منوچهر ستوده، ایرانشناسی با پای پیاده
منوچهر ستوده در ۵ فروردین ۱۳۹۵ بر اثر بیماری عفونت ریه در بیمارستان طالقانی چالوس بستری شد و سرانجام در ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در ۱۰۲ سالگی درگذشت.
علی دهباشی، نویسنده و سردبیر مجله بخارا در مطلبی با عنوان «ایرانشناسی با پای پیاده» در روزنامهی شرق میآورد:
«دکتر #منوچهر_ستوده آخرین نماینده نسلی از ایرانشناسان بود که مجموعه مطالعات و آثارش تنها از راه خواندن #کتاب و مقاله و پژوهشهای نسلهای پیشین فراهم نشد؛ بلکه ضمن مطالعه آنچه قبل از او نوشته شده بود، براساس مشاهدات عینی خود دستبهکار نوشتن میشد. نخستین اثر ستوده که در سال ١٣٣٢ تحت عنوان «فرهنگ گیلکی» به رشته تحریر درآمد و استاد پورداوود بر آن مقدمهای نوشتند، حاصل دوره معلمی #ستوده در #رشت بود؛ زمانی که در کوچه و بازار راه میرفت و فرهنگ #گیلکی را در کنار #فرهنگ مردم آنجا ثبت و ضبط میکرد. بعد از آن این شیوه را در تمامی آثارش مدنظر قرار داد و تا آخرین نوشتههایش به این روش پایبند بود که بهعنوان مشتی از خروار آن میشود به «فرهنگ کرمانی» و «فرهنگ بِهدینان» اشاره کرد. بنا بر این علایق که از همان سالهای نخستین در این ایرانشناس برجسته هویدا شده بود، او پای پیاده از تهران رهسپار الموت شد و با توجه به علاقهمندیای که به قلای اسماعیله داشت، خود را به بلندیهای الموت که اسماعیلیه و حسن صباح در آن روزگار گذرانده بودند، رساند و مشاهدات و مطالعاتش را به رشته تحریر درآورد. همان زمان بود که بدیعالزمان فروزانفر، استاد او در دانشگاه تهران این مطالعات را با وجود آنکه جنبه #تاریخی و جغرافیای تاریخی داشت، بهعنوان پایاننامه ستوده پذیرفت و چنین اتفاق فرخندهای باعث تشویق ستوده شد که بررسی و مطالعه جغرافیای تاریخی را در دستورکار خود قرار دهد.»
دهباشی مینویسد:
«ما #ایرانشناسی را از دست دادیم که هر صفحه از آثارش، حاصل مکاشفات و مشاهدات عینی خودش بود؛ مردی که تا آخرین ماههای عمر طولانیاش دست از نوشتن و خواندن برنداشت و هرگز تسلیم وسوسه زندگی در شهر نشد. از افتخاراتش بود که روغن نباتی نخورده است، به سوسیس و کالباس لب نزده و کارش مانند نیاکانش کشاورزی بوده و مکان زندگیاش، جایی در ییلاق و قشلاق متوالی میان چالوس و کوشکک لورا در گچسر.
بهندرت به شهر مراجعه میکرد و به کار اطبا بیاعتنا بود. از رهآوردهای زندگیاش با مردم آموخته بود که چطور فارغ از مصرف قرص و دارو، خود را معالجه کند و یکی از بهترین و مهمترین کوهنوردان ایران به شمار میرفت. در نوجوانی از تهران تا اردبیل را ١٧روزه رفته بود و منطقه گسترده رشتهکوههای البرز را بهخوبی میشناخت و در اثر گرانسنگ «البرزنامه» تمام کوههای این منطقه را براساس مشاهدات خود بررسی کرده بود. حال که او در میان ما نیست، آثارش، از مهمترین منابع و مراجع هرکسی است که بخواهد درباره تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران دست به کار مطالعه شود.»
یادش گرامی
@Tavaana_TavaanaTech
منوچهر ستوده در ۵ فروردین ۱۳۹۵ بر اثر بیماری عفونت ریه در بیمارستان طالقانی چالوس بستری شد و سرانجام در ۲۰ فروردین ۱۳۹۵ در ۱۰۲ سالگی درگذشت.
علی دهباشی، نویسنده و سردبیر مجله بخارا در مطلبی با عنوان «ایرانشناسی با پای پیاده» در روزنامهی شرق میآورد:
«دکتر #منوچهر_ستوده آخرین نماینده نسلی از ایرانشناسان بود که مجموعه مطالعات و آثارش تنها از راه خواندن #کتاب و مقاله و پژوهشهای نسلهای پیشین فراهم نشد؛ بلکه ضمن مطالعه آنچه قبل از او نوشته شده بود، براساس مشاهدات عینی خود دستبهکار نوشتن میشد. نخستین اثر ستوده که در سال ١٣٣٢ تحت عنوان «فرهنگ گیلکی» به رشته تحریر درآمد و استاد پورداوود بر آن مقدمهای نوشتند، حاصل دوره معلمی #ستوده در #رشت بود؛ زمانی که در کوچه و بازار راه میرفت و فرهنگ #گیلکی را در کنار #فرهنگ مردم آنجا ثبت و ضبط میکرد. بعد از آن این شیوه را در تمامی آثارش مدنظر قرار داد و تا آخرین نوشتههایش به این روش پایبند بود که بهعنوان مشتی از خروار آن میشود به «فرهنگ کرمانی» و «فرهنگ بِهدینان» اشاره کرد. بنا بر این علایق که از همان سالهای نخستین در این ایرانشناس برجسته هویدا شده بود، او پای پیاده از تهران رهسپار الموت شد و با توجه به علاقهمندیای که به قلای اسماعیله داشت، خود را به بلندیهای الموت که اسماعیلیه و حسن صباح در آن روزگار گذرانده بودند، رساند و مشاهدات و مطالعاتش را به رشته تحریر درآورد. همان زمان بود که بدیعالزمان فروزانفر، استاد او در دانشگاه تهران این مطالعات را با وجود آنکه جنبه #تاریخی و جغرافیای تاریخی داشت، بهعنوان پایاننامه ستوده پذیرفت و چنین اتفاق فرخندهای باعث تشویق ستوده شد که بررسی و مطالعه جغرافیای تاریخی را در دستورکار خود قرار دهد.»
دهباشی مینویسد:
«ما #ایرانشناسی را از دست دادیم که هر صفحه از آثارش، حاصل مکاشفات و مشاهدات عینی خودش بود؛ مردی که تا آخرین ماههای عمر طولانیاش دست از نوشتن و خواندن برنداشت و هرگز تسلیم وسوسه زندگی در شهر نشد. از افتخاراتش بود که روغن نباتی نخورده است، به سوسیس و کالباس لب نزده و کارش مانند نیاکانش کشاورزی بوده و مکان زندگیاش، جایی در ییلاق و قشلاق متوالی میان چالوس و کوشکک لورا در گچسر.
بهندرت به شهر مراجعه میکرد و به کار اطبا بیاعتنا بود. از رهآوردهای زندگیاش با مردم آموخته بود که چطور فارغ از مصرف قرص و دارو، خود را معالجه کند و یکی از بهترین و مهمترین کوهنوردان ایران به شمار میرفت. در نوجوانی از تهران تا اردبیل را ١٧روزه رفته بود و منطقه گسترده رشتهکوههای البرز را بهخوبی میشناخت و در اثر گرانسنگ «البرزنامه» تمام کوههای این منطقه را براساس مشاهدات خود بررسی کرده بود. حال که او در میان ما نیست، آثارش، از مهمترین منابع و مراجع هرکسی است که بخواهد درباره تاریخ و جغرافیای تاریخی ایران دست به کار مطالعه شود.»
یادش گرامی
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from اتچ بات
#ایرانشهری_ام
آنچه در این متن اهمیت دارد:
۱_بر خلافِ ادعاهای ایرانستیزان علی الخصوص اردوگاه چپ مبنی بر اینکه خودآگاهی ملی در بین اقوامِ ایرانی تا قبل از ظهور سلسله پهلوی وجود نداشته و مردمان اقوام مختلف خود را به نام شهر و قوم خود می شناختند نه ایران!
میبینیم که شاعری دیلمی که زاده دیلمان بوده خود را یک الفرس(ایرانی) می داند(و در سال 394 ه ق مسلمان شده بود)
شاهان ساسانی را پدران خود می نامد
و این نکته یعنی خود اگاهی ملی، نه قومی!
۲_حتی《تغییر دینِ》این شاعرِ ایرانیِ تازی گویی بر علقه های ملی او تاثیری نگذاشته
و این نکته نشان دهندهء
"استمرار تفکر ایرانشهری"
پس از دورهء اسلامی
و بی تاثیری《دین و قومیت》
بر ایران خواهیِ مردمانِ نجد ایران است.(صحرای نجد امروز بخشی از عربستان است)
سر و صدایِ ضدیت با عرب و جنبش آزادی خواهانه
از اواخر قرن سوم هجری به تدریج شدت خود را از دست داد،
لیکن به کلی از میان نرفت،
چنانکه در "قرن پنجم هجری" باز ابوالحسن مهیار بن مرزویه دیلمی را می بینیم 👇که با وجودی که به وسیله سید رضی(ابوالحسن محمد الموسوی_جامع نهج البلاغه) در سال ۳۹۴ هجری اسلام اورد
و از کیش زرتشت دست کشید،
عصبیت ایرانی خود را از دست نداد
و تفاخر به اصل و نسب خود نمود و گفت:
قومی استو لواعلی الدهر فتی
و مشوا فوق رووس الحقب
عمموا بالشمس هاماتهم
و بنوا ابیاتهم بالشهب
و ابی کسری علا ایوانه
این فی الناس اب مثل ابی
قد قبست المجد من خیراب
و قبست الدین من خیر نبی
و ضممت الفخر من اطرافه
سودد الفرس و دین العرب
یعنی:
طایفه من از آغاز بر دهر(روزگار) فائق آمدند، و گام بر سر قرن ها می نهادند.
سر آنان از افتخار به خورشید می رسید و خانه هایشان در بلندی شهابها بنا می شد.
طاق پدرم کسری سر بر فلک افراشته است. کجاست در میان مردمان پدری مانند پدرِ من؟
من بزرگواری را از بهترین پدر به دست اوردم
و دین را از بهترین پیامبر گرفتم
و افتخار را از جوانب مختلف گرد اوردم:
و ان"سیادت ایرانیان و دین عرب"است.
بن مایه:
نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی
تالیف: حسین علی ممتحن/ص۲۴۸_۲۴۹
#شعوبیه #ایرانشهر #ایرانشناسی
IRANSHAHRINSTITUTE
#ایرانشهر_یک_پهنه_و_یک_هویت_فرهنگی_است
@Sarveiranshahr2mrahmati
آنچه در این متن اهمیت دارد:
۱_بر خلافِ ادعاهای ایرانستیزان علی الخصوص اردوگاه چپ مبنی بر اینکه خودآگاهی ملی در بین اقوامِ ایرانی تا قبل از ظهور سلسله پهلوی وجود نداشته و مردمان اقوام مختلف خود را به نام شهر و قوم خود می شناختند نه ایران!
میبینیم که شاعری دیلمی که زاده دیلمان بوده خود را یک الفرس(ایرانی) می داند(و در سال 394 ه ق مسلمان شده بود)
شاهان ساسانی را پدران خود می نامد
و این نکته یعنی خود اگاهی ملی، نه قومی!
۲_حتی《تغییر دینِ》این شاعرِ ایرانیِ تازی گویی بر علقه های ملی او تاثیری نگذاشته
و این نکته نشان دهندهء
"استمرار تفکر ایرانشهری"
پس از دورهء اسلامی
و بی تاثیری《دین و قومیت》
بر ایران خواهیِ مردمانِ نجد ایران است.(صحرای نجد امروز بخشی از عربستان است)
سر و صدایِ ضدیت با عرب و جنبش آزادی خواهانه
از اواخر قرن سوم هجری به تدریج شدت خود را از دست داد،
لیکن به کلی از میان نرفت،
چنانکه در "قرن پنجم هجری" باز ابوالحسن مهیار بن مرزویه دیلمی را می بینیم 👇که با وجودی که به وسیله سید رضی(ابوالحسن محمد الموسوی_جامع نهج البلاغه) در سال ۳۹۴ هجری اسلام اورد
و از کیش زرتشت دست کشید،
عصبیت ایرانی خود را از دست نداد
و تفاخر به اصل و نسب خود نمود و گفت:
قومی استو لواعلی الدهر فتی
و مشوا فوق رووس الحقب
عمموا بالشمس هاماتهم
و بنوا ابیاتهم بالشهب
و ابی کسری علا ایوانه
این فی الناس اب مثل ابی
قد قبست المجد من خیراب
و قبست الدین من خیر نبی
و ضممت الفخر من اطرافه
سودد الفرس و دین العرب
یعنی:
طایفه من از آغاز بر دهر(روزگار) فائق آمدند، و گام بر سر قرن ها می نهادند.
سر آنان از افتخار به خورشید می رسید و خانه هایشان در بلندی شهابها بنا می شد.
طاق پدرم کسری سر بر فلک افراشته است. کجاست در میان مردمان پدری مانند پدرِ من؟
من بزرگواری را از بهترین پدر به دست اوردم
و دین را از بهترین پیامبر گرفتم
و افتخار را از جوانب مختلف گرد اوردم:
و ان"سیادت ایرانیان و دین عرب"است.
بن مایه:
نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی
تالیف: حسین علی ممتحن/ص۲۴۸_۲۴۹
#شعوبیه #ایرانشهر #ایرانشناسی
IRANSHAHRINSTITUTE
#ایرانشهر_یک_پهنه_و_یک_هویت_فرهنگی_است
@Sarveiranshahr2mrahmati
Telegram
attach 📎
Forwarded from جریانـ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠 خون است دلم برای ایران
جان و تن من فدای ایران
شعر از زندهیاد دکتر #منوچهر_ستوده
محقق، مورخ و ایرانشناس سرشناس
۲۸ تیرماه ۱۲۹۲ - ۲۰ فروردین ۱۳۹۵
از ایشان حدود ۶۰ کتاب و نزدیک ۳۰۰ مقاله بر جای مانده که مأخذیست برای پژوهشگران #ایرانشناسی در تمام دنیا.
استاد ستوده در مقدمهٔ مجموعۀ ده جلدی «از آستارا تا اِستارآباد» که حاصل سفرهای تحقیقاتی و پررنج برای شناسایی جغرافیای روستاها، رودها، جایها، نامها و اصطلاحات، گذرها و گریوهها، تاریخ شفاهی، گوسفندسراها، آداب، رسوم و فرهنگِ پهنهٔ وسیع آستارا تا استارآباد گرگان است، نوشته: «از آستارا تا خلیج حسینقلی در استارباد بیستواندی سال طول کشید و تمام کوه و دشت این منطقه را بررسی کردم. البته آن وقتها ماشینی نبود، پیاده یا با قاطر از محلی به محل دیگر میرفتم با دو دوربین عکاسی و سایر وسایل به کول.»
🎥 بخشهایی از #مستند «خون است دلم برای ایران» ساختهٔ سیدجواد میرهاشمی درباره استاد ستوده به همراه صحبتهای استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی درباره ایشان
یادداشت کوتاه میلاد عظیمی درباره بخشی از فیلم
#ایراندوستی #هنرایرانی #ایران_فرهنگی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
جان و تن من فدای ایران
شعر از زندهیاد دکتر #منوچهر_ستوده
محقق، مورخ و ایرانشناس سرشناس
۲۸ تیرماه ۱۲۹۲ - ۲۰ فروردین ۱۳۹۵
از ایشان حدود ۶۰ کتاب و نزدیک ۳۰۰ مقاله بر جای مانده که مأخذیست برای پژوهشگران #ایرانشناسی در تمام دنیا.
استاد ستوده در مقدمهٔ مجموعۀ ده جلدی «از آستارا تا اِستارآباد» که حاصل سفرهای تحقیقاتی و پررنج برای شناسایی جغرافیای روستاها، رودها، جایها، نامها و اصطلاحات، گذرها و گریوهها، تاریخ شفاهی، گوسفندسراها، آداب، رسوم و فرهنگِ پهنهٔ وسیع آستارا تا استارآباد گرگان است، نوشته: «از آستارا تا خلیج حسینقلی در استارباد بیستواندی سال طول کشید و تمام کوه و دشت این منطقه را بررسی کردم. البته آن وقتها ماشینی نبود، پیاده یا با قاطر از محلی به محل دیگر میرفتم با دو دوربین عکاسی و سایر وسایل به کول.»
🎥 بخشهایی از #مستند «خون است دلم برای ایران» ساختهٔ سیدجواد میرهاشمی درباره استاد ستوده به همراه صحبتهای استاد #محمدرضا_شفیعی_کدکنی درباره ایشان
یادداشت کوتاه میلاد عظیمی درباره بخشی از فیلم
#ایراندوستی #هنرایرانی #ایران_فرهنگی
در «جریان» باشید.
@Jaryaann
Forwarded from ندارضویزاده|نيمنگاهجامعهشناختی (ندا رضویزاده)
📕 غرب ستیزی در مجله روشنفکری اشرف پهلوی
در مقالهی علمی-پژوهشیای که اخیرا در فصلنامهی #ایرانشناسی «ایران نامَگ» به قلم دکتر علی #میرسپاسی (استاد جامعه شناسی و ایرانشناسی دانشگاه نیویورک) و مهدی فرجی منتشر شده، به بخشی از تاریخ #مدرنیتهی ایرانی در سالهای پایانی حکومت پهلوی پرداخته شده است. در این پژوهش، مطالب تمام شماره های مجله فرهنگی و روشنفکری «بنیاد» بررسی شده است. ماهنامة بنیاد را اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه در اسفند 55 تأسیسکرده بود و از آن حمایت مالی میکرد. این مجله تا آبان 57 منتشر می شد.
یافتههای مقاله تا حدی غافلگیرکننده است. مقاله نشان میدهد که چگونه فضاهای روشنفکرانهای که مستقیما از سوی حکومت پهلوی حمایت میشده، به طور متناقض و خودویرانگرانهای، تقویتکنندهی گفتمان غربستیزانه و بازگشت به خویشتن بوده، که در نهایت به سقوط شاه انجامید.
🔹برش هایی از متن:
✳️ میبدی (سردبیر مجله «بنیاد») سپس با رویکردی معنویتگرایانه مفهوم ”پیشرفت“ را نقد میکند. به نظر او، ”انسان در غرب فکر میکرد“ که در حال پیشرفت است، اما ”اکنون در این تشویش است که زندگی آلوده آلودهتر نگردد. “ملتهای دیگر نباید خود را ”ملزم به تحمل سرنوشت و خدای محتوم دیگران “کنند و باید به تاریخ و”سرنوشت“ خود ”ایمان“ داشته باشند، چرا که ”اجتماعات بشری صاحب سرنوشتهای واحد نیستند.“ جالب است این پیشنهاد که یک ملت باید ”سرنوشت خود“ را به دستگیرد، درست چند ماه قبل از انقلاب، از جانب روشنفکر حامی حکومت و در مجلة مورد حمایت حکومت، مطرح شده است. شمارة بنیاد به غربزدگی اختصاص دارد. تصاویر #جلال_آلاحمد، #سیدحسین_نصر، #احمد_فردید و برخی دیگر از روشنفکران ایرانی پشت جلد این شماره قرار دارد و ”غرب یا شرق: میزگرد روشنفکری“ عنوان آن است.
✳️ حکومت پهلوی در مقام نیرویی سکولار و در حال نوسازی از جانب طبقة ِ متوسط در حال رشد با بحران مشروعیت و مشارکت سیاسی مواجه بود.با نگاهی به گذشته متوجه میشویم که حکومت بهجای بازکردن فضای دموکراتیک در کشور دست به قمار بسیار خطرناک و مهلکی زد. حکومت ایدئولوژی ضدغربی و ضدسکولار گفتمان غربزدگی را، که مخالفان چپ و مذهبی آن را تقویت کرده بودند، تصاحب کرد تا از جنبش در حال رشدی سیاستزدایی کند که برگرفته از ایدئولوژی غربزدگی بود و کوشید آن را به مثابه پدیدهای فرهنگی تقویت کند. شخصیتهای فکری و فرهنگی نزدیک به دربار به شدت به پروژة غربزدگی پروبال دادند. این افرادــکسانی مثل سیدحسین نصر، #احسان_نراقی، #داریوش_شایگان، احمد فردید و دیگرانــ که به نخبگان طبقة حاکم تعلق داشتند، عمدتا ً در غرب تحصیل کرده بودند یا آنکه مثل #هانری_کربن غربی بودند.
✳️ یک مثال حضور منظم احمد فردید در تلویزیون ملی در دهة1350 است. فردید بر اساس مطالعاتش از هایدگر روایتی ضدغربی از سنتگرایی دینی عرضه میکرد. آلاحمد با نکوهش برنامة نوسازی اقتدارگرایانة رژیم پهلوی و استقبال از سنتهای ایرانی بهمثابه جایگزینی اصیل، ایدة ”#بازگشت_به_خویشتن“ را سیاسی کرده بود. به طرز متناقضی، حکومت پهلوی دقیقا ًهمان زمانی که برنامة نوسازی دولتی پرشتاب و خشنش را اجرا میکرد، این گفتمان اصالت تمدنی را به همراه ادبیات ضدمدرن و ضدغربیاش از آن خود کرد. در این مدار سردرگم، بنیاد با کمک مالی خواهر دوقلوی شاه فضایی فرهنگی برای اندیشیدن به مسئلة غربزدگی فراهم ساخت. مجله به تضعیف مشروعیت رژیمی کمکمیکردکهاتفاقا ًاز طریق مواضع فکریاش به دنبال حمایتش بود. مجله در عین حال که غرب را بردة عقلانیت اومانیستی، تکنولوژی و دستاوردهای مادی نشانمیداد، از ایدة بهشدت رمانتیک هویت ایرانیــاسلامی استقبال میکرد و چهرههای گفتمانی این جریان ناتوان از هر تحلیلی، حتی سطحی، از واقعیتهای سیاسی و اجتماعی موجود ایران بودند. در نهایت، واقعیتی که مجلة بنیاد همیشه منکرش شده بود چنان در برابر چشمانش منفجر شد که نابودش کرد.
✅ مشخصات کتابشناختی مقاله:
ماهنامه بنیاد و سیاستزدایی از غربزدگی
فصلنامه ایران نامگ، سال ۲، شمارۀ ۲، تابستان ۱۳۹۶
علی میرسپاسی (استاد مطالعات اسلامی و خاورمیانه، دانشگاه نیویورک)
مهدی فرجی (دانشجوی دکتری مطالعات اسلامی و خاورمیانه، دانشگاه نیویورک)
🍀 @NedaRazaviChannel
.
در مقالهی علمی-پژوهشیای که اخیرا در فصلنامهی #ایرانشناسی «ایران نامَگ» به قلم دکتر علی #میرسپاسی (استاد جامعه شناسی و ایرانشناسی دانشگاه نیویورک) و مهدی فرجی منتشر شده، به بخشی از تاریخ #مدرنیتهی ایرانی در سالهای پایانی حکومت پهلوی پرداخته شده است. در این پژوهش، مطالب تمام شماره های مجله فرهنگی و روشنفکری «بنیاد» بررسی شده است. ماهنامة بنیاد را اشرف پهلوی خواهر دوقلوی شاه در اسفند 55 تأسیسکرده بود و از آن حمایت مالی میکرد. این مجله تا آبان 57 منتشر می شد.
یافتههای مقاله تا حدی غافلگیرکننده است. مقاله نشان میدهد که چگونه فضاهای روشنفکرانهای که مستقیما از سوی حکومت پهلوی حمایت میشده، به طور متناقض و خودویرانگرانهای، تقویتکنندهی گفتمان غربستیزانه و بازگشت به خویشتن بوده، که در نهایت به سقوط شاه انجامید.
🔹برش هایی از متن:
✳️ میبدی (سردبیر مجله «بنیاد») سپس با رویکردی معنویتگرایانه مفهوم ”پیشرفت“ را نقد میکند. به نظر او، ”انسان در غرب فکر میکرد“ که در حال پیشرفت است، اما ”اکنون در این تشویش است که زندگی آلوده آلودهتر نگردد. “ملتهای دیگر نباید خود را ”ملزم به تحمل سرنوشت و خدای محتوم دیگران “کنند و باید به تاریخ و”سرنوشت“ خود ”ایمان“ داشته باشند، چرا که ”اجتماعات بشری صاحب سرنوشتهای واحد نیستند.“ جالب است این پیشنهاد که یک ملت باید ”سرنوشت خود“ را به دستگیرد، درست چند ماه قبل از انقلاب، از جانب روشنفکر حامی حکومت و در مجلة مورد حمایت حکومت، مطرح شده است. شمارة بنیاد به غربزدگی اختصاص دارد. تصاویر #جلال_آلاحمد، #سیدحسین_نصر، #احمد_فردید و برخی دیگر از روشنفکران ایرانی پشت جلد این شماره قرار دارد و ”غرب یا شرق: میزگرد روشنفکری“ عنوان آن است.
✳️ حکومت پهلوی در مقام نیرویی سکولار و در حال نوسازی از جانب طبقة ِ متوسط در حال رشد با بحران مشروعیت و مشارکت سیاسی مواجه بود.با نگاهی به گذشته متوجه میشویم که حکومت بهجای بازکردن فضای دموکراتیک در کشور دست به قمار بسیار خطرناک و مهلکی زد. حکومت ایدئولوژی ضدغربی و ضدسکولار گفتمان غربزدگی را، که مخالفان چپ و مذهبی آن را تقویت کرده بودند، تصاحب کرد تا از جنبش در حال رشدی سیاستزدایی کند که برگرفته از ایدئولوژی غربزدگی بود و کوشید آن را به مثابه پدیدهای فرهنگی تقویت کند. شخصیتهای فکری و فرهنگی نزدیک به دربار به شدت به پروژة غربزدگی پروبال دادند. این افرادــکسانی مثل سیدحسین نصر، #احسان_نراقی، #داریوش_شایگان، احمد فردید و دیگرانــ که به نخبگان طبقة حاکم تعلق داشتند، عمدتا ً در غرب تحصیل کرده بودند یا آنکه مثل #هانری_کربن غربی بودند.
✳️ یک مثال حضور منظم احمد فردید در تلویزیون ملی در دهة1350 است. فردید بر اساس مطالعاتش از هایدگر روایتی ضدغربی از سنتگرایی دینی عرضه میکرد. آلاحمد با نکوهش برنامة نوسازی اقتدارگرایانة رژیم پهلوی و استقبال از سنتهای ایرانی بهمثابه جایگزینی اصیل، ایدة ”#بازگشت_به_خویشتن“ را سیاسی کرده بود. به طرز متناقضی، حکومت پهلوی دقیقا ًهمان زمانی که برنامة نوسازی دولتی پرشتاب و خشنش را اجرا میکرد، این گفتمان اصالت تمدنی را به همراه ادبیات ضدمدرن و ضدغربیاش از آن خود کرد. در این مدار سردرگم، بنیاد با کمک مالی خواهر دوقلوی شاه فضایی فرهنگی برای اندیشیدن به مسئلة غربزدگی فراهم ساخت. مجله به تضعیف مشروعیت رژیمی کمکمیکردکهاتفاقا ًاز طریق مواضع فکریاش به دنبال حمایتش بود. مجله در عین حال که غرب را بردة عقلانیت اومانیستی، تکنولوژی و دستاوردهای مادی نشانمیداد، از ایدة بهشدت رمانتیک هویت ایرانیــاسلامی استقبال میکرد و چهرههای گفتمانی این جریان ناتوان از هر تحلیلی، حتی سطحی، از واقعیتهای سیاسی و اجتماعی موجود ایران بودند. در نهایت، واقعیتی که مجلة بنیاد همیشه منکرش شده بود چنان در برابر چشمانش منفجر شد که نابودش کرد.
✅ مشخصات کتابشناختی مقاله:
ماهنامه بنیاد و سیاستزدایی از غربزدگی
فصلنامه ایران نامگ، سال ۲، شمارۀ ۲، تابستان ۱۳۹۶
علی میرسپاسی (استاد مطالعات اسلامی و خاورمیانه، دانشگاه نیویورک)
مهدی فرجی (دانشجوی دکتری مطالعات اسلامی و خاورمیانه، دانشگاه نیویورک)
🍀 @NedaRazaviChannel
.
Forwarded from نشر همان
گذار از حکومت قاجار (حدود 1174 تا 1304 ھ.ش.) به حکومت خاندان پهلوی (1304 تا 1357 ھ.ش.) تغییراتی را در عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران ایجاد کرد. این کتاب با تمرکز بر مفهوم مردانگی در ایران، انگارها و دریافتها، قوانین، جنبشهای سیاسی و رویّههای مردان را در هم میتند تا نقش آنان را به عنوان موضوع مطالعهٔ جنسیتی در تاریخ ایران روشن کند. این کتاب نشان میدهد چگونه مردان در دورهٔ رضا شاه متفاوت از اواخر دورهٔ قاجار لباس میپوشیدند، عمل میکردند، سخن میگفتند و فکر میکردند. به علاوه، تأکید میکند که چطور اندیشهٔ «مرد ایرانی شایسته» بودن، طی این دههها، تغییر کرد.
بالسلیو، با توضیح اینکه چگونه طبقهٔ ممتازِ در حال ظهورِ مردانِ تحصیلکرده در غرب، در بخشی از کوشش خود برای کسب تفوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، الگوی تازهای از مردانگی را ساختند و تقویت کردند، نشان میدهد که چگونه این الگوی تازه پیشرفتهای گستردهتری، از جمله ظهور ملیگرایی و فرایند نوگرایی، را در جامعهٔ ایرانی آن زمان بازتاب میدهد.
مردانگی ایرانی | سیوان بالسلیو | ترجمهٔ لعیا عالینیا | نشر همان | ۴۰۰ صفحه |
پخش: گسترش / آسیم / صدای معاصر / سرزمین / پیام امروز / دوستان / ۵۹
+ امکان سفارش و ارسال پستی رایگان
ارتباط با نشر همان:
Telegram: @HamanPublications
Instagram: @HamanPub
Email: hamanpub@gmail.com
Phone: (+98) 9912010456
#همان
#مردانگی
#قاجار
#پهلوی
#جنسیت
#سیاست
#کتاب_جدید
#ایرانشناسی
#جامعهشناسی
https://t.me/hamanpub/145
بالسلیو، با توضیح اینکه چگونه طبقهٔ ممتازِ در حال ظهورِ مردانِ تحصیلکرده در غرب، در بخشی از کوشش خود برای کسب تفوق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، الگوی تازهای از مردانگی را ساختند و تقویت کردند، نشان میدهد که چگونه این الگوی تازه پیشرفتهای گستردهتری، از جمله ظهور ملیگرایی و فرایند نوگرایی، را در جامعهٔ ایرانی آن زمان بازتاب میدهد.
مردانگی ایرانی | سیوان بالسلیو | ترجمهٔ لعیا عالینیا | نشر همان | ۴۰۰ صفحه |
پخش: گسترش / آسیم / صدای معاصر / سرزمین / پیام امروز / دوستان / ۵۹
+ امکان سفارش و ارسال پستی رایگان
ارتباط با نشر همان:
Telegram: @HamanPublications
Instagram: @HamanPub
Email: hamanpub@gmail.com
Phone: (+98) 9912010456
#همان
#مردانگی
#قاجار
#پهلوی
#جنسیت
#سیاست
#کتاب_جدید
#ایرانشناسی
#جامعهشناسی
https://t.me/hamanpub/145
Telegram
نشر همان
مردانگی ایرانی | سیوان بالسلو | ترجمهٔ لعیا عالینیا | نشر همان | ۴۰۰ صفحه | چاپ اول |