نیازستان
1.55K subscribers
791 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#قصه_های_من_و_باران

#دخترپسران-کوچک_ما(۱)

با باران رفته ایم پارک،تکیه داده ام به نرده ای که دودخترک۱۰/۱۲ ساله چندمتر آن طرفترند
پسرکی ده سال ازجمع دوستانش جدا میشود ومیایستد مابین من و آنها
ازین بچه مثبتهای دوست داشتنی است
دخترک میگوید:
ببینم آقاپسر،سینگلی؟
پسرک متحیر میپرسد:
چی؟
- سینگلی تو؟
حیرت پسرک بیشتر شده
-بابا میگم سینگلی؟
-ها؟
دخترک رومیکند به دوستش
- شوته مث اینکه
دوباره میپرسد؛
- رل داری؟
بچه کلا قاطی کرده
میگم:رل داری؟
-چی دارم؟
-ای بابا اصلا تو باغ نیست ها
باباجان دوست دختر داری؟
نفس پسرک بند آمده بادستپاچگی میگوید :
آره با چندتا ازدخترای فامیل دوستم
دخترک میگوید:
اِ؟ تلفن چی؟شماره داری؟
میدانم پسر افتاده درچه مخمصه ای میگوید
-آره
-شمارت چنده؟
پسر گیج شده دستپاچه میگوید
-بروم بازی.. برمیگردم..
ومن به جامعه ای فکرمیکنم که کودکان و نوجوانانش به چیزهایی فکرمیکنند که اصلا مال آنها نیست
ماهم اینطور بودیم اما دراین سن و سال میخواستیم جهان راتغییر بدهیم گرسنگان اتیوپی را نان بدهیم وصحرای افریقا را گل بکاریم..
حالا ما پدرمادرهمین دخترها و پسرهاییم
یک جای کاربدجور میلنگد
نمیلنگد؟!
@Niyazestanbarani
#قصه_های_من_و_باران

باران با صدایی بلند مرا صدا میزند؛
- بابایی بابایی...
- بله دخترم..
- بیا، بیا،
- چشم، چه عجله ای هست؟
- زود بیا بابایی سوال دارم..
و من میدوم - چیه بابایی؟
- بابایی میگم که..
- خب؟
- میگم خدا خودشو فریده یا ما خدا رو آفریدیم؟!
- (یا اباالفضل).. اومممممم مممممممم چه سوال خوبی. میشه بهش فکر کرد.
حالا خودت چی فکر کردی؟
- راستشو بخوای من فکر میکنم خدا خودشو آفریده ماهم اونو آفریدیم...
- اوومممممم ممممممم
- چه جالب، چطوری آخه؟
- ما اونو تو دنیا آفریدیم و او هم کلی غذای خوشمزه برا ما آفریده؟
-آره خب.. غذا خیلی خوبه
- بابایی غذای خدا چیه؟!
من که مدتهاست کم آورده ام و البته کار بزرگی را یاد گرفته ام در جهانی که باران دارد میسازد کمترین دخالت را داشته باشم به این کار ایمان دارم و میدانم جهانی ساخته شده با کمترین دخالت و حقنه گری ودانشمند بازی و توهم شعور و دینداری و... که همشان غالبا برآمده از حماقتند.
بسیار بهتر از جهان دست ساز ماست چنانکه جهانی که دیگران برای ما ساختند به لعنت هم نمی ارزیده..
میگویم: تو فکر میکنی خدا غذا میخورد؟
- مث ما که نه.. غذای خدا نگهداری از مردهه و زنها و بچه هاست.. نگه داری از خورشیده که سه تا زمین (!؟) دورش بچرخه..او اینطور غذا میخوره..

فعلا بگذارید تا همین جا باشد.. و فقط سعی کنید کمتر دخالت کنیم در ساخت جهانی که خویشکاری اول آخر هر انسان همین است.. آخر ما برای زیستن نیازمند جهانی هستیم.. جهانی که یا ساخته ی ماست یا ساخته ی دیگران.. فقط میدانم هیچ کس در جهان دیگری احساس امنیت نمیکند چون ما ایرانیان این را در یک #سخن_جاودان مثل کرده ایم؛

#هیچ_جا_خانه_ی_آدم_نمیشود..

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#درباره_ی_زنان

#قصه_های_من_و_باران

با باران زیاد پارک می رویم به دلایل بسیار.. اما یکی از مهمترینهاش این است که پارک #متن_مطالعاتی مهم و مهیبی است که همه ی پدر_مادر های دغدغه مند باید مطالعه اش کنند..
پدرمادرهای دیگر، بچه های دیگر که غالبا هم دهه ی کودک ما هستند #متنی است حیرت آور و ما میتوانیم #زیست_بافت ده بیست سال بعد کودکانمان را تا حدودی ببینیم... فعلا بماند..
دو پسر چهار پنج ساله با توپ در محلی که طبعا نباید توپ و دوچرخه و.. باشد دارند بازی میکنند، باران به پسر بچه ها نزدیک میشود و میگوید:
- با هم بازی کنیم؟
پسر بچه دست به کمر میزند:
نه، فوتبال مال پسرهاست دختر ها بلد نیستند. مال دخترا نیست
- من بلدم ها..
- نه نمیشه..
توپ سر میخورد از دستش باران توپ را میگیرد او را دریبل میزند و اتفاقا شوت بسیار دقیقی میزند..
- پسرک فریاد میزند نمیشه..
میدود توپ را با دست بر میدارد و میرود دورتر و باران هاج و واج نظاره گر است..

من فکر میکنم پدر مادر این کودک حتما دهه شصتی اند، حتما دوره ی عمومی آموزش را طی کرده اند لیسانس و فوقش هم هست و بچه های رادیو، تله وزیان اند بعد هم ماهواره، اینترنت و.. کل این مجموعه چه کرده است که پسر بچه ی چهار پنج ساله با رگ غیرت متعصبانه قایل به تفکیک جنسیتی است؟

شرط میبندم مادرش با شنیدن کلمه ی #فمنیست میرود روی ابرها و حتما شب و روز پست میگذارد درباره ی برابری حقوق زن و مرد.. (مشتاق ولنگاری جنسی بودن را نمیدانم) اما چرا پسرش، اینطور شده؟
بذرهایی در او کاشته شده و جوانه زده که بیست سی سال دیگر میوه خواهد داد؛
به زیر درختی نباید نشست
که آبش ز زهر است وبارش کبست..

..و مگر اغلب درختهایی که ما داریم می پروریم، ریشه در زهر ندارند و میوه حنظل نخواهند داد؟!
دقت کنیم👇👇
۱۲۸۹ یعنی پنجسال از جنبش مشرطه گذشته بود (صدو ده سال پیش) که نخستین مجله ی ویژه ی زنان چاپ شد و انجمنهای نسوان تشکیل.. بیست و دو سال بعد به روزگار #رضاخان غرب زده (؟!) آخرین انجمن زنان ۱۳۱۱ منحل شد..
طی آن سالها و سالهای بعد طیفهای مختلف و متنوع ایرانی بسیاری تلاشها برای رفع تبعیض زن و مرد صورت دادند اما حدود سالهای ۱۳۵۵ بعد شصت سال کنشگری دکتر شریعتی وقتی برای فرزندانش نامه مینوشت میگفت:

سوسای من (سارا و سوسن) برای شما چه بنویسم در جامعه ای که وضح #احسان از شما مناسب تر است و موانع بودنش کمتر (ر.ک : با مخاطبهای آشنا)

و چهل و پنج سال بعد از آن و مجموعا صدوده سال بعد از به حرکت افتادن پروژه #زن_شناسی و #زن_تکریمی و #زن_ستایی و... در یک پارک شیک پسر یک پدرمادر شیک در چهارپنج سالگی چنین میگوید و چنان رفتار میکند..
دلایل به انجام نرسیدن آن پروژه بسیار است میدانم اما من از بزرگترین مانع این پروژه میخواهم بگویم:

زنان ایران بزرگترین مانع پیش رفت روند احقاق ِ حقوق ِ خویش و نتیجتا جامعه اند..
زنی که هنوز ته دلش جنس اول دوم را میپذیرد.. زنی که هنوز به هزار دلیل موجه و ناموجه دلش بیشتر غنج میرود برای پسر، و حتا زنی که از روی خشم نه مهروخرد دخترش را جنس برتر میداند، زنی که از دخترش میخواهد مرد باشد و کارهای مردان کند و.. خلاصه کنم ؛ زنی که اهل مطالعه ی دائم و اهل سلوک قائم نیست زنی که صدتا کتاب خوب نخوانده صدتا فیلم خوب ندیده و.. این زن بزرگترین مانع شناخت و احقاق حق زنان جامعه ی ماست...
#محسن_یارمحمدی

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#قصه_های_من_و_باران

#کارزار_بی_پایان #سبک_زندگی

آدمی که نمی تواند فراتر برود از تجربه هایی که داشته. ( تجربه در همه ی اشکالش) کسی که چنین میکند و مثلا میگوید یا نشان میدهد از تجاربی که نزیسته، یا نادانی ویرانگر است یا شیادی تباهی آور..

پل صراط (چینود) برای من نه برپا شده در روزقیامت،که پلی هست برای همیشه ی ما، همین حالا بر پلی نازک تر از مو و برّان تر از شمشیر قدم میزنیم و کلی حکایت دارد این پل..

اما ظهور باران، حضور این پل را پررنگ تر کرده...

ببینید مثلا #مستقل برآوردن کودک یک طرف قضیه است و منزوی بارآوردنش یک طرف.
وقتی سفارش میکنند کودک را قبل از دوسالگی جدا کنید تا مستقل شود، در واقع دارند یک شهروند #غربی درست میکنند. کدام درصد نسلی که ماییم تا هفت هشت سالگی در آغوش پدرمادر و در جمع خانواده نخفت؟ و کدام درصدمان مستقل نشد؟ نتیجه ی با هم خوابیدن کودک و والد در کدام دستگاه علمی آماری سنجیده شد که خروجی اش ویرانی بود؟
نکند این میل افسار گسیخته ی همخوابگی(غربی است کلمه ) و نه همآغوشی (ایرانی است معنا) با دیگری، در هرسن و سالی و به هر نحوی و...در کودکان و نوجوانان و جوانان ما، یکی از ریشه هایش همین باشد؟ گفتم یکی هااااا... باید بررسی کرد دست کم؟ اما کی اینکار را بکند؟ همه دنبال پولند خب..

وقتی در پنج و نیم سالگی صدای ناله ی باران در خواب میگوید که خوابی پریشان او را ترسانده و لرزانده و من که میروم و لمسش میکنم، آرامش سرریز میشود توی اتاقش...چرا نباید حتا در ده سالگی، بیست سالگی در کنارش و در اتاقش نخوابم؟...
او هنوز مرزهای خواب و بیداری را نمیداند...چرا باید با رهاکردنش، حس انزوا، تنهایی و ترس مخرب را در نهادش بکارم؟

محبت بسیار کودک را لبریز محبت میکند غالبا و آنکس که سرشار دوست داشته شدن است میتواند دوست بدارد.

چرا نقطه ی اشتراک زندگی دیکتاتورهای جهانسوز را کمبود محبت پدرمادری و خانواده ذکر کرده اند؟( هیتلر، صدام و..) میگویی: محبت بسیار میشود #لوس_پروری؟
میگویم اولا آمار باید درآید که چند درصد لوسها مخرب شده اند تخریبشان چگونه بوده؟ و چند درصد محرومان از مهر و محبت؟ دوم #لوس ویرانگرتر است یا انسان سرخورده ی منزوی؟ سوم اینکه ؛
محبت #نه_درجایگاه ویرانگر است نه #محبت_بسیار..

ظلم چِبوَد؟ آب دادن خار را
عدل چبود؟ آب ده اشجار را

اغلب میانسالان و جوانانمان (در ربطی دیگر) مشغول همین کارند..و هی مینالند حیف از آنهمه عشق و مهر که تقدیمت کردم؟ این بود پاسخ محبتهای من؟ و..
نه خشممان به جاست نه مهرمان.. و بعد هی مینالیم و از روابطمان گلایه میکنیم بماند که عاشق اهل مهر چه در شکل معقول مهردادن و چه در شکل مجنونش اهل غرغر نیست.. کسی که اهل چیزی نیست با آن درگیر است..که بماند..
آری من هم به اعتدال در رفتار قایل هستم به همین سبب است که در آغاز از #پل_صراط گفتم به هرحال باید پروای #درمیانه_زیستن داشت هرچند که تمام زندگیتان را لِه خواهد کرد و بکند چه باک؟ اگر جوهری هست و روغنی، دراین له شدن بیرون میریزد تا مجب روشنایی جهان شود..
باز باران میگوید: باید شب پیش من بخوابی.
میگویم : نه بابایی هرکس در اتاق خودش
- آخه بابایی وقتی در اتاق من میخوابی احساس میکنم یک گرمایی در اتاقم هست. حس میکنم اون گرما نمیذاره سردم بشه از اون پایین تخت گرما میاد سمتم و من سردم نمیشود وخوابهای خوب میبینم..
میخواهم ببینم چند نفر شما در چنین موقعیتی کنار فرزندتان نخواهید خوابید حتا اگر سی چهل ساله باشد؟
حرفم این است اولا به هرچه که جدیدیها میگویند در حوزه ی روابط شک کنیم. بگذار بچه هرکاری خواست بکند، دوست هرکاری خواست بکند و... نفی سبک زندگی شرقی است که مبتنی است بر تعهد و #دیگری را دیدن.. استقلال و مستقل بودن اینجا اسم رمز شیطان است برای تنها کردن ما.. تا ما پرورش بدهیم مواد غذایی غرب را و تکه های بودنمان را بیندازیم در کام هیولای غرل که بخورد و گنده تر و نیرومند تر از این که هست بشود.. مگر دویست سیصد سال گذشته غرب با منابع ما همین کار را نکرده؟ البته او باید بکند که ذاتا چنین است و به کار خویش اما بقول حلاج ؛

از او دردم میآید که میداند که نباید انداخت..

دوم دغدغه ی اعتدال داشته باشیم و با این خارخار و در گذار ازین پل فقط به نیروی لایزالی تکیه کنیم که دستگیر #مضطرین است که ؛
أمن یجیبُ المضطرَ اذا دعاه و یکشفُ السوء؟...

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#قصه_های_من_و_باران
#محسن_بارانی
#مهر آمده است و من اعتراف میکنم سالهاست وقتی می رسیم به نیمه های شهریور و آفتاب مایل میشود و سعی می‌کند پرتوی اریب بیندازد به کنج های اتاق حالم دیگر میشود.
و نیک میدانم بسیاری از ایرانیان چنین اند‌ و اینهم یکی از #مولفه_های شگفت انسان ایرانی است.
اولین چیزی که با #مهر در من نیرو میگیرد خود #آیین_مهر است. و مراتب هفت گانه اش و اینکه هزاران سال پیش تبار زیسته در این فلات ،به کجاهای هست و نیست سر و دل کشیده اند که چنان نامها و مقامهایی را به مکاشفه رسیده بودند؟!
آخرین مرحله ی سیر و سلوک یک #مهری #پدر است. و سال هاست که چرایی اش با من است و..
#باران که آمد منظر دگر شد و افقهای تازه آشکار
حال بگذارید از قصههای من و باران بگویم.
مزرعه ی وجود انسان را حاوی( دربرگیرنده) تمامی حبه ها(حب و محبت)= (دانه ها) هستی می دانم. و باران نیز چونان هر فرزند دیگر مان چنین است.دنبال ربطش هستید!!
شما کدام زمینه های وجودی فرزندتان را گسترش می دهید وعمق می بخشید!؟
یادمان باشد که دربسیاری مواقع ما #یتیم هستیم وخود نخستین فرزند خویشیم
مثلا از او #نظم میخواهید؟سعی میکنید او #پرسشگر و مطالبه گر بار بیاید؟ او را از #دروغ منع میکنید؟ #رعایت حال دیگران را برایش متذکر میشوید؟ وقتی با #مساله روبرو میشود حل مساله را میگذارید برابرش یا او را می اندازید به #حرکت؟ نه در #راه حتا. که اگر راهی هست خود باید بیابد و اگر نیست بسازدش.
او را جوری بار می آورید که نسبت به کاستی ها معترض شود؟! مثلا شبی که حال مسواک زدن ندارید با تحکم بگوید: بابا مسواک نزده ای باید مسواک بزنی و.. آیا میخواهید او کم کمک اهل #فکر شود!؟ نسبت خودتان با فکر روشن است؟ #عشق چه ؟! احترام به قوانین چی؟ رازداری؟ خانواده ؟ کمک و..؟!
کودک و نوجوان با همه ی دانسته و دریافتهایش هنوز #در_راه است بزرگان اهل رفتن چنین اند او که کودک است و نوجوان است و حتا جوان.. با بهانه گیری هاش باید چه کنی؟ با نفهمیدنهای طبیعی و گاه عمدیش چطور؟!میدانی او حاوی هزار هزار میل و رانه و سائق و.. است
راستش اینها فقط بخشی از پرسشهایی است که من در مقام پدر باید پاسخی یا راهی یا برون_رفتگاهی برایشان داشته باشم یا در حال اینها را بیابم و بسازم
آیا همین ها برای تن زدن کوهها و آسمانها و دریاها و خشکی ها و.. از پذیرش #امانت_انسان_شدن بس نیست؟
حالا اشارت اینکه آخرین مقام #آیین_مهر #پدر است روشن تر نشده است!؟ پدر شدن طبیعتا باید آخرین مرحله از مراحل بی انتهای انسان باید باشد.در این مقام انسان همنفس خداست از این رو بود که #مسیح برای خدایش استعاره ی #پدر را به کار می برد.
پدر کیست؟ نگهبان، خردمند، کارگر، راهنما، راهگشا، سنگ زیرین آسیا، همراه، مامن، دستگیر،رهایی_دهنده، محدود_کننده (؟!)
مگر غیر از این است که همه ی اینها و بیشتر؟
و البته که اینجا جنسیت نقش ندارد و قطعا که مادران دیده ام که در عین مادری ،پدری دانسته اند
با این مختصر آیا پدر شدن از جمله مقوله ی #محال نیست!؟البته که نیست چیزی که به ذهن بشر آمده بوده ، هست یا خواهد شد اما چقدر دشوار است این #پدر_شدن
پدری که آزاده است فرزند آزاده بار می آورد، پدری که پرسشگر است و هر روز رشد میکند (دانسته و نادانسته)خواهان چنین فرزندی است. پدری که خارخار نظم دارد فرزند را منظم می خواهد پدری که مسئولیت دیگری و دیگران را میپذیرد کودک مسئول می طلبد و..
باران گاه مرا کلافه میکند هم آنجا که حق میگوید هم آنجا که ناحق
-بابایی راهنما نزدی پشت سری گیج میشود بی احترامی کردی
-بابایی مسواک نزدی
-رسید خرید، افتاد روی زمین
-چرا بلند حرف می زنی؟ عصبانیت مگر بد نیست؟
-مشکلی نیست خدا را شکر خودمان سالمیم صندلی رادرست میکنیم
-اتاقت به هم ریخته است باز و..
نیرو،نیرو می زاید و ناتوانی، ضعف
ترس، ترس به بار می آرد و دلیری، درخت شجاعت میکارد
انسان کاهل، پیرامونیان را تنبل می پرورد انسان اهل حرکت،اطرافیان را به حرکت می آورد و سکون، نای رخوت و پوسیدگی می گسترد و انسان #مولد، نمی تواند #دلال به بار آورد
ما از همین خانه ها به جامعه می رویم و آنجا تمام چیزهایی را ارائه می کنیم که در چنته مان ریخته اند یا در مسیر جمع کرده ایم یا گهگاه ساخته ایم. مراحل طی کرده ناکرده شده ایم مثلا حاکم یک خانواده یا شهر یا کشور
حاکم قوی ، جامعه ی قوی میخواهد ، تنها حاکم خردمند است که خرد میجوید، رییس تهی مغز معلوم است حکما باید همانندان را برکشد، جادوگر ، جادو پذیر می طلبد، وزیری که فلسفیدن میفهمد فیلسوف را معاون خود میکند و..
حالا آن مهیب بودن و هولناک بودن کار روشن تر نشده است؟
قرنهاست که همه چیز جامعه ی انسانی از خانه شروع شده است. پدر یک خانه در واقع سنک سنگ یک جامعه را مینهد اگر این سنگها روشن باشد و در جایگاه فبها.. والا فلا..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قصه_های_من_و_باران

رنگ پرسشهای باران دارد تغییر می کند.
میگوید: بابایی چرا برق ها هی قطع میشه؟
و من چه باید بگویم؟
- از ناتوانی سیستم حاکمیتی در رفع نیازهای عادی سرزمینی که غنی ترین ثروتهای مادی و معنوی را دارد؟
- از فساد مدیریتی؟
- از دنیابینی خردوکلان و فراموشی آینده؟
- از نداشتن برنامه؟
- از عمد عده ای برای نابودی ایران؟
- از بیشعوری در تعیین اولویت ها؟
- از انرژی هسته ای؟
- از اینکه محصول کار هر تیره و طایفه عین خودش است و محصول این روزها تاریکی و خاموشی و بیماری و... است ؟
- از چه بگویم برای کودکی که میدانم رنگ پرسش‌هایش دارد عوض میشود؟
میدانید از چه میگویم؟!
فقط کمی فکر کنید به پرسشهای احتمالی بعدی تا خون در رگتان یخ بزند.
فرار نکنید جایی که ما زندگی می کنیم پراست از پرسشهای تباهی که پاسخ هایشان لاجرم تباه تر است...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قصه_های_من_و_باران
#مدارس_فردا...

قصه های من و باران چندسالی است که انعکاس بخشی از تجارب زیسته ی من است و فرزندم در حوزه های گوناگون زنده گی و حال، #مدارس_فردا هم هشتکی خواهد بود برای توصیف مدارسی که به نظر من باید اینگونه باشند یعنی اگر قرار است آموزشی باشد و آموزشی #کارا این ها پیشنهادات من است برای مدارس فردا.
پیشنهادهایی که محصول مطالعات پراکنده در حوزه ی آموزش و دریافت های متمرکز از تجارب شخصی است تجارب دست کم سه دهه فعالیت در حوزه ی آموزش..
خواستم هشتک را بگذارم #مدارس_آینده دیدم آینده خیلی دور و دیر است به گمانم اگر همین فردا مدارس ما چنین نشوند طوفان ما را خواهد برد چنانکه دارد می برد.
واضح است این مطالب درباره ی همه چیز آموزش خواهد بود (فعلا بی نظم) مثلا گاهی به سازه ای به نام مدرسه توجه دارد گاهی به محتوا ، گاه به شیوه ی ارائه ی محتوا گاه به مجریان خلاقی که قرار است محتوایی را ارائه کنند و...
با باران می رویم پارک گردی و حالا می فهمم وجود محیط های سبز عمومی در شهرها حتا از داشتن خانه هم مهمتر است.
بازی می کنیم باران از درخت بالا می رود و آموزش عملی چطور بالا برویم و تعادل خیلی مهم است و بعد قورباغه پیدا می کنیم و یکی دیگر و یکی دیگر و حرف زدن درباره ی اینکه این ها چه نوع جانوری اند و دوزیست اند و چرا گربه ها نمی خورندشان که لابد سمی اند خال پلنگی هاشان و.. بچه نشئه ی یادگیری است و سر زدن به مرغابی ها و باز بحث درباره ی پرندگان و پاهاشان و..
یکی دوساعت چنان می گذرد که نمی فهمیم کی تاریک شده..
باران آرام است همین که می گویم: برویم بابایی؟
قبول می کند و البته می گوید: دفعه ی بعد باید برای مرغابی ها و اردک ها کاهو و کلم بیاریم و..
من فکر می کنم : #مدارس_فردا باید در تمام سطح شهر یا روستا باشند یعنی ساحت آموزش اگر کل محیط زیست انسان را دربرنگیرد هیچ اتفاق مبارکی رخ نخواهد داد..
یادتان نرود #مدارس_فردا در همه جا، با تاکید، باید در #همه_جا برگزار شوند در خیابانها، ادارات ، کلانتری ها، بانک ها، پارک ها و...
تا بعد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹