روش زندگی زیبا
1.62K subscribers
9.09K photos
913 videos
9 files
1.74K links
#روانشناسی
#زناشویی
#سکستراپی


فقط به جهت تبلیغات به آیدی زیر پیام بدید👇

@milyouner

مشاوره قبل و بعد از ازدواج: 👇
@online_mt

پیج اینستاگرام
https://www.instagram.com/info.story/
Download Telegram
در این شب
میان های و هویِ تاریکی
دلت را به همان خدایی بسپار
که
یک کهکشان را معلق نگه داشته
تا تو آرام بخوابی!


🍃 @infostory 🍃
سلام دوستان
امروزتان پر از بهترینها
زندگیتان پر از برکت
دلتان پر از نغمه‌های خوش زندگی
و زندگيتان پر از
سلامتی و تندرستی

نگاه خدا همراه لحظه هاتون

🍃 @infostory 🍃
🌱#ماساژور

لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673

#قسمت_بیستوپنج

با ناباوري گفت م
_اين دروغه..بخدا..فقط يه بار صاحب كارم اومد..نميتونين اين
كارو كنين من با شما قرار داد دارم اين وقت سال خونه از كجا
پيدا كنم؟
بي توجه به التماساي من گفت
_من نميدونم مشكل خودته تا اخر هفته وقت داري تخليه
كني وگرنه خودم اسبابتو ميريزم بيرون
بعد از زدن حرفاش پشتشو بهم كرد و رفت چندتا از همسايه
هاي فضول جلو دراشون بودن و داشتن گوش ميدادن با
عصبانيت در و كوبيدم و پشت در ولو شدم
"همه ي اين بدبختيام فقط تقصير يه نفر بود.دامون"
با اون حجم عظيم عذابي كه امروز بهم وارد شده بود ديگه
توان اين يكيو نداشتم با بدبختي رفتم داخل
اومدم كيفمو بندازم گوشه ي اتاق كه صداي پيام گوشيم بلند
شد درش اوردم كه ديدم پيغام از طرف دامون دار م
بازش كردم و باخوندن هر خط از پيامش بدنم يخ زد..
"پنج روز بعد"
خالي از هر حسي از در محضر اومدم بيرون و به سمت ماشين
سفيد رنگ دامون حركت كردم در جلو باز كردم نشستم روي
صندلي به برگه ي توي دستم نگاهي انداختم...صيغه نامه
دوساله ي من با دامون..!
باخوندن هر خطش بيشتر به حماقتي كه كرده بودم پي
ميبردم ولي ديگه براي پشيموني دير بود اهي كشيدم و برگه
رو توي كيفم گزاشتم و به بيرون خيره شد م
اونم بي حرف مشغول رانندگي بود نميدونستم مقصدش
كجاس و برام اصلا اهميتي نداشت من ديگه رسما خودمو
فروخته بودم پس چه اهميتي داشت كه كجا داريم ميريم!!
يادپنج روز قبلٌ اومدن صاحب خونه و خوندن پيامش
افتادم..كه گفته بود همه ي اين كارا رو اون كرده و تنها راه
خلاصي از اين بدبختي بي پولي بودن باهاشٌ پذيرفتن كارايي
كه ازم ميخواد هست!..
تو اين چند روز هر كاري از دستم برميومد انجام دادم تا كار
و جايي براي موندن پيداكنم ولي بي فايده بود..و شبها دست
از پا دراز تر به خونه برميگشت م
"از طرفي هم داروهايي كه هيلا استفاده ميكرد خيلي گرون
و كمياب بودن"همه اينا باعث شد تا سر زندگيم و شرافتم
معامله كنم زندگي خودمو تباه كنم تا خواهرم با ارامش زندگي
كنه...
حالا تو سن ١٧ سالگي شده بودم يه زن صيغه ايي كه حتي
اسم شوهرشم تو شناسنامش نيست!!

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
از 35 سالگي به بعد روزانه 7000 سلول مغز از بين ميرود
س.ک.س باعث ساخت سلولهاي جديد در مغز ميشود.
هر چه تعداد دفعات س.ک.س بيشتر باشد سلولهاي بيشتري در مغز توليد ميشود.

🌱 @new_method
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥#کلیپ

اشتباهات زنان
و مردان در رابطه

🎤دكتر آزيتا ساعيان

🌱 @new_method
زن نیستم
اما
زنی را میشناسم
كه پاى تمام قول هاى مردانه اش
ایستاده است
و من
مادر، خطابش میکنم...

🌱 @new_method

رابطه جنسی فقط و فقط زیر مجموعه رابط زناشویی یعنی پس از ازدواج باید باشد حتی در دوران عقد هم انجام این رابطه توصیه نمی شود به جاش معاشقه می تواند یکی از عوامل ضروری باشد برای نشان دادن احساسات البته تعادل را فرا موش نکنید اینطور نباشد که هر دفعه که با نامزد خود بیرون می روید دنبال یک محیط خلوت باشید که به انجام اعمالی مثل لب گرفتن و .. بپردازید . سعی کنید برای حفظ رابطه ، رفتارهای مخصوص و در خور آن را در جای خود انجام دهید تا تاثیرش را درست بگذارد .

🌱 @new_method
💑 رابطه جنسی تنوع زیادی دارد و به شرط رعایت بهداشت آن، از نظر علمی و حتی شرعی مضر نمی باشد

👈 با تنوع از رابطه جنسی با همسرتان نهایت لذت را ببرید

🌱 @new_method
در این شب
میان های و هویِ تاریکی
دلت را به همان خدایی بسپار
که
یک کهکشان را معلق نگه داشته
تا تو آرام بخوابی!


🍃 @infostory 🍃
الهی؛
زیباترین
انرژى هاى
مثبت را نصیب
دوستانم
گردان تا؛
تقدیرشان
آنگونه که
تو مى پسندى
مهیّا شود…

روزتون شاد و پر از خیر و برکت


🍃 @infostory 🍃
🌱#ماساژور

لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673

#قسمت_بیستوشش

نميدونم كي اشكام جاري شده بودن كه با حس شوري دور
لبم به خودم اومدم و دستي به صورتم كشيدم..ماشين از
حركت ايستاد به اطراف نگاهي كردم
جلو ي خونه ايدا اينا بوديم متعجب به دامون نگاه كردم كه
چند بوق زد و بعد چند دقيقه هيلا خوشحال از در حيات
بيرون اومد سوار ماشين شد شاد سلامي كرد جوابشو به گرمي
دادم و رو به دامون گفتم
_چه خبره!?
بي خيال شونه ايي بالا انداخت و ماشين و به حركت در اورد
و گفت
_هيچي ميريم بيرون ناهار ميخوريم بعدم شهرباز ي بعدم
ميريم خونه..
از اين مهربوني يهويش ابرويي بالا انداختم كه هيلا خوشحال
از گردن دامون اويزون شد بوس محكمي رو لپش كاشت و
گفت
_مرسي عمو جون من عاشق شهربازيم
اون روز تا شب بيرون بوديم و اخر شب خسته و كوفته به
خونه ي جديد دامون كه طبقه ي اخر يك برج بزرگ بود
رفتيم
دامون هيلاي غرق خواب و بغل كرد بالا رفتيم وارد خونه
شديم كليد برق و زد خونه روشن شد يه اپارتمان بزرگ
دوبلكس كه به طرز زيبايي ديزاين شده بود
هيلا رو توي يكي از اتاقا گزاشت اومد بيرون وسط سالن
بلاتكليف ايستاده بودم كه گفت
_اتاق ما طبقه ي بالاس
با شنيدن حرفش با استرس اب دهنمو قورت دادم به طرف
اتاق مورد نظر حركت كردم به اينجاش ديگه فكر نكرده بودم
كه امشب قراره چي بشه و چي در انتظارم ه...!
وارد اتاق خواب بزرگ طبقه ي بالا شدم..برخلاف شركتش كه
همه در و ديوارا سياه بود اينجا همه سفيد بود
از ديوارا گرفته تا سرويس خواب و كمدا
درمانده دست از اناليز كرد اتاق برداشتم به طرف تخت رفتم
و روش نشستم نميدونستم الان بايد چيكار كنم...طولي
نكشيد كه دامون وارد اتاق ش د
بهم نگاهي انداخت و گفت
_چرا نشستي لباساتو عوض نكردي؟!
_خوب..خوب من كه وسيله هامو هنوز نياوردم اينج ا
_ديگه احتياجي به اون وسيله ها نداري تو كمد همه چي
هست
از تعجب ابرويي بالا انداخت و چيزي نگفتم اومدم از جام بلند
بشم و به طرف كمد برم كه با صداش متوقف شدم
_بشين خودم برات ميارم چي بپوشي
به طرف دراور رفت و بعد از زير و رو كردنش يه لباس خواب
ابي كاربني كوتاه و به شدت باز به طرف گرفت و گفت
_اووم چطوره؟!فكر كنم بهت خيلي بيا د
اب دهنمو قورت دادم گفت م
_توقع داري اينو بپوشم،؟؟
چشماشو درشت كرد و گف ت
_اوه توقع ندارم بايد اينو بپوشي هرچي كه من گفتم هركاري
كه من خواستم يادت كه نرفته؟

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg
#خانومی

میدونستی که شک داشتن به همسرت میتونه یکی از عوامل سردیت توی روابط جنسیت باهاش باشه

شک و احساس خیانت از آفتهای شایع میل جنسی زنان و همچنین مردان میباشد.

🌱 @new_method
همه زن ها می‌توانند....
يک زنِ واقعى و كامل باشند...
يک مادرِ مورد اعتماد باشند...
اگر مَرد زندگى شان،به اندازه كافى مَرد باشد ...

#لیلی_بخشی

🌱 @new_method
#تربیت_فرزند 👨‍👩‍👧‍👦
"من میخوام سیگارو ترک کنم
ولی پدرم اجازه نمیده"

پوستر خلاقانه با موضوع "دودِ دست دوم سیگار"

دود دست دوم، دودی است که اطرافیان فرد سیگاری استنشاق می‌کنند.

به خاطر فرزندت ترکش کن


👩‍👧‍👦 @koodak_madar_method



اصـلاً #زن ها را نمی شـود
به امـانِ خـدا رهـا كرد..
هر چقـدر هم كه بگویی
لـوس می شوند
رويشـان زيـاد می شود
باز بايـد چـهـار چشمـی
هـوايشان را داشتـه باشـی
خـــودت را نگـاه نكن
با يک دود كردنِ سيــگار
با يک قـدم زدن
با يک موسـيقـی
می شوی مثـلِ روزِ اولـت...
زن ها اما دلشـان
يک آغــوش می خواهد و بـس...


#علی_قاضی_نظام

🌱 @new_method
برای رسیدن به یک #رابطه_جنسی خوب دقیقا همان چیزی که در ذهنتان است را بیان کنید
به او بگویید که از شنیدن و دیدن چه جملات و رفتارهایی بیشتر لذت می برید و به لحاظ جنسی #تحریک می شوید.
🌱 @new_method
#خانمها_بخونن

#خانم_ساده_اما_زیبا

چیزی که زن دارد و مرد را تسخیـر می کندمهربانی اوست نه سیمـای زیبایش.

👫شخصی با یک بازیگر زیبا ازدواج کرد، پس از مدتی طلاق گرفت و با زنی ساده اما مهربان ازدواج کرد.
دیگران او را سرزنش کردند.اما او پاسخ داد شما چهره واقعی او را در زمان عصبانیت و بد اخلاقی ندیده بودید و الا هیچ وقت مرا سرزنش نمی کردید و بالعکس این همسرم درست است که زیبایی آن زن را ندارد ولی وقتی لبخند می زند زیباترین زن دنیا می شود.

🌱 @new_method
« رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ »

خدایا
آنچه را که طاقت آن نداریم بر دوش ما مگذار...
(بقره-۲۸۶)



شبتون آرووم

🍃 @infostory 🍃
سلام

صبحتون بخیر
یک روز بی نظیر
یک لبخندازته دل
یک شادےبےبدیل
یک خداےهمیشه همراه
باهزارآرزوے زیبا

تقدیم لحظه هاتون

روزی سراسر شادی و برکت
را برایتان آرزومندم

🍃 @infostory 🍃
🌱#ماساژور

لینک قسمت اول👇
https://t.me/c/1411171179/12673

#قسمت_بیستوهفت

لباسو به طرفم پرت كرد و رفت رري كاناپه نشست و بهم
چشم دوخت
_خوب يالا عوضش كن تو ديگه الان زن صيغه ايي مني ازچي
خجالت ميكشي؟
كلمه ي صيغه مثل مته رو مخم بود اعصابمو بهم ميريخت
سعي كردم به خودم مسلط باشم به طرف حموم گوشه ي اتاق
رفتم تا اونجا لباسمو عوض كنم كه باز صداش بلند شد
_كجا كجا؟ ؟
_خوب ميرم لباسامو عوض كنم
_لازم نكرده همين جا عوض كن
وايي عجب ادم بيشعوري بود واقعا نميفهميدم برام سخته اين
كار!با ب يچارگي بدونه اينكه نگاش كنم شروع به در اوردم شال
مانتو كرد م
سنگيني نگاهش بدجوري روم بود داشت خفه ميكرد نفس
عميقي كشيدم تا اضطرابم كم بشه
با دستايي لرزان شلوارمو پايين كشيدم و از پام در اوردم
تيشرتمو سريع از تنم خارج كردم اومدم لباس خواب زود
بپوشم كه باز صداش بلند شد سرمو بلند كردم و بهش چشم
دوختم كه اشاره ايي به شورت و سوتينم كرد وگفت
_اونام در بيار
دوست داشتم سرش جيغ بزنم و به فوش ببندمش ولي جلوي
خودمو گرفتم كه باز گف ت
_اگه نميتوني خودم بيام هوم؟
سر ي به نشانه ي نفي تكان دادم سريع شورت و سوتينمو در
اوردم و لباس خواب و پوشيدم سرمو بلند كردم نفسي بكشم
كه دامون توي يك قدميم ديدم و...
نيش خندي زد و گفت
_اين همه عجله و استرس براي چيه؟؟من ديگه شرعا شوهرتم
و يه زن از شوهرش كه نبايد خجالت بكشه!...
سر ي به نشانه ي مثبت تكان دادم كه ادامه داد
_خوبه ديگه نبينم براي من ادا اطفار در بيار ي...
و بعددستاشو دور كمرم قلاب كرد و به سمت خودش كشيد
بهم چسبيد و سرشو اروم اروم بهم نزديك كرد توي يك
سانتي صورتم كه رسيد چشمام خود به خود بسته شد
لباشو روي لبام گزاشت زبونشو روي لب پايينم كشيد انتظار
بوسه ي داغ و پر عطشي از طرفش داشتم كه يهو لبام سوخت
و براي لحظه ايي نفسم رفت
دامون گاز محكمي از لبم گرفت كه حتم داشتم رد دندوناش
روي لبم مونده وحشت زده چشمامو باز كرد م
بهش نگاهي انداختم دوباره سفيدي چشماش پر از رگه هاي
قرمز شده بودازم كمي ازم فاصله گرفت و لباشو توي دهنش
برد و مزه ايي كرد
مزه ي شوري خون توي دهنم حس ميكردم اشك توي
چشمام حلقه زده بود هنوزم توي شك كارش بودم كه به
طرف تخت رفت روش دراز كشيدوگف ت
_بيا لباسامو در بيا ر
با حال بدي كه بهم دست داده بود به سمتش رفتم شروع به
در اوردن پيراهن و ركابيش كردم رفتم پايين تخت و كفشا و
جورابشم در اوردم
احساس حقارت و پوچي تموم وجودمو گرفته بود چرا فكر
ميكردم بايد امشب برام يه شب عاشقانه باشه؟!هه به كلي يادم
رفته بود كه من چرا اينجام..!؟
دستامو به سمت كمربندش بردم و بازش كردم بعدم سراق
شلوارش رفتم و درش اوردم تموم اين مدت به تاج تخت تكيه
زده بود زل زده بهم
ميدونستم الان ميگه شورتمم در بيار براي همين خودم قبل
از اينكه اون حرفي بزنه دستامو دوطرف شورتش گزاشتم و
محكم كشيدم پايين و از پاش در اوردم
نگاهي درمانده بهش كردم با بدجنسي گف ت
_خوب حالا منو اماده كن براي اينكه يه شب خوب برات
بسازم
متوجه ي منظورش شدم قبل از صيغه يه چيزايي درباره ي
بيماريش سر بسته بهم گفته بود كه به راحتي تحريك نميشه
و بايد من اين كارو كنم..
يعني اون همه پول و بلايي كه سرم اورده بود براي همين كار
بوده..

🔞 کانال رمان های #بدون_سانسور💦👌
این کانال بدون تبلیغات می باشد هم اکنون عضو شوید
https://t.me/joinchat/AAAAAEVa1eTYxjJmy3IFLg