Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👆آهنگ #سیزدهبهدر🍀
ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک میخزی از هر شکاف و روزنی
ای شکوه سبز افسونساز بزم افروز من
ای بهار آرزو ای جلوهی نوروز من
با من از جمشید از زرتشت از فر کیان
از سرود گاتها، از روزگار باستان
با من از پندار نیک و با من از کردار نیک
با من از بخشایش آن مهربان دادار نیک
با من از آن گندم نورسته در دیس سپید
از نشاط کودکانه، از سرور صبح عید
با من از سیب و سرود و سبزه و سرو و سبو
با من از آلالههای رنگارنگ خندهرو
از کتاب حافظ شیراز آن دانای راز
از ترنمهای تار و از نوازشهای ساز
با من از گشت و گذار سیزده در کوهسار
با من از شوق نسیم و لالههای بیقرار
با من از رقص لطیف و چابک پروانهها
بوسهی باران به روی سبزهزار باصفا
با من از خاک وطن از خطهی شیران بگو
ای نسیم نو بهاری با من از ایران بگو.
✍️ #هما_ارژنگی💚
روز تشتر، روز باران، دیدن دشت و بهاران
با همه یاران میان کوه و صحرا شاد و خندان
هدیه دادن سبزهها را با خوشیها راد بودن
آرزو کردن جهان را مهربانی شاد بودن.
✍️ #سیاوش_تات💚
#جشن_سیزدهبهدر_شاد_باد
@persianzoroastrians🔥🍀
ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک میخزی از هر شکاف و روزنی
ای شکوه سبز افسونساز بزم افروز من
ای بهار آرزو ای جلوهی نوروز من
با من از جمشید از زرتشت از فر کیان
از سرود گاتها، از روزگار باستان
با من از پندار نیک و با من از کردار نیک
با من از بخشایش آن مهربان دادار نیک
با من از آن گندم نورسته در دیس سپید
از نشاط کودکانه، از سرور صبح عید
با من از سیب و سرود و سبزه و سرو و سبو
با من از آلالههای رنگارنگ خندهرو
از کتاب حافظ شیراز آن دانای راز
از ترنمهای تار و از نوازشهای ساز
با من از گشت و گذار سیزده در کوهسار
با من از شوق نسیم و لالههای بیقرار
با من از رقص لطیف و چابک پروانهها
بوسهی باران به روی سبزهزار باصفا
با من از خاک وطن از خطهی شیران بگو
ای نسیم نو بهاری با من از ایران بگو.
✍️ #هما_ارژنگی💚
روز تشتر، روز باران، دیدن دشت و بهاران
با همه یاران میان کوه و صحرا شاد و خندان
هدیه دادن سبزهها را با خوشیها راد بودن
آرزو کردن جهان را مهربانی شاد بودن.
✍️ #سیاوش_تات💚
#جشن_سیزدهبهدر_شاد_باد
@persianzoroastrians🔥🍀
سروده #خلیج_پارسِ بانو #هما_ارژنگی🍷
اَلا ای سرزمین خرم و مینو نشان من
بلند آوازهی دوران، بهار بیخزان من
تو ایرانی
تو ملک پهلوانانی، تو مهد سخت جانانی
دلت دریا، ستبر سینهات آماج توفانها
تو در گسترده تاریخ یکتا گرد میدانی
تو را از سند تا پامیر، از قفقاز تا جیحون
تو را تا پهنهی رود فرات
و دجله من گسترده میبینم
چو شهباز خیالم در هوایت بال میگیرد
به دشت و قله و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو میکنم ماوا
از آن اوج خیال انگیز جان افزا
خلیج فارس را میبینم
که چون فیروزهای رخشان
به امواج بلند و نقرهگون با من سخن گوید:
منم اینک خلیج فارس
آن دریای گوهر زای ایرانی
هزاران سالهی مانای تاریخم
منم نستوه و بشکوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
کهن سالم کهن چون خطهی جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمیدانم
دمی بر ساحلم بنشین، دمی بر چهرهام بنگر
بر امواج کف آلودم نگاهی کن
به شب هنگام
کز نور سپید ماهتاب آسمان
بر سینهام سیماب میبارد
شبانگاهان که امواج درخشانم
ز رقص ماهیان پر تاب میگردد
تو پنداری فریبا آسمانی پر شهابم من
و یا در چشم بیخواب زمین جادوی خوابم من
من آن بحر گهربارم که در آغوش پرجوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجینهی نابم، که در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم
من آگاهم
من از گشت هزاران سالهی تاریخ
ز ایران و انیران، کاوه و ضحاک
در دل یادها دارم
همان دریای پرجوشم که در دوران دورم
شاه دارا، پارس نامیده
همان شاهی که مصر و ترعهاش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3) شاه ایران
کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگونبختی
که قومی گرسنه، نادان و سرگردان
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینهها، زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را، بسوزیدند
درفش کاویانی، اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند، گرد مرگ پاشیدند
من از جان سختی فرزند ایرانی
من از پیکار نور و تیرگی، افسانهها دایم
هم از آن بابک خرم(5)
دلیر کوهِ بذ آن گرد ایرانی
که کاخ ظلم را از پایه میلرزاند
و یا یعقوب نام آور
که پیکارش، نبرد نور و ظلمت بود
و یا فرزند بویه(6) آن دلیر خطه دیلم
که پیش مقدم او، خود خلیفه خاک بر سر کرد
من از جانبازی این سرفرازان
در دل خود یادها دارم
چو هنگام بهاران
خون سرخ نازنین فرزند ایران
دشتها را از شقایقهای خاک عاشقان
گلگونه میدارد
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش میپیچم
که در بیدادگاهی چون شلمچه آنهمه ضحاکیان
با خیل جانبازان ایرانی چهها کردند؟!
و آن گردان جان بر کف
ز خوزی و خراسانی، دلیر آذری، کرد و سپاهانی
و یا گیل و بلوچ و دیلمی
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی
و اینک این منم یکتا خلیج فارس
هزاران ساله مانای تاریخم
که تا خورشید میتابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم میجوشد
مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس میدارد.
پینوشتها:
۱- در ته #خلیج _پارس و در دل زمینهای ساحلی آن منابع مهمی از نفت یافت میشود که این منطقه را از پر ثروتترین و غنیترین منابع نفتی جهان میرساند. مروارید و صدف و مرجان و انواع ماهی نیز از منابع مهم ثروت در خلیج پارس و جزایر آن بشمار میروند.
۲- نام #دریای_پارس از روزگار هخامنشیان بر روی خلیج پارس گذاشته شده است. در کتیبهای که از داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی، در نزدیکی تنگه سوئز در مصر که ۲۴۰۰سال پیش جزو قلمرو پادشاهی او بوده یافتهاند، از این خلیج با نام «دریایی که از پارس آید» یاد شده است.
۳- #اردشیر_ساسانی نخستین پادشاهی که به اعراب آواره شبه جزیره عربستان اجازه داد تا در کنارههای خلیج پارس و دریای مکران(عمان) به خط ساحلی نزدیک شوند.
در دوران کودکی #شاپورشاه، فرزند #اردشیر، سازش میان پارسیان و تازیان برهم خورد و اعراب نافرمان که به سواحل شمالی دست اندازی کرده بودند بوسیله سپاه #شاپور به سختی سرکوب و تار و مار شدند.
۴- #بابک_خرمدین از چهرههای قهرمان و مبارز جنبش خرمدینان است. بابک با پشتیبانی مردم آذربایجان و عراق به مدت ۲۲سال به مبارزه با دستگاه خلفای عباسی ادامه داد و سرانجام با حیله به دام افتاد و به کشته شد.
۵- #یعقوب_لیث_سفاری از عیاری به پادشاهی رسید. وی نخستین کسی بود که پس از سلطه اعراب بر ایران، در پی برانداختن خلیفه برآمد اما مرگ مجالش نداد.
۶- #عضدالدوله فرزند بویه دیلمی، پس از سلطه تازیان، بساط پادشاهی پهناوری را بر پهنه بزرگی از سرزمینهای ایران گسترد. او بغداد را نیز گشود و خلیفه عباسی در حالی که دستار از سر گشوده و خاک بر سر کرده و نعلینها از گردن آویخته بود، به پیشواز وی درآمد.
۷- شلمچه منطقهای است که در جنگ ایران و عراق هدف بمبارانهای شیمیایی قرار گرفت
#روز_خلیج_پارس_شادباد💙
@persianzoroastrians🔥
اَلا ای سرزمین خرم و مینو نشان من
بلند آوازهی دوران، بهار بیخزان من
تو ایرانی
تو ملک پهلوانانی، تو مهد سخت جانانی
دلت دریا، ستبر سینهات آماج توفانها
تو در گسترده تاریخ یکتا گرد میدانی
تو را از سند تا پامیر، از قفقاز تا جیحون
تو را تا پهنهی رود فرات
و دجله من گسترده میبینم
چو شهباز خیالم در هوایت بال میگیرد
به دشت و قله و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو میکنم ماوا
از آن اوج خیال انگیز جان افزا
خلیج فارس را میبینم
که چون فیروزهای رخشان
به امواج بلند و نقرهگون با من سخن گوید:
منم اینک خلیج فارس
آن دریای گوهر زای ایرانی
هزاران سالهی مانای تاریخم
منم نستوه و بشکوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
کهن سالم کهن چون خطهی جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمیدانم
دمی بر ساحلم بنشین، دمی بر چهرهام بنگر
بر امواج کف آلودم نگاهی کن
به شب هنگام
کز نور سپید ماهتاب آسمان
بر سینهام سیماب میبارد
شبانگاهان که امواج درخشانم
ز رقص ماهیان پر تاب میگردد
تو پنداری فریبا آسمانی پر شهابم من
و یا در چشم بیخواب زمین جادوی خوابم من
من آن بحر گهربارم که در آغوش پرجوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجینهی نابم، که در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم
من آگاهم
من از گشت هزاران سالهی تاریخ
ز ایران و انیران، کاوه و ضحاک
در دل یادها دارم
همان دریای پرجوشم که در دوران دورم
شاه دارا، پارس نامیده
همان شاهی که مصر و ترعهاش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3) شاه ایران
کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگونبختی
که قومی گرسنه، نادان و سرگردان
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینهها، زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را، بسوزیدند
درفش کاویانی، اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند، گرد مرگ پاشیدند
من از جان سختی فرزند ایرانی
من از پیکار نور و تیرگی، افسانهها دایم
هم از آن بابک خرم(5)
دلیر کوهِ بذ آن گرد ایرانی
که کاخ ظلم را از پایه میلرزاند
و یا یعقوب نام آور
که پیکارش، نبرد نور و ظلمت بود
و یا فرزند بویه(6) آن دلیر خطه دیلم
که پیش مقدم او، خود خلیفه خاک بر سر کرد
من از جانبازی این سرفرازان
در دل خود یادها دارم
چو هنگام بهاران
خون سرخ نازنین فرزند ایران
دشتها را از شقایقهای خاک عاشقان
گلگونه میدارد
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش میپیچم
که در بیدادگاهی چون شلمچه آنهمه ضحاکیان
با خیل جانبازان ایرانی چهها کردند؟!
و آن گردان جان بر کف
ز خوزی و خراسانی، دلیر آذری، کرد و سپاهانی
و یا گیل و بلوچ و دیلمی
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی
و اینک این منم یکتا خلیج فارس
هزاران ساله مانای تاریخم
که تا خورشید میتابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم میجوشد
مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس میدارد.
پینوشتها:
۱- در ته #خلیج _پارس و در دل زمینهای ساحلی آن منابع مهمی از نفت یافت میشود که این منطقه را از پر ثروتترین و غنیترین منابع نفتی جهان میرساند. مروارید و صدف و مرجان و انواع ماهی نیز از منابع مهم ثروت در خلیج پارس و جزایر آن بشمار میروند.
۲- نام #دریای_پارس از روزگار هخامنشیان بر روی خلیج پارس گذاشته شده است. در کتیبهای که از داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی، در نزدیکی تنگه سوئز در مصر که ۲۴۰۰سال پیش جزو قلمرو پادشاهی او بوده یافتهاند، از این خلیج با نام «دریایی که از پارس آید» یاد شده است.
۳- #اردشیر_ساسانی نخستین پادشاهی که به اعراب آواره شبه جزیره عربستان اجازه داد تا در کنارههای خلیج پارس و دریای مکران(عمان) به خط ساحلی نزدیک شوند.
در دوران کودکی #شاپورشاه، فرزند #اردشیر، سازش میان پارسیان و تازیان برهم خورد و اعراب نافرمان که به سواحل شمالی دست اندازی کرده بودند بوسیله سپاه #شاپور به سختی سرکوب و تار و مار شدند.
۴- #بابک_خرمدین از چهرههای قهرمان و مبارز جنبش خرمدینان است. بابک با پشتیبانی مردم آذربایجان و عراق به مدت ۲۲سال به مبارزه با دستگاه خلفای عباسی ادامه داد و سرانجام با حیله به دام افتاد و به کشته شد.
۵- #یعقوب_لیث_سفاری از عیاری به پادشاهی رسید. وی نخستین کسی بود که پس از سلطه اعراب بر ایران، در پی برانداختن خلیفه برآمد اما مرگ مجالش نداد.
۶- #عضدالدوله فرزند بویه دیلمی، پس از سلطه تازیان، بساط پادشاهی پهناوری را بر پهنه بزرگی از سرزمینهای ایران گسترد. او بغداد را نیز گشود و خلیفه عباسی در حالی که دستار از سر گشوده و خاک بر سر کرده و نعلینها از گردن آویخته بود، به پیشواز وی درآمد.
۷- شلمچه منطقهای است که در جنگ ایران و عراق هدف بمبارانهای شیمیایی قرار گرفت
#روز_خلیج_پارس_شادباد💙
@persianzoroastrians🔥
Track 6
Unknown Artist
👆بانو #هما_ارژنگی و سرودهی زیبای #خلیج_پارس
@Persianzoroastrians🔥
با چشمهای آبی تو خو گرفتهایم
حس جنوب و بندر و پارو گرفتهایم
کشتی بغضهای ترک خوردهایم و باز
سکان خاطرات به این سو گرفتهایم
دندان پوک اسکلهها را شمردهایم
تا کنج دستهای تو پهلو گرفتهایم
با لنجهای چوبی مردان بندری
از آبهای گرم تو میگو گرفتهایم
زیبای آریایی خوابیده در صدف
موجی به دامنت بده بانو، گرفتهایم
حالا بچرخ دایرهها را به هم بزن
لختی برقص لکنت جادو گرفتهایم
ما باهمیم خاطرهها گم نمیشوند
مانند خاک و ریشه بههم خو گرفتهایم.
✍ #مهندس_رحیم_سلمانی
@Persianzoroastrians
@Persianzoroastrians🔥
با چشمهای آبی تو خو گرفتهایم
حس جنوب و بندر و پارو گرفتهایم
کشتی بغضهای ترک خوردهایم و باز
سکان خاطرات به این سو گرفتهایم
دندان پوک اسکلهها را شمردهایم
تا کنج دستهای تو پهلو گرفتهایم
با لنجهای چوبی مردان بندری
از آبهای گرم تو میگو گرفتهایم
زیبای آریایی خوابیده در صدف
موجی به دامنت بده بانو، گرفتهایم
حالا بچرخ دایرهها را به هم بزن
لختی برقص لکنت جادو گرفتهایم
ما باهمیم خاطرهها گم نمیشوند
مانند خاک و ریشه بههم خو گرفتهایم.
✍ #مهندس_رحیم_سلمانی
@Persianzoroastrians
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👆#فردوسی_توسی و بانو #هما_ارژنگی💚🤍❤️
✅۲۵ اردیبهشت روز ملی پاسداشت #زبان_پارسی و بزرگداشت #فردوسی گرامی باد.
در تاریخ و تقویم ملی ایران:
✅۲۷ شهریور روز ملی «شعر و ادب پارسی» و بزرگداشت شهریار است.
✅۲۵ اردیبهشت روز ملی پاسداشت #زبان_پارسی و بزرگداشت #فردوسی_بزرگ است.
✅همچنین : روز ۲۵ اسفندماه زرتشتی( یا ۱۹ اسفند خورشیدی نو ) باید روز «گرامیداشت شاهنامه» باشد ( درواقع سالروز پایان سرایش شاهنامه در تاریخ ۳۸۸ خورشیدی است).
✅زادروز فردوسی؟ بر اساس خود شاهنامه میتوان گفت زادروز فردوسی حوالی دی - بهمن سال ۳۲۰ خورشیدی بوده است که بصورت نمادین روز ۱ بهمن را بعنوان زادروز فردوسی در نظر میگیرند.
@iranzamin777✍️
@persianzoroastrians🔥
✅۲۵ اردیبهشت روز ملی پاسداشت #زبان_پارسی و بزرگداشت #فردوسی گرامی باد.
در تاریخ و تقویم ملی ایران:
✅۲۷ شهریور روز ملی «شعر و ادب پارسی» و بزرگداشت شهریار است.
✅۲۵ اردیبهشت روز ملی پاسداشت #زبان_پارسی و بزرگداشت #فردوسی_بزرگ است.
✅همچنین : روز ۲۵ اسفندماه زرتشتی( یا ۱۹ اسفند خورشیدی نو ) باید روز «گرامیداشت شاهنامه» باشد ( درواقع سالروز پایان سرایش شاهنامه در تاریخ ۳۸۸ خورشیدی است).
✅زادروز فردوسی؟ بر اساس خود شاهنامه میتوان گفت زادروز فردوسی حوالی دی - بهمن سال ۳۲۰ خورشیدی بوده است که بصورت نمادین روز ۱ بهمن را بعنوان زادروز فردوسی در نظر میگیرند.
@iranzamin777✍️
@persianzoroastrians🔥
۲۸ اردیبهشت ماه، روز بزرگداشت #خیام_نیشاپوری شادباد💚🤍❤️
از پشت حریر ابر مهتاب
رندانه نقاب میگشاید
چون دخترکان کولی مست
بر بستر سبزه مینهد گام،
وز گونه دشت خفته آرام
سد بوسه ز شوق میرباید
از بام سپهر لاژوردین،
آویخته همچو شبچراغی
قندیل بلور ماه رخشان
در حلقه سیمگون مهتاب
بنشسته به برج خویش خیام
گوید ز گذار عمر و ایام،
بگرفته به کف به شادمانی
جامی ز شراب آتش افروز
دارد به کنار خود نگاری
گلچهره بتی بسان نوروز
وان یار لطیف چنگ بر کف
خواند به نوای آسمانی
بگذر ز غم جهان و بر گیر
جامی ز شراب ارغوانی
آن سوی دگر نشسته بینم
مردان محیط فضل و اداب
در کار جدل به رد و انکار
رندان و قلندران خمار
بگرفته به کف می مغانه
افتاده ز سر کلاه و دستار
در پله چرخ اوستادی،
بنشسته به کار کوزه و جام
وین جمع پریش و پای در گل
وامانده همه ز حل مشکل
ناگاه منادی از سر بام
فریاد بر آورد که برخیز
ای مفتی غافل از سر انجام
از فتنه عقل خرده بگریز
وی محتسب این حساب بگذار
در حلقه عاشقان در آویز.
✍بانو #هما_ارژنگی🥂
@persianzoroastrians🔥
از پشت حریر ابر مهتاب
رندانه نقاب میگشاید
چون دخترکان کولی مست
بر بستر سبزه مینهد گام،
وز گونه دشت خفته آرام
سد بوسه ز شوق میرباید
از بام سپهر لاژوردین،
آویخته همچو شبچراغی
قندیل بلور ماه رخشان
در حلقه سیمگون مهتاب
بنشسته به برج خویش خیام
گوید ز گذار عمر و ایام،
بگرفته به کف به شادمانی
جامی ز شراب آتش افروز
دارد به کنار خود نگاری
گلچهره بتی بسان نوروز
وان یار لطیف چنگ بر کف
خواند به نوای آسمانی
بگذر ز غم جهان و بر گیر
جامی ز شراب ارغوانی
آن سوی دگر نشسته بینم
مردان محیط فضل و اداب
در کار جدل به رد و انکار
رندان و قلندران خمار
بگرفته به کف می مغانه
افتاده ز سر کلاه و دستار
در پله چرخ اوستادی،
بنشسته به کار کوزه و جام
وین جمع پریش و پای در گل
وامانده همه ز حل مشکل
ناگاه منادی از سر بام
فریاد بر آورد که برخیز
ای مفتی غافل از سر انجام
از فتنه عقل خرده بگریز
وی محتسب این حساب بگذار
در حلقه عاشقان در آویز.
✍بانو #هما_ارژنگی🥂
@persianzoroastrians🔥
جشن تیرگان💚
سروده زیبای🤍
#آرش_کمانگیر❤️
از بانو #هما_ارژنگی👇
از دامن کوهسار البرز
میریخت به صخرههای تبدار
سوزنده شرارههای خورشید
وان قامت دلکش دماوند
با آن همه فَر و سرفرازی
لرزنده به خود ز بیم و امید
آن روز غریب محنتانگیز
پیمانهی بخت شادخواران
در چنبر چرخ باژگونه
در شهر همه نشان غم بود.
در ساغر قلب مِیگساران
جوشنده شرنگ نامرادی
رخسارهی مردمان دژم بود
آن روز حدود و مرز ایران،
آزادگی و غرور انسان
در پرش تیر یک کمان بود
میرفت یگانه سربداری
بر مسلخ عشق و پایداری
آوردگهاش نه آنچنان بود.
چون شیر که رو کند به نخجیر
آن سختکمان آتشین تیر
کز وحشت ننگ و بیم تحقیر
میجست به کار خوش تدبیر
میرفت که در پناه یزدان
خود نقش زند نشان تقدیر
بازو بگشاد آن کماندار
رو جانب کوه و آسمان کرد
بدرید سپید جامه بر تن
سر بر سر صخرهای همی سود
دادار یگانه را ندا داد.
پژواک بلند خواهش او
پیچید به قلب کوه البرز
جوشید گدازههای سوزان
در سینهی سنگها شتابان
غرید پلنگ خفته در کوه
آهو بچگان ز جان هراسان
آنگاه ز اوج آسمانها
ابری چو غبار سر برآورد
توفنده نهاد گردبادی
کوبید به چهر کوهساران.
فرهیخته آرش کماندار
آن گرد نژادهی سر افراز
دل بر کف و جان در آستین گفت:
ای یاور و یار پاکبازان
ای بر دل خستهام تو درمان
من قاصد افتخار و نورم
شیراوژن و پر دل و جسورم
جانبازی من چو نیست بازی
بر من تو ببخش سرفرازی.
آنگاه به نام ایزد جان
با یاد وطن، خجسته ایران
آن تیر گزیده در کمان کرد
قربان شرف تن و توان کرد
آمیخت همه روان پاکش
با سختی تیر تیز پران
وان تیر همه روان و جان شد
گویی که روان آرش و تیر
پیچید به هم چو آذرخشی
توفنده و جان شکار و سوزان
بر جانب اهرمن روان شد.
آرش، به فروغ و نور ایمان
آن روز بلند تیرگان را
بنوشت به قلب سرخ تاریخ
با خامهی عشق و جوهر جان
بنهاد یکی نشان جاوید
بر سینهی افتخار انسان
یعنی که ز جان گذر توان کرد
در آتش خشم و کین خطر کرد
و ز بازی آسمان حذر کرد
لیکن دل خود ز مهر ایران
هرگز نتوان برید آسان.
#آرش_کمانگیر❤️
#جشن_تیرگان💛
#ایرانزمین💚🤍❤️
@persianzoroastrians 🔥
سروده زیبای🤍
#آرش_کمانگیر❤️
از بانو #هما_ارژنگی👇
از دامن کوهسار البرز
میریخت به صخرههای تبدار
سوزنده شرارههای خورشید
وان قامت دلکش دماوند
با آن همه فَر و سرفرازی
لرزنده به خود ز بیم و امید
آن روز غریب محنتانگیز
پیمانهی بخت شادخواران
در چنبر چرخ باژگونه
در شهر همه نشان غم بود.
در ساغر قلب مِیگساران
جوشنده شرنگ نامرادی
رخسارهی مردمان دژم بود
آن روز حدود و مرز ایران،
آزادگی و غرور انسان
در پرش تیر یک کمان بود
میرفت یگانه سربداری
بر مسلخ عشق و پایداری
آوردگهاش نه آنچنان بود.
چون شیر که رو کند به نخجیر
آن سختکمان آتشین تیر
کز وحشت ننگ و بیم تحقیر
میجست به کار خوش تدبیر
میرفت که در پناه یزدان
خود نقش زند نشان تقدیر
بازو بگشاد آن کماندار
رو جانب کوه و آسمان کرد
بدرید سپید جامه بر تن
سر بر سر صخرهای همی سود
دادار یگانه را ندا داد.
پژواک بلند خواهش او
پیچید به قلب کوه البرز
جوشید گدازههای سوزان
در سینهی سنگها شتابان
غرید پلنگ خفته در کوه
آهو بچگان ز جان هراسان
آنگاه ز اوج آسمانها
ابری چو غبار سر برآورد
توفنده نهاد گردبادی
کوبید به چهر کوهساران.
فرهیخته آرش کماندار
آن گرد نژادهی سر افراز
دل بر کف و جان در آستین گفت:
ای یاور و یار پاکبازان
ای بر دل خستهام تو درمان
من قاصد افتخار و نورم
شیراوژن و پر دل و جسورم
جانبازی من چو نیست بازی
بر من تو ببخش سرفرازی.
آنگاه به نام ایزد جان
با یاد وطن، خجسته ایران
آن تیر گزیده در کمان کرد
قربان شرف تن و توان کرد
آمیخت همه روان پاکش
با سختی تیر تیز پران
وان تیر همه روان و جان شد
گویی که روان آرش و تیر
پیچید به هم چو آذرخشی
توفنده و جان شکار و سوزان
بر جانب اهرمن روان شد.
آرش، به فروغ و نور ایمان
آن روز بلند تیرگان را
بنوشت به قلب سرخ تاریخ
با خامهی عشق و جوهر جان
بنهاد یکی نشان جاوید
بر سینهی افتخار انسان
یعنی که ز جان گذر توان کرد
در آتش خشم و کین خطر کرد
و ز بازی آسمان حذر کرد
لیکن دل خود ز مهر ایران
هرگز نتوان برید آسان.
#آرش_کمانگیر❤️
#جشن_تیرگان💛
#ایرانزمین💚🤍❤️
@persianzoroastrians 🔥
#دریاچه_ارومیه:
آی آذربایجانم
آذر تابان و رخشان
ای کهن مُلک دلیران
قلعههایت سرفراز و
قلههایت آسمانسا
دشتها و درههایت
پُر فروغ و سبز و زیبا
چشمههایت گرم و جوشان
رودهایت تا جهان برجا، خروشان
می کشد پَر، مرغ جانم
سوی آن آذر گسشب سربلندت
سر نهم بر خاک و آن گه
رو کنم بی تاب
بر دریاچه پاک و سپندت
بینمش از دور و
فریاد از دل خونین برآرم
آنچه بیند دیده غمدیدهام، باور ندارم
گویم ای دریاچه آزرده در خود شکسته
زخم جادوی کدامین دیو بر قلبت نشسته
یا کدامین فتنه چون زنجیر بر پای تو بسته؟
آه ای دریاچه زیبای تنها
ای کبودان، مر تو را مزدا اهورا آفریده
از چه این سان ناروا بر پیکر پاکت رسیده؟
تو همان دریاچه ژرفی
که آغوش تو شد گهوار زرتشت سپنتا
تو «چیچست» نامداری
یا که خنجستی
که در شهنامه خواندت پیر دانا
ای به سینه کرده پنهان
گنج رازآلود دوران
رمز آن استورهها بر من تو بگشا
باز گو با من حدیث آن نماد آرمانی
از شه کیخسرو و اندیشههای خسروانی
باز گو از خون پاک بیگناهی چون سیاوش
از پلشتیهای توران شاه، آن خونریز سرکش
لیک ای تنهای زیبا
نیک میدانم که اکنون ناامید و ناتوانی
تشنه کامی بیهیاهو، چون حبابی نیمه جانی
نیک میدانم که اکنون نوبت یاری رسیده
بهر درمان غم تو، گاه غمخواری رسیده
باید اکنون از دل و جان، با سپاه غم ستیزم
دست اندر دست یاران، رودهای پر توان را
همچو خون زندگانی، در رگ خشک تو ریزم
تا بیابی بار دیگر، ژرفی و پویندگی را
سر کنی با شادمانی نغمههای زندگی را
تا که آواز تو پیچد در طنین گرم باران
گسترانی سینه خود، شادی دلهای یاران
تا تو را گویم:
یاشاسین گنج بی انباز ایران
نور چشم سرزمینم، ساز خوش آواز ایران .
✍️بانو #هما_ارژنگی👍🥂
@Persianzoroastrians🔥
آی آذربایجانم
آذر تابان و رخشان
ای کهن مُلک دلیران
قلعههایت سرفراز و
قلههایت آسمانسا
دشتها و درههایت
پُر فروغ و سبز و زیبا
چشمههایت گرم و جوشان
رودهایت تا جهان برجا، خروشان
می کشد پَر، مرغ جانم
سوی آن آذر گسشب سربلندت
سر نهم بر خاک و آن گه
رو کنم بی تاب
بر دریاچه پاک و سپندت
بینمش از دور و
فریاد از دل خونین برآرم
آنچه بیند دیده غمدیدهام، باور ندارم
گویم ای دریاچه آزرده در خود شکسته
زخم جادوی کدامین دیو بر قلبت نشسته
یا کدامین فتنه چون زنجیر بر پای تو بسته؟
آه ای دریاچه زیبای تنها
ای کبودان، مر تو را مزدا اهورا آفریده
از چه این سان ناروا بر پیکر پاکت رسیده؟
تو همان دریاچه ژرفی
که آغوش تو شد گهوار زرتشت سپنتا
تو «چیچست» نامداری
یا که خنجستی
که در شهنامه خواندت پیر دانا
ای به سینه کرده پنهان
گنج رازآلود دوران
رمز آن استورهها بر من تو بگشا
باز گو با من حدیث آن نماد آرمانی
از شه کیخسرو و اندیشههای خسروانی
باز گو از خون پاک بیگناهی چون سیاوش
از پلشتیهای توران شاه، آن خونریز سرکش
لیک ای تنهای زیبا
نیک میدانم که اکنون ناامید و ناتوانی
تشنه کامی بیهیاهو، چون حبابی نیمه جانی
نیک میدانم که اکنون نوبت یاری رسیده
بهر درمان غم تو، گاه غمخواری رسیده
باید اکنون از دل و جان، با سپاه غم ستیزم
دست اندر دست یاران، رودهای پر توان را
همچو خون زندگانی، در رگ خشک تو ریزم
تا بیابی بار دیگر، ژرفی و پویندگی را
سر کنی با شادمانی نغمههای زندگی را
تا که آواز تو پیچد در طنین گرم باران
گسترانی سینه خود، شادی دلهای یاران
تا تو را گویم:
یاشاسین گنج بی انباز ایران
نور چشم سرزمینم، ساز خوش آواز ایران .
✍️بانو #هما_ارژنگی👍🥂
@Persianzoroastrians🔥
Forwarded from ایرانیان زرتشتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سرود_مهرگان
ترانهسرا بانو #هما_ارژنگی🍷
آهنگساز و خواننده بانو #یسنا🍷
@Persianzoroastrians
مهرگان، نماد نخستین همبستگی ملی ایرانیان است.
مهرگان، نماد جنبش رهایی و آزادیخواهی است.
مهرگان، نماد چیرگی بر ستمگران و دیکتاتورهاست.
مهرگان، نماد برابری و دادگری و دادگستریست.
مهرگان، نماد پیدایش ملت و هویت ملی است.
مهرگان، خاستگاه اصلی پیدایش کشور و کشوری بهنام ایران است.
مهرگان، نماد برقراری نخستین درفش(:پرچم) بدست ایرانیان در جهان است.
مهرگان جشن فرهنگی و کشاورزی ایرانیان نیز هست.
جشن مهرگان نخستین جشن استقلال و برقراری فرمانروایی(:حکومت) فرهنگی و دانشی(:علمی)، هم در ایران و هم در جهان است.
جشن مهرگان و پیروزی کاوه آهنگر ایرانی بر ضحاک اهریمن گرامی باد
مهر امسال مهری باشد به مهر کاوه آهنگر ایرانی تا پایانی باشد برای ضحاکهای تازی اهریمن در ايرانزمین.
بشود که مهر امسال هنگام خیزش و قیام.
بشود که مهر امسال وخت آزادی و رهایی.
هر ایرانی(زن ومرد) یک کاوه آهنگر باید باشد تا سرنگون شود ستمگران و غارتگران در سرزمین اهوراییمان.
(پیشاپیش جشن مهرگان شادباش)
✍️ #ایــرانـیـان_زرتـشــتــی 🔥
@Persianzoroastrians
ترانهسرا بانو #هما_ارژنگی🍷
آهنگساز و خواننده بانو #یسنا🍷
@Persianzoroastrians
مهرگان، نماد نخستین همبستگی ملی ایرانیان است.
مهرگان، نماد جنبش رهایی و آزادیخواهی است.
مهرگان، نماد چیرگی بر ستمگران و دیکتاتورهاست.
مهرگان، نماد برابری و دادگری و دادگستریست.
مهرگان، نماد پیدایش ملت و هویت ملی است.
مهرگان، خاستگاه اصلی پیدایش کشور و کشوری بهنام ایران است.
مهرگان، نماد برقراری نخستین درفش(:پرچم) بدست ایرانیان در جهان است.
مهرگان جشن فرهنگی و کشاورزی ایرانیان نیز هست.
جشن مهرگان نخستین جشن استقلال و برقراری فرمانروایی(:حکومت) فرهنگی و دانشی(:علمی)، هم در ایران و هم در جهان است.
جشن مهرگان و پیروزی کاوه آهنگر ایرانی بر ضحاک اهریمن گرامی باد
مهر امسال مهری باشد به مهر کاوه آهنگر ایرانی تا پایانی باشد برای ضحاکهای تازی اهریمن در ايرانزمین.
بشود که مهر امسال هنگام خیزش و قیام.
بشود که مهر امسال وخت آزادی و رهایی.
هر ایرانی(زن ومرد) یک کاوه آهنگر باید باشد تا سرنگون شود ستمگران و غارتگران در سرزمین اهوراییمان.
(پیشاپیش جشن مهرگان شادباش)
✍️ #ایــرانـیـان_زرتـشــتــی 🔥
@Persianzoroastrians
#هفت_آبانماه روز بزرگداشت ابرمرد نیکوسرشت جهان #کورش_بزرگ_ایرانی را گرامی میداریم❤️
«من بندهای بردهداری را بریدم».
✍️ #هما_ارژنگی
در یک غروب کهنه و بیرونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جستجوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار انسان
زین میکنم من توسن اندیشهام را هرسو شتابان
در زیر چتر آسمان هر جا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی بهجا نیست
در چار سوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروا نیست
دژخیم روزگار با داس خون آلودهی درندهخویی
در کار بیداد و جنون ترکتازیست
پندار آدم
پندار ظلم و پیشهاش ویرانه سازیست
تن خسته از اندیشههای زندگی سوز
در آرزوی دیدن روزی دل افروز
در حسرت دیدار انسان
آنسان که باید، آنسان که شاید
یکبار دیگر کافور غم از جسم و جانم میتکانم
دل را ز دست نا امیدی میرهانم
پژواک فریادم هوا را میشکافد:
«آخر کجایی روشنایی»
ناگه به یکبار
از لابلای ابرهای سرد و غمبار
گل میکند خورشید زر تار
با رنگهای روشن و شاد
در چهرهی پاک ابر مردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر وزبر کرد
چون جویباری نرم و آرام،
بانگ نوای مهر خیزش در گوشهایم مینشیند
کورش منم شاه جهان شاه پیمبر
کورش منم کشور رهان دادگستر
آزادهای پویای راه روشنایی
دلبستهی آیین مهر و پارسایی
در گرم گرم ظلم و تاراج
در روزگار بردهداری
آنگه که دد خویان خونریز با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش میکشیدند
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش میبریدند
هر جا که رفتم، هر جا که بودم
از چهر گیتی ننگ دژخویی زدودم
من مهر را در سینهی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنیها سر برآورد
از آن هزاران بوتهی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشور گشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه میکرد
روزی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی خانه میکرد
هر جا رسیدم
ویرانهها را سر به سر آباد کردم
در سایهی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من،
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینهای بس پربها بود
پس بندهای بردهداری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام
هر کس به فرمان خدای خویش خرسند
هر کس به آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته دل را شاد کردم
آوای کورش،
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی
پیک سرور و رو شنایی،
بر بالهای باد شبگرد تا بیکرانها میشتابد
شب سایههای مبهمی پاشیده بر دشت
بر جلگهی پارس
روی کهن آرامگاهی ساکت و سرد
سر مینهم بر سنگهای سرد و خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به ناگاه
با بالهای نور باران تندیس کورش رخ مینماید
اشکم به روی گونهها میغلتد آرام
فریاد خاموشی درونم میخروشد
کای برترین آزادهای ماناترین مرد
اینک تو بنگر بر روزگار تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفرهی چرکین دنیا
امروز هم پاتا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینهی گستردهی خاک
امروز هم بازیچهی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم میفروشند
آزادی و آزادگی افسانه گشته
ای برترین آزادهای ماناترین مرد
ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا در میرباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بالهای باد شبگرد این نالهی سرد:
آخر کجایی روشنایی
آخر کجایی روشنایی.
✍️ #هما_ارژنگی
@Persianzoroastrians🔥
«من بندهای بردهداری را بریدم».
✍️ #هما_ارژنگی
در یک غروب کهنه و بیرونق و تار
در حسرت یک پنجره تا روشنایی
در جستجوی روزنی سوی رهایی
در آرزوی فرصت دیدار انسان
زین میکنم من توسن اندیشهام را هرسو شتابان
در زیر چتر آسمان هر جا که پویم
جز درد و اندوه و ستم چیزی بهجا نیست
در چار سوی این رباط کهنه گویی
مردی و رادی و وفا فرمانروا نیست
دژخیم روزگار با داس خون آلودهی درندهخویی
در کار بیداد و جنون ترکتازیست
پندار آدم
پندار ظلم و پیشهاش ویرانه سازیست
تن خسته از اندیشههای زندگی سوز
در آرزوی دیدن روزی دل افروز
در حسرت دیدار انسان
آنسان که باید، آنسان که شاید
یکبار دیگر کافور غم از جسم و جانم میتکانم
دل را ز دست نا امیدی میرهانم
پژواک فریادم هوا را میشکافد:
«آخر کجایی روشنایی»
ناگه به یکبار
از لابلای ابرهای سرد و غمبار
گل میکند خورشید زر تار
با رنگهای روشن و شاد
در چهرهی پاک ابر مردی امرداد
مردی که از ژرفای تاریکی درخشید
جوشید و کوشید
مردی که بنیان ستم زیر وزبر کرد
چون جویباری نرم و آرام،
بانگ نوای مهر خیزش در گوشهایم مینشیند
کورش منم شاه جهان شاه پیمبر
کورش منم کشور رهان دادگستر
آزادهای پویای راه روشنایی
دلبستهی آیین مهر و پارسایی
در گرم گرم ظلم و تاراج
در روزگار بردهداری
آنگه که دد خویان خونریز با سرفرازی
فرزند آدم را به آتش میکشیدند
مست جنون و شهوت و خون
گوش و زبانش میبریدند
هر جا که رفتم، هر جا که بودم
از چهر گیتی ننگ دژخویی زدودم
من مهر را در سینهی هستی نشاندم
مهر گیای من در این دنیای تاریک
از ژرفنای دشمنیها سر برآورد
از آن هزاران بوتهی زرینه رویید
هر بوته گل کرد
در روزگارانی که هر کشور گشایی
شهر و دیار مردمان ویرانه میکرد
روزی که بوتیمار اندوه
در هر سرایی خانه میکرد
هر جا رسیدم
ویرانهها را سر به سر آباد کردم
در سایهی تدبیر و رایم
گسترده شد گیتی همه در زیر پایم
آشور و ماد و بابل و لیدی سرایم
من رامش و مهر و خرد بنیاد کردم
در باور من،
انسان نماد راستینی از خدا بود
بر هستی و بر جان خود فرمانروا بود
آزادگی گنجینهای بس پربها بود
پس بندهای بردهداری را بریدم
وان بندگان از بند غم آزاد کردم
آنگه به آرام
هر کس به فرمان خدای خویش خرسند
هر کس به آیین و مرام خویش پابند
من مردمان سوته دل را شاد کردم
آوای کورش،
آن دلنشین چاووش جانبخش رهایی
پیک سرور و رو شنایی،
بر بالهای باد شبگرد تا بیکرانها میشتابد
شب سایههای مبهمی پاشیده بر دشت
بر جلگهی پارس
روی کهن آرامگاهی ساکت و سرد
سر مینهم بر سنگهای سرد و خاموش
از بغض سنگینی دل و جانم لبالب
زان سوی تاریکی به ناگاه
با بالهای نور باران تندیس کورش رخ مینماید
اشکم به روی گونهها میغلتد آرام
فریاد خاموشی درونم میخروشد
کای برترین آزادهای ماناترین مرد
اینک تو بنگر بر روزگار تیره و غمبار انسان
شاید ندانی سفرهی چرکین دنیا
امروز هم پاتا به سر رنگین ننگ است
شاید ندانی سینهی گستردهی خاک
امروز هم بازیچهی آشوب و جنگ است
حالا نژاد و رنگ حرفی تازه دارد
حالا سر بازار آدم میفروشند
آزادی و آزادگی افسانه گشته
ای برترین آزادهای ماناترین مرد
ناگه غریو همسرایان شبانه
پژواک فریاد مرا در میرباید
گویی زمین و آسمان سر داده با درد
بر بالهای باد شبگرد این نالهی سرد:
آخر کجایی روشنایی
آخر کجایی روشنایی.
✍️ #هما_ارژنگی
@Persianzoroastrians🔥
سروده زیبای #شب_چله
از بانو #هما_ارژنگی👍🍷:
یلدا هزاران ساله جشنی آریایی
جشنی سپند و پر فروغ و گرم و زیبا
در آخرین شام بلند و سرد پاییز
یادآور استورههای مانده برجی
یلدا نماد زایش مهر ایزد نور
«میترا» خجسته ایزد نور سحرگاه
آیین او مهر و و داد و عهد و پیمان
تابان فروغ مینوی روشنگر راه
در شام یلدا سفرهای میگسترانم
از دانهها و میوههای سرخ و رنگین
چون تاج گلگون مینهم بر سفره خویش
در دانههای لعل فام نار شیرین
یک سرو زیبا در کنارش مینشانم
فرخ نمادی از کهن آیین دیرین
وان سرو سبز و تازه را آرایه سازم
با رشتههای نازک سیمین و زرین
سروی که در پندار ایرانی سپنتا
وز فتنه باد خزانی بیگزند است
در شام یلدا تا طلوع صبح فردا
بر مجمر پر آتشم عود و سپند است
در جمع یاران میبرم شب را به پایان
شامی که گرم و شادمان و دلفروز است
از شادی فردا دلم در سینه لرزان
فردای یلدا نوبت «خورشید روز» است
جشنی دگر در گردش گردونهی مهر
آغاز روز چیرگی بر تیرگیها
جشنی به پاس اولین روز زمستان
روزی به دنبال شب زیبای یلدا.
پینوشتها:
۱- #یلدا واژهای سریانی است که به معنی زایش است. شب زایش مهر ایزد نور و روشنایی است. در آغازین شب زمستان و بلندترین شب.
۲- #میترا - مهر ایزد نور و روشنایی و دشمن تیرگی و تباهی است. او ایزد عهد و پیمان و راستی و داد گستری و دشمن دروغ و پیمان شکنی است.
۳- #سرو، درخت سرو در فرهنگ ایرانی جایگاهی ویژه دارد. در آیین مهر و در باور مهریان- سرو درختی همیشه سرسبز است که در برابر سرما پایداری میکند. از اینروی مهریان در شب زایش مهر آنرا میآراستند و هدیهها در پایش مینهادند. در بالای آن ستارهای سیمین یا زرین به نشانهی ماه یا خورشید میگذاشتند و درخت را با رشتههای ابریشمین میآراستند. این آیین به شکل امروزین در شب زایش مسیح همچنان برگزار میشود..
۴- #خورشید روز- آغاز دیماه و نخستین روز زمستان را (خرم روز) یا (خوره روز) و یا (روز خورشید) مینامند و آنرا از آن اهورا مزدا میدانند / زیرا از آن پس روزها به بلندی میگرایند و خورشید بر تیرگی چیره میشود.
#شب_چله_شاد_باد🍉🍷
@persianzoroastrians🔥🍉
از بانو #هما_ارژنگی👍🍷:
یلدا هزاران ساله جشنی آریایی
جشنی سپند و پر فروغ و گرم و زیبا
در آخرین شام بلند و سرد پاییز
یادآور استورههای مانده برجی
یلدا نماد زایش مهر ایزد نور
«میترا» خجسته ایزد نور سحرگاه
آیین او مهر و و داد و عهد و پیمان
تابان فروغ مینوی روشنگر راه
در شام یلدا سفرهای میگسترانم
از دانهها و میوههای سرخ و رنگین
چون تاج گلگون مینهم بر سفره خویش
در دانههای لعل فام نار شیرین
یک سرو زیبا در کنارش مینشانم
فرخ نمادی از کهن آیین دیرین
وان سرو سبز و تازه را آرایه سازم
با رشتههای نازک سیمین و زرین
سروی که در پندار ایرانی سپنتا
وز فتنه باد خزانی بیگزند است
در شام یلدا تا طلوع صبح فردا
بر مجمر پر آتشم عود و سپند است
در جمع یاران میبرم شب را به پایان
شامی که گرم و شادمان و دلفروز است
از شادی فردا دلم در سینه لرزان
فردای یلدا نوبت «خورشید روز» است
جشنی دگر در گردش گردونهی مهر
آغاز روز چیرگی بر تیرگیها
جشنی به پاس اولین روز زمستان
روزی به دنبال شب زیبای یلدا.
پینوشتها:
۱- #یلدا واژهای سریانی است که به معنی زایش است. شب زایش مهر ایزد نور و روشنایی است. در آغازین شب زمستان و بلندترین شب.
۲- #میترا - مهر ایزد نور و روشنایی و دشمن تیرگی و تباهی است. او ایزد عهد و پیمان و راستی و داد گستری و دشمن دروغ و پیمان شکنی است.
۳- #سرو، درخت سرو در فرهنگ ایرانی جایگاهی ویژه دارد. در آیین مهر و در باور مهریان- سرو درختی همیشه سرسبز است که در برابر سرما پایداری میکند. از اینروی مهریان در شب زایش مهر آنرا میآراستند و هدیهها در پایش مینهادند. در بالای آن ستارهای سیمین یا زرین به نشانهی ماه یا خورشید میگذاشتند و درخت را با رشتههای ابریشمین میآراستند. این آیین به شکل امروزین در شب زایش مسیح همچنان برگزار میشود..
۴- #خورشید روز- آغاز دیماه و نخستین روز زمستان را (خرم روز) یا (خوره روز) و یا (روز خورشید) مینامند و آنرا از آن اهورا مزدا میدانند / زیرا از آن پس روزها به بلندی میگرایند و خورشید بر تیرگی چیره میشود.
#شب_چله_شاد_باد🍉🍷
@persianzoroastrians🔥🍉
سده جشن بزرگ این دیار است
دیاری که سپندینش شرار است
شرارش ذرهای از سدهزار است
کمینه تاریخش بیش از هزار است
کهن جشنی که شورش آشکار است
زیبا جشنی که زیبش بیشمارا ست
شکوه و شوکنتش تا بر قرار است
ز نور و گرمیاش اکمن فرار است
زمانش سردترین در روزگار است
چهار پیش و پسینش چاروچار است
فروزان آتشش در هر کنار است
ز مهرش، اهریمن وش بیقرار است
فروغیست ایزدی و جشن نار است
نمادی از نمادین خوب یار است
نشان و پیش در آمد از بهار است
همی گرمی و مهرش پایدار است
خجسته بر همه دوستان و یار است
چنین جشنی که نیک پیک بهار است.
✍️#گودرز_ماوندی
(چاروچار ۴روز پیش از جشن سده و ۴روز پس از آن را که سردترین روز سال بود میگفتند).
🔥
شد موسـم جشن سده
سـاقی بیا و می🍷بده
در هم چو روزی محترم
در هم چو جشنی محتشم
باید شمردن مغتنم
بر خیز ما را می🍷بده
روزی خوش و دلکش بود
چون گفتگو ز آتش بود
آبی چو آتش خوش بود
مخصوص در آتشکده.
✍️مجدالاسلام #کرمانی
🔥
آن آتشی که مظهر نور خدا بود
گر بر فروخت ملت ایران بجا بود
آن ملتی که زنده سده را نگاه داشت
قلبش به مهر میهن خود آشنا بود
پاینده است جشن سده در میان ما
تا در زمانه نام و نشانی ز ما بود.
✍️ #مهربان_خانی_نرسیآبادی
🔥
آتش جشن سده ، آتش مهر وطن است
کاندر این ملک نخواهد که شب تار بود
در چنین جشن طرب، آری خورشید دگر
گر بتابد ز دلِ خاک سزاوار بود.
✍️دکتر #دبیر_سیاقی
🔥
جشن سده که روز بزرگیست نامدار
افزونتر از دو چهل سده، ماندهاست پایدار
این جشن بس بزرگ چو نوروز و مهرگان
مانده ز «فر مردم ایران» به یادگار
جشن سده به مردم ایران خجسته باد
چندین هزار سال دگر باد پایدار
جشن سده است در دل «ایزد» شبانهروز
که آتش به جان وی زده مهر دیار و یار.
✍️ #کاظم_ایزد(رجوی)
🔥
شراری که ایران از آن روشن است
همان روشنی بخش جان و تن است
به تو گوید این آتش دل فروز
بسی داستانها به صد ساز و سوز
ز هر شعله، آتش زبان آورد
ز پیشینیان داستان آورد
نیاکانمان از زمانِ دراز
سوی آن نهادند روی نیاز
از آن گرمی و مهر خواهان شدند
همازور در مهر ایران شدند
در اینجا غرض آتش و چوب نیست
ز آتش غرض پرتو ایزدیست
زبانه کشد چون که سرخ و سپید
از این شعله، تاریخ گردد پدید
گرامی نماید مرا این شرر
که دارم ز تاریخِ ایران خبر
به هر جا که این آتش افروخته
مرا درس «ملیت » آموخته.
(✍️عبدالحسین #شیرازی_سپنتا، نویسنده و بازیگر نخستین فیلم ناطق ایرانی).
🔥
ای آتش سرخ تیرگی سوز
ای روشن آشیان بر افروز
ای بر شده آتش نیایش
ای خرمن گرم سوز سرکش
از دور مهینگر کیانی
هوشنگ نژاده یادمانی
آورد تو را به فر و فرهنگ
چون گوهر سفته از دل سنگ
افروخت به هیمههای سوزان
بس آتش پر فروغ و تابان
وان روز نشاط و گاه امید
جشن سده خجسته نامید
ای معبد مهر از تو روشن
هر گلخن مرده از تو گلشن
از نور تو آسمان بر افروخت
دم سردی خاک و تیرگی سوخت
مهر تو به خاک مرده جان داد
بر آب فسرده دل روا ن داد
دم سردی و هیبت زمستان
بردی به فروغ خویش آسان
آری تو فروغ ایزدانی
آرایش بزم موبدانی
جشن سده از تو یادگار است
میلاد سحر به شام تار است
ای آتش جان فروز تابان
با مهر چو بستهای تو پیمان
هر تیره که اهرمن بزاید
در پای فروغ تو نپاید
اینک به امید پاک دادار
آن یاور مهربان و غمخوار
بر خیزم و دست بر فشانم
وز شوق سرود تازه خوانم
از هیمه اجاق بر فروزم
غمنامه تیرگی بسوزم
اکنون که زمان شاد ما نیست
هنگامه بزم و کامرا نیست
ای یار خجسته ای نکوکار
از چهره نقاب غصه بردار
از عشق تو آتشی به پا کن
دلتنگی و خامشی رها کن
تا باد جهان به کام تو نوش
آیین کهن مکن فراموش
✍️ #هما_ارژنگی🍷
👇ادامه👇
دیاری که سپندینش شرار است
شرارش ذرهای از سدهزار است
کمینه تاریخش بیش از هزار است
کهن جشنی که شورش آشکار است
زیبا جشنی که زیبش بیشمارا ست
شکوه و شوکنتش تا بر قرار است
ز نور و گرمیاش اکمن فرار است
زمانش سردترین در روزگار است
چهار پیش و پسینش چاروچار است
فروزان آتشش در هر کنار است
ز مهرش، اهریمن وش بیقرار است
فروغیست ایزدی و جشن نار است
نمادی از نمادین خوب یار است
نشان و پیش در آمد از بهار است
همی گرمی و مهرش پایدار است
خجسته بر همه دوستان و یار است
چنین جشنی که نیک پیک بهار است.
✍️#گودرز_ماوندی
(چاروچار ۴روز پیش از جشن سده و ۴روز پس از آن را که سردترین روز سال بود میگفتند).
🔥
شد موسـم جشن سده
سـاقی بیا و می🍷بده
در هم چو روزی محترم
در هم چو جشنی محتشم
باید شمردن مغتنم
بر خیز ما را می🍷بده
روزی خوش و دلکش بود
چون گفتگو ز آتش بود
آبی چو آتش خوش بود
مخصوص در آتشکده.
✍️مجدالاسلام #کرمانی
🔥
آن آتشی که مظهر نور خدا بود
گر بر فروخت ملت ایران بجا بود
آن ملتی که زنده سده را نگاه داشت
قلبش به مهر میهن خود آشنا بود
پاینده است جشن سده در میان ما
تا در زمانه نام و نشانی ز ما بود.
✍️ #مهربان_خانی_نرسیآبادی
🔥
آتش جشن سده ، آتش مهر وطن است
کاندر این ملک نخواهد که شب تار بود
در چنین جشن طرب، آری خورشید دگر
گر بتابد ز دلِ خاک سزاوار بود.
✍️دکتر #دبیر_سیاقی
🔥
جشن سده که روز بزرگیست نامدار
افزونتر از دو چهل سده، ماندهاست پایدار
این جشن بس بزرگ چو نوروز و مهرگان
مانده ز «فر مردم ایران» به یادگار
جشن سده به مردم ایران خجسته باد
چندین هزار سال دگر باد پایدار
جشن سده است در دل «ایزد» شبانهروز
که آتش به جان وی زده مهر دیار و یار.
✍️ #کاظم_ایزد(رجوی)
🔥
شراری که ایران از آن روشن است
همان روشنی بخش جان و تن است
به تو گوید این آتش دل فروز
بسی داستانها به صد ساز و سوز
ز هر شعله، آتش زبان آورد
ز پیشینیان داستان آورد
نیاکانمان از زمانِ دراز
سوی آن نهادند روی نیاز
از آن گرمی و مهر خواهان شدند
همازور در مهر ایران شدند
در اینجا غرض آتش و چوب نیست
ز آتش غرض پرتو ایزدیست
زبانه کشد چون که سرخ و سپید
از این شعله، تاریخ گردد پدید
گرامی نماید مرا این شرر
که دارم ز تاریخِ ایران خبر
به هر جا که این آتش افروخته
مرا درس «ملیت » آموخته.
(✍️عبدالحسین #شیرازی_سپنتا، نویسنده و بازیگر نخستین فیلم ناطق ایرانی).
🔥
ای آتش سرخ تیرگی سوز
ای روشن آشیان بر افروز
ای بر شده آتش نیایش
ای خرمن گرم سوز سرکش
از دور مهینگر کیانی
هوشنگ نژاده یادمانی
آورد تو را به فر و فرهنگ
چون گوهر سفته از دل سنگ
افروخت به هیمههای سوزان
بس آتش پر فروغ و تابان
وان روز نشاط و گاه امید
جشن سده خجسته نامید
ای معبد مهر از تو روشن
هر گلخن مرده از تو گلشن
از نور تو آسمان بر افروخت
دم سردی خاک و تیرگی سوخت
مهر تو به خاک مرده جان داد
بر آب فسرده دل روا ن داد
دم سردی و هیبت زمستان
بردی به فروغ خویش آسان
آری تو فروغ ایزدانی
آرایش بزم موبدانی
جشن سده از تو یادگار است
میلاد سحر به شام تار است
ای آتش جان فروز تابان
با مهر چو بستهای تو پیمان
هر تیره که اهرمن بزاید
در پای فروغ تو نپاید
اینک به امید پاک دادار
آن یاور مهربان و غمخوار
بر خیزم و دست بر فشانم
وز شوق سرود تازه خوانم
از هیمه اجاق بر فروزم
غمنامه تیرگی بسوزم
اکنون که زمان شاد ما نیست
هنگامه بزم و کامرا نیست
ای یار خجسته ای نکوکار
از چهره نقاب غصه بردار
از عشق تو آتشی به پا کن
دلتنگی و خامشی رها کن
تا باد جهان به کام تو نوش
آیین کهن مکن فراموش
✍️ #هما_ارژنگی🍷
👇ادامه👇
#سپندارمزگان در اشعار برخی از شاعران #ایرانزمین:
#سپندارمز پاسبان تو باد
ز خرداد روشنروان تو باد.
✍️ #فردوسی_توسی
چو خرم شد به شیرین جان خسرو
جهان میکرد عهد خرمی نو.
✍️ #نظامی_گنجوی
سپندارمز روز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر.
می آر از پی آنکه بی می نشد
دلی شادمان و تنی شاد خوار.
سپند آر پی آنکه چشم بدان
بگرداند ایزد از این روزگار.
✍️ #مسعود_سعدسلمان
به شهریور اندر شوی شادخوار
کنی در سپندارمز کشت و کار.
✍️ #ملکالشعرا_بهار
روز اسپندارمزد ز اسفند ماه
دوستت دارم بگو با هر نگاه
دوستت دارم ز دریا بیشتر
از زمین و از کهکشانها بیشتر
دوستت دارم تو در جان منی
پارهای از جان ایران منی.
شاخهای گل پیش دلدارت ببر
بوسهای از گونهی یارت بخر
سیب سرخی هم فراهم آوریم
هر یکی یک بوسه بر رویش زنیم
کین نمادی گشته از اسفندگان
دوستت دارم فراوانتر ز جان.
دلبرم، ای ماه ایرانی نژاد
سرزمینت را مبر هرگز ز یاد
کین زمین جای سپند مهر بود
جای نیکویان روشن چهر بود
این چنین کن تا که چون بیمایگان
ره نپویی بر ره بیگانگان
سرزمیت را بکوش آباد کن
روز و شب از فر ایران یاد کن.
✍️ #سیاوش_تهرانی
سپندارمزگان بر تو فرخنده باد
ز شادی دل و جانت آکنده باد
ز بغدخت همواره مهر آفرین
به رامش دل و جان تو زنده باد
در این روز، ای بانوی پارسی
تو را بخت سالار و بد بنده باد
تو را زیست با شوی فرخنده خوی
بر اندازه باد و بر ازنده باد
سپندارمزگان که جشن زن است
لب مرد و زن هر دو پر خنده باد
در این جشن فرخنده، بیخ غمان
ز جان و دل هر دوان کنده باد
چو کندهست مرد و ستاکش زن است
خجسته (ستاک) و نکو کنده باد
هر آنکس که نشناخت ارج زنان
روانش نژند و تنش ژنده باد
هلا ای گرامی، گرانمایه زن
که مغز بد اندیش تو گنده باد
در این جشن(زروان) که نزد خدای
ز هر لغزشش پاک پرونده باد
بگوید بدین آریایی سرود
سپندارمز بر تو فرخنده باد.
✍️ #میرجلالالدین_کزازی🍷
جشن اسفند است و روزی خوش
کهن آیین نیک و شاد ایرانی
خاک در جنبش و زمین در جوش
جشن بانوی راد ایرانی
سال نو در کمین سال کهن
گاه جشن و زمان بیداریست
سبز پوشان خاک در راهند
زندگی در تن زمین جاریست
میستاییم و پاس میداریم
این کهن مام نرمخوی زمین
خاستگاه تمام آدمیان
ایرتن گاهوار مهر آیین
به جز آیین پاسداری خاک
سخن از روز زن بباید گفت
زان فروتن نماد زایش و مهر
شمع هر انجمن بباید گفت
خاک پر بار و بانوی دانا
از سپندارمز نشان دارد
مزدگیران فرا رسید و کنون
بر زنان شادی ارمغان آرد
زن نیکو به هر سرای که هست
شادی افزا و مجلس افروز است
آن وفا پیشهی نکو کردار
همچو خورشید تیرگی سوز است
با همه مهر و نازکیهایش
بار هستی به شانهها دارد
هر شرنگی به کام او ریزد
بهر آن چاره و دوا دارد
خاک و زن در جهان کج رفتار
تکیهگاه سپند انسانند
باد تا در پناه ایزد پاک
شاد زیوند و شادمان مانند.
✍️ #هما_ارژنگی🍷
یک گلی گفتا به زیبا دختری
ره مده بر خود که از گل برتری
هر کسی یک شاخه گل آرد بدست
شاد و خندان میشود چون بلبلی
گر روی در مجلسی یا محفلی
سرنشـین باشد در آن دسـته گلی
گفت آن دختر که من والاترم
از همه گل در جهان زیباترم
چون که آمد یک جوانی در میان
شیر مردی سررسید و گفت هان
هر دو دلدار بر و هر دو دلستان
یک به بلبل دیگری هر یک جوان
گل که در زیبایی عالم سر است
چهرهی دختر ز گل زیباتر است.
✍️ #اردشیر_ماندگاری
در ایران باستان گرفتند ایرانیان
به روز عشق جشن عاشقان
سپندارمزگان نهادند نامش که این
بشد جشن پیروزی عشق بر آز و کین
شمردند روزهای ماه را به سی
اهورا خوانند روز یک تا به سی
اهورا مزدا بود نام روز نخسـت
به دوم روز بهمن، اندیشه و تندرست
نهاندند نام روز سوم اردیبهـشت
بمعنای پاکی و راستی در سرشت
به چهارم روز نام شهریور گزیدند
به روز پنج سپندارمز را گشودند
سپندارمز جشن زمین و حب مادری
بورزد عشق بر کودکان چون گوهری
سپندارمز کنیه زمین و سرشت
نماد روز عشق بر زیبا و زشت
به هر ماه نام روز و ماه یکسان شدی
به شادی آن روز جشنی بر پا شدی
به ماه مهر همنام روز شانزده
گرفتند مهرگان جشن، بعد از پانزده
سپندارمز نماد زمین، چو نامیدند پنجم روز
مصادف به اسفند گردیدند آن ماه و روز
گرفتنـد جشن بزرگی دگر، که ایرانیان
خوش اندیشه و شاد زیستند چون قوم کیان
چنین بود که مردان در آن روزگار
به روز سپندارمز عاشق کردگار
به بانو دادند بوسه عشق، زینت و هدیه
به دختر عطا کرده از مهر پیرایهای مهدیه
به مهر و محبت، جشن و شادی در آن پردهها
در ایران باستان بود پایکوبی و رقصها
سـپندارمزگان گیرند آگاه ایرانیان
بیاموزند عشق را نه از غرب کز قوم کیان.
✍️ #مهیار_فرآورده
@Persianzoroastrians🔥
#سپندارمز پاسبان تو باد
ز خرداد روشنروان تو باد.
✍️ #فردوسی_توسی
چو خرم شد به شیرین جان خسرو
جهان میکرد عهد خرمی نو.
✍️ #نظامی_گنجوی
سپندارمز روز خیز ای نگار
سپند آر ما را و جام می آر.
می آر از پی آنکه بی می نشد
دلی شادمان و تنی شاد خوار.
سپند آر پی آنکه چشم بدان
بگرداند ایزد از این روزگار.
✍️ #مسعود_سعدسلمان
به شهریور اندر شوی شادخوار
کنی در سپندارمز کشت و کار.
✍️ #ملکالشعرا_بهار
روز اسپندارمزد ز اسفند ماه
دوستت دارم بگو با هر نگاه
دوستت دارم ز دریا بیشتر
از زمین و از کهکشانها بیشتر
دوستت دارم تو در جان منی
پارهای از جان ایران منی.
شاخهای گل پیش دلدارت ببر
بوسهای از گونهی یارت بخر
سیب سرخی هم فراهم آوریم
هر یکی یک بوسه بر رویش زنیم
کین نمادی گشته از اسفندگان
دوستت دارم فراوانتر ز جان.
دلبرم، ای ماه ایرانی نژاد
سرزمینت را مبر هرگز ز یاد
کین زمین جای سپند مهر بود
جای نیکویان روشن چهر بود
این چنین کن تا که چون بیمایگان
ره نپویی بر ره بیگانگان
سرزمیت را بکوش آباد کن
روز و شب از فر ایران یاد کن.
✍️ #سیاوش_تهرانی
سپندارمزگان بر تو فرخنده باد
ز شادی دل و جانت آکنده باد
ز بغدخت همواره مهر آفرین
به رامش دل و جان تو زنده باد
در این روز، ای بانوی پارسی
تو را بخت سالار و بد بنده باد
تو را زیست با شوی فرخنده خوی
بر اندازه باد و بر ازنده باد
سپندارمزگان که جشن زن است
لب مرد و زن هر دو پر خنده باد
در این جشن فرخنده، بیخ غمان
ز جان و دل هر دوان کنده باد
چو کندهست مرد و ستاکش زن است
خجسته (ستاک) و نکو کنده باد
هر آنکس که نشناخت ارج زنان
روانش نژند و تنش ژنده باد
هلا ای گرامی، گرانمایه زن
که مغز بد اندیش تو گنده باد
در این جشن(زروان) که نزد خدای
ز هر لغزشش پاک پرونده باد
بگوید بدین آریایی سرود
سپندارمز بر تو فرخنده باد.
✍️ #میرجلالالدین_کزازی🍷
جشن اسفند است و روزی خوش
کهن آیین نیک و شاد ایرانی
خاک در جنبش و زمین در جوش
جشن بانوی راد ایرانی
سال نو در کمین سال کهن
گاه جشن و زمان بیداریست
سبز پوشان خاک در راهند
زندگی در تن زمین جاریست
میستاییم و پاس میداریم
این کهن مام نرمخوی زمین
خاستگاه تمام آدمیان
ایرتن گاهوار مهر آیین
به جز آیین پاسداری خاک
سخن از روز زن بباید گفت
زان فروتن نماد زایش و مهر
شمع هر انجمن بباید گفت
خاک پر بار و بانوی دانا
از سپندارمز نشان دارد
مزدگیران فرا رسید و کنون
بر زنان شادی ارمغان آرد
زن نیکو به هر سرای که هست
شادی افزا و مجلس افروز است
آن وفا پیشهی نکو کردار
همچو خورشید تیرگی سوز است
با همه مهر و نازکیهایش
بار هستی به شانهها دارد
هر شرنگی به کام او ریزد
بهر آن چاره و دوا دارد
خاک و زن در جهان کج رفتار
تکیهگاه سپند انسانند
باد تا در پناه ایزد پاک
شاد زیوند و شادمان مانند.
✍️ #هما_ارژنگی🍷
یک گلی گفتا به زیبا دختری
ره مده بر خود که از گل برتری
هر کسی یک شاخه گل آرد بدست
شاد و خندان میشود چون بلبلی
گر روی در مجلسی یا محفلی
سرنشـین باشد در آن دسـته گلی
گفت آن دختر که من والاترم
از همه گل در جهان زیباترم
چون که آمد یک جوانی در میان
شیر مردی سررسید و گفت هان
هر دو دلدار بر و هر دو دلستان
یک به بلبل دیگری هر یک جوان
گل که در زیبایی عالم سر است
چهرهی دختر ز گل زیباتر است.
✍️ #اردشیر_ماندگاری
در ایران باستان گرفتند ایرانیان
به روز عشق جشن عاشقان
سپندارمزگان نهادند نامش که این
بشد جشن پیروزی عشق بر آز و کین
شمردند روزهای ماه را به سی
اهورا خوانند روز یک تا به سی
اهورا مزدا بود نام روز نخسـت
به دوم روز بهمن، اندیشه و تندرست
نهاندند نام روز سوم اردیبهـشت
بمعنای پاکی و راستی در سرشت
به چهارم روز نام شهریور گزیدند
به روز پنج سپندارمز را گشودند
سپندارمز جشن زمین و حب مادری
بورزد عشق بر کودکان چون گوهری
سپندارمز کنیه زمین و سرشت
نماد روز عشق بر زیبا و زشت
به هر ماه نام روز و ماه یکسان شدی
به شادی آن روز جشنی بر پا شدی
به ماه مهر همنام روز شانزده
گرفتند مهرگان جشن، بعد از پانزده
سپندارمز نماد زمین، چو نامیدند پنجم روز
مصادف به اسفند گردیدند آن ماه و روز
گرفتنـد جشن بزرگی دگر، که ایرانیان
خوش اندیشه و شاد زیستند چون قوم کیان
چنین بود که مردان در آن روزگار
به روز سپندارمز عاشق کردگار
به بانو دادند بوسه عشق، زینت و هدیه
به دختر عطا کرده از مهر پیرایهای مهدیه
به مهر و محبت، جشن و شادی در آن پردهها
در ایران باستان بود پایکوبی و رقصها
سـپندارمزگان گیرند آگاه ایرانیان
بیاموزند عشق را نه از غرب کز قوم کیان.
✍️ #مهیار_فرآورده
@Persianzoroastrians🔥
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👆آهنگ #سیزدهبهدر🍀
ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک میخزی از هر شکاف و روزنی
ای شکوه سبز افسونساز بزم افروز من
ای بهار آرزو ای جلوهی نوروز من
با من از جمشید از زرتشت از فر کیان
از سرود گاتها، از روزگار باستان
با من از پندار نیک و با من از کردار نیک
با من از بخشایش آن مهربان دادار نیک
با من از آن گندم نورسته در دیس سپید
از نشاط کودکانه، از سرور صبح عید
با من از سیب و سرود و سبزه و سرو و سبو
با من از آلالههای رنگارنگ خندهرو
از کتاب حافظ شیراز آن دانای راز
از ترنمهای تار و از نوازشهای ساز
با من از گشت و گذار سیزده در کوهسار
با من از شوق نسیم و لالههای بیقرار
با من از رقص لطیف و چابک پروانهها
بوسهی باران به روی سبزهزار باصفا
با من از خاک وطن از خطهی شیران بگو
ای نسیم نو بهاری با من از ایران بگو.
✍️ #هما_ارژنگی💚
روز تشتر، روز باران، دیدن دشت و بهاران
با همه یاران میان کوه و صحرا شاد و خندان
هدیه دادن سبزهها را با خوشیها راد بودن
آرزو کردن جهان را مهربانی شاد بودن.
✍️ #سیاوش_تات💚
#جشن_سیزدهبهدر_شاد_باد
@persianzoroastrians🔥🍀
ای نسیم گل فشان کز ناکجا و بی نشان
نرم نرمک میخزی از هر شکاف و روزنی
ای شکوه سبز افسونساز بزم افروز من
ای بهار آرزو ای جلوهی نوروز من
با من از جمشید از زرتشت از فر کیان
از سرود گاتها، از روزگار باستان
با من از پندار نیک و با من از کردار نیک
با من از بخشایش آن مهربان دادار نیک
با من از آن گندم نورسته در دیس سپید
از نشاط کودکانه، از سرور صبح عید
با من از سیب و سرود و سبزه و سرو و سبو
با من از آلالههای رنگارنگ خندهرو
از کتاب حافظ شیراز آن دانای راز
از ترنمهای تار و از نوازشهای ساز
با من از گشت و گذار سیزده در کوهسار
با من از شوق نسیم و لالههای بیقرار
با من از رقص لطیف و چابک پروانهها
بوسهی باران به روی سبزهزار باصفا
با من از خاک وطن از خطهی شیران بگو
ای نسیم نو بهاری با من از ایران بگو.
✍️ #هما_ارژنگی💚
روز تشتر، روز باران، دیدن دشت و بهاران
با همه یاران میان کوه و صحرا شاد و خندان
هدیه دادن سبزهها را با خوشیها راد بودن
آرزو کردن جهان را مهربانی شاد بودن.
✍️ #سیاوش_تات💚
#جشن_سیزدهبهدر_شاد_باد
@persianzoroastrians🔥🍀
سروده #خلیج_پارس👈بانو #هما_ارژنگی🍷
اَلا ای سرزمین خرم و مینو نشان من
بلند آوازهی دوران، بهار بیخزان من
تو ایرانی
تو ملک پهلوانانی، تو مهد سخت جانانی
دلت دریا، ستبر سینهات آماج توفانها
تو در گسترده تاریخ یکتا گرد میدانی
تو را از سند تا پامیر، از قفقاز تا جیحون
تو را تا پهنهی رود فرات
و دجله من گسترده میبینم
چو شهباز خیالم در هوایت بال میگیرد
به دشت و قله و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو میکنم ماوا
از آن اوج خیال انگیز جان افزا
خلیج فارس را میبینم
که چون فیروزهای رخشان
به امواج بلند و نقرهگون با من سخن گوید:
منم اینک خلیج فارس
آن دریای گوهر زای ایرانی
هزاران سالهی مانای تاریخم
منم نستوه و بشکوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
کهن سالم کهن چون خطهی جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمیدانم
دمی بر ساحلم بنشین، دمی بر چهرهام بنگر
بر امواج کف آلودم نگاهی کن
به شب هنگام
کز نور سپید ماهتاب آسمان
بر سینهام سیماب میبارد
شبانگاهان که امواج درخشانم
ز رقص ماهیان پر تاب میگردد
تو پنداری فریبا آسمانی پر شهابم من
و یا در چشم بیخواب زمین جادوی خوابم من
من آن بحر گهربارم که در آغوش پرجوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجینهی نابم، که در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم
من آگاهم
من از گشت هزاران سالهی تاریخ
ز ایران و انیران، کاوه و ضحاک
در دل یادها دارم
همان دریای پرجوشم که در دوران دورم
شاه دارا، پارس نامیده
همان شاهی که مصر و ترعهاش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3) شاه ایران
کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگونبختی
که قومی گرسنه، نادان و سرگردان
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینهها، زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را، بسوزیدند
درفش کاویانی، اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند، گرد مرگ پاشیدند
من از جان سختی فرزند ایرانی
من از پیکار نور و تیرگی، افسانهها دایم
هم از آن بابک خرم(5)
دلیر کوهِ بذ آن گرد ایرانی
که کاخ ظلم را از پایه میلرزاند
و یا یعقوب نام آور
که پیکارش، نبرد نور و ظلمت بود
و یا فرزند بویه(6) آن دلیر خطه دیلم
که پیش مقدم او، خود خلیفه خاک بر سر کرد
من از جانبازی این سرفرازان
در دل خود یادها دارم
چو هنگام بهاران
خون سرخ نازنین فرزند ایران
دشتها را از شقایقهای خاک عاشقان
گلگونه میدارد
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش میپیچم
که در بیدادگاهی چون شلمچه آنهمه ضحاکیان
با خیل جانبازان ایرانی چهها کردند؟!
و آن گردان جان بر کف
ز خوزی و خراسانی، دلیر آذری، کرد و سپاهانی
و یا گیل و بلوچ و دیلمی
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی
و اینک این منم یکتا خلیج فارس
هزاران ساله مانای تاریخم
که تا خورشید میتابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم میجوشد
مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس میدارد.
پینوشتها:
۱- در ته #خلیج _پارس و در دل زمینهای ساحلی آن منابع مهمی از نفت یافت میشود که این منطقه را از پر ثروتترین و غنیترین منابع نفتی جهان میرساند. مروارید و صدف و مرجان و انواع ماهی نیز از منابع مهم ثروت در خلیج پارس و جزایر آن بشمار میروند.
۲- نام #دریای_پارس از روزگار هخامنشیان بر روی خلیج پارس گذاشته شده است. در کتیبهای که از داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی، در نزدیکی تنگه سوئز در مصر که ۲۴۰۰سال پیش جزو قلمرو پادشاهی او بوده یافتهاند، از این خلیج با نام «دریایی که از پارس آید» یاد شده است.
۳- #اردشیر_ساسانی نخستین پادشاهی که به اعراب آواره شبه جزیره عربستان اجازه داد تا در کنارههای خلیج پارس و دریای مکران(عمان) به خط ساحلی نزدیک شوند.
در دوران کودکی #شاپورشاه، فرزند #اردشیر، سازش میان پارسیان و تازیان برهم خورد و اعراب نافرمان که به سواحل شمالی دست اندازی کرده بودند بوسیله سپاه #شاپور به سختی سرکوب و تار و مار شدند.
۴- #بابک_خرمدین از چهرههای قهرمان و مبارز جنبش خرمدینان است. بابک با پشتیبانی مردم آذربایجان و عراق به مدت ۲۲سال به مبارزه با دستگاه خلفای عباسی ادامه داد و سرانجام با حیله به دام افتاد و به کشته شد.
۵- #یعقوب_لیث_سفاری از عیاری به پادشاهی رسید. وی نخستین کسی بود که پس از سلطه اعراب بر ایران، در پی برانداختن خلیفه برآمد اما مرگ مجالش نداد.
۶- #عضدالدوله فرزند بویه دیلمی، پس از سلطه تازیان، بساط پادشاهی پهناوری را بر پهنه بزرگی از سرزمینهای ایران گسترد. او بغداد را نیز گشود و خلیفه عباسی در حالی که دستار از سر گشوده و خاک بر سر کرده و نعلینها از گردن آویخته بود، به پیشواز وی درآمد.
۷- شلمچه منطقهای است که در جنگ ایران و عراق هدف بمبارانهای شیمیایی قرار گرفت
#خلیج_پارس💙
@persianzoroastrians🔥
اَلا ای سرزمین خرم و مینو نشان من
بلند آوازهی دوران، بهار بیخزان من
تو ایرانی
تو ملک پهلوانانی، تو مهد سخت جانانی
دلت دریا، ستبر سینهات آماج توفانها
تو در گسترده تاریخ یکتا گرد میدانی
تو را از سند تا پامیر، از قفقاز تا جیحون
تو را تا پهنهی رود فرات
و دجله من گسترده میبینم
چو شهباز خیالم در هوایت بال میگیرد
به دشت و قله و دریا و رود و جنگل و هامون
به هر سو میکنم ماوا
از آن اوج خیال انگیز جان افزا
خلیج فارس را میبینم
که چون فیروزهای رخشان
به امواج بلند و نقرهگون با من سخن گوید:
منم اینک خلیج فارس
آن دریای گوهر زای ایرانی
هزاران سالهی مانای تاریخم
منم نستوه و بشکوه و بلند آوا
خروشان و ستبر آغوش و پر غوغا
کهن سالم کهن چون خطهی جاوید ایرانم
که غیر پارس، نامی را سزای خود نمیدانم
دمی بر ساحلم بنشین، دمی بر چهرهام بنگر
بر امواج کف آلودم نگاهی کن
به شب هنگام
کز نور سپید ماهتاب آسمان
بر سینهام سیماب میبارد
شبانگاهان که امواج درخشانم
ز رقص ماهیان پر تاب میگردد
تو پنداری فریبا آسمانی پر شهابم من
و یا در چشم بیخواب زمین جادوی خوابم من
من آن بحر گهربارم که در آغوش پرجوشم
بسی گوهر نهان دارم
من آن گنجینهی نابم، که در و لؤلؤ و مرجان
زر ناب(1) و مروارید غلتان از برایت ارمغان آرم
من آگاهم
من از گشت هزاران سالهی تاریخ
ز ایران و انیران، کاوه و ضحاک
در دل یادها دارم
همان دریای پرجوشم که در دوران دورم
شاه دارا، پارس نامیده
همان شاهی که مصر و ترعهاش بگشاد(2)
و آگاهم من از شاپور ساسان(3) شاه ایران
کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت
و آگاهم من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگونبختی
که قومی گرسنه، نادان و سرگردان
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینهها، زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را، بسوزیدند
درفش کاویانی، اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند، گرد مرگ پاشیدند
من از جان سختی فرزند ایرانی
من از پیکار نور و تیرگی، افسانهها دایم
هم از آن بابک خرم(5)
دلیر کوهِ بذ آن گرد ایرانی
که کاخ ظلم را از پایه میلرزاند
و یا یعقوب نام آور
که پیکارش، نبرد نور و ظلمت بود
و یا فرزند بویه(6) آن دلیر خطه دیلم
که پیش مقدم او، خود خلیفه خاک بر سر کرد
من از جانبازی این سرفرازان
در دل خود یادها دارم
چو هنگام بهاران
خون سرخ نازنین فرزند ایران
دشتها را از شقایقهای خاک عاشقان
گلگونه میدارد
من از آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش میپیچم
که در بیدادگاهی چون شلمچه آنهمه ضحاکیان
با خیل جانبازان ایرانی چهها کردند؟!
و آن گردان جان بر کف
ز خوزی و خراسانی، دلیر آذری، کرد و سپاهانی
و یا گیل و بلوچ و دیلمی
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی
و اینک این منم یکتا خلیج فارس
هزاران ساله مانای تاریخم
که تا خورشید میتابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم میجوشد
مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس میدارد.
پینوشتها:
۱- در ته #خلیج _پارس و در دل زمینهای ساحلی آن منابع مهمی از نفت یافت میشود که این منطقه را از پر ثروتترین و غنیترین منابع نفتی جهان میرساند. مروارید و صدف و مرجان و انواع ماهی نیز از منابع مهم ثروت در خلیج پارس و جزایر آن بشمار میروند.
۲- نام #دریای_پارس از روزگار هخامنشیان بر روی خلیج پارس گذاشته شده است. در کتیبهای که از داریوش بزرگ پادشاه هخامنشی، در نزدیکی تنگه سوئز در مصر که ۲۴۰۰سال پیش جزو قلمرو پادشاهی او بوده یافتهاند، از این خلیج با نام «دریایی که از پارس آید» یاد شده است.
۳- #اردشیر_ساسانی نخستین پادشاهی که به اعراب آواره شبه جزیره عربستان اجازه داد تا در کنارههای خلیج پارس و دریای مکران(عمان) به خط ساحلی نزدیک شوند.
در دوران کودکی #شاپورشاه، فرزند #اردشیر، سازش میان پارسیان و تازیان برهم خورد و اعراب نافرمان که به سواحل شمالی دست اندازی کرده بودند بوسیله سپاه #شاپور به سختی سرکوب و تار و مار شدند.
۴- #بابک_خرمدین از چهرههای قهرمان و مبارز جنبش خرمدینان است. بابک با پشتیبانی مردم آذربایجان و عراق به مدت ۲۲سال به مبارزه با دستگاه خلفای عباسی ادامه داد و سرانجام با حیله به دام افتاد و به کشته شد.
۵- #یعقوب_لیث_سفاری از عیاری به پادشاهی رسید. وی نخستین کسی بود که پس از سلطه اعراب بر ایران، در پی برانداختن خلیفه برآمد اما مرگ مجالش نداد.
۶- #عضدالدوله فرزند بویه دیلمی، پس از سلطه تازیان، بساط پادشاهی پهناوری را بر پهنه بزرگی از سرزمینهای ایران گسترد. او بغداد را نیز گشود و خلیفه عباسی در حالی که دستار از سر گشوده و خاک بر سر کرده و نعلینها از گردن آویخته بود، به پیشواز وی درآمد.
۷- شلمچه منطقهای است که در جنگ ایران و عراق هدف بمبارانهای شیمیایی قرار گرفت
#خلیج_پارس💙
@persianzoroastrians🔥
Track 6
Unknown Artist
👆بانو #هما_ارژنگی و سرودهی زیبای #خلیج_پارس
@Persianzoroastrians🔥
با چشمهای آبی تو خو گرفتهایم
حس جنوب و بندر و پارو گرفتهایم
کشتی بغضهای ترک خوردهایم و باز
سکان خاطرات به این سو گرفتهایم
دندان پوک اسکلهها را شمردهایم
تا کنج دستهای تو پهلو گرفتهایم
با لنجهای چوبی مردان بندری
از آبهای گرم تو میگو گرفتهایم
زیبای آریایی خوابیده در صدف
موجی به دامنت بده بانو، گرفتهایم
حالا بچرخ دایرهها را به هم بزن
لختی برقص لکنت جادو گرفتهایم
ما باهمیم خاطرهها گم نمیشوند
مانند خاک و ریشه بههم خو گرفتهایم.
✍ #مهندس_رحیم_سلمانی
@Persianzoroastrians
@Persianzoroastrians🔥
با چشمهای آبی تو خو گرفتهایم
حس جنوب و بندر و پارو گرفتهایم
کشتی بغضهای ترک خوردهایم و باز
سکان خاطرات به این سو گرفتهایم
دندان پوک اسکلهها را شمردهایم
تا کنج دستهای تو پهلو گرفتهایم
با لنجهای چوبی مردان بندری
از آبهای گرم تو میگو گرفتهایم
زیبای آریایی خوابیده در صدف
موجی به دامنت بده بانو، گرفتهایم
حالا بچرخ دایرهها را به هم بزن
لختی برقص لکنت جادو گرفتهایم
ما باهمیم خاطرهها گم نمیشوند
مانند خاک و ریشه بههم خو گرفتهایم.
✍ #مهندس_رحیم_سلمانی
@Persianzoroastrians
Forwarded from ایرانیان زرتشتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
۲۸ اردیبهشت ماه روز بزرگداشت #خیام_نیشاپوری شادباد
از پشت حریر ابر مهتاب
رندانه نقاب میگشاید
چون دخترکان کولی مست
بر بستر سبزه مینهد گام،
وز گونه دشت خفته آرام
سد بوسه ز شوق میرباید
از بام سپهر لاژوردین،
آویخته همچو شبچراغی
قندیل بلور ماه رخشان
در حلقه سیمگون مهتاب
بنشسته به برج خویش خیام
گوید ز گذار عمر و ایام،
بگرفته به کف به شادمانی
جامی ز شراب آتش افروز
دارد به کنار خود نگاری
گلچهره بتی بسان نوروز
وان یار لطیف چنگ بر کف
خواند به نوای آسمانی
بگذر ز غم جهان و بر گیر
جامی ز شراب ارغوانی
آن سوی دگر نشسته بینم
مردان محیط فضل و اداب
در کار جدل به رد و انکار
رندان و قلندران خمار
بگرفته به کف می مغانه
افتاده ز سر کلاه و دستار
در پله چرخ اوستادی،
بنشسته به کار کوزه و جام
وین جمع پریش و پای در گل
وامانده همه ز حل مشکل
ناگاه منادی از سر بام
فریاد بر آورد که برخیز
ای مفتی غافل از سر انجام
از فتنه عقل خرده بگریز
وی محتسب این حساب بگذار
در حلقه عاشقان در آویز.
✍بانو #هما_ارژنگی
@persianzoroastrians 🔥
از پشت حریر ابر مهتاب
رندانه نقاب میگشاید
چون دخترکان کولی مست
بر بستر سبزه مینهد گام،
وز گونه دشت خفته آرام
سد بوسه ز شوق میرباید
از بام سپهر لاژوردین،
آویخته همچو شبچراغی
قندیل بلور ماه رخشان
در حلقه سیمگون مهتاب
بنشسته به برج خویش خیام
گوید ز گذار عمر و ایام،
بگرفته به کف به شادمانی
جامی ز شراب آتش افروز
دارد به کنار خود نگاری
گلچهره بتی بسان نوروز
وان یار لطیف چنگ بر کف
خواند به نوای آسمانی
بگذر ز غم جهان و بر گیر
جامی ز شراب ارغوانی
آن سوی دگر نشسته بینم
مردان محیط فضل و اداب
در کار جدل به رد و انکار
رندان و قلندران خمار
بگرفته به کف می مغانه
افتاده ز سر کلاه و دستار
در پله چرخ اوستادی،
بنشسته به کار کوزه و جام
وین جمع پریش و پای در گل
وامانده همه ز حل مشکل
ناگاه منادی از سر بام
فریاد بر آورد که برخیز
ای مفتی غافل از سر انجام
از فتنه عقل خرده بگریز
وی محتسب این حساب بگذار
در حلقه عاشقان در آویز.
✍بانو #هما_ارژنگی
@persianzoroastrians 🔥
جشن تیرگان💚
سروده زیبای🤍
#آرش_کمانگیر❤️
از بانو #هما_ارژنگی👇
از دامن کوهسار البرز
میریخت به صخرههای تبدار
سوزنده شرارههای خورشید
وان قامت دلکش دماوند
با آن همه فَر و سرفرازی
لرزنده به خود ز بیم و امید
آن روز غریب محنتانگیز
پیمانهی بخت شادخواران
در چنبر چرخ باژگونه
در شهر همه نشان غم بود.
در ساغر قلب مِیگساران
جوشنده شرنگ نامرادی
رخسارهی مردمان دژم بود
آن روز حدود و مرز ایران،
آزادگی و غرور انسان
در پرش تیر یک کمان بود
میرفت یگانه سربداری
بر مسلخ عشق و پایداری
آوردگهاش نه آنچنان بود.
چون شیر که رو کند به نخجیر
آن سختکمان آتشین تیر
کز وحشت ننگ و بیم تحقیر
میجست به کار خوش تدبیر
میرفت که در پناه یزدان
خود نقش زند نشان تقدیر
بازو بگشاد آن کماندار
رو جانب کوه و آسمان کرد
بدرید سپید جامه بر تن
سر بر سر صخرهای همی سود
دادار یگانه را ندا داد.
پژواک بلند خواهش او
پیچید به قلب کوه البرز
جوشید گدازههای سوزان
در سینهی سنگها شتابان
غرید پلنگ خفته در کوه
آهو بچگان ز جان هراسان
آنگاه ز اوج آسمانها
ابری چو غبار سر برآورد
توفنده نهاد گردبادی
کوبید به چهر کوهساران.
فرهیخته آرش کماندار
آن گرد نژادهی سر افراز
دل بر کف و جان در آستین گفت:
ای یاور و یار پاکبازان
ای بر دل خستهام تو درمان
من قاصد افتخار و نورم
شیراوژن و پر دل و جسورم
جانبازی من چو نیست بازی
بر من تو ببخش سرفرازی.
آنگاه به نام ایزد جان
با یاد وطن، خجسته ایران
آن تیر گزیده در کمان کرد
قربان شرف تن و توان کرد
آمیخت همه روان پاکش
با سختی تیر تیز پران
وان تیر همه روان و جان شد
گویی که روان آرش و تیر
پیچید به هم چو آذرخشی
توفنده و جان شکار و سوزان
بر جانب اهرمن روان شد.
آرش، به فروغ و نور ایمان
آن روز بلند تیرگان را
بنوشت به قلب سرخ تاریخ
با خامهی عشق و جوهر جان
بنهاد یکی نشان جاوید
بر سینهی افتخار انسان
یعنی که ز جان گذر توان کرد
در آتش خشم و کین خطر کرد
و ز بازی آسمان حذر کرد
لیکن دل خود ز مهر ایران
هرگز نتوان برید آسان.
#آرش_کمانگیر🏹
#جشن_تیرگان💧
#ایرانزمین💚🤍❤️
@persianzoroastrians 🔥
سروده زیبای🤍
#آرش_کمانگیر❤️
از بانو #هما_ارژنگی👇
از دامن کوهسار البرز
میریخت به صخرههای تبدار
سوزنده شرارههای خورشید
وان قامت دلکش دماوند
با آن همه فَر و سرفرازی
لرزنده به خود ز بیم و امید
آن روز غریب محنتانگیز
پیمانهی بخت شادخواران
در چنبر چرخ باژگونه
در شهر همه نشان غم بود.
در ساغر قلب مِیگساران
جوشنده شرنگ نامرادی
رخسارهی مردمان دژم بود
آن روز حدود و مرز ایران،
آزادگی و غرور انسان
در پرش تیر یک کمان بود
میرفت یگانه سربداری
بر مسلخ عشق و پایداری
آوردگهاش نه آنچنان بود.
چون شیر که رو کند به نخجیر
آن سختکمان آتشین تیر
کز وحشت ننگ و بیم تحقیر
میجست به کار خوش تدبیر
میرفت که در پناه یزدان
خود نقش زند نشان تقدیر
بازو بگشاد آن کماندار
رو جانب کوه و آسمان کرد
بدرید سپید جامه بر تن
سر بر سر صخرهای همی سود
دادار یگانه را ندا داد.
پژواک بلند خواهش او
پیچید به قلب کوه البرز
جوشید گدازههای سوزان
در سینهی سنگها شتابان
غرید پلنگ خفته در کوه
آهو بچگان ز جان هراسان
آنگاه ز اوج آسمانها
ابری چو غبار سر برآورد
توفنده نهاد گردبادی
کوبید به چهر کوهساران.
فرهیخته آرش کماندار
آن گرد نژادهی سر افراز
دل بر کف و جان در آستین گفت:
ای یاور و یار پاکبازان
ای بر دل خستهام تو درمان
من قاصد افتخار و نورم
شیراوژن و پر دل و جسورم
جانبازی من چو نیست بازی
بر من تو ببخش سرفرازی.
آنگاه به نام ایزد جان
با یاد وطن، خجسته ایران
آن تیر گزیده در کمان کرد
قربان شرف تن و توان کرد
آمیخت همه روان پاکش
با سختی تیر تیز پران
وان تیر همه روان و جان شد
گویی که روان آرش و تیر
پیچید به هم چو آذرخشی
توفنده و جان شکار و سوزان
بر جانب اهرمن روان شد.
آرش، به فروغ و نور ایمان
آن روز بلند تیرگان را
بنوشت به قلب سرخ تاریخ
با خامهی عشق و جوهر جان
بنهاد یکی نشان جاوید
بر سینهی افتخار انسان
یعنی که ز جان گذر توان کرد
در آتش خشم و کین خطر کرد
و ز بازی آسمان حذر کرد
لیکن دل خود ز مهر ایران
هرگز نتوان برید آسان.
#آرش_کمانگیر🏹
#جشن_تیرگان💧
#ایرانزمین💚🤍❤️
@persianzoroastrians 🔥
کتابخانههای ایران باستان:
سالهاست ایرانستیزان و تحریفکنندگان تاریخ با هزینههای فراوان تبلیغ میکنند که در ایران باستان هیچ کتابخانهای وجود نداشته است.
معمولن اینها مذهبیون(اسلامیون) و تجزیهطلبان هستند و از اینگونه تبلیغات حمایت میکنند.
ولی با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. بویژه در دوران ساسانیان کتابخانههای بزرگی که گاهی از گردآوری کتابها از سراسر جهان بوجود آمدند.
کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه #گندی_شاپور بسیار مشهور بودند.
آنگونه که ابن ندیم در الفهرست نوشته است، #خسرو_انوشیروان علاقه و محبت زیادی به علم و دانش داشت و به گردآوری و تالیف کتابها پرداخت. آنچه درباره نهضت ترجمه در دوران خلفای عباسی مشهور است، در واقع تقلیدی از ساسانیان و به ویژه انوشیروان بوده است.
در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود.
در نواحی گوناگون جهانی ایرانی آثار نوشتاری فراوان به دست آمده است که متون سُغدی بسیار مشهور هستند. مراکزی مانند آموزشگاههای خوارزم و… هم در منابع ذکر شدهاند.
برگرفته از کانال بانو #هما_ارژنگی
@Persianzoroastrians🔥
سالهاست ایرانستیزان و تحریفکنندگان تاریخ با هزینههای فراوان تبلیغ میکنند که در ایران باستان هیچ کتابخانهای وجود نداشته است.
معمولن اینها مذهبیون(اسلامیون) و تجزیهطلبان هستند و از اینگونه تبلیغات حمایت میکنند.
ولی با بررسی منابع و آثار باستانی در مییابیم که کتابخانههای قابل توجهی در ایران باستان وجود داشته است. بویژه در دوران ساسانیان کتابخانههای بزرگی که گاهی از گردآوری کتابها از سراسر جهان بوجود آمدند.
کتابخانهها و مراکز علمی مانند کتابخانه سارویه، گنج شایگان، دانشگاه #گندی_شاپور بسیار مشهور بودند.
آنگونه که ابن ندیم در الفهرست نوشته است، #خسرو_انوشیروان علاقه و محبت زیادی به علم و دانش داشت و به گردآوری و تالیف کتابها پرداخت. آنچه درباره نهضت ترجمه در دوران خلفای عباسی مشهور است، در واقع تقلیدی از ساسانیان و به ویژه انوشیروان بوده است.
در مطالب جسته و گریخته منابع کهن نشانهایی از وجود کتابها و کتابخانهها در شهرهای گوناگون مانند کتابخانه استخر، کتابخانه مدائن دیده میشود.
در نواحی گوناگون جهانی ایرانی آثار نوشتاری فراوان به دست آمده است که متون سُغدی بسیار مشهور هستند. مراکزی مانند آموزشگاههای خوارزم و… هم در منابع ذکر شدهاند.
برگرفته از کانال بانو #هما_ارژنگی
@Persianzoroastrians🔥
Forwarded from ایرانیان زرتشتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سرود_مهرگان
ترانهسرا بانو #هما_ارژنگی🍷
آهنگساز و خواننده بانو #یسنا🍷
@Persianzoroastrians
مهرگان، نماد نخستین همبستگی ملی ایرانیان است.
مهرگان، نماد جنبش رهایی و آزادیخواهی است.
مهرگان، نماد چیرگی بر ستمگران و دیکتاتورهاست.
مهرگان، نماد برابری و دادگری و دادگستریست.
مهرگان، نماد پیدایش ملت و هویت ملی است.
مهرگان، خاستگاه اصلی پیدایش کشور و کشوری بهنام ایران است.
مهرگان، نماد برقراری نخستین درفش(:پرچم) بدست ایرانیان در جهان است.
مهرگان جشن فرهنگی و کشاورزی ایرانیان نیز هست.
جشن مهرگان نخستین جشن استقلال و برقراری فرمانروایی(:حکومت) فرهنگی و دانشی(:علمی)، هم در ایران و هم در جهان است.
جشن مهرگان و پیروزی کاوه آهنگر ایرانی بر ضحاک اهریمن گرامی باد
مهر امسال مهری باشد به مهر کاوه آهنگر ایرانی تا پایانی باشد برای ضحاکهای تازی اهریمن در ايرانزمین.
بشود که مهر امسال هنگام خیزش و قیام.
بشود که مهر امسال وخت آزادی و رهایی.
هر ایرانی(زن ومرد) یک کاوه آهنگر باید باشد تا سرنگون شود ستمگران و غارتگران در سرزمین اهوراییمان.
(پیشاپیش جشن مهرگان شادباش)
✍️ #ایــرانـیـان_زرتـشــتــی 🔥
@Persianzoroastrians
ترانهسرا بانو #هما_ارژنگی🍷
آهنگساز و خواننده بانو #یسنا🍷
@Persianzoroastrians
مهرگان، نماد نخستین همبستگی ملی ایرانیان است.
مهرگان، نماد جنبش رهایی و آزادیخواهی است.
مهرگان، نماد چیرگی بر ستمگران و دیکتاتورهاست.
مهرگان، نماد برابری و دادگری و دادگستریست.
مهرگان، نماد پیدایش ملت و هویت ملی است.
مهرگان، خاستگاه اصلی پیدایش کشور و کشوری بهنام ایران است.
مهرگان، نماد برقراری نخستین درفش(:پرچم) بدست ایرانیان در جهان است.
مهرگان جشن فرهنگی و کشاورزی ایرانیان نیز هست.
جشن مهرگان نخستین جشن استقلال و برقراری فرمانروایی(:حکومت) فرهنگی و دانشی(:علمی)، هم در ایران و هم در جهان است.
جشن مهرگان و پیروزی کاوه آهنگر ایرانی بر ضحاک اهریمن گرامی باد
مهر امسال مهری باشد به مهر کاوه آهنگر ایرانی تا پایانی باشد برای ضحاکهای تازی اهریمن در ايرانزمین.
بشود که مهر امسال هنگام خیزش و قیام.
بشود که مهر امسال وخت آزادی و رهایی.
هر ایرانی(زن ومرد) یک کاوه آهنگر باید باشد تا سرنگون شود ستمگران و غارتگران در سرزمین اهوراییمان.
(پیشاپیش جشن مهرگان شادباش)
✍️ #ایــرانـیـان_زرتـشــتــی 🔥
@Persianzoroastrians
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#سرود_مهرگان
ترانه سرا:
بانو #هما_ارژنگی🍷
آهنگساز و خواننده:
بانو #یسنا🍷
@Persianzoroastrians
#مهرگان، نماد نخستین همبستگی ملی ایرانیان است.
#مهرگان، نماد جنبش رهایی و آزادیخواهی است.
#مهرگان، نماد چیرگی بر ستمگران و دیکتاتورهاست.
#مهرگان، نماد برابری و دادگری و دادگستریست.
#مهرگان، نماد پیدایش ملت و هویت ملی است.
#مهرگان، خاستگاه اصلی پیدایش کشور و کشوری بهنام ایران است.
#مهرگان، نماد برقراری نخستین درفش(:پرچم) بدست ایرانیان در جهان است.
#مهرگان جشن فرهنگی و کشاورزی ایرانیان نیز هست.
#جشن_مهرگان نخستین جشن استقلال و برقراری فرمانروایی(:حکومت) فرهنگی و دانشی(:علمی)، هم در ایران و هم در جهان است.
امید است که مهر امسال مهری باشد به مهر #کاوه_آهنگر_ایرانی تا پایانی باشد برای ضحاکهای تازی اهریمن در ايرانزمینمان.
بشود که مهر امسال آزادی و رهایی برای ایران و ایرانی فرا رسد و فراهم گردد.
باشد که هر ایرانی(زن ومرد) یک #کاوه_آهنگر باشد تا به سرنگونی ستمگران غارتگران ویرانگران و جنایتکاران اسلامی در ایرانزمین کهن پرگهر اهوراییمان انجامد.
#جشن_مهرگان شادباش گرامی باد
@Persianzoroastrians🔥
ترانه سرا:
بانو #هما_ارژنگی🍷
آهنگساز و خواننده:
بانو #یسنا🍷
@Persianzoroastrians
#مهرگان، نماد نخستین همبستگی ملی ایرانیان است.
#مهرگان، نماد جنبش رهایی و آزادیخواهی است.
#مهرگان، نماد چیرگی بر ستمگران و دیکتاتورهاست.
#مهرگان، نماد برابری و دادگری و دادگستریست.
#مهرگان، نماد پیدایش ملت و هویت ملی است.
#مهرگان، خاستگاه اصلی پیدایش کشور و کشوری بهنام ایران است.
#مهرگان، نماد برقراری نخستین درفش(:پرچم) بدست ایرانیان در جهان است.
#مهرگان جشن فرهنگی و کشاورزی ایرانیان نیز هست.
#جشن_مهرگان نخستین جشن استقلال و برقراری فرمانروایی(:حکومت) فرهنگی و دانشی(:علمی)، هم در ایران و هم در جهان است.
امید است که مهر امسال مهری باشد به مهر #کاوه_آهنگر_ایرانی تا پایانی باشد برای ضحاکهای تازی اهریمن در ايرانزمینمان.
بشود که مهر امسال آزادی و رهایی برای ایران و ایرانی فرا رسد و فراهم گردد.
باشد که هر ایرانی(زن ومرد) یک #کاوه_آهنگر باشد تا به سرنگونی ستمگران غارتگران ویرانگران و جنایتکاران اسلامی در ایرانزمین کهن پرگهر اهوراییمان انجامد.
#جشن_مهرگان شادباش گرامی باد
@Persianzoroastrians🔥