Forwarded from قطره محال انديش ۲
از پرده برون آمد، ساقی، قدحی در دست
هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست
بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا
چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست
زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست
در دام سر زلفش ماندیم همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست
از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ
غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست
چون سلسلهٔ زلفش بند دل حیران شد
آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست
دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
گفتا که: لب او خوش اینک سرما پیوست
با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست
با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست
از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار
وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست
میخواستم از اسرار اظهار کنم حرفی
ز اغیار نترسیدم گفتم سخن سر بست
#عراقی
ا
هم پردهٔ ما بدرید، هم توبهٔ ما بشکست
بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا
چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست
زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست
در دام سر زلفش ماندیم همه حیران
وز جام می لعلش گشتیم همه سرمست
از دست بشد چون دل در طرهٔ او زد چنگ
غرقه زند از حیرت در هرچه بیابد دست
چون سلسلهٔ زلفش بند دل حیران شد
آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست
دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
گفتا که: لب او خوش اینک سرما پیوست
با یار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست
با جان و جهان پیوست دل کز دو جهان بگسست
از غمزهٔ روی او گه مستم و گه هشیار
وز طرهٔ لعل او گه نیستم و گه هست
میخواستم از اسرار اظهار کنم حرفی
ز اغیار نترسیدم گفتم سخن سر بست
#عراقی
ا
هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد میپیمایم و بر باد عمری میدهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد میگویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد میجویم شفا
آتش دل چون نمیگردد به آب دیده کم
میدمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بیرخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بیرخ تو مرگ باشد با عنا
🍃🍁🍂
#عراقی-دیوان اشعار-غزلیات
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
باد میپیمایم و بر باد عمری میدهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟
چون ندارم همدمی، با باد میگویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد میجویم شفا
آتش دل چون نمیگردد به آب دیده کم
میدمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا
تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا
مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا
خود ندارد بیرخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بیرخ تو مرگ باشد با عنا
🍃🍁🍂
#عراقی-دیوان اشعار-غزلیات
نگارا، بیتو برگٖ جان که دارد؟
دل شاد و لب خندان که دارد؟
به امید وصالت میدهم جان
وگرنه طاقت هجران که دارد؟
#عراقی
دل شاد و لب خندان که دارد؟
به امید وصالت میدهم جان
وگرنه طاقت هجران که دارد؟
#عراقی
دل، چو در دام عشق منظور است
دیده را جُرم نیست، معذور است
ناظرم در رُخَت ،به دیده ی دل
گرچه از چشم ظاهرم، دور است
از شراب الستِ روز وصال
دل مستم، هنوز مخمور است
دست ازین عاشقی، نمیدارد
دایم از یار اگرچه ،مهجور است...
#عراقی
@parnian_khyial
دیده را جُرم نیست، معذور است
ناظرم در رُخَت ،به دیده ی دل
گرچه از چشم ظاهرم، دور است
از شراب الستِ روز وصال
دل مستم، هنوز مخمور است
دست ازین عاشقی، نمیدارد
دایم از یار اگرچه ،مهجور است...
#عراقی
@parnian_khyial
چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟
لوای عشق برافراختی چنان در دل
که در زمان، علم صبر سرنگون کردی...
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، بیا
نظر به حال دلم کن، ببین که: چون کردی؟
همه حدیث وفا و وصال میگفتی
چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی....
هزار بار بگفتی نکو کنم کارت
نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی....
کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت؟
چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی
#عراقی
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی؟
لوای عشق برافراختی چنان در دل
که در زمان، علم صبر سرنگون کردی...
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، بیا
نظر به حال دلم کن، ببین که: چون کردی؟
همه حدیث وفا و وصال میگفتی
چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی....
هزار بار بگفتی نکو کنم کارت
نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی....
کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت؟
چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی
#عراقی
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟
نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟
چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟
من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟
جرمم این دان که ز جان دوستترت میدارم
از پی دوستی تو به بلا افتادم
حاصلم از غم عشق تو نه جز خون جگر
من بیچاره به عشق تو کجا افتادم؟
پایمردی کن و از روی کرم دستم گیر
که بشد کار من از دست و ز پا افتادم
تا چه کردم، چه گنه بود، چه افتاد، چه شد؟
چه خطا رفت که در رنج و عنا افتادم؟
چند نالم ز عراقی؟ چه کند بیچاره؟
که درین واقعهٔ بد ز قضا افتادم ..............
#عراقی
نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟
چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟
من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟
جرمم این دان که ز جان دوستترت میدارم
از پی دوستی تو به بلا افتادم
حاصلم از غم عشق تو نه جز خون جگر
من بیچاره به عشق تو کجا افتادم؟
پایمردی کن و از روی کرم دستم گیر
که بشد کار من از دست و ز پا افتادم
تا چه کردم، چه گنه بود، چه افتاد، چه شد؟
چه خطا رفت که در رنج و عنا افتادم؟
چند نالم ز عراقی؟ چه کند بیچاره؟
که درین واقعهٔ بد ز قضا افتادم ..............
#عراقی
ای آرزوی جان و دلــم ز آرزوی تو
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپــــرس حال دل ناتوان من
بنگـــر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تـــو جانم به لب رسید
بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو
حال دل ضعیف چنیــن زار کی شدی؟
گــر یافتی نسیم گلستان کوی تو
در راه جست و جـــوی تو هر جانبی دوید
در ره بماند و راه نیاورد ســوی تــو
از لطف تو سزد که کنون دست گیریش
چــــون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو
#عراقی
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپــــرس حال دل ناتوان من
بنگـــر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تـــو جانم به لب رسید
بنمای رخ، که جان بدهم پیش روی تو
حال دل ضعیف چنیــن زار کی شدی؟
گــر یافتی نسیم گلستان کوی تو
در راه جست و جـــوی تو هر جانبی دوید
در ره بماند و راه نیاورد ســوی تــو
از لطف تو سزد که کنون دست گیریش
چــــون بازمانده، گمشده در جست و جوی تو
#عراقی
ابیاتی از شاعران کلاسیک فارسی که در آن از #نوروز با تعبیرهای مختلف نام برده شده است.
#فردوسی:
چو خورشید تابان، میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
از آن بر شده فرّ بخت او
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مر آن روز را روزِ نو خواندند
...
به نوروز نو، شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
#رودکی:
باد بر تو مبارک و خنشان
جشن نوروز و گوسپندکشان
#خیام:
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن، روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
*
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
*
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لالهرخی اگر ترا فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه ترا چو خاک گرداند پست
#ابوسعید_ابوالخیر:
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس
از قافلهی بهار نامد آواز
تا لاله ز باغ سرنگون ساخت جرس
#امیرخسرو:
اوست نوروز من و چون فتدش جعد به پای
راست با روز برابر شدن شب نگرید
*
در این موسوم که از دلهای پرسوز
بشسته گرد غم باران نوروز
*
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست درآید به ناز
*
چو بستان تازه گشت از باد نوروز
جهان بستد بهار عالم افروز
#حافظ:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
*
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
#انوری:
روزش به فرخی همه نوروز و عید باد
ماهش ز خرمی همه نیسان و تیر باد
*
باد نوروز سحرگه چو به بستان بگذشت
گل صدبرگ برون رست ز پیرامن خار
*
فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد
نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو
#اوحدی:
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهی سنبل نهان شد
*
شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#بیدل:
تجدد از بهارت رنگ گرداندن نمیداند
نفس هر پر زدن بیپرده دارد صبح نوروزی
#ناصرخسرو:
از پس خویشت بدواند همی
گه سوی نوروز و گهی زی خزان
#مولانا:
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
*
مستی و عاشقی و جوانی و یار ما
نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا
*
اندر دل من یار دلافروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
#منوچهری_دامغانی:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُرد زمستان و بهاران بزاد
*
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
*
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکارا کار گیتی تازه از سر گیر باز.
#خاقانی:
خیز به شمشیر صبح سر ببُر این مرغ را
تحفهی نوروز ساز پیش شه کامیاب
*
عادت بود که هدیهی نوروزی آورند
آزادگان به خدمت بانو ز هر دیار
#خواجو:
باد نوروز چو برخاست نیارند نشست
بلبلان بیگل و مستان صبوحی بیمل
*
فصل نوروز چو در برگ سمن مینگرم
بیگل روی تو خارم ز بصر میروید
#فرخی_سیستانی:
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
مَلِک را در جهان هر روز، جشنی داد و نوروزی
*
سده آمد که ترا مژده دهد از نوروز
مژده بپذیر و بده خلعت و کارش بطراز
#عنصری:
باد نوروزی همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتی ديگر شود
باغ همچون كلبهی بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبلهی عطار پرعنبر شود
*
نوروز بزرگ آمد، آرایش عالم
میراث، به نزدیک ملوک عجم از جم
#سعدی:
آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
*
بیامد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
*
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
*
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
#سنایی:
با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید از صبح تو نوروز
#عراقی:
رخسار خوش تو عاشقان را
خوشتر ز هزار عید نوروز
#عطار:
میی در ده که فردا هست نوروز
بباید ساختن جشنی دلافروز
*
می و معشوق و عشق و روز نوروز
ز توبه، توبه باید کرد امروز
#مسعود_سعد_سلمان:
رسید عید و من از روی حورِ دلبر دور
چگونه باشم، بی روی آن بهشتی حور
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه، نشاطِ لهو و سرور
برسم عید، شها بادهی مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
#نظامی:
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
نوروز برشما مبارک و سبز🌹🌹🌹
#فردوسی:
چو خورشید تابان، میان هوا
نشسته بر او شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او
از آن بر شده فرّ بخت او
به جمشید بر، گوهر افشاندند
مر آن روز را روزِ نو خواندند
...
به نوروز نو، شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
#رودکی:
باد بر تو مبارک و خنشان
جشن نوروز و گوسپندکشان
#خیام:
بر چهرهی گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن، روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
*
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و بجام باده کن عزم درست
کاین سبزه که امروز تماشاگه تست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست
*
چون لاله به نوروز قدح گیر به دست
با لالهرخی اگر ترا فرصت هست
می نوش به خرمی که این چرخ کهن
ناگاه ترا چو خاک گرداند پست
#ابوسعید_ابوالخیر:
نوروز شد و جهان برآورد نفس
حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس
از قافلهی بهار نامد آواز
تا لاله ز باغ سرنگون ساخت جرس
#امیرخسرو:
اوست نوروز من و چون فتدش جعد به پای
راست با روز برابر شدن شب نگرید
*
در این موسوم که از دلهای پرسوز
بشسته گرد غم باران نوروز
*
چون گل نوروز کند نافه باز
نرگس سرمست درآید به ناز
*
چو بستان تازه گشت از باد نوروز
جهان بستد بهار عالم افروز
#حافظ:
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
*
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
#انوری:
روزش به فرخی همه نوروز و عید باد
ماهش ز خرمی همه نیسان و تیر باد
*
باد نوروز سحرگه چو به بستان بگذشت
گل صدبرگ برون رست ز پیرامن خار
*
فرخنده و مبارک و میمون و سعد باد
نوروز و مهرگان و بهار و خزان تو
#اوحدی:
جهان از باد نوروزی جوان شد
زمین در سایهی سنبل نهان شد
*
شب هجرانت ای دلبر شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
#بیدل:
تجدد از بهارت رنگ گرداندن نمیداند
نفس هر پر زدن بیپرده دارد صبح نوروزی
#ناصرخسرو:
از پس خویشت بدواند همی
گه سوی نوروز و گهی زی خزان
#مولانا:
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
*
مستی و عاشقی و جوانی و یار ما
نوروز و نوبهار و حمل میزند صلا
*
اندر دل من یار دلافروز تویی
یاران هستند لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
#منوچهری_دامغانی:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد
مُرد زمستان و بهاران بزاد
*
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز
*
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکارا کار گیتی تازه از سر گیر باز.
#خاقانی:
خیز به شمشیر صبح سر ببُر این مرغ را
تحفهی نوروز ساز پیش شه کامیاب
*
عادت بود که هدیهی نوروزی آورند
آزادگان به خدمت بانو ز هر دیار
#خواجو:
باد نوروز چو برخاست نیارند نشست
بلبلان بیگل و مستان صبوحی بیمل
*
فصل نوروز چو در برگ سمن مینگرم
بیگل روی تو خارم ز بصر میروید
#فرخی_سیستانی:
بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
مَلِک را در جهان هر روز، جشنی داد و نوروزی
*
سده آمد که ترا مژده دهد از نوروز
مژده بپذیر و بده خلعت و کارش بطراز
#عنصری:
باد نوروزی همي در بوستان بتگر شود
تا زصنعش هر درختي لعبتی ديگر شود
باغ همچون كلبهی بزاز پرديبا شود
راغ همچون طبلهی عطار پرعنبر شود
*
نوروز بزرگ آمد، آرایش عالم
میراث، به نزدیک ملوک عجم از جم
#سعدی:
آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار
هر گیاهی که به نوروز نجنبد حطب است
*
بیامد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پيروز
مبارک بادت اين سال و همه سال
همايون بادت اين روز و همه روز
*
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را
*
باد نوروز که بوی گل و سنبل دارد
لطف این باد ندارد که تو میپیمایی
#سنایی:
با تابش زلف و رخت ای ماه دلافروز
از شام تو قدر آید از صبح تو نوروز
#عراقی:
رخسار خوش تو عاشقان را
خوشتر ز هزار عید نوروز
#عطار:
میی در ده که فردا هست نوروز
بباید ساختن جشنی دلافروز
*
می و معشوق و عشق و روز نوروز
ز توبه، توبه باید کرد امروز
#مسعود_سعد_سلمان:
رسید عید و من از روی حورِ دلبر دور
چگونه باشم، بی روی آن بهشتی حور
رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه، نشاطِ لهو و سرور
برسم عید، شها بادهی مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور
#نظامی:
بهاری داری از وی بر خور امروز
که هر فصلی نخواهد بود نوروز
گلی کو را نبوید آدمی زاد
چو هنگام خزان آید برد باد
نوروز برشما مبارک و سبز🌹🌹🌹
VID-20210227-WA0039.mp4
129.4 KB
ڪه بَرَد از من بیدل بر جانان خبری؟
یا ڪه آرد ز نسیمِ، سر ڪویش اثری؟
ای صبا، صبح دمی بر سرِ، ڪویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو، هر سحری...
#عراقی
سلام دوستان عزیزشبتان زیبا وسراسر عشق
هفته تون سراسر خوشی و خوشبختی
یا ڪه آرد ز نسیمِ، سر ڪویش اثری؟
ای صبا، صبح دمی بر سرِ، ڪویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو، هر سحری...
#عراقی
سلام دوستان عزیزشبتان زیبا وسراسر عشق
هفته تون سراسر خوشی و خوشبختی