhan
Audio
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرمسار ترانه‌های بی‌هنگام خویش.
 
و کوچه‌ها
بی‌زمزمه ماند و صدای پا.
 
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
       بر اسبانِ تشریح،
و لَتّه‌های بی‌رنگِ غروری نگونسار
         بر نیزه‌هایشان.
 

 
تو را چه سود
               فخر به فلک
                          برفروختن
هنگامی که
             هر غبارِ راهِ لعنت‌شده نفرینت می‌کند.
 
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس‌ها
              به داس سخن گفته‌ای.
 
آنجا که قدم برنهاده باشی
گیاه
    از رُستن تن می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
                       هرگز
باور نداشتی.
 

 
فغان! که سرگذشتِ ما
سرودِ بی‌اعتقادِ سربازانِ تو بود
که از فتح قلعه‌ی روسبیان
                              بازمی‌آمدند.
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد،
که مادرانِ سیاه‌پوش
ــ داغدارانِ زیباترین فرزندانِ آفتاب و باد ــ
هنوز از سجاده‌ها
                    سر برنگرفته‌اند!


 شعر و صدای #احمد_شاملو

🆔 @Sayehsokhan
در غریو ِ سنگین ِ ماشین‌ها و اختلاط ِ اذان و جاز
آواز ِ قُمری ِ کوچک را
شنیدم ،
چنان‌که از پس ِ پرده‌ای آمیزه‌ی ابر و دود
تابش ِ تک ستاره‌یی.

آن‌جا که گنه‌کاران
با میراث ِ کمرشکن ِ معصومیت ِ خویش
بر درگاه ِ بلند
                  پیشانی ِ درد
                            بر آستانه می‌نهند
و باران ِ بی‌حاصل ِ اشک
                                     بر خاک
و رهایی و رستگاری را
از چارسوی بسیط ِ زمین
  پای در زنجیر و گم کرده راه می‌آیند ،
گوش بر هیبت ِ توفانی ِ فریادهای نیاز و اذکار ِ بی‌سخاوت بسته
دو قُمری
            بر کنگره‌ی سرد

دانه در دهان ِ یکدیگر می‌گذارند

و عشق
      بر گرد ِ ایشان
                      حصاری دیگر است .


#احمد_شاملو

🆔 @Sayehsokhan
عشق
رطوبتِ چندش انگيزِ پلشتی‌ست
و آسمان
سر پناهی
تا به خاک بنشينی و
بر سرنوشت خويش
گريه سازکنی.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی
هر چه باشد.
چشمه‌ها
از تابوت می‌جوشند
و سوگ‌وارانِ ژوليده آبروی جهان‌اند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمندتران‌اند.
خامُش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه‌شوم
از عشق
چيزی بگوی!
۱۳۵۹/۵/۲۳
#احمد_شاملو

بخشی از شعر عاشقانه،
از دفتر ترانه‌های کوچک غربت

🆔 @Sayehsokhan
👌 از مرگ!

هرگز از مرگ نهراسیده‌ام
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.

جُستن
یافتن
و آن گاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پی‌افکندن ــ

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.

دیِ ۱۳۴۱

#احمد_شاملو

شعر: از مرگ
دفتر: آیدا در آینه

🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from Sayehsokhan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مستند
#احمد_شاملو
#فرشاد_فداییان

🔸 مستند «این بامداد خسته»

این فیلم دو ساعته حاوی تصاویر و گفتگوهایی از احمد شاملو و خانه و خانواده‌اش است.

کارگردان فرشاد فداییان

@bankema
🆔 @Sayehsokhan
#برگه_شوندان

#شمع در حافظه ما ایرانی‌ها، رسوبات تکان‌دهنده‌ای دارد؛ شگفت انگیز اینکه هر کدام روایتی متمایز را آبستن هستند؛

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
#سعدی

پر زنان در پیش شمع روی تو
جان ناپروای من پروانه‌ای است

#عطار

دلا از روشنی شمعی برافروز
ز شمع آتش پرستیدن بیاموز

#نظامی

شمع جگر چون جگر شمع سوخت
آتش دل چون دل آتش فروخت

#نظامی

شمع را ساختند بر سر جای
و ایستادند همچو شمع به پای

#نظامی

در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده

#خاقانی

دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب
تو شمع پیکر نیم‌شب دل دزدی اینسان تا کجا؟

#خاقانی

طرازِ پیرهنِ زَرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درونِ پیرهنم

#حافظ

گر کُمَیتِ اشکِ گلگونم نبودی گرم‌رَو
کَی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟

#حافظ

گر آتش دل نیست پس این دود چراست
ور عود نسوخت بوی این عود چراست
این بودن من عاشق و نابود چراست
پروانه ز سوز شمع خشنود چراست

#مولوی

یک شمع از این مجلس صد شمع بگیراند
گر مرده‌ای ور زنده هم زنده شوی با ما

#مولوی

کثرت خلق به توحید چه نقصان دارد؟
چه خلل می رسد از رشته به یکتایی شمع؟

#صائب_تبریزی

اينكه گاهي  مي‌زدم  بر  آب  و  آتش خويش را
روشني  در   كار مردم بود مقصودم چو شمع

#صائب_تبريزي

از  شمع    سه    گونه    كار    مي‌آموزم
مي‌گريم   و    مي‌گدازم    و     مي‌سوزم

#مسعود_سعد_سلمان

شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

#شهریار

کاش در بستر تنهایی تو
پیکرم شمع گنه می افروخت

#فروغ_فرخزاد

و در شهادت یک شمع
راز منوری است که آن را
آن آخرین و آن کشیده‌ترین شعله خوب می‌داند

#فروغ_فرخزاد

دیریست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزن ام

#احمد_شاملو

ایستادگی کن تا روشن بمانی،
شمع های افتاده خاموش می شوند.

#احمد_شاملو

شمع اشکی دو بیفشاند و بمرد
روشنایی بشد و سایه ببرد

#هوشنگ_ابتهاج

و...

کثرت هایی عجیب که حول یکتایی شمع، خرده خرده های مولفین را روایت می کنند.

#سولماز_نصرآبادی

https://t.me/shavandanpage
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر کسی
احساست را نفهمید؛
مهم نیست...
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
فهمیدن احساس
کار هرآدمی نیست...

#احمد_شاملو

#سلام_صبحتون_به_خیر

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتظار

این‌چنین در چشم‌انتظاری
شب‌ها چندان دراز می‌گذرد
که ترانه ریشه‌افشان کرده درخت‌وار بر بالیده است.

و آنان که به زندان‌ها اندرند – مادر! –
و آنان که روانه‌ی تبعیدگاه‌ها شده‌اند
هر بار که آهی برآرند
– نگاه کن! –
این‌جا برگی بر این سپیدار می‌لرزد...



#یانیس_ریتسوس
ترجمه: #احمد_شاملو
@sayevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan
همچو بوتیمارِ مجروحی
نشسته بر لبِ دریاچه‌ی شب 
می‌خورَد اندوه

شامگاه
اندیشناک و خسته و مغموم.

کاج‌های پیر تاریکند و در اندیشه‌ی تاریک.
من غمین و خسته و اندیشناکم چون غروبِ شوم.

من چنان
چون کاج‌های پیر
تاریکم که پنداری
دیرگاهی هست
تا خورشید
بر جانم نتابیده‌ست.

می‌کشم بی‌نقشه
در غم‌خانه‌ی خود
پای
می‌کشم بی‌وقفه
بر پیشانیِ خود
دست...

ای پیمبرهای سرگردانِ نیکی!
ای پیمبرهای
بی‌تکفیرِ
بی‌زنجیرِ
بی‌شمشیر!

در گذرگاهی چنین از عافیت مهجور،
بی‌کتابی اندر آن از دوزخی سوزان حکایت‌های رعب‌انگیز،
پرچمِ محزونِتان را
سخت
دور می‌بینم که باد افتاده باشد روزی اندر سینه‌ی مغرور!

زهرِ رنج از ناتوانی‌های معصومانه‌تان در دل،
هم‌چو بوتیمار
بر لبِ دریاچه‌ی شب می‌خورم اندوه.
آنچنان چون کاجِ پیری پُرغبارم من، که گویی دیرگاهی رفته کز ابری
نم‌نمی باران نباریده‌ست.

می‌کشم
بی‌نقشه
در غم‌خانه‌ی خود پای...
می‌کشم
بی‌وقفه
بر پیشانیِ خود دست...


#احمد_شاملو
#شعر_سپید_شاملو

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرنده کوچک


پرندۀ کوچک گل‌بهی رنگی
بندی بر پای
با بال‌های خُرد مواجش
به جانب خورشید پر کشیده
اگر تنها یک بار نگاهش کنی
او به رویت لبخندی می‌زند
و اگر دو بار و سه بار نگاهش کنی
تو خود به آوازخواندن درمی‌آیی...



#یانیس_ریتسوس
ترجمه: #احمد_شاملو

@sayevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan
Shabâne (Shâneat Mojâbam Mikonad) [feat. Morteza Hannaneh]
Ahmad Shamlu, Morteza Hannaneh
شانه‌ات مُجابم می‌کند
در بستری که عشق تشنگی‌ست
زلالِ شانه‌هایت
همچنانم عطش می‌دهد
در بستری که عشق
مُجابش کرده است.

شعر و صدای:

#احمد_شاملو


#شعر_سپید_احمد_شاملو

🆔 @Sayehsokhan
"كجا مى‌روى زندان‌بان زیبا
با این كلید آغشته به خون؟"
- مى‌روم آن را كه دوست مى‌دارم آزاد كنم
اگر هنوز فرصتى به جاى مانده باشد.
آن را كه به بند كشیده‌ام
از سر مهر، ستمگرانه
در نهانى‌ترین هوسم
در شنیع‌ترین شكنجه‌ام
در دروغ‌هاى آینده
در بلاهت پیمان‌ها.
مى‌خواهم رهاییش بخشم
مى‌خواهم آزاد باشد
و حتی از یادم ببرد
و حتی برود
و حتی بازگردد و
دیگر بار دوستم بدارد
یا دیگرى را دوست بدارد
اگر دیگرى را خوش داشت.

ژاک پره‌ور

برگردان: احمد شاملو

#ژاک_پره‌ور
#احمد_شاملو

🆔 @Sayehsokhan
به پرواز
شک کرده بودم
به هنگامی که شانه‌هایم
از وبالِ بال
خمیده بود،
و در پاکبازیِ معصومانه‌ی گرگ و میش
شب‌کورِ گرسنه‌چشمِ حریص
                                  بال می‌زد.
به پرواز
شک کرده بودم من.

سحرگاهان
سِحرِ شیری‌رنگیِ نامِ بزرگ
در تجلی بود.

با مریمی که می‌شکفت گفتم: «شوقِ دیدارِ خدایت هست؟»
بی‌که به پاسخ آوایی برآرد
خستگی باز زادن را
به خوابی سنگین
                      فرو شد
همچنان
         که تجلّی ساحرانه‌ی نامِ بزرگ؛
و شک
بر شانه‌های خمیده‌ام
جای‌نشینِ سنگینی‌ِ توانمندِ بالی شد
که دیگر بارَش
به پرواز
احساسِ نیازی
نبود.

#احمد_شاملو
#شعر_سپید_فارسی
🆔 @Sayehsokhan
من در رویای خود دنیایی را می‌بینم که در آن
هیچ انسانی انسان دیگر را خوار نمی‌شمارد
زمین از عشق و دوستی سرشارست
و صلح و آرامش، گذرگاه‌هایش را می‌آراید

من در رویای خود دنیایی را می‌بینم که در آن
همگان راه گرامی آزادی را می‌شناسند
حسد، جان را نمی‌گزد
و طعم روزگار را بر ما سیاه نمی‌کند

من در رویای خود دنیایی را می‌بینم که در آن
سیاه یا سفید
-ازهرنژادی که هستی-
از نعمت‌های گسترهی زمین سهم می‌برد
هر‌ انسانی آزاد است
شوربختی ازشرم سربه زیر می‌افکند
و شادی همچون مرواریدی گران قیمت
نیاز‌های تمامی بشریت را بر می‌آورد

چنین است دنیای رویای من!


#لنگستون_هیوز
#احمد_شاملو

🆔 @Sayehsokhan
abbas kia rostami
Tanhai
باهم گوش بدیم🍃
بخشی از صحبت های عباس کیارستمی در مورد تنهایی..

#احمد_شاملو

🆔 @Sayehsokhan