نیازستان
1.59K subscribers
771 photos
103 videos
130 files
235 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_زمان_پریشی(۱) یا #استخر_اسطوره

سالهاست در جستجوی یافتن یک پرسشم ؛
- بزرگترین نقص همه ی بودن یک ایرانی چیست؟!
این پرسش را بویژه در حوزه ی معرفت شناسی بسیار کاویده ام... و در این حوزه بنیادین نیز به همان واژه ی بسیار مهم رسیده ام.
هم پژوهشگران حیطه ی معرفت ما و نیز مردم ما اصلی ترین معنای جهان مادی را گم کرده اند
و اصلی ترین ستون جهان هستی چیست؟!
#زمان
در اساطیر هزاران ساله ی ما از دو زمان سخن آمده ؛ زمان بی کرانه و زمان کرانه مند.
زمان بی کرانه مربوط به جهان مینویی است جهان غیر مادی ،جایی که زروان(خدای زمان ) هست و هم او سپنته مینو و انگره مینو را پدید می‌آورد و ستیز دو عنصر نور و ظلمت در جهان بی کران را به نوعی بنیان می نهد‌.
اما این ستیز فرساینده به سبب اینکه در بی کران اتفاق می افتد لاجرم بی کرانه خواهد بود و اتمامی نخواهد داشت جنگ در عالم بی زمان بی پایان است.
دقیقا برای پرهیز از این جنگ ابلهانه ی بی سرانجام و بی پیروز است که تصمیم بر آن میشود که زمان کرانه مند و طبعا گیتی محدود شکل بگیرد به دوازده هزار سال..‌
پس گیتی محدود در واقع میدان محدود جنگی محدود می شود و نهایتا نیکی است که بر بدی چیره میشود.
برای این دوازده هزار سال ( گاه نه هزار سال) نقشه ی راهی و طرحی هم افکنده شده یعنی هر هزاره یک مجموعه کار شکل میگیرد تا زه انتهای داستان برسیم. شاید مشخص کردن کارهای اساسی هر دوره آیتی برای اینکه انسان ایرانی #زمان_شناس شود و فرزند زمان خویش... اما این میان انفاق عجیبی می افتد
شاید با غلبه ی تام موبدان زرتشتی است که زمان گم میشود و به جای زمان گیتیک زمان مینویی سایه می افکند بر سرزمین ایران..
اسطوره زمان خاص خود را دارد و آن زمان #همیشه است. در حالیکه اقلیم خاک زمان محدود خود را دارد و هر انسان نیز زمان محدود تری دارد که برای پرثمر شدنش لاجرم باید زمان شناس باشد و کار درخور زمان را انجام دهد.
اما و شاید به سبب خوش آیند بودن زمان اساطیری و سختی درک زمان محدود انسانی و دشواری مسئولیت حاصله ازین شناخت بوده که انسان ایرانی بزرگترین استخر ماده مخدر تاریخ را مشف میکند و خود را در آن غوطه ور می نماید: آری #استخر_اسطوره ‌. شناوری در این استخر انقدر جذاب و نشئه آور است که انسان ایرانی سده هاست غرق در آن دارد حال میکند سده هاست که جهان گیتیک را از دست داده است.
به گمان من ملت ما هنوز که هنوز است وارد تاریخ نشده است.
تاریخ علم است. علم دسته بندی دارد. دسته بندی کارایی دارد . منظور از کارایی چیزی است که در فرصت محدود یک زندگی غمبار انسانی منجر به ساخت یک سازه ی پیش رونده شود مثل سازه هایی که ما در بسیاری از سرزمین های جهان داریم از ژاپن گرفته تا ایالات متحده...
اما وقتی به ایران و اساسا به منطقه ای که همان غربیهاش خاورمیانه نامیده اند نگاه میکنیم میبینیم تکرار در تکرار محصول زیست ماست. کأنه ما در یک‌ بی زمانی مطلق به سر می بریم و در بی زمانی طبعا پیشرفتی وجود ندارد‌.اصلا جسمانیت انکار میشود و وقتی جسمانیت نباشد هیچ چیز دیگری نیست..
نبود جسمانیت خیلی عالی است اما نه ذر جهانی که بنیادش بر جسم است.
شما نگاهی به مثلا تاریخ ادبیاتی، حکومتی، اعتقادی و... ایران بیندازید تا ببینید که چگونه لبریز است از بی زمانی.‌.
وامقی بود که دل داده ی عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
اصلا بگذارید سخن بسیار غریبی را برایتان بگویم که معلوم نیست از کجا و چطور شده کل جهان بینی ما: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا..
این سخن اسطوره وار علی الظاهر نه حدیث است و نه سخن از بزرگی زیسته در جهان محدود.‌.. سخنی است از جنس بی زمانی و حالا باید یک پرسش اساسی دیگر طرح افکند: برندگان و بازندگان زیستن در زمان بی کرانه چه کسانی هستند؟
انشاءالله نمونه های دیگری از اصرار بر زیستن در جهان بی زمان را ارائه خواهم کرد

#محسن_بارانی ۲خرداد۱۴۰۰
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#ما_و_زمان_پریشی 👆👆👆👆
آری ما تمایزی بین اسطوره و تاریخ نداریم نه که نفی اسطوره کنم نه... سخن بر سر گذر از مدار صفر درجه است.
سهراب اگر می گوید مانند پاندول بین نیلوفر و قرن برویم و برگردیم دارد جای دیگر را می گوید، مثنوی هم.
از تمام کتابهای مهم تاریخ معرفتی ایران ما غالبا بخشهای بی زمانش را برگزیده ایم. مردم که هیچ حتا تحصیل کردگان ادبیات نام شخصیت های اسطوره ای و کمی پهلوانی را میدانند اما از بخش تاریخی شاهنامه اصلا خبر ندارند.
از مثنوی همه بنا به صلاحدید حاکمیت داستان شگفت طوطی و بازرگان را همه بلدند اما داستان غریب مکر کردن وزیر یهودی برای رخنه در دین عیسی را نمی دانند چون این دومی تاریخ است و تاریخ تند و تیز است یک رویه است و به قدرتمندان نهیب میزند اما اسطوره چند وجهی است پس می توان هرگونه که خواستی بچرخانیش..
رفتار حاکمیت چند دهه ی اخیر را نگاه کنید چنان است که گویا تاریخی وجود ندارد و همه چیز از ایشان شروع شده است کسی که هشت سال هیجده سال هشتاد سال قدرت به دست بوده، چنان حرف می‌زند کأنه مردم یادشان نیست که ده سال پیش بیست سال پیش چه برشان آورده و واقعا هم مردم یادشان نیست و از قضا ایشان بسیار روی تاریخ گریزی مردم حساب باز کرده اند.
بگذارید باز نمونه ی دیگر بگویم؟!
چرا هنوز هم موزه در ایران جا باز نکرده و خلوت ترین مکانهای گردشگری است و وقتی هم که می روی کافیست از متخصصی که آنجا ایستاده دوتا سوال کتی تا بفهمی همه ی اینها هرچه هست #موزه نیست.
بماند تا ادامه ی این #زمان_پریشی ها .‌
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_زمان_پریشی (۳)

قبلا نوشتم که حاکمان اسطوره زیست ما #تاریخ_گریز و #تاریخ_ستیز اند. چون زمان ایشان #دوره ای است. یعنی وقتی می آیند خود را آغاز یک دوره و جهان جدید می بینند و اثباتشان ذاتا در نفی دوره ی پیشین است زیرا آن دوره به #زباله_دان_تاریخ پیوسته.
حاکم جدید خود را آغاز و انجام جهان می بیند لاجرم هیچ نیازی به تجارب گذشتکان ندارد چرا؟! چون گذشتگان یکسره باطل بوده اند و من حق و جاء الحق و زهق الباطل حکم است‌. حاکم بعد نمی تواند مآلا از نیکی های حاکم پیشین حرف بزند چون این کار داستانها می زاید. نخست اینکه اینکار نقد است و نقد روش میخواهد علم می خواهد و اینها #زمان مند اند به این معنا که شما باید تکلیف همان دسته بندی علمی را روشن کنید یعنی زمان را به کمیت های مشخص قابل اندازه گیری(هندسه) تقسیم کنید.
نکته دیگر این است اگر حاکم بعدی بپذیرد که حاکم قبلی خوبی داشته خود را نفی کرده است زیرا هر عقل سلیمی میپرسد: شاها شیخا بزرگا ... اگر طرف خوبی هم داشت نمیشد از راه کم هزینه تری به اصلاح بدیهاش می پرداختیم؟! و از خوبی‌هاش تعریف می کردیم و پر وبال می دادیمشان؟(دقت کنید این حاکم بعدی همان حاکم قبلی است ها)
آری زمان بیکرانه ی اسطوره به زمان کرانه مند تبدیل نمی شود و مانند اسطوره ما زنجیره های ابلهانه ی پایانها و آغازهایی را داریم که تکرار همند.
دقت کنید تمام دوره های ما به نام شخص است از هخامنشیان تا پهلوی.
ج.الف بلاخره قرار بود زنجیره ی تکرار های قبل را قطع کند اما نشد و دقیقا به سبب نگاه اسطوره ای به جهان گیتی.
و ساختار سیاسی اش ملغمه ای شد که جز کاستن و فرسودن حاصلی نداشته بگویم چرا؟
خب هخامنش ، ساسان ، اشکان ، اموی، عباسی، صفوی و.‌. همه شخص بودند نه فکر.
فکر ادامه پیدا میکند اما شخص نه..
نه که شخص فکر ندارد، دارد اما وقتی بمیرد تمام است دیده اید که تمام دوره های #پدرنام یک شاه بسیار موثر دارند و بعدش هم افول..
سخن این است که طبق زمان بی‌کرانه مهلت آن فرد هم بی‌کرانه است او شاه است رهبر است تا وقتی که مرگش برسد. تلاش انسان برای تقسیم بندی زمانی آنکس که در راس قدرت است تلاشی برای خروج از زنجیره ی تباه اسطوره است.و در کشورهایی که اوضاع بهتر است مدت زمان مشخص تر است. مقایسه کنید فلان کشور نهایتا دو دوره ی چهار ساله رییس جمهور دارد و بعدش هم طرف نمیتواند برگردد(چون انسانهای کشور عمر ابدی ندارند که تو اگر شعور و شرف داشتی ۸ ساله می توانستی کارها کنی) و برخی کشورها دو دوره ی مثلا هفت ساله با یک دوره ی ملیجک و دوباره ۱۴ سال بعدی..
و ج.ا می خواست همه چیز را با هم داشته باشد رییس جمهور ۲دوره ۴ ساله که بعد باز میتواند بیاید و رهبری که مادام العمر است. این است که ذاتا بین این دو نهاد درگیری داریم یکیش مال جهان مینوی است با همه ی بی کرانگی و قدسیت و بی چون و چرایی اش و یکی مال جهان گیتی است با همه ی محدودیت و زیر تیغ بودن و... بدین ترتیب تنها دوره ای که قرار بود بشکند زنجیره ی قبل را دوزنجیره شد. زمان بیکران نشست بالای سر زمان کرانه مند.. این است که نه برکات آن را داریم و نه این را و این تداخل دارویی بیشتر ضعف و سرگیجه و ... در پی داشته است.. تا بعد...
الحمدلله اولا و آخرا
#محسن_بارانی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
VID-20210527-WA0027.mp4
4.6 MB
#وبینار_مرگ
#این_راز_سر_به_مهر

دوستان می پرسند:
-این چه موضوعی است؟
- آیا در این شرایط عجیب که جامعه ی ما گرفتارش شده، موضوع بهتر یا امیدوار کننده تری نبود که..؟
- به نظرتان اکنون وقت این حرفهاست؟
- چیزی که نیست چرا درباره اش حرف بزنیم؟
- چه فایده یا فوایدی دارد در باره مرگ سخن گفتن؟ و..
شاید این مجموعه نشست ها تلاشی باشد برای پاسخگویی به چنین پرسشها و بیشتر از آنها..
مختصر اینکه:
کسی زندگی را نیک میسازد که مرگ را نیک دریافته باشد
ما انسانها چندان با مرگ بیگانه نیستیم بارها و بارها در تنگناهای عجیب زندگی او را به اصرار و التماس طلبیده ایم و او نیامده..
گویی شعوری دارد مرگ و #زمان خویش را می داند
از آن تنگنا گذر که کردیم، زیر چشمی نگاهی توام با ترس ، احترام و تشکر انداخته ایم به سایه ای نزدیک که؛
- چه خوب شد که نیامدی
من از آن تنگنای سیاه و تباه بیرون آمدم و بعد از آن، چیزها دیدم و چشیدم که اگر تو می آمدی نمی توانستم ببینم بچشم و..رنگها، عطرها،صداها،مزه ها و..
می دانم تو آخرین دیدار منی در جهان اما فعلا دور بمان ای رفیق مهربان،هنوز مرا کارهاست درجهان من باید جهان را زیباتر کنم..
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت_های_پریشانی
پیرامون #میرایی_و_نامیرایی
به بهانه ی پرسش استاد ارجمند دکترمحمودی

گویند بهشت است همان راحت جاوید
جایی که به داغی نتپد دل ، چه مقام است؟

استاد عزیز #دکتر_محمودی در نشستی با موضوع مرگ(این راز سر به مهر) پرسشی را پی افکندند وخواستند همراهان پاسخی ارائه کنند
- اگر جامی از چشمه ی زندگانی به شما پیشکش شود،می نوشید یا نه؟
من نیز روایت خود را ازین پرسش طرح می کنم
نخست آنکه می اندیشم در طرح این پرسش هدف نوعی تمرین فلسفیدن است.کاری که دغدغه ی ایشان و هر انسان جستجوگر حقیقت جویی است.فرستادن ذهن به سرزمین های راز آلود و تاباندن نور به ابعادی از وجود که تا لحظه ای پیش از چشم ما نهان بوده نیاز اصلی رشد انسانی و جوامع بشری است
اینکه بنشینیم و نتایج میرایی یا نامیرایی را حدس بزنیم و به اندیشه مستند کنیم بزرگترین کارهاست و جالب اینکه دست کم در این مورد قوه ی خیال است که ما را می برد به سرزمین نامیرایان
اما به گمانم اگر بشود در همین پرسش کلان پرسشهای دیگری را به ذهن راه داد داستان سفر زیباتر میشود.
مثلا؛
میرایی محصول چیست؟ میرایی میوه ی کدام شاخ کدام درخت کدام باغ کدام اقلیم است؟ چرا ما انسانها میمیریم؟ آیا اصلا تعریف مشخصی از مردن داریم؟ در ذهن اغلب ما مردن در چند دقیقه یا ثانیه اتفاق می افتد یا نهایتا ایام #احتضار ، آیا واقعا این است مردن؟ میرایی و نامیرایی چه رابطه ای با زمان دارند؟ آیا در کشتی گردان زمینی که ما زندگی می کنیم و او را باشندگانش را حکمران مطلقی است به نام #زمان ، امکان یا حتا تصور نامیرایی ممکن است و معقول است؟ یعنی میشود تصور کرد محصول اقلیم وجود که در این شکل، ابتنایش بر #کون_و_فساد است ، بشود میوه ی نامیرایی؟ به عبارتی آیا در کشتی ذاتا روان وجود (که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند)میتوان ساکن شد؟
به نظر این پرسشها و بیشتر از اینهاست که ما را به هدف مفروض سوال ( فلسفیدن) نزدیک میکند
نکته ی دیگر اینکه :
ما انسانها،در کنار همه ی بودهای دیگر،و با تمام ویژگی های آشکارا و نهان مان( کشف شده و کشف ناشده) محصول کارخانه ی وجودیم. کارخانه ی شگفتی که پهلو به پهلوی بی نهایت می ساید. وگرنه نمی گفت:
اندر دل من هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره ای راه نیافت

باری ما یکی از میوه های باغ گیهانیم، جهانی که تک تک ذراتش در آمد شدی همیشگی اند و تمام بودنمان برآمده از همین ذرات عیان و نهان است.اگر در این میان ذره ای متوقف شود کل کیهان متوقف خواهد شد‌ که گفت:

اگر یک ذره را برگیری از جای
فروپاشد همه عالم سراپای

روشن است که ساخت_واژه ی کهن و شگفت #نظام_احسن محصول همین گونه تاملات است. آنچه شادی و غم یا لذت و الم می نامیم در چهارچوب همین پیکره معنا می دهد و قطعیت مطلق دارد وگرنه خیام دردمندانه آرزو نمی کرد:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را زمیان
از نو فلکی دگر چنان ساختنی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان

لازمه ی تولید میوه هایی دیگر نه حتا کوفتن و از نو بنا کردن،که برداشتن (امحاء) جهان و از آغاز بنیان نهادن جهانی کاملا متفاوت است و این نتیجه گیری همیشگی است چراکه همین صدای حزن آلود سیصد چهارصد سال بعد باز در زیر گنبد معرفت_اندیشی ایران می پیچد و اینبار از نای حافظ:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی

در مطالعه ی آثار معرفتی در زبان فارسی طرح مطالبی همانند آنچه آمد فراوان است. اما بخش بزرگی از این جستجوگران از منظر تجربه ی زیسته ی خویش نهایتا به مفهوم یکپارچگی هستی رسیده اند. آنچه متولیان رسمی دین در طول تاریخ از توحید جا انداخته اند و چیزی جز شرک نیست ، صرفا یگانگی خدا نیست.هستی با همه ی رنگارنگی و تکثرش نه فقط یک پیکره ی واحد که یک #واحد است. اصلا در هستی ما کدام دو را داریم؟ بخصوص در عالم انسان و موضوعات مربوط به آن غیر از یگانه بودن خودتان ( هرچند قریب باشد به دیگری) چیزی هست؟ اگر خدا یگانه است و جهان یگانه است ما هم به عنوان محصول باغ جهان یگانه ایم. مگر ممکن است لذت ها و الم ها و شادی ها و غم های ما یک شکل چشیده شود؟
و از قضا جذابیت زندگی هم در همین است.
زیستن در دهان مرگ هنر بزرگ است و پر از آنات پرشور و شر (دقت کرده اید شور با شر می آید؟!)
هماغوشی با محبوب و در هم تنیدن و به هم پیچیدن در سایه ی مرگ لذت بی انتهاست وگر نه بگویند بفرمایید نه فراقی است نه دردی و نه داغی بروید لذت ببرید؟
واقعا تصور می کنید چنین چیزی میشود؟! و اگر بشود خریدارانش چه کسانی خواهند بود؟!
اینکه در لحظات دیدار با پدر و مادر و فرزند و دوست در اعماق روحت باخبری که این دیدار به نادیدار می‌رسد ، دیدار را جذاب می کند. اینکه در نادیدار ها می دانی میشود که مجال دیداری فراهم بشود موجب زندگی می شود. و همین است که اغلب معرفت اندیشان دقیق بین‌ تر ما ستاینده ی فراق، نا امیدی و مرگ بوده اند:
ادامه 👇👇👇
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#پژوهشی_درقصه_اصحاب_کهف

تاریخ چیست؟انواعش کدام است؟ اگر تاریخ وقایع محسوس داریم آیا میتوان گفت تاریخ وقایع معقول نیز داریم؟ یا تاریخ روح؟!

زمان در این انواع تاریخ چه ماهیتی دارد؟ اگر ساحات مختلفی داشته باشند آن تاریخها، طبعا مفهوم #زمان را باید به شیوه ای دیگر دید؟زمان هم انواع دارد؟

داستانهای قرآنی کدام تاریخ را شرح میدهند؟ بطن های بی پایان قرآن را در کجاها و چگونه باید جست؟ تفسیر، تعبیر و تاویل درباره ی داستانهای قرآنی چه وجوهی دارد؟ و....

اینها و دهها پرسش دیگر، سوالاتی است که به ذهن انسان پرسشگر ِ بیتاب حقیقت میرسد وقتی که مثلا قصه ی اصحاب کهف را از قرآن میخواند...

#جلال_ستاری پژوهشگر دقیق النظر حوزه ی اساطیر، فرهنگ و دین سالها پیش کتابی مختصر (۱۲۸ صفحه) درباره ی یکی از پرآوازه ترین داستانهای قرآنی نوشته که خواندنش برای جانهای بیقرار مغتنم است.

او روایات مسیحی، اسلامی و داستانی را ازین قصه با تکیه بر کتب تاریخی و تفسیری و... بررسی کرده و آنگاه تلاش کرده به #ورای_حجاب هم نوری بتاباند.

نویسنده با تکیه بر دانسته های اساطیری_معرفتی خویش از #مثنوی شریف هم مدد گرفته تا ابعادی نهان ازین داستان را پیش روی ما بگذارد.

هرچندممکن است برخی بخشهای این کتاب برای کمتر آشنایان با زبان رمزی دشوار بنماید اما هیچ انسان جستجوگری که درد دانستن دارد از خواندن چنین کتابی صرف نظر نخواهد کرد...

با توجه به ماه قرآن، به نظرم رسید خواندن این کتاب که نشرمرکز آن را بارها به چاپ رسانده، بسیار مغتنم است..

شک ندارم بعد از پایداری در خواندن این کتاب معرِّفش را از دعای خیرتان بی بهره نخواهید گذارد که اهدنا الصراط #المستقیم...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#پژوهشی_درقصه_اصحاب_کهف

تاریخ چیست؟انواعش کدام است؟ اگر تاریخ وقایع محسوس داریم آیا میتوان گفت تاریخ وقایع معقول نیز داریم؟ یا تاریخ روح؟!

زمان در این انواع تاریخ چه ماهیتی دارد؟ اگر ساحات مختلفی داشته باشند آن تاریخها، طبعا مفهوم #زمان را باید به شیوه ای دیگر دید؟زمان هم انواع دارد؟

داستانهای قرآنی کدام تاریخ را شرح میدهند؟ بطن های بی پایان قرآن را در کجاها و چگونه باید جست؟ تفسیر، تعبیر و تاویل درباره ی داستانهای قرآنی چه وجوهی دارد؟ و....

اینها و دهها پرسش دیگر، سوالاتی است که به ذهن انسان پرسشگر ِ بیتاب حقیقت میرسد وقتی که مثلا قصه ی اصحاب کهف را از قرآن میخواند...

#جلال_ستاری پژوهشگر دقیق النظر حوزه ی اساطیر، فرهنگ و دین سالها پیش کتابی مختصر (۱۲۸ صفحه) درباره ی یکی از پرآوازه ترین داستانهای قرآنی نوشته که خواندنش برای جانهای بیقرار مغتنم است.

او روایات مسیحی، اسلامی و داستانی را ازین قصه با تکیه بر کتب تاریخی و تفسیری و... بررسی کرده و آنگاه تلاش کرده به #ورای_حجاب هم نوری بتاباند.

نویسنده با تکیه بر دانسته های اساطیری_معرفتی خویش از #مثنوی شریف هم مدد گرفته تا ابعادی نهان ازین داستان را پیش روی ما بگذارد.

هرچندممکن است برخی بخشهای این کتاب برای کمتر آشنایان با زبان رمزی دشوار بنماید اما هیچ انسان جستجوگری که درد دانستن دارد از خواندن چنین کتابی صرف نظر نخواهد کرد...

با توجه به ماه قرآن، به نظرم رسید خواندن این کتاب که نشرمرکز آن را بارها به چاپ رسانده، بسیار مغتنم است..

شک ندارم بعد از پایداری در خواندن این کتاب معرِّفش را از دعای خیرتان بی بهره نخواهید گذارد که اهدنا الصراط #المستقیم...

الحمدلله اولا و آخرا

@Niyazestanbarani
🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹
#یادداشتهای_پریشانی #محسن_بارانی #دل_گلایه_های_میانسالی(۱)

وقتی در نوجوانی رسیدیم به ان دوبیت پرآوازه ی مهیج که معلوم است چرا در کتابهای نوجوانی جا داده بودند. هم‌ شاگردی بغل دستیم در تمام راه بازگشت به خانه با شور و هیجان از من می خواست هی دو بیت رت بخوانم تا او حفظ کند.
دست تکان می داد ( که شمشیر می زند ) با چهره ای سرخ و برافروخته فریاد می کشید ( که در میدان نبرد است) و می چرخید ( که رقص پیروزی است ) و من با بی میلی می خواندم:
مهتری گر به کام شیر در است
شو‌ خطر کن ز‌ کام شیر بجوی
یا بزرگی و عز و نعمت و جاه
یا چو‌ مردانت مرگ روی آ روی
شاید من هرگز شجاع نبوده ام. هنوز هم کسری از آن چه را مردم شجاعت می شمارند حماقت می بینم.
شاید من نسبت به سنم بیشتر کتاب خوانده بودم چرا که محصول زنده گی مهتران سروری طلب را دیده بودم. نهر نهر خون بی گناهان ، کوه کوه استخوان شکسته ی بی پناهان ، مناره مناره چشم هایی که در همه ی تاریخ درد بی درمانشان دوخته شده بودند به آسمان ، افق تا افق آه های سوزان... من سرنمون تمام کسانی را که سروری می جستند در افراسیاب دیده بودم و فرعون ، خاکستری ترش را در کاووس که اتفاقا این خاکستری چقدر خاک برسری تر بود..
به این قرار راهم از همه جدا بود بویژه آنان که ( تحت هر نام و پشت تابلو ) برای وضع بهتر #دیگران (؟!) بهترین ابزار را کسب قدرت می دانستند و تکیه زدن بر مساند مهتری و سروری .. چرا که دیده بودم ایشان چنان خواهند شد که آن #دیگران از بن جان، خواهان بازگشت به ایام پیشین می شدند. زیرا هرگز نمی توان با یک چیز ذاتا فاسد فساد را مرتفع کرد.
از نوجوانی پیر بودم مثلا فوق اعتراضم این بود در زمین فوتبال..
در تیم نوجوانی مان کسی اندازه ی من نه تمرین می کرد نه هوش فوتبالی داشت و نه در زمین هنر نمایی می کرد مقررات تیمی و شخصی هم همه بیست ... وقتی مربی مرا فیکس نمی گذاشت و کسانی دیگر را به دلایلی همیشه مرسوم می فرستاد توی زمین، هرگز معترض نبودم مربی بود صاحب تشخیص. اگر در نیمه تعویضی نمی شد.من یک ربع آخر لباس می پوشیدم و می آمدم بیرون . یک روز مربی کمین کرد تا حالم را بگیرد.
- کی گفته لباس بپوشی؟! شاید یک ربع ده دقیقه ی آخر قراره تعویض بشی
- آره آقا شما درست می گی اما من بازیکن یه ربع ده دقیقه ی آخر نیستم و...
می زدم بیرون. اهل #کام_شیر نبودم اما خطوط و مرزهای خودم را همیشه داشته ام.. از مرگ هم خوشم نمی آمد و نمی آید به استقبالش بروم چون باور داشتم مرگ خود در زمانش خواهد آمد وگرنه عرب اجل اش نمی خواند و ایرانی #زمان. مرگ یک شدن بود و هست در سیری که زنده گی است خودش یه جایی یک زمانی #میشود..
بزرگی و عز و نعمت و جاه هم اساسا برایم تعریف دیگری داشت هنوز هم معتقدم: هنرمند هرجا رود قدر بیند و بر صدر نشیند..
این را ماشین مدل بالایی که زیر پایم بود به‌من آموخت وقتی هر روز برای گرفتن روزنامه میرفتم و خوش و بشی احترام آمیز با صاحب دکه و... آن روز همین که ایستادم طرف سرش را خم کرد ببیند این ماشین خفن چه می خواهد؟ مرا که دید صاحب چهره ای شده که هنوز پس از پانزده بیست سال فراموشش نمی کنم و ... آن لحظه ی بزرگ کشف به من گفت: آن همه حرمت و تعظیم نه برای من که برای آن حجم خوش ترکیب بوده و مگر من راضی می شوم که به خاطر خردک چیزی( که گیرم محصول زنده گی من نیز هست) محترم داشته شوم.. اگر کسی مرا به خاطر من می خواست کلید نهان خانه ی جان به رایگان داشت. آری علم و هنر هم محصول من است اما مشخص است جنسش به جان نزدیک تر است سبب محبوب تر بودنش نیز همین‌ هم رنگی با جان است.
راستی چرا عشق مادر و پدر پاک ترین است؟ معلوم است که پدر و مادر سالم با محصولات زنده گی فرزند خوش حال تر می شوند اما سبب محبوبیت فرزند نزد پدر و مادر این نیست. که پدرم گفت: تو بزرگترین دانشمند یا هنرمند جهان هم که بشوی، هزار سال دیگر هم #پسر_منی چیزی که من به دخترم می گویم : تو هرچه هرچه که بشوی پاره ی تن منی..
آری بزرگی و عزت در نظر من همان بود که حافظ می گفت: مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن/ که در طریقت ما غیر ازین گناهی نیست..
یا آنکه سعدی می گفت:
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود
نیرزد آن که دلی را ز خود بیازاری‌..
آری از آن روز که آن دوبیت را می خواندیم سی/ سی و پنج سال می گذرد و در تمامی این سالها من نیز زمین را سبز خواسته ام و عشق را شایسته ی زیباترین زنان و زیباترین زنان را در تمام جهان و زمان دیده ام از سیندخت و رودابه تا کتایون و گردویه بگیر و بیا تا مادر و مادر بزرگ هایم و...
#یادستان

نمی‌دانم کسانی که #قمارباز داستایوسکی را خوانده اند، گیر کدام بخش داستان اند؟
من در آن تابستان داغ چهارده پانزده ساله‌گی وقتی دوبار این رمان را خواندم اسیر همان بخشی شدم که شخصیت داستان در یک شب استثنایی رسیده بود به زمانی که #زمان/اش بود... و می‌برد و می‌برد من نه فقط در دل که با زبان فریاد می‌کشیدم بر سرش که پاشو کار تمام است. همه‌ی بدبختی‌ها و فلاکت‌ها و.‌.. پایان یافته، پاشو و برو دنبال یک جهان بهتر همین قدر بس است پاشو میز را ترک کن...
و مرد قمارباز میز را ترک نکرد تا به تباهی و افلاسی رقت انگیز تر از پیش برسد.
و من سال‌ها اسیر این حس و حال بودم سال‌ها..
بعدها چیزی را فهمیدم که مشکلم را حل کرد هرچند چیزی از اندوهم نکاست.
من در نوجوانی و بعدها در جوانی طبعا داشتم با ذهن و زبان و جهانی که سالم بود ماجرا را میدیدم و آن خواسته‌ها محصول یک وجود بالنسبه سالم است. کسی که غرق قمار است اساسا وجودی سالم ندارد که به چیزهایی بیندیشد که تو می اندیشی... او با توجه به #بودن/اش نباید از سرمیز برخیزد او خواهد ماند تا تباهی و سیاهی وجودش به حدادنای خود برسد و .... می‌رسد..
باری شما هم گاه درمانده‌ی رفتار عجیب دیگران می‌شوید و فکر می‌کنید که مثلا انجام فلان کار ساده یا گفتن ساده ترین جمله ی جهان که کاری ندارد پس چرا فلانی.... ؟!
یادتان نرود او که غرق یک بیماری ، ناراستی یا ناسالمی است... نهایتا به جایی می‌رسد که می‌شود خود این‌ها او اصلا و ابدا نمی‌تواند به چیزهایی بیندیشد یا عمل کند که یک وجود نسبتا سالم می اندیشد و عمل می‌کند...

@niyazestsnbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشت‌های_قرآنی

... بارها از اینکه قرآن هم ابراهیم را #فتی خوانده هم اصحاب کهف را حیرت کرده‌ام. اولی در تمام عمر مبارزی مهاجر و در حرکت و در معرض آزمایش‌های گوناگون و... بوده و سربلند بیرون آمده از آن‌همه فراز و فرود و دومی‌ها گروهی که از قیادت یک طاغوت بیرون رفته‌اند و سالهای سال در غاری امن خفته‌اند... چرا این هردو را باید #فتی نامید؟
و پاسخ‌ها و پاسخ‌ها. یکیش اینکه؛
اصحاب کهف پس از احیای مجدد و رجعت به دیار خویش دیدند مردم تازه از مرزهای کفر و شرک گذشته عبور کرده‌اند و ایمانی دیگر عرف روزگار شده است. (چیزی که ایشان می‌خواسته‌اند.) اما چرا برنگردند و از داستان شگفت خود بهره‌ها نبرند و مقام‌ها کسب نکنند؟! پاسخ کوتاه اما بسیار بلند است و ژرف.
#زمان
زمان و زمانه دیگر شده و زمان و زمانه ی ایشان نبوده. اینان این نکته‌ی شگرف را دریافتند وقتی زمان زمانه ی تو نیست کنار کشیدن نشانه‌ی #فتوت است و ماندن نشانه‌ی ناجوانمردی ...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹