Forwarded from محسن یارمحمدی
#تهران_تهران_وتهران
#یادستان
همیشه فکر میکنم آدمی به میزان #خاطرات و #خطراتش زیسته است
بسیار گاه، به پیوند ِ خطر (آنچه به ذهن در می آید)، خطیر( ارزشمند)، خاطر ( به معنای خطور کننده) و خاطره که مونث آن است و نیز #خاطر در زبان عربی که به معنای #ذهن است و... می اندیشم و سرانجام به این میرسم ما هرچه بیشتر خطر کرده باشیم و خاطره ساخته باشیم، بیشتر زندگی کرده ایم..
و در این خطرات و خاطرات #مکانها عجیب قدرتی دارند گاه قدرتمندتر از #زمان
..به گمانم، مکان دربند کردن زمان است کند کردن و حتا ایستانیدن زمان.. جایی را میسازیم تا زمان را بشکنیم چیزی که لحظه لحظه در پی شکستن ماست. جای را میسازیم تا زمان را ریشخند کنیم و..
برای بسیاری از متولدین یا بزرگ شدگان #طهران چه معنایی دارد این کلمات:
#میدان_آزادی #ارگ #بازار #مولوی
#امجدیه #ولی_عصر #دانشگاه_تهران #کوچه_پس_کوچه_های_انقلاب #دربند #شیرپلا #بهارستان #راه_آهن #ارم #خزانه #پل_چوبی #ته_خط #توپخونه و....
یا در هر شهری و هر مکانی که گذر از آن سینه ای را پر میکند یاد نگاهی و آهی ... و چشمانی تر..
چشمانی که از حادثه ی عشق تراست..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادستان
همیشه فکر میکنم آدمی به میزان #خاطرات و #خطراتش زیسته است
بسیار گاه، به پیوند ِ خطر (آنچه به ذهن در می آید)، خطیر( ارزشمند)، خاطر ( به معنای خطور کننده) و خاطره که مونث آن است و نیز #خاطر در زبان عربی که به معنای #ذهن است و... می اندیشم و سرانجام به این میرسم ما هرچه بیشتر خطر کرده باشیم و خاطره ساخته باشیم، بیشتر زندگی کرده ایم..
و در این خطرات و خاطرات #مکانها عجیب قدرتی دارند گاه قدرتمندتر از #زمان
..به گمانم، مکان دربند کردن زمان است کند کردن و حتا ایستانیدن زمان.. جایی را میسازیم تا زمان را بشکنیم چیزی که لحظه لحظه در پی شکستن ماست. جای را میسازیم تا زمان را ریشخند کنیم و..
برای بسیاری از متولدین یا بزرگ شدگان #طهران چه معنایی دارد این کلمات:
#میدان_آزادی #ارگ #بازار #مولوی
#امجدیه #ولی_عصر #دانشگاه_تهران #کوچه_پس_کوچه_های_انقلاب #دربند #شیرپلا #بهارستان #راه_آهن #ارم #خزانه #پل_چوبی #ته_خط #توپخونه و....
یا در هر شهری و هر مکانی که گذر از آن سینه ای را پر میکند یاد نگاهی و آهی ... و چشمانی تر..
چشمانی که از حادثه ی عشق تراست..
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
#قصه_های_من_و_باران
#کارزار_بی_پایان #سبک_زندگی
آدمی که نمی تواند فراتر برود از تجربه هایی که داشته. ( تجربه در همه ی اشکالش) کسی که چنین میکند و مثلا میگوید یا نشان میدهد از تجاربی که نزیسته، یا نادانی ویرانگر است یا شیادی تباهی آور..
پل صراط (چینود) برای من نه برپا شده در روزقیامت،که پلی هست برای همیشه ی ما، همین حالا بر پلی نازک تر از مو و برّان تر از شمشیر قدم میزنیم و کلی حکایت دارد این پل..
اما ظهور باران، حضور این پل را پررنگ تر کرده...
ببینید مثلا #مستقل برآوردن کودک یک طرف قضیه است و منزوی بارآوردنش یک طرف.
وقتی سفارش میکنند کودک را قبل از دوسالگی جدا کنید تا مستقل شود، در واقع دارند یک شهروند #غربی درست میکنند. کدام درصد نسلی که ماییم تا هفت هشت سالگی در آغوش پدرمادر و در جمع خانواده نخفت؟ و کدام درصدمان مستقل نشد؟ نتیجه ی با هم خوابیدن کودک و والد در کدام دستگاه علمی آماری سنجیده شد که خروجی اش ویرانی بود؟
نکند این میل افسار گسیخته ی همخوابگی(غربی است کلمه ) و نه همآغوشی (ایرانی است معنا) با دیگری، در هرسن و سالی و به هر نحوی و...در کودکان و نوجوانان و جوانان ما، یکی از ریشه هایش همین باشد؟ گفتم یکی هااااا... باید بررسی کرد دست کم؟ اما کی اینکار را بکند؟ همه دنبال پولند خب..
وقتی در پنج و نیم سالگی صدای ناله ی باران در خواب میگوید که خوابی پریشان او را ترسانده و لرزانده و من که میروم و لمسش میکنم، آرامش سرریز میشود توی اتاقش...چرا نباید حتا در ده سالگی، بیست سالگی در کنارش و در اتاقش نخوابم؟...
او هنوز مرزهای خواب و بیداری را نمیداند...چرا باید با رهاکردنش، حس انزوا، تنهایی و ترس مخرب را در نهادش بکارم؟
محبت بسیار کودک را لبریز محبت میکند غالبا و آنکس که سرشار دوست داشته شدن است میتواند دوست بدارد.
چرا نقطه ی اشتراک زندگی دیکتاتورهای جهانسوز را کمبود محبت پدرمادری و خانواده ذکر کرده اند؟( هیتلر، صدام و..) میگویی: محبت بسیار میشود #لوس_پروری؟
میگویم اولا آمار باید درآید که چند درصد لوسها مخرب شده اند تخریبشان چگونه بوده؟ و چند درصد محرومان از مهر و محبت؟ دوم #لوس ویرانگرتر است یا انسان سرخورده ی منزوی؟ سوم اینکه ؛
محبت #نه_درجایگاه ویرانگر است نه #محبت_بسیار..
ظلم چِبوَد؟ آب دادن خار را
عدل چبود؟ آب ده اشجار را
اغلب میانسالان و جوانانمان (در ربطی دیگر) مشغول همین کارند..و هی مینالند حیف از آنهمه عشق و مهر که تقدیمت کردم؟ این بود پاسخ محبتهای من؟ و..
نه خشممان به جاست نه مهرمان.. و بعد هی مینالیم و از روابطمان گلایه میکنیم بماند که عاشق اهل مهر چه در شکل معقول مهردادن و چه در شکل مجنونش اهل غرغر نیست.. کسی که اهل چیزی نیست با آن درگیر است..که بماند..
آری من هم به اعتدال در رفتار قایل هستم به همین سبب است که در آغاز از #پل_صراط گفتم به هرحال باید پروای #درمیانه_زیستن داشت هرچند که تمام زندگیتان را لِه خواهد کرد و بکند چه باک؟ اگر جوهری هست و روغنی، دراین له شدن بیرون میریزد تا مجب روشنایی جهان شود..
باز باران میگوید: باید شب پیش من بخوابی.
میگویم : نه بابایی هرکس در اتاق خودش
- آخه بابایی وقتی در اتاق من میخوابی احساس میکنم یک گرمایی در اتاقم هست. حس میکنم اون گرما نمیذاره سردم بشه از اون پایین تخت گرما میاد سمتم و من سردم نمیشود وخوابهای خوب میبینم..
میخواهم ببینم چند نفر شما در چنین موقعیتی کنار فرزندتان نخواهید خوابید حتا اگر سی چهل ساله باشد؟
حرفم این است اولا به هرچه که جدیدیها میگویند در حوزه ی روابط شک کنیم. بگذار بچه هرکاری خواست بکند، دوست هرکاری خواست بکند و... نفی سبک زندگی شرقی است که مبتنی است بر تعهد و #دیگری را دیدن.. استقلال و مستقل بودن اینجا اسم رمز شیطان است برای تنها کردن ما.. تا ما پرورش بدهیم مواد غذایی غرب را و تکه های بودنمان را بیندازیم در کام هیولای غرل که بخورد و گنده تر و نیرومند تر از این که هست بشود.. مگر دویست سیصد سال گذشته غرب با منابع ما همین کار را نکرده؟ البته او باید بکند که ذاتا چنین است و به کار خویش اما بقول حلاج ؛
از او دردم میآید که میداند که نباید انداخت..
دوم دغدغه ی اعتدال داشته باشیم و با این خارخار و در گذار ازین پل فقط به نیروی لایزالی تکیه کنیم که دستگیر #مضطرین است که ؛
أمن یجیبُ المضطرَ اذا دعاه و یکشفُ السوء؟...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#کارزار_بی_پایان #سبک_زندگی
آدمی که نمی تواند فراتر برود از تجربه هایی که داشته. ( تجربه در همه ی اشکالش) کسی که چنین میکند و مثلا میگوید یا نشان میدهد از تجاربی که نزیسته، یا نادانی ویرانگر است یا شیادی تباهی آور..
پل صراط (چینود) برای من نه برپا شده در روزقیامت،که پلی هست برای همیشه ی ما، همین حالا بر پلی نازک تر از مو و برّان تر از شمشیر قدم میزنیم و کلی حکایت دارد این پل..
اما ظهور باران، حضور این پل را پررنگ تر کرده...
ببینید مثلا #مستقل برآوردن کودک یک طرف قضیه است و منزوی بارآوردنش یک طرف.
وقتی سفارش میکنند کودک را قبل از دوسالگی جدا کنید تا مستقل شود، در واقع دارند یک شهروند #غربی درست میکنند. کدام درصد نسلی که ماییم تا هفت هشت سالگی در آغوش پدرمادر و در جمع خانواده نخفت؟ و کدام درصدمان مستقل نشد؟ نتیجه ی با هم خوابیدن کودک و والد در کدام دستگاه علمی آماری سنجیده شد که خروجی اش ویرانی بود؟
نکند این میل افسار گسیخته ی همخوابگی(غربی است کلمه ) و نه همآغوشی (ایرانی است معنا) با دیگری، در هرسن و سالی و به هر نحوی و...در کودکان و نوجوانان و جوانان ما، یکی از ریشه هایش همین باشد؟ گفتم یکی هااااا... باید بررسی کرد دست کم؟ اما کی اینکار را بکند؟ همه دنبال پولند خب..
وقتی در پنج و نیم سالگی صدای ناله ی باران در خواب میگوید که خوابی پریشان او را ترسانده و لرزانده و من که میروم و لمسش میکنم، آرامش سرریز میشود توی اتاقش...چرا نباید حتا در ده سالگی، بیست سالگی در کنارش و در اتاقش نخوابم؟...
او هنوز مرزهای خواب و بیداری را نمیداند...چرا باید با رهاکردنش، حس انزوا، تنهایی و ترس مخرب را در نهادش بکارم؟
محبت بسیار کودک را لبریز محبت میکند غالبا و آنکس که سرشار دوست داشته شدن است میتواند دوست بدارد.
چرا نقطه ی اشتراک زندگی دیکتاتورهای جهانسوز را کمبود محبت پدرمادری و خانواده ذکر کرده اند؟( هیتلر، صدام و..) میگویی: محبت بسیار میشود #لوس_پروری؟
میگویم اولا آمار باید درآید که چند درصد لوسها مخرب شده اند تخریبشان چگونه بوده؟ و چند درصد محرومان از مهر و محبت؟ دوم #لوس ویرانگرتر است یا انسان سرخورده ی منزوی؟ سوم اینکه ؛
محبت #نه_درجایگاه ویرانگر است نه #محبت_بسیار..
ظلم چِبوَد؟ آب دادن خار را
عدل چبود؟ آب ده اشجار را
اغلب میانسالان و جوانانمان (در ربطی دیگر) مشغول همین کارند..و هی مینالند حیف از آنهمه عشق و مهر که تقدیمت کردم؟ این بود پاسخ محبتهای من؟ و..
نه خشممان به جاست نه مهرمان.. و بعد هی مینالیم و از روابطمان گلایه میکنیم بماند که عاشق اهل مهر چه در شکل معقول مهردادن و چه در شکل مجنونش اهل غرغر نیست.. کسی که اهل چیزی نیست با آن درگیر است..که بماند..
آری من هم به اعتدال در رفتار قایل هستم به همین سبب است که در آغاز از #پل_صراط گفتم به هرحال باید پروای #درمیانه_زیستن داشت هرچند که تمام زندگیتان را لِه خواهد کرد و بکند چه باک؟ اگر جوهری هست و روغنی، دراین له شدن بیرون میریزد تا مجب روشنایی جهان شود..
باز باران میگوید: باید شب پیش من بخوابی.
میگویم : نه بابایی هرکس در اتاق خودش
- آخه بابایی وقتی در اتاق من میخوابی احساس میکنم یک گرمایی در اتاقم هست. حس میکنم اون گرما نمیذاره سردم بشه از اون پایین تخت گرما میاد سمتم و من سردم نمیشود وخوابهای خوب میبینم..
میخواهم ببینم چند نفر شما در چنین موقعیتی کنار فرزندتان نخواهید خوابید حتا اگر سی چهل ساله باشد؟
حرفم این است اولا به هرچه که جدیدیها میگویند در حوزه ی روابط شک کنیم. بگذار بچه هرکاری خواست بکند، دوست هرکاری خواست بکند و... نفی سبک زندگی شرقی است که مبتنی است بر تعهد و #دیگری را دیدن.. استقلال و مستقل بودن اینجا اسم رمز شیطان است برای تنها کردن ما.. تا ما پرورش بدهیم مواد غذایی غرب را و تکه های بودنمان را بیندازیم در کام هیولای غرل که بخورد و گنده تر و نیرومند تر از این که هست بشود.. مگر دویست سیصد سال گذشته غرب با منابع ما همین کار را نکرده؟ البته او باید بکند که ذاتا چنین است و به کار خویش اما بقول حلاج ؛
از او دردم میآید که میداند که نباید انداخت..
دوم دغدغه ی اعتدال داشته باشیم و با این خارخار و در گذار ازین پل فقط به نیروی لایزالی تکیه کنیم که دستگیر #مضطرین است که ؛
أمن یجیبُ المضطرَ اذا دعاه و یکشفُ السوء؟...
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#آیین_عزاداری_و_زبل_بازی_ایرانیان(۱)
روبرو شدن با پدیده ای یا چیزی که نام مراسم و مناسک به خود گرفته، شکلی آیینی یافته، عمری بسیار زیاد دارد و..باید خیلی سخت به نظر بیاید و باشد.درباره ی چنین چیزهایی، به هیچ وجه نمی توان دهان باز کرد و هرچه را به ذهن و دل و حس و.. میرسد بر زبان جاری کرد
این را گفتم تا پرهیز دهم خودم را و همه را که مبادا اتفاقات و وقایع پیچیده ی انسانی را در قالب چند جمله وختا چند کتاب خلاصه کنیم و..که این کار ویران کردن همه چیز است چرا که بنای چنین #تقلیلی بی شک #جهل است و هرچه ما بویژه انسان ایرانی به ظاهر سودار دار سده ی اخیر میکشد از جهل پنهان شده در پوشش دانایی است
آیین #عزاداری و #سوگواری هزاران ساله ی مردم ایران ،از جمله ی همین چیزهاست هزاره هاست که در جای جای فلات ایران بر مرگ انسان از دست رفته شیون میکنند و آیین و مراسم گوناگون برایش میگیرند و پشت این مراسم طبعا هزاران نکته ی بازیکتر ز مو هست
طبعا این عزاداری و سوگواری در ازمنه و امکنه ی گوناگون شکلها و شیوه ها داشته و این شکلها و شیوه ها نیز تطورات و تحولات یافته است
بنا به آثار محدود و معدود بجا مانده ی کلامی یا باستانی(تاریخ بخارا یا نقش پنجکند) درمی یابیم که مردم بخارا را در سوگ سیاوش نغمه ها وترانه هاست یا ازتعبیر فردوسی بزرگ #خروشی_مغانه در می یابیم که مغان پیشا زرتشتی ( ۶۰۰تا ۶۰۰۰پ.م)آیین عزاداری داشته اند یعنی دست کم هفت هزارسال است در فلات ایران سوگواریم.اما هرچه پیش تر می آییم مدارک و اسناد بیشتری از این سوگواری ها داریم
ما میدانیم باور به زندگی پس از مرگ، ماندگاری روانهای درگذشتگان و حساب رسی ابتدایی در سه روز نخست مرگ انسان و سرانجام رستاخیز باوری ایرانی است که بعدها به واسطه ی ابراهیم ( که بسیاری پیامبری ایرانی میدانندش)به ادیان سه گانه ی یهودیت ، مسیحیت و طبعا اسلام راه یافته است این باور که بویژه در اندیشه های #مزدیسنایی بسیار قوت میگیرد باید آیین عزاداری را شکلی دیگر دهد که میدهد
بدین معنا که باور به ماندگاری انسان باید او را از شیون و زاری فراوان باز دارد و دست کم محدود به سه روز نخست کند که تا حدودی چنین نیز میشود یعنی طی سه شبی که ایزدان #رشن و #سروش و #مهر ( اگر درست به یادم مانده باشد ) میسنجند پندار و گفتار و کردار روان در گذشته را، باز ماندگان با گرد آمدن کنار هم به ذکر خصوصیات نیم متوفی میپرداختند و انعام و اکرام میکردند تا او را یاری دهند از #پل_چینود به سلامت بگذرد و به بهشت اولیه درآید تا روزگار رستاخیز..و بعد از سه روز دیگر عزا و سوگ و..منع می شده
رگه های این منع را در همه ی آثار مزدیسنایی و اوستایی و پهلوی و..میتوان دید تا جایی که به خاطر دارم در #یسنا شیون بر مرده افزودن بر رنج اوست
آثاری مانند #دینکرت، #وندیداد، #بندهشن، #ارداویراف_نامه و..بشدت و حدت تمام شیون و گیسو بریدن و بر سر و روی زدن و..را نفی و طرد می کنند. مثلا بندهشن بیشتر بر ستایش شادی تکیه دارد و آسمان را می ستاید که سازنده ی شادی است ونیز وندیداد سوگواری را کرداری اهریمنی معرفی میکند. اما بعدها و در شاهنامه می بینیم که آیین سوگواری به شیوه های گوناگون ،حضوری پر رنگ دارد
این بدان معناست که یا این بخشها مربوط به حوزه ی اساطیری شاهنامه است و پیشا مزدیسنایی است یا اینکه دوباره آن آیین ها علیرغم نفی دینی بویژه دین رسمی تجدید حیات کرده اند.وچرا؟ پرسشی است بنیادین
اما در شاهنامه نیز دو گونه سوگواری داریم یکی بسیار معقول و معمول و دیگری بسیار پرشور و غوغا
نخستین سوگواری و عزاداری پر شور را کیومرث( نخستین انسان ونخستین شهریار)بر مرگ پسر جوان خویش میگیرد که به دست #خرزوان_دیو کشته می شود
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تیمار ، گیتی بر او شد سیاه
فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و موی و رخ را کنان
دو رخساره پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
خروشی بر آمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار
همه جامه ها کرده فیروزه رنگ
دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه
برفتند ویله کنان سوی کوه
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش بازآ به هوش
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخته من دل ز کین
شگفتی این نخستین ابیات شاهنامه بسیار است در همین چند بیت شیوه های عملی و فکری عزاداری ایرانیان را میبینید
اینکه بر سر و روی میزدند و رخ میخراشند و لباس کبود(پیروزه رنگ)میپوشیدند و دایره وار گرد می آمدند و دم میگرفتند و..تا سالی عزادار بودند و نهایتا سفارش کردگار که کافیست شیون بر جوانمرگ ناکام کافیست و..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
#آیین_عزاداری_و_زبل_بازی_ایرانیان(۱)
روبرو شدن با پدیده ای یا چیزی که نام مراسم و مناسک به خود گرفته، شکلی آیینی یافته، عمری بسیار زیاد دارد و..باید خیلی سخت به نظر بیاید و باشد.درباره ی چنین چیزهایی، به هیچ وجه نمی توان دهان باز کرد و هرچه را به ذهن و دل و حس و.. میرسد بر زبان جاری کرد
این را گفتم تا پرهیز دهم خودم را و همه را که مبادا اتفاقات و وقایع پیچیده ی انسانی را در قالب چند جمله وختا چند کتاب خلاصه کنیم و..که این کار ویران کردن همه چیز است چرا که بنای چنین #تقلیلی بی شک #جهل است و هرچه ما بویژه انسان ایرانی به ظاهر سودار دار سده ی اخیر میکشد از جهل پنهان شده در پوشش دانایی است
آیین #عزاداری و #سوگواری هزاران ساله ی مردم ایران ،از جمله ی همین چیزهاست هزاره هاست که در جای جای فلات ایران بر مرگ انسان از دست رفته شیون میکنند و آیین و مراسم گوناگون برایش میگیرند و پشت این مراسم طبعا هزاران نکته ی بازیکتر ز مو هست
طبعا این عزاداری و سوگواری در ازمنه و امکنه ی گوناگون شکلها و شیوه ها داشته و این شکلها و شیوه ها نیز تطورات و تحولات یافته است
بنا به آثار محدود و معدود بجا مانده ی کلامی یا باستانی(تاریخ بخارا یا نقش پنجکند) درمی یابیم که مردم بخارا را در سوگ سیاوش نغمه ها وترانه هاست یا ازتعبیر فردوسی بزرگ #خروشی_مغانه در می یابیم که مغان پیشا زرتشتی ( ۶۰۰تا ۶۰۰۰پ.م)آیین عزاداری داشته اند یعنی دست کم هفت هزارسال است در فلات ایران سوگواریم.اما هرچه پیش تر می آییم مدارک و اسناد بیشتری از این سوگواری ها داریم
ما میدانیم باور به زندگی پس از مرگ، ماندگاری روانهای درگذشتگان و حساب رسی ابتدایی در سه روز نخست مرگ انسان و سرانجام رستاخیز باوری ایرانی است که بعدها به واسطه ی ابراهیم ( که بسیاری پیامبری ایرانی میدانندش)به ادیان سه گانه ی یهودیت ، مسیحیت و طبعا اسلام راه یافته است این باور که بویژه در اندیشه های #مزدیسنایی بسیار قوت میگیرد باید آیین عزاداری را شکلی دیگر دهد که میدهد
بدین معنا که باور به ماندگاری انسان باید او را از شیون و زاری فراوان باز دارد و دست کم محدود به سه روز نخست کند که تا حدودی چنین نیز میشود یعنی طی سه شبی که ایزدان #رشن و #سروش و #مهر ( اگر درست به یادم مانده باشد ) میسنجند پندار و گفتار و کردار روان در گذشته را، باز ماندگان با گرد آمدن کنار هم به ذکر خصوصیات نیم متوفی میپرداختند و انعام و اکرام میکردند تا او را یاری دهند از #پل_چینود به سلامت بگذرد و به بهشت اولیه درآید تا روزگار رستاخیز..و بعد از سه روز دیگر عزا و سوگ و..منع می شده
رگه های این منع را در همه ی آثار مزدیسنایی و اوستایی و پهلوی و..میتوان دید تا جایی که به خاطر دارم در #یسنا شیون بر مرده افزودن بر رنج اوست
آثاری مانند #دینکرت، #وندیداد، #بندهشن، #ارداویراف_نامه و..بشدت و حدت تمام شیون و گیسو بریدن و بر سر و روی زدن و..را نفی و طرد می کنند. مثلا بندهشن بیشتر بر ستایش شادی تکیه دارد و آسمان را می ستاید که سازنده ی شادی است ونیز وندیداد سوگواری را کرداری اهریمنی معرفی میکند. اما بعدها و در شاهنامه می بینیم که آیین سوگواری به شیوه های گوناگون ،حضوری پر رنگ دارد
این بدان معناست که یا این بخشها مربوط به حوزه ی اساطیری شاهنامه است و پیشا مزدیسنایی است یا اینکه دوباره آن آیین ها علیرغم نفی دینی بویژه دین رسمی تجدید حیات کرده اند.وچرا؟ پرسشی است بنیادین
اما در شاهنامه نیز دو گونه سوگواری داریم یکی بسیار معقول و معمول و دیگری بسیار پرشور و غوغا
نخستین سوگواری و عزاداری پر شور را کیومرث( نخستین انسان ونخستین شهریار)بر مرگ پسر جوان خویش میگیرد که به دست #خرزوان_دیو کشته می شود
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تیمار ، گیتی بر او شد سیاه
فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و موی و رخ را کنان
دو رخساره پر خون و دل سوگوار
دو دیده پر از نم چو ابر بهار
خروشی بر آمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار
همه جامه ها کرده فیروزه رنگ
دو چشم ابر خونین و رخ بادرنگ
دد و مرغ و نخچیر گشته گروه
برفتند ویله کنان سوی کوه
برفتند با سوگواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد
نشستند سالی چنین سوگوار
پیام آمد از داور کردگار
درود آوریدش خجسته سروش
کزین بیش مخروش بازآ به هوش
سپه ساز و برکش به فرمان من
برآور یکی گرد از آن انجمن
از آن بدکنش دیو روی زمین
بپرداز و پردخته من دل ز کین
شگفتی این نخستین ابیات شاهنامه بسیار است در همین چند بیت شیوه های عملی و فکری عزاداری ایرانیان را میبینید
اینکه بر سر و روی میزدند و رخ میخراشند و لباس کبود(پیروزه رنگ)میپوشیدند و دایره وار گرد می آمدند و دم میگرفتند و..تا سالی عزادار بودند و نهایتا سفارش کردگار که کافیست شیون بر جوانمرگ ناکام کافیست و..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
#گذار_سیاوش_از_آتش
#یادداشت_روز
برای برخی ازجوان ها ونوجوانان (و البته بزرگسال های) ایران_زمین، ابراز و اظهار این حجم عمیق از احساسات و شور و شوق و شعور و.. در مرگ #استاد حیرت آور است .
دانسته های ایشان ( اگر در بطن حکایت نبوده باشند) بنا به تجربه ی زیسته و اطلاعاتی است که غالبا نظام مسلط محیطی به ایشان تحمیل کرده است. بنابراین میگویند:
خب بابا، هنرمند بزرگ، اصلا موسیقی دانی کمنظیر ، یک آواز خوان بوده دیگه، گیرم آدم باحال اینکه نمیشه!حالا مگه چه کار کرده؟چی اختراع کرده مگه؟
و همه ی این پرسشها بیان بسیاری چیزهاست مثلا غلبه یافتن #کالا_خدایی در ذهن نسلهای بعد یا گفتمان مسلط شدن #شیئ_وارگی بر جان و دل مردم ( مگه چی اختراع کرده؟!) و البته ایشان حق دارند اینگونه بپرسند چون نه نظام آموزشی و فرهنگی رسمی خواسته کاری بکند در جهت معرفی و ارج نهادن چنین انسانهایی(حاکمیت ) و نه نظام غیر رسمی ( خانواده ها و اقوام و...)..
برای معرفی #شجریان که حالا او =آثارش شده بشخصه میتوانم دهها صفحه بنویسم اما این چند سطر را پیش درآمدی میکنم برای آشنایی نسل جوانتر با #سیاوش_روزگار_ما و انشاالله بشود که بیشتر بشود
آیینه ی آثار #شجریان بهترین معرف اوست.
دهه ی پنجاه خوش_باشی غرق در دردهای وجودی #خیام است.
شوخی و شنگی توام با اضطرابی وجودی، از آن #همه_چیز_خوب_است هایی که #تو_باور_مکن . کسی میداند یاری و فراغتی و طرف چمنی، همراه کتابی و پیاله ای و مشک ختنی.. اما دل بی قرارش می گوید تا سبزه ی خاک ما...
طرب_تلخ آن دهه در اغلب آثار استاد چشیدنی است که ناگهان همه ی چشمها ز حیرت آن صبح نابجای خیره و حیران میشوند و.. یکی دو سالی ( و برای بسیاری سالهایی )باید بگذرد که بدانند #خورشیدشان کجاست؟
محمد: آخه بابا مگه میشه نمیگذارند کاست منتشر بشه
علی: خب آخه طرف خونده شهریاران بود و کوی مهربانان این دیار ..
ناصر: نماینده های مجلسم گفتند این داره برا شاه معدوم میخونه
محمد: آخه بابا شعر از حافظ هست ها چه ربطی داره به ششصد سال بعد
علی : خب قبول کن محمد دیگه #شجریان در انتخاب شعرها رندی کرده ..
و من دوازده سیزده ساله این گفتگوهای بزرگترها را میشنیدم و در آن میان حواسم به این بود که #حکم_دل است و #پیک را می توانم ببرم..
نسل من از همان ده وازده سالگی دل و جان سپرده ی کارهای #استاد شد.
او متفاوت بود، عالی میخواند ،در همه چی دقت داشت و.. با شه پر صدای او بود که ما نشستیم بر بال هنر مشکاتیان هاو علیزاده ها. پایورها و شهنازها، لطفی ها وموسوی و بهاری و اسماعیلی و بعدا پیرنیاکان و عندلیبی ها و.. و بسیاری از ما حافظ و مولانا و سعدی و عطار و عراقی و بعدا مشیری و نیما و اخوان و .. را با این صدا یافتیم و در آفتاب مهرشان گداختیم.
باری گفتم به شتاب مینویسم و آهستگی میطلبد در باره ی #استاد و آثارش سخن گفتن .
او برای ما در عین حال که #مقصد شد #راه نیز شد در عین حال که #مأمن بود #پل نیز شد و این اوج هنرمندی یک انسان تواند بود.
به سیاست تهی مغزان تاخت نه با #شعار و #شور که با #شعر و #شعور و مهمتر از همه با #کار و کار و کار ...
این روزها بنشینید و آن ده کار دهه ی شصت را ببینید که از نظر من #قلل کارهای استادند .
تقریبا همه شان ( با وجود تک توک لغزشها) بی نظیرند و البته من بلند ترین این چکادها را #بیداد و #دستان و #آستان_جانان می دانم ..
بیداد شگفت به سال ۱۳۶۱ شکل گرفت و آستان جانان سال بعد از آن و... اما در کنار همه ی ویژگی های ماورایی و هنری و فنی در کارهای استاد انتخاب اشعار هم اغلب قیامتی است.
بیداد به سبب یاری اندر کس نمی بینیم حافظ معطل میشد اما شجریان از سعدی میخواند:
جماعتی که نظر را حرام می دانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
بیت حذف میشد و شجریان فریاد میزد:
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون ننالیم ازین قصه و چون نخروشیم؟!
و در عین تمام تلاشها و کارها #دردوجودی انسان را می نالید که:
جهان پیر است و بی بنیاد
ازین فرهاد کش فریاد ای فریاد ای فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
و...
گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است..
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_روز
برای برخی ازجوان ها ونوجوانان (و البته بزرگسال های) ایران_زمین، ابراز و اظهار این حجم عمیق از احساسات و شور و شوق و شعور و.. در مرگ #استاد حیرت آور است .
دانسته های ایشان ( اگر در بطن حکایت نبوده باشند) بنا به تجربه ی زیسته و اطلاعاتی است که غالبا نظام مسلط محیطی به ایشان تحمیل کرده است. بنابراین میگویند:
خب بابا، هنرمند بزرگ، اصلا موسیقی دانی کمنظیر ، یک آواز خوان بوده دیگه، گیرم آدم باحال اینکه نمیشه!حالا مگه چه کار کرده؟چی اختراع کرده مگه؟
و همه ی این پرسشها بیان بسیاری چیزهاست مثلا غلبه یافتن #کالا_خدایی در ذهن نسلهای بعد یا گفتمان مسلط شدن #شیئ_وارگی بر جان و دل مردم ( مگه چی اختراع کرده؟!) و البته ایشان حق دارند اینگونه بپرسند چون نه نظام آموزشی و فرهنگی رسمی خواسته کاری بکند در جهت معرفی و ارج نهادن چنین انسانهایی(حاکمیت ) و نه نظام غیر رسمی ( خانواده ها و اقوام و...)..
برای معرفی #شجریان که حالا او =آثارش شده بشخصه میتوانم دهها صفحه بنویسم اما این چند سطر را پیش درآمدی میکنم برای آشنایی نسل جوانتر با #سیاوش_روزگار_ما و انشاالله بشود که بیشتر بشود
آیینه ی آثار #شجریان بهترین معرف اوست.
دهه ی پنجاه خوش_باشی غرق در دردهای وجودی #خیام است.
شوخی و شنگی توام با اضطرابی وجودی، از آن #همه_چیز_خوب_است هایی که #تو_باور_مکن . کسی میداند یاری و فراغتی و طرف چمنی، همراه کتابی و پیاله ای و مشک ختنی.. اما دل بی قرارش می گوید تا سبزه ی خاک ما...
طرب_تلخ آن دهه در اغلب آثار استاد چشیدنی است که ناگهان همه ی چشمها ز حیرت آن صبح نابجای خیره و حیران میشوند و.. یکی دو سالی ( و برای بسیاری سالهایی )باید بگذرد که بدانند #خورشیدشان کجاست؟
محمد: آخه بابا مگه میشه نمیگذارند کاست منتشر بشه
علی: خب آخه طرف خونده شهریاران بود و کوی مهربانان این دیار ..
ناصر: نماینده های مجلسم گفتند این داره برا شاه معدوم میخونه
محمد: آخه بابا شعر از حافظ هست ها چه ربطی داره به ششصد سال بعد
علی : خب قبول کن محمد دیگه #شجریان در انتخاب شعرها رندی کرده ..
و من دوازده سیزده ساله این گفتگوهای بزرگترها را میشنیدم و در آن میان حواسم به این بود که #حکم_دل است و #پیک را می توانم ببرم..
نسل من از همان ده وازده سالگی دل و جان سپرده ی کارهای #استاد شد.
او متفاوت بود، عالی میخواند ،در همه چی دقت داشت و.. با شه پر صدای او بود که ما نشستیم بر بال هنر مشکاتیان هاو علیزاده ها. پایورها و شهنازها، لطفی ها وموسوی و بهاری و اسماعیلی و بعدا پیرنیاکان و عندلیبی ها و.. و بسیاری از ما حافظ و مولانا و سعدی و عطار و عراقی و بعدا مشیری و نیما و اخوان و .. را با این صدا یافتیم و در آفتاب مهرشان گداختیم.
باری گفتم به شتاب مینویسم و آهستگی میطلبد در باره ی #استاد و آثارش سخن گفتن .
او برای ما در عین حال که #مقصد شد #راه نیز شد در عین حال که #مأمن بود #پل نیز شد و این اوج هنرمندی یک انسان تواند بود.
به سیاست تهی مغزان تاخت نه با #شعار و #شور که با #شعر و #شعور و مهمتر از همه با #کار و کار و کار ...
این روزها بنشینید و آن ده کار دهه ی شصت را ببینید که از نظر من #قلل کارهای استادند .
تقریبا همه شان ( با وجود تک توک لغزشها) بی نظیرند و البته من بلند ترین این چکادها را #بیداد و #دستان و #آستان_جانان می دانم ..
بیداد شگفت به سال ۱۳۶۱ شکل گرفت و آستان جانان سال بعد از آن و... اما در کنار همه ی ویژگی های ماورایی و هنری و فنی در کارهای استاد انتخاب اشعار هم اغلب قیامتی است.
بیداد به سبب یاری اندر کس نمی بینیم حافظ معطل میشد اما شجریان از سعدی میخواند:
جماعتی که نظر را حرام می دانند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
بیت حذف میشد و شجریان فریاد میزد:
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون ننالیم ازین قصه و چون نخروشیم؟!
و در عین تمام تلاشها و کارها #دردوجودی انسان را می نالید که:
جهان پیر است و بی بنیاد
ازین فرهاد کش فریاد ای فریاد ای فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
و...
گمان مبر که به پایان رسیده کار مغان
هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است..
#محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نکته_ی_همیشه
#پل_چینود ایران پیش از اسلام و پل صراط ایران پس از اسلام را بسیار باریک معرفی کردهاند.
احتمالا ازین جهت که هرکس باید تنها از آن عبور کند.
از دیگر سو گفته اند پل سخت گذر صراط جای دوری نیست همین جاست و در همین دنیا.
آیا این توضیحات اشاره ی محو دیگری به #تنهایی وجودی انسان در سفر خویش بویژه در بزنگاه های دشوار ندارد!؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پل_چینود ایران پیش از اسلام و پل صراط ایران پس از اسلام را بسیار باریک معرفی کردهاند.
احتمالا ازین جهت که هرکس باید تنها از آن عبور کند.
از دیگر سو گفته اند پل سخت گذر صراط جای دوری نیست همین جاست و در همین دنیا.
آیا این توضیحات اشاره ی محو دیگری به #تنهایی وجودی انسان در سفر خویش بویژه در بزنگاه های دشوار ندارد!؟
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شعر_همیشه
#پل_الوآر ترجمه: #محمدتقی_غیاثی
چه کار میشد کرد؟
- گزمه بر در بود،
چه کار میشد کرد؟
- در خانه محبوس بودیم،
چه کار میشد کرد؟
- راه کوچه بسته بود،
چه کار میشد کرد؟
- شهر بهزانو درآمده بود،
چه کار میشد کرد؟
- مردم شهر گرسنه بودند...
چه کار میشد کرد؟
- شب فرا رسیده بود،
چه کار میشد کرد؟
- عاشق همدیگر شدیم...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پل_الوآر ترجمه: #محمدتقی_غیاثی
چه کار میشد کرد؟
- گزمه بر در بود،
چه کار میشد کرد؟
- در خانه محبوس بودیم،
چه کار میشد کرد؟
- راه کوچه بسته بود،
چه کار میشد کرد؟
- شهر بهزانو درآمده بود،
چه کار میشد کرد؟
- مردم شهر گرسنه بودند...
چه کار میشد کرد؟
- شب فرا رسیده بود،
چه کار میشد کرد؟
- عاشق همدیگر شدیم...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹