نقدى بر اسلام
48.1K subscribers
6.58K photos
3.97K videos
932 files
5.84K links
اين كانال براي زدودن خرافات و تقدس زدايى تشكيل شده است. هدف ما مبارزه با جهل اديان ميباشد.
سايت ما
www.eslam.nu
ارتباط با ادمين:
@Naghde_eslam_bot
كتابخانه كانال
@ketabkhaneh_naghd
يوتيوب
https://www.youtube.com/channel/UCUVpfPD7eKOt-vs8M9FvTtQ
Download Telegram
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_هشتم

سازنده ايــن داســتان از خود دســتپاچگی نــشان داده، و فرامـوش کـرده بـوده کە #پيـامبر صـدقه مـیخـورده اسـت و مـسلمين بە او صـدقه میداده اند و حتی صدقه دادن بە او از #واجبات دين اسلام بوده است.
در ايــن داســتان از يــک جــوان خانــدان اشــرافی و ســخت پابنــد بە ديــن مَزدايَــى خــبر داده شــده اســت کە بــی هــيچ مقدمــه ئــی و بــا شــنيدن صــدای خوانــدن #نمــاز_مــسيحيان در »آن کليــسا« بە ديــن مــسيح علاقــه مــیيابــد.
در آن کليسا انجيل میخوانده اند. انجيل هم بە زبان سريانی بوده، و حتما سـلمان تـا آنروز ايـن زبـان را نـشنيده بـوده اسـت؛
ولـی گويـا آﻧﻬـا انجيـل را چنـان بە آهنـــگ خـــوش مـــیخوانـــده انـــد کە ســـلمان عاشـــق آوازشـــان شـــده و درجـــا و بی مقدمه بە دينشان علاقه يافته است.
خانۀ #سلمان کە گفته شده از خانه های اشــرافی جــی بــوده هــم بە گونــه ئــی توصــيف شــده کە در کنــار جــاده بــوده کە کارواﻧﻬا از آنجا میگذشته اند؛ و ايـن چيـزی شـبيه چـادر عرﺑﻬـا در کنـار جـادۀ کــاروان رو بــوده اســت؛
و همــينکە يــک کــاروان مــسيحيان از آنجــا گذشــته او زنجيـرش را گسـسته و از خانـه گريختـه و همـراه کاروانيـان بەشـام رفتـه اسـت.
کاروانيان نيز اهل شام بوده و بە شام میرفته اند.
در زمـــــــانی کە ايـــــــن داســـــــتان ســـــــاخته شـــــــده اســـــــت #دمـــــــشق را شـــــــام
مـیناميــده انــد، زيــرا پايتخــت امــوی بــوده و در شــام بــوده اســت.
ولــی معلــوم نيست کە سازندۀ داستان منظورش از شام در اينجا دمشق بوده است يا جاى ديگر.
#موصــل و #نــصيبين کە مقــصدهای بعــدی ســلمان بــوده انــد نيــز در شــام نبوده بـلکە در درون قلمـرو #شاهنـشاهی_ساسـانی بـوده؛ ولـی سـازندۀ داسـتان اينرا نمیدانسته، زيرا در زمانی کە او اين داستان را میساخته اين دو شـهر از توابع شام بوده اند و اين خود اثبات ميكند كه اين داستان مدت بسيار طولانى بعد جعل و ساخته شده است.
نقـل و انتقـال سـلمان بـرای خـدمت بەکشيـشان در چنـد شـهر دور از هـم
در خاورميانــــــه در ســــــالهای متمــــــادی (دوران عمــــــر پــــــنج کــــــشيش) نيــــــز از موضوعات شــــگفت انگيــــز ايــــن داســــتان اســــت؛ و معلــــوم نيــــست کە چــــرا داســتانپــرداز اين داستان #ســلمان بينوا را ايــنهمــه شهر بە شــهر و کــشيش بە کــشيش گردانده است!

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_يازدهم

خوب تا اينجا ديديم كه طبق ادعاى اين داستان #سلمان ميبايست چند صد سال عمر كرده باشد و آخوندهاى #فرقه_شيعه نيز معتقدند كه سلمان بيش از ٢٥٠ سال عمر كرده است،
سئوالى كه اينجا پيش مى آيد اين است كه اگر شخصى به نام سلمان توانسته است بيش از ٢٥٠ سال عمر كند، حتما ميبايست كل تاريخ اسلام را به ياد داشته باشد و يا اينكه در مورد آن كتاب يا نوشته اى از خود به جاى گذاشته باشد و يا حداقل تعداد رواياتى كه از او نقل شده است بيش از هر شخص ديگرى بوده باشد درصورتى كه كاملا خلاف اين موضوع در كتب اسلامى منعكس شده است.
حال بايد به منابع ديگر سر زد و داستان سلمان را از زبان ديگر مورخين اسلامى شنيد.

#داستان_دوم

تـا اينجـا ديـديم کە سـلمان اهـل يـک دهـی بە نـام #جـی از توابـع #اصـفهان بــوده. امــا در داســتاِن ديگــری گفتــه شــده کە ســلمان اهــل #جنــدی_شــاپور بــوده است. اين داستان نيـز در سـدۀ دوم هجـری سـاخته شـده بـوده و بعـدها محمـد ابـــن جريـــر #طـــبری آنرا در تفـــسيرش زيـــر تفـــسير آيـــۀ ۶۲ #ســـوره_بقـــره بازنويسی کرده است.
در اينجا داستانى كه طبرى در مورد زندگى #سلمان_فارسى را در تفسيرش آورده را به همان شكل و بدون نقص برايتان بازنويسى خواهم كرد.
سـلمان از بـزرگ زادگـان جنـدی شـاپور بـود، دوسـت پـسر شـاه بـود(شـاِه جنـــدی شـــاپور)، بـــا هـــم مانند دو برادر دوقلو بودنـــد، هرکدامـــشان بەجـــائی مـــیرفـــت ديگری همراهش بود، و با هم به هرجائى حتى شکار میرفتند.
روزی بە شکار رفته بوده اند، کوخی را در بيابان میبينند، مـیرونـد تـا ببينند کە چە کسی آنجا است! در کوخ مردی را مـیبيننـد کە کتـابی در دسـت دارد و مـیخوانَـد و مـیگريـد. از او مـیپرسـند کە ايـن چيـست کە مـیخوانَـد و مـیگريـد! او مـیگويـد:
اگـر مـیخواهيـد بدانيـد کە در ايـن کتـاب چە نوشـته است از اسب هايتان فرود آئيد تا برايتان بخوانم«.
آﻧﻬا از اسبهايشان فرود میآيند و مـینـشينند و مرد شروع بە خواندن میکند و مـیگويـد: »ايـن کتـاب #الله اسـت و امـر و ﻧﻬـی او در آن اســــــت(حال چرا كسى بايد كتابى را بخواند و گريه كند نيز از نكات مضحك اين داستان است)، بە مــــــردم فرمــــــان داده اســــــت کە در اطاعــــــت او باشــــــند و از معصيتش بپرهيزنـد؛

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_چهاردهم

آن زن #سلمان را چوپان گوسفندانش میکند. سلمان يکروز در ميان و نوبتی با يک چوپان ديگر کە بەسان خودش
#غــلام شــده اســت گوســفندان زن را بە چــرا مــیبَــرَد.
او در ايــن وضــع اســت کە میشنود کە مردی بە مدينه آمده است و میگويد کە پيامبر است. ســـــلمان گوســـــفندان را بەآن ديگـــــری مـــــیســـــپارد و خـــــودش بە #مدينـــــه
میرود، محمد را میبيند، نزد محمد مـی ايـستد و مـیکوشـد کە مُهـر نبـوت را بر شانۀ محمد ببيند. پيامبر متوجه میشود و جامه را از روی شانه اش بە کنار مـیزنـد و سـلمان مُهـر نبـوت را مـیبينـد. سـلمان سـپس مـیرود و يـک دينـار مــیدهــد و نــان و گوشــت مــیخــرَد(خورشــت آبگوشــت 😳گوشــت کبــاب😳) و بە نزد پيامبر برمیگردد و نان و گوشت را بە او مـیدهـد و مـیگويـد ايـن صـدقه را برايـت آورده ام.
#محمد مـیگويـد: مـن ايـن را نمـیخـورم، بـبر بە مـسلمانان بـده. سـلمان مـیرود و بـاز هـم يـک دينـار مـیدهـد و نـان و گوشـت مـیخـرد و مــــیآورَد و بە محمد مــــیگويــــد ايــــن هديــــه را برايــــت آورده ام. محمد آنرا مـیگيـرد و مـیخـورَد و بە سـلمان مـیگويـد خـودت نيـز بـا مـن بخـور؛ و سـلمان
مینشيند و با او از آن آبگوشت میخورَد.
#توضيح؛ در ايـــن داســـتان موضـــوع بازخريـــد و آزاد شـــدن ســـلمان فرامـــوش شـــده اســــت و موضوع ديگــــر آنکە، کــــسی کە ايــــن داســــتان را ســــاخته حتمــــا در بغــــداد زندگى ميكرده است زيرا در بغـداد رسـتوران هائى وجـود داشـته کە مـواد غـذايی آمـاده (مـثلا خورشـت گوشـت يـا کبـاب گوشـت کە در آيـنده اسـت و هنوز وجود ندارد) مـی فروختـه انـد،
(#منبع_داستان: تفسير طبری، جلد ۱/ صفحات ۳۶۲۔۳۶۴)
ولــی در مدينــۀ زمــان پيــامبر اسلام چنــين چيــزی شــناخته نبــوده اســت، و او ايــنرا نمــیدانــسته، و گمــان مــیکــرده کە #مدينــه هــم در آن زمــان همچــون بغــداد ايــن زمان بوده کە رستوران و فروشگاه مواد غذايى آماده در بازارها وجـود دارد.
همچنين، در اين داستان گفته شده کە نان و گوشت را سلمان هر بـار بە يـک دينـار خريــد. ســازندۀ داســتان نمــیدانــسته کە در مدينــۀ زمــان پيــامبر اسلام بــا يــک دينــار (معـــادل ده درم) مـــیشـــده کە پـــنج گوســـفند بـــزرگ خريـــد. گزارشـــی مربـــوط بەزندگی پيامبر هم خبر از آن مـیدهـد کە يکـی از يـاران #محمد يـک گوسـفند را بە يک درم از يـک بـدوی بـرای پيامبر اسلام خريـده و بە دو درم در شـهر بە کـسی فروختــه اســت. يعنــی در مــواردی هــم بــا يــک دينــار مــیشــده کە ده گوســفند خريد.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_پانزدهم

با كمى تأمل و دقت ميبينيد كه اين داستان كه در مورد زندگى #سلمان_فارسى ساخته شده هم جعلى و دروغ است و هيچ واقعيتى در آن نهفته نيست.
بدون اتلاف وقت بر روى داستان دوم، به سراغ داستان بعدى ميرويم كه ببينيم داستان پردازان مسلمان چگونه اين سلمان زبان بسته را به معجزات و افسانه ها ربط ميدهند.
ببينيم كه اين داستان چه مقدار واقعيت نهفته در خود دارد و يا اينكه مانند داستانهاى قبلى زاده ذهن اسلامگرايان در قرنهاى دوم و سوم هجرى است كه به خورد عامه #مسلمانان داده اند.

#داستان_سوم

داســـتاﻧﻬای ديگـــری نيـــز #اهـــل_ســـيره و مورخين عمدتا مسلمان آورده انـــد کە برخى از آنها از زبـــان خود ســـلمان ســــاخته شــــده اســــت.
در يکــــی از آﻧﻬــــا کە راوی بە #ابــــن_اســــحاق گفتــــه، #عمــــر_عبدالعزيز روايت کرده بوده است، گفته شده کە سلمان بە #محمد_بن_عبدالله گفته پس از آنکە سـالها در عموريـه بە کـشيش بـزرگ خـدمت کـرده کـشيش بـر بـستر مـرگ افتـاده و بەسـلمان گفتـه کە بە شـام و فـلان مکـان بـرو و در جـائی کە دو سـويش درختزار است جستجو کن، مردی را آنجـا خـواهی ديـد کە سـالی يـکشـب بە آنجــا مــیآيــد و در ميــان درخــتزارهــا مــیگــردد و بيمــاران عــلاج ناپــذير را ﺑﻬبــــود مــــیبخــــشد.
وقتــــی او را ديــــدی از او دربــــارۀ دينــــی کە در جــــستجوی
يافتنش هستى جويا شو کە او بە تو خواهد گفت. #ســلمان بە آن مکــان مــشخص از شــام مــیرود، و همــان شــبی از ســال کە کــشيش عموريــه بــرايش تعيــين کــرده بــوده اســت بە آن درخــتزار مــیرود، و میبيند کە مردم بسياری آمده اند تا اين مرد بيمارانشان را شفا دهـد.
#سـلمان بە دنبـــال او مـــیرود و شـــانۀ او را مـــیگيـــرد و از او مـــیپرســـد کە #ديـــن_حنيفـــی_ابراهيمی را کجا میتوان يافت؟
او بە سلمان میگويد کە هنگام ظهور پيامبر موعود کە از مردم حرم(يعنی اهل مکه) اسـت فرا رسـيده اسـت، و نـشانيهای دقيق پيامبر و شهر او را بە سلمان میگويد.
در دنبالۀ داستان گفته شده کە چون سلمان ايـن داسـتان را بـرای محمد بـازگويی مـیکنـد، محمد بە او مـیگويـد ايـنگونـه کە تـو مـیگـوئی اگـر درسـت باشد او خو ِد #عيسا_مسيح بوده است.
کـــــشيش آن داســـــتانی کە #طـــــبری بازنويـــــسی کـــــرده و ســـــلمان در بيـــــت المقدس بە خدمتش درآمد و آن معجزه ها را میکـرد سـپس سـوار بـر خـرش از نظر سلمان غائب شد نيز شکل ديگری از اين مر ِد خرسوار معجزه گر است.
يعنی در هـر دو داسـتان اشـاره رفتـه کە خـو ِد عيـسا مـسيح بە سـلمان گفتـه کە بە مدينـــه بـــرود و منتظـــر ظهـــور #پيـــامبر_عربـــی بنـــشيند کە قـــرار اســـت ديـــن حنيفی ابراهيمی اسلام را بياورَد و دين مسيحيان را براندازد.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_شانزدهم

اينگونه كه اين داستانها نوشته اند، #سلمان در هر زمان بدنبال دين جديدى بوده و در واقع هر روز دين به دين ميشده است.
حالا بماند كه چرا بايد خود #عيسا_مسيح ظاهر شود و به سلمان بگويد به سوى #محمد برو و دينش را انتخاب كند، بيش از يك داستان افسانه اى به يك اعتقاد احمقانه اشاره ميكند.
چرا بايد عيسا به خودش زحمت بدهد و از دنياىمردگان به دنياى ما بيايد كه سلمان را راهنمايى كند؟
مگر سلمان چه كار بزرگى انجام داده بود و يا اينكه ميخواست انجام دهد ؟؟
چرا در تاريخ اسلام ذكرى ازين كار بزرگ سلمان وجود ندارد كه مستحق ظهور عيسا مسيح و ارتباط شخصى او با سلمان، باشد.
حال به سراغ داستان چهارم ميرويم كه ببينيم اينبار ذهن خيالپرداز پيروان #محمد_بن_عبدالله، سلمان را از آستين چه شخصيتى در آورده و به خورد مسلمانان ميدهند.

#داستان_چهارم

در داســتانی ديگر ســوای داســتاﻧﻬای قبل کە واقــدی بازنويــسی کــرده بــوده و ابــن ســعد در کتــاب طبقــات آورده اســت و هــم از زبــان خــوِد ســلمان فارســی ساخته بوده اند، گفته شده كه سلمان پسر يكى از افسران سواره نظام ارتش ايران( اَساوِره فارس) بوده است.
بچــه بــوده و در مکتــب خانــه درس مــیخوانــده (معلــوم نيــست در کجــا)، دو تــا بچــه نيــز بــا او درس مــیخوانــده انــد، وقتــی مکتـب خانـه تعطيـل مـیشـده آن دو تـا بچـه بە نـزد يـک کشيـشی مـیرفتـه انـد. يـــکروز ســـلمان همـــراِه آن دو بە نـــزد آن کـــشيش مـــیرود. کـــشيش بە بچـــه هـــا میگويد کە شما اجازه نداشته ايد کە بيگانه را با خودتان بەاينجا بياوريد، و من اينرا پيشتر بەشما گفته بوده ام.
#منابع:
ابن هشام، ج ۱/ ۲۴۹.
ابن سعد واقدى،ج ۴/ ۸۰.
#ســلمان پــس از آن همــه روزه بــا آن دو تــا بچــه بە نــزد آن کــشيش مــیرود.
کشيش بە او میگويد وقتی بە خانه تان برمیگردی اگر سبب دير کردنـت را از تو پرسيدند بگو کە معلـم در مکتـب خانـه مـا را نگـاه داشـته بـوده اسـت. و هـر روزی کە بە اينجا آمدی و بە مکتب خانه نرفتـی اگـر معلمـت از تـو پرسـيد چـرا غيبت کرده ای بگو پدر و مادرم مرا نگذاشته اند کە بيايم.(کشيش معلم دين و دينداری از همان آغاز کار سلمان نخستين درسهای دينداری را بە سلمان ياد میدهد کە بی اعتمادی بە غيرخوديها و دروغگويی بە آﻧﻬا است)
سـپس کـشيش از آن روسـتا بە روسـتای ديگـری مـیرود و سـلمان را نيـز بــا خــودش مــیبَــرد. کــشيش چنــدی بعــد بــر بــستر مــرگ مــیافتــد و بە ســلمان میگويد »زمين زير سرم را بکن«. #سـلمان مـیکنَـد و مبلغـی پـول درهم از زمـين بيـــرون مـــیآورَد.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_هفدهم

#کـــشيش مـــیگويـــد »بريـــز روی ســـينه ام«؛ و ســـلمان چنـــين میکند. سپس کشيش میميرد، و #سلمان مرگش را بەکشيـشان خـبر مـیدهـد. کشيشان میآيند تا او را کفن و دفن کننـد. يـک جـوانی اهـل روسـتا مـیآيـد و میگويد ايـن پولهـا مـال پـدر مـا اسـت و نـزد ايـن کـشيش امانـت بـوده اسـت، و
آﻧﻬا را برای خودش برمیدارد.
ســلمان از کشيــشان مــیخواهــد کە او را بەکــسی راهنمــايی کننــد تــا ديــن خــدايی را از او بگيــرد.
بە او مــیگوينــد کە بايــد بە ِحمــص شــام بــروی، زيــرا مردی در آنجا است کە عالمترين مردم زمانه است.
سـلمان ديگر بـاره راه سـفر مـیگيـرد و بەحمـص شـام مـیرود، بە نـزد آن کـشيش مـیرود و داسـتان را بـرای کـشيش بـاز میگويـد. کـشيش مـیگويـد اگـر ديــن را مــیجــوئی بە بيــت المقــدس بــرو کە کــسی کە بايــد راهنمــايی ات کنــد سالی يکبار در فلان روز بە بيت المقدس میآيد و او را آنجا خواهی يافت.
نشانه های او را نيز میدهد.
#سـلمان بە بيـت المقـدس مـیرود و همـان روزی کە آن کـشيش بە او گفتـه بوده است بە در #بيت_المقدس میرسد و مـیبينـد کە مـر ِد مـور ِد نظـر سـوار خـر اســت و مــیخواهــد کە وارد شــهر شــود. ســلمان داســتان خــودش را بــرای او باز میگويد، و او بە سلمان میگويد »اينجا بنشين« سـلمان در آنجـا مـینـشيد و او مـیرود و برنمـیگـردد.
سـلمان يـک سـال در همانجا مینـشيند تـا سـر سـال بعـدی او مـی آيـد و مـیبينـد کە سـلمان هنـوز نشسته است.
او بە سلمان میگويد کە پيامبر مبعوث شده است و در سرزمين تَيمــاء اســت؛نــشانه هــايش آن است کە صــدقه نمــیخــورَد و هديــه مــیخــورد، و مُهــر نبـوت بـر پـشت شـانۀ راسـتش اسـت بەانـدازۀ تخـم کبـوتری اسـت و همرنـگ گوشت تنش است. سلمان شتابان میرود تا خودش را بە يثـرب برسـاند. عرﺑﻬـای بـدوی او را میگيرند و بە مدينه مـیبَرنـد و بە زنـی از مـردم مدينـه مـیفروشـند. سـلمان مــیشــنود کە مــردم دربــارۀ پيــامبر ســخن مــیگوينــد. از زن تقاضــا مــیکنــد کە يکروز بە او مرخصی بدهد. زن بەاو مرخصی میدهد.
ســلمان مــیرود و هيــزم گــردآوری مــیکنــد و مــیفروشــد و خــوراکیئــی میخَرَد و بە نزد #محمد_بن_عبدالله میرود و آنرا جُلو محمد میﻧﻬـد و مـیگويـد برايـت صــدقه آورده ام. محمد بە يــارانش مــیگويــد بخوريــد، ولى خــودش نمــیخــورَد.
سلمان با خودش میگويد »اين يک نشانه«
چندی بعد باز از زن تقاضا مـیکنـد کە يـکروز بە او مرخـصی بدهـد؛ و زن بە او مرخـصی مـیدهـد. او مـیرود هيـزم گـردآوری مـیکنـد و مـیفروشـد و خــوردنیئــی مــیخَــرَد و بە نــزد محمد مــیبــرد و مــیگويــد ايــن برايــت هديــه آورده ام. محمد میخورد و بە يارانش نيز میگويد بخوريـد. و سـلمان بـا خـودش میگويد »اين نيز يک نشانۀ ديگر«
او سپس پشت سر #محمد می ايستد و میخواهد کە مُهر نبوت را بر شانه اش ببينـد. محمد متوجـه مـیشـود و عبـايش را انـدکی بەپـائين مـیکـشد،
و سلمان مهر نبوت را میبيند و همانجا مسلمان میشود.
#منبع: ابن سعد واقدى، ج ۴/ ۸۱۔۸۳.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
💥 پژوهشى در زندگى نامه سلمان فارسى

#قسمت_بيست_و_دوم(آخر)

در ايـن هنگـام #جبرئيـل آمـد و بالهـايش را بە نخلـها کـشيد و همـۀ نخلـها درخـــت خرمـــای زرد شـــدند. #محمد بە مـــن گفـــت: بە زن بگـــو نخلـــها آمـــاده است. پس از آن، زن نخلـستان را تحويـل گرفـت و محمد مـرا آزاد کـرده نـام سلمان بە من داد.(در ايــن داســتان کە #شــيخ_صــدوق نوشـــته گفتــه شــده کە ســلمان گوشـــت نمیخورد و اهل آن صومعه گوشت نمیخوردند.
البتـه خـوردن گوشـت نـزد مردمـان صـومعه هـای مـسيحيان نـه حـرام و نـه مکروه بوده است، و میخـورده انـد. ولـی کـسانی کە خـوردن گوشـت نزدشـان حرام بـوده اسـت مانويـان بـوده انـد نـه مـسيحيان. نيـز گفتـه شـده کە مـسيحيان باده نمی نوشيده اند. درحالی کە باده نوشـی نـزد مـسيحيان يـک امـر معمـولی بوده است.)
(#منبع_داستان: كتاب کمال الدين، از شيخ صدوق صفحات ۱۶۲۔۱۶۵)
ولـی مانويـان بـاده نمـی نوشـيده انـد. البتـه مانويـان هـم صـومعه و رهبــان داشــته انــد؛ ولــی در ايــن داســتان تأکيــد شــده کە ايــن صــومعه هــا از آن مسيحيان بوده است، وسلمان نيز وصی عيـسا شـده، يعنـی الله در نامـه ئـی کە بە #ســـلمان نوشـــته بـــوده گفتـــه: يـــا روزبـــه!انـــتَ وَ ِصـــیّ عيـــسى، آِمـــن و اتـــرُك المجوســـــية) ای روزبـــــه! تـــــو وصـــــی عيـــــسا هســـــتی، مـــــؤمن شـــــو و دســـــت از مجوسیگری بردار(نامه ئی کە آنروز سلمان ديـد کە از سـقف آويـزان اسـت و آنرا گرفـت و درجـا عربـی خـوان شـد و آنرا خوانـد نيـز، #الله بە دسـت خـودش نوشـته و اختــصاصا بــرای ســلمان فرســتاده بــوده اســت تــا مــسلمان شــود، و ايــن ســالها پيش از تولد پيامبر بوده است.
چنانکە ديديم، کشيشان صومعه ها نيـز چـونکە بـسيار باايمـان بـوده انـد از علم غيب خبر داشته انـد و تـا چشمـشان بە سـلمان مـی افتـاده مـیدانـسته انـد کە همان روزبه است کە قرار بوده در اين لحظه بە نزدشان بيايـد؛ لـذا پـيش از آنکە او چيزی گفته باشد نامش را می برده اند و میگفته اند »بيا بالا«.
#شـــيخ_صـــدوق يـــادآور شـــده کە #ســـلمان_فارســـی ۴۰۰ ســـال شـــهر بە شـــهر مـیگـشت و از نـزد ايـن فقيـه بە نـز ِد آن فقيـه مـیرفـت و در جـستجوی اسـرار و منتظر قيام قائم بود، و چنين بود تا شـنيد کە پيـامبر متولـد شـده و هنگـام فـرج رسيده است؛ آنگاه رهسپار ﺗﻬامه شد ولی بە بردگی افتاد.(ﺗﻬامــه ســرزمين مکــه اســت. اگــر ســلمان بنــابر ايــن داســتان در زمــان تولد پيامبر بە بردگی افتاده باشد بـيش از پنجـاه سـال در بردگـی مـیزيـسته تـا آنگاه کە پيامبر بە مدينه رفته و او مسلمان و آزاد شـده اسـت.
پـيش از آن نيـز (بە گفتــۀ شــيخ صــدوق) ٤٠٠ ســال در جــستجوی اســرار ودر تــلاش شــناختن قائم بوده و بەدنبال اين هـدف والا شهر بە شـهر مـیگـشته اسـت.
#منبع_داستان: كتاب کمال الدين، از شيخ صدوق صفحات ١٦١ و ۱۶۲
پـس، #روزبـه شيراز ی پيشين و سلمان فارسی بعدی روزی کە در حضور پيامبر اسلام، مـسلمان شده دست کم ۴۷۰ سال سن داشته است. پس از آن نيز حدود ۳۰ سـال زنـده بــوده، يعنــی روز مــرگش ۵۰۰ ســاله بــوده اســت.(البته طبق گزارش شيخ صدوق كه بزرگترين روحانيون مذهب شيعه ميباشد)
تا اينجا چند داستان مختلف در مورد زندگى نامه #سلمان_فارسى را خوانديد كه يكى از ديگرى مضحك تر و جعلى تر بود و البته داستان روحانى بزرگ شيعه، شيخ صدوق(كه حتى خود علماى شيعه وى را #دروغگو خطاب كرده اند) از همه داستانهاى قبلى نه بلكه مضحك تر بلكه بى نهايت #احمقانه و افسانه وار بود و فقط تعجب من ازين است كه خواننده و باور كننده اين داستان بايد تا چه حد و اندازه اى عارى از عقل و شعور باشد كه چنين داستانى را باور كند.

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22081
آيا #سلمان_فارسى يك ايرانى بود؟
آيا دليل اينكه به او لقب فارسى داده بودند، ايرانى بودنش بود؟
اين مقاله بزودى در كانال نقد اسلام قرار خواهد گرفت!

www.eslam.nu
💥 آيا سلمان فارسى ايرانى بود ؟

#قسمت_اول
https://t.me/naghde_eslamm/22442

در مقاله قبلى كه در همين كانال با نام پژوهشى در زندگى #سلمان_فارسى خدمت شما ارائه شد، تمام داستانهايى كه در مورد زندگى سلمان فارسى و چگونگى آمدن وى به سرزمين حجاز و ديدار به محمد بن عبدالله، را بطور مفصل
شرح دادم.
در لينك زير ميتوانيد اين مقاله را مطالعه بفرماييد.
https://t.me/naghde_eslamm/22573

در اين مقاله ميخواهيم با بررسى و تحقيق در كتب تاريخى حقيقت زندگى اين شخصيت مرموز تاريخ اسلام را دريابيم و به اين سئوال مهم تاريخى پاسخ بدهيم كه آيا سلمان فارسى يك ايرانى بود؟
آيا لقب او بخاطر ايرانى بودن اوست و اثبات اينكه او اهل سرزمين ايران ميباشد يا ..
از شما عزيزان دعوت ميكنم كه براى يافتن پاسخ به تمامى اين سئوالات، اين مقاله را با دقت مطالعه بفرماييد.

پس از خواندن داسـتانهاى ياد شـده در مقاله قبلى کە چيـزی جـز افـسانه هاى خيـالی و داستانهاى واهی ساخته شده توسط اسلامگرايان و روحانيون اين ميباشد، نيست! میخواهيم از خودمان بپرسيم کە سلمان اهـل کجـا و از چە قومی بوده است؟ و چرا وى را سلمان فارسى خطاب ميكرده اند؟
ســلمان فارســی از جملــه شخــصيتهای تــاريخ اســلام اســت کە حقيقــتش توســط ياران محمد در پــس پــردۀ غلــيظ اﺑﻬــام ﻧﻬــان داشــته شــده اســت. بە رغم وجود نـشانه هـائی کە بيـانگر حـضور او از آغـاز ظهـور اسـلام در مکـه و در کنـار محمد است، و اينرا با بازخوانی ميان سطرهای گزارشـهای تـاريخی مربـوط بە ظهـور اسـلام مـیتـوان دريافـت، ولـی بەدلايلى کە بـرای مـا شـناخته شـده اسـت و در غيـاب گـواهى مکتـوب تاريخی بيان کردنی نيست، تـلاش شده است کە اين حضور انکار گردد. در گزارش ابن اسحاق و واقدی نام سلمان در کنــار مهاجرين اوليه بە ميان آمده و تـصريح شده کە پس از ورود مهاجرين بە مدينه هر کدام از مهاجرين با يک انصاری پيمــان اخوت بست و در خانۀ او جــا گرفــت؛ و سلمان فارسی با ابودرداء خزرجی برادر شد.(#منابع: سيره ابن هشام، ۲/ ۱۴۸۔۱۴۹. طبقات ابن سعد، ۴/ ۸۴)
#واقدی كه از بزرگترين مورخين مسلمان ميباشد، تأکيد کرده کە هرگونه مؤاخات(پيمان برادرى) مهاجرين و انصار پيش از جنگ بدر بوده است، و پس از بَـدر هـيچگونـه
مؤاخاتی صورت نگرفته است.(#منابع: طبقات ابن سعد، ۳/ ۲۲. أنساب الأشراف، ۱/ ۳۱۹)

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22442
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 آيا سلمان فارسى ايرانى بود ؟

#قسمت_دوم

اين ابودرداء کە با #سلمان پيمان برادری بست پـيش از هجرت محمد بە مدينه از پارسايان حنيف در مدينــه بــوده، و ســپس در تــاريخ اســلام نيــز خودش و زنش ام دَرداء در شمار پارسايان بزرگ اند و شباهت بـسيار زيـادی
بە پارسايان مسيحی دارند.
#واقدی نوشـته کە سلمان در خانـۀ ابـودرداء مـیزيـست، وقتـی ابـودرداء بـسيار نمـاز میخواند سـلمان مـانع او مـیشـد، و وقتـی بـسيار روزه میگرفت سلمان مانع او میشد.
#ابودرداء میگفت: »نمیخواهی بگذاری کە خـدايم را عبـادت کـنم؟
سـلمان بە او مـیگفـت: چـشمانت بـر تـو حقی دارنـــد، اعضای خانه ات بر تـو حقى دارنـد. هـم نمـاز بخـوان و هـم بخواب، هـم روزه بگير و هم بى روزه باش«. محمد ايـن را شـنيد و گفـت: سـلمان مالامـال علـم
است«.( #منبع: طبقات ابن سعد، ۴/ ۸۵ )
بە هر حال، از گزارشـــها برمى آيـد کە سـلمان در زمان هجرت محمد
بە مدينــه يــک شخصيت نسبتا برجــسته بــوده است؛
زيــرا بــا شخصيتی نامدار از انصار برادر شده کە هم طراز و هم خاندان فردی بوده کە با ابوبکر برادر شده بـــوده اســـت.
بە عبـارت ديگر، سلمان در پيمـــان اخوت در مدينـــه همطراز ابوبکر قرار گرفته کە مشاور اول محمد بوده است؛ اما مثلا #عمار ابن ياسر کە در #مکـه حليـف بـوده بـا يـک مـرد همطـراز خـودش کە خـوش نـشين مدينـه و از حليفـان بنـی عبدالاشـهل بە نـام حذيفـة ابـن يمـان برادر خوانـده شـده اسـت.( #منبع: سيره ابن هشام، ۲/ ۱۴۹)
#حذيفـه ابـن يمـان پـدرش حسيل نـام داشـته و از قبيلـۀ بنـی عَـبس(از غطفـان) و ملقــب بە يمـــان بـــوده، و پيـــشترها بە مدينه گريخته و وابستۀ يکى از مـــردم مدينه شـده بـوده اسـت.( #منابع: أنساب الأشراف، ۱۳ / ۲۰۰. معارف ابن قتيبه، ۱۶۰)
لـذا حذيفـه از بى ريـشگان خـوش نـشين مدينـه بـوده است. عمار ياسر نيز در مكه همين وضع را داشت و وابسته يكى از بنى مخزوم بوده است.
دربارۀ ريــشۀ قــوم سلمان، يكجا ميخوانيم كه بعدها كه تراق و بخشى از ايران به دست اعراب افتاد يکــی از عرﺑﻬــا از ســلمان کە فرماندار مدائن بـوده مـیپرسـد کە اهـل کجـا بـوده؟ و سـلمان مـیگويـد: مـیدانـی کە رامهرمز کجا است؟
مرد میگويد: »آری، میدانم«. سلمان میگويـد مـن از مــردم رامهرمــز هستم. و يکبار يكی از عرﺑﻬا همــين پرســش را از ســلمان مــیکنــد، و ســلمان مــیگويــد کە مــن از مــردم روســتای جى از توابــع اصــفهان هستم.( #منبع: طبقات طبقات ابن سعد، ۴/ ۷۵ )
اين دو روايت كوتاه شده دو داستانى است كه در مقاله قبلى خوانديد.

ادامه دارد ...

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/22442