تکست و نوشته رمانخونه❤️
228 subscribers
2.63K photos
46 videos
12.9K files
9.16K links
چقدر خوبه که وسط
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم  ♡
                   ♡
@romankhone_ir💖
                   ♡
Download Telegram
❤️ #ایـــن_قــلــب_نمیشکند❤️
روایتگران خوش قلم این داستان #باران_آسایش و #کتایون_هوشیار

#خلاصه_رمان : #دختری از یه خانواده #پولدار که گرفتار #اعتیاد میشه. خانواده‌ش #طردش می‌کنن و تو یه شب با #برادر آبتین #تصادف میکنه تصادفی که مقصرش #رهاس و کسی باور نمیکنه چرا؟؟؟ چون رها رفته تو #کما!!!!

با بی‌حالی خودم را به در اتاق رسانده و صدایش زدم:
_آبـ....آبتین...تو...توروخدا...#استخونام...درد..میکـ...میکنه...بذار...بذار...برم...
دستم از دستگیره در سر خورد و کنارم افتاد. صدایی نشنیدم بدنم از #درد روبه فلج شدن بود. دوروز بود مواد مصرف نکرده بودم و بدنم نیاز مبرمی به آن لعنتی داشت...آبتین توی اتاق زندانی‌ام کرده بود و به زجه زدن‌هام توجهی نداشت. #لب‌هام خشک شده بود و تو تب داشتم می‌سوختم. دست مشت شده‌ام را #بی‌جان و آرام به در می‌کوبیدم که در باز شد. کمی خودم را به عقب کشیدم. داخل شد سینی غذا را روی تخت گذاشت. به سمتم آمد. دستش را دور #کمرم حلقه کرد و کمکم کرد روی تخت بنشینم. خودش هم کنارم نشست و من سر سنگین شده‌ام را به شانه‌ی محکمش تکیه دادم.
_حالم... بده آبتین!
دستش را #نوازش وار روی صورتم می‌کشید.
_برات خوب نیست...!
_#می‌میرم. طاقت ندارم من...
_منو #دوست داری؟
سکوتم را به پای جواب #مثبتم گذاشت:
_به خاطر منم که شده باید #ترک کنی!
_نمیـ...تونم لعنتی...
همزمان با گفتن "می‌تونی" لب‌هایم توسط لب‌های #گرمش #لمس شدند. #حرارت بدنم از قبل بیشتر شد. شک نداشتم اگر در اثر نرسیدن آن ماده‌ #تشنج نمی‌کردم قطعا آن بوسه‌ی آتشین جانم را می‌گرفت!

‼️‼️‼️

ژانر : #اجتماعی👨‍👩‍👧‍👦 #عاشقانه💑 #کمی‌طنز😜 #احساسی🙃
https://t.me/joinchat/AAAAAEr1IKrXv1rBeDaw3Q
#بپر_‌توکانال_بهترین_رمان_سال_98😺👆