#کشتی_شکستگانیم..
#معترضان_به_وضع_موجود_بخوانند
به نظر میرسد جامعه ی ایرانی در گذر از یک #عقبه_ی_دشوار دارد به #ته_خط میرسد. این ته خط احتمالا به معنای نابودی ایران یا محوشدن فرهنگ و تاریخ...آن نیست. یک نوع #فروپاشی است یک #اضمحلال که البته آن سویش، اصلا روشن نیست.
من برای این ادعا دلایل بسیاری دارم که مهمترینش #ازهم_گسیختکی #اخلاقی_فکری است.
حتا ریشه ی این #فقر و #فساد عرصه ی اقتصاد و معیشت در باورها و فکرهایی است که در سر ماست به قول امروزیها مشکل #نرم_افزاری است که ؛
ماهی از سر گَنده گردد نی ز دم..
اگر کسی منکر این #گسیختگی شود یا نابینا و ناشنواست یا منتفع ِ این اوضاع است
-اوضاع اقتصادی فاجعه بارِ اکثریت در برابر بریزبپاش غیرقابل باور اقلیتی رانت_خوار
-میزان پرونده های،ثبت شده در ق.ق
-افزایش میزان طلاق
- فحاشی های زوزه_رنگ کوچه و خیابان و ورزشگاههایی که بازیکنانش همدیگر را میدرند و مربیانش میگویند ؛ چیزی نشده اینها عادی است.
- میزان مهاجرت
- تعطیلی هرآنچه مربوط به حوزه ی تولید بویژه تولید فرهنگ است (کارگاههای تولیدی و نیز سینماها، کتابفروشی ها،مراکز فرهنگی وهنری و..)
-سقوط تاسف برانگیز #مطالعه ی مردم
( آمار میگوید دهه ی شصت حدودا ۳۰دقیقه کتاب خوانده ایم، دهه ی هفتاد ۱۵ دقیقه، هشتاد ۷ دقیقه و تا اینجای نود ۵ دقیقه)
و دلایل بسیار دیگر که در خانه و خیابان مشهود است
من بعنوان کسی که عمرش را در حوزه ی فرهنگ و هنر و آموزش میگذراند باور دارم علةاللعل تمام بدبختیهای بالا در سیستم آموزشی است.
در این تعریف نظام آموزشی یعنی خانواده بعد صداو سیما بعد آموزش و پرورش و وزارتخانه و سازمانهای علمی و هنری و.. جامعه و بعدها نهادهای قدرت سیاسی و اقتصادی و..
کار من با همین دلایل است.
اگر انسانهای دهه ی شصت اهل کتابند یا کمتر پرونده ی قضایی دارند یا بسیار کم پدر مادر همدیگر را مرهون نوازش خود قرار میدهند و.. به سبب بافتی است که در آن برآمده اند به یاد بیاوردی سازندگان فجایع اخیر نیانگین سنیشان لابد بیست پنج سال است یعنی نه تنها با انقلاب پنجاه و هفت ربطی ندارند که جنگ ویرانگر و همدلی مردم در دفاع از نام و ناموس خویش را هرگز ندیده اند و اینکه شناخت و ارتباط وثیقی با آنها ندارند نشان از شکست روشهایی است که خواسته نسل دوم را با میهن اسلامی پیوند بزند و اتفاقا گند زده است و تازه این اول فاجعه است چون نسل سوم هم دارند می آیند.
اما چاره ای هست آیا؟
به گمان من فقط اصلاح یک عرصه ممکن است منجر به رستگاری و فلاح شود و آن عرصه ی #آموزش است.
اگر این خواست، بصورت #عزمی_ملی درآید که از خانواده تا غالب رئوس قدرت را دربربگیرد شاید یکی دو دهه ی دیگر اتفاقی فرخنده در سطح و عمق جامعه ی ایرانی شکل بگیرد ورگرنه این کشتی شکسته نهایتا میشود #کشتی_یونانی که همه چیز هست جز #کشتی پ تنها چیزی که با این مفهوم ( کشتی) ربطش میدهم پرهیب محوی است و پیکره ای زنگ زده و #مضمحل..
اگر بتوانیم خواست #دگرگونی_آموزش را ملی کنیم و بسویش برویم نجات در راه است والّا فَلا...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
پژوهشگر_فرهنگ_وتاریخ_ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
-
#معترضان_به_وضع_موجود_بخوانند
به نظر میرسد جامعه ی ایرانی در گذر از یک #عقبه_ی_دشوار دارد به #ته_خط میرسد. این ته خط احتمالا به معنای نابودی ایران یا محوشدن فرهنگ و تاریخ...آن نیست. یک نوع #فروپاشی است یک #اضمحلال که البته آن سویش، اصلا روشن نیست.
من برای این ادعا دلایل بسیاری دارم که مهمترینش #ازهم_گسیختکی #اخلاقی_فکری است.
حتا ریشه ی این #فقر و #فساد عرصه ی اقتصاد و معیشت در باورها و فکرهایی است که در سر ماست به قول امروزیها مشکل #نرم_افزاری است که ؛
ماهی از سر گَنده گردد نی ز دم..
اگر کسی منکر این #گسیختگی شود یا نابینا و ناشنواست یا منتفع ِ این اوضاع است
-اوضاع اقتصادی فاجعه بارِ اکثریت در برابر بریزبپاش غیرقابل باور اقلیتی رانت_خوار
-میزان پرونده های،ثبت شده در ق.ق
-افزایش میزان طلاق
- فحاشی های زوزه_رنگ کوچه و خیابان و ورزشگاههایی که بازیکنانش همدیگر را میدرند و مربیانش میگویند ؛ چیزی نشده اینها عادی است.
- میزان مهاجرت
- تعطیلی هرآنچه مربوط به حوزه ی تولید بویژه تولید فرهنگ است (کارگاههای تولیدی و نیز سینماها، کتابفروشی ها،مراکز فرهنگی وهنری و..)
-سقوط تاسف برانگیز #مطالعه ی مردم
( آمار میگوید دهه ی شصت حدودا ۳۰دقیقه کتاب خوانده ایم، دهه ی هفتاد ۱۵ دقیقه، هشتاد ۷ دقیقه و تا اینجای نود ۵ دقیقه)
و دلایل بسیار دیگر که در خانه و خیابان مشهود است
من بعنوان کسی که عمرش را در حوزه ی فرهنگ و هنر و آموزش میگذراند باور دارم علةاللعل تمام بدبختیهای بالا در سیستم آموزشی است.
در این تعریف نظام آموزشی یعنی خانواده بعد صداو سیما بعد آموزش و پرورش و وزارتخانه و سازمانهای علمی و هنری و.. جامعه و بعدها نهادهای قدرت سیاسی و اقتصادی و..
کار من با همین دلایل است.
اگر انسانهای دهه ی شصت اهل کتابند یا کمتر پرونده ی قضایی دارند یا بسیار کم پدر مادر همدیگر را مرهون نوازش خود قرار میدهند و.. به سبب بافتی است که در آن برآمده اند به یاد بیاوردی سازندگان فجایع اخیر نیانگین سنیشان لابد بیست پنج سال است یعنی نه تنها با انقلاب پنجاه و هفت ربطی ندارند که جنگ ویرانگر و همدلی مردم در دفاع از نام و ناموس خویش را هرگز ندیده اند و اینکه شناخت و ارتباط وثیقی با آنها ندارند نشان از شکست روشهایی است که خواسته نسل دوم را با میهن اسلامی پیوند بزند و اتفاقا گند زده است و تازه این اول فاجعه است چون نسل سوم هم دارند می آیند.
اما چاره ای هست آیا؟
به گمان من فقط اصلاح یک عرصه ممکن است منجر به رستگاری و فلاح شود و آن عرصه ی #آموزش است.
اگر این خواست، بصورت #عزمی_ملی درآید که از خانواده تا غالب رئوس قدرت را دربربگیرد شاید یکی دو دهه ی دیگر اتفاقی فرخنده در سطح و عمق جامعه ی ایرانی شکل بگیرد ورگرنه این کشتی شکسته نهایتا میشود #کشتی_یونانی که همه چیز هست جز #کشتی پ تنها چیزی که با این مفهوم ( کشتی) ربطش میدهم پرهیب محوی است و پیکره ای زنگ زده و #مضمحل..
اگر بتوانیم خواست #دگرگونی_آموزش را ملی کنیم و بسویش برویم نجات در راه است والّا فَلا...
#دکتر_محسن_یارمحمدی
پژوهشگر_فرهنگ_وتاریخ_ایران
@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
-
#در_ستایش_فرهادی_ها یا؛
من چرا شعار مرگ بر.. سر نمیدهم
(مطالب ربط چندانی به اصغر فرهادی ندارد)
به گمانم سیزده چهارده ساله بودم و سیزده آبان بود و به صف کردنها و بردنهای بچه های مدرسه ای به راهپیمایی های هیجانی و وسطش جیم زدن ها و رفتن به پارک ها و فوتبال روی آسفالت پاییز و سینما و بچه خلافهامان هم دنبال دخترکانی با ترس_خنده های رنگ و رو پریده و رد و بدل کاغذی در شلوغی ها و..
مرد پشت بلندگو گلو پاره میکرد که بلند بگو: -مرگ بر..
و همه در خلسه های نوجوانی
-مرگ بر..
صدات باید برسه کاخ سفید
-مرگ بر... - مرگ بر..
ناگهان کوروش با وحشتی پریده رنگ دستم را کشید؛ تو چرا نمیگویی مرگ بر..
- میگویم میگویم
- الکی نگو مدتهاست مراقبتم
بلندگو میغرید: مرگ بر صدام..
من هم فریاد زدم: مرگ بر..
کوروش گفت: بله فقط مرگ بر صدامش را میگویی
- خب چون او خواسته کشورم را اشغال کند او بسیاری از بچه محل هامان را به مرگ کشانده..
کوروش گفت:بیا برویم سرمان را به باد خواهی داد و..
و حالا قریب سی و پنج سال است من مرگ بر.. نگفته ام بخصوص وقتی در آن روز هیجانی شگفت، دانشگاه تهران زیر پاهای هزاران هزار تن میلرزید و محمد خاتمی در جواب شعار مرگ بر..
گفت: از مرگ نگویید از زندگی بگویید
و شعار زنده باد.. به آسمان رفت و من بعد ده دوازده سال از آن سیزده آبان زانو زدم روی آسفالت گرم روبروی مجسمه ی فردوسی دانشکده ی ادبیات و زار زار گریستم.
جخ از مادر نزاده ام(ایم)
عمر جهان بر من(ما)گذشته است
محمد رضای شجریان در مرگ بر..محمدرضا شجریان نشد. کاری در سرحد ناممکن او را #استاد کرد.
گیرم جایی هم تشخیص داد بگوید مرگ بر.. اما تفنگت را زمین بگذار تاثیر گذارتر بود..
اصغر فرهادی را کار طاقت فرسایش فرهاد این بیستون اندوه کرده، کاری در مرزهای ناممکن و کندن تندیس عشق و آگاهی
او با پیش بردن پروژه ی درست دیدن و به چالش کشیدن ماندگار شده. او و امثال او با ترسیم #مفصل_دردناک_انسان بودن ارجمند اند او و همانندان او با ایستادن بر #چلیپای_میانه تا سنگهای هر دو طرف خونینشان کند، سرو سایه فکن این دیار شده اند
بر من خرده بگیرید که مخالفان و سنگ زنندگان این نوع #بودن را و این شیوه زیستن را هیجان زدگانی بدانم که در بهترین حالت تاریخ ایران را نمی دانند بحث حسادت و تمامت خواهی و..به کنار
گاه آرزوی محال دارم مثلا میگویم اگر کیارستمی زنده بود و به احتمال زیاد همین رفتار را در کن میکرد باز شعار مرگ بر...
به گوش می رسید و هیچکس فکر نمیکرد که او از مشق شب تا زندگی و دیگر هیچ و تا طعم گیلاس و... همه جا،نه در شعار که در عمل با چراغ دانایی و نقد و به چالش کشیدن، تاریکی را به هراس انداخته است
تمامت خواه از شعار مرگ بر تمامت خواه نمیترسد از عمل ماندگار میترسد او بسیار داناست.
نقل است در صحرای افریقا جیپ دو انگلیسی خراب شد و قرار شد یک مصری انقلابی مبارز با استعمار انگلیس آنها را با شتر به قاهره برساند
یکی ازایشان عربی میدانست و دیگری نه
با شروع حرکت مرد مبارز غرزدن را آغازید. انگلیسی عربی دان شروع کرد به ترجمه که این بابا دارد به ما میتازد ها
چندی بعد دوز فحشها بالاتر رفت عربی دان با ترس گفت: اوه اوه کار به ملکه رسیده
دوستش پرسید:در ضمن حرفهایش نگفت ما را به قاهره نخواهد رساند؟
عربی دان پاسخ داد: نه
دوست مضطرب آرام شد و باز دوست مترجم نالید که: دیگر فحشهایش به ما رسیده
باز مرد پرسید: قاهره چی؟ ما را اینجا رها نخواهد کرد و مترجم گفت: نه
انگلیسی دانا گفت: بگذار مبارزه اش را بکند و خشمش را فروبنشاند تا وقتی دارد ما را به سمت قاهره می برد غمی نیست
همیشه عده ای هستند که از مبارزه با دیکتاتوری فقط مرگبر دیکتاتورش را بلدند و از تاختن به سیاهی مرگ بر سیاه را..
گویا بسیاری از مبارزان روسیه بر #تارکوفسکی می تاخته اند و او جیره خوار حزب کمونیست می دانسته اند یا لهستانی های مبارز #کیشلوفسکی را رمی جمرات می کرده اند و.. اما حالا چه؟
عیب ندارد من به تو نمیگویم کار خویش را از دست بگذار، تو هم به من مگو کار تو را انتخاب کنم
مرا که دهه هاست مشکل این سرزمین را #نرم_افزاری دیده ام و در حوزه ی تفکر و فرهنگ، و چندین سال است دارم قنات خود را حفر میکنم تا شاید کف آبی اندک اما دایم جاری کنم در این کویر، آری مرا به کاری دیگر مخوان
من کمی تاریخ خوانده ام ؛ روزبه(ابومسلم ) بنی امیه ی صد سال برانداخت تا بنی عباس پانصد ساله را بجاش بنشاند اما فردوسی کار دیگر کرد چنانکه مولانا و حافظ و..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
من چرا شعار مرگ بر.. سر نمیدهم
(مطالب ربط چندانی به اصغر فرهادی ندارد)
به گمانم سیزده چهارده ساله بودم و سیزده آبان بود و به صف کردنها و بردنهای بچه های مدرسه ای به راهپیمایی های هیجانی و وسطش جیم زدن ها و رفتن به پارک ها و فوتبال روی آسفالت پاییز و سینما و بچه خلافهامان هم دنبال دخترکانی با ترس_خنده های رنگ و رو پریده و رد و بدل کاغذی در شلوغی ها و..
مرد پشت بلندگو گلو پاره میکرد که بلند بگو: -مرگ بر..
و همه در خلسه های نوجوانی
-مرگ بر..
صدات باید برسه کاخ سفید
-مرگ بر... - مرگ بر..
ناگهان کوروش با وحشتی پریده رنگ دستم را کشید؛ تو چرا نمیگویی مرگ بر..
- میگویم میگویم
- الکی نگو مدتهاست مراقبتم
بلندگو میغرید: مرگ بر صدام..
من هم فریاد زدم: مرگ بر..
کوروش گفت: بله فقط مرگ بر صدامش را میگویی
- خب چون او خواسته کشورم را اشغال کند او بسیاری از بچه محل هامان را به مرگ کشانده..
کوروش گفت:بیا برویم سرمان را به باد خواهی داد و..
و حالا قریب سی و پنج سال است من مرگ بر.. نگفته ام بخصوص وقتی در آن روز هیجانی شگفت، دانشگاه تهران زیر پاهای هزاران هزار تن میلرزید و محمد خاتمی در جواب شعار مرگ بر..
گفت: از مرگ نگویید از زندگی بگویید
و شعار زنده باد.. به آسمان رفت و من بعد ده دوازده سال از آن سیزده آبان زانو زدم روی آسفالت گرم روبروی مجسمه ی فردوسی دانشکده ی ادبیات و زار زار گریستم.
جخ از مادر نزاده ام(ایم)
عمر جهان بر من(ما)گذشته است
محمد رضای شجریان در مرگ بر..محمدرضا شجریان نشد. کاری در سرحد ناممکن او را #استاد کرد.
گیرم جایی هم تشخیص داد بگوید مرگ بر.. اما تفنگت را زمین بگذار تاثیر گذارتر بود..
اصغر فرهادی را کار طاقت فرسایش فرهاد این بیستون اندوه کرده، کاری در مرزهای ناممکن و کندن تندیس عشق و آگاهی
او با پیش بردن پروژه ی درست دیدن و به چالش کشیدن ماندگار شده. او و امثال او با ترسیم #مفصل_دردناک_انسان بودن ارجمند اند او و همانندان او با ایستادن بر #چلیپای_میانه تا سنگهای هر دو طرف خونینشان کند، سرو سایه فکن این دیار شده اند
بر من خرده بگیرید که مخالفان و سنگ زنندگان این نوع #بودن را و این شیوه زیستن را هیجان زدگانی بدانم که در بهترین حالت تاریخ ایران را نمی دانند بحث حسادت و تمامت خواهی و..به کنار
گاه آرزوی محال دارم مثلا میگویم اگر کیارستمی زنده بود و به احتمال زیاد همین رفتار را در کن میکرد باز شعار مرگ بر...
به گوش می رسید و هیچکس فکر نمیکرد که او از مشق شب تا زندگی و دیگر هیچ و تا طعم گیلاس و... همه جا،نه در شعار که در عمل با چراغ دانایی و نقد و به چالش کشیدن، تاریکی را به هراس انداخته است
تمامت خواه از شعار مرگ بر تمامت خواه نمیترسد از عمل ماندگار میترسد او بسیار داناست.
نقل است در صحرای افریقا جیپ دو انگلیسی خراب شد و قرار شد یک مصری انقلابی مبارز با استعمار انگلیس آنها را با شتر به قاهره برساند
یکی ازایشان عربی میدانست و دیگری نه
با شروع حرکت مرد مبارز غرزدن را آغازید. انگلیسی عربی دان شروع کرد به ترجمه که این بابا دارد به ما میتازد ها
چندی بعد دوز فحشها بالاتر رفت عربی دان با ترس گفت: اوه اوه کار به ملکه رسیده
دوستش پرسید:در ضمن حرفهایش نگفت ما را به قاهره نخواهد رساند؟
عربی دان پاسخ داد: نه
دوست مضطرب آرام شد و باز دوست مترجم نالید که: دیگر فحشهایش به ما رسیده
باز مرد پرسید: قاهره چی؟ ما را اینجا رها نخواهد کرد و مترجم گفت: نه
انگلیسی دانا گفت: بگذار مبارزه اش را بکند و خشمش را فروبنشاند تا وقتی دارد ما را به سمت قاهره می برد غمی نیست
همیشه عده ای هستند که از مبارزه با دیکتاتوری فقط مرگبر دیکتاتورش را بلدند و از تاختن به سیاهی مرگ بر سیاه را..
گویا بسیاری از مبارزان روسیه بر #تارکوفسکی می تاخته اند و او جیره خوار حزب کمونیست می دانسته اند یا لهستانی های مبارز #کیشلوفسکی را رمی جمرات می کرده اند و.. اما حالا چه؟
عیب ندارد من به تو نمیگویم کار خویش را از دست بگذار، تو هم به من مگو کار تو را انتخاب کنم
مرا که دهه هاست مشکل این سرزمین را #نرم_افزاری دیده ام و در حوزه ی تفکر و فرهنگ، و چندین سال است دارم قنات خود را حفر میکنم تا شاید کف آبی اندک اما دایم جاری کنم در این کویر، آری مرا به کاری دیگر مخوان
من کمی تاریخ خوانده ام ؛ روزبه(ابومسلم ) بنی امیه ی صد سال برانداخت تا بنی عباس پانصد ساله را بجاش بنشاند اما فردوسی کار دیگر کرد چنانکه مولانا و حافظ و..
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹