بزرگترین اشتباهی که بشر همواره در طول زندگی مرتکب آن میشود، بدون آنکه از شکستهای پیشین عبرت بگیرد، عاشق شدن است!
اشتباهی توصیفناپذیر که هربار به یک شکل تازه اتفاق میاُفتد.
📕 بیخبری
✍🏽 #میلان_کوندرا
🌹🌹🌹
اشتباهی توصیفناپذیر که هربار به یک شکل تازه اتفاق میاُفتد.
📕 بیخبری
✍🏽 #میلان_کوندرا
🌹🌹🌹
✍️🌺درود صبحتان بر مدار شادی وخرد روزتان کامیاب وسراسر عشق ومهربانی!
بشر شایسته جهانی انسانی تر است!
🖋️🌿به سودای تو لرزیدیم تا صبح
کنار آتش خاموش تردید
غزل خواندیم از چشم سپیده
مگر روشن شود فانوس امید
🖋️🌿صبح باشوی پیر بود
وخیال
وقتی که بر درخت نمی دانم
پرواز هیچ شکاری را
رصد نمی کرد
واز گوشه های چشم چپش
آثار یک جراحت خونبار
از زخم یک دوئل
در صحنه شکار
جرب از جراحت می ریخت
وبر بالهایش
نوک می کشید
گویی که اسب
قشو می کرد
در لالمانی آن لحظه های گنگ
غرق تفکر بود
وبی حساب
اندوه خود را
بزرگ می کرد
آخر گرسنگی ان نای اخرین را
تسلیم می نمود
وآن بالهای شهپرِ روزی
آهسته می گشود
در شکار بی رمق
گنجشک بال شکسته ای
بر شاخههای کنار خشک
#ایرج_جمشیدی_بینا
باشو:قرقی
✍️📒 نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظهی آن است!
باید کتابهایش را، فرهنگش را، تاریخش را از بین برد! بعد باید کسی راداشت که کتابهای تازهای بنویسد، فرهنگ تازهای جعل کند و بسازد، تاریخ تازهای اختراع کند! کوتاه زمانی بعد، ملت آنچه را که هست و آنچه را که بوده، فراموش میکند!
📕 خنده و فراموشی
✍ #میلان_کوندرا
بشر شایسته جهانی انسانی تر است!
🖋️🌿به سودای تو لرزیدیم تا صبح
کنار آتش خاموش تردید
غزل خواندیم از چشم سپیده
مگر روشن شود فانوس امید
🖋️🌿صبح باشوی پیر بود
وخیال
وقتی که بر درخت نمی دانم
پرواز هیچ شکاری را
رصد نمی کرد
واز گوشه های چشم چپش
آثار یک جراحت خونبار
از زخم یک دوئل
در صحنه شکار
جرب از جراحت می ریخت
وبر بالهایش
نوک می کشید
گویی که اسب
قشو می کرد
در لالمانی آن لحظه های گنگ
غرق تفکر بود
وبی حساب
اندوه خود را
بزرگ می کرد
آخر گرسنگی ان نای اخرین را
تسلیم می نمود
وآن بالهای شهپرِ روزی
آهسته می گشود
در شکار بی رمق
گنجشک بال شکسته ای
بر شاخههای کنار خشک
#ایرج_جمشیدی_بینا
باشو:قرقی
✍️📒 نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظهی آن است!
باید کتابهایش را، فرهنگش را، تاریخش را از بین برد! بعد باید کسی راداشت که کتابهای تازهای بنویسد، فرهنگ تازهای جعل کند و بسازد، تاریخ تازهای اختراع کند! کوتاه زمانی بعد، ملت آنچه را که هست و آنچه را که بوده، فراموش میکند!
📕 خنده و فراموشی
✍ #میلان_کوندرا
✍️🌺درود شبتان بخیر و باشادی به امید فردایی روشن و ایرانی آباد.
نوروز وبهار دونشان برای آدمی است که امید خود را به تغییر از دست نداده است.
🖋️🌿شب عید است وبی تابم برایت
تو را می خواهم وان قصه هایت
بگو چشمت چه نقدی دارد امشب
که من بی خواب می گردم به پایت
🖋️🌿ترانه خوان چشمانت بهار
واژه ها را
به بند شعر می کشم
با رقص نسیم
وقتی نوروز در می زند
و شانه می زند
کاکل لاله ها را بهار
🖋️🌿نوید تازہ ے آغاز سالے
امید روشنے فرخندہ حالی
همان فالے ڪہ خوش گفتند پیران
ڪہ در آیینہ جام وصالی
بلاگردان چشمت عالمے باد
ڪہ شیرینے و خسرو را خیالی
ڪجا فرهاد دیدہ روے ماهت
ڪہ بے دل بیستون را ڪند سالی
مبارڪ باد امسالت بہ شادی
همہ سالت همایون باد حالی
بہ روے شانہ ات بینم هما را
ڪه تا بخت بلندت باد عالی
🖋️🌿عید آمد وکوچه باغ شادی بشکفت
امسال جوانه می زند عشق به شهر
تا رنگ خیال زد به هر سو می گفت
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست ...
📕وصیت خیانت شده
#میلان_کوندرا📚
نوروز وبهار دونشان برای آدمی است که امید خود را به تغییر از دست نداده است.
🖋️🌿شب عید است وبی تابم برایت
تو را می خواهم وان قصه هایت
بگو چشمت چه نقدی دارد امشب
که من بی خواب می گردم به پایت
🖋️🌿ترانه خوان چشمانت بهار
واژه ها را
به بند شعر می کشم
با رقص نسیم
وقتی نوروز در می زند
و شانه می زند
کاکل لاله ها را بهار
🖋️🌿نوید تازہ ے آغاز سالے
امید روشنے فرخندہ حالی
همان فالے ڪہ خوش گفتند پیران
ڪہ در آیینہ جام وصالی
بلاگردان چشمت عالمے باد
ڪہ شیرینے و خسرو را خیالی
ڪجا فرهاد دیدہ روے ماهت
ڪہ بے دل بیستون را ڪند سالی
مبارڪ باد امسالت بہ شادی
همہ سالت همایون باد حالی
بہ روے شانہ ات بینم هما را
ڪه تا بخت بلندت باد عالی
🖋️🌿عید آمد وکوچه باغ شادی بشکفت
امسال جوانه می زند عشق به شهر
تا رنگ خیال زد به هر سو می گفت
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بی وقفه، درباره هر کس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارت هاست ...
📕وصیت خیانت شده
#میلان_کوندرا📚
تمام محکومیت انسان در این جمله نهفته است.
زمان بشری دایرەوار نمیگذرد، بلکه به خط مستقیم پیش میرود.
به همین دلیل انسان نمیتواند خوشبخت باشد، چرا که خوشبختی تمایل به تکرار است!!!
📕 بار هستی
#میلان_کوندرا
زمان بشری دایرەوار نمیگذرد، بلکه به خط مستقیم پیش میرود.
به همین دلیل انسان نمیتواند خوشبخت باشد، چرا که خوشبختی تمایل به تکرار است!!!
📕 بار هستی
#میلان_کوندرا
تجملات هیچ وقت جاذبه ای برایم نداشته
من چیزهای ساده را دوست دارم کتاب ها را تنهایی را
یا بودن با کسی که تو را میفهمد...!
📕 بار هستی
✍🏻 #میلان_کوندرا
من چیزهای ساده را دوست دارم کتاب ها را تنهایی را
یا بودن با کسی که تو را میفهمد...!
📕 بار هستی
✍🏻 #میلان_کوندرا
جشن بی معنایی
🎤فایل #صوتی
📚 #کتاب #جشن_بی_معنایی #میلان_کوندرا
راوی: #بهرام_سروری_نژاد
و بالاخره از شر سبکی تحمل ناپذیر هستی خلاص شد...
جناب کوندرا سفر به خیر!
ما از مدت ها پیش فهمیده ایم که دیگر ممکن نیست این جهان را واژگون کرد، نه حتی شکل آن را تغییر داد یا بدبختی پیشرونده ی آن را متوقف ساخت. یک راه مقاومت بیشتر نمانده است: جدی نگرفتن جهان.
📚 #کتاب #جشن_بی_معنایی #میلان_کوندرا
راوی: #بهرام_سروری_نژاد
و بالاخره از شر سبکی تحمل ناپذیر هستی خلاص شد...
جناب کوندرا سفر به خیر!
ما از مدت ها پیش فهمیده ایم که دیگر ممکن نیست این جهان را واژگون کرد، نه حتی شکل آن را تغییر داد یا بدبختی پیشرونده ی آن را متوقف ساخت. یک راه مقاومت بیشتر نمانده است: جدی نگرفتن جهان.
ملتها اینگونه تباه شدند
نخست حافظهشان را
از آنها دزدیدند
کتابهایشان را تباه کردند
و در آخر
تیر خلاص را به آنها زدند
و تاریخ و فرهنگشان را
به سخره گرفتند.
👤 #میلان_کوندرا
@Masttaaneh
نخست حافظهشان را
از آنها دزدیدند
کتابهایشان را تباه کردند
و در آخر
تیر خلاص را به آنها زدند
و تاریخ و فرهنگشان را
به سخره گرفتند.
👤 #میلان_کوندرا
@Masttaaneh
Audio
✍️هویت (فرانسوی:L'Identité) رمانی از میلان کوندرا نویسنده اهل چک است. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۹۸ و به زبان فرانسوی منتشر شد.
این رمان از نظر ساختار روایی احتمالاً سنتیترین رمان میلان کوندرا است. نیز یکی از کوتاهترین رمانهای منتشر شده اوست. با این همه از ۵۱ بخش تشکیل شدهاست. در رمان هویت وضع و موقع انسان معاصر به زیر ذره بین گذاشته میشود و سرگشتگی و التهاب جان و روان او به نمایش در می آید. شخصیت های رمان از چگونگی تحول جهان خرسند نیستند،مشارکت در قیل و قال "این آشفته بازار بی ارزش" را بر نمی تابند،و "بلاهت درمان ناپذیرش" را جدی نمیگیرند. افکار و احساسات شانتال و ژان مارک خواننده را به هیجان می آورد و ذهن او را به افق های دوردست تفکر و تخیل می کشانند. آنان با حسرت به ارزشهای متعالی از دست رفته می اندیشند،درباره موقعیت کنونی زندگی بشر گفتگو میکنند،و برای نجات خویش به عشق پناه میبرند.
✍#میلان_کوندرا
📒#هویت
این رمان از نظر ساختار روایی احتمالاً سنتیترین رمان میلان کوندرا است. نیز یکی از کوتاهترین رمانهای منتشر شده اوست. با این همه از ۵۱ بخش تشکیل شدهاست. در رمان هویت وضع و موقع انسان معاصر به زیر ذره بین گذاشته میشود و سرگشتگی و التهاب جان و روان او به نمایش در می آید. شخصیت های رمان از چگونگی تحول جهان خرسند نیستند،مشارکت در قیل و قال "این آشفته بازار بی ارزش" را بر نمی تابند،و "بلاهت درمان ناپذیرش" را جدی نمیگیرند. افکار و احساسات شانتال و ژان مارک خواننده را به هیجان می آورد و ذهن او را به افق های دوردست تفکر و تخیل می کشانند. آنان با حسرت به ارزشهای متعالی از دست رفته می اندیشند،درباره موقعیت کنونی زندگی بشر گفتگو میکنند،و برای نجات خویش به عشق پناه میبرند.
✍#میلان_کوندرا
📒#هویت
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین و به رنگ عشق روزتان تابنده بر پرنیانی از شادی.بهترین راه حل برای دیکتاتورها حذف عواملی است که بر شانه ی انها به قدرت رسیده اند واکنون احساس قدرت می کنند. راهکار این حذف سیاسی بستگی به شرایط متفاوت است سقوط یک هواپیما،کشته شدن در یک تصادف حذف توسط دشمن در شرایط ایجاد شده رگ زدن در حمام فین کاشان یا ...درآلمان نازی پیش از سقوط بسیاری از افسران بلند پایه ی منتقد به جوخه دار سپرده شدند. . پرگوزین و بنیان گذار گروه واگنرها دیمیتری اتکین بر اثر سقوط هواپیما کشته شدند تا خیال پوتین ازجانب شان راحت شود اما این آغاز کمکش قدرت در روسیه است وتزار جدید آن پرنسیپ لازم را در برخورد ندارد وبزودی در درون اقمار خود به تسویه حساب خونین دست خواهد زد منتظر باشید.اسب سرکش قدرت را باتلاق اکراین از نفس انداخته است وقدیرف ها و ..خواب ارام نخواهند داشت
🖋️🌿دهانش خمره ای انگور لب را در تماشا داشت
شراب انداخته شهریوروبا شوق می خندد
🖋️🌿ماتیک لبهای تو
ناقوس جنگ را
به صدا درآورده اند
وهوسهای ته استکان نگاهت
آخرین چالش صلح اند
بین لبان وقلم
🖋️🌿برای زندگی لغزیده پاهایش
چو باید بگذرد
از صخره ها بیگاه
غزالی که از کمرکش
می گریزد گاه
عقاب در پی اش هشیار
جدالی تازه در کار است
🖋️🌿با چشمهای خسته
نگاه مات می زند ورق
فصل نخوانده ی کتاب شعری را
که اخرش
نوشته سپید است
دل در سِحر کلمات
ارام با مداد رنگی اش
نقاشی می کند
ماهی را
که در شعر غرق می شود
وپیاله چایش سرد
ننوشیده می ماند
تکیه داده بر مبلی
سلاخی شده
با بهت نوشت
حکایت تکراری را ...
🖋️🌿لبان شعر را
دوختند
و واژه ها در گلو ماند
چه دفترها که نخوانده
خاک خوردند
میان لبانشان
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒☕️قطعهای از کتاب
وقتی با گذشت زمان معلوم شد چه جناياتی توسط حكومت انجام گرفته، كسانی كه مورد اتهام قرار می گرفتند پاسخ می دادند: ما نمی دانستيم. ما گول خورديم. ما اعتقاد داشتيم. ما باطنأ بی گناهيم. بعد اين سوال مطرح می شد كه آيا حقيقت داشت كه نمی دانستند يا تظاهر به بی خبری می كردند.
توما با خود می گفت اين كه می دانستند يا نمی دانستند مسئله اساسی نيست. بلكه بايد پرسيد اگر بی خبر باشيم بی گناه هستيم؟ آيا آدم ابلهی كه بر اريكهی قدرت تكيه زده است تنها به عذر جهالت از هر مسئوليتی مبراست؟
📕#بار_هستی
✍#میلان_کوندرا
🖋️🌿دهانش خمره ای انگور لب را در تماشا داشت
شراب انداخته شهریوروبا شوق می خندد
🖋️🌿ماتیک لبهای تو
ناقوس جنگ را
به صدا درآورده اند
وهوسهای ته استکان نگاهت
آخرین چالش صلح اند
بین لبان وقلم
🖋️🌿برای زندگی لغزیده پاهایش
چو باید بگذرد
از صخره ها بیگاه
غزالی که از کمرکش
می گریزد گاه
عقاب در پی اش هشیار
جدالی تازه در کار است
🖋️🌿با چشمهای خسته
نگاه مات می زند ورق
فصل نخوانده ی کتاب شعری را
که اخرش
نوشته سپید است
دل در سِحر کلمات
ارام با مداد رنگی اش
نقاشی می کند
ماهی را
که در شعر غرق می شود
وپیاله چایش سرد
ننوشیده می ماند
تکیه داده بر مبلی
سلاخی شده
با بهت نوشت
حکایت تکراری را ...
🖋️🌿لبان شعر را
دوختند
و واژه ها در گلو ماند
چه دفترها که نخوانده
خاک خوردند
میان لبانشان
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒☕️قطعهای از کتاب
وقتی با گذشت زمان معلوم شد چه جناياتی توسط حكومت انجام گرفته، كسانی كه مورد اتهام قرار می گرفتند پاسخ می دادند: ما نمی دانستيم. ما گول خورديم. ما اعتقاد داشتيم. ما باطنأ بی گناهيم. بعد اين سوال مطرح می شد كه آيا حقيقت داشت كه نمی دانستند يا تظاهر به بی خبری می كردند.
توما با خود می گفت اين كه می دانستند يا نمی دانستند مسئله اساسی نيست. بلكه بايد پرسيد اگر بی خبر باشيم بی گناه هستيم؟ آيا آدم ابلهی كه بر اريكهی قدرت تكيه زده است تنها به عذر جهالت از هر مسئوليتی مبراست؟
📕#بار_هستی
✍#میلان_کوندرا
Telegram
attach 📎
هر زنی میزان سالخوردگیاش را بر پایهٔ توجه یا عدم توجهی میسنجد که مردان نسبت به پیکر او نشان میدهند.
دیری ناگذشته نگاهها رو به کاستی خواهند نهاد و روشنایی اندک اندک به خاموشی خواهد گرایید تا روزی که این پیکر نیمهشفاف، سپس شفاف و آنگاه نامرئی همچون لاوجودی متحرک در خیابانها بگردد.
📕 هویت
✍🏻 #میلان_کوندرا
پ.ن : چه نکتهٔ ظریفی و چه خوب کوندرا این خاموشی تدریجی پیکر را تصویر کرده است.
ترسِ از دست دادن جذابیت جوانی برای یک زن، ترس تنهایی غمانگیزیست از نامرئی شدن که میرایی را از پیش تجسم میبخشد.
دیری ناگذشته نگاهها رو به کاستی خواهند نهاد و روشنایی اندک اندک به خاموشی خواهد گرایید تا روزی که این پیکر نیمهشفاف، سپس شفاف و آنگاه نامرئی همچون لاوجودی متحرک در خیابانها بگردد.
📕 هویت
✍🏻 #میلان_کوندرا
پ.ن : چه نکتهٔ ظریفی و چه خوب کوندرا این خاموشی تدریجی پیکر را تصویر کرده است.
ترسِ از دست دادن جذابیت جوانی برای یک زن، ترس تنهایی غمانگیزیست از نامرئی شدن که میرایی را از پیش تجسم میبخشد.
(@Blue_library)شوخی.pdf
3.8 MB
📚شوخی: #میلان_کوندرا
#رمان
👁🗨 ۴۱۱ صفحه
کتاب شوخی، رمانی نوشته ی میلان کوندرا است که به داستان زندگی مردی به نام لودویک یان می پردازد. این اثر، ماجراهای اتفاق افتاده برای لودویک از دوران بلوغ تا 37سالگی را پی می گیرد اما به صورت خطی این اتفاقات را روایت نمی کند و در عوض، بر چگونگی تأثیر کارهای یان بر دیگران و اطرافیان نزدیک به او تمرکز دارد. 💙
#رمان
👁🗨 ۴۱۱ صفحه
کتاب شوخی، رمانی نوشته ی میلان کوندرا است که به داستان زندگی مردی به نام لودویک یان می پردازد. این اثر، ماجراهای اتفاق افتاده برای لودویک از دوران بلوغ تا 37سالگی را پی می گیرد اما به صورت خطی این اتفاقات را روایت نمی کند و در عوض، بر چگونگی تأثیر کارهای یان بر دیگران و اطرافیان نزدیک به او تمرکز دارد. 💙
Shokhi.pdf
3.8 MB
📗 شوخی
✍ میلان کوندرا
مترجم: فروغ پوریاوری
411 صفحه
این اثر، ماجراهای اتفاق افتاده برای لودویک از دوران بلوغ تا 37 سالگی را پی می گیرد اما به صورت خطی این اتفاقات را روایت نمی کند و در عوض، بر چگونگی تأثیر کارهای یان بر دیگران و اطرافیان نزدیک به او تمرکز دارد..
#میلان_کوندرا
✍ میلان کوندرا
مترجم: فروغ پوریاوری
411 صفحه
این اثر، ماجراهای اتفاق افتاده برای لودویک از دوران بلوغ تا 37 سالگی را پی می گیرد اما به صورت خطی این اتفاقات را روایت نمی کند و در عوض، بر چگونگی تأثیر کارهای یان بر دیگران و اطرافیان نزدیک به او تمرکز دارد..
#میلان_کوندرا
خنده و فراموشی میلان کوندرا.pdf
1.8 MB
نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظهی آن است!
باید کتابهایش را، فرهنگش را، تاریخش را از بین برد! بعد باید کسی راداشت که کتابهای تازهای بنویسد، فرهنگ تازهای جعل کند و بسازد، تاریخ تازهای اختراع کند! کوتاه زمانی بعد، ملت آنچه را که هست و آنچه را که بوده، فراموش میکند!
📕 کتاب:خنده و فراموشی
✍🏻 اثر: #میلان_کوندرا
باید کتابهایش را، فرهنگش را، تاریخش را از بین برد! بعد باید کسی راداشت که کتابهای تازهای بنویسد، فرهنگ تازهای جعل کند و بسازد، تاریخ تازهای اختراع کند! کوتاه زمانی بعد، ملت آنچه را که هست و آنچه را که بوده، فراموش میکند!
📕 کتاب:خنده و فراموشی
✍🏻 اثر: #میلان_کوندرا
✍️🌺درود روزتان بخیر وشادی همراه با کامیابی وفرخندگی.قرن نوزدهم قرن فلسفه و ادبیات بود ظهور غولهای فلسفی وادبی آنچنان غنایی به قرن نوزدهم بخشید که یکسر تاریخ فلسفه وادبیات را متحول کرد قرن بیستم قرن عدالت طلبی و جنبش های اجتماعی بود در قرن بیستم آرمانگرایی چنان بر تاریخ بشر سایه افکنده بود که خود به ظهور ارتجاعی ترین تفکرات در صحنه بین المللی انجامید فاشیسم ونازیسم و تفکرات توتالیتر گروههای استقلال طلب جهان را در بحرانی ژرف برد و در این مقابله علم وتکنولوژی سر برکرد تا مرهمی بر آمال مردم سرخورده باشد اما قرن بیست ویکم به یکباره ارتجاع را در نهاد بشر بیدار کرد و امیال فروخفته بدوی هر روزی در جایی سر برکرد و بشر شاهد یک سیر قهقرایی بازگشت به جنگهای دوره ای وتلاش برای قطب بندیهای جدید در تاریخ بشر گشت اما در پشت آن سوسوی ستاره ای امیدها را زنده می دارد که رشد علم ،علوم فضایی و دانش متاورس زمینه برچیدن خشونت از زندگی بشر حذف تروریسم از زندگی اش و ایجاد چنان فراخنایی گردد که قهر وخشونت به تاریخ سپرده شود و بشر به مرحله ای برسد که یک بار دیگر در مقابل علم سر تعظیم فرود بیاورد و انسانی انگونه که لیاقتش را دارد زندگی کند بشر از این دره ی پیش رو گذر خواهد کرد و فهم وکمال انسانی پایانی بر مشقات بشر خواهد گذاشت به امید آن روز!
🖋️🌿زمستان لرزش هر شانه از برف
به روی شانه موی از برف شنگرف
بیا اسفند شد گل بر دمیده است
هوا عطار بیز از مشک هر ظرف
🖋️🌿کدام ترانه کدام باد
معیار سنگ بود
و ان مسافتی
که بر سطح برکه قل می خورد
تا به ماه برسد
ما هرکدام سنگ خود را داشتیم
ترانه ی خود را
ماه دست بر چانه تماشا می کرد
وسنگها لطافت آب را
بر چهره ی برکه می پاشیدند
ماه لبخند می زد
وناگهان گرگم به هوا می شد
درآن رنجموره سنگها گم می شدند
وماه پشت می کرد
تا زخم برکه را نشان دهد
وبند انگشتی آماسیده از تکرار
کسی رفته بود که نان بیاورد
شاید لقمه های گلو گیر را
در زخم ماه می خوردند
وبرکه ی خونی لبانش را
گاز می گرفت
هنوز بر روی لباسهای شب
ترشح خونی بود
که اژ طناب ریخته بود
و در مسقط الراس آن ستاره
دست وپا می زد
پروانه ای که حلق آویز بود
ما عادت نداریم زودتر از صبح
دستها رابشوییم یا چشمها را
وبه احترام این همه صبوری
ماه چشمک می زد
شمشیرها تیز بودند
وبرش هر نان
بر کنگره ی بخت افتاده بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒📎 #_یک_تکه_کتاب
آدم وقتی از حافظهای زنده و پویا برخوردار است، خیلی بیشتر میتواند خودش باشد. پس سراسر زندگی نبردی است علیه فراموشی. اما آیا انسان میتواند همهی دورههای زندگیاش را به یاد داشته باشد؟ این همان موضوع” تامینا” است. او مردی را دوست داشته و معتقد است سراسر زندگی را که پشت سر نهاده فراموش ناشدنی است، اما ناگهان در یک لحظهی بحرانی، که نیاز دارد به یاد آورد، آن مرد مرده است و چیزی به خاطرش نمیآید، زندگیاش را از دست میدهد. فراموشی که در همه حال حضور دارد، میکوشد تا با کنکاش در گذشتههای خصوصی و عمومی ما، ناتوان و درماندهمان سازد. فراموشی نیرویی است که قادر به نابودی همه چیز است و امروزه قدرتهای سیاسی خیلی خوب میدانند که چگونه باید از این دو بهره بگیرند.
📕 کتاب:خنده و فراموشی
✍🏻 اثر: #میلان_کوندرا
حتما این کتاب رابخوانید
🖋️🌿زمستان لرزش هر شانه از برف
به روی شانه موی از برف شنگرف
بیا اسفند شد گل بر دمیده است
هوا عطار بیز از مشک هر ظرف
🖋️🌿کدام ترانه کدام باد
معیار سنگ بود
و ان مسافتی
که بر سطح برکه قل می خورد
تا به ماه برسد
ما هرکدام سنگ خود را داشتیم
ترانه ی خود را
ماه دست بر چانه تماشا می کرد
وسنگها لطافت آب را
بر چهره ی برکه می پاشیدند
ماه لبخند می زد
وناگهان گرگم به هوا می شد
درآن رنجموره سنگها گم می شدند
وماه پشت می کرد
تا زخم برکه را نشان دهد
وبند انگشتی آماسیده از تکرار
کسی رفته بود که نان بیاورد
شاید لقمه های گلو گیر را
در زخم ماه می خوردند
وبرکه ی خونی لبانش را
گاز می گرفت
هنوز بر روی لباسهای شب
ترشح خونی بود
که اژ طناب ریخته بود
و در مسقط الراس آن ستاره
دست وپا می زد
پروانه ای که حلق آویز بود
ما عادت نداریم زودتر از صبح
دستها رابشوییم یا چشمها را
وبه احترام این همه صبوری
ماه چشمک می زد
شمشیرها تیز بودند
وبرش هر نان
بر کنگره ی بخت افتاده بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒📎 #_یک_تکه_کتاب
آدم وقتی از حافظهای زنده و پویا برخوردار است، خیلی بیشتر میتواند خودش باشد. پس سراسر زندگی نبردی است علیه فراموشی. اما آیا انسان میتواند همهی دورههای زندگیاش را به یاد داشته باشد؟ این همان موضوع” تامینا” است. او مردی را دوست داشته و معتقد است سراسر زندگی را که پشت سر نهاده فراموش ناشدنی است، اما ناگهان در یک لحظهی بحرانی، که نیاز دارد به یاد آورد، آن مرد مرده است و چیزی به خاطرش نمیآید، زندگیاش را از دست میدهد. فراموشی که در همه حال حضور دارد، میکوشد تا با کنکاش در گذشتههای خصوصی و عمومی ما، ناتوان و درماندهمان سازد. فراموشی نیرویی است که قادر به نابودی همه چیز است و امروزه قدرتهای سیاسی خیلی خوب میدانند که چگونه باید از این دو بهره بگیرند.
📕 کتاب:خنده و فراموشی
✍🏻 اثر: #میلان_کوندرا
حتما این کتاب رابخوانید
آهستگی--@LiteratureLibrary1.pdf
1.1 MB
#آهستگی
#میلان_کوندرا
#دریا_نیامی
آهستگی، رمانی از میلان کوندرا میباشد که در سال 1995 در فرانسه منتشر شده است.
در این کتاب، کوندرا داستان خود را در حدود 150 صفحه روایت کرده است. این کتاب از زبان یک راوی بوده که در آن کوندرا فلسفه ای درباره مدیرنیته، تکنولوژی، سرعت، حافظه بشری و نیز احساسات عمیق بشری را به صورت بسیار زیبایی به تصویر کشیده است. این رمان، مراقبه ای در مورد اثرات #مدرنیته بر ادراک فرد از جهان است.
این رمان از داستانهای جداگانهای تشکیل شده است که این داستانها در طول رمان به هم بافته شده و در انتهای کتاب تمامی گرههای داستان که به هم پیچ خورده بودند از هم باز می شوند.
کوندرا به عنوان راوی اصلی داستان، در طول سفر خود تصمیم میگیرد که شبی را در هتلی بگذراند که این هتل یکی از قصرهای قدیمی بوده که داستانی را در آنجا تعریف میکند.
در این کتاب کوندرا به مباحثی همچو مدرنیته، تکنولوژی، حافظه و هوسرانی میپردازد...این داستان آمیختهای از تخیل و حقیقت است.
#میلان_کوندرا
#دریا_نیامی
آهستگی، رمانی از میلان کوندرا میباشد که در سال 1995 در فرانسه منتشر شده است.
در این کتاب، کوندرا داستان خود را در حدود 150 صفحه روایت کرده است. این کتاب از زبان یک راوی بوده که در آن کوندرا فلسفه ای درباره مدیرنیته، تکنولوژی، سرعت، حافظه بشری و نیز احساسات عمیق بشری را به صورت بسیار زیبایی به تصویر کشیده است. این رمان، مراقبه ای در مورد اثرات #مدرنیته بر ادراک فرد از جهان است.
این رمان از داستانهای جداگانهای تشکیل شده است که این داستانها در طول رمان به هم بافته شده و در انتهای کتاب تمامی گرههای داستان که به هم پیچ خورده بودند از هم باز می شوند.
کوندرا به عنوان راوی اصلی داستان، در طول سفر خود تصمیم میگیرد که شبی را در هتلی بگذراند که این هتل یکی از قصرهای قدیمی بوده که داستانی را در آنجا تعریف میکند.
در این کتاب کوندرا به مباحثی همچو مدرنیته، تکنولوژی، حافظه و هوسرانی میپردازد...این داستان آمیختهای از تخیل و حقیقت است.
✍️🌺درود صبحتان بخیر وبا شادی روزتان فرخنده وفرخ یادمان باشد ما نقطه ای در بی نهایت این جهانیم که در درخششی کوتاه خاموش می شویم پس بیایید خوب زندگی کنیم و به اطراف نور خود را ببخشیم ما آمده ایم تا جهان را بهتر از آنکه دریافت کرده ایم تحویل دهیم و این ممکن نیست مگر اینکه نقش خودرا به درستی بازی کنیم وبرای دیگران مسبب خیر وشادی باشیم به امید بازگشت صلح وارامش به جهان وکاستن از الام مردم غزه واکراین در همدردی جهانی
🖋️🌿صبح که سر می زند از کوچه باغ
نغمه ی جانبخش بگیری سراغ
بلبل سرمست هم از شاخ گل
تازه چه حالی بشود زین بلاغ
🖋️🌿به باغ شعر من گاهی بیا بنشین که این دیوان
چه ها از عشق در خاکستر خود زیر سر دارد
🖋️🌿گفتم این چهره ی زیبات چه گیراباشد
گفت این معجزه از چشم فریبا باشد
گفتم از اتش لبهات نسوزم خوب است
گفت که این سوختنت را چه تماشا باشد
🖋️🌿صبح فال چشم تو
کولی خیال را
به دشتهای تازه می برد
می گزد لب از نگاه غنچه ها
تازه با ترنمی
چه حال می شود خیال
🖋️🌿آغوش مارپله باز بود
مهره های سرگردان
در یک سقوط سخت
رفتن به ماز انتهای نردبان را
کاویده بودند
در کام مارها
ودر یک رقابت تنگا تنگ
هرکس که جفت شش می اورد
از پا به سقف آویزان می شد
این اکتشاف تازه ی بازیگردان بود
تا هیچ کس سری نباشد
و مارها ونردبانها را
پیاده ها بر دوش خود داشتند
وگاهی در پیچ یک دالان
در گوش هم پچ پچ می کردند
که ما برده ایم
ونمی دانستند
مهره های برنده
از قبل چیده اند
وهر یک در پشت پرده
سرداری است
که وقت بازی بازنده می شود
اه از نهاد اسب بر امد
پس در میانه ی شطرنج قیقاچ می زنم
ورخ در رخ وزیر به بازی
من مات فیلم یا سرباز
هرکس به گوشه ای
در صفحه ی خود مشغول بازی است
و نردبازهای قهاری
از دور می شنیدند
این داستان مجازی را
در صفحه قهر بود که می نوشت
کی پای رفتن باشد
ومهره های سوخته
بی اختیار سرگرم کشتن هم بودند
گاهی که پات می شد
بازی بهم می خورد
و ازنو دوباره بازیگردان
تاسها را می ریخت
تا هیچ کس
از پشت پرده با خبر نباشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒آدم ها به دو شکل در خاطر ما میمانند.
نخست آن هایی که دیدهایم و میشناسیم و از آنها خاطرهای داریم. این آدمها با مرگشان و مرگ کسانی که آنها را میشناختهاند در تاریکی عدم ناپدید میشوند.
ولی گروه اندکی هستند که ما آن ها را هرگز ندیدهایم اما میشناسیم. درک و شناختن آن ها محدود به پیکر انسانی شان نیست و ما ندیده آن ها را به یاد میآوریم.
بودن این آدمها فراتر از زندگی جاری ست.
بودن آن ها وابسته به بودن هیچ کسی نیست و از نسلی به نسل دیگر زنده میمانند. آنها کسانی هستند که به کاخ درخشان جاودانگی قدم میگذارند.
📕 جاودانگی
✍🏻 #میلان_کوندرا
🖋️🌿صبح که سر می زند از کوچه باغ
نغمه ی جانبخش بگیری سراغ
بلبل سرمست هم از شاخ گل
تازه چه حالی بشود زین بلاغ
🖋️🌿به باغ شعر من گاهی بیا بنشین که این دیوان
چه ها از عشق در خاکستر خود زیر سر دارد
🖋️🌿گفتم این چهره ی زیبات چه گیراباشد
گفت این معجزه از چشم فریبا باشد
گفتم از اتش لبهات نسوزم خوب است
گفت که این سوختنت را چه تماشا باشد
🖋️🌿صبح فال چشم تو
کولی خیال را
به دشتهای تازه می برد
می گزد لب از نگاه غنچه ها
تازه با ترنمی
چه حال می شود خیال
🖋️🌿آغوش مارپله باز بود
مهره های سرگردان
در یک سقوط سخت
رفتن به ماز انتهای نردبان را
کاویده بودند
در کام مارها
ودر یک رقابت تنگا تنگ
هرکس که جفت شش می اورد
از پا به سقف آویزان می شد
این اکتشاف تازه ی بازیگردان بود
تا هیچ کس سری نباشد
و مارها ونردبانها را
پیاده ها بر دوش خود داشتند
وگاهی در پیچ یک دالان
در گوش هم پچ پچ می کردند
که ما برده ایم
ونمی دانستند
مهره های برنده
از قبل چیده اند
وهر یک در پشت پرده
سرداری است
که وقت بازی بازنده می شود
اه از نهاد اسب بر امد
پس در میانه ی شطرنج قیقاچ می زنم
ورخ در رخ وزیر به بازی
من مات فیلم یا سرباز
هرکس به گوشه ای
در صفحه ی خود مشغول بازی است
و نردبازهای قهاری
از دور می شنیدند
این داستان مجازی را
در صفحه قهر بود که می نوشت
کی پای رفتن باشد
ومهره های سوخته
بی اختیار سرگرم کشتن هم بودند
گاهی که پات می شد
بازی بهم می خورد
و ازنو دوباره بازیگردان
تاسها را می ریخت
تا هیچ کس
از پشت پرده با خبر نباشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒آدم ها به دو شکل در خاطر ما میمانند.
نخست آن هایی که دیدهایم و میشناسیم و از آنها خاطرهای داریم. این آدمها با مرگشان و مرگ کسانی که آنها را میشناختهاند در تاریکی عدم ناپدید میشوند.
ولی گروه اندکی هستند که ما آن ها را هرگز ندیدهایم اما میشناسیم. درک و شناختن آن ها محدود به پیکر انسانی شان نیست و ما ندیده آن ها را به یاد میآوریم.
بودن این آدمها فراتر از زندگی جاری ست.
بودن آن ها وابسته به بودن هیچ کسی نیست و از نسلی به نسل دیگر زنده میمانند. آنها کسانی هستند که به کاخ درخشان جاودانگی قدم میگذارند.
📕 جاودانگی
✍🏻 #میلان_کوندرا
*✔️اعتقاد، تفکری منجمد شده است
*اعتقاد تفکری است که متوقف شده است،* *منجمد شده است و آدم معتقد آدم محدودی است که از اندیشیدن میهراسد.*
*او در چهار چوب اعتقادات پیشینیان خود به زندگی ملال آور و تکراری خویش ادامه میدهد و با آن احساس امنیت میکند.*
*اندیشه کردن یکی از سختترین کارهاست، چرا که در مقابل عادات ما میایستد، آنها را به پرسش میگیرد و راحتی و امن و آسایش را از ما میگیرد.*
*وقتی ملتی دنباله روی پیشینیان خویش گردید نباید انتظار داشته باشد زندگیش بهتر از اجداد خویش باشد.*
*کتاب: وصیت خیانت شده*
#میلان_کوندرا
*اعتقاد تفکری است که متوقف شده است،* *منجمد شده است و آدم معتقد آدم محدودی است که از اندیشیدن میهراسد.*
*او در چهار چوب اعتقادات پیشینیان خود به زندگی ملال آور و تکراری خویش ادامه میدهد و با آن احساس امنیت میکند.*
*اندیشه کردن یکی از سختترین کارهاست، چرا که در مقابل عادات ما میایستد، آنها را به پرسش میگیرد و راحتی و امن و آسایش را از ما میگیرد.*
*وقتی ملتی دنباله روی پیشینیان خویش گردید نباید انتظار داشته باشد زندگیش بهتر از اجداد خویش باشد.*
*کتاب: وصیت خیانت شده*
#میلان_کوندرا
✍️🌺درود صبحتان فرخ به نور شادى وامید روزتان همراه با بهترین ها کامیاب وپر از اشتیاق.شوق وامید دوگانه ای است که بذر زندگی می کارد و در هر کجا شعله ور شود زندگی توام با نشاط،اشتیاق و تلاش است.بهمین دلیل گاه در جامعه ای کوچک و دور افتاده مردمی را می بینیم که علیرغم سختی روزگار چه تصویر زیبایی از زندگی دارند وچگونه با همتی عالی و همراهی جمعی زندگی را به کام خود واطرافیان شیرین می کنند.شاید بقول آرتولد شوارتزنگر بدترین ورشکستگی در جهان از دست دادن اشتیاق است.اگرکسی تمام هستی خود را به جز اشتیاق از دست بدهد می تواند دوباره به موفقیت دست یابد.سالها پیش هنگام سونامی وزلزله ژاپن خبرنگاری با کارخانه داری مصاحبه می کرد که بر خرابه ی کارگاهش ایستاده بود.از او پرسید حالا پس از این واقعه چه احساسی داری؟پاسخ داد تا قبل از امدن به اینجا نومید بودم اما وقتی آمدم ویکی از کارگرانم را در میان خرابه ها دیدم امیدوار وخوشحال شدم چون می دانم می توانیم همه چیز را از نو بسازیم.سعی کنید بذر امید بکارید وشعله ی اشتیاق را در درون خود واطرافیان زنده نگه دارید.ما برای بهتر کردن جهان وعشق به زندگی وطبیعت آمده ایم وباید خردمندانه زیست.مشکلات هیچگاه قائم به ذات نیستند بلکه این نحوه ی نگاه به آنهاست که آنها را می آفریند و سخت می کند
🖋️🌿دو چشمانت طرب آورد وامید
هزاران افرین باید تو را دید
دران رقص سماع و هاله ی نور
کنار پنجره تا صبح رویید
🖋️🌿خرد را پیر مرشد کرد در ساز
که بر او آفرین بادا به آواز
جهان را نقش شادی داد وامید
روانش شاد ان پیر فرحناز
🖋️🌿صبح باورت درخت
پای در حیاط کوچه
پای رفتنش نماند
تا امید چون پرنده
نوک میزند به کاکل خیال
صبح باورت نسیم
تا تکانده شاخه های بید را
زلف لاله را کشیده دست
برلبان غنچه با طرب نشسته است
صبح وباور وخیال
پرده را تو می کشی
تا قلم به دست توست
مهربان خیال را
به رنگ های دلفریب نقش کن
تا که باد واب وآتش است
بر دهان شوق مان غزل بریز
خاک را جلا بده
شعر را زلال کن
خواب کوچه را ترانه کن
در هوای صبح
تا امید را
به شاخه های ترد سیب می زنی گره
ببین چه بیدل است کاکلی
حتی صدای خنده را قفس
نکرده است خموش
تا دوباره سبز می شود
بهار در خیالمان
بال وپر گرفته جوجه ها
میان شاخه های بید
سر زده جوانه
ذهن آب روشن است
گفته بودمت
دوباره قد کشیده اند واژه ها
وخوش نوشته اند صبح را
امید را
برلبان شعر تازه ای کنار ساز صبح
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد.
تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.
و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.
📘 #جاودانگی
👤 #میلان_کوندرا📚
🖋️🌿دو چشمانت طرب آورد وامید
هزاران افرین باید تو را دید
دران رقص سماع و هاله ی نور
کنار پنجره تا صبح رویید
🖋️🌿خرد را پیر مرشد کرد در ساز
که بر او آفرین بادا به آواز
جهان را نقش شادی داد وامید
روانش شاد ان پیر فرحناز
🖋️🌿صبح باورت درخت
پای در حیاط کوچه
پای رفتنش نماند
تا امید چون پرنده
نوک میزند به کاکل خیال
صبح باورت نسیم
تا تکانده شاخه های بید را
زلف لاله را کشیده دست
برلبان غنچه با طرب نشسته است
صبح وباور وخیال
پرده را تو می کشی
تا قلم به دست توست
مهربان خیال را
به رنگ های دلفریب نقش کن
تا که باد واب وآتش است
بر دهان شوق مان غزل بریز
خاک را جلا بده
شعر را زلال کن
خواب کوچه را ترانه کن
در هوای صبح
تا امید را
به شاخه های ترد سیب می زنی گره
ببین چه بیدل است کاکلی
حتی صدای خنده را قفس
نکرده است خموش
تا دوباره سبز می شود
بهار در خیالمان
بال وپر گرفته جوجه ها
میان شاخه های بید
سر زده جوانه
ذهن آب روشن است
گفته بودمت
دوباره قد کشیده اند واژه ها
وخوش نوشته اند صبح را
امید را
برلبان شعر تازه ای کنار ساز صبح
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔فقط زندگی در جهانی را تصور کن که در آن آیینه نباشد.
تو درباره ی صورتت خیالبافی می کنی و تصورت این است که صورتت بازتاب آن چیزی است که در درون تو است.
و بعد وقتی چهل ساله شدی، کسی برای اولین بار آیینه ای در برابرت می گیرد. وحشت خودت را مجسم کن!
تو صورت یک بیگانه را خواهی دید و به روشنی به چیزی پی خواهی برد که قادر به پذیرفتنش نیستی: صورتِ تو، خودِ تو نیست.
📘 #جاودانگی
👤 #میلان_کوندرا📚