عشق و نور
1.08K subscribers
359 photos
1.23K videos
19 files
542 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
فقط خواستم‌ بدونم‌
توجه هم همان اگاهیه
آگاه بودن؟
همان ناظر و شاهده?


بله عزیزم توجه به این لحظه حضور
و تا به این کیفیت وجود برسی، نیاز به شهود و جوهره آگاهی نهفته در تاریکی های ناخودآگاهت داری که با مراقبه و مشاهده گری درونِ خودت و کند و کاوه ذهنت پیش میره☺️
تا بدنت که در اینجا و اکنونِ کاملا با روح والات پر نشده باشه، نیاز به شهود و جوهره آگاهی داری تا خلا و تاریکی های درونتو با نور آگاهی روشن کنی.
هر جا نور باشه، تاریکی نیست میشه
هرکجا تاریکی باشه، نیاز به نور داره

🌞💖
خودشناسی یا خودآگاهی، مثل درس خوندن نیست که مطالب تو ذهنت جمع و انباشته و ذخیره کنی، بلکه هر لحظه در حالِ خالی کردنِ ذهنت از محتوای شرطی شده از دانستگی های ذهنت، هستی.
مهم هشیاری در پس زمینه افکار و احساساتِ سرکوب شده است که با نظارت و بررسی افکار و باورها و قبول و بی قید و شرطه احساساتِ سرکوب شده که هنگام مراقبه در بدن انعکاس میابند و از طریق بدن تخلیه میشن، پیش تر و فراتر میری.

به پاسخِ سوال‌های ذهنی، با منطقِ استدلالی و تحلیلی نمیرسی.
برای خود و فراآگاهی، نیاز به شهوده قلبت و جوهره آگاهی نهفته در تاریکی های ناخودآگاهت داری. با مراقبه و مشاهده گری و تفحص و کشف و درکی شهودی به شناختِ تاریکی های درونت میرسی که با گذر از تاریکی های ناخودآگاهت همراه است که اندک اندک روشنایی به تاریکی ها وارد میکنی و رفته رفته روشنتر و بی مقاومت تر میشی و در رودخانه هستی شناور میشی☺️

🌞💖
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رهایی از کارما

🔹 دولورس کانن
زندگی برای خودش کفایت می‌کند

گاهی برایتان زندگی غیر قابل تحمل به نظر می‌رسد اما با این حال، یک لحظه بعد، همان زندگی غیر قابل تحمل، زیبا به نظر می‌رسد.
در مسیره خودآگاهی،
این زندگی نیست که تغییر می‌کند بلکه
آنچه تغییر میکند، دیدگاه محدود شما به زندگیست که موجبِ متحول و دگرگون شدنتان میشود.
🌞💖
انسان در حالتِ بیداری بخش روحانی وجودش، هرلحظه در میانِ بین بودن و نبودنش، با مراقبه و مشاهده هرآنچه نیست، پیش می‌رود.
بزبانِ ساده، هرآنچه را که مشاهده کنی، نمی‌توانی باشی و هرچقدر هم که به ان دلبسته باشی، باید از آن بگذری و رهایش کنی تا در فضای خالی گشته از هرآنچه آنچه نیستی، آنچه هستی، بیشتر و بیشتر نمایان گردد که چیزی جز هشیاری و نور آگاهی نیست. به هرآنچه که شک و تردید کنی، تو را پيش می‌برد که با درک‌ و شناختی شهودی به آن، تبدیل به یقین می‌شود که بهیچوجه قابل استنباط و اثباتِ عقلانی نیست چون آنچه فراسوی عقلانیت است، توسط عقلانیت قابلِ درک و فهم نیست و حیرتی که در آن است غیره قابلِ درک و فهم است که در معصومیت کودکانه شعور، وضوح و نظم و تبلور میابد...
عقلانیت، بزرگترین مانع آگاهی ست که انواع و اقسام مقومت ها را ایجاد می‌کند چون آنچه در محدوده امنیتیِ عقلانیت، نگنجد را، نمی‌پذیرد و نفی و انکارش می‌کند. تا شهود وارده قلمرو عقلانیت نشود، نفس همچنان تداوم میابد که در نهایت باید بسوزد تا فضای اشغال شده درون را خالی کند تا همزمان یا یک آن واحد، الوهیت وارده آن فضا یا خلا درون گردد☺️
عقل، روح پذیر نیست
و شعور بی نام و بی شکل(تائو) فراسوی عقلانیت است.
🌞💖
پدر بزرگ، پدر، برادر، عمو، دایی و ...
مادربزرگ، مادر، خواهر، عمه، خاله و ...
که خوانواده را شکل و فرم می‌دهند، مفاهیمی ذهنی اند که هنگام کودکی، هیچ درک و فهمی از آنها نداشتیم.
داستانِ نمادینِ تارزان، کودکی که در جنگل از طریق حیوانات پرورش میابد و زندگی می‌کند، هیج درکی از انسان بودنش ندارد. آگاهی هم وقتی در جسم انسانی زاده میشود درکی از آگاهی اش ندارد و به همین سبب نیاز به تاریکی، برای پی بردن به عظمت و شکوه نورش دارد که بی نهایت است و آغاز و پایانی برآن نیست که آن را جاودانه نام دادیم☺️
🌞💖
تائو، بین بود و نبود
و پیدا و ناپیداست
هرلحظه که شروع به فکر کنی، از دستش میدهی چون بدست آوردنی نیست☺️
تائو، بین بود و نبود
و پیدا و ناپیداست
هرلحظه که شروع به فکر کنی، از دستش میدهی چون بدست آوردنی نیست☺️
🌞💖
افکار، همیشه در حال کنش و واکنش و کشمکش اند و تو آنی که بدونِ پیش‌داوری و پیش فرض های شرطی شده از دانستگی های گذشته های ذخیره شده در ذهنِ مقاومت گرت، نگاهشان می‌کنی.
تو آن هشیاری در پسِ تفکراتی☺️
🌞💖
تمام اختلالات روحی و روانی بشری، از اختلال در استفاده از نیروی جنسی شان، سرچشمه می‌گیرد و تا نیروی جنسی بازنگری نشده تا انسان به آگاهی رسد، نفسِ منکرش، همچنان به نفی و انکاره فانتزی های جنسی اش، ادامه می‌دهد.
حس گناه آلودگی که ریشه در باورهای دینی و مذهبی دارد، عمیقا با نیروی جنسی انسان، مرتبط است‌. اگر به درک و شناختش نرسی، همچنان در زندانش اسیر می‌مانی و نمی‌توانی فراتر از کالبده فیزیکی به کالبدهای والاترت وصل شوی یعنی به ابعاده ناشناخته وجودت.
🌞💖
تا هشیاری ات، به امیال و تمايلات و گرایش های نفسانی ات، حاکم نباشد، برده امیالِ نفست می‌مانی.
🌞💖
متاسفانه جامعه امروز درک بسیار محدودی از معنای سلامتی دارد. دانش پزشکی، به شکلی که امروز می شناسیم، با سرعت بسیار بالایی پیشرفت کرده است. با این وجود احتمالا بشر هرگز در گذشته، با ناراحتی های جسمی که امروزه با آنها دست و پنجه نرم می کند، مواجه نشده است. ما توانسته ایم بر عفونت ها و بیماری های واگیردار غلبه کنیم اما بیماری هایی که بشر در درون خود دست به تولید آنها میزند، بسیار شایع تر می شوند.
اجازه دهید بین بیماری های عفونی و مزمن تمایز قائل شویم. بیماری های عفونی تحت تاثیر حمله یک عامل بیرونی بوجود می آیند، به همین دلیل است که پزشکی مدرن (جدید) برای آنها؛ دست به ساخت داروهای شیمیایی بسیاری زده است. مواد شیمیایی که برای از بین بردن این مهاجم ها مصرف میکنید به سیستم بدنی خود شما نیز آسیب می زنند، اما از آن جا که بشر امروزی به دلیل تراکم جمعیتی بسیار بالا، نزدیکی بسیاری با این مهاجمین دارد، برای کنترل شیوع این بیماری ها، چاره ایی جز استفاده از این داروهای شمیایی وجود ندارد، درست مثل اینکه محصولات زراعی خود را سمپاشی کنیم. میدانیم که این سموم برای سلامتی مضراند. در عین حال قادر به متوقف ساختن آن نیستیم زیرا هنوز روشهای طبیعی و موثر لازم برای کنترل آفات را در اختیار نداریم.


سادگورو
ذهن، بدن، سرطان
#سوال_از_اشو

اشوی عزیز، تسلیم من هدفمند است. من تسلیم می‌شوم تا آزادی را برنده شوم،
پس ابداً یک تسلیم واقعی نیست. من این را تماشا می‌کنم، ولی مشکل این است:
همیشه “من” است که تماشا می‌کند.
پس هرگونه ادراکی که از این تماشاگری بیرون بیاید تقویتی است برای نفْس.
احساس می‌کنم نفسِ من به من حقّّه می‌زند!

#پاسخ(قسمت اول)

تو تسلیم را درک نکرده‌ای.
نخستین چیزی که باید در مورد تسلیم درک شود این است که:
تو نمی‌توانی آن را انجام بدهی، این یک عمل نیست که انجامش بدهی. می‌توانی مانع رخ‌دادنِ آن بشوی، ولی نمی‌توانی ترتیبی بدهی که اتفاق بیفتد. قدرت تو در مورد تسلیم فقط منفی است: می‌توانی مانعش بشوی، ولی نمی‌توانی آن را بیاوری.

تسلیم  چیزی نیست که بتوانی انجامش بدهی. اگر انجام بدهی، تسلیم نیست؛ زیرا آن کننده وجود دارد.
تسلیم این ادراک عظیم است که:
“من نیستم.”
تسلیم یک بینش است که نفْس وجود ندارد، که: “من جدا نیستم.” تسلیم یک عمل نیست، بلکه یک ادراک است.

نخستین نکته اینکه تو کاذب هستی، جدایی دروغین است. حتی برای یک لحظه هم نمی‌توانی از کائنات جدا باشی. اگر درخت از زمین ریشه‌کن شود نمی‌تواند وجود داشته باشد. اگر فردا خورشید ازبین برود درخت نمی‌تواند وجود داشته باشد. درخت نمی‌تواند بدون جذب آب که به ریشه‌هایش می‌رسد وجود داشته باشد. درخت نمی‌تواند وجود داشته باشد، اگر نتواند تنفس کند. درخت در تمام پنج عنصر ریشه دارد ـــ آنچه بوداییان “اسکانداها” Skandhas می‌خواند.

آوالوکیتا Avalokita….
وقتی بودا به این بینش ماورایی رسید، وقتی از تمام مراحل گذر کرد، وقتی تمام پلّه‌های نردبام را پیمود و به هفتمین رسید ــ از آنجا به پایین نگاه کرد، به عقب نگاه کرد ـــ او چه دید؟ او فقط پنج توده را دید که هیچ جوهری از خود ندارند، فقط خالی‌بودن، شونیاتا Shunyata.

اگر این پنج عنصر پیوسته به درخت انرژی نرسانند، درخت نمی‌تواند وجود داشته باشد. اگر درخت شروع به فکر کردن کند که: “من هستم،” آنوقت دچار مصیبت خواهد شد؛ برای خودش جهنم خلق خواهد کرد. ولی درختان آنقدر احمق نیستند، هیچ ذهنیتی حمل نمی‌کنند. آنها وجود دارند، و اگر فردا ازبین بروند، ازبین رفته‌اند. آنان نمی‌چسبند، کسی برای چسبیدن وجود ندارد. درخت پیوسته تسلیم کائنات است. منظور از تسلیم این است که درخت هرگز جدا نبوده، او به این مفهوم احمقانه‌ی نفْس نرسیده است.
و پرندگان نیز چنین هستند، کوهستان‌ها نیز چنین هستند و ستارگان نیز
فقط انسان است که این فرصت عظیم آگاه بودن being conscious را به آگاهی‌ازخود self-conscious تبدیل کرده است. انسان آگاهی دارد، اگر این آگاهی رشد کند می‌تواند بزرگترین سرور ممکن را بیاورد. ولی اگر اشتباهی صورت بگیرد و این آگاهی فاسد شود و به آگاهی از خود تبدیل شود، آنوقت تولید جهنم می‌کند، آنوقت مصیبت خلق می‌کند. هردو امکان همیشه وجود دارد؛ انتخاب با شماست.

نخستین چیزی که باید در مورد نفْس فهمیده شود این است که وجود ندارد. هیچکس در جدایی وجود ندارد. شما همان مقدار با کائنات یکی هستید که من هستم، که بودا هست، که مسیح هست. من این را می‌دانم، شما نمی‌دانید؛ تفاوت فقط در تشخیص است. این تفاوتی وجودین نیست، ابداً‌ چنین نیست. پس باید به این فکر احمقانه‌ی جدایی فکر کنید. حالا، اگر تلاش کنی که تسلیم شوی، هنوز همان مفهوم جدایی را حمل می‌کنی. حالا فکر می‌کنی، “تسلیم خواهم شد، اینک خودم را تسلیم می‌کنم!” ولی فقط چنین فکر می‌کنی!

با نگاه‌کردن به خودِ مفهوم جدایی، یک روز درخواهی یافت که جدا نیستی، پس چگونه می‌توانی تسلیم شوی؟ کسی وجود ندارد که تسلیم شود! هرگز کسی برای تسلیم‌شدن وجود نداشته است! تسلیم ابداً‌در هیچ‌کجا وجود ندارد ـــ هرگز درجایی یافت نشده است. اگر به درون خودت بروی تسلیم را در هیچ کجا پیدا نخواهی کرد. در آن لحظه، تسلیم وجود دارد. وقتی تسلیم در جدایی پیدا نشد، در آن لحظه تسلیم وجود دارد. تو نمی‌توانی آن را انجام بدهی. اگر انجام بدهی، دروغین خواهد بود. و یک دروغ به دروغ دیگر منتهی می‌شود و این زنجیره ادامه خواهد یافت. و دروغ اساسی همان نفْس است: فکر اینکه،
“من جدا هستم.”

می‌گویی، “تسلیم من هدفمند است.”
نفْس همیشه هدفمند است. همیشه طمع‌کار است و همیشه درحالت گرفتن قرار دارد. همیشه به دنیال بیشتر و بیشتر و بیشتر می‌گردد؛ نفس در “بیشتر” زندگی می‌کند. اگر پول داشته باشی، پول بیشتری می‌خواهد؛ اگر یک خانه داشته باشی، خانه‌ای بزرگتر می‌خواهد، اگر یک زن داشته باشی، می‌خواهد زنی زیبا داشته باشد، ولی همیشه خواهان بیشتر است. نفْس همیشه گرسنه است؛ همیشه در آینده و گذشته زندگی می‌کند. در گذشته مانند یک محتکر زندگی می‌کند: “من این و این و آن را دارم.

ادامه👇
ادامه قسمت اول پاسخ👇

من اینها را دارم ــ‌ پول، قدرت، اعتبار!
” این یک احساس رضایت بزرگ می‌دهد: این را القاء می‌کند که، وقتی این چیزها را دارم، باید که وجود داشته باشم.”
و نفْس با این فکر بیشتر به زندگی در آینده ادامه می‌دهد. نفس با خاطرات و خواسته‌ها زندگی می‌کند.

هدف چیست؟ هدف یک خواسته است: “من باید به آنجا برسم، باید چنان باشم، باید به‌دست بیاورم.” نفْس نمی‌توان در زمان حال زندگی کند، زیرا زمان حال واقعی است و نفْس دروغین است ـــ هرگز باهم دیدار نمی‌کنند. گذشته کاذب است ـــ دیگر وجود ندارد. زمانی وجود داشت، ولی وقتی که بود، نفس وجود نداشت. وقتی آن زمان حال ازبین رفت و دیگر وجود ندارد، آنگاه نفْس آن را می‌قاپد و آن را انباشته می‌کند. نفس چیزهای مرده را می‌گیرد و روی‌هم انباشته می‌کند. نفْس یک قبرستان است: جسد‌ها و استخوان‌های مرده را جمع‌آوری می‌کند.

یااینکه در آینده زندگی می‌کند. باردیگر، آینده هنوز نیامده ــ آینده تخیلات است و رویاها و تصورات. نفْس در اینها هم می‌تواند زندگی کند، بسیار آسان است؛ دروغ‌ها بسیار باهم جور هستند و خوب به‌همدیگر می‌خورند! هرچیز واقعی و وجودین را بیاور و نفْس ناپدید می‌شود. اصرار برای زمان حال و بودن در اینک‌اینجا برای همین است.
فقط همین لحظه…. اگر هوشمند باشی نیازی نیست که فکر کنی من چه می‌گویم: می‌توانی در همین لحظه آن را ببینی! نفْس کجاست؟ سکوت وجود دارد، گذشته‌ای نیست؛ و آینده‌ای نیست: فقط همین حالا…. و این سگ که عوعو می‌کند. همین حالا…. و تو نیستی. بگذار این لحظه باشد و تو نباشی.
و یک سکوت عظیم وجود دارد، سکوتی عمیق: در درون و در بیرون. و آنوقت نیازی به تسلیم‌شدن نیست زیرا می‌دانی که نیستی. دانستن اینکه تو نیستی، تسلیم است.

موضوع تسلیم‌شدن به من نیست، موضوع تسلیم‌شدن به خدا درکار نیست. ابداً موضوع تسلیم‌شدن نیست. تسلیم‌شدن یک بینش است، یک ادراک که، “من وجود ندارم.” با دیدن اینکه “من نیستم، من هیچی هستم، تهیا هستم،” تسلیم رشد می‌کند. گُلِ تسلیم روی درخت خالی‌بودن می‌روید. نمی‌تواند هدفمند باشد.

نفْس، هدفمند است؛ مشتاق آینده است. حتی می‌تواند اشتیاق آن دنیا را داشته باشد؛ اشتیاق برای برای بهشت، برای نیروانا. مهم نیست موضوع اشتیاقش چه باشد ـــ نفس همان اشتیاق است، خواستن است، فرافکنی به آینده است.

این را ببین! درونش را ببین! نمی‌گویم در موردش فکر کن. اگر در موردش فکر کنی نکته را از دست داده‌ای. فکرکردن بازهم یعنی گذشته و آینده. یک نگاه به درون آن بینداز ــ آوالوکیتا Avalokita! درونش را ببین. واژه‌ی انگلیسی نگاه‌کردن Look از همان ریشه‌ی آوالوکیتا می‌آید. درونش را بنگر، و همین حالا ببین. بخودت نگو، “باشد، به خانه می‌روم و انجامش می‌دهم!” بازهم نفْس وارد شده، هدف وارد شده، آینده آمده است. هرگاه زمان وارد شود تو در همان دروغ جدایی سقوط می‌کنی.

بگذار آنجا باشد، در همین لحظه
و ناگهان می‌بینی که هستی؛ و جایی نمی‌روی و از جایی نمی‌آیی. تو همیشه اینجا بوده‌ای. اینجا تنها زمان است، تنها مکان است. اکنون تنها وجود و هستی است. در این زمان حال، تسلیم وجود دارد.

می‌گویی، “تسلیمِ من هدفمند است. من تسلیم می‌شوم تا آزادی را برنده شوم…”
ولی تو آزاد هستی! هرگز غیرآزاد نبوده‌ای. ولی بازهم همان مشکل وجود دارد: می‌خواهی آزاد باشی، ولی درک نمی‌کنی که: فقط وقتی می‌توانی آزاد باشی که از خودت آزاد شده باشی ـــ آزادی دیگری وجود ندارد. وقتی در مورد آزادی فکر می‌کنی، می‌پنداری که تو وجود خواهی داشت و آزاد خواهی بود. تو وجود نخواهی داشت؛ آزادی وجود دارد. آزادی یعنی:
از خودت آزاد بودن، نه آزادیِ خود. لحظه‌ای که زندان ازبین برود، زندانی هم ازبین خواهد رفت، زیرا زندانی در زندان قرار دارد! لحظه‌ای که از زندان بیرون بیایی، تو وجود نداری:
یک آسمان خالص، یک فضای خالص وجود دارد. این فضای خالص نیروانا، موکشا، رهایی خوانده می‌شود.

سعی کن درک کنی بجای اینکه برای دستاورد تلاش کنی

ادامه دارد.....


#اشو
#سوترای_دل
تفسیر اشو از سخنان گوتام بودا از متن Prajnaparamita Hridayam Sutra
#برگردان: ‌محسن خاتمی
هنگامی که نفْس تسلیم می شود،
دیگر نه رنجی باقی می ماند و نه اندوهی
زیرا نفس اساسا علت همه رنج هاست،

و وقتی که دیده شود که هر چه هست خداست، دیگر دلیلی برای شکوه و شکایت وجود ندارد.
وقتی که شکوه پایان می گیرد،
نیایش آغاز می شود.
نیایش، احساس سپاس است،
اعتماد به خداست.
در اعتماد به خداست که دعا می بارد. اعتماد کن و ببین.
اعتماد کردن بسیار مشکل است. ریاضتی سخت تر از این نیست که زندگی را آن گونه که هست ، بپذیری.

#اشو
Midnight Dreaming
Peter Kater
موسیقی بی کلام

رویای نیمه شب