عشق و نور
1.14K subscribers
406 photos
1.28K videos
19 files
563 links
بیداری معنوی با نرمین



لینک گروه سلام زندگی👇

https://t.me/salamzendgi7

لینک صوتی های نرمین👇


https://t.me/narminbgs
Download Telegram
عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید قوانین را یاد بگیری، سپس قوانین را فراموش کن و با قلبت بنواز

#اشو
Mother And Child
Anzan
موسیقی بی کلام

مادر و کودک
🍃
❄️🌨🌨❄️

🎆 هروقت كه ديدی، بگذار كه فقط ديدن باشد.

هر وقت كه شنيدی، بگذار كه فقط شنيدن باشد.

هر وقت كه بویی به مشامت خورد، بگذار كه فقط بو باشد.

هر وقت كه مزه ای حس كردی، بگذار كه فقط مزه باشد.

اگر فكری در ذهن آمد، بگذار كه فقط فكر باشد.

فقط هشیار و ناظر باش!

و تا زمانی كه اين كار را انجام دهی ديگر (من) وجود ندارد.

و اين آخر رنج و عذاب می باشد...!

❄️🌨🌨❄️
🌸 انرژی ساطع شده توسط افرادی که مدیتیشن میکنند صدها یا هزارها برابر بیشتر از سطح انرژی انسانهای عادی است.

قبل از اینكه بتوانی نور شوی، قبل از اینكه منوّر شوی، باید شعله‌‌ی نفس را كاملاً خاموش كنی. نخست باید به اعماق تاریكی سقوط كنی و سپس همان تاریكی، نور می‌گردد. معجزه‌‌ی سفر درون همین است.
فرد به تاریكی سقوط می‌كند. زیرا تو اكنون شعله‌‌ای كوچك از نفس داری تا كمك كند كه ببینی، دست‌وپا بزنی و راهت را پیدا كنی، فقط یك چراغ كوچك نفس و تو می‌ترسی كه آن را خاموش كنی، زیرا آنوقت در تاریكی كامل خواهی افتاد. و این درست است: برای مدتی در تاریكی هستی، زمانیكه تمام نورها از زندگیت ناپدید شوند. این چیزی است كه عرفا به آن "شب تاریك روح" می‌‌گویند. نور معمولی كه نفس به تو می‌دهد زیاد نیست، ولی با این‌‌وجود نور مختصری به تو می‌دهد. مانند كرم شب تاب است: تو را به جایی رهنمون نمی‌‌شود؛ حتی یك كرم‌‌شب‌‌تاب نیز امید خوبی است كه نور وجود دارد. و وقتی تو شعله‌‌ی نفس را خاموش كنی، در تاریكی كامل خواهی افتاد.

از "طبیعت" جدا نیستیم
تمدن همان "طبیعت" کنترل شده ست
و کنترل منجر به پدید آمدن حس جداییست

اشراق و خودآگاهی همه‌اش همین است : درک عمیق اینکه هیچ مشکلی وجود ندارد ... خب ، حالا که مشکلی برای حل کردن نیست ، چه خواهی کرد؟ ... تو بلافاصله شروع به زندگی کردن خواهی کرد ، تو خواهی خورد ، تو خواهی خوابید ، تو عشق خواهی ورزید ، تو کار خواهی کرد ، تو گفتگوهای معمولی خواهی داشت ، تو آواز خواهی خواند ، تو خواهی رقصید ... چه کار دیگری آنجا هست که انجام شود؟ ...

اشو
‍ ‍ 
فکر کن که تمام پدیده ها مانند ″رویا″ هستند.


این یک تکنیک بسیار بسیار قوی است.
شروع کن به چنین تامل کردن:

اگر در خیابان راه میروی،
بیندیش که مردمی که در حال گذر هستند
همگی رویا هستند.
فروشگاه ها و فروشندگان و مشتریان و مردمی که می روند و می آیند
همگی رویا هستند.
خانه ها، اتوبوس ها، قطار، هواپیما،...
همه رویا هستند.
بی درنگ از چیزی فوق العاده با اهمیتی
که در درونت رخ می دهد
شگفت زده خواهی شد:

لحظه ای که فکر کنی،
"همه چیز رویاست"
ناگهان، همچون یک برق،
یک چیز وارد نگرشت می شود:
"من هم رویا هستم."
زیرا، اگر آنچه که دیده شود یک رویا باشد،

آنوقت این "من" کیست؟
اگر موضوع نظارت یک رویا است
آنوقت ناظر هم رویا است.
اگر شیئ دروغ باشد،
چگونه آن بیننده می تواند راست باشد؟
ناممکن است.
اگر همه چیز را همچون رویا تماشا کنی،
ناگهان درمی یابی که چیزی از وجودت لیز می خورد
و به بیرون می رود:
مفهوم نفس ego
این تنها راه خلاصی از نفس است
و ساده ترین راه.
فقط آزمایش کن
به این روش مراقبه کن
بارها و بارها این را مراقبه کن
یک روز آن معجزه رخ خواهد داد:
به درون می روی،
نفس را آنجا نخواهی یافت.
نفس یک محصول جانبی است،
محصول جانبی از آن توهم
که هر آنچه که می بینی درست است.
اگر فکر کنی که اشیاء واقعی هستند،
آنوقت نفس می تواند وجود داشته باشد:
یک محصول جانبی است.
اگر فکر کنی که اشیاء رویا هستند،
نفس ازبین می رود.
و اگر همواره فکر کنی که تمام این یک رویا است،
آنوقت یک روز،
در یک رویای شبانه،
متعجب خواهی شد:
ناگهان در آن خواب هم خواهی دید
که این نیز یک رویا است!
و بلافاصله، به محضی که این یادآوری رخ داد،
آن رویا ازبین می رود.
و برای نخستین بار خودت را در خواب عمیق تجربه می کنی،
و بیدار هستی
یک تجربه ی بسیار متناقض نما،
ولی با فایده ی بسیار.
وقتی که دیدی رویاهایت ناپدید می شوند
به دلیل اینکه تو از رویا آگاه شدی،
آنگاه کیفیت آگاهی و معرفت تو طعمی دیگر خواهد داشت.
صبح روز بعد
با کیفیتی تماما متفاوت
از خواب بیدار می شوی
که آن را هرگز قبلاٌ نشناخته ای.
برای نخستین بار بیدار می شوی.
اینک می دانی که تمام آن صبح های دیگر کاذب بوده اند،
تو هرگز قبلا بیدار نبوده ای.
رویاها ادامه داشته اند
تنها تفاوت در این بوده
که شب ها با چشمان بسته رویا می دیدی
و در روز با چشم های باز رویا می دیدی.
ولی چون به سبب رخ دادن هشیاری
رویا ازبین رفته است،
ناگهان در رویا هشیار گشته ای.

و به یاد بسپار:
رویا و هشیاری
نمی توانند باهم وجود داشته باشند
هشیاری در اینجا برخاسته
و در آنجا رویا از بین رفته است.
وقتی که شما در خواب بیدار می شوید،
صبح روز بعد چنان با اهمیت خواهد بود
که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
هیچ چیز مانند این قبلا رخ نداده.
چشمانت بسیار روشن خواهند بود،
بسیار شفاف
و همه چیز به نظر بسیار روان گردان،
بسیار رنگین،
بسیار زنده می شود.
حتی به نظر می رسند که سنگ ها نفس می کشند و ضربان دارند:
حتی سنگ ها هم تپش قلب دارند. وقتی بیداری،
تمامی هستی کیفیتش دگرگون می شود.
ما در رویا زندگی می کنیم.
ما در خواب هستیم.
حتی وقتی که فکر می کنیم بیدار هستیم.
فکر کن که تمام پدیده ها مانند رویا هستند...

🌸🌸🌸
تراژدی زندگی مرگ نیست، بلکه چیزی است که اجازه می دهیم تا زمانی که زندگی می کنیم در درون ما بمیرد.


عشق
قوطه ور شدن در مااجراایی معجزه واار و در عبور از هر خووب و بد در لمس هرر درد و لذت و در چشیددن هر اشک و آه و شاادی و لبخند است
و باازگشت از سفری از ظوااهر به عمییقترین هسته بی ظاهر وجوود که عششق است و آغاز و پاایان و صورت و سیرت و محتواایش نیز به رسم عششق بوده...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام و درود بر یاران حق ☺️
عشقمان جاری و نورمان تابنده باد😊🌹💖🌈

🕉🙏🙏🙏🙏🙏🕉
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رفتن به قلب یک احساس
‌متدین واقعی به هیچ مذهبی به هیچ ملتی به هیچ نژادی و به هیچ رنگی تعلق ندارد
او بـه كـل انسانیت تعلق دارد
💖💖💖
گذشته تصویری ست که ما در ذهن به آن میپردازیم و آینده تصوریست که باز هم در ذهن آن را می سازیم وبه آن مشغول می شویم ،اما زمان حال ،زمان حال زنده ست ،ملموس و واقعی و در دسترس که آن را زندگی میکنیم ،پس حال را دریابیم و با آن عشق کنیم که هر چه هست همان لحظه ست.
🙏🙏🥰🙏🌷🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سر، مرد است
قلب، زن است
بازگشت از سر به قلب یگانگی در عشق است
خداوند عشق است
دو دام و تله خیلی خیلی بزرگ که کمتر کسی پس از به دام افتادن، در تله بودن خود در آنها را متوجه میشود، چه رسد به اینکه بتواند از آنها رها بشود :

۱. تصور اینکه هیچ خدایی وجود ندارد و «تمامی» حرفهایی که انواع مکاتب و مذاهب میزنند تماما پوچ و دروغ است و «هیچ» حقیقت عمیق تری پشتشان نیست. یک دام رایج انسان امروزی این است که با تکیه بر علوم منطقی، متعصبانه در این مسیر گیر بیفتد.

۲. باور داشتن به خدابی تماما ذهنی و خود ساخته و بی ارتباط به خدای حقیقی

جالب است که در فضای مجازی هردوی این موارد رایج است و طرفداران و متعصبان سینه چاک خود را دارد

حقیقت : خدا، حقیقتِ عمیق تری هست اما مسیر سختی پیش رو داری تا خودت بتوانی با درک و شناخت به خلا و تاریکی های ناخودآگاهت، حقیقتش را دریابی، بی آنکه در این دو دام و تله ذهنی(خداباوری و خداناباوری) نیفتی.
اشـoshoـو:
عشق تو به همان میزان که
گل را در بر میگیرد
خار را نیز در بر میگیرد

کسی که به چنین عشقی رسیده است
بصیر و بیدار نامیده میشود.

#اشو
#زبان_فرشتگان


هنر تنها بودن:

هنگامی که جُنید قدم در راهِ سلوک گذاشت، والدینِ او در حالیکه از دوریِ او اشک می ریختند، در دل شاد بودند؛
زیرا فرزندشان قدم در راه کشفِ حقیقت گذاشته بود.
همه یِ اهالیِ شهر برای بدرقه یِ جُنید جمع شده بودند.
آنها از اینکه ممکن است دیگر هرگز جُنیدِ امین و محجوب و دوست داشتنی را نبینند،غمگین بودند.
بنابراین،در آن فضای بدرود، غم و شادی به هم در آمیخته بود.
اشک در چشمانِ همه حلقه زده بود،
اما آن اشکها، اشکِ شادی بود.
به ندرت کسانی پیدا می شوند که همه یِ زندگیشان را وقفِ یافتنِ حقیقت می کنند.
همه یِ آن کسانی که آن روز پیرامونِ جُنید را گرفته بودند، به چنین سالکی افتخار می کردند.

جُنید رفت تا به جنگلی رسید که شیخ و مرشدی بزرگ در آن زندگی می کرد
جُنید از آن مرشد خواست تا تعلیمِ او را به عهده بگیرد.
استاد قبول کرد و گفت:
به یک شرط حاضرم تعلیمِ تو را به عهده بگیرم و آن این است که جمعیت را پشتِ سر بگذاری و آنگاه در درسهای من حاضر شوی،
جُنید به پشتِ سرِ خود نگاه کرد و جمعیتی را آنجا ندید.
به استاد گفت:
من تنها هستم. کسی با من نیست.
استاد گفت:
به پشتِ سرِ خود نگاه نکن. چشمانِ خویش را ببند و به درون نگاه کن
جمعیت در درونِ توست!
جُنید چشمانِ خویش را بست و از آنچه که دید تعجب کرد
همه یِ آن کسانی را که پشتِ سر گذاشته بود؛ مادر، پدر، دوست، آشنا، همسایه، همه و همه در درونش حاضر بودند.
ذهنش پُر بود از التفات به همه یِ کسانی که روزی با او بودند.
جُنید چشمانِ خویش را گشود و از استاد طلبِ بخشش کرد

او به استاد گفت:
من  مبتدی هستم، افسوس که زودتر این حقیقت را در نیافتم من تنها نیستم
ذهنِ من پُر است از توجه به جمعیتی که بدرود شان گفته ام،

استاد گفت:
بنابراین، آنقدر صبر کن تا آن جمعیتِ انبوه تو را ترک گویند، آنگاه به محفلِ سلوکِ ما وارد شو
جُنید تقریباً یک سالِ تمام صبر کرد. خلاصی از دستِ ذهن یا نَفْس، کاریست دشوار،
ترک کردنِ جمعیتِ ظاهری، چندان دشوار نیست؛
ترکِ جمعیتِ درون مشکل است.
آنها تو را تنها نمی گذارند، خلوتت را همواره برمی آشوبند
اما جُنید صبور بود.
او در کفش کَنِ خانه یِ استاد به انتظار می نشست
او کفشهای مریدانِ استادش را تمیز می کرد.
او بدین سان به مراقبه می پرداخت و به ذِکر مشغول بود
او آنقدر خود را به پاک کردنِ کفشهای مریدانِ استادش مشغول کرد که:  جمعیتِ ذهنش پراکنده شدند و او را تنها گذاشتند.
سرانجام روزی رسید که او به درونِ خویشتن نگریست و کسی را در آنجا ندید
در همان حین، استاد بیرون آمد و به او تبریک گفت و او را به درون برد

استاد گفت:
هیاهویِ جمعیتِ درونت به گوشم نرسید، دانستم که از هیاهو تُهی شده ای
تو اکنون هنرِ تنها بودن را فراگرفته ای
حالا دیگر میتوانی در مردم باشی و در عینِ حال، تنهاییِ خویش را حفظ کنی تنهاییِ تو، فردیتِ توست
نباید به فردیتِ تو خدشه ای وارد بیاید
اکنون میتوانی به دلِ جمعیت بروی و مطمئن باشی که گم نخواهی شد.

اشو
زبان فرشتگان(ملکوت)
اگر در میانۀ منفی گرایی بتوانید پی ببرید که «در این لحظه برای خود رنج می آفرینم»، همین کافیست تا شما را از محدودیت حالات «من گرای» شرطی شده و واکنش ها فراتر ببرد. این درک در هنگام هوشیاری امکانات نامحدودی را برای شما فراهم میکند؛ شیوههایی هوشمندانه برای رویارویی با هر وضعیتی! شما لحظه ای که ناخشنودی خود را بی معنا ببینید، از آن آزاد می شوید. منفی گرایی، هوشمند نیست و همیشه از «من درون» سرچشمه می گیرد.
«من درون» شاید زیرک باشد، ولی هوشمند نیست. زیرکی به دنبال هدف های کوچک است، در حالی که شعور، آن کل بزرگتر را میبیند که همه چیزهای دیگر در آن با هم پیوستگی دارد. انگیزه زیرکی، سود خود است و بی نهایت کوته بینانه می باشد. بیشتر سیاستمداران و سوداگران زیرک هستند، در حالی که اندکی از آنها هوشمند به شمار می آیند. هر آنچه از زیرکی حاصل شود، عمری کوتاه دارد و همیشه در نهایت، خود شخص را شکست می دهد. زیرکی، جدایی می آفریند، در حالی که هوشمندی وصل میکند.


اکهارت تله
جهانی نو
Roya:
20:20

این هستیِ هوشمند، تک تک سخنان ما را ثبت می کند.
سخنان ما که منبعث از نیات و اندیشه های ماست،
همان است که تقدیرات ما را رقم می زند.

به واقع سرنوشت ما در زیر زبان ما پنهان است.
ما در این جهان همواره با کلمات خود روبرو می شویم.

زبان خیر، خیر می آورد و زبان شرّ، شرّ.
زبان صلح، صلح می آورد،
و زبانی که سرشار از خشونت است،
به خشونت و تفرقه ختم می شود.

کلمه ی تو سرنوشت ساز توست.

دروغ، غیبت، تهمت، زخم زبان و شماتت،
اینها همه ایجاد کننده ی شبکه های انرژیایی مخرب و تاریکی آفرینند.

اگر زندگیت پر اضطراب و تاریک و مملو از انرژی های مخرب گشته است،

🗝به زبانت بنگر !🗝

💛✨️

قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که در آن بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد.
اگر ذره‌یی نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌یی از محبّت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت!

🕊️💫🕊️💫🕊️