نیازستان
1.55K subscribers
791 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#یادداشت_روز

#پدر

۱- این سرزمین به سبب مصائب تاریخی، اقلیمی و انسانی سالهای سیاه فراوان داشته است(مثلا همین سال گذشته) و یکی از مهیب ترین مصائب انسانی چند دهه ی اخیر #مصیبت_نامدیران_پرمدعا است که البته آیه ی شریفه ی (انالله وانا الیه راجعون) را پربسامدترین آیه ی به کار رفته در دهه های اخیر کرده است.
کأنّه ( إذا اصابتهم مصیبة) فاعلش به ایشان ارجاع تام دارد.

۲- سالهای دهه ی شصت یکی از سخت ترین و سیاه ترین سالهای زندگی ما ایرانیان بوده؛ جنگ، جداسریها، نفاقها، ترورها و...

یکی دوسال مانده به پایان جنگ ما نوجوانی بودیم که پس از سالها تازه داشتیم میچشیدیم #اهریمن_جنگ هیچ ربطی به فیلمهای پارتیزانی تله و زیان و سینما ندارد داشتیم میفهمیدیم که جنگ آنهم در آن شکلش به سبب ذات جهنمی اش، بسیار غیرقابل فهم است.

تهران زیر بمبارانها و موشک بارانهای صدام تابن دندان مسلح به پول اعراب و سلاحهای غرب بود و تعطیل.

مدتها بود کار نبود و #پدر بیکار بود... هیچوقت نفهمیدم چرا درآن غروب شوم باید مرا صدا میزد و میگفت:
این هفت تومن وپنجزار را بگیر ونان بخر

تااینجایش مشکلی نبود مصیبت ازین به بعد برسر یک نوجوان۱۵-۱۶ ساله آوار شد:

- این آخرین پولی است که داریم.

ما،همه ی هم سن و سالهای من،به سبب همان #نامدیران-پرادعا، بسیار بسیار عمر در صف نان گذاشته ایم. عمری که به بنا بود براساس حرف همان #نامدیران در صف ملکوت میگذاشتیم و...به خدا میرسیدیم.

باری دقیقه به دقیقه ی آن غروب و رفتن و برگشتن و... را به یاد دارم وهی از خود میپرسیدم: یعنی چه؟!

میدانستم #پدر آنقدر غرور دارد که از هیچکدام اقوام قرض نگیرد اما چرا باید به تنها پسر نوجوانش چنین چیزی را میگفت؟! یعنی چه؟!

آن شب #پدر هرگز چشم به چشم من ندوخت.و تمام شب نفسهایش مرتب نشد او تمام شب را بیدار بود و... تا اینکه ساعت شش و هفت در خانه را زدند که استاد بیا این کار ما مانده و....

چه کشیده بود #پدر در تمام آن ساعات سیاه و بی انتها؟! چه کشیده بود؟!

۳- سالها گذشت و #معجزه_هزاره_سوم چون سیل افتاد وسط زندگی مان، ما نوجوانان دهه ی شصت #پدر شده بودیم ؛ فرزند در راه داشتیم، نوزاد یا کودک داشتیم و... پول نیز کم داشتیم ناگهان شیر خشک یکشبه رفت در پستوها، نایاب، گران و...
کلی داروخانه ها رفتم و نبود تا اینکه یکیشان گفت:داریم.
چه باید میکردم؟! هرچه پول داشتم دادم و شش هفت جعبه شیر را به دوسه برابر قیمت شب قبل خریدم.
شب بود. سیاه بود. من شیر دو سه هفته ی کودکم را خریده بودم و به خانه برمیگشتم اما دیگر پولی نداشتم.
ناگهان مثل برق گرفته ها وسط خیابان ایستادم؛ یادِ #پدر آمده بود و...چند لحظه بعد من دیگر نایستاده بودم افتاده بودم مثل درختی در ضربه های تبر... نشستم و زارزار گریستم...

در میان بوقها کسی مرا بلند کرد و به پیاده رو رساند:

- آه #پدر چه کشیده بودی آن شب؟! چه کشیده بودی روزهای قبلش که گمان میکردی شاید با گفتن ِ درد بی نهایتت شریکی بجویی برای تحمل آن بار. باری که تمام شب نفسهایت را به شماره انداخته بود؟!؟

از پس سالیانی دراز باز داشتم چیزی را میچشیدم: مزه ی خون ریخته بود توی دهانم بعد از ضربه ای دردناک که بزنند تو دهان، طعم آهن زنگ خورده، مزه ی نا... میداد از دهانم را بیرون ریختم سرخ نبود اما مزه ی شوری طعم آهن زنگ زده نمیرفت.. پا شدم راه بیفتم که باز مصیبت دیگری آوار شد بر وجودم
همین حالا دهها #پدر هستند که دنبال شیر خشک میگردند، تازه اگر شیر خشک گیر بیارند پول خرید یک قوطی را ندارند ای خدااااااا، آنها چه میکشند این شبها؟!

برگشتم داروخانه، اعتراف میکنم آنقدر دریادل و متوکل نبودم که همه ی شیرها را بگذارم جلوی پیش خوان داروخانه، نصفش را برداشتم و نصف دیگر را پس دادم.
جوان خوش چهره ی آن پشت گفت: آقا کمیابه ها...
گفتم: دیگران هم نیاز دارند.
جوان لبخند زد اما نگاهش شبیه همان پرسش ازلی ِ ما بود:#یعنی_چی؟!؟

۴- حالا شما بگویید در سرزمینی با اینهمه مصائب تاریخی، اقلیمی و انسانی #پدرخوب_بودن چقدر سخت است چقدر؟!
بویژه برای ما که #پدرانمان #ژن_خوب نداشتند تا در رحم مادرانمان بکارند و ما نیز نداریم تا به فرزندانمان بدهیم...

الحمدلله اولا و آخرا

@niyazestanbarani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پدر

#محسن_بارانی

مفهوم تکیه گاهی وتنهاترین تویی
رازشگفت مردی وشیداترین تویی

معنای کوه دست تووشانه های تست
آرام ِ بیقراری و دریاترین تویی...

@niyazestanbarani
@Niyazestanbarani


#نکته_دردستان

#عادت_میکنیم

عجیب است ما آدمها #عادت_میکنیم و عجیب تر اینکه همیشه هم به #بدیها عادت میکنیم.
این چه رازی است وچه کسانی این راز را فهمیده اند؟!

کسی به راستگویی عادت نمیکند اما طی چند ماه معتاد دروغ میشویم.

برای اعتیاد به بد بینی و بدگویی فقط چند هفته لازم داریم اما حتا اگر یکسال تمرین مثبت بینی کنیم و خوش گویی، به یکی دو روز میتوان کنار نهاد محصول یکسال را...

ما به مهرورزی و دوست داشتن خو نمی گیریم اما براثر حادثه ای، کینه میشود کیسه ی زهری همیشگی و هی میریزد در جویبار رگهایمان تا فقط حنظل برویاند و کبَست..

به بود ِعزیزانمان انس نمیگیریم.

بودشان آنقدر اعتیادآور نیست که خماری بکشدمان به خانه ی پدر، مادر، خواهر،دوست، برادر و...
اما چهلمشان نارسیده، نبودشان چنان عادی میشود برایمان که نه خطوط چهره شان در صفحه ی مات چشمهایمان میماند نه آهنگ صدایشان در پرده ی سنگین گوشهایمان..

#عادت_میکنیم ما

اما به نبودها و نابودها؛

به نبود ِ #کودکی #نوجوانی #دلهره #عاشقیت #صف_تلفنهای_دوریالی #سینما #عصرجدید #کتاب #روبروی_دانشگاه #آهنگ_ربنا(؟!) #پاییزوخوابهای_طلایی #موذن-اردبیلی #ابوالفضل_جلیلی #مهمانی #خنده #آدینه #کیان #گل_آقا #ادبستان #پس_قلعه #توچال #آب_کرج #فشاریها #چنارهای_ولیعصر #چشمه_علی #کوچه_باغها و..حتا به نبود ِ چیزهای خیلی تازه #فیس_بوک #تلگرام و...

#پدر #مادر #پدرمادربزرگها که هیچ..
#همسر #فرزند و..

ویک روز یادمان میرود اصلا که #من_ی بوده که #آرزوهای_بلندی داشته که در جوانی آسمان را سنگی میافته بر سینه اش که میخواسته #خدا شود روزی که...

#عادت_میکنیم به #نابود_خویش و..

سرانجام #عادت_میکنیم به نبود ِ ِ#زندگی که نبود ِ همه ی ماست که #مرگ است..
آری #عادت_میکنیم و

عجیبیم ما
اما؛

آنانکه زندگی را از ما میدزدند آن راز را فهمیده اند و خیلی خوب میدانند که #ما؛ #عادت_میکنیم

نه که #انسانیم ما...؟!

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشت_همیشه..
#ضرورت_پیر (با نگاهی به مثنوی)
مشکل از آنجا شکل میگیرد که انسان چهل ساله ی اهل دقت چیزهایی دیده و تجربه کرده که انسان بیست سی ساله چندان ربطی با آن تجارب ندارد و طبعا انسان شست هفتاد ساله هم چیزهایی تجربه کرده که آن انسان چهل ساله بدان شکل ندیده و نشنیده..
این است که #حیوان_تاریخمند بیشتر به هم پیوند میخورد و نسل بعد برای رشد و رستگاری ذاتا نیازمند نسل پیشین و تجارب آن است و اینطور است که #زبان #سند و #کتاب می آفریند و #بایگانی ( وجه تمایز کشورهای کامیاب و ناکام) شکل میگیرد و...
چرا اینها را نوشتم؟ منظور تبیینی بود بر چرایی موضع گیریهای من میانسال نسبت به توی جوان و آن بزرگسال عزیز نسبت به من..عقبه ی سخنان و موضع گیریهای ما نخست تجارب و دانشهای بایگانی شده ی ماست و اوکه پیشتر از ما پا برای سیاره ی سرد گذشته، بیشتر از مادیده و..
اینجاست که یکی از دلایل اینهمه پافشاری بر داشتن #پیر را در فرهنگ دیرسال و #تاریخمند ایران درمی یابیم از مه آلود آیین شگفت #مهر تا حضور #زال تا #شمس_مولانا و...تا امروز
منی که دست ارادت به پیری نداده ام و بارها گفته ام اگر #بخواهی و #بمانی در راه #پیران_درگاه در هیاتهای گوناگون به دستگیری ات می آیند لحظه ای در آنهمه پافشاری مولانا تردید ندارم که گفت:

من نجویم زین سپس راه اثیر
پیر جویم پیر جویم پیر پیر...

آری یک وارسته از دیو خویشتن ضرورت است تا از چیزهایی بگوید و دانسته هایی را جلوی تشنه ی حق بگذارد که بدون آن دانسته در مسیر بهشت هم که باشی سر از دوزخ درمی آوری..
اگر بزرگی رهیده از #منیت، اگر وارسته ای جدا شده از #خشم، اگر #رواداری رهیده از #آز اکر #پدر شده ای عاشق #فرزند و اگر #دلیل و راهنمایی تن رهاکرده و #فارغ_از_سود_و_زیان دیدید با تمام وجود و با تمام طلب و خواست دست در #فتراک_این_رحمت_زنید..
دست کمش این است به حرفهایش دقت کنید چرا که:
آنچه در آیینه میبیند جوان
پیر اندر خشت بیند پیش از آن..
البته که چون این کامیابی و رستگاری نیاز بنیادین بشر است راهش مملو از #پیران_ره_نشناس خواهد بود و هزاران ابلیس اسیر خویشتن در آن کمین کرده اند تا با گمراه کرده تو کامیاب شوند و در دل سیاهشان ریسه ی کامرانی بروند اما گریز از بند این پلیدترین موجودات راهش دارد. راهی در #درون اگر تو درونت را راست و درست کنی و فقط #توحید و #وحدانیت بخواهی و تنها #هو که همیشه دوراز دستهای آلوده به هست ٍ ماست، بطلبی و منیتی، آز، خشم را محدود و کنی و #عاشق باشی #پیری سر راهت قرار خواهد گرفت تو راست باش تا به دیدار #راستان بروی راستانی که قطعا تو را به بهشت دانایی خواهند رساند فقط هرگز #صبر را فراموش نکن..

صدهزاران کیمیا حق آفریند
کامیابی همچو صبر آدم ندیده..

#دکتر_محسن_یارمحمدی
#همیشه_شاگرد_مکتب_مثنوی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#روزی_روزگاری
#محذوفان

این روایتهای دیگری بود که حذف شدند.
از نظرات و کنشهای کسانی مانند #پدر_طالقانی که رهبر آن روزها #ابوذر زمانش خواند تا گفتارها و رفتارهای کسانی مانند مرحوم #بهشتی و #چمران و... کسانی که بسیار بودند و نامشان را #محذوفان باید گذاشت کسانی که بعدها بسیاری دیگر از السابقون بدیشان پیوستند..

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قصه_های_من_و_باران
#محسن_بارانی
#مهر آمده است و من اعتراف میکنم سالهاست وقتی می رسیم به نیمه های شهریور و آفتاب مایل میشود و سعی می‌کند پرتوی اریب بیندازد به کنج های اتاق حالم دیگر میشود.
و نیک میدانم بسیاری از ایرانیان چنین اند‌ و اینهم یکی از #مولفه_های شگفت انسان ایرانی است.
اولین چیزی که با #مهر در من نیرو میگیرد خود #آیین_مهر است. و مراتب هفت گانه اش و اینکه هزاران سال پیش تبار زیسته در این فلات ،به کجاهای هست و نیست سر و دل کشیده اند که چنان نامها و مقامهایی را به مکاشفه رسیده بودند؟!
آخرین مرحله ی سیر و سلوک یک #مهری #پدر است. و سال هاست که چرایی اش با من است و..
#باران که آمد منظر دگر شد و افقهای تازه آشکار
حال بگذارید از قصه‌های من و باران بگویم.
مزرعه ی وجود انسان را حاوی( دربرگیرنده) تمامی حبه ها(حب و محبت)= (دانه ها) هستی می دانم. و باران نیز چونان هر فرزند دیگر مان چنین است.دنبال ربطش هستید!!
شما کدام زمینه های وجودی فرزندتان را گسترش می دهید وعمق می بخشید!؟
یادمان باشد که دربسیاری مواقع ما #یتیم هستیم وخود نخستین فرزند خویشیم
مثلا از او #نظم میخواهید؟سعی میکنید او #پرسشگر و مطالبه گر بار بیاید؟ او را از #دروغ منع میکنید؟ #رعایت حال دیگران را برایش متذکر میشوید؟ وقتی با #مساله روبرو میشود حل مساله را میگذارید برابرش یا او را می اندازید به #حرکت؟ نه در #راه حتا. که اگر راهی هست خود باید بیابد و اگر نیست بسازدش.
او را جوری بار می آورید که نسبت به کاستی ها معترض شود؟! مثلا شبی که حال مسواک زدن ندارید با تحکم بگوید: بابا مسواک نزده ای باید مسواک بزنی و.. آیا میخواهید او کم کمک اهل #فکر شود!؟ نسبت خودتان با فکر روشن است؟ #عشق چه ؟! احترام به قوانین چی؟ رازداری؟ خانواده ؟ کمک و..؟!
کودک و نوجوان با همه ی دانسته و دریافتهایش هنوز #در_راه است بزرگان اهل رفتن چنین اند او که کودک است و نوجوان است و حتا جوان.. با بهانه گیری هاش باید چه کنی؟ با نفهمیدنهای طبیعی و گاه عمدیش چطور؟!میدانی او حاوی هزار هزار میل و رانه و سائق و.. است
راستش اینها فقط بخشی از پرسشهایی است که من در مقام پدر باید پاسخی یا راهی یا برون_رفتگاهی برایشان داشته باشم یا در حال اینها را بیابم و بسازم
آیا همین ها برای تن زدن کوهها و آسمانها و دریاها و خشکی ها و.. از پذیرش #امانت_انسان_شدن بس نیست؟
حالا اشارت اینکه آخرین مقام #آیین_مهر #پدر است روشن تر نشده است!؟ پدر شدن طبیعتا باید آخرین مرحله از مراحل بی انتهای انسان باید باشد.در این مقام انسان همنفس خداست از این رو بود که #مسیح برای خدایش استعاره ی #پدر را به کار می برد.
پدر کیست؟ نگهبان، خردمند، کارگر، راهنما، راهگشا، سنگ زیرین آسیا، همراه، مامن، دستگیر،رهایی_دهنده، محدود_کننده (؟!)
مگر غیر از این است که همه ی اینها و بیشتر؟
و البته که اینجا جنسیت نقش ندارد و قطعا که مادران دیده ام که در عین مادری ،پدری دانسته اند
با این مختصر آیا پدر شدن از جمله مقوله ی #محال نیست!؟البته که نیست چیزی که به ذهن بشر آمده بوده ، هست یا خواهد شد اما چقدر دشوار است این #پدر_شدن
پدری که آزاده است فرزند آزاده بار می آورد، پدری که پرسشگر است و هر روز رشد میکند (دانسته و نادانسته)خواهان چنین فرزندی است. پدری که خارخار نظم دارد فرزند را منظم می خواهد پدری که مسئولیت دیگری و دیگران را میپذیرد کودک مسئول می طلبد و..
باران گاه مرا کلافه میکند هم آنجا که حق میگوید هم آنجا که ناحق
-بابایی راهنما نزدی پشت سری گیج میشود بی احترامی کردی
-بابایی مسواک نزدی
-رسید خرید، افتاد روی زمین
-چرا بلند حرف می زنی؟ عصبانیت مگر بد نیست؟
-مشکلی نیست خدا را شکر خودمان سالمیم صندلی رادرست میکنیم
-اتاقت به هم ریخته است باز و..
نیرو،نیرو می زاید و ناتوانی، ضعف
ترس، ترس به بار می آرد و دلیری، درخت شجاعت میکارد
انسان کاهل، پیرامونیان را تنبل می پرورد انسان اهل حرکت،اطرافیان را به حرکت می آورد و سکون، نای رخوت و پوسیدگی می گسترد و انسان #مولد، نمی تواند #دلال به بار آورد
ما از همین خانه ها به جامعه می رویم و آنجا تمام چیزهایی را ارائه می کنیم که در چنته مان ریخته اند یا در مسیر جمع کرده ایم یا گهگاه ساخته ایم. مراحل طی کرده ناکرده شده ایم مثلا حاکم یک خانواده یا شهر یا کشور
حاکم قوی ، جامعه ی قوی میخواهد ، تنها حاکم خردمند است که خرد میجوید، رییس تهی مغز معلوم است حکما باید همانندان را برکشد، جادوگر ، جادو پذیر می طلبد، وزیری که فلسفیدن میفهمد فیلسوف را معاون خود میکند و..
حالا آن مهیب بودن و هولناک بودن کار روشن تر نشده است؟
قرنهاست که همه چیز جامعه ی انسانی از خانه شروع شده است. پدر یک خانه در واقع سنک سنگ یک جامعه را مینهد اگر این سنگها روشن باشد و در جایگاه فبها.. والا فلا..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گزارش_یک_شکست
#ما_همه_آلوده_ی..
نه همه ی مردم جهان را دیده ام و نه در همه ی کشورهای جهان تجربه_ی_زیسته دارم که مثلا بگویم:عجیب ترین ملت جهانیم یا بگویم بهترین مردمان زمینیم که دقیقا معناش این است؛ بدترین مردمانیم.کسانی هم که این جمله را میگویند ( بدترینیم) هیچ فرقی با جمله ی قبل ندارد
باری ما نه #ترین زمانیم و نه #ترین زمینیم هرچه هست #همینیم اما #همین چیست؟
آیا برای شناخت #همین_بودنمان کاری کرده ایم؟
شک نیست که عجیبیم ما و این را با نگاهی به آیینه ی بودنمان میتوان دید
در آغاز سده ای که حالا دارد تمام میشود دو صدا در جامعه ی ما طنین داشت صدای اول #بزرگداشت_خود بود و صدای ضعیف تر #خوارپنداشت خویش..
حدود نیم قرن گذشت تا در میانه های سده ی حالا گذشته، آن خود #مرکز_بینی بی مطالعه و پا در هوا منجر شد به انقلابی که به تغییر جهان میرفت.ما نه تنها خود را نجات یافته میدیدیم بلکه منجی مستضعفان جهان بودیم و..به دهه ای، باد آن هپروت_زیستی خوابید و کم کم آن صدای #خوار_پنداری اوایل قرن که از گلوی امثال صادق هدایت بر می آمد صدای بلند ملت ایران شد‌.حالا چند دهه است #خود_اتهام شده ایم ناجور و همه مشغول فحش دادن به خویشیم و عذر خواهی ازدیگران واظهار غلط خوردنهای پیاپی و همه ی اینها بدون تعمق، بدون مطالعه و تحقیق و تفسیر و تحلیل و همه در خواب، #بادی میوزد و ما را به سویی که میخواهد میبرد
گویی چنانکه پیشتر گفته ام #غر_زدن چیزی شده #مخدری شده برای التیام زخمهای اگر نه وجودی مان، که تاریخی مان
مثل همان زخمهای بر گوشتمان که خون ریز شد و به گذر زمان به هم آمد و به چرک نشست و خوابمان را در دیده شکست و با هزار خدایا خدایای تب آلود به سنگ نشست. بعد هم شروع کرد به خارش و ما شروع کردیم به خاراندن و این خاراندن آنقدر نشئه آور بود و کیفورمان کرد که عقل را از ساحت نهیب زدن به خویش تاراندیم و هی زخم هزارساله را عمیق تر خاراندیم و بعد که احساس ضعف کردیم چشم گشودیم و زخم کهن را تازه تر و عمیق تر دیدیم زخمی غرق خون و این بازی مکرر شد تکرارهای #از_ازسر
بگذارید مثالی بزنم درباره ی #غرزدنهای سیاه و نمونه ای ازعدم دقت دراین #چرخه_ی_تباه؛
قریب به اتفاق ما ایرانیان در صد سال گذشته( همانند همه ی تاریخمان)در توهمی تخدیرزا شوریده ایم بر #مستبدان و هی غرزده ایم بر استبداد_دوستی مان و تهش باز مستبد تولید کرده ایم و..هیچ ننشسته ایم ببینیم چیست مختصات این #ابر_دستگاه کوه پیکری که هرچه و هرچندبار هزاران هزار نفری هم حامله اش می کنیم #موش_کور_استبداد میزاید؟
موش که عاشق آفتاب و هوای پاک نیست که اهل سیاهی و پنهانکاری است که زیرزمینی است همه چیزش. اهل #وضوح نیست، نمود حرص و #الفغدن و تکاثر است،که تا انبار ما حفره زده است ‌و وز فنش انبار ما ویران شده است
#شاه_الاهی ها در تازش به دین میگویند این چه مذهبی است که از پدر به فرزند آنهم به پسر میرسد و #شیخ_الاهی ها ایشان را مسخره میکنند این چه سلطنتی است که ژنتیک است و شاهزاده شاه میشود؟
او در من و من در او فتاده و.. انگشت تعجب تحصیل کردگان و هنرمندان به دندان که چرا اینها بر سر به تخت نشاندن عنب و انگور و استافیل و ئوزوم چنین خون ریزند؟
وجالب تر البته همین تحصیل کردگان وهنرمندانند که به هر سببی یا مسببی در جایی شده اند مرجع و پیشوا و امام و بعد بجای یقه دران #شایسته_سالاریشان،بچه شان را ازکودکی میبرند سرصحنه تا #خاک_صحنه بخورد و بزرگ که شد محصول این خاک خوری ها در کارخانه ی کیمیاگری آقازاده بصورت طلا دفع شود و برای خود و ملت خود طلا برینند
نگاهی کنیدبه تصاحب کرسی تحقیق و تدریس در دانشگاهها یا مدیریت شرکتها و باشگاهها، یا صحنه ی تئاتر و سینما و نمایشگاهها و.. بدبختی بزرگتر اینکه مجلس عصاره ی ملت این تباهی را قانونمند میکند که مثلا در شرکت نفت و گاز که پدران ایشان نفت و گازش را درکارخانه ی کیمیاگری خود ریسته اند یا در وزارت مالیه یا وزارت علوم و.. پدر که دارد کنار میرود میتواند فرزندش را جاش بذارد و.. همان نظام کاستی ازلی ایران که پسر #پدر_پیشه بایست بود دارد در شکلی تهوع آور پا به قرن ۱۵ ه.ش میگذارد بدون آنکه بفهمیم و بپذیریم حتا اگر آن نظام دویست سال یا دوهزارسال پیش طبیعی بوده و کار میکرده امروز بازتولیدش خراشاندن همان زخمهای هزاران ساله است.
حساب کنید چرا در چنین جامعه ای همه در نهان راضی و شنگولیم و همگان هم بیست و چار ساعت مشغول حواله دادن فلان و بهمان به #ظل_الله زمان..
#دکتر_محسن_یارمحمدی
جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#بازگشت_به_کلمه
#سخن فارسی( طرح و برنامه، اندیشیدن، آگاهی، ستودن، سرزنش، عشق، امید و..) و #لوگوس یونانی(که آلفا و امگا است نطق، اندیشه ،مولفه ی هستی، روح و..) و همین واژه در #عبری و #عربی میشود #کلمه ( زخم زدن، پدید آوردن ،گفتن، نطق کردن ،زبان، اندیشه و..) آنقدر در این سه ساحت وجودی انسان( آریایی، سامی و هلنی) ستایش شده که گویی خداست
هیچ‌ کتاب سترگی در فارسی بویژه در ادوار نخستین نمی یابید که یا آغازش با ستایش سخن همراه نباشد یا تداومش و یا فرجامش.
دو هزار و‌پانصد سال است اهالی آکادمیای یونان در باره ی لوگوس می گویند و کتاب مقدس از کلمه می گوید که در آغاز بود و نزد خدا بود و خود خدا بود و قرآن بنای شدن را در سخن #کن خلاصه میکند که کلام است و با فرمان #إقرأ آغاز میشود و پر است از قال یقول قل
آنگونه که می‌بینید سخن، لوگوس، کلمه، نطق آنقدر بال و پر گسترده ای دارند که بتوانند از عرش تا فرش را در بر بگیرند
این است که میتوان آن را خرد دانست و عقل که در شکل به فعل درآمده اش سخن است و نطق
و داستان ربط این دو و نوع این ربط میرود به همان ربط خدا و خلق
وجود نخستین در وجود دومی متجلی و متبلور است و بود دومی معرف بود اولی است و این دو چنان به هم آمیخته اند که یکی اند

آنچنان معمور و باقی داشتت
تا که دهری از ازل پنداشتت

این است که هنوز ندانسته ایم که اندیشه زبان است یا زبان اندیشه و..خوش بازی ای است این بازی حیرانی
و منظورم ازین یادکردها چه بود؟!
اینکه #انسان کلمه است و زبان و اندیشه، مگر حضرتش باز نگفته بود :
ای برادر تو همه اندیشه ای
یا؛
بود آدم دیده ی نور قدیم
یا
آدمی بر قدر یک تشت خمیر
برفزود از آسمانها و اثیر
و هرچه انسان کلمه تر انسان تر و مشرف تر بر سرزمین وجود
ما برای #شدن هیچ چاره ای نداریم جز بازگشت به #کلمه ، کلمه آنگونه هستند چنانکه در این جا #شی ء همان #کلمه است و شیئیت همان کلام و # و خواست؛ اللهم أرنی الاشیاء کما هی چقدر رازآلود است
کأنه گوینده می دانسته نمود کلمه و شئی، با #بودش فاصله دارد و گاه متعارض است و متضاد
و نگفت بگذار ببینم گفت: من را #بنمایان چه رازی است در رأی و رویا؟!که این جا نشسته یعنی این دیدن از جنس رویا است یعنی نوع دیدنی که فاصله گرفته از زمین تن نه که گسسته باشد. فاصله دارد و بسیار هم فاصله دارد اما باز پایش در گل تن است‌
باری گویا دیدن اصیل و رؤیت اصل کلمات و اشیاء در عالم رویا امکان پذیر است عالمی میان زمین و آسمان
حال کمی می توان درک کرد که ستایش اینهمه ای حکمای ایرانی بر مستی از چه روست
مستی (نه بدمستی) انسان را میرساند به یک تعلیق یک آونگ شدن میان بود و نبود و اینجا مقام کشف است
عشق که سکرآورترین می هستی است اینجا حضوری مطلق دارد و عشق توام با فاصله در بعد زمان و مکان شراب را کهن تر و کارا تر میکند‌. این می تو را از تو می ستاند اما به او نمی رساند و اینجا میعاد #کشف است
جایی که اشیا و کلمات بر تو عریان میشوند آنگونه که تا جانشان آشکار میشود بر تو
پناه بردن به شراب و مواد و سکس در واقع درخواست همین #موقع است چون در همه انسان به جایی میرسد که #هست_و_نیست و چیزی که وجودی هستی است برای لحظاتی و دقایقی توسط انسان لمس میشود
حال می توان اصطلاح بی باده مست بودن و مدام مست بودن را از زاویه ای دیگر دید
نماز هم اصلش همین لحظات پیوند با عالم رویایی و عریانی است و #مواقعی که شیی از اشیا یا کلمه ای از کلمات رخسار برمیدارد از چهره ی خویش و حال میتوان سخن آن پیر را بهتر فهمید؛خوشا آنانکه دایم در نمازند
سخن این است انسان سالک باید دست کم روزی پنج بار در چنین #موقعی قرار بگیرد و جان کلمه را ببیند
و کار شیطان هیچ نیست جز پنهان کردن رخسار کلمات و اشیا یا #دگرنمود آنها چرا که دگر شدن واژه دگر شدن همه ی هستی است.
دروغ که اینهمه منفور فرهنگ ایران است ازین رو نیز هست که اهریمن بود همه چیز را به زمینی میبرد که نمودش چیز دیگر شود
خشم، آز ، شهوت و..همان زمینهایی هستند که #بودها را #نابود میکنند آنهم از راه #استحاله
همه چیز در ساحتی بر ما گشوده میشود و هرچه آن ساخت مال آن چیز باشد عریانی آن چیز بر ما راستین تر است و تمام کسانی که واژگان را به ساحتی دیگر میکشانند بی شک سربازان ابلیس اند.
استعاره ای که از ازل یک خواست داشت؛ #اغوای_بنی_آدم #غوایة چه دلبری_شیطانی_ای را درخود نهفته و میبینید چه ظرافت شگفتی دارند کلمات وقتی می نشینند در ساحت خویش
ما هیچ چاره ای نداریم جز آنکه به سخن، لوگوس،کلمه و نطق برگردیم
اگر چهره ی راستین #پدر را بفهمیم مشکل حل است و چطور بفهمیم این چهره ی راستین است؟نگران نباشید کلمه بر کسی عریان میشود که او #شده باشد
چه کسب میتواند او بشود؟
هیچکس، اینجا تنها چیز معنا دار حرکت است رسیدن دایم در مقام عریانی محض دست ماندن دست کم تا هستیم در ساحت اینگونه بودن، ممکن نیست
(ادامه👇👇)
#یادداشت_های_پریشانی

#پدر_و_پدرانگی
یکی از ویژگی ها و کارویژه های اسطوره و افسانه ی راستین زادن فرزندهایی گوناگون است. گویا اسطوره قطبی است واحد که در برخورد با قطبهای متعدد تولید پرتو های تازه میکند با رنگها و شدتهای گوناگون.
یا زمینی است که تن به ذهن‌های فعال میدهد و این ذهنها در این بستر کشت و کاری میکنند و نهایتا بنا به نوع و میزان آب و دانه و رسیدگی و... خود زمین ، محصولی پدید می آید. این است که هر انسان با تمامت خویش به متن اسطوره ای در می آمیزد و نهایتا محصولی به دنیا می آید مگر ذهنهایی که عقیم اند البته.
با این مقدمه از اسطوره ی پدر می توان سخنها داشت. دقت و کشف رازها و رمزهای پدرانگی برای ما بسیار افق گشاست.
حتا این دقت میتواند #پدر را نجات دهد از هیولاهایی که خویش را پدر کسی یا کسانی و مهیب تر از آن پدر یک ملت میدانند.
بگذارید یک ویژگی مهم پدر را بگویم:
پدر آن است که برای فرزندش وقت میگذارد.
میگویید همه ی پدرها چنین اند.
یعنی شما سرکار رفتن و تلاش برای فراهم کردن آسایش و آرامش فرزند و خانواده را #وقت_گذاشتن برای فرزند و.. میدانید؟
البته نمیتوانم کلا نفی کنم این گزاره را اما از نظر من در این گذران عمر شما دهها عامل و انگیزه و.. هم دارید که به گمانم نخستینش خودتان هستید.
افزودن مهارت و دانشتان ، بیشتر وقت گذاشتن برای پیشرفت در طبقات کاری و.. نخست خودتان را بزرگ میکند و ارضا..
در باره ی دیگر روابط دوستانه نیز همین است با همسر یا خواهر و برادر و دوست و..
منظور از وقت گذاشتن این است که شما فقط و فقط عمر بریزید پای درختی که فرزندتان است. نه محصول عمرتان را (پول و رفاه و حتا افزایش علم و ادب و..) خود عمر را. یعنی با تمام صمیمیت بدون هیچ هدفی وقت بگذارید برای قدم زدن با فرزندتان. گفتم نه برویم چیزی برایت بخرم ، نه که ببرمت فلان کلاس ، نه که فلان مهارت شغلی ات را افزایش دهم و.. من و خودت ، خود خودت. محض دستت را گرفتن در خیابان ، محض موهایت را بافتن، محض دویدن در کوه و دشت، محض با تو زمان را قربانی تو کردن تا به تو تو نزدیک تر شوم به خود جوهری ات، سوای هرچه عرض است.
کسیکه علاوه بر شکلهای عادتی مرسوم اینگونه عمر بریزد پای درخت فرزند چه والدی خواهد شد؟و فرزند چه فرزندی؟!
وقتی به دو داستان رستم و سهراب و ادیپ و لایوس نگاه میکنم. سوای منطق اسطوره و افسانه، علت هر دو قتل را در این ظریفه می یابم.
رستم یا لایوس از یک سو و سهراب و ادیپ از دیگر سو، در آن پانزده بیست سال هیچگاه با هم و برای هم وقت نگذاشته اند‌.
پدر وقتی می‌تواند پسرش را و پسر وقتی میتواند پدرش را بکشد که کمترین پیوندها بینشان باشد. وقتی شما برای فرزند یا پدر وقت خاص گذاشته باشید بسیاری از کارها را نمی توانید در حقش انجام دهید.
علی الخصوص در بحث ما که پدر محور است.
شاید یکی از فرقهای بنیادین مادر و‌پدر در همین است. طبیعت به طور ذاتی آن پیوند ، آن تماما مال فرزند بودن آن دوشادوشی که نه، آن در من بودن فرزند را به مادر داده است این است که بسیار بسیار کم خوانده ایم مادری فرزندش را.. پیوندها چنان عمیق است با انسان دیگر که کم دیده ایم زنی بکشد. شاید غریزتا اینکه زنان به ابزاری متوسل میشوند برای قتل اینجا هم ریشه ای دارد. زن بیشتر با انسان دیگر پیوند و انس دارد او‌ اگر در کنار خواهری و.. تجربه ی مادر شدن را نیز داشته باشد در هر انسان دیگر منی را میبیند که خودش پرورده و این است که نمیتواند پرورده ی خود را حذف کند.
باز اینجا به وجه دیگری از حکایت انسان دقت کنیم. پیامبر نبودن زن در ادیان سامی در اینجا نیز ریشه دارد. شما به کدام مادر میتوانید بگویید: فرزند خود را به قربانگاه ببر!؟
اصلا این قضییه سالبه به انتفاء موضوع است
دور نیفتم وقتی به عنوان پدر عمر میگذارید پای فرزند چنان رشته ها و ریشه های الفت به هم تنیده میشود که بسیاری از کارها را در حق فرزند(حتا خطاکار)نمی توانید انجام دهید. حاکمی که خود را پدر جامعه ای میداند در همین محک رسواترین است اعمالش را نگاه کنید همه چیز واضح است.
حتا در وقت خاص گذاشتن در آیین های عبادی همین ظریفه عجیب مشهود است وقتی از تو میخواهند در زمانی خاص عمر بکذاری برای معبودت و جز دو را به ذهن راه ندهی محر نه این است که میخواهند پیوندی آنچنان وجدانی ایجاد کنند که از درون توی عابد نتوانی بسیاری کارها را انجام دهی؟!
در این بحث افقهای دیکری هم میتوان یافت.‌ فعلا این یادداشت بماند تا عمق دادنهای بعدیش..
فقط یک سفارش لطفا برای خود خود فرزند یا خانواده یا دوست و.. عمر بگذارید جهان زیباتر خواهد شد.
#محسن_بارانی فروردین۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان
@Niyazestanbarani


#نکته_دردستان

#عادت_میکنیم

عجیب است ما آدمها #عادت_میکنیم و عجیب تر اینکه همیشه هم به #بدیها عادت میکنیم.
این چه رازی است وچه کسانی این راز را فهمیده اند؟!

کسی به راستگویی عادت نمیکند اما طی چند ماه معتاد دروغ میشویم.

برای اعتیاد به بد بینی و بدگویی فقط چند هفته لازم داریم اما حتا اگر یکسال تمرین مثبت بینی کنیم و خوش گویی، به یکی دو روز میتوان کنار نهاد محصول یکسال را...

ما به مهرورزی و دوست داشتن خو نمی گیریم اما براثر حادثه ای، کینه میشود کیسه ی زهری همیشگی و هی میریزد در جویبار رگهایمان تا فقط حنظل برویاند و کبَست..

به بود ِعزیزانمان انس نمیگیریم.

بودشان آنقدر اعتیادآور نیست که خماری بکشدمان به خانه ی پدر، مادر، خواهر،دوست، برادر و...
اما چهلمشان نارسیده، نبودشان چنان عادی میشود برایمان که نه خطوط چهره شان در صفحه ی مات چشمهایمان میماند نه آهنگ صدایشان در پرده ی سنگین گوشهایمان..

#عادت_میکنیم ما

اما به نبودها و نابودها؛

به نبود ِ #کودکی #نوجوانی #دلهره #عاشقیت #صف_تلفنهای_دوریالی #سینما #عصرجدید #کتاب #روبروی_دانشگاه #آهنگ_ربنا(؟!) #پاییزوخوابهای_طلایی #موذن-اردبیلی #ابوالفضل_جلیلی #مهمانی #خنده #آدینه #کیان #گل_آقا #ادبستان #پس_قلعه #توچال #آب_کرج #فشاریها #چنارهای_ولیعصر #چشمه_علی #کوچه_باغها و..حتا به نبود ِ چیزهای خیلی تازه #فیس_بوک #تلگرام و...

#پدر #مادر #پدرمادربزرگها که هیچ..
#همسر #فرزند و..

ویک روز یادمان میرود اصلا که #من_ی بوده که #آرزوهای_بلندی داشته که در جوانی آسمان را سنگی میافته بر سینه اش که میخواسته #خدا شود روزی که...

#عادت_میکنیم به #نابود_خویش و..

سرانجام #عادت_میکنیم به نبود ِ ِ#زندگی که نبود ِ همه ی ماست که #مرگ است..
آری #عادت_میکنیم و

عجیبیم ما
اما؛

آنانکه زندگی را از ما میدزدند آن راز را فهمیده اند و خیلی خوب میدانند که #ما؛ #عادت_میکنیم

نه که #انسانیم ما...؟!

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹