نقد
3.35K subscribers
200 photos
17 files
792 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ سرمایه‌داری در قامت سوسیالیسم‌های گوناگون

نوشته‌ی: سونیا کریوکاپیچ
ترجمه‌ی: شاپور گیتی

30 ژوئن 2019

🔸 هدف مقاله‌‌‌ی پیشِ ‌رو، بررسی پروژه‌های نظری سوسیالیستی گوناگون، و، با کمک واکاوی مارکسیستیِ سرمایه‌داری، نشان‌دادن این مسئله است که این پروژه‌ها را می‌توان نه ذیل سوسیالیسم، بلکه به‌عنوان گونه‌هایی از سرمایه‌داری طبقه‌‌بندی کرد. با این‌که برخی از این نظریه‌ها، مانند اقتصادِ اتحاد شوروی، در عمل محقق شده بودند، هدف من ارائه‌ی استدلالی نظری در این‌باره است، و نه تاریخی. استدلالم در رابطه با بلشویک‌ها شاملِ بررسی اقتصاد شوروی نیست، بلکه بررسی فهم آن‌ها از سوسیالیسم خواهد بود و این مهم، هم با بهره‌گیری از نظریه‌های مؤلفان مختلفی که در اینجا به بحث گذاشته شده‌اند صورت خواهد گرفت، و هم نظریه‌هایی که هرگز در هیچ جامعه‌ی تاریخی‌ای اجرایی نشده‌‌اند.

🔸 پروژه‌های سوسیالیستی‌ای که من اینجا واکاوی می‌کنم ... مشکلات‌شان را می‌توان به‌طور تقریبی به دو گروه دسته‌بندی کرد:
۱) نادیده گرفتن شیوه‌ی تولید به عنوان نقطه‌ی عزیمت واکاوی‌شان و جهش یک‌باره به مسائل مبادله، توزیع، یا مناسبات مالکیت و ۲) اشتباه گرفتنِ نشانه‌های بحران با علت‌های آن.
مسلماً هرکدام از این پروژه‌ها به لحاظ شیوه‌ای که موجب تداوم این مسائل می‌شوند با هم متفاوتند، اما همگی، مستقیم یا غیرمستقیم، بیان‌گر همین امر هستند. به بیان دیگر، تمامی این پروژه‌ها نشان می‌دهند که دو مشکل یادشده در خصوص آنچه بیان شده یا نشده، صادق است.

🔸 نظریه‌هایی که اینجا بررسی کردیم گواهی بر انعطاف‌پذیریِ‌ پایدارِ سرمایه‌داری‌اند که پاسخ به این پرسش که «سرمایه‌داری چیست؟» را دشوارتر می‌سازد، اما این نظریات هم‌چنین گواهی هستند بر فقدان تعریفی مکفی از سرمایه‌داری و نیاز به متصل ساختنِ دوباره‌ی نقاط معلوم به یکدیگر. برخی از این نظریه‌ها، صرفاً نوع مشخصی از مالکیت و نه تمام انواع آن‌را خصیصه‌ی سرمایه‌داری محسوب می‌کنند. برخی دیگر تحولاتِ فرآیندهای دموکراتیک درون محل‌ کار را با تحولات شیوه‌ی تولید اشتباه می‌گیرند. اما برخی دیگر کاملاً نقش سود را در بحران‌ها نادیده می‌گیرند. این مقاله کوششی است ناچیز برای شفاف‌سازی برخی موارد درباره‌ی واکاوی مارکس از سرمایه‌داری و امیدوارم یادآور اهمیتِ بازگشتن به مسائل بنیادین و هم محرکی برای غوطه‌ور شدن در موضوعاتی پیچیده‌تر نیز باشد. گرچه مورد دوم دشوار و زمان‌بر است، چارچوب‌های نظری‌ای که به دور زدن، از قلم انداختن یا تفسیر نادرست از عناصر حیاتی اقدام می‌کنند، حاصلی جز بدفهمی بیش‌تر ندارند. و چنین حاصلی قطعاً مطلوب ما نیست.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-X6

#سونیا_کریوکاپیچ #شاپور_گیتی
#بدیل_سوسیالیستی #سوسیالیسم_بازار #سوسیالیسم_دولتی #شوروی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ خودمدیریتی کارگری در سوسیالیسم دولتی
🔹 یوگسلاوی

نوشته‌ی: گوران موزیچ
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

21 ژوئن 2019

🔸 مبارزه برای کنترل کارگری در قرن بیستم را، چه در جوامع سرمایه‌داری و چه در جوامع دارای سوسیالیسم دولتی، اغلب با گسست‌ها در قدرت دولتی و الگوی حاکم مرتبط دانسته‌اند. قاعده کلی این است که ابتکارات خلاق برای مشارکت مستقیم در بازه‌ها‌ی زمانی نسبتاً کوتاه قدرت دوگانه ــ محدوده‌‌ی زمانی میان زوال پرشتاب نظم کهن و تثبیت رژیم جدید ــ به نقطه‌ی اوج خود می‌رسد. از این‌رو، این ابتکارها با جنبش‌های رهایی‌بخش فراگیرتری از پایین مرتبط‌اند و توانایی حفظ استقلال‌ خود از دولت را دارند.

🔸 تجربه‌ی خودمدیریتی یوگسلاوی در این میان یک استثناست، چرا که رابطه‌ای تنگاتنگ با ایدئولوژی دولتی رسمی سازماندهی اجتماعی داشت که چهار دهه به طول انجامید، و براساس آن شناخته می‌شد. تلاشی موفق در جهت مدرنیزاسیون و ارتقای استانداردهای زندگی، فضایی سیاسی برای مقامات سوسیالیستی فراهم کرد تا نظامی خودمدیریتی را درون یوگسلاوی به بوته‌ی تجربه بگذارند، آن‌هم در کشوری که از تنوع فرهنگی وسیع و درجات توسعه‌ی اقتصادی ناموزونی برخوردار بود. به سبب این شرایط تاریخی، مناسب‌ترین زمینه برای بررسی مراحل متفاوتِ خودمدیریتی کارگری یوگسلاوی، تداومِ نهادهای دولتی است، نه خودِ جنبش کارگری. بی‌شک به رسمیت‌شناختن نقش پایه‌ای ساختارهای حاکم در شکل دادن به نظام خودمدیریتی در یوگسلاوی نباید باعث شود که از دیگر عامل‌ مهم در این فرایند غفلت کنیم: واکنش‌های طبقه‌ی کارگر ــ خواه پذیرش، خواه مقاومت ــ در برابر تغییر خط‌مشی‌های حکومتی، به‌ویژه در نقاط عطف تاریخی در «مسیر یوگسلاوی به‌سوی سوسیالیسم».

🔸 طبقه‌ی کارگر یوگسلاوی هرگز نتوانست از فرصت‌های نهادی که خودمدیریتی فراهم کرده بود استفاده کند، فرصتی که می‌توانست بنگاه‌های تحت مدیریت کارگران را از ابزارهای دموکراسی حاکم به ابزارهایی حقیقی برای کنترل دموکراتیک از پایین تبدیل کند. به‌رغم ــ یا شاید دقیقاً به سببِ ــ نهادهای موازی که در چندین دهه توسط نظام خودمدیریتی ایجاد شد، کارگران فاقد مجرای شفافی برای بیان نارضایتی‌هایشان بودند. شوراهای خودمدیریتی به‌عنوان ساختارهایی اصلی نتوانستند به‌مثابه‌ ارگان‌های دموکراتیک برای تمرین اختلاف عقیده عمل کنند، زیرا هدف اولیه‌ی آنان ایفای وظایف مدیریتی در عملکرد بنگاه‌ها بود نه این‌که ارگان‌های سیاسی طبقه‌ی کارگر باشند. تشکل‌های سیاسی‌ـ ‌اجتماعی که در سطح کارگران ساده فعالیت‌ می‌کردند آن‌چنان زیر چتر حمایتی بوروکراسی قرار داشتند که نمی‌توانستند با صداهای مخالف همساز شوند.

🔸 در چشم‌اندازی وسیع‌تر، تناقض آشکار میان منافع مجزای یک کارخانه یا یک منطقه‌ی خاص و منافع جامعه به‌مثابه‌ یک کل، نتوانست از طریق کنترل متمرکز دموکراتیک بر کل اقتصاد توسط طبقه‌ی کارگر حل‌وفصل شود. در غیاب این‌گونه سازوکار کنترلی، اجماع نخبگان جمهوری‌ها پیش‌شرط لازم برای هرگونه سیاست یکپارچه بود. تا همان آخرین روز حیات فدراسیون یوگسلاوی خوانش مسلط از خودمدیریتی در جامعه همان خوانش استقلال مضاعف و کنترل محلی بود. با این حال هنگامی که کشور از هم پاشید، نخبگان دیگر علاقه‌ای به حفظ آن نداشتند. جنبش کارگری نیز به اندازه‌ی کافی نیرومند نبود که به این مفهوم، معنایی تازه و مناسب ببخشد و آن را به راهنمایی برای کنش در محیط سیاسی‌ـ ‌اجتماعی جدید بدل کند. از این رو تجربه‌ی خودمدیریتی یوگسلاوی دو دهه پس از فروپاشی‌اش، میراثی دوگانه به جا نهاده است که در انتظار احیا از سوی جنبش‌های اجتماعی و ارزیابی دوباره توسط علوم اجتماعی است.

🔹 سیزدهمین بخش از سلسسله‌مقالات سایت «نقد» پیرامون تجربه‌های تاریخی جنبش کارگری و شورایی را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-Ym


#گوران_موزیچ #تارا_بهروزیان
#یوگسلاوی #سوسیالیسم_دولتی
#جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری #سوسیالیسم #شورا

👇🏽

🖋@naghd_com