نقد
3.36K subscribers
200 photos
17 files
794 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️ انگلس: دشمن داخلی؟
▫️ بررسی کتاب «فریدریش انگلس و دیالکتیک طبیعت» کان کانگال

نوشته‌ی: کامیلا رویل
ترجمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی: کاووس بهزادی

9 آوریل 2022

🔸 آیا فریدریش انگلس «دشمنی داخلی» بود که لطمه‌ی بنیادینی به مارکسیسم زد؟ آیا او با تلاش برای کاربست اصول مارکسیستی برای واکاوی طبیعت مرتکب اشتباه شد و درنتیجه مارکسیسم را به فلسفه‌ای جزمی بدل کرد؟ این موضوع یکی از طولانی‌ترین مسائل مشاجره‌برانگیز در میان مارکسیست‌ها در اثنای سده‌ی بیستم بود که تا سده‌ی بیست و یکم به ‌درازا کشید. همان‌طور که کان کانگال خاطرنشان می‌کند، دیالکتیک طبیعت انگلس در مرکز این مباحثات قرار داشت. کانگال آشکارا این کتاب را مشاجره‌برانگیزترین کتاب مارکسیستی قلمداد می‌کند و مدعی‌ست که «کتاب دیگری» را نمی‌شناسد «که موضوع بزرگ‌ترین تنش‌ها و آشفتگی‌ها بوده باشد.»

🔸 انگس در سال 1873 کار پیرامون دیالکتیک طبیعت را آغاز کرد. او گزیده‌برداری‌های گسترده‌ای پیرامون موضوعاتی نظیر الکتریسیته، مغناطیس و واکنش‌های شیمیایی با هدف نگارش کتابی در این مباحث انجام داد. چنین اثری می‌توانست نشان دهد که آن نوع روش‌شناسی دیالکتیکی که مارکس برای مطالعه‌ی علم اقتصاد در سرمایه به کار برده‌ بود، برای فهمیدن علوم طبیعی ضروری است. با وجود این‌که انگلس چند مقاله‌ی طولانی و دو طرح برای این پروژه (یکی در سال 1878 و دیگری در سال 1889) تهیه کرد اما در زمان حیاتش نتایج این پژوهش را منتشر نکرد. در عوض این متن برای نخستین‌بار در سال 1925 حدود 30 سال پس از مرگ نویسنده‌اش توسط موسسه‌ی مارکس ـ انگلس در مسکو با عنوان طبیعت ـ دیالکتیک به‌جای دیالکتیک طبیعت منتشر شد.

🔸 مباحثات پیرامون دیالکتیک طبیعت پیامدهایی فراتر از آن‌چه انگلس درباره‌ی علم می‌اندیشید داشت؛ این دیگر یک بحث سیاسی بود. این موضوع به‌ویژه طی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مبرهن شد. چندین نظریه‌پرداز، که بسیاری از آن‌ها با چپ نو مرتبط بودند، به مارکسیسم علاقه‌مند بودند اما ـ به‌نحوی قابل‌درک ـ می‌خواستند از میراث رفرمیسم و استالینیسم گسست کنند. این امر آنان را به جست‌وجوی خاستگاه‌های ایده‌های استالینیستی نزد خود بنیان‌گذاران مارکسیسم سوق داد. نتیجه اغلب این بود که انگلس صورت‌بندی‌های جبرباورانه‌ی مساله‌برانگیزی را مطرح کرده که در تقابل با تاکیدات «انسان‌باورانه‌»‌ی مارکس بر کُنش‌گری قرار داشتند. بدین‌ترتیب انگلس مقصر اشتباهات انجام شده بود. همان‌طور که کانگال تاکید می‌کند، نسبت دادن کاستی‌های آشکار مارکسیسم به انگلس نه فقط منجر به بدگمانی به او شد بلکه به این نتیجه‌گیری معکوس انجامید که خود مارکس اشتباه‌ناپذیر بود ــ طنزی تلخ چرا که خود این اندیشمندان تلاش کرده بودند از قهرمان‌پرستی کیش‌مانندِ مارکس اجتناب کنند. گاهی اوقات گفته می‌شود که مباحث پیرامون انگلسْ مارکسیست‌ها را به دو دسته تقسیم کرده است: مارکسیست‌های «غربی» که او را رد می‌کنند و مارکسیست‌های «شوروی» که از او دفاع می‌کنند، اما کانگال به‌درستی از این تمایزها انتقاد می‌کند، زیرا این تمایزها مبتنی بر این فرض هستند که این برچسب‌ها معرف گروهی همگن است.

🔸 هم طرفداران و هم منتقدان انگلس این مساله را نادیده می‌گیرند که چرا انگلس می‌خواست درباره‌ی طبیعت بنویسد. در عوض آن‌ها گرایش به مبنا گرفتن این فرض دارند که انگلس به دلیل سمت‌وسوی افکارشْ این کار را آغاز کرد، حال فرقی نمی‌کند که طرفداران و منتقدانش این سمت‌وسو را انحراف از مارکسیسم ارزیابی کنند یا تکمیل و ادامه‌‌ی آن. با این‌حال کانگال از اهداف انگلس برای کار روی این پروژه صحبت می‌کند. او می‌کوشد به‌جای تفسیر این اثر از چشم نسل‌های ویراستاران و مفسران بعدی، بگذارد خود انگلس پیرامون اهدافش صحبت کند. او برخلاف سایر شرکت‌کنندگان در بحث پیرامون انگلس برآن است این واقعیت را جدی بگیرد که دیالکتیک طبیعت در زمان حیات انگلس اثری ناقص بود؛ بنابراین مقاصد انگلس در واقع الزاماً با متن این اثر هم‌خوانی ندارند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2UI


#کامیلا_رویل #کان_کانگال #کاووس_بهزادی
#انگلس #دیالکتیک_طبیعت
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ مقایسه‌ی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعه‌ی ما

نوشته‌ی: علی فرزانه

‏۱۲ آوریل ۲۰۲۲

🔸 در مقطعی از دهه‌ی ۱۳۸۰ ایجاد تشکل سراسری کارگری علنی (نه قانونی) بر پایه‌ی مبارزه‌ی صنفی موجود از طرف برخی «فعالان کارگری» متأثر از احزاب مارکسیستی حاشیه‌ای همچون گرانیگاه مبارزه‌ی طبقه‌ی کارگر ایران تبلیغ می‌شد. در آن دوره‌ی خوش‌باورانه، انرژی مفید افراد فعال خرج ساختن انواع کمیته‌‌ها «برای ایجاد تشکل‌های کارگری» می‌شد که در ادامه دیگر اسمی از آن‌ها باقی‌ نماند. اگر در همان دوره اراده‌ی آگاهی وجود می‌داشت که بر اساس نظریه‌ای تاکتیکی به خصلت گرانیگاهی شورش‌های خیابانی هم‌چون روش کارآمد مبارزه‌ی انقلابی (نه به‌عنوان قیام) و چگونگی سازماندهی آن پی می‌برد، آن‌گاه انرژی نهفته از نارضایتی سیاسی انباشته در میان توده‌های کارگر و زحمتکش عمدتاً شهری که در پس توهم اصلاح‌طلبی از جمله در پس همین وضعیت یورتمه محبوس شده بود، می‌توانست دوره‌ی بیست‌ساله‌ی فروکش سیاسی جامعه را به نفع شورش خیابانی‌ کوتاه کند و شعار «اصلاح‌طلب ـ اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» را در سال ۸۴ به صورتی اجتماعی خلق و صحنه را تسخیر کند، انرژی‌ای که در چاله‌ی اصلاح‌طلبی و سپس بدل‌شدن به سوخت موتور شبه‌پوپولیسم ۸ ساله‌ی احمدی‌نژادی و آخرین واکنش خرده‌بورژوازی شهری به آن در چهار ساله‌ی اول دولت حسن روحانی به باد رفت.

🔸 شورش خودانگیخته‌ی خیابانی انتخاب طبیعی جامعه پس از چهار دهه مقابله با استبداد ساختاری است. کم‌ترین دستاورد این مضمون و شکل مبارزه این است که داروندار استعداد انقلابی جامعه را در هر دوره معلوم می‌کند و جنبش با تمام توان عینی و ذهنی خود در آن دوره‌ی معین یا شکست می‌خورد یا راه خود را می‌گشاید. مبارزه‌ی صنفی، اما، در محیط استبداد ساختاری میهن ما با گره‌ای کور روبه‌رو است؛ از یک طرف ضرورتی عینی مربوط به رابطه‌ی سرمایه است که در ابعاد نهایی‌اش می‌تواند به تضاد طبقاتی میان طبقه‌ی کارگر و طبقه‌ی سرمایه‌دار و در ایران به تضاد طبقه‌ی کارگر با حکومت سرمایه‌دار منتهی ‌شود، و از طرف دیگر ابزار اصلی پیشبرد این مبارزه، یعنی اتحادیه‌های وسیعی که اکثریت اعضای هر رشته‌ی صنعتی را در بر بگیرد به علت تسلط استبداد مطلق ناممکن است. جنبش خودانگیخته‌ی صنفی، با وجود ناگزیری‌ عینی‌اش، به این علت که از نظر سیاسی امکان متناظر با خود را در وجود حکومتی نمی‌یابد که استعداد مبادله و کنش ‌و واکنش مسالمت‌جویانه با آن را داشته باشد همواره وا می‌رود و از دستیابی به مزیت ویژه‌ی این نوع جنبش، یعنی رفع پراکندگی در میان طبقه‌کارگر باز می‌ماند.

🔸 رژیم در مواجهه با شورش با موقعیت فوق‌العاده‌ای مواجه می‌شود که به کارگیری فوری همه‌ی توش و توان انتظامی، امنیتی و تبلیغاتی‌اش را به او تحمیل می‌کند. وخامت و فشار موقعیت فوق‌العاده رژیم را وادار می‌کند خلاف مبارزه‌ی صنفی که با تاکتیک فرسوده‌کردن معترضان از طریق کم‌محلیْ از گذشت زمان به نفع خود استفاده می‌کند، در این‌جا ناگزیر تاکتیک کوتاه‌کردن زمان و سرکوب فوری را در دستور کار قرار ‌می‌دهد زیرا خلاف مبارزه‌ی صنفی با بیش‌تر شدن زمان ماندن در خیابانْ بر توان شورش افزوده می‌شود. زمان در موقعیت شورش علیه رژیم عمل می‌کند و باعث فرسودگی نیروهای قهری‌ و بالاگرفتن اختلافات داخلی‌شان می‌شود. گرایش اصلی رژیم سرکوب آنی شورش و کشتن و زخم زدن و دستگیری گسترده است...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید: ‏

https://wp.me/p9vUft-2V8

#علی_فرزانه #مبارزه_طبقاتی #جنبش #جنبش_مردمی

👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ حزب ـ علم در مرحله‌ی استراتژیک جدید

نوشته‌ی: گوئیدو لاباربرا
ترجمه‌ی: مهرزاد شجاعی

‏۱۴ آوریل ۲۰۲۲

📝 توضیح مترجم: آرریگو چروتو و لورنزو پارودی در سال ۱۹۵۷ در تزهایی درباره‌ی توسعه‌ی امپریالیستی، مدت زمان مرحله‌ی ضدانقلابی و توسعه‌ی حزب انقلابی موسوم به تزهای ۵۷ استدلال می‌کنند که پس از بحران جنگ جهانی دوم، به دلیل این‌که دو سوم جهان هنوز وارد مناسبات سرمایه‌داری نشده است، دوره‌ای طولانی از رشد سرمایه‌داری را شاهد خواهیم بود و تا دهه‌ها امکان وقوع هرگونه بحران اساسی امپریالیسم و در نتیجه امکان موفقیت هرگونه انقلاب سوسیالیستی منتفی است. چروتو پیش‌بینی می‌کند که در این دوره شاهد انقلاب‌های بورژوا ـ دموکراتیک و ضداستعماری در کشورهای مستعمره خواهیم بود که خود نتیجه‌ی تغییر روابط بین قدرت‌های امپریالیستی (ظهور قدرت‌های جدید و نزول قدرت‌های قدیمی) و در نتیجه گسترش روابط سرمایه‌داری است. چروتو در سال‌های بعد با طرح مفهوم «امپریالیسم واحد» برخلاف گفتار رایج پیرامون جنگ سرد و توصیف جهان به عنوان صحنه‌ی رقابت دو بلوک سرمایه‌داری و سوسیالیستی یا سه جهان بر ماهیت سرمایه‌داری کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی (شوروی، چین، کوبا، کره و ...) و ماهیت امپریالیستی اتحاد جماهیر شوروی تأکید می‌کند و با تاکید بر نظریه‌ی امپریالیسم لنین آن را منطبق بر واقعیت تجربی می‌داند. هم‌چنین چروتو جنگ سرد را «توافق» دو قدرت امپریالیستی شوروی و آمریکا برای مقابله با اتحاد قدرت‌های رقیب اروپایی به خصوص آلمان می‌داند. دهه‌ها بعد، با فروپاشی شوروی، اتحاد مجدد آلمان و ظهور قدرت‌های امپریالیستی نوظهور، به خصوص چین، این دوره‌ی طولانی ضدانقلابی به اتمام رسیده است و در سال ۲۰۰۴ از «مرحله‌ی استراتژیکی جدید» سخن به میان می‌آید. متن زیر ترجمه‌ی‌ پیشگفتار بر چاپ هفتم کتاب مبارزات طبقاتی و حزب انقلابی است که در دسامبر ۲۰۲۱ چاپ شده است.

🔸 «جنگ انتخابی» که ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ در عراق به راه انداخت، اقدامی قطعی بود که «مرحله‌ی استراتژیک جدیدی» را آغاز کرد. این جنگ حاصل تصمیم واشنگتن برای به تأخیر انداختن زمان ظهور امپریالیستی پکن بود و به دنبال ورود چین به سازمان تجارت جهانی، و گام‌های قاطع اتحادیه‌ی اروپا برای ایجاد واحد پولی یورو و قدرت پولی فدرال روی داد.
در مقدمه‌ی چاپ ششم مبارزات طبقاتی و حزب انقلابی استدلال کردیم که آن وضعیت منازعه، در مقایسه با پنجاه سال پیش از خود، که در تزهای ۱۹۵۷ در پیش‌بینی یک چرخه‌ی طولانی توسعه‌ی سرمایه‌داری تصریح شده بود، یک «امر بی‌سابقه‌ی استراتژیک» است: «تضادهای قدرت‌های امپریالیستی در حال حاضر برای یافتن راه‌حل مبارزه در بازارهای جهانی ادامه دارد، اما ظهور امپریالیستی چین تغییری کیفی است که از نظر مفهومی نقطه‌ی پایانی بر چرخه‌ی استراتژیک ”تزهای ۱۹۵۷“ است.»

🔸 وضعیت در پاییز ۲۰۰۴ چنان بود. بیش از پانزده سال بعد از آن زمان به راحتی می‌توان فهمید که آن نظام تحلیلی تا چه حد، با تشدید بحران نظم در روابط بین‌الملل، کاملاً تأیید می‌شود. دو بحران جهانی، آن‌چه ما آن را بحران روابط جهانی در سال‌های ۲۰۰۸ـ۲۰۰۷ نامیدیم و بحران همه‌گیری قرن در سال ۲۰۲۰، به کل روند شتابی شگرف بخشیده است. در واقع، ورود چین به مناقشه به آن رسمیت بخشیده است، و طرح‌های پکن برای یک نیروی نظامی در سطح جهانی جرقه‌ی مسابقه‌ی تسلیح مجدد را برانگیخته است. مواجهه‌ی واقعی با امپریالیسم چین و همچنین فرار از انبر بین واشنگتن و پکن، مشکل استراتژیک امپریالیسم اروپایی است. در تمام کلان‌شهرهای امپریالیسم، در کنار تسلیح مجدد، برنامه‌های عظیم مداخله‌ی دولت گام دوم را در مرحله‌ی استراتژیک جدید رقم می‌زند که خبر از پانزده سال آینده‌ای حتی طوفانی‌تر می‌دهد...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید: ‏

https://wp.me/p9vUft-2Vh

#گوئیدو_لاباربرا #مهرزاد_شجاعی #مبارزه_طبقاتی #جنبش_مردم

👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ روند ان‌جی‌اوسازی در انقلاب سوریه

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: جولیا هرن و عبدالسلام دلال
ترجمه‌ی: خورشید سیادتی

16 آوریل 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ شوراهای محلی: تجربه‎های خودگردانی
▪️ کمک‌های غرب و روند ان‌جی‌اوسازی
▪️ کمک‌های غرب و رژیم اسد
▪️ روند ان‌جی‌اوسازی در انقلاب سوریه


از متن مقاله:

🔸 ما تحقیق خود را با مستندسازی شوراهای محلی (LCs) در مناطق تحت کنترلِ نیروهای اپوزیسیون، مثل ارگان‌های خودگردان آغاز می‌کنیم. پس از آن به بررسی پنج روشی که کمک‎های غربْ موجب تضعیف این شوراها در قلب انقلاب شدند، می‌پردازیم. اول این‌که اکثریتِ قریب به اتفاقِ کمک‎های غرب نصیب رژیم اسد شد که تحت نظارت دقیقِ شاخه‎های امنیتی‌اش اطمینان یافت ‌که این کمک‌ها بین مدافعان غیرنظامی‎ آن توزیع می‌شود و نه مخالفانش. به این ‌ترتیب، این کمک‌ها با موفقیت بودجه‌ی نیروهای ضدانقلابی وابسته به اسد را تأمین کرد. دوم، غربی‌هایی که کمک مالی کردند، تصمیم گرفتند به‎جای ساختار دولتی در حال تکوین اپوزیسیون، بودجه‌ی سازمان‌های غیردولتی‌ را تأمین کنند، چرا که می‌خواستند از اتهام حمایت از تروریست‌ها‎ یا ایفای نقش «سیاسی» {در سوریه} تبری بجویند. به عبارت دیگر، آن‌ها ساختار موازی کمک را در رقابت و با هدفِ تضعیفِ شوراهای انقلابی ایجاد کردند. سوم، فرایندهای مستندشده‌ی فعالیت آنان در نهاد‎سازی و حرفه‌ایجاد‌کردن موجب تغییر اعتراض سیاسی به پروژه‎ی‌های کمک‌رسانی شد. چهارم، اعلام بی‎طرفی عامدانه‎ی گفتمان جهانی سازمان‌های غیردولتی، هم کارشان را سیاسی‎زدایی می‌کند و هم نمودهای سیاسی انقلاب اجتماعی را به «بحرانی انسانی» و آگاهی انقلابیون جوانی را که برای کار نزد آنان آمده‌اند به آگاهی از «انسان‌دوستی خنثی» تبدیل می‌کند. پنجم این‌که پراتیک ان‎جی‎اوها در «مدیریت از راه دور» با دور‌کردن قدرت تصمیم‌گیری‌ از جانب کسانی که در میدان مبارزه بودند و انتقال آن به روسای تبعیدی در پایتخت‌های دوردست یعنی بیرون‌ازگودنشین‌های خارج از کشورْ از سوریه‌ای‌ها سلب‌قدرت کرد، آن هم در مرحله‎ای که مردم سوریه خودمختاری‎شان را کشف کرده بودند.

🔸 استدلال ما این است که کمک‎های غربی، هدایت‌شده از طریق ان‎جی‎‌او‌ها، انقلاب را در روندی تضعیف کرده است که ما به آن به منزله‌ی ان‌جی‌اوسازی انقلاب سوریه ارجاع می‎دهیم. علاوه بر جنبه‌های کاملاً مستندشده‌ی ضدانقلاب سوریه، این عاملی است نادیده‌گرفته‌شده که در عدم‌بسیج برای ایجاد بدیل در مقابل حکومت اسد نقش داشته است. این عوامل شامل قوای نظامی ایران و روسیه، کمک‎های اقتصادی و رشد سکتاریسم و تروریسم است که با حمایت درجه‎ی اول کشورهای مختلف حوزه خلیج فارس و دیگران تسهیل شد.

🔸 با گذشت هشت سال از انقلاب و انقلابیون سوریه، آن‌ها افرادی متلاشی شده و بدون هیچ امکان موثری برای پیشبرد مطالباتِ سیاسی خود هستند. این امر به چندین عامل ضدانقلابِ داخلی و خارج برمی‌گردد. در سطح داخلی، ماشین کشتار اسد، خونین‌ترین عامل در تاریخ سوریه بود. در حالی که ارائه‌ی آمار دقیق تلفات برای منابع مستقلْ دشوار بوده است، اما مطابق با تخمینِ شبکه‌ی حقوق‌بشر سوریه و دیده‌بان حقوق‌بشر، حدود نیم میلیون سوری جان خود را از دست داده‌اند. با این حال، انقلابیون سوریه، بر این باورند که با در نظر گرفتنِ آمار نیروهای جنگی، کشته‌شدگان در دوره‌ی بازداشت و غرق‌شدگان در دریای مدیترانه، این تعداد بسیار بیش‌تر خواهد بود. علاوه بر این، ان‌جی‌اوها (چه در سطح بین‌المللی و چه محلی) به شدت با شوراهای محلیِ وابسته به دولت موقت سوریه، برای بدل شدن به‌تنها کمک‌رسان در محل، به‌رقابت پرداختند. در این میان، اجزای مختلف سیاسی نیروهای اپوزیسیون، شامل ائتلاف ملی سوریه (SNC) و دولت موقت سوریه (SIG) ، به‌شکل ریشه‌ای از یکدیگر گسیخته شدند و برای بقا، آلتِ دستِ اهداف سیاسی قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی گشتند. مضحکه‌ی ماجرا در این‌جاست که اگر انقلابی در کار نبود، هیچ یک از این نهادها هم وجود نداشتند. با این حال، روی‌هم رفته، آنها نتوانستند بدیلی را علیه رژیم اسد به‌پیش ببرند.

🔹متن کامل هشتمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Vz

#خاور_میانه #مبارزه_طبقاتی #انقلاب_سوریه #جنبش_مردم #جولیا_هرن #عبدالسلام_دلال #خورشید_سیادتی

👇🏽

🖋@naghd_com
تکرار تهدید جان زندانیان محکوم است!

سازوبرگ قضایی رژیم جمهوری اسلامی همچون همیشه و همانند تمامی دستگاه‌های سرکوب در تاریخ به در بند کردن انسان‌های آزاده بسنده نکرده و در زندان هم به آزارواذیت و محروم‌سازی زندانیان از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان ادامه می‌دهد. این‌بار علیرضا ثقفی، فعال کارگری و عضو کانون نویسندگان ایران، به‌رغم وخامت حال جسمانی و نیاز فوری به ادامه‌ی روند درمانی در بیمارستان، به زندان کچویی کرچ بازگردانده شده است. مسئولیت تام‌وتمام هر اتفاقی که بر سر علیرضا ثقفی بیاید با دستگاه قضایی و سایر دست‌اندرکاران ذیربط است. بار دیگر تأکید می‌کنیم که زندان جای هیچ فعال سیاسی، اجتماعی و کارگری، و جای هیچ انسان آزاده‌ای نیست!


🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ آرماگدون یا تله‌ی توسیدید
▫️ از توهم تا واقعیت

نوشته‌ی: کیومرث زمانی

‏19 آوریل 2022

🔸 بر اساس کتاب مکاشفه در عهد جدید کتاب مقدس مسیحی، آرماگدون مکان پیشگویی‌شده‌ی تجمع لشکرها برای نبرد در آخرالزمان است که به شکل‌های مختلف به عنوان مکانی تحت‌اللفظی یا نمادین تفسیر می‌شود. این اصطلاح هم‌چنین به معنای عام برای اشاره به هر سناریوی پایان جهان استفاده می‌شود. در کلام اسلامی نیز از حرمجدون یا الملحمه الکبری (نبرد بزرگ) در احادیث یاد شده است.

🔸 در دنیای سرمایه‌داری، جنگ هم‌چون هر ابژه دیگری کالایی قابل‌فروش است، با این تفاوت که دامنه‌ی ارزش افزوده‌ی آنْ صنایع گوناگونی را شامل می‌شود. جنگ در ظاهر تنفس عمیقی در بحران سرمایه‌داری برای رشد به نظر می‌آید، اما در واقعیت پلی است برای ورود به بحرانی بزرگ‌تر. به بیان دیگر باید گفت حیات سرمایه‌داری بر ایجاد بحران استوار است. سوال اساسی این‌جاست که سرمایه‌داری تا چه اندازه حاضر به ایجاد بحران است؟ و گردانندگان این سیستم برای انباشت سرمایه‌ی بیش‌تر تا کجا حاضرند جهان و به تبع آن خود را در بحران فرو ببرند؟ از منظر منطق جواب این است تا آن‌جا که هستی خود را به خطر نیندازند. ولی اگر جهان سرمایه‌داری هستی خود را در برابر یک سیستم جای‌گزین در خطر ببیند چه؟ آیا جهان کنونی سرمایه‌داری می‌تواند این واقعیت را بپذیرد که در برابر امپریالیسم چین رو به افول است و ابزاری برای مقابله یا شکست آن در اختیار ندارد؟

🔸 سوال مهم این‌جاست، آیا نیرویی در برابر سیاست‌های امپریالیستی شرق و غرب که جهان را به کام نابودی کشانده‌اند وجود دارد؟ جهان سرمایه‌داری با در اختیار داشتن رسانه‌ها و بمباران اطلاعاتی مردم به سادگی می‌تواند هر ذهنی را مهندسی کند. در نبود رسانه‌های مستقل قدرتمند، هر شهروندی که ذهن پرسش‌گر نداشته باشد آن‌چه را که سلطه‌ی حاکم به او نشان می‌دهد می‌بیند و در نهایت می‌پذیرد. برای پی بردن به این واقعیت کافی است نگاهی به واکنش مردم به جنگ ویتنام، یا همین اواخر به لشکرکشی آمریکا و متحدانش به افغانستان و عراق انداخت که چگونه جنبش‌های ضدجنگ که طیف‌های وسیعی از مردم را با گرایش‌های مختلف به خیابان‌ها کشاند سلطه‌ی رسانه‌ای سرمایه‌داری جهانی را در هم شکست. در مقوله‌ی جنگ اوکراین اما شاهد چنین لشکرکشی خیابانی توسط مردم نبودیم. طنز تلخ اما انفعال نیروهای چپ در واکنش به جنگ اوکراین از جایگاه اپیستومولوژی است. به جز موارد محدودی هم‌چون کارگران فرودگاه شهر پیزای ایتالیا که از بارگذاری تجهیزات جنگی که تحت عنوان کمک‌های بشردوستانه راهی اوکراین بود با شعار «نه به جنگ سرمایه‌داران» سر باز زدند، انگار نیروهای کارگری، سندیکاها و احزاب چپ در یک گذر تاریخی گیر افتاده‌اند. چپ بورژوازی که به غرب سمپات دارد به جبهه‌ی پوتین شوریده و بخشی از چپ کارگری و ضدامپریالیست غربی به دامان پوتین افتاده‌اند. متاسفانه آن بخش از نیروهای چپ و سازمان‌های کارگری که به شناخت صحیحی از جنگ اوکراین رسیده‌اند، نتوانسته‌اند بسیجی مردمی را علیه این جنگ به خیابان‌ها بکشانند. طبقه‌ی کارگر می‌داند که خیابان‌ها در دسترس‌ترین تریبون آن‌هاست. مادامی که با تکیه بر سازماندهی بتوانند با لشکرکشی به خیابان‌ها عرض‌اندام نمایند، سرمایه‌داران برای ادامه‌ی کارزار خود هزینه‌های زیادی خواهند داد و در صورت رها‌کردن خیابان‌ها در این برهه‌ی تاریخی سرنوشتی شوم‌تر از مردم اوکراین در انتظارشان خواهد بود.

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید: ‏

https://wp.me/p9vUft-2VX

#کیومرث_زمانی #ناتو #اوکراین #روسیه
👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
تجمعات اعتراضی معلمان
برگ دیگری از تاریخ پرافتخار فعالیت صنفی نیروی کار

🖋@naghd_com‏ ‏
تجمع و حرکت اعتراضی معلمان در چهارگوشه‌ی کشور برگ دیگری از تاریخ پرافتخار فعالیت صنفی نیروی کار است. به‌رغم برخوردها، بازداشت‌ها و حرکات خشونت‌بار دستگاه سرکوب حکومت جمهوری اسلامی، فعالان کانون صنفی فرهنگیان بار دیگر ثابت کردند که سازمان‌یابی صنفی گامی رو به پیش، هم برای نیل به مطالبات صنفی و هم برای فراتر رفتن از افق‌های موجود است.
حملات اخیر به فعالیت‌های متشکل معلمان و کارگران از سوی کسانی که، همگام با رژیم سرکوبگر، تیغ خود را به روی فعالان میدانی صنفی تیز کرده‌اند نشان از همین بالقوگی نهفته در پس این دست فعالیت‌ها و هراس تیغ‌به‌دستان از افق‌های جدیدی است که لاجرم گشوده خواهد شد. فعالیت‌های شجاعانه‌ی صنفی زنگ خطر برای کسانی است که هرچند خود را بدیل نظم موجود می‌دانند، در واقع امر به همان اندازه از کنش متشکل مردمی هراس دارند و نمی‌خواهند گروه‌ها و اقشار و طبقات گوناگون به نام خود سخن بگویند و به میدان بیایند.
از سوی دیگر، هم‌زمانی خیزش‌های گسترده‌ی دی ماه و آبان ماه با حرکات پرشمار اعتراضی صنفی نشان داده این اعتراضات نه در مسیر تضعیف یک‌دیگر، که تقویت‌کننده‌ی دیگری هستند و هر یک نشان از سویه‌ای از اعتراضات نهفته در بطن جامعه دارد. نکته‌ی مهم اما ضرورت پیوند این جنبش‌ها با یک‌دیگر است؛ ضرورتی که امیدواریم با همیاری و نقد و هم‌فکری فعالان این جنبش‌ها حاصل شود.


✊🏼✊🏼✊🏼
#جنبش_معلمان

📝قطعنامه پایانی تجمع سراسری معلمان ایران 👇🏼

https://t.me/kashowra/9280



🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ راهبرد سوسیالیستی در «غرب»

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی هژمونی

‌نوشته‌ی: کارلوس نلسون کوتینو
ترجمه‌ی: سهراب نیکزاد

23 آوریل 2022

🔸 نظریه‌ای بسط ‌یافته درباره‌ی دولتْ شالوده‌ی پاسخ نوآورانه‌ی گرامشی به این پرسش است که چرا انقلاب‌‌ در کشورهای «غربی» شکست خورد: به‌ نظر او، علت این شکست‌ در کم‌توجهی نسبت به تفاوت ساختاری بین صورت‌بندی‌های اجتماعی «شرق» (از جمله روسیه‌ی تزاری)، با وجه تمایز ضعف جامعه‌ی مدنی در برابر تفوق کمابیش مطلقِ دولت‌ قهرآور، و صورت‌بندی‌های اجتماعی در «غرب»، با وجه تمایز رابطه‌ا‌ی متوازن‌تر میان جامعه‌ی مدنی و جامعه‌ی سیاسی یعنی قسمی «گسترش» مشخص دولت، نهفته است‌. گرامشی با مبنا قرار دادن این پاسخ توانست پیشنهادِ راهبردی خود را برای کشورهای «غربی»، به شیوه‌ای سازنده، تدوین کند: در صورت‌بندی‌های «شرقی»، تفوق دولت‌های قهرآورْ مبارزه‌ی طبقاتی را ناگزیر می‌کند به راهبرد حمله‌‌ی رودررو متوسل شود، قسمی «جنگ متحرک» یا «جنگ مانوری»، که مستقیماً بر تصرف و حفظ دولت در معنای محدود آن متمرکز است؛ در «غرب»، اما، پیکارها را بایستی پیش‌ازهمه درون بافتار جامعه‌ی مدنی پی گرفت، با هدف به‌دست آوردن موضع‌ها و فضاها («جنگ موضعی»)، رهبری سیاسی‌ـ ایدئولوژیکی، و اجماعِ گروه‌های کلان جمعیت، به‌عنوان شرط دستیابی به قدرت دولتی و سپس حفظ آن.

🔸 «بحران اندام‌وار» اگر در سیمای اقتصادی‌اش، خود را هم‌چون تجلیِ تضادهای ساختاریِ شیوه‌ی تولید موجود بیان می‌کند، در سیمای سیاسی ‌ــ ایدئولوژیکی، یعنی روبنایی خود، به‌مثابه‌ی بحران هژمونی ظاهر می‌شود. گرامشی آن را چنین تعریف می‌کند:
«چنان‌چه طبقه‌ی حاکمْ اجماعِ پیرامون خود را از دست داده باشد، یعنی دیگر نه «رهبر» که فقط «فرمان‌روا» است و برای این منظور صرفاً نیروی قهری به‌کار می‌بندد، مشخصاً به این معناست که توده‌های بزرگ از ایدئولوژی‌های سنتی خود گسسته‌اند و به چیزی که پیش‌ترها به آن اعتقاد داشتند دیگر اعتقادی ندارند و از این دست. چنین بحرانی دقیقاً از این واقعیت ناشی می‌شود که کهنه رو به مرگ است و نو ناتوان از زاده شدن؛ در این دوران فترت، انواع گوناگونی از علائم ناخوشی سر برمی‌آورد.»

🔸 در «جنگ موضعی» که در جریان یک بحران هژمونی رخ می‌دهد، چه با تدارک آن چه با فراهم آوردن آن از طریق راه‌حلی تدریجی، جایی برای انتظار نجات‌باورانه برای «روز بزرگ» وجود ندارد، برای انفعالی نامعقول که روی وقوعِ قسمی انفجارِ فاجعه‌بار به‌عنوان شرطِ «یورش به قدرت» حساب باز کرده است.

🔸 به نظر گرامشی، این‌که از جنبش‌های توده‌ای گسترده، اعتصاب‌ها و حتی اعتصاب سراسری سخن بگوییم [همچون رهبری جدید حزب کمونیست ایتالیا در آن زمان] حاکی از بیشنیه‌گرایی توخالی است. پیش از آن‌که واقعاً به موقعیتی انقلابی برسیم، باید ‌مدت‌ها پیگیرانه در میان توده‌ها کار کرد، از شعار‌هایی استفاده کرد که فهم‌شان ساده و آسان باشد، آن هم معطوف به اهدف میانجی: برای مثال می‌توان مسئله‌ی قانون اساسی را برای کارگران، دهقانان و طبقاتی میانی پیش کشید. باید با هدف سرنگون کردن سلطنت و رژیم موسولینی با تکیه بر شعار نظام جمهوری کنشی مشترک را با تمامی گروه‌های ضدفاشیست خواستار شد. دست آخر، او گمان می‌کرد که نه‌فقط ممکن است بلکه ناگزیر یک دوره‌‌ی کمابیش طولانیِ گذار، هم‌راه با تشکیل مجلس مؤسسان، وجود داشته باشد که می‌تواند درآمدی بر جمهوری شورایی کارگران و دهقانان نیز باشد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Wo

#هژمونی #گرامشی
#کارلوس_نلسون_کوتینو #سهراب_نیکزاد
#جنگ_موضعی
👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ روانشناسی و مارکس و روانشناسی مارکس

نوشته‌ی: محمود بیگی

‏26 آوریل 2022

🔸 هدف از بحث ‌‌درباره‌ی روانشناسی مارکس روشن کردن رابطه‌ی‌ میان جامعه‌ی سرمایه‌داری و بالاگیری روزافزون بیماری‌‌های روانی منتج از آن است که علت‌شان را باید در مناسبات تولیدی میان انسان‌‌‌‌ها در این نظام واکاوی کرد. وقتی مارکس در مانیفست از سلطه‌ی‌‌‌‌ کار مرده، یعنی سرمایه، بر کار زنده، یعنی انسان، سخن راند، خود برهان روانشناسانه‌ای را ارائه کرد که با نگرش در آن توانست بیگانگی را در چهار وجه به‌مثابه‌ی عامل بنیادین بیماری‌‌های روانی اثبات نماید. مارکس بیگانگی انسان از کار را عامل اساسی بیماری‌‌های روانی برآورد نمود و ثابت کرد که وقتی آدمی ذات مالکیت خصوصی می‌شود، نسبت به کار بیگانه می‌گردد و چون سرمایه خود امری انتزاعی است، انسان را نیز مجرد و انتزاعی می‌نماید. برای مارکس کار بیگانه شالوده‌ی روانشناسی‌اش گردید و متذکر شد که چون اهداف مالکیت خصوصی سرمایه‌دارانه ارزش آفرینی و ارزش افزایی است، لذا در این نظام انسان خودش به وسیله‌ای در تحقق آن اهداف مبدل می‌شود.

🔸 مارکس بیگانگی را شهروندی واقعی نامید که نشان آن «بخشی راستین از جامعه شدن» است. پس وقتی مارکس به جای واژه‌ی طبع از مفهوم شرایط کار ‌‌به‌عنوان اساسی‌‌‌ترین شرط تاثیرگذار بر روان انسان سخن راند، منشاء تاثیرگذاری را در ساختار مشخص جامعه و در شرایط تولید و مناسبات میان انسان‌‌‌‌ها در نظر گرفت و شرح داد که کلیت پراتیک‌‌های انسان در ارتباط با روان را نباید تنها به تنش‌زدائی صرف کاهش داد، بلکه چگونگی رفع تنش و ابزارهای لازم در به‌کارگیری آن نیز به همان اندازه بااهمیت می‌شوند. از دیدگاه مارکس پراتیک موضوعی پویا و کیفی برآورد می‌شود و ریشه‌ی پویایی را در نیاز انسان به ابراز توانش‌‌هایش در جهان می‌داند که می‌باید در سه رابطه‌ی‌ انسان با خودش، با دیگر انسان‌‌‌‌ها و طبیعت شکوفا گردد که در عینیت‌یابی این سه وجه است که عشق آدمی، آن هم در مفهومی از صحت کامل فرد و استقلال فردی‌اش اما در پیوندی دو جانبه با دیگر انسان‌‌‌‌ها و طبیعت تحقق پیدا می‌کند. مارکس متذکر شد که تمام حواس آدمی در ارتباط با عشق هرکدام می‌باید در فعالیت‌شان که برانگیزنده‌ی توانائی‌‌های انسان و از این‌ رو وسائل ارتباط عاطفی آدمی با جهان انسانی و جهان طبیعی‌اند، آن‌چنان برجسته شوند تا همگی با هم به صورت ارگان‌‌های فردیت، ابزاری فعال برای ابراز وجود آدمی شوند و هدف‌دار گردند و چون هدف خودش مظهری از وجود آدمی می‌شود، باید کیفیتی انسانی به‌ خود گیرد و به گفته‌ی مارکس «هر آن‌چه را که بدان عشق می‌ورزم، بایستی به صورت یک نیاز ابراز شود» و آگاهی به این نیاز است که فردیت را می‌آفریند تا انسان خودآگاه شود.

🔸 نوشته من شامل سه فصل است که در این سه فصل به تشریح کارکرد مناسبات تولیدی در جامعه‌ی کالائی، سازمان کار در این جامعه و جامعه‌ی مصرف در این نظام در شرایط کنونی و با توجه به بالاگیری نئولیبرالیسم می‌پردازد. زیربنای نوشته‌ام متکی به کتابی است به‌نام «روان‌نژندی و مبارزه‌ی طبقاتی» نوشته‌ی میشائل شنایدر پروفسور آلمانی که من با توجه به رشد سازمان‌‌های فراملیتی و هم‌چنین فروپاشی اتحاد شوروی و اقمارش که هم‌زمان با فروکش کردن استراتژی بزرگ سرنگونی سرمایه‌داری و تولید توقعات کوچک قابل دست‌یابی در این جامعه است، به رشته تحریر درآوردم، جائی که این سازمان‌‌‌‌ها قادر گشتند با اشاعه توقعات کوچک دو خواسته‌ی تأثیرگذار را در روان اکثریت انسان‌‌‌‌ها جا اندازند، یعنی تشویق به کسب ثروت انتزاعی ‌‌به‌عنوان تنها عامل خوشبختی و ترس از بیکاری و لذا تمکین برای حفظ محل کار. هر دو خواسته تاثیر بس منفی و عقب‌گرایانه‌ای را در روان انسان دامن می‌زنند، گسترده می‌سازند. از سوئی شوق به ثروت، انتزاع ثروت را هدف اساسی انسان در زندگی‌اش برنما می‌سازد که از طریق آن می‌توان به آرزوها پاسخ داد. از سوی دیگر ترس از بیکاری انسان کارورز را به‌خاطر حفظ محل کارش به کم‌‌‌ترین مبارزه با سرمایه‌داری سوق می‌دهد زیرا چماق ایدئولوژی فرار سرمایه را کارگران از زاویه‌ی منطق سرمایه و نه از دیدگاه منطق کار در نظر می‌گیرند که خود عامل اساسی بیگانگی کارگران است.

🔹متن کامل مقدمه‌ی این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
👇🏼
https://wp.me/p9vUft-2WG

🔹 همچنین برای خواندن متن کامل این مقاله به لینک زیر مراجعه کنید:
👇🏼
https://naghdcom.files.wordpress.com/2022/04/marx_and_psychology_pdf.pdf

#محمود_بیگی #وارونگی #بیگانگی #روانشناسی #روانشناسی_مارکس

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ اول ماه مه: تولد یک روز تعطیل

✊🏼✊🏼 به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر

نوشته‌ی: اریک هابسبام
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

28 آوریل 2022

🔸 مایکل ایگناتیف در مقاله‌ای درباره‌ی عید پاک در آبزرور در سال 1990 چنین نوشته که «جوامع سکولار هرگز در ارائه‌ی جایگزین برای مناسک مذهبی موفق نبوده‌اند.» او خاطرنشان کرد که انقلاب فرانسه «شاید رعایا را به شهروند تبدیل کرده باشد، ممکن است شعار آزادی، برابری و برادری را در نعل درگاه هر مدرسه حک کرده و صومعه‌ها را به تاراج برده باشد، اما جز چهاردهم ژوئیه هرگز خدشه‌ای بر تقویم قدیم مسیحی نزد.» موضوع کنونی من شاید تنها صدمه‌ی انکارناپذیر جنبشی سکولار به تقویم مسیحی یا هر تقویم رسمی دیگری باشد، روزی تعطیل که نه در یک یا دو کشور، بلکه در سال 1990 رسماً در 107 کشور برقرار شد. به‌علاوه، این روز مناسبتی است که نه با قدرت دولت‌ها یا فاتحان، بلکه توسط جنبشی کاملاً غیررسمی از مردان و زنان فقیر برقرار شده است. من از روز مه (May day) سخن می‌گویم، یا دقیق‌تر از روز اول ماه مه، جشنواره‌ی بین‌المللی جنبش طبقه‌ی کارگر که صدمین سالگرد آن باید در 1990 برگزار می‌شد، چرا که این روز در 1890 افتتاح شده است.

🔸 آن‌چه در واقع، اول ماه مه را ساخت، دقیقاً انتخابِ نماد بود و نه عقل عملی. عملِ متوقف کردن نمادین کار بود که اول ماه مه را به چیزی بیش از تظاهرات یا حتی مراسم بزرگداشت تبدیل کرد. در کشورها یا شهرهایی که احزاب، حتی علیه اتحادیه‌های مردد، بر اعتصاب نمادین پافشاری می‌کردند، اول ماه مه واقعاً به بخش مرکزی زندگی طبقه‌ی کارگر و هویت کارگری تبدیل شد، هرچند در بریتانیا، به‌‌رغم شروعی درخشان، هرگز واقعاً چنین نشد. زیرا خودداری از کارکردن در یک روز کاری، هم تصدیق قدرتِ طبقه‌ی کارگر ــ که در واقع، تصدیق اصیل این قدرت ــ بود و هم جوهره‌ی آزادی یعنی نپذیرفتن اجبار کار و عرق جبین. این در واقع، انتخاب حضور در جمع خانواده و دوستان بود. بنابراین، هم حرکتی به نشانه‌ی تصدیق طبقاتی و مبارزه‌ی طبقاتی محسوب می‌شد و هم تعطیلات: نوعی پیش‌پرده برای زندگی خوبی که بعد از رهایی از کار فرا می‌رسد. و البته در شرایط سال 1890 جشن پیروزی نیز بود، همچون دور افتخار برنده‌ای پیرامون استادیوم. در چنین شرایطی اول ماه مه سرشار از احساسات و امید بود.

🔸 برخلاف سیاست، که در آن روزها «کار مردان» بود، تعطیلات شامل زنان و کودکان نیز می‌شد. هم منابع بصری و هم منابع ادبی حضور و مشارکت زنان در اول ماه مه را از همان آغاز نشان می‌دهد. چیزی که آن را به نمایش طبقاتی واقعی تبدیل کرد، و اتفاقاً، مانند اسپانیا، به طور فزاینده‌ای کارگرانی را که از نظر سیاسی با سوسیالیست‌ها ارتباط نداشتند، جذب کرد، دقیقاً این بود که این روز به مردان محدود نبود، بلکه به خانواده‌ها تعلق داشت. زنانی که خودشان مستقیماً به عنوان کارگر مزدبگیر در بازار کار نبودند، یعنی اکثریت زنان متاهل طبقه‌ی کارگر در تعدادی از کشورها، علناً به‌واسطه‌ی اول ماه مه با جنبش و طبقه یکسان گرفته می‌شدند. اگر زندگی شغلی کار مزدی عمدتاً به مردان تعلق داشت، امتناع از کارکردن برای یک روزْ سن و جنس را در طبقه‌ی کارگر متحد کرد.

🔸 اگر اول ماه مه چیزی بیش از یک روز تعطیل نیست، روزی ــ به نقل از یک آگهی فرانسوی ــ که نیازی به مصرف قرص آرام‌بخش خاصی ندارید چرا که مجبور نیستید کار کنید، باز هم روز تعطیلی است خاص. شاید دیگر، عبارت غرورآفرینِ «روز تعطیلی خارج از همه‌ی تقویم‌ها» نباشد، چرا که این تعطیلی در اروپا به همه‌‌ی تقویم‌ها وارد شده است. در واقع، بیش از هر روز دیگری، به جز 25 دسامبر و اول ژانویه، کارکردن کنار گذاشته می‌شود، و از سایر رقبای مذهبی خود بسیار فاصله گرفته است. اما این روز تعطیل از پایین جامعه سر برآورد. این روز تعطیل را خودِ کارگران گم‌نامی شکل دادند که از طریق آن، خودشان را در سراسر خطوط شغلی، زبان و حتی ملیت به عنوان یک طبقه‌ی واحد تشخیص دادند و به اختیار خود سالی یک‌بار تصمیم می‌گیرند کار نکنند و از اجبار اخلاقی، سیاسی و اقتصادی به کارکردن سر باز می‌زنند. همان‌طور که ویکتور آدلر در سال 1893 بیان کرد: «این معنای تعطیلات ماه مه، دست‌‌کشیدن از کار، است که دشمنانمان از آن می‌ترسند. این چیزی است که آن‌ها احساس می‌کنند انقلابی است.»


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2WU

#روز_جهانی_کارگر #اول_ماه_مه
#اریک_هابسباوم #حسن_مرتضوی
#مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری
👇🏽

🖋@naghd_com
اول ماه مه، روز جهانی کارگر، گرامی باد!

🖋@naghd_com
به مناسبت اول ماه مه، روز جهانی کارگر

روز جهانی کارگر مناسبتی‌ست که مبارزه و تلاش برای رهایی را پاس می‌دارد و تأکیدی‌ست بر یگانگی و هم‌سرنوشتی طبقه‌ی کارگر ورای مرزها و بیش‌ از همه ندایی‌ست که کارگران را، چه یقه‌سفید چه یقه‌‌آبی، خواه معلم باشند خواه پرستار، از تقلا و مبارزه‌ی هرروزه‌شان برای زندگی به صف پیکاری واحد فرامی‌خواند، پیکاری به‌درازی تاریخ نظام سرمایه‌داری. و آرزویی‌ست ممکن برای جهانی که به‌راستی محتاج چنین روز‌هایی نباشد. بنابراین کماکان روزی‌ست مبارک و البته امید که عمرش کوتاه باد!

در آستانه‌ی این سال‌روز، در دوره‌ای که رژیم حاکم گمان می‌کند از بحران‌هایی از جنس دی‌ماه و آبان‌ماه با موفقیت گذر کرده است، کماکان ناچار است این‌جا و آن‌جا برای خاموش کردن صدای رسای جلوه‌های جنبش کارگریِ این سال‌ها تقلا ‌کند. در سالی که گذشت مبارزه‌‌جویی و پیکار طبقه‌ی کارگر در هیئت کارگران صنعت نفت و پتروشیمی، هفته‌تپه، بازنشستگان و معلمان و ... باز هم جلوه‌گر شد تا تأییدی باشد بر استمرار و ایستادگی، و هم‌پیوندی با آبان‌ها و دی‌ها. پیکار ادامه دارد، نمونه‌اش همین صدای رسا و روبه‌انسجامی که این روزها از جنبش معلمان می‌شنویم که به‌رغم دشواری‌ها توانسته راه خود را برای انسجام و گسترش هرچه‌بیش‌تر باز کند و مبارزه‌ی خرد و پراکنده‌ی معلمان، بخشی از طبقه‌ی کارگر ایران، را به هیئت پیکار واحد همه‌ی معلمان برساند.
اگر هم‌چون فرصت‌طلبان سیاسیْ اعتراضات مردمی را صرفاً آب گل‌آلودی برای صید لاشه‌های سلطنت‌طلبی و هزار هیولای مشابه تصور نکنیم، تکثر این جلوه‌های مبارزه، نه سد و مانعی در برابر قیام عمومی، که نمودهای مختلف آن بوده و خواهد بود.
✊🏼✊🏼✊🏼

#روز_جهانی_کارگر
#اول_ماه_مه
#مبارزه_طبقاتی



🖋@naghd_com
▫️ حفاظت از زیست‌بوم: آیا راه‌حل رشد سبز است؟

از سایت مارکس 21
ترجمه‌ی: کاووس بهزادی

3 می 2022

🔸 «آلوده‌سازی کره‌ی زمین نه به این علت است که انسان حیوانی به‌ویژه کثیف است و نه به این علت که تعداد انسان‌ها بسیار زیاد. معضل در جامعه‌ی انسانی است، در راه و روش تولید ثروت اجتماعی این جامعه، توزیع و استفاده از آن و کار انسان برای استخراج منابع طبیعی این سیاره. اما فقط زمانی که آغازگاه اجتماعی بحران شناخته شود، آن‌گاه می‌توان آغاز به طرح‌ریزی اقدامات اجتماعی مناسب برای حل آن کرد.» این گفتاورد از زیست‌شناس و فعال محیط زیست آمریکایی بری کومونر در سال 1971 است. این واژگان پنچ دهه بعد بیش‌ از پیش به‌روز و هنوز از اولویت برخوردار هستند.

🔸 ولع سرمایه به انباشتْ زخم‌هایی عمیق و باز بر کره‌ی زمین ایجاد کرده است. آن‌چه را مارکس «شکاف علاج‌ناپذیر در بافتارمندی سوخت‌وساز اجتماعی» توصیف کرد، به شبکه‌ای تنگاتنگِ شکاف جهانی بدل شده است که پژوهش‌های پیرامون سیستم زمین این روند را تحت اصطلاح «عناصر بازگشت‌ناپذیر اقلیمی و سیستم زمین» خلاصه می‌کنند. پژوهش‌گران امروز از بیش از 16 نقطه‌ی برگشت‌ناپذیر حرکت می‌کنند.

🔸 اما بخش بزرگی از جنبش اقلیمی مطمئن هستند که خود سرمایه‌داری می‌تواند راه‌حلی برای حفاظت پایدار از زیست‌محیط ارائه کند. «سرمایه‌داری سبز» نام طرح و ایده‌ای است که بر اساس آن بایستی سبز شدن سیستم فسیلی سرمایه‌داری به مرحله‌ی اجرا درآید. در آلمان حزب سبزها از این موضع دفاع می‌کند. روبرت هابک یکی از رهبران این حزب مطرح کرده است: «بازارها می‌توانند هم‌چون سگ موادیاب راه‌حل صحیح را پیدا کنند.»
در واقع براساس سطح پیشرفت‌های علمی و فناوری کنونی، بشر از مدت‌ها پیش می‌توانست دوران انرژی فسیلی را پشت سر بگذارد؛ در واقع مجبور است اقدامات ضروری را برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای انجام دهد. انرژی‌های تجدیدپذیر می‌توانند در مدت کوتاهی جایگزین منابع انرژی حامل دی‌اکسیدکربن شوند و با برنامه‌ریزی اجتماعی هوشمندانه‌ی پایدار ــ به‌طور نمونه در بخش حمل‌ونقل ــ می‌توان انتشار دی‌اکسیدکربن را به‌شدت کاهش داد. صنعت انرژی و حمل‌ونقل مسئول انتشار بیش از نیمی از دی‌اکسیدکربن در سراسر جهان هستند.

🔸 در نهایت هیچ راهی جز امحای اقتصاد بازار و جایگزینی آن با جامعه‌ای وجود ندارد که در آن تولید و مصرف توسط کارگران و مصرف‌کنندگان به‌طور دموکراتیک برنامه‌ریزی و تعیین می‌شود. فقط در این صورت مدنظر گرفتن پیگیرانه‌ی عمل‌کرد چرخه‌های طبیعت امکان‌پذیر است. تحولات دهه‌های آتی تعیین خواهند کرد که آیا این سیاره را هنوز می‌توان نجات داد یا نه. در این اثنا بسیاری با استنتاج بری کامونر زیست‌شناس و فعال محیط زیست آمریکایی موافقند که ما به تغییرات اساسی اجتماعی نیاز داریم.

🔸 در اغلب تعاریف از سرمایه‌داری سبز رابطه‌ی جدیدی بین رؤسا و سیاست‌مدارن در طبقات فوقانی جامعه مدنظر گرفته می‌شود. توده‌های مردم عمدتاً این نقش را ایفاء می‌کنند که در روزهای انتخابات علامت ضربدر را در جای ظاهراً «درست» آن در برگه‌ی انتخابات بزنند و به بازیگران سیاست و اقتصاد اعتماد کنند. این امر موفقیت‌آمیز نخواهد بود. زیرا از این طریق نمی‌توان مقاومت و کندکاری کُنسرن‌های انرژی فسیلی و صنایع نفتی را درهم‌شکست. آن‌ها برای این کار بیش ‌از پیش قدرتمند هستند و از نفوذ زیادی بر سیاست برخوردارند. همان‌طور که با هر میلی‌متر پیشرفت اجتماعی برعلیه منافع سرمایه مبارزه کرد، هم‌چنین بایستی حفاظت از طبیعت و اقلیم برعلیه صاحبان قدرت به‌کرسی نشانده شود. آینده‌ی سیاره در این مبارزات نهفته است.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Xd

#کاووس_بهزادی #گرمایش_اقلیمی #زیست‌بوم #سرمایه‌داری_فسیلی #سرمایه‌داری_سبز
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ بازاندیشی طبقه و دولت در شورای همکاری خلیج

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: آدام هنیه
ترجمه‌ی: تارا بهروزیان

7 مه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ چارچوب طبقه و دولت
▪️ شکل‌گیری طبقه‌ی سرمایه‌دار در منطقه‌ی خلیج
▪️ بین‌المللی شدن سرمایه‌ی خلیج
▪️ کار و شهروندی در منطقه‌ی خلیج

از متن مقاله:

🔸 در آثاری که درباره‌ی منطقه‌ی خلیج نوشته می‌شوند مسائل اقتصاد سیاسی کم‌تر مورد توجه هستند: مسائلی مانند روابط میان طبقات، انباشت سرمایه، و ماهیت قدرت دولتی. به‌رغم‌ آن‌که اغلب از «سرمایه‌داری» در منطقه‌ی خلیج نام برده می‎شود، اما این سرمایه‌داری هم‌چنان نظریه‌پردازی نشده است، و دانش‌پژوهی درباره‌ی منطقه‌ی خلیج هم‌چنان گرایش به تاکید بر جغرافیا و تاریخِ خاص منطقه‌ای دارد، و از بحث‌های اقتصاد سیاسی کم‌تر سخن به میان می‌آید. به‌ویژه مفهوم طبقه، اغلب نادیده گرفته می‌شود، یا ولنگارانه با برچسب‌های نادقیق و نابجا مانند «تجار» و «نخبگان» ادغام و حذف می‌شود.

🔸 حفره‌ی خالی حول موضوع طبقه و سرمایه‌داری شاید میراث ادامه‌دار مدل استاندارد اقتصاد سیاسی منطقه‌ی خلیج، یعنی نظریه‌ی دولت رانتی باشد. نظریه‌ی دولت رانتی، همان‌گونه که از نامش پیداست، بر نقش رانت‌هایی که از صادرات سوخت‌های هیدورکربنی و دیگر مواد معدنی استخراج می‌شود تمرکز دارد و روابطی علّی میان «این موهبت رایگان طبیعت» و ساختارهای سیاسی و اقتصادی موجود در مناطقی مانند منطقه‌ی خلیج ترسیم می‌کند. این نظریه به‌عنوان یکی از «رهاورهای مهمی که مطالعات منطقه‌ای خاورمیانه برای علوم سیاسی به ارمغان آورده است» توصیف می‌شود و از زمان تدوین اولیه‌اش توسط حسین مهدوی، اقتصاددان ایرانی، در 1970 موضوع شرح و تقسیرهای متعددی قرار گرفته که در بیرون از خاورمیانه نیز بازتاب گسترده‌ای داشته است. گرچه نقدهایی هم به نظریه‌ی دولت رانتی وجود داشته است، اما این نظریه هم‌چنان چارچوب مسلط برای درک منطقه‌ی خلیج است. مفروضات اصلی این نظریه، هم‌چنان برداشت بسیاری از محققان را از قدرت سیاسی و اقتصادی در منطقه‌ی خلیج شکل می‌دهد، حتی اگر به صراحت بیان نشود.

🔸 هدف من در این مقاله درگیری انتقادی با این دیدگاه‌هاست. در بخش نخست، خوانشی جایگزین از مناسبات طبقه- دولت ارائه می‌دهم. من در این‌جا بر رویکردهای مارکسی و نقد اقتصاد سیاسی تکیه می‌کنم که فرایندهای شکل‌گیری طبقات و انباشت سرمایه را به مثابه‌ی فرایندهای «از درون مرتبط» به قدرت دولتی برجسته می‌سازند... لازم است هرگونه تفسیر دوگانه‌انگار از دولت و طبقه در منطقه‌ی خلیج را رد کنیم. راز قدرت دولتی در منطقه‌ی خلیج در قدرتِ طبقات سرمایه‌دار آن نهفته است و نه آن‌گونه ادعا می‌شود در ضعف آن‌ها.

🔸 بخش دوم این مقاله این مشاهدات نظری را از طریق ترسیم نقشه‌ی ساختار طبقاتی منطقه‌ی خلیج نشان می‌دهد... خطوطی کلی از چگونگی سازمان‌یابی طبقه‌ی سرمایه‌دار و کنترل سرمایه را در منطقه‌ی خلیج معاصر؛ مکان‌های اصلی انباشت این طبقه؛ روابط میان خانواده‌های حاکم، سرمایه‌ی خصوصی، و دولت؛ و دست‌آخر تمایل فزاینده‌ی سرمایه‌ی منطقه‌ی خلیج به گسترش در بیرون از مرزهای خود ارائه می‌دهم.

🔸 در بخش سوم به روی دیگر سکه‌ی ساختار طبقاتی منطقه‌ی خلیج، مسئله‌ی کار، باز می‌گردم. روایت‌های استاندارد از اقتصاد سیاسی خلیج اغلب نیروی کار را حذف می‌کنند یا به حاشیه می‌برند. با این حال، هر دریافتی از چگونگی تشکیل سرمایه و دولت در منطقه‌ی خلیج باید اتکای شدید آن به نیروی کار ناشهروند و مهاجر را در نظر بگیرد. سرانجام، برخی از نتایج را درباره‌ی این‌‌که همه‌ی این‌ها برای آینده‌ی منطقه‌ی خلیج چه معنایی می‌تواند داشته باشد مطرح می‌کنم.

🔹متن کامل نهمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Y2

#خاور_میانه #آدام_هنیه #تارا_بهروزیان
#نظریه_دولت_رانتی #شورای_همکاری_خلیج #دولت #طبقه


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مارکسیسم و بازنگری سه‌گانه‌ی طبقه، جنسیت و نژاد

نوشته‌ی: مارتا ای. خیمه‌نس
ترجمه‌ی: فرزانه راجی

10 مه 2022

🔸 امروزه اکثر نشریات علوم اجتماعی، به‌ویژه آن‌هایی که درباره‌ی نابرابری می‌نویسند، نقدی آیینی به مارکس و مارکسیسم را در روند معرفی بدیل‌های نظری که برای اصلاح «شکست‌های» ادعایی آن در نظر گرفته شده است، بدیهی می‌دانند. این روال در نخستین آثار فمینیستی نیز رایج شد: مارکس و مارکسیست‌ها به‌ خاطر عدم ارائه‌ی تحلیلی عمیق از ستم بر زنان، «اقتصادزدگی» «تقلیل‌گرایی طبقاتی» و مقوله‌های تحلیلی «کورجنسی»‌شان آماج نقد بودند. چندی بعد این ادعا مرسوم شد که مارکسیسم نیز در بی‌توجهی به نژاد، جمعیت‌شناسی، قومیت، محیط زیست و عملاً هرآن‎چه برای «جنبش‌های اجتماعی جدید» در غرب اهمیت داشت مقصر است. زمانی‌که جنبش‌ها فروکش کردند، دانش‌پژوهیِ متأثر از همان دغدغه‌‌های سیاسی رونق گرفت؛ انرژی‌ای که می‌توانست در عرصه‌ی عمومی صرف شود در برنامه‌های آکادمیک (مانند مطالعات زنان، مطالعات نژادی/قومی) و در تلاش‌هایی‌ برای افزایش «تنوع» در برنامه‌ی درسی و تعدادِ افرادِ موسسات آموزشی تجلی یافت.

🔸 انتشار مجله‌ی نژاد، جنس و طبقه در سال ١٩٩٣، (که بعداً به نژاد، جنسیت و طبقه تغییر نام داد)، نشان‌دهنده‌ی هم‌گرایی آن علایق سیاسی و فکری با دیدگاهی جدید در علوم اجتماعی بود که خیلی زود توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد، چنان‌که از ازدیادِ مقاله‌های ژورنالیستی و کتاب‌هایی با عناوین نژاد، جنسیت و طبقه پیداست. این دیدگاه را که پیش‌ از همه اما نه منحصراً دانشمندان علوم اجتماعی رنگین‌پوست مطرح کردند واکنشی بود به نظریه‌های فمینیستی‌ای که تفاوت‌های نژادی/قومی و طبقاتی در میان زنان را نادیده می‌گرفتند، نظریه‌هایی در مورد نابرابری نژادی/قومی که تبعیض‌جنسی در میان مردان و زنان رنگین‌پوست را نادیده می‌گرفتند، و همان‌طور که انتظار می‌رود تصحیحی بر کاستی‌های ادعاییِ مارکسیسم به شمار می‌آمد.

🔸 در این مقاله قصد دارم استدلال کنم که مارکسیسم حاوی ابزارهای تحلیلی ضروری برای نظریه‌پردازی و تعمیق درک ما از طبقه، جنسیت و نژاد است. می‌خواهم از دیدِ نظریه‌ی مارکسیستی استدلال‌هایی را که برای مطالعات نژاد، جنسیت و طبقه توسط برخی از حامیان اصلی آن‌ها ارائه شده است، به‌طور انتقادی و با ارزیابی نقاط قوت و محدودیت‌شان بررسی کنم، و در این میان نشان بدهم که اگر مطالعه‌ی طبقه، جنسیت و نژاد قرار است به چیزی فراتر از جمع‌آوری مستندات بی‌پایانِ تغییرات در برجستگی نسبی و اثرات ترکیبی آن‌ها در بافتارها و تجربه‌های بسیار خاص دست یابد، مارکسیسم از لحاظ نظری و سیاسی ضروری است.

🔸 تا زمانی که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» طبقه را به شکل‌ دیگری از ستم تقلیل دهد و از لحاظ نظری التقاطی باقی بماند، به‌طوری که تقاطع و درهم‌تنیدگی، به‌نوعی «در دسترس همه» باشد، به این معنی که برای انواع و اقسام تفسیرهای نظری مفتوح باشد، ماهیت آن استعاره‌های تقسیم و پیوند مبهم باقی می‌ماند و در معرض تفسیرهای متضاد و حتی ضد‌ونقیض خواهد بود. مارکسیسم تنها نظریه‌ی سطحِ کلانی نیست که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» برای کشف «ساختارهای اساسی سلطه» می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند؛ اما به نظر من برای اهداف سیاسیِ رهایی‌بخش دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» مناسب‌ترینشان است...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Yf

#مارتا_ای_خیمه‌نس #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #جنسیت_و_طبقه

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ خاستگاه جنگ

نوشته‌ی: تونی وود
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

14 مه 2022

🔸 تهاجم روسیه به اوکراین در 24 فوریه 2022، که کرملین پس از ماه‌ها افزایش تنش آغاز کرد، به سرعت سیلی از تلفات و چندین میلیون پناهنده به همراه داشت و باعث تخریب بی‌معنای شهرها و شهرک‌ها نیز شد. شاید هنوز صلحی با مذاکره به آن پایان دهد. اما در بحبوحه‌ی بمباران مداوم شهرهای اوکراین توسط توپخانه‌ی روسیه و افزایش کمک‌های نظامی غرب به اوکراین، این احتمال وجود دارد که جنگ ادامه یابد. در این صورت، احتمال وقوع حریقی گسترده‌تر شامل چندین کشورِ مجهز به سلاح هسته‌ای به طرز نگران‌کننده‌ای افزایش می‌یابد. در حالی که هنوز مشخص نیست جنگ چگونه پیش خواهد رفت، جهان در آستانه‌ی دوره‌ا‌ی پردردسر جدید قرار دارد. آن‌چه در ادامه می‌آید تلاشی است برای ترسیم خاستگاه تاریخی درگیری کنونی و تشخیص سناریوهای احتمالی پیش رو.

🔸 مسئولیت برپایی این جنگ بر عهده کرملین است و صرف‌نظر از نتیجه، روسیه بار اخلاقی سنگینی را برای ویرانی‌هایی که نقداً ایجاد کرده به دوش می‌کشد. در بحبوحه‌ی موج گسترده‌ی همدردی با اوکراین و محکومیت پوتین ــ که در روسیه نیز با موجی از تظاهرات خودجوش ضدجنگ برای مدت کوتاهی ابراز شد ــ تلاش ایالات متحد و متحدانش برای مجازات و طرد رژیم کنونی روسیه سرعت گرفته است. اما خشم موجه و تقاضاهای فوری هم‌بستگی با اوکراینی‌ها نباید باعث شود که جلوی طرح پرسش‌های بزرگ‌تر و مرتبط با مسئولیت تاریخی گرفته شود. ایالات متحد و متحدانش در ناتو به عنوان قدرتمندترین اردوگاه در رقابت ژئوپولیتیکی چند دهه‌ای بر سر اوکراین، لزوماً در شکل‌دهی به زمینه‌ی این تهاجم نقش داشته‌‌اند، درست همان‌طور که رقابت‌های بین امپراتوری‌ها در دوران زیبا زمینه را برای سقوط به جنگ در اوت 1914 آماده کرد. هر تحلیلی که خود را تنها به اقدامات روسیه محدود کند، یا فقط از درون سر پوتین به مسائل بنگرد، در بهترین حالت توهمی تک‌سویه است، و در بدترین حالت عامدانه حقایق را تحریف می‌کند.

🔸 درک روشن مستلزم آن است که سه رشته‌ی تحلیلی درهم‌تنیده را در نظر داشته باشیم:
یکم، توسعه‌ و اولویت‌های درونی اوکراین از 1991 به بعد؛
دوم، پیشروی ناتو و اتحادیه‌ی اروپا درون خلاء استراتژیک باقی‌مانده در اروپای شرقی پس از پایان جنگ سرد؛
و سوم، مسیر روسیه از زوال ناشی از فروپاشی پساشوروی تا ابراز وجود مجدد ملی.
برخوردها و تلاقی این سه پویش زمینه‌ی وسیع‌تری را ایجاد کرد که روسیه در آن اقدام تجاوزکارانه‌ی خود را انجام داد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Yv

#جنگ_در_اوکراین #جنگ
#تونی_وود #حسن_مرتضوی

👇🏽

🖋@naghd_com
✊🏼 خیزش‌های امروز، انقلاب فردا

🖋@naghd_com
📝 با چشم‌داشت به نشانه‌های پویایی در دیالکتیکِ بحرانِ تئوری و بحرانِ چشم‌انداز تاریخی، انقلاب [آینده‌ی] ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. در شرایطی‌که طی 60 سال گذشته در خاورمیانه همه‌ی بدیل‌های منتج از بحران و بن‌بست سرمایه‌داری جهانی، از انواع گرایش‌های ناسیونالیستی گرفته تا ایدئولوژی‌های جوامع نوع شوروی و نسخه‌بدل‌های دست دوم آن‌ها در زرورق «راه رشد غیرسرمایه‌داری» و تا انواع ایدئولوژی‌های ارتجاعی و اسلامی در روایت‌های نظام ولایتی و طالبانی و داعشی با شکست روبرو شده‌اند و در تشنج روزهای مرگ‌شان هرچه درنده‌خوتر و خون‌ریزتر دست‌وپا می‌زنند، اگر سویه‌ها و ظرفیت‌های ضدسرمایه‌دارانه‌ی انقلاب ایران، برجسته و آشکار شوند و بتوانند نهادهای حافظ تجربه و دستاوردهایش را بسازند، حتی صرفاً به‌عنوان انقلاب اجتماعی و نه حتی هم‌چون انقلابی پیروزمند، می‌توانند چنان دینامیسمی در کل منطقه پدید آورند که تاریخ‌ساز و دورا‌ن‌ساز باشد. این انقلاب با چنین ظرفیت‌هایی می‌تواند چنان دریچه‌ی بزرگی به چشم‌انداز تاریخی بگشاید که شکوفایی در سویه‌ی نظریه، چه نظریه‌ی انقلاب و چه نظریه‌ی ناظر بر سازوکار و ساخت‌وبافت جامعه‌ای مابعدسرمایه‌داری و رها از سلطه و استثمار، از دستاوردهای بلاواسطه‌اش باشند. از همین رو، وظیفه‌ی چپ انقلابی تهیه‌ی نسخه‌های نجات سرمایه‌داری و نظام سیاسی سرکوب‌گرِ متناظر با آن و درافتادن به‌دام ایدئولوژی‌های طبقه‌ی به‌اصطلاح «متوسط» نیست، بلکه شناخت، ارزیابی و نهادین‌کردن ظرفیت‌های سیاسی و سازمانی ضدسرمایه‌دارانه و شناخت و بازشناسی و طراحی راه‌کارهایی برای سازمان‌یابی جامعه‌ای مابعدِسرمایه‌داری است.

https://t.me/naghd_com/741

(از مقاله‌ی «خیزش‌های امروز، انقلاب فردا» - کمال خسروی)



🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ عروج جنبش خودانگیخته، کدام راه؟
▫️ نقدی بر مقاله‌ی مقایسه‌ی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعه‌ی ما / علی فرزانه

نوشته‌ی: کریم منیری

‏17 می 2022

🔸 چندی پیش مقاله‌ای با عنوان «مقایسه‌ی دو نوع جنبش خودانگیخته در جامعه‌ی ما» به قلم علی فرزانه منتشر شد. این مقاله، بدون توجه به مقدمه‌ی آن، از دو جهت قابل‌توجه است. 1- با نگاهی در مجموع همه‌جانبه مبارزات کارگری را آسیب‌‌شناسی و بررسی کرده و کم‌تر درگیر جنبه‌ی کارگرزدگی شده است. 2- تلاش می‌کند به‌ ضرورتِ خروج از وضعیت کنونی و فرا رفتن از آن بپردازد، یعنی وضعیت فرسایش و گیرافتادگی جنبش کارگری در موقعیتی تاریخی که برای برون‌رفت از بن‌بستی که در آن گرفتار آمده راهی پیش روی خود نمی‌بیند. اما من در نوشته‌ی حاضر قصد دارم به کاستی‌های این مقاله و پیامدهای ایده‌های مطرح شده در آن برای مبارزه‌ی طبقاتی طبقه‌ی کارگر ایران بپردازم.

🔸 علی فرزانه به‌درستی به درجا زدن جنبش مطالباتی کارگری اشاره کرده و در تجزیه‌و‌تحلیل این وضعیت بر این نکته انگشت گذاشته که حاکمیت به سبب آن‌که خودْ کارفرماست، به‌جای آن‌که به‌عنوان حاکمیتْ واسطه‌ی سرمایه و نیروی کار باشد، ناگزیر حتی در برابر خواسته‌های اقتصادی کارگران نیز تمام قد می‌ایستد، و آن ‌را مدیریت و سرکوب می‌کند. با این حال این مقاله دستاوردهای مبارزات مطالباتی کارگران را در ایستادگی در برابر این وضعیت بسیار دست کم می‌گیرد، تا جایی که اشاره‌ی چندانی به این دستاوردها نمی‌کند و به‌سادگی از کنار آن‌ها می‌گذرد. درست است که مبارزات کارگری ایران تاکنون بسیار پراکنده بوده است، به‌گونه‌ای که گاه به دشواری می‌توان از «جنبش» کارگری سخن گفت و بیش‌تر شاهد حرکات پراکنده‌ی کارگران غیرمتشکل بوده‌ایم، با این حال روند همین حرکات پراکنده طی چند سال اخیر واجد ویژگی‌های مثبتی است که نادیده گرفتن آن‌ها مسیر یافتن راه‌حل‌های فرارفتن از وضعیت کنونی را مخدوش می‌کند. بررسی این ویژگی‌ها و دستاوردها به اندازه‌ی توجه به کاستی‌ها و نقاط ضعف جنبش کارگری اهمیت دارد.

🔸 اگر طبقه را نه صرفاً یک کمیت اجتماعی بلکه آن ‌را در حرکت اجتماعی‌اش در نظر بگیریم، کارگران ایران در مراحل آغازین حرکت خود هستند و از این زاویه کارگران ایران اصطلاحاً طبقه نامیده می‌شوند و هنوز هیچ‌کدام از خصوصیات یک «طبقه برای خود» را پیدا نکرده‌اند. از آن‌جا که طبقه به‌مثابه‌ی عنصری اجتماعی دارای کمیت و کیفیت خاص خود است، فقط حرکت واکنشی نخواهد داشت. بنابراین چون طبقه صرفاً یک کمیت اجتماعی نیست و پراتیک‌ اجتماعی‌ دارد الزاماً رشد خواهد کرد و اگر با مبارزه‌ی واکنشیِ ماشین‌شکنی و اقتصادی شروع می‌کند، به سندیکاسازی در محل کار و سپس منطقه و کشور می‌رسد و فراتر از آن سازمان‌های سیاسی و شوراها و کمیته‌های کارخانه و غیره خود را بنا می‌کند. ما هنوز در مرحله‌ی به‌اصطلاح مبارزه‌ی «خودبه‌خودی» کارگران هستیم. این اصطلاح را به‌عمد در گیومه گذاشته‌ام تا بر سویه‌ و برداشت نادرست از آن در ادبیات کارگری تاکید کنم. هیچ حرکتی، هرقدر هم ساده نمی‌تواند خودجوش شروع شود و دقیقاً بر نوعی آگاهی متکی است...

🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-2YF

#کریم_منیری #مبارزه_طبقاتی #جنبش_کارگری #جنبش_خودانگیخته

🖋@naghd_com‏ ‏