🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ اسکیزوفرنی سیاست پولی
22 نوامبر 2023
نوشتهی: توماس کونیش
ترجمهی: م. بیگی
📝 توضیح مترجم: یکی از ویژگیهای اساسی بحران در جوامع سرمایهداری افشا شدن راز فرانمودها است، به نحوی که در بحران، حقیقت این جوامع، یعنی قانون ارزش با تمامی انتزاعات پیکریافتهاش و در تمامی سطوح، و با درهم شکسته شدن پوستهی فرانمودین آنها، پیوستار درونی این جوامع در برابر دیدگان مردم آشکار میگردد و دقیقاً عاملی میشود تا با وقوف به کنه پیوستار درونی، آگاهی از آن را به آگاهی اکثریت عظیم مردم مبدل ساخت. کونیش در این مقاله و با توجه به بحرانهای مالی و پولی رواجیافته در این جوامع اثبات میکند که هر اقدامی در رفع بحران به بحران دیگری و لذا به بنبست کشیده میشود که در زبان روانشناسی اجتماعی آن را «بنبست دوسویه» و در زبان ادیبانهی فارسی آن را «چوب دوسر طلایی» مینامند. نویسنده در این مقاله مدلل میسازد که چرا با فروریختن کاخ مالی و پولی، آوار آن همواره بر سر تودههای مردم زحمتکش فرو میآید که نتیجهی آن، باز هم وخیمتر شدن وضعیت معیشتی آنان است، و چرا تبیین و نقد بحران وظیفهای است در مبارزهی طبقاتی علیه روابط استثماری در این جوامع.
🔸 نظام جهانی که به دلیل بارآوری فزون از حد تولید کالاییاش درحال خفه شدن میباشد، بهطور فزایندهای بر اعتبار متکی است و از طریق قرضهی متکی به تقاضای تولید اعتبار در حوزهی مالی میچرخد، گرچه چاپ پول توسط بانکهای مرکزی، در شکلگیری پایگاههای سوداگری و اعتباری مربوطه، همواره نقشی بسیار اساسی را ایفا کرد. بدین رو این سیاست، از زمان شروع پویایی تورم جهانی به پایان میرسد. نه تنها میبایستی بهرهها افزایش یابند، بلکه همچنین بانکهای مرکزی مجبورند خرید اوراق بهادار دولتی و مالی را حداقل به منظور مهار تورم کاهش دهند، امری که حوزهی مالی را از مهمترین «محرک»اش برای تولید مدام حبابهای جدید محروم میکند. خطاهای بازار مالی در بهار سال ۲۰۲۳ و بحران بانکی در آمریکا که در آغاز ذکر آن رفت، دقیقآ نتیجهی قطع نقدینگی توسط بانکهای مرکزی میباشند.
🔸 بدین ترتیب سیاست پولی و اقتصادی بورژوایی در تلهای از بحران فروغلطیده است: این سیاست میباید بهرهها را کاهش و به چاپ پول ادامه دهد، تا قادر شود از محرک اقتصادی و بازارهای بیثبات مالی حمایت نماید. در عینحال و همزمان بانکهای مرکزی مجبورند بهره را افزایش دهند و به یک سیاست پولی انقباضی گذار کنند تا آنکه تورم را حتیالامکان از طریق سیاست پولیِ صرف کلاً مهار نمایند. بهخاطر آنکه این امر محال، در مورد بحران حداقل تا حدودی کاربر شوند، به نظر میرسد که بانکهای مرکزی درحال گذار به نوعی اسکیزوفرنی در سیاست پولیاند، که در آن گرایش عمومی به کاهش ترازنامههای بانکی در تک حادثههای کوتاهمدت، سیاست پولی انبساطی، به دورههای بحران مبدل میشود. کاهش خرید اوراق بهادار دولتی و مالی توسط بانکهای مرکزی در صورت وقوع بحران، مبدل به سیاست بحران انبساطی ذکرشده در بالا «به هر بهایی که لازم است»، میشود که برای تثبیت نظام مالی میبایست بیلیونها دلار هزینه شود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3MT
#توماس_کونیش #م_بیگی
#اشباع_پول #بحران_بانکی #حباب_نقدینگی #رکود_تورمی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ اسکیزوفرنی سیاست پولی
22 نوامبر 2023
نوشتهی: توماس کونیش
ترجمهی: م. بیگی
📝 توضیح مترجم: یکی از ویژگیهای اساسی بحران در جوامع سرمایهداری افشا شدن راز فرانمودها است، به نحوی که در بحران، حقیقت این جوامع، یعنی قانون ارزش با تمامی انتزاعات پیکریافتهاش و در تمامی سطوح، و با درهم شکسته شدن پوستهی فرانمودین آنها، پیوستار درونی این جوامع در برابر دیدگان مردم آشکار میگردد و دقیقاً عاملی میشود تا با وقوف به کنه پیوستار درونی، آگاهی از آن را به آگاهی اکثریت عظیم مردم مبدل ساخت. کونیش در این مقاله و با توجه به بحرانهای مالی و پولی رواجیافته در این جوامع اثبات میکند که هر اقدامی در رفع بحران به بحران دیگری و لذا به بنبست کشیده میشود که در زبان روانشناسی اجتماعی آن را «بنبست دوسویه» و در زبان ادیبانهی فارسی آن را «چوب دوسر طلایی» مینامند. نویسنده در این مقاله مدلل میسازد که چرا با فروریختن کاخ مالی و پولی، آوار آن همواره بر سر تودههای مردم زحمتکش فرو میآید که نتیجهی آن، باز هم وخیمتر شدن وضعیت معیشتی آنان است، و چرا تبیین و نقد بحران وظیفهای است در مبارزهی طبقاتی علیه روابط استثماری در این جوامع.
🔸 نظام جهانی که به دلیل بارآوری فزون از حد تولید کالاییاش درحال خفه شدن میباشد، بهطور فزایندهای بر اعتبار متکی است و از طریق قرضهی متکی به تقاضای تولید اعتبار در حوزهی مالی میچرخد، گرچه چاپ پول توسط بانکهای مرکزی، در شکلگیری پایگاههای سوداگری و اعتباری مربوطه، همواره نقشی بسیار اساسی را ایفا کرد. بدین رو این سیاست، از زمان شروع پویایی تورم جهانی به پایان میرسد. نه تنها میبایستی بهرهها افزایش یابند، بلکه همچنین بانکهای مرکزی مجبورند خرید اوراق بهادار دولتی و مالی را حداقل به منظور مهار تورم کاهش دهند، امری که حوزهی مالی را از مهمترین «محرک»اش برای تولید مدام حبابهای جدید محروم میکند. خطاهای بازار مالی در بهار سال ۲۰۲۳ و بحران بانکی در آمریکا که در آغاز ذکر آن رفت، دقیقآ نتیجهی قطع نقدینگی توسط بانکهای مرکزی میباشند.
🔸 بدین ترتیب سیاست پولی و اقتصادی بورژوایی در تلهای از بحران فروغلطیده است: این سیاست میباید بهرهها را کاهش و به چاپ پول ادامه دهد، تا قادر شود از محرک اقتصادی و بازارهای بیثبات مالی حمایت نماید. در عینحال و همزمان بانکهای مرکزی مجبورند بهره را افزایش دهند و به یک سیاست پولی انقباضی گذار کنند تا آنکه تورم را حتیالامکان از طریق سیاست پولیِ صرف کلاً مهار نمایند. بهخاطر آنکه این امر محال، در مورد بحران حداقل تا حدودی کاربر شوند، به نظر میرسد که بانکهای مرکزی درحال گذار به نوعی اسکیزوفرنی در سیاست پولیاند، که در آن گرایش عمومی به کاهش ترازنامههای بانکی در تک حادثههای کوتاهمدت، سیاست پولی انبساطی، به دورههای بحران مبدل میشود. کاهش خرید اوراق بهادار دولتی و مالی توسط بانکهای مرکزی در صورت وقوع بحران، مبدل به سیاست بحران انبساطی ذکرشده در بالا «به هر بهایی که لازم است»، میشود که برای تثبیت نظام مالی میبایست بیلیونها دلار هزینه شود.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3MT
#توماس_کونیش #م_بیگی
#اشباع_پول #بحران_بانکی #حباب_نقدینگی #رکود_تورمی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
اسکیزوفرنی سیاست پولی
نوشتهی: توماس کونیش ترجمهی: م. بیگی گرایش اضطراری به سرمایهداری دولتی و حمایتگرایی در واکنش نسبت به موج بحرانها موضوع جدیدی نیست. مرحلهی بحرانی آغازشدهی کنونی یادآور خاطرهی دههی1930 قرن بی…
روزی که «گرتا» (Greta Thunberg)، دانشآموز کوچکاندام سوئدی، در 15سالگی «جمعه به مکتب نرفت» و بهجای مکتب کنار ساختمان پارلمان سوئد دست به تحصنی تکنفره زد، جنبشی جهانی به راه انداخت به نام «جمعهها برای آینده». دیری نپایید که کرور کرور نوجوانان و جوانان و سپس بزرگسالان به دنبال او به کوچهها و خیابانها و میدانها ریختند و پرچم دفاع از اقلیم و زیست محیط جهان را برافراشتند.
امروز، روزگار شوالیه کوچک آن روز، در تماشاخانهی «سرزمین عجایب» سپری شده است. او که همچون «سبزهقبایی» آزاد اجازه داشت با شمشیری چوبین به جنگ آسیابهای بادی برود و به عنوان سخنگوی منافع و قدرت بخش بزرگی از سرمایهی «سبز» جهانی بر سر دستها شود و حتی مجاز باشد در محراب «سازمان ملل» بر سر رهبران جهان با خشم فریاد بزند: «مردم در رنجاند. دارند میمیرند. آسمان زیست رو به واژگونی است. ما داریم گروه گروه رو به فنا میرویم. و شما اینجا نشستهاید و دربارهی پول و افسانهی عادلانه رشد لایزال اقتصادی حرف میزنید. هان! چگونه چنین گستاخید؟»، اینک به لعن و طعن همانهایی گرفتار آمده است که در پوست عروسک کوچکی که او بود میدمیدند.
چرا؟
چون «گرتا»ی خوشخیال بر زمین سخت «دموکراسی!» و «حقوق بشر!» فرود آمده است و دیگر از مردمی ناشناخته و جهانی موهوم حرف نمیزند. نمیگوید مردم دارند میمیرند. میگوید: مردم فلسطین در غزه دارند قتلعام میشوند. زن و مرد و پیر و جوان و کودک. نمیگوید آسمانی موهوم در حال واژگونی است، بلکه نام «میوهی ممنوع» را بر زبان میآورد و از رنج مردم فلسطین میگوید. میگوید: «عدالت اقلیمی بر خاک و زمینی غصب شده ممکن نیست.»
گرتای بیچاره نمیدانست که عتاب و خطاب آن روز از منبر و محرابهای «دموکراسی»، مثل پوشیدن «تیشرت» با عکس «چهگوارا»، نقش و بخشی از خود نمایش است. اما اینک او «میوهی ممنوع» را چشیده است و هبوطش از آسمان پرجلال و جبروت «جامعهی نمایش» به حضیض طرد و نفرین «جزامیان روی زمین» اجتنابناپذیر شده است. طفلک «گِرِتا».
#گرتا_تونبرگ
#جنبش_اقلیمی
#غزه #فلسطین
https://t.me/naghd_com/954
🖋@naghd_com
امروز، روزگار شوالیه کوچک آن روز، در تماشاخانهی «سرزمین عجایب» سپری شده است. او که همچون «سبزهقبایی» آزاد اجازه داشت با شمشیری چوبین به جنگ آسیابهای بادی برود و به عنوان سخنگوی منافع و قدرت بخش بزرگی از سرمایهی «سبز» جهانی بر سر دستها شود و حتی مجاز باشد در محراب «سازمان ملل» بر سر رهبران جهان با خشم فریاد بزند: «مردم در رنجاند. دارند میمیرند. آسمان زیست رو به واژگونی است. ما داریم گروه گروه رو به فنا میرویم. و شما اینجا نشستهاید و دربارهی پول و افسانهی عادلانه رشد لایزال اقتصادی حرف میزنید. هان! چگونه چنین گستاخید؟»، اینک به لعن و طعن همانهایی گرفتار آمده است که در پوست عروسک کوچکی که او بود میدمیدند.
چرا؟
چون «گرتا»ی خوشخیال بر زمین سخت «دموکراسی!» و «حقوق بشر!» فرود آمده است و دیگر از مردمی ناشناخته و جهانی موهوم حرف نمیزند. نمیگوید مردم دارند میمیرند. میگوید: مردم فلسطین در غزه دارند قتلعام میشوند. زن و مرد و پیر و جوان و کودک. نمیگوید آسمانی موهوم در حال واژگونی است، بلکه نام «میوهی ممنوع» را بر زبان میآورد و از رنج مردم فلسطین میگوید. میگوید: «عدالت اقلیمی بر خاک و زمینی غصب شده ممکن نیست.»
گرتای بیچاره نمیدانست که عتاب و خطاب آن روز از منبر و محرابهای «دموکراسی»، مثل پوشیدن «تیشرت» با عکس «چهگوارا»، نقش و بخشی از خود نمایش است. اما اینک او «میوهی ممنوع» را چشیده است و هبوطش از آسمان پرجلال و جبروت «جامعهی نمایش» به حضیض طرد و نفرین «جزامیان روی زمین» اجتنابناپذیر شده است. طفلک «گِرِتا».
#گرتا_تونبرگ
#جنبش_اقلیمی
#غزه #فلسطین
https://t.me/naghd_com/954
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
عدالت اقلیمی بر خاک و زمینی غصبشده ممکن نیست!
No climate justice on occupied land!
🖋@naghd_com
No climate justice on occupied land!
🖋@naghd_com
▫️ ضدانقلاب مداوم
▫️ سایهی بلند کودتای نظامی 1973 شیلی
26 نوامبر 2023
نوشتهی: یاکوب گراف و آنا لندهِر
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 الگوی نئولیبرالی که تحت حکومت آگوستو پینوشه در پی کودتای نظامی علیه سالوادور آلنده رئیسجمهور سوسیالیست شیلی در سال 1973 استقرار یافت، حتی پس از اعتراضهای تودهای دههی نخست سدهی بیستویکم خود را بهمثابهی الگویی باثبات و پایدار عرضه میکند. بهرغم چالشِ مکرر این الگو، جریان سیاسی راست توانسته است از ساختارهای بنیادین آن در مقابله با همهی اعتراضها و مقاومتهای سیاسی تا امروز دفاع، و بعضاً حتی آنها را تقویت کند. جُستار پیشِ رو نشان میدهد که دیکتاتوری نظامی یک «ضدانقلاب مداوم»ی علیه مشارکت اجتماعی و سیاسی، و علیه «تودههای پیرامونی» پدید آورده که هرچند نقطهی عزیمتش سال 1973 بود، اما کماکان ادامه دارد و الگوی استقراریافته در آن زمان را تا امروز استوار نگهداشته است.
🔸 50 سال پس از کودتای نظامی شیلی تحت فرماندهی ژنرال آگوستو پینوشه علیه دولت سوسیالیستیِ دموکراتیک برگزیدهشدهی سالوادور آلنده، دوسومِ شرکتکنندگان شیلیایی در یک نظرخواهی اعلام میکنند که به عقیدهی آنها پینوشه کسی بود که کشور را «از مارکسیسم نجات داد». بهویژه نزد افراد دارای درآمد بالاتر بهنظر میرسد که دیکتاتوری کماکان از محبوبیت برخوردار است. نزد «طبقهی بالای جامعه»، 60 درصد از تِز «نجات از مارکسیسم» دفاع میکنند و در میان آنهایی که خود را به راستِ سیاسی منسوب میدانند، این رقم بالای 70 درصد است. در عینحال شُمار کسانیکه موضعی انتقادی نسبت به کودتای نظامی دارند، رو به کاهش است. در حالی که در سال 2013، هفتاد درصد شیلیاییها بر آن بودند که هیچگونه توجیه و مشروعیتی برای کودتا وجود نداشت، در جریان قطببندی شدن سیاسی کنونیِ جامعه، این رقم به 41 درصد کاهش یافته است. بهنظر میآید «پینوشهایسم» در بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سالهای اخیر جانی تازه یافته است.
🔸 با این حال چنین نیست که دیکتاتوری نظامی شیلی (1990-1973) سایهاش را فقط بر قلمرو مواضع سیاسی بگستراند، بلکه کماکان خود را هماره از نو و در قامت و قوارهای تازه نزد آنهایی بر کرسی مینشاند که در زمان کودتا به الگوی استقراریافتهی نئولیبرالی میتاختند. تا کمتر از چهار سال پیش، وضع بهکلی متفاوت بود. آن سالها بزرگترین اعتراضات اجتماعی از زمان پایان دیکتاتوری به بعد، روی دادند. راستای اعتراضات اکتبر 2019 علیه تداوم سیاست نئولیبرالی، نابرابریهای اجتماعی و استمرار قانون اساسیِ دوران دیکتاتوری، کل کشور را به تعطیلی کشاندند، آغاز فرآیند تدوین قانون اساسیِ نوین را تحمیل کردند و به انتخاب گابریل بوریچ، یک فعال چپ، به مقام ریاست جمهوری یاری رساندند. قرار بود که در روند این مبارزهها، قانون اساسی مربوط به دوران دیکتاتوری جایش را به قانون اساسی نوینی بدهد، اما در سپتامبر 2022 اکثریت آشکاری از شیلیاییها علیه «قانون اساسی چپ» رأی داد و حتی در اوایل ماه مه 2023، راستهای محافظهکار و افراطی توانستند فرآیند تدوین قانون اساسی جدید را کاملاً به حیطهی اختیار خود بکشانند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ne
#شیلی #یاکوب_گراف #آنا_لندهر #کمال_خسروی
#جوانان_شیکاگو #ضدانقلاب_مداوم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ سایهی بلند کودتای نظامی 1973 شیلی
26 نوامبر 2023
نوشتهی: یاکوب گراف و آنا لندهِر
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 الگوی نئولیبرالی که تحت حکومت آگوستو پینوشه در پی کودتای نظامی علیه سالوادور آلنده رئیسجمهور سوسیالیست شیلی در سال 1973 استقرار یافت، حتی پس از اعتراضهای تودهای دههی نخست سدهی بیستویکم خود را بهمثابهی الگویی باثبات و پایدار عرضه میکند. بهرغم چالشِ مکرر این الگو، جریان سیاسی راست توانسته است از ساختارهای بنیادین آن در مقابله با همهی اعتراضها و مقاومتهای سیاسی تا امروز دفاع، و بعضاً حتی آنها را تقویت کند. جُستار پیشِ رو نشان میدهد که دیکتاتوری نظامی یک «ضدانقلاب مداوم»ی علیه مشارکت اجتماعی و سیاسی، و علیه «تودههای پیرامونی» پدید آورده که هرچند نقطهی عزیمتش سال 1973 بود، اما کماکان ادامه دارد و الگوی استقراریافته در آن زمان را تا امروز استوار نگهداشته است.
🔸 50 سال پس از کودتای نظامی شیلی تحت فرماندهی ژنرال آگوستو پینوشه علیه دولت سوسیالیستیِ دموکراتیک برگزیدهشدهی سالوادور آلنده، دوسومِ شرکتکنندگان شیلیایی در یک نظرخواهی اعلام میکنند که به عقیدهی آنها پینوشه کسی بود که کشور را «از مارکسیسم نجات داد». بهویژه نزد افراد دارای درآمد بالاتر بهنظر میرسد که دیکتاتوری کماکان از محبوبیت برخوردار است. نزد «طبقهی بالای جامعه»، 60 درصد از تِز «نجات از مارکسیسم» دفاع میکنند و در میان آنهایی که خود را به راستِ سیاسی منسوب میدانند، این رقم بالای 70 درصد است. در عینحال شُمار کسانیکه موضعی انتقادی نسبت به کودتای نظامی دارند، رو به کاهش است. در حالی که در سال 2013، هفتاد درصد شیلیاییها بر آن بودند که هیچگونه توجیه و مشروعیتی برای کودتا وجود نداشت، در جریان قطببندی شدن سیاسی کنونیِ جامعه، این رقم به 41 درصد کاهش یافته است. بهنظر میآید «پینوشهایسم» در بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سالهای اخیر جانی تازه یافته است.
🔸 با این حال چنین نیست که دیکتاتوری نظامی شیلی (1990-1973) سایهاش را فقط بر قلمرو مواضع سیاسی بگستراند، بلکه کماکان خود را هماره از نو و در قامت و قوارهای تازه نزد آنهایی بر کرسی مینشاند که در زمان کودتا به الگوی استقراریافتهی نئولیبرالی میتاختند. تا کمتر از چهار سال پیش، وضع بهکلی متفاوت بود. آن سالها بزرگترین اعتراضات اجتماعی از زمان پایان دیکتاتوری به بعد، روی دادند. راستای اعتراضات اکتبر 2019 علیه تداوم سیاست نئولیبرالی، نابرابریهای اجتماعی و استمرار قانون اساسیِ دوران دیکتاتوری، کل کشور را به تعطیلی کشاندند، آغاز فرآیند تدوین قانون اساسیِ نوین را تحمیل کردند و به انتخاب گابریل بوریچ، یک فعال چپ، به مقام ریاست جمهوری یاری رساندند. قرار بود که در روند این مبارزهها، قانون اساسی مربوط به دوران دیکتاتوری جایش را به قانون اساسی نوینی بدهد، اما در سپتامبر 2022 اکثریت آشکاری از شیلیاییها علیه «قانون اساسی چپ» رأی داد و حتی در اوایل ماه مه 2023، راستهای محافظهکار و افراطی توانستند فرآیند تدوین قانون اساسی جدید را کاملاً به حیطهی اختیار خود بکشانند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ne
#شیلی #یاکوب_گراف #آنا_لندهر #کمال_خسروی
#جوانان_شیکاگو #ضدانقلاب_مداوم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
ضدانقلاب مداوم
سایهی بلند کودتای نظامی 1973 شیلی نوشتهی: یاکوب گراف و آنا لندهِر ترجمهی: کمال خسروی کودتای نظامی 1973 «علیه مارکسیسم»، فقط رویدادی یگانه و یکباره نبود، بلکه مبتکر و آغازگر فرآیندی از ضدانقلابِ…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ مارکسیسم و آموزش
3 دسامبر 2023
نوشتهی: فردریک جیمسون
ترجمهی: م. رضا ملکشا
🔸 نخستین وظیفهی معلم مارکسیست در هر زمینه، خواه علوم اجتماعی یا علوم انسانی، مشخصاً آموزش خود مارکسیسم است. این بدان معناست که ما ابتدا باید تصور نسبتاً روشنی از ویژگیها یا مفاهیم اساسی این آموزه، و همچنین، همانطور که در جای خود مفصلتر توضیح خواهم داد، درک نسبتاً روشنی از انواع مقاومت ناخودآگاه مردم در برابر این ایدهها داشته باشیم. خالی از لطف نیست که فهرست خود را از این ویژگیها یا مفاهیم ارائه کنم، چرا که بهگمانم مقایسهی فهرستها و برآوردی از این احتمالها میتواند مفید باشد. تا آنجا که میدانم، ایدههای اساسی که شناختشان برای درک مارکسیسم لازم است (ترجیح میدهم آن را اینگونه بیان کنم تا اینکه آنها را چیزهای اساسی توصیف کنم که برای مارکسیست بودن باید به آن اعتقاد داشت اگرچه گمان میکنم دستآخر هر دو یکساناند) بدون ترتیب خاصی شامل اینها میشود: ماهیت، پویایی، و منطق قطبیساز طبقهی اجتماعی؛ نظریهی کار پایهی ارزش؛ شکل کالایی و چهار نوع ارزش مبادلهای؛ بیگانگی و شیءوارگی کالا؛ منطق پنهان پویاییهای تاریخی، بهویژه در رابطه با انقلاب اجتماعی و همچنین در موقعیتهای ایستاتر سلطه یا هژمونی، در ابعاد ملی و بینالمللی؛ تعهد به مسئلهی ایدئولوژی (اما نه الزاماً به نمونهی خاصی از آن) و همچنین مسئلهی روبناها و بهطور خلاصه، به کل مسئلهی «تعیین آگاهی توسط هستی اجتماعی»؛ و در نهایت، دریافتی از یک مفهوم کلی یعنی نظریهی شیوهی تولید که نظامبخشِ مارکسیسم است، مفهومی که باید با طرح فوریترین مسائل به پایان برسد، مسائلی مانند تفاوت میان سرمایهداری و جوامع پیشاسرمایهداری، اصالت یا عدم اصالت سرمایهداری مصرفی امروزی یا سرمایهداری انحصاری متأخر در مقابل نوع کلاسیک آن؛ و آخرین و مهمترین مورد ماهیت احتمالی سوسیالیسم یا کمونیسم بهعنوان یک صورتبندی اجتماعی است. در اینجا باید اضافه کنم که سه پیشدرآمد دربارهی مارکس که از نظر آموزشی مفید هستند عبارتاند از: «مقالاتی دربارهی مفهوم ماتریالیستی تاریخ» نوشتهی آنتونیو لابریولا، یکی از کتابهای اولیه و انکار شدهی سیدنی هوک به نام «بهسوی درک کارل مارکس»، و «بیگانگی» برتل اولمن.
🔸 حال با فرض داشتن ایدهای دربارهی چیزی که میخواهیم تدریس کنیم، مشکلات تازه شروع میشوند. سعی میکنم در این جا به سه مورد از آنها اشارهی کوتاهی داشته باشم: اول، میخواهیم این آموزش چه تأثیری داشته باشد. دوم، چه رابطهای بین آموزش مارکسیسم بهعنوان فلسفهای جهانی و محتوای رشتههای تخصصی گوناگونی وجود دارد که همهی ما بهنوعی در آنها اسیر شدهایم. مورد آخر که به رشتهی تخصصی خودم مرتبط است چگونگی تدریس مارکسیسم در کلاسهای ادبیات است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3NP
#فردریک_جیمسون #م_رضا_ملکشا
#معلم #آموزش_مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ مارکسیسم و آموزش
3 دسامبر 2023
نوشتهی: فردریک جیمسون
ترجمهی: م. رضا ملکشا
🔸 نخستین وظیفهی معلم مارکسیست در هر زمینه، خواه علوم اجتماعی یا علوم انسانی، مشخصاً آموزش خود مارکسیسم است. این بدان معناست که ما ابتدا باید تصور نسبتاً روشنی از ویژگیها یا مفاهیم اساسی این آموزه، و همچنین، همانطور که در جای خود مفصلتر توضیح خواهم داد، درک نسبتاً روشنی از انواع مقاومت ناخودآگاه مردم در برابر این ایدهها داشته باشیم. خالی از لطف نیست که فهرست خود را از این ویژگیها یا مفاهیم ارائه کنم، چرا که بهگمانم مقایسهی فهرستها و برآوردی از این احتمالها میتواند مفید باشد. تا آنجا که میدانم، ایدههای اساسی که شناختشان برای درک مارکسیسم لازم است (ترجیح میدهم آن را اینگونه بیان کنم تا اینکه آنها را چیزهای اساسی توصیف کنم که برای مارکسیست بودن باید به آن اعتقاد داشت اگرچه گمان میکنم دستآخر هر دو یکساناند) بدون ترتیب خاصی شامل اینها میشود: ماهیت، پویایی، و منطق قطبیساز طبقهی اجتماعی؛ نظریهی کار پایهی ارزش؛ شکل کالایی و چهار نوع ارزش مبادلهای؛ بیگانگی و شیءوارگی کالا؛ منطق پنهان پویاییهای تاریخی، بهویژه در رابطه با انقلاب اجتماعی و همچنین در موقعیتهای ایستاتر سلطه یا هژمونی، در ابعاد ملی و بینالمللی؛ تعهد به مسئلهی ایدئولوژی (اما نه الزاماً به نمونهی خاصی از آن) و همچنین مسئلهی روبناها و بهطور خلاصه، به کل مسئلهی «تعیین آگاهی توسط هستی اجتماعی»؛ و در نهایت، دریافتی از یک مفهوم کلی یعنی نظریهی شیوهی تولید که نظامبخشِ مارکسیسم است، مفهومی که باید با طرح فوریترین مسائل به پایان برسد، مسائلی مانند تفاوت میان سرمایهداری و جوامع پیشاسرمایهداری، اصالت یا عدم اصالت سرمایهداری مصرفی امروزی یا سرمایهداری انحصاری متأخر در مقابل نوع کلاسیک آن؛ و آخرین و مهمترین مورد ماهیت احتمالی سوسیالیسم یا کمونیسم بهعنوان یک صورتبندی اجتماعی است. در اینجا باید اضافه کنم که سه پیشدرآمد دربارهی مارکس که از نظر آموزشی مفید هستند عبارتاند از: «مقالاتی دربارهی مفهوم ماتریالیستی تاریخ» نوشتهی آنتونیو لابریولا، یکی از کتابهای اولیه و انکار شدهی سیدنی هوک به نام «بهسوی درک کارل مارکس»، و «بیگانگی» برتل اولمن.
🔸 حال با فرض داشتن ایدهای دربارهی چیزی که میخواهیم تدریس کنیم، مشکلات تازه شروع میشوند. سعی میکنم در این جا به سه مورد از آنها اشارهی کوتاهی داشته باشم: اول، میخواهیم این آموزش چه تأثیری داشته باشد. دوم، چه رابطهای بین آموزش مارکسیسم بهعنوان فلسفهای جهانی و محتوای رشتههای تخصصی گوناگونی وجود دارد که همهی ما بهنوعی در آنها اسیر شدهایم. مورد آخر که به رشتهی تخصصی خودم مرتبط است چگونگی تدریس مارکسیسم در کلاسهای ادبیات است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3NP
#فردریک_جیمسون #م_رضا_ملکشا
#معلم #آموزش_مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکسیسم و آموزش
نوشتهی: فردریک جیمسون ترجمهی: م. رضا ملکشا نخستین وظیفهی معلم مارکسیست در هر زمینه، خواه علوم اجتماعی یا علوم انسانی، مشخصاً آموزش خود مارکسیسم است. این بدان معناست که ما ابتدا باید تصور نسبتاً…
▫️ امپریالیسم «جدید»
▫️ پیرامون ترمیمهای مکانمند-زمانمند و انباشت بهمدد سلبمالکیت
6 دسامبر 2023
نوشتهی: دیوید هاروی
ترجمهی: سهراب نیکزاد
🔸 بقای سرمایهداری برای مدت طولانی در مواجهه با بحرانهای متعدد و بازسازماندهیها همراه با پیشبینیهای شوم دربارهی نابودی قریبالوقوع آن، هم از چپ و هم از راست، رازی است که به روشنگری نیاز دارد. مثلاً لوفور فکر میکرد پاسخ در این اظهارنظر مشهورش است که سرمایهداری از طریق تولید فضا زنده میماند، اما او دقیقاً توضیح نداد چگونه. هم لنین و هم لوکزامبورگ، به دلایلی کاملاً متفاوت و با استفاده از شکلهای کاملاً متفاوت استدلال، امپریالیسم ــ شکل خاصی از تولید فضا ــ را پاسخ معما میدانستند، اگرچه هر دو استدلال میکردند که این راهحل به دلیل تناقضهای نهایی خود محدود است.
🔸 روشی که من در دههی 1970 برای بررسی این معضل جستوجو کردم، تحقیق دربارهی نقش «ترمیمهای مکانمند» در تضادهای درونی انباشت سرمایه بود. استدلال کردم که موشکافی دقیق اینکه سرمایه به چه ترتیبی فضا تولید میکند، به ما کمک میکند تا نظریهی پیچیدهتری از توسعهی ناموزون جغرافیایی طراحی کنیم، پدیدههای گسترش جغرافیایی را در بازسازیها و تجدیدنظرهای گوناگون نظریهی انباشت سرمایه مارکس بگنجانیم، و به این طریق این نظریهها را با نظریههای امپریالیسم و وابستگی تلفیق کنیم که در آن زمان موضوع بحث جدی بودند. با رواج موشکافی گفتاری، هم در سمت چپ و هم در سمت راست طیف سیاسی، در آنچه برخی مایلاند «امپریالیسم جدید» بنامند، بررسی مجدد این ایدههای کلی در پرتو تحولات معاصر مفید به نظر میرسد.
🔸 استدلال مرتبط با ترمیم مکانمند فقط در زمینهی گرایش فراگیر سرمایهداری به ایجاد بحرانهای ناشی از فوقانباشت معنا میدهد، گرایشی که از لحاظ نظری از طریق برخی روایتهای نظریهی مارکس پیرامون کاهش نرخ سود درک میشود. چنین بحرانهایی بهعنوان مازادهای سرمایه و نیروی کار در کنار یکدیگر ثبت میشوند، بدون اینکه ظاهراً هیچ وسیلهای برای ترکیب سودآورانهی آنها برای انجام وظایف مفید اجتماعی وجود داشته باشد. اگر بناست کاهشهای ارزش (و حتی تخریب) سرمایه و نیروی کار در سراسر نظام وجود نداشته نباشد، ناگزیر باید راههایی برای جذب این مازادها یافت. گسترش جغرافیایی و بازسازماندهی فضایی یکی از این گزینهها را فراهم میکند. اما این را نمیتوان از ترمیمهای زمانمند نیز جدا کرد، زیرا گسترش جغرافیایی اغلب مستلزم سرمایهگذاری در زیرساختهای مادی و اجتماعی درازمدت (مثلاً در شبکههای حملونقل و ارتباطات و آموزش و پژوهش) است که سالها طول میکشد تا ارزش خود را از طریق فعالیت مولدی که انجام میدهند به گردش بازگرداند.
🔸 از آنجایی که اشاره به نمونههای واقعی در ادامهی مطلب مفید خواهد بود، پیشنهاد میکنم استدلال برنر را بپذیریم که سرمایهداری جهانی از دههی 1970 با مشکل مزمن و پایدار فوقانباشت روبهرو بوده است. من بیثباتی سرمایهداری بینالمللی را در خلال این سالها بهعنوان مجموعهای از ترمیمهای موقت مکانمند – زمانمند تفسیر میکنم که حتی در میانمدت برای مقابله با مشکلات فوقانباشت شکست خوردند. با این حال، همانطور که گوان استدلال میکند، ایالات متحد از طریق زمینهچینی برای حل چنین بیثباتی بود که به جستوجوی جایگاه هژمونیک خود درون سرمایهداری جهانی پرداخت.بر خلاف حملات سابق ارزشکاهی در جاهای دیگر (آمریکای لاتین در دههی 1980 و اوایل دههی 1990 و حتی جدیتر بحرانی که شرق و جنوب شرق آسیا را در 1997 و سپس روسیه و بیشتر آمریکای لاتین را فرا گرفت)، تغییر ظاهری اخیر به سمت یک امپریالیسم باز، با حمایت نیروی نظامی ایالات متحد، ممکن است همچون نشانهای از تضعیف این هژمونی در مقابل تهدید جدی رکود و ارزشکاهی گسترده در داخل تعبیر شود. اما همچنین میخواهم استدلال کنم که ناتوانی در انباشت از طریق بازتولید گسترده بر مبنایی پایدار با افزایش تلاشها برای انباشت به مدد سلبمالکیت همراه شده است. سپس نتیجه خواهم گرفت که این مشخصهی شکلهای اخیر امپریالیسم است. از آنجایی که این بحث برای یک قطعه کوتاه بسیار زیاد است، من به روشی شماتیک و ساده پیش میروم و جزئیات بیشتر را برای مقالات بعدی باقی میگذارم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ob
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #سهراب_نیکزاد
#مبارزه_طبقاتی #آسیا #سلب_مالکیت
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون ترمیمهای مکانمند-زمانمند و انباشت بهمدد سلبمالکیت
6 دسامبر 2023
نوشتهی: دیوید هاروی
ترجمهی: سهراب نیکزاد
🔸 بقای سرمایهداری برای مدت طولانی در مواجهه با بحرانهای متعدد و بازسازماندهیها همراه با پیشبینیهای شوم دربارهی نابودی قریبالوقوع آن، هم از چپ و هم از راست، رازی است که به روشنگری نیاز دارد. مثلاً لوفور فکر میکرد پاسخ در این اظهارنظر مشهورش است که سرمایهداری از طریق تولید فضا زنده میماند، اما او دقیقاً توضیح نداد چگونه. هم لنین و هم لوکزامبورگ، به دلایلی کاملاً متفاوت و با استفاده از شکلهای کاملاً متفاوت استدلال، امپریالیسم ــ شکل خاصی از تولید فضا ــ را پاسخ معما میدانستند، اگرچه هر دو استدلال میکردند که این راهحل به دلیل تناقضهای نهایی خود محدود است.
🔸 روشی که من در دههی 1970 برای بررسی این معضل جستوجو کردم، تحقیق دربارهی نقش «ترمیمهای مکانمند» در تضادهای درونی انباشت سرمایه بود. استدلال کردم که موشکافی دقیق اینکه سرمایه به چه ترتیبی فضا تولید میکند، به ما کمک میکند تا نظریهی پیچیدهتری از توسعهی ناموزون جغرافیایی طراحی کنیم، پدیدههای گسترش جغرافیایی را در بازسازیها و تجدیدنظرهای گوناگون نظریهی انباشت سرمایه مارکس بگنجانیم، و به این طریق این نظریهها را با نظریههای امپریالیسم و وابستگی تلفیق کنیم که در آن زمان موضوع بحث جدی بودند. با رواج موشکافی گفتاری، هم در سمت چپ و هم در سمت راست طیف سیاسی، در آنچه برخی مایلاند «امپریالیسم جدید» بنامند، بررسی مجدد این ایدههای کلی در پرتو تحولات معاصر مفید به نظر میرسد.
🔸 استدلال مرتبط با ترمیم مکانمند فقط در زمینهی گرایش فراگیر سرمایهداری به ایجاد بحرانهای ناشی از فوقانباشت معنا میدهد، گرایشی که از لحاظ نظری از طریق برخی روایتهای نظریهی مارکس پیرامون کاهش نرخ سود درک میشود. چنین بحرانهایی بهعنوان مازادهای سرمایه و نیروی کار در کنار یکدیگر ثبت میشوند، بدون اینکه ظاهراً هیچ وسیلهای برای ترکیب سودآورانهی آنها برای انجام وظایف مفید اجتماعی وجود داشته باشد. اگر بناست کاهشهای ارزش (و حتی تخریب) سرمایه و نیروی کار در سراسر نظام وجود نداشته نباشد، ناگزیر باید راههایی برای جذب این مازادها یافت. گسترش جغرافیایی و بازسازماندهی فضایی یکی از این گزینهها را فراهم میکند. اما این را نمیتوان از ترمیمهای زمانمند نیز جدا کرد، زیرا گسترش جغرافیایی اغلب مستلزم سرمایهگذاری در زیرساختهای مادی و اجتماعی درازمدت (مثلاً در شبکههای حملونقل و ارتباطات و آموزش و پژوهش) است که سالها طول میکشد تا ارزش خود را از طریق فعالیت مولدی که انجام میدهند به گردش بازگرداند.
🔸 از آنجایی که اشاره به نمونههای واقعی در ادامهی مطلب مفید خواهد بود، پیشنهاد میکنم استدلال برنر را بپذیریم که سرمایهداری جهانی از دههی 1970 با مشکل مزمن و پایدار فوقانباشت روبهرو بوده است. من بیثباتی سرمایهداری بینالمللی را در خلال این سالها بهعنوان مجموعهای از ترمیمهای موقت مکانمند – زمانمند تفسیر میکنم که حتی در میانمدت برای مقابله با مشکلات فوقانباشت شکست خوردند. با این حال، همانطور که گوان استدلال میکند، ایالات متحد از طریق زمینهچینی برای حل چنین بیثباتی بود که به جستوجوی جایگاه هژمونیک خود درون سرمایهداری جهانی پرداخت.بر خلاف حملات سابق ارزشکاهی در جاهای دیگر (آمریکای لاتین در دههی 1980 و اوایل دههی 1990 و حتی جدیتر بحرانی که شرق و جنوب شرق آسیا را در 1997 و سپس روسیه و بیشتر آمریکای لاتین را فرا گرفت)، تغییر ظاهری اخیر به سمت یک امپریالیسم باز، با حمایت نیروی نظامی ایالات متحد، ممکن است همچون نشانهای از تضعیف این هژمونی در مقابل تهدید جدی رکود و ارزشکاهی گسترده در داخل تعبیر شود. اما همچنین میخواهم استدلال کنم که ناتوانی در انباشت از طریق بازتولید گسترده بر مبنایی پایدار با افزایش تلاشها برای انباشت به مدد سلبمالکیت همراه شده است. سپس نتیجه خواهم گرفت که این مشخصهی شکلهای اخیر امپریالیسم است. از آنجایی که این بحث برای یک قطعه کوتاه بسیار زیاد است، من به روشی شماتیک و ساده پیش میروم و جزئیات بیشتر را برای مقالات بعدی باقی میگذارم.
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ob
#امپریالیسم #دیوید_هاروی #سهراب_نیکزاد
#مبارزه_طبقاتی #آسیا #سلب_مالکیت
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
امپریالیسم «جدید»
پیرامون ترمیمهای مکانمند-زمانمند و انباشت بهمدد سلبمالکیت نوشتهی: دیوید هاروی ترجمهی: سهراب نیکزاد سرمایهداری شیوههای آدمخواری و همچنین درندهخویی و کلاهبرداری را درونی میکند. اما هما…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ کار مرده، هوموساکر و وانهادن به مرگ در بازار کار
10 دسامبر 2023
نوشتهی: جیمز.ا آینر
ترجمهی: داریوش فلاحی
🔸 تمایز اخلاقی بین «گرفتنِ جان» و «وانهادن به مرگ» بحثی طولانی در فلسفه است. در مقالهی حاضر این بحث را در چارچوب بازار کار سرمایهداری قرار میدهم. با تکیه بر بینشهای مارکس و آگامبن، دربارهی چهرهی هوموساکر به مثابهی کارگر مرده (بالقوه مرده) نظریهپردازی میکنم تا استدلال کنم که ایدئولوژی «وانهادن به مرگ» در بنِ نظام سرمایهداری است. بااینحال، ارزشهای قانونی، معنوی و اخلاقی ما و امتیاز دادن به «حقوق سلبی» همچنان این باور رایج را ترویج میکند که قتل از نظر اخلاقی بدتر است.
🔸 یک بازار کار سرمایهداری خالص و کاملاً کالاییشده لزوماً براساس وانهادنِ بخش معینی از کارگران به مرگ عمل میکند. در سطح نظری، ناتوانی در بقا در بازار کار، تا حدی شبیه به اکوسیستمها، همچون نوعی سازوکار تنظیمیِ بیولوژیکی عمل میکند. البته، با توجه به بوالهوسیهای سرمایهداری، از بین رفتن نیروی کار مازاد همیشه سودآور نیست. در مواقعی که سرمایه بهسرعت در حال رشد است، فوراً به کارگران اضافی نیاز است. سرمایهداران نمیتوانند منتظر بمانند تا کارگران اضافی متولد شوند، بزرگ شوند، آموزش ببینند و وارد بازار کار شوند. در نتیجه، این یکی از دلایلی است (در میان سایر دلایل) که چرا برای سرمایهداری سودمند است که ذخیرهی نیروی کار را در کناره نگاه دارد. همانطور که هاروی اشاره میکند، وجود جمعیت مازاد به سرمایهداران اجازه میدهد تا کارگران خود را بدون توجه به سلامت یا رفاه آنها استثمار بیشازحد کنند. در نتیجه، جمعیت مازاد بر این نکته تأثیر میگذارد که سرمایهدار باید به سلامت، رفاه و امید به زندگی نیروی کار اهمیت دهد.
🔸 مفهوم «وضعیت استثنایی» بینشی از خشونت ساختاری بازار کار سرمایهداری و، در همین راستا، درک ارزشگذاری محاسبهگرانه و مدیریت زندگی و مرگ را فراهم میکند. ما با پارادوکس حاکمیت شروع میکنیم، به این معنا که حاکمیت هم در از بیرون و هم از درون نظامی قضایی است. این استثنای حاکم بهآسانی قابلدرک است زمانی که در نظر بگیریم که حاکمیت، مانند یک پادشاه یا رئیس جمهور (یا بهطور گستردهتر «دولت»)، مشمول قوانین و مقرراتی مانند سایر شهروندان نیست. با توجه به اینکه حاکمیت دارای قدرت قانونی برای تعلیق اعتبار قانون است، ممکن است خودش را خارج از قانون نیز قرار دهد. این یک وضعیت استثنایی بتواره ایجاد میکند که به موجب آن قانون ممکن است پشت نقاب حمایت از جامعه در برابر تهدیدات داخلی یا خارجی به حالت تعلیق درآید. حاکمیت، از طریق این رویه، خود را در تعلیق قانون موجه جلوه میدهد، درحالیکه قول میدهد در صورت کاهش یا رفع تهدید، قانون را مجدداً برقرار کند. بنابراین، از نظر آگامبن جوهر حاکمیت انحصار ضمانت اجرای قانون نیست، بلکه انحصار تصمیمگیری است: تصمیمگیری قانون در چه زمانی، در چه مکانی و بر چه کسانی اعمال شود.
🔸 طبق نظر کارترایت یک روایت قابلقبول از تفاوت بین «قتل» و «وانهادن به مرگ» ممکن است این باشد که اگر یک نفر زنجیرهی علّی را آغاز کند که به مرگ او ختم میشود کسی را کشته است، درحالیکه اگر اجازه دهد یک توالی علّی از قبل موجود به مرگ آن شخص ختم شود، به دیگری اجازه میدهد بمیرد. در واقع، کارترایت به زمینه یا شرایط گستردهتری میپردازد که ممکن است منجر به مرگ زودرس شود. این شرایط تحت عنوان خشونت ساختاری قرار میگیرد و ذاتی سرمایهداری است. در طول تاریخ، سرمایهداران علاقهی ناچیزی به سلامت و کیفیت زندگی عمومی کارگران خود نشان دادهاند یا اساساً هیچ تمایلی ندادهاند. مگر اینکه با بسیج کارگران، یا قوانین، یا ملاحظات سود، مجبور به انجام این کار شوند. موضع مارکس در این مورد واضح است: «سرمایه … سلامت و طول عمر کارگر را در نظر نمیگیرد، مگر اینکه جامعه وادارش کند. پاسخ آن به فریاد انحطاط جسمی و روحی، مرگ زودرس و شکنجهی ناشی از کار این است: آیا از آنجا که بر لذت (سود) ما میافزاید، این درد ما را آزار میدهد؟!» موضع مدنظر مارکس (و انگلس) صرفاً خشونتآمیز بودن سرمایهداری نیست. بلکه نقد او در این ادعا نهفته است که تا زمانی که سرمایهداری وجود دارد، خشونت ساختاری هم ضروری و هم اجتنابناپذیر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Oz
#جیمز_ا_آینر #داریوش_فلاحی #کار_مرده #خشونت_ساختاری #سرمایهداری #مارکس #آگامبن
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ کار مرده، هوموساکر و وانهادن به مرگ در بازار کار
10 دسامبر 2023
نوشتهی: جیمز.ا آینر
ترجمهی: داریوش فلاحی
🔸 تمایز اخلاقی بین «گرفتنِ جان» و «وانهادن به مرگ» بحثی طولانی در فلسفه است. در مقالهی حاضر این بحث را در چارچوب بازار کار سرمایهداری قرار میدهم. با تکیه بر بینشهای مارکس و آگامبن، دربارهی چهرهی هوموساکر به مثابهی کارگر مرده (بالقوه مرده) نظریهپردازی میکنم تا استدلال کنم که ایدئولوژی «وانهادن به مرگ» در بنِ نظام سرمایهداری است. بااینحال، ارزشهای قانونی، معنوی و اخلاقی ما و امتیاز دادن به «حقوق سلبی» همچنان این باور رایج را ترویج میکند که قتل از نظر اخلاقی بدتر است.
🔸 یک بازار کار سرمایهداری خالص و کاملاً کالاییشده لزوماً براساس وانهادنِ بخش معینی از کارگران به مرگ عمل میکند. در سطح نظری، ناتوانی در بقا در بازار کار، تا حدی شبیه به اکوسیستمها، همچون نوعی سازوکار تنظیمیِ بیولوژیکی عمل میکند. البته، با توجه به بوالهوسیهای سرمایهداری، از بین رفتن نیروی کار مازاد همیشه سودآور نیست. در مواقعی که سرمایه بهسرعت در حال رشد است، فوراً به کارگران اضافی نیاز است. سرمایهداران نمیتوانند منتظر بمانند تا کارگران اضافی متولد شوند، بزرگ شوند، آموزش ببینند و وارد بازار کار شوند. در نتیجه، این یکی از دلایلی است (در میان سایر دلایل) که چرا برای سرمایهداری سودمند است که ذخیرهی نیروی کار را در کناره نگاه دارد. همانطور که هاروی اشاره میکند، وجود جمعیت مازاد به سرمایهداران اجازه میدهد تا کارگران خود را بدون توجه به سلامت یا رفاه آنها استثمار بیشازحد کنند. در نتیجه، جمعیت مازاد بر این نکته تأثیر میگذارد که سرمایهدار باید به سلامت، رفاه و امید به زندگی نیروی کار اهمیت دهد.
🔸 مفهوم «وضعیت استثنایی» بینشی از خشونت ساختاری بازار کار سرمایهداری و، در همین راستا، درک ارزشگذاری محاسبهگرانه و مدیریت زندگی و مرگ را فراهم میکند. ما با پارادوکس حاکمیت شروع میکنیم، به این معنا که حاکمیت هم در از بیرون و هم از درون نظامی قضایی است. این استثنای حاکم بهآسانی قابلدرک است زمانی که در نظر بگیریم که حاکمیت، مانند یک پادشاه یا رئیس جمهور (یا بهطور گستردهتر «دولت»)، مشمول قوانین و مقرراتی مانند سایر شهروندان نیست. با توجه به اینکه حاکمیت دارای قدرت قانونی برای تعلیق اعتبار قانون است، ممکن است خودش را خارج از قانون نیز قرار دهد. این یک وضعیت استثنایی بتواره ایجاد میکند که به موجب آن قانون ممکن است پشت نقاب حمایت از جامعه در برابر تهدیدات داخلی یا خارجی به حالت تعلیق درآید. حاکمیت، از طریق این رویه، خود را در تعلیق قانون موجه جلوه میدهد، درحالیکه قول میدهد در صورت کاهش یا رفع تهدید، قانون را مجدداً برقرار کند. بنابراین، از نظر آگامبن جوهر حاکمیت انحصار ضمانت اجرای قانون نیست، بلکه انحصار تصمیمگیری است: تصمیمگیری قانون در چه زمانی، در چه مکانی و بر چه کسانی اعمال شود.
🔸 طبق نظر کارترایت یک روایت قابلقبول از تفاوت بین «قتل» و «وانهادن به مرگ» ممکن است این باشد که اگر یک نفر زنجیرهی علّی را آغاز کند که به مرگ او ختم میشود کسی را کشته است، درحالیکه اگر اجازه دهد یک توالی علّی از قبل موجود به مرگ آن شخص ختم شود، به دیگری اجازه میدهد بمیرد. در واقع، کارترایت به زمینه یا شرایط گستردهتری میپردازد که ممکن است منجر به مرگ زودرس شود. این شرایط تحت عنوان خشونت ساختاری قرار میگیرد و ذاتی سرمایهداری است. در طول تاریخ، سرمایهداران علاقهی ناچیزی به سلامت و کیفیت زندگی عمومی کارگران خود نشان دادهاند یا اساساً هیچ تمایلی ندادهاند. مگر اینکه با بسیج کارگران، یا قوانین، یا ملاحظات سود، مجبور به انجام این کار شوند. موضع مارکس در این مورد واضح است: «سرمایه … سلامت و طول عمر کارگر را در نظر نمیگیرد، مگر اینکه جامعه وادارش کند. پاسخ آن به فریاد انحطاط جسمی و روحی، مرگ زودرس و شکنجهی ناشی از کار این است: آیا از آنجا که بر لذت (سود) ما میافزاید، این درد ما را آزار میدهد؟!» موضع مدنظر مارکس (و انگلس) صرفاً خشونتآمیز بودن سرمایهداری نیست. بلکه نقد او در این ادعا نهفته است که تا زمانی که سرمایهداری وجود دارد، خشونت ساختاری هم ضروری و هم اجتنابناپذیر است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Oz
#جیمز_ا_آینر #داریوش_فلاحی #کار_مرده #خشونت_ساختاری #سرمایهداری #مارکس #آگامبن
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کار مرده، هوموساکر و وانهادن به مرگ در بازار کار
نوشتهی: جیمز.ا آینر ترجمهی: داریوش فلاحی تمایز اخلاقی بین «گرفتنِ جان» و «وانهادن به مرگ» بحثی طولانی در فلسفه است. در مقالهی حاضر این بحث را در چارچوب بازار کار سرمایهداری قرار میدهم. با تکیه…
▫️ جدال فمینیسمهای پسااستعماری و مارکسیستی
13 دسامبر 2023
نوشتهی: سمیه رستمپور
🔸 با آغاز پروژهی استعمار در قرن شانزدهم که نسلکشی مردم بومی و سازماندهی تجارت برده آفریقا را به همراه داشت و با ورود استعمارگران به امریکا در سال ۱۴۹۲ آغاز شد، نظم جهانی جدیدی برقرار شد که نظم جنسیتی حاکم را نیز دستخوش تغییر کرد. این ساختار جدید در اوایل رشد سرمایهداری مبتنی بود بر ایجاد برتری از طریق مفهوم نژاد و کنترل بهرهکشانه از طریق استثمار کارگران. بنابراین قدرت استعمار خود را از طریق نژادپرستی، کنترل نیروی کار، تسلط بر سوژهها (اینجا پای جنسیت به میان میآید) و کنترل تولید دانش نشان میدهد. مستعمرهشدگان به «دیگرانی» افسانهای تبدیل شدند که گویی به سبب ویژگیهای ذاتی و قومیشان، از روند پیشرفت مدرنیسم «عقبافتاده»اند. همین گفتمان در سطح ملی نیز میان گروههایی با جایگاه برتر و «سایرین عقبافتاده» که عموماً متعلق به اقلیتهای ملی-اتنیکی بودند، بازتولید شد. این مفهومها و موضوعها بیش از همه در حوزهی مطالعات پسااستعماری مورد بحث قرار گرفتهاند، حوزهای که به دلایل اغلب سیاسی، در فضای روشنفکری ایران سالهاست طرد شده و به قدر کافی مورد بحث قرار نگرفتهاند؛ درست به همین دلیل، متون محدودی به فارسی در حوزهی مطالعات پسااستعماری در دسترس هستند.
🔸این یادادشت، بدون آنکه ادعاي جامعيت در زمينهی طرح تعریفها، نظریهها و مطالعههای بسیار گستردهی پسااستعماری داشته باشد، سعی میکند وجوه مهم آن را در تقاطع با مسئلهی جنسیت و در دیالوگ با نقدهای فمینیستهای مارکسیست موردبحث قرار دهد... این نوشته بیش از همه در پی گفتوگو با کسانی است که مطالعه و استفاده از نظریههای فمینیسم پسااستعماری را «بیهوده و غیرضروری» میدانند، یا نگاهی تحقیرآمیز و حذفگرایانه به آن دارند، چون آن را نه مکمل، بلکه در تقابل با فمینیسم مارکسیستی میدانند. شمار این دسته در ایران کم نیست و همین موضوع از انگیزههای اصلی این یادداشت بوده است.
🔸 فرضیهی این یادداشت این است که در کشوری که در یک قرن اخیر بحثهای زیادی پیرامون «طبقه» مطرح شده ولی بحث از «ملیتهای متکثر» همچنان تابو است (حتی در میان چپ)، آنچه میتواند به تکثرگرایی فمینیسم کمک کند، بهرهگیری بیشتر از روش و نظریههای فمینیستهای پسااستعماری ضدسرمایهدارانه است. در کنار آنها، فعالان زن متعلق به ملتهای تحت ستم، که در سالهای اخیر به تفاوتها پرداختهاند و بهدرستی اهمیت تکثرگرایی و تمایزگذاری را یادآور شدهاند، بیش از پیش به استفاده از روشهای فمینیستی ماتریالیسم تاریخی و تحلیل طبقاتی در مواجهه با مسئله جنسیت نیاز دارند؛ چنین ابزاری، آنها را از افتادن به دام تحلیلهای محلیگرایانهی فرهنگگرا نیز محافظت میکند. این مسئله معطوف به این واقعیت است که با معیار قرار دادن تجربهی زنان مرکز (در سطح جهانی و ملی) از جنسیت ــ که با انواع امتیازهای نژادی، طبقاتی، اتنیکی و مذهبی و جنسی پیوند خورده ــ تجربهها و مبارزههای زنان در مناطق حاشیهای اغلب طرد یا نادیده گرفته شده، بنابراین مطالباتشان حول رابطه میان مسئلهی عدالت جنسیتی-طبقاتی با ملیت و سیاستهای ناموزون توسعه، همچنین با استعمار فرهنگی و زبانی و گفتمانی نیز یا غیرفمینیستی تلقی شده یا توجه لازم را کسب نکرده است.
🔸بازسازی حلقههای همبستگی فمینیستی در کشور، که لازمهی رویارویی قدرتمندانه با اسلام سیاسی جنسیتزدهی در قدرت است، بدون به رسمیت شناختن تفاوتهای میان زنان برخوردار و کمتربرخوردار کشور و بدون استفاده از ظرفیت انتقادی سنت پسااستعماری ضدسرمایهدارانه در مواجهه با تاریخنگاری ناسیونالیستی ایرانی، دشوار بهنظر میرسد. در شرایطی که جمهوری اسلامی با مصادره نظریات پسااستعماری و مشخصاً با نفی مدرنیته و جایگزینی آن با «اسلام سیاسی شیعی» به مثابهی «فرهنگ بومی»، به نوعی منطق استعمارگر را بازتولید میکند، فمینیستها میتوانند با بهرهگیری از نقد مدرنیته ولی با برجسته کردن محدودیتهای چنین رویکردی در جغرافیای تاریخی-سیاسی ایران، به چهارچوب روششناختی و نظری نوینی دست یابند که قادر باشد مناسبات جنسیتی کشور را در نسبت با اقتصاد سیاسی و تاریخ ملی استعمار تحلیل کند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3OV
#سمیه_رستمپور
#فمینیسم_مارکسیستی #فمینیسم_پسااستعماری
#رهایی_جنسیتی #جنوب_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
13 دسامبر 2023
نوشتهی: سمیه رستمپور
🔸 با آغاز پروژهی استعمار در قرن شانزدهم که نسلکشی مردم بومی و سازماندهی تجارت برده آفریقا را به همراه داشت و با ورود استعمارگران به امریکا در سال ۱۴۹۲ آغاز شد، نظم جهانی جدیدی برقرار شد که نظم جنسیتی حاکم را نیز دستخوش تغییر کرد. این ساختار جدید در اوایل رشد سرمایهداری مبتنی بود بر ایجاد برتری از طریق مفهوم نژاد و کنترل بهرهکشانه از طریق استثمار کارگران. بنابراین قدرت استعمار خود را از طریق نژادپرستی، کنترل نیروی کار، تسلط بر سوژهها (اینجا پای جنسیت به میان میآید) و کنترل تولید دانش نشان میدهد. مستعمرهشدگان به «دیگرانی» افسانهای تبدیل شدند که گویی به سبب ویژگیهای ذاتی و قومیشان، از روند پیشرفت مدرنیسم «عقبافتاده»اند. همین گفتمان در سطح ملی نیز میان گروههایی با جایگاه برتر و «سایرین عقبافتاده» که عموماً متعلق به اقلیتهای ملی-اتنیکی بودند، بازتولید شد. این مفهومها و موضوعها بیش از همه در حوزهی مطالعات پسااستعماری مورد بحث قرار گرفتهاند، حوزهای که به دلایل اغلب سیاسی، در فضای روشنفکری ایران سالهاست طرد شده و به قدر کافی مورد بحث قرار نگرفتهاند؛ درست به همین دلیل، متون محدودی به فارسی در حوزهی مطالعات پسااستعماری در دسترس هستند.
🔸این یادادشت، بدون آنکه ادعاي جامعيت در زمينهی طرح تعریفها، نظریهها و مطالعههای بسیار گستردهی پسااستعماری داشته باشد، سعی میکند وجوه مهم آن را در تقاطع با مسئلهی جنسیت و در دیالوگ با نقدهای فمینیستهای مارکسیست موردبحث قرار دهد... این نوشته بیش از همه در پی گفتوگو با کسانی است که مطالعه و استفاده از نظریههای فمینیسم پسااستعماری را «بیهوده و غیرضروری» میدانند، یا نگاهی تحقیرآمیز و حذفگرایانه به آن دارند، چون آن را نه مکمل، بلکه در تقابل با فمینیسم مارکسیستی میدانند. شمار این دسته در ایران کم نیست و همین موضوع از انگیزههای اصلی این یادداشت بوده است.
🔸 فرضیهی این یادداشت این است که در کشوری که در یک قرن اخیر بحثهای زیادی پیرامون «طبقه» مطرح شده ولی بحث از «ملیتهای متکثر» همچنان تابو است (حتی در میان چپ)، آنچه میتواند به تکثرگرایی فمینیسم کمک کند، بهرهگیری بیشتر از روش و نظریههای فمینیستهای پسااستعماری ضدسرمایهدارانه است. در کنار آنها، فعالان زن متعلق به ملتهای تحت ستم، که در سالهای اخیر به تفاوتها پرداختهاند و بهدرستی اهمیت تکثرگرایی و تمایزگذاری را یادآور شدهاند، بیش از پیش به استفاده از روشهای فمینیستی ماتریالیسم تاریخی و تحلیل طبقاتی در مواجهه با مسئله جنسیت نیاز دارند؛ چنین ابزاری، آنها را از افتادن به دام تحلیلهای محلیگرایانهی فرهنگگرا نیز محافظت میکند. این مسئله معطوف به این واقعیت است که با معیار قرار دادن تجربهی زنان مرکز (در سطح جهانی و ملی) از جنسیت ــ که با انواع امتیازهای نژادی، طبقاتی، اتنیکی و مذهبی و جنسی پیوند خورده ــ تجربهها و مبارزههای زنان در مناطق حاشیهای اغلب طرد یا نادیده گرفته شده، بنابراین مطالباتشان حول رابطه میان مسئلهی عدالت جنسیتی-طبقاتی با ملیت و سیاستهای ناموزون توسعه، همچنین با استعمار فرهنگی و زبانی و گفتمانی نیز یا غیرفمینیستی تلقی شده یا توجه لازم را کسب نکرده است.
🔸بازسازی حلقههای همبستگی فمینیستی در کشور، که لازمهی رویارویی قدرتمندانه با اسلام سیاسی جنسیتزدهی در قدرت است، بدون به رسمیت شناختن تفاوتهای میان زنان برخوردار و کمتربرخوردار کشور و بدون استفاده از ظرفیت انتقادی سنت پسااستعماری ضدسرمایهدارانه در مواجهه با تاریخنگاری ناسیونالیستی ایرانی، دشوار بهنظر میرسد. در شرایطی که جمهوری اسلامی با مصادره نظریات پسااستعماری و مشخصاً با نفی مدرنیته و جایگزینی آن با «اسلام سیاسی شیعی» به مثابهی «فرهنگ بومی»، به نوعی منطق استعمارگر را بازتولید میکند، فمینیستها میتوانند با بهرهگیری از نقد مدرنیته ولی با برجسته کردن محدودیتهای چنین رویکردی در جغرافیای تاریخی-سیاسی ایران، به چهارچوب روششناختی و نظری نوینی دست یابند که قادر باشد مناسبات جنسیتی کشور را در نسبت با اقتصاد سیاسی و تاریخ ملی استعمار تحلیل کند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3OV
#سمیه_رستمپور
#فمینیسم_مارکسیستی #فمینیسم_پسااستعماری
#رهایی_جنسیتی #جنوب_جهانی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جدال فمینیسمهای پسااستعماری و مارکسیستی
نوشتهی: سمیه رستمپور نظریهی پسااستعماری، در گفتوگو با سنت غالبِ پیش از آن یعنی مارکسیسم، با روشی ساختارشکنانه و با تأکید بر عرصههای مقاومت در برابر شکلهای استعماری و نواستعماریِ قدرت، دعاوی م…
▪️در سوگ آنتونیو نگری:
نظریهپردازی ژرفنگر و آگاه، مبارزی پیگیر علیه ستم و استثمار سرمایهدارانه.
برای آشنایی با دیدگاههای نگری از جمله میتوان به مقالات پرشمار «نقد» از نگری و دربارهی او مراجعه کرد.
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/12/negri_critique_naghd_1400.pdf
🖋@naghd_com
نظریهپردازی ژرفنگر و آگاه، مبارزی پیگیر علیه ستم و استثمار سرمایهدارانه.
برای آشنایی با دیدگاههای نگری از جمله میتوان به مقالات پرشمار «نقد» از نگری و دربارهی او مراجعه کرد.
https://naghdcom.files.wordpress.com/2021/12/negri_critique_naghd_1400.pdf
🖋@naghd_com
▫️ واکاوی فرآیند بازتولید نزد کِنِه و اسمیت
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل دوم
20 دسامبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اکنون به بازتولید از منظر سرمایهدار منفرد، همانا نمایندهی نمونهوار و عامل بازتولید نگریستیم که به میانجی شُمار بسیاری از اقداماتِ بنگاهدارانهی سرمایههای خصوصی منفرد به مرحلهی اجرا درمیآید. این نگاه دشواریهای این معضل را بهبسندگی به ما نشان داد. اما به محض آنکه ما از منظر سرمایهدار منفرد رو به سوی منظر جملگیِ سرمایهداران بگردانیم، این دشواریها افزایش مییابند و به نحوی فوقالعادهْ پیچیده و درهم تنیده میشوند.
🔸 حتی نگاهی سطحی نشان میدهد که بازتولید سرمایهدارانه را بهمثابهی تمامیتی اجتماعی نمیتوان بهسادگی حاصلجمع مکانیکی بازتولیدهای سرمایههای خصوصیِ منفرد دانست. برای نمونه دیدیم که یکی از پیششرطهای بنیادین بازتولید گستردهی سرمایهدار منفرد گسترش دامنهی امکان فروش در بازار کالاست. اینک، شاید این امکان نه بهواسطهی گسترش مطلق شرایط فروش بهطور کلی، بلکه در جدال رقابت با دیگر سرمایهداران منفرد، و به زیان آنها برای این سرمایهدار منفرد حاصل شده باشد، بهطوری که آنچه به سود این یکی است، به زیان دیگری یا سرمایهداران متعدد دیگری باشد که از بازار رانده شدهاند. این روند، امکان بازتولیدی گسترده را برای یک سرمایهدار منفرد فراهم میکند، اما سرمایهداران دیگر را به نقصانی در بازتولید ناگزیر میسازد. یک سرمایهدار میتواند به بازتولید گسترده دست یازد، درحالیکه سرمایهداران دیگر حتی موفق به انجام بازتولید ساده نیز نخواهند شد و به این ترتیب جامعهی سرمایهداری در تمامیت خود فقط شاهد جابهجاییِ موضعیْ و نه تغییری کمّی در بازتولید است. همچنین ممکن است که بازتولید گستردهی سرمایهی یک سرمایهدار توسط ابزار تولید و نیروهای کاری جامهی عمل بپوشد که به دلیل ورشکستگی، یعنی تعطیل کامل یا جزئیِ بازتولید نزد سرمایهداران دیگر، آزاد شده و در اختیار این سرمایهدار قرار گرفتهاند.
🔸 جریانهای روزمره ی بازتولید نشان میدهند که بازتولید کل سرمایهی اجتماعی چیزی غیر از بازتولید بیحدومرز افزایشیافتهی یک سرمایهدار منفرد است و روالهای بازتولید سرمایههای منفرد بیشتر به نحوی توقفناپذیرْ یکدیگر را تلاقی میکنند و تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر هر لحظه میتواند به درجاتی بیشتر یا کمتر موجب انتفای دیگری شود. بنابراین، پیش از آنکه به پژوهش پیرامون مکانیسم و قوانین کل بازتولید سرمایهدارانه بپردازیم ضروری است این پرسش را طرح کنیم که باید چه تصوری از بازتولید کل سرمایه داشته باشیم و بپرسیم که آیا اساساً میتوان از تودهی بههمریختهی حرکتهای بیشُمار سرمایههای منفرد که همگی در هر لحظه بنا بر قواعدی مهارناپذیر و غیرقابل محاسبه تغییر میکنند ــ گاه به موازات یکدیگر جریان دارند و گاه با یکدیگر تلاقی میکنند و موجب انتفای دیگری میشوند ــ چیزی به نام کل بازتولید ساخت؟ آیا اساساً چیزی بهعنوان کل سرمایهی اجتماعی وجود دارد و این مقوله نهایتاً مُعرف چه چیزی در فعلیت واقعیِ جامعه است؟ این نخستین پرسشی است که پژوهش علمی پیرامون قوانین بازتولید باید طرح کند. کِنِه، پدر مکتب فیزیوکراتی، که با تهور و سادگی کلاسیک در نخستین سپیدهدم اقتصاد سیاسی و نظام اقتصادی بورژوایی بیپرواییِ پرداختن به این معضل را یافت، وجود کل سرمایهی اجتماعی را در مقام مقداری واقعاً فعالْ بی اماواگرْ بدیهی تلقی کرد. جدول اقتصادی مشهور او که هیچکس جز مارکس رازش را نگشوده بود، به یاری سطوری اندکْ خطوط عمدهی حرکت بازتولید کل سرمایه را بازنمایی میکند، جدولی که کِنِه در آن، در عینحال در نظر میگیرد که این بازتولید را باید تحت شکل مبادلهی کالایی، یعنی بهمثابهی فرآیند گردش، فهمید...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ps
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#انباشت_سرمایه #سرمایه_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل دوم
20 دسامبر 2023
نوشتهی: رزا لوکزامبورگ
ترجمهی: کمال خسروی
🔸 اکنون به بازتولید از منظر سرمایهدار منفرد، همانا نمایندهی نمونهوار و عامل بازتولید نگریستیم که به میانجی شُمار بسیاری از اقداماتِ بنگاهدارانهی سرمایههای خصوصی منفرد به مرحلهی اجرا درمیآید. این نگاه دشواریهای این معضل را بهبسندگی به ما نشان داد. اما به محض آنکه ما از منظر سرمایهدار منفرد رو به سوی منظر جملگیِ سرمایهداران بگردانیم، این دشواریها افزایش مییابند و به نحوی فوقالعادهْ پیچیده و درهم تنیده میشوند.
🔸 حتی نگاهی سطحی نشان میدهد که بازتولید سرمایهدارانه را بهمثابهی تمامیتی اجتماعی نمیتوان بهسادگی حاصلجمع مکانیکی بازتولیدهای سرمایههای خصوصیِ منفرد دانست. برای نمونه دیدیم که یکی از پیششرطهای بنیادین بازتولید گستردهی سرمایهدار منفرد گسترش دامنهی امکان فروش در بازار کالاست. اینک، شاید این امکان نه بهواسطهی گسترش مطلق شرایط فروش بهطور کلی، بلکه در جدال رقابت با دیگر سرمایهداران منفرد، و به زیان آنها برای این سرمایهدار منفرد حاصل شده باشد، بهطوری که آنچه به سود این یکی است، به زیان دیگری یا سرمایهداران متعدد دیگری باشد که از بازار رانده شدهاند. این روند، امکان بازتولیدی گسترده را برای یک سرمایهدار منفرد فراهم میکند، اما سرمایهداران دیگر را به نقصانی در بازتولید ناگزیر میسازد. یک سرمایهدار میتواند به بازتولید گسترده دست یازد، درحالیکه سرمایهداران دیگر حتی موفق به انجام بازتولید ساده نیز نخواهند شد و به این ترتیب جامعهی سرمایهداری در تمامیت خود فقط شاهد جابهجاییِ موضعیْ و نه تغییری کمّی در بازتولید است. همچنین ممکن است که بازتولید گستردهی سرمایهی یک سرمایهدار توسط ابزار تولید و نیروهای کاری جامهی عمل بپوشد که به دلیل ورشکستگی، یعنی تعطیل کامل یا جزئیِ بازتولید نزد سرمایهداران دیگر، آزاد شده و در اختیار این سرمایهدار قرار گرفتهاند.
🔸 جریانهای روزمره ی بازتولید نشان میدهند که بازتولید کل سرمایهی اجتماعی چیزی غیر از بازتولید بیحدومرز افزایشیافتهی یک سرمایهدار منفرد است و روالهای بازتولید سرمایههای منفرد بیشتر به نحوی توقفناپذیرْ یکدیگر را تلاقی میکنند و تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر هر لحظه میتواند به درجاتی بیشتر یا کمتر موجب انتفای دیگری شود. بنابراین، پیش از آنکه به پژوهش پیرامون مکانیسم و قوانین کل بازتولید سرمایهدارانه بپردازیم ضروری است این پرسش را طرح کنیم که باید چه تصوری از بازتولید کل سرمایه داشته باشیم و بپرسیم که آیا اساساً میتوان از تودهی بههمریختهی حرکتهای بیشُمار سرمایههای منفرد که همگی در هر لحظه بنا بر قواعدی مهارناپذیر و غیرقابل محاسبه تغییر میکنند ــ گاه به موازات یکدیگر جریان دارند و گاه با یکدیگر تلاقی میکنند و موجب انتفای دیگری میشوند ــ چیزی به نام کل بازتولید ساخت؟ آیا اساساً چیزی بهعنوان کل سرمایهی اجتماعی وجود دارد و این مقوله نهایتاً مُعرف چه چیزی در فعلیت واقعیِ جامعه است؟ این نخستین پرسشی است که پژوهش علمی پیرامون قوانین بازتولید باید طرح کند. کِنِه، پدر مکتب فیزیوکراتی، که با تهور و سادگی کلاسیک در نخستین سپیدهدم اقتصاد سیاسی و نظام اقتصادی بورژوایی بیپرواییِ پرداختن به این معضل را یافت، وجود کل سرمایهی اجتماعی را در مقام مقداری واقعاً فعالْ بی اماواگرْ بدیهی تلقی کرد. جدول اقتصادی مشهور او که هیچکس جز مارکس رازش را نگشوده بود، به یاری سطوری اندکْ خطوط عمدهی حرکت بازتولید کل سرمایه را بازنمایی میکند، جدولی که کِنِه در آن، در عینحال در نظر میگیرد که این بازتولید را باید تحت شکل مبادلهی کالایی، یعنی بهمثابهی فرآیند گردش، فهمید...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Ps
#رزا_لوکزامبورگ #کمال_خسروی
#انباشت_سرمایه #سرمایه_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
واکاوی فرآیند بازتولید نزد کِنِه و اسمیت
انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل دوم نوشتهی: رزا لوکزامبورگ ترجمهی: کمال خسروی آنچه برای یکی سرمایه است، برای دیگری درآمد است، و برعکس. تحت این شرایط چطور میتواند چیزی بهمثابه کل سرمایهی جامعه ش…
▫️کتاب «بازاندیشی نظریهی ارزش» نوشتهی رفیق کمال خسروی منتشر شد.
برشی از متن کتاب:
«کار مارکس شعبدهبازی و شیادی نیست؛ نقد است. او میداند که «جامعهی کمونیستی» باید از بطنِ همین ویرانهی سرمایهدارانه که استوار است بر ایدئولوژیِ بتوارگیِ کالایی، و در درز و دالانهای گوناگونش به اقتضای زمان و مکان، هنوز پستترین پسماندههای ایدئولوژیهای پیشاسرمایهدارانه رخنه دارند، برون زاده شود؛ نه معجزهای در کار است و نه اشارهی چوبدستِ افسونگری که با حرکتِ انگشت، جهانِ رؤیاییِ تازهای بیافریند. زایمانی است، بسیار دشوار و دردناک. آنچه مارکس را آشکارا و بیاما و اگر از توجیهکنندگان و مدیحهسرایانِ آشکار و پنهانِ ستم و استثمار سرمایهدارانه متمایز میکند این استکه مارکس چنین جامعهای را بهلحاظِ عینی و تاریخی ممکن میداند، این امکان را به بهترین وجه مستدل میکند و نقطهی اتکایش مبارزهی طبقاتیِ پرولتاریا علیه بورژوازی و مناسبات تولید و بازتولید سرمایهدارانهی زندگیِ اجتماعی است. تمایز مارکس، نگاه به چشمانداز «جامعهی کمونیستی»، از منظرِ نقدِ اقتصاد سیاسی است.»
«با شعارها، بر طبلِ بیداری و هوشیاری در میدانِ نبرد میکوبیم؛ اما پیروزی در این نبرد، در گِرو پراتیکِ پیگیرانهی انتقادی و انقلابی است.»
#کمال_خسروی
#مارکس #نظریه_ارزش
🖋@naghd_com
برشی از متن کتاب:
«کار مارکس شعبدهبازی و شیادی نیست؛ نقد است. او میداند که «جامعهی کمونیستی» باید از بطنِ همین ویرانهی سرمایهدارانه که استوار است بر ایدئولوژیِ بتوارگیِ کالایی، و در درز و دالانهای گوناگونش به اقتضای زمان و مکان، هنوز پستترین پسماندههای ایدئولوژیهای پیشاسرمایهدارانه رخنه دارند، برون زاده شود؛ نه معجزهای در کار است و نه اشارهی چوبدستِ افسونگری که با حرکتِ انگشت، جهانِ رؤیاییِ تازهای بیافریند. زایمانی است، بسیار دشوار و دردناک. آنچه مارکس را آشکارا و بیاما و اگر از توجیهکنندگان و مدیحهسرایانِ آشکار و پنهانِ ستم و استثمار سرمایهدارانه متمایز میکند این استکه مارکس چنین جامعهای را بهلحاظِ عینی و تاریخی ممکن میداند، این امکان را به بهترین وجه مستدل میکند و نقطهی اتکایش مبارزهی طبقاتیِ پرولتاریا علیه بورژوازی و مناسبات تولید و بازتولید سرمایهدارانهی زندگیِ اجتماعی است. تمایز مارکس، نگاه به چشمانداز «جامعهی کمونیستی»، از منظرِ نقدِ اقتصاد سیاسی است.»
«با شعارها، بر طبلِ بیداری و هوشیاری در میدانِ نبرد میکوبیم؛ اما پیروزی در این نبرد، در گِرو پراتیکِ پیگیرانهی انتقادی و انقلابی است.»
#کمال_خسروی
#مارکس #نظریه_ارزش
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
انتشار کتاب «بازاندیشی نظریهی ارزش» نوشتهی کمال خسروی
▫️ انباشت سرمایه و نظام دولتی
▫️ ارزیابی از «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی
27 دسامبر 2023
نوشتهی: سام اشمن و الکس کالینیکوس
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی کتاب مهمی است. این کتاب در وهلهی نخست به یکی از مسائل روز میپردازد: ماهیت امپریالیسم و شکلهایی که در حال حاضر به خود گرفته است. ثانیاً، هاروی در بررسی این مسئله از منابع فکری چشمگیر مجموعهی برجستهای از آثار در حوزهی اقتصاد سیاسی مارکسیستی معاصر استفاده میکند. او قبلاً در کتاب «محدودیتهای سرمایه» عناصری از یک نظریهی امپریالیسم را در چارچوب شرح گستردهتر خود دربارهی نیروهایی که سرمایهداری را به سمت بحرانهای فوقانباشت سوق میدهند، ترسیم کرده بود. اما «امپریالیسم جدید» نظریهی بسیار منظمتری را بسط میدهد، ضمن آنکه مضامین بزرگتری را که هاروی در کارهای قبلیاش بررسی کرده بود، از نظر دور نمیدارد.
🔸 ثالثاً، واکاوی هاروی، بهرغم برخی محدودیتها، از جهات بسیاری ارزشمند است. او جنگ عراق را نوعی حملهی پیشگیرانهی جمهوریخواهان دستراستی مسلط بر دولت بوش تعبیر میکند که هم برای ارسال پیامی به «رقبای همتا»ی بالقوهی ایالات متحد مانند اتحادیهی اروپا و چین طراحی شده بود و هم برای تحکیم حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه و تشدید کنترل واشنگتن بر دسترسی به نفت منطقه که این قدرتهای رقیب بهشدت به آن متکیاند. علاوه بر این، هاروی در بسط این تحلیل، امپریالیسم سرمایهدارانه را برخاسته از «رابطهی دیالکتیکی بین منطقهای سرزمینی و سرمایهداری قدرت» متصور میشود. «این دو منطق متمایزند و بههیچوجه قابلتقلیل به یکدیگر نیستند، بلکه بهشدت در هم تنیده شدهاند.» این صورتبندی با دیدگاه خود ما مطابقت نزدیکی دارد، که بنا به آن «نظریهی مارکسیستیِ امپریالیسم شکلهایی را تحلیل میکند که در آن رقابت ژئوپلیتیکی و رقابت اقتصادی در سرمایهداری مدرن در هم تنیده شدهاند.» این واقعیت که نظریهپردازان با پیشینههای مختلف بهنحو کاملاً مستقلی به مفهومسازیهای مشابهی از امپریالیسم میرسند، نشانهای است خوشایند از جریانهای بالقوه بسیار بارور در چپ رادیکال معاصر.
🔸 بنابراین، نظرات ما دربارهی کتاب «امپریالیسم جدید» با روحیهی گفتوگویی ارائه میشود که میتواند به شفافیت و تقویت درکهای مشترک کمک کند. در ادامه، ابتدا موضع هاروی را پیرامون ماهیت رقابتهای میان امپریالیستی معاصر مورد بحث قرار میدهیم، رابطهی بین رقابت اقتصادی و ژئوپلیتیکی را روشن میکنیم و دربارهی ادعاهای گاه بسیار گزاف هاروی در خصوص نقش «انباشت به مدد سلبمالکیت» در سرمایهداری معاصر جانب احتیاط را میگیریم. بهویژه، ما با دفاعی که او گهگاه از این ایده میکند که سرمایهداری پیشرفته ــ و بهویژه ایالات متحد ــ امروزه عمدتاً غارتگر است، مخالفیم. در عوض، استدلال میکنیم که سرمایهداری معاصر همچنان سود خود را از استثمار نیروی کار مزدی به دست میآورد، و این روند همچنان عمدتاً در منطقهی سازمان توسعه و همکاری اقتصادی، و اضافه شدن بسیار مهم چین، متمرکز است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3PW
#امپریالیسم #سام_اشمن #الکس_کالینیکوس #بهرام_صفایی #دیوید_هاروی #نظام_دولتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ارزیابی از «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی
27 دسامبر 2023
نوشتهی: سام اشمن و الکس کالینیکوس
ترجمهی: بهرام صفایی
🔸 «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی کتاب مهمی است. این کتاب در وهلهی نخست به یکی از مسائل روز میپردازد: ماهیت امپریالیسم و شکلهایی که در حال حاضر به خود گرفته است. ثانیاً، هاروی در بررسی این مسئله از منابع فکری چشمگیر مجموعهی برجستهای از آثار در حوزهی اقتصاد سیاسی مارکسیستی معاصر استفاده میکند. او قبلاً در کتاب «محدودیتهای سرمایه» عناصری از یک نظریهی امپریالیسم را در چارچوب شرح گستردهتر خود دربارهی نیروهایی که سرمایهداری را به سمت بحرانهای فوقانباشت سوق میدهند، ترسیم کرده بود. اما «امپریالیسم جدید» نظریهی بسیار منظمتری را بسط میدهد، ضمن آنکه مضامین بزرگتری را که هاروی در کارهای قبلیاش بررسی کرده بود، از نظر دور نمیدارد.
🔸 ثالثاً، واکاوی هاروی، بهرغم برخی محدودیتها، از جهات بسیاری ارزشمند است. او جنگ عراق را نوعی حملهی پیشگیرانهی جمهوریخواهان دستراستی مسلط بر دولت بوش تعبیر میکند که هم برای ارسال پیامی به «رقبای همتا»ی بالقوهی ایالات متحد مانند اتحادیهی اروپا و چین طراحی شده بود و هم برای تحکیم حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه و تشدید کنترل واشنگتن بر دسترسی به نفت منطقه که این قدرتهای رقیب بهشدت به آن متکیاند. علاوه بر این، هاروی در بسط این تحلیل، امپریالیسم سرمایهدارانه را برخاسته از «رابطهی دیالکتیکی بین منطقهای سرزمینی و سرمایهداری قدرت» متصور میشود. «این دو منطق متمایزند و بههیچوجه قابلتقلیل به یکدیگر نیستند، بلکه بهشدت در هم تنیده شدهاند.» این صورتبندی با دیدگاه خود ما مطابقت نزدیکی دارد، که بنا به آن «نظریهی مارکسیستیِ امپریالیسم شکلهایی را تحلیل میکند که در آن رقابت ژئوپلیتیکی و رقابت اقتصادی در سرمایهداری مدرن در هم تنیده شدهاند.» این واقعیت که نظریهپردازان با پیشینههای مختلف بهنحو کاملاً مستقلی به مفهومسازیهای مشابهی از امپریالیسم میرسند، نشانهای است خوشایند از جریانهای بالقوه بسیار بارور در چپ رادیکال معاصر.
🔸 بنابراین، نظرات ما دربارهی کتاب «امپریالیسم جدید» با روحیهی گفتوگویی ارائه میشود که میتواند به شفافیت و تقویت درکهای مشترک کمک کند. در ادامه، ابتدا موضع هاروی را پیرامون ماهیت رقابتهای میان امپریالیستی معاصر مورد بحث قرار میدهیم، رابطهی بین رقابت اقتصادی و ژئوپلیتیکی را روشن میکنیم و دربارهی ادعاهای گاه بسیار گزاف هاروی در خصوص نقش «انباشت به مدد سلبمالکیت» در سرمایهداری معاصر جانب احتیاط را میگیریم. بهویژه، ما با دفاعی که او گهگاه از این ایده میکند که سرمایهداری پیشرفته ــ و بهویژه ایالات متحد ــ امروزه عمدتاً غارتگر است، مخالفیم. در عوض، استدلال میکنیم که سرمایهداری معاصر همچنان سود خود را از استثمار نیروی کار مزدی به دست میآورد، و این روند همچنان عمدتاً در منطقهی سازمان توسعه و همکاری اقتصادی، و اضافه شدن بسیار مهم چین، متمرکز است...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3PW
#امپریالیسم #سام_اشمن #الکس_کالینیکوس #بهرام_صفایی #دیوید_هاروی #نظام_دولتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انباشت سرمایه و نظام دولتی
ارزیابی از «امپریالیسم جدید» دیوید هاروی نوشتهی: سام اشمن و الکس کالینیکوس ترجمهی: بهرام صفایی رویکردهای مارکسیستی به امپریالیسم راهی برای درک مسیر سرمایهداری جهانی بهعنوان یک کل است. این یکی ا…
▫️ درسهایی تازه از غزه
31 دسامبر 2023
نوشتهی: ریما صالحه فضه
ترجمهی: تارا بهروزیان
📝 یادداشت پیش رو متن سخنرانی ریما صالحه فضه در شب اختتامیهی نمایشگاه هنری «بر این زمین» است. در این نمایشگاه که با هدف بزرگداشت فرهنگ هنری فلسطین از 19 تا 26 نوامبر 2023 در دبی برگزار شد آثار شُماری از هنرمندان فلسطینی به نمایش درآمد. عنوان این نمایشگاه برگرفته از شعر معروف محمود درویش شاعر بزرگ فلسطینی است.
🔸 پانزده سال است دربارهی سیاست فرهنگی فلسطین کار میکنم و مینویسم. و با این حال در 50 روز گذشته، کلمات در برابر نسلکشی اسرائیل پوچ و قاصرند. نزدیک به دو ماه است که تصاویر غزه پیوسته بهطور زنده بر صفحهی تلویزیونهایمان نقش بسته است؛ گویی غزه به نمایشگاهی از تصاویر ویرانشهری بدل شده که وحشت سیاست الحاقگرایانه و نابودگرایانهی اسرائیل در قبال فلسطینیها، نهادها و سرزمینشان را عریان پیش چشم میگذارد. و البته این امر ما را دربارهی آیندهی فلسطین بسیار نگران میکند. امروز، در این مداخلهی کوچک، قصد دارم از یک لنز فرهنگی به بحران کنونی، به ویژه روند خشونتبار فرهنگزدایی اسرائیل بنگرم، به این امید که شاید از این طریق تاحدی بتوانم به کابوس بیپایانی بپردازم که همگی شاهدش هستیم.
🔸 همهی ما تصاویر بینهایت هولناک این عدمانسانیت غیرقابل توصیف را که بر ستمدیدگان تحمیل شده و غزه را غیرقابل زندگی کرده دیدهایم: مکانی در حال زوال به واسطهی ویرانی، مرگ و بیماری. این تصاویر نسلکشی درمجموع آرشیوی از فرهنگ خشونت و ظلم پنهان اسرائیل ارائه میدهد که خواهان نامرئی شدن فلسطین است. کاملاً برعکس، تصاویری که در این نمایشگاه ما را احاطه کردهاند، آرشیوی از پایندگی در برابر آوارگی، پاکسازی قومی و محوسازی استعماری را به نمایش میگذارند. این نمایشگاه بیش از آنکه صرفاً تجلیلی از هنرمندان فلسطینی باشد، عشق، مراقبت و امید جمعی مشترکمان برای فلسطین و پایندگی آن را به ما یادآوری میکند. نمایان ساختن تاریخ فرهنگیِ استوار ما، فراتر از تصاویر مورد انتظار ویرانی و ناامیدی، نمایشی نیرومند از همبستگی و یادآور اهمیت کنش جمعی است.
🔸 اسرائیل و متحدانش با دستکاری زبانی و آنچه نمایندهی سازمان ملل در فلسطین، نادا طربوش، اخیراً آن را «دروغرسانی دولتی» نامید، از طریق تغییر نام نسلکشی به مبارزهی اخلاقی علیه «حیوانات انسانی»، به دنبال تضعیف مقاومت مشروع فلسطینیان در برابر اشغالگری هستند... هنرمندان، متصدیان و مدیران فرهنگی به خاطر ایستادگی در کنار فلسطین مجازات میشوند. امید این است که منتقدان اسرائیل را به سکوت وادار کنند. تحریف موجود اخیراً باعث شد که آن بویر، سردبیر بخش شعر نیویورک تایمز، این بیانیهی قدرتمند را در پاسخ به «جنگ دولت اسرائیل با حمایت آمریکا علیه مردم غزه» منتشر کند: «از آنجا که وضعیت موجود ما ابراز وجود است، گاهی اوقات مؤثرترین شیوهی اعتراض برای هنرمند، امتناع است. من نمیتوانم در میانهی لحن ”معقول“ کسانی که قصد دارند ما را با این رنج نامعقول سازگار کنند، دربارهی شعر بنویسم. دیگر تعبیرهای احمقانه بس است. دیگر بس است این دوزخهای ضدعفونیشده با کلام. دیگر دروغهای جنگطلبانه بس است. اگر این استعفا حفرهای به اندازهی شعر در اخبار ایجاد کند، شکل اصیل بیان است.»
کنش امتناعی بویر در گفتوگوی مستقیم با همان چیزی است که شاعر فقید فلسطینی، مريد البرغوثي، آن را اثر فرسایندهی واژهکشی مینامید؛ تحریف عامدانه و از روی قصد زبان برای تغییر بازنماییِ راستین. برغوثی در مقالهی خود در سال 2003 با عنوان واژهکشی استدلال میکند که دستکاریهای کلامی و زبانی اسرائیل میتواند به ما کمک کند تا بفهمیم نسلکشیها چگونه اتفاق میافتند، اما بهطور مشخصتر، کمک میکند درک کنیم که چگونه چنین تحریفهاییْ نقشی حیاتی در امکان بازنگاشت استعماری اسرائیل از فلسطین تاریخی ایفا میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Qo
#ریما_صالحه_فضه #تارا_بهروزیان
#مقاومت_فلسطین #غزه #استعمار #نسلکشی
👇🏽
🖋@naghd_com
31 دسامبر 2023
نوشتهی: ریما صالحه فضه
ترجمهی: تارا بهروزیان
📝 یادداشت پیش رو متن سخنرانی ریما صالحه فضه در شب اختتامیهی نمایشگاه هنری «بر این زمین» است. در این نمایشگاه که با هدف بزرگداشت فرهنگ هنری فلسطین از 19 تا 26 نوامبر 2023 در دبی برگزار شد آثار شُماری از هنرمندان فلسطینی به نمایش درآمد. عنوان این نمایشگاه برگرفته از شعر معروف محمود درویش شاعر بزرگ فلسطینی است.
🔸 پانزده سال است دربارهی سیاست فرهنگی فلسطین کار میکنم و مینویسم. و با این حال در 50 روز گذشته، کلمات در برابر نسلکشی اسرائیل پوچ و قاصرند. نزدیک به دو ماه است که تصاویر غزه پیوسته بهطور زنده بر صفحهی تلویزیونهایمان نقش بسته است؛ گویی غزه به نمایشگاهی از تصاویر ویرانشهری بدل شده که وحشت سیاست الحاقگرایانه و نابودگرایانهی اسرائیل در قبال فلسطینیها، نهادها و سرزمینشان را عریان پیش چشم میگذارد. و البته این امر ما را دربارهی آیندهی فلسطین بسیار نگران میکند. امروز، در این مداخلهی کوچک، قصد دارم از یک لنز فرهنگی به بحران کنونی، به ویژه روند خشونتبار فرهنگزدایی اسرائیل بنگرم، به این امید که شاید از این طریق تاحدی بتوانم به کابوس بیپایانی بپردازم که همگی شاهدش هستیم.
🔸 همهی ما تصاویر بینهایت هولناک این عدمانسانیت غیرقابل توصیف را که بر ستمدیدگان تحمیل شده و غزه را غیرقابل زندگی کرده دیدهایم: مکانی در حال زوال به واسطهی ویرانی، مرگ و بیماری. این تصاویر نسلکشی درمجموع آرشیوی از فرهنگ خشونت و ظلم پنهان اسرائیل ارائه میدهد که خواهان نامرئی شدن فلسطین است. کاملاً برعکس، تصاویری که در این نمایشگاه ما را احاطه کردهاند، آرشیوی از پایندگی در برابر آوارگی، پاکسازی قومی و محوسازی استعماری را به نمایش میگذارند. این نمایشگاه بیش از آنکه صرفاً تجلیلی از هنرمندان فلسطینی باشد، عشق، مراقبت و امید جمعی مشترکمان برای فلسطین و پایندگی آن را به ما یادآوری میکند. نمایان ساختن تاریخ فرهنگیِ استوار ما، فراتر از تصاویر مورد انتظار ویرانی و ناامیدی، نمایشی نیرومند از همبستگی و یادآور اهمیت کنش جمعی است.
🔸 اسرائیل و متحدانش با دستکاری زبانی و آنچه نمایندهی سازمان ملل در فلسطین، نادا طربوش، اخیراً آن را «دروغرسانی دولتی» نامید، از طریق تغییر نام نسلکشی به مبارزهی اخلاقی علیه «حیوانات انسانی»، به دنبال تضعیف مقاومت مشروع فلسطینیان در برابر اشغالگری هستند... هنرمندان، متصدیان و مدیران فرهنگی به خاطر ایستادگی در کنار فلسطین مجازات میشوند. امید این است که منتقدان اسرائیل را به سکوت وادار کنند. تحریف موجود اخیراً باعث شد که آن بویر، سردبیر بخش شعر نیویورک تایمز، این بیانیهی قدرتمند را در پاسخ به «جنگ دولت اسرائیل با حمایت آمریکا علیه مردم غزه» منتشر کند: «از آنجا که وضعیت موجود ما ابراز وجود است، گاهی اوقات مؤثرترین شیوهی اعتراض برای هنرمند، امتناع است. من نمیتوانم در میانهی لحن ”معقول“ کسانی که قصد دارند ما را با این رنج نامعقول سازگار کنند، دربارهی شعر بنویسم. دیگر تعبیرهای احمقانه بس است. دیگر بس است این دوزخهای ضدعفونیشده با کلام. دیگر دروغهای جنگطلبانه بس است. اگر این استعفا حفرهای به اندازهی شعر در اخبار ایجاد کند، شکل اصیل بیان است.»
کنش امتناعی بویر در گفتوگوی مستقیم با همان چیزی است که شاعر فقید فلسطینی، مريد البرغوثي، آن را اثر فرسایندهی واژهکشی مینامید؛ تحریف عامدانه و از روی قصد زبان برای تغییر بازنماییِ راستین. برغوثی در مقالهی خود در سال 2003 با عنوان واژهکشی استدلال میکند که دستکاریهای کلامی و زبانی اسرائیل میتواند به ما کمک کند تا بفهمیم نسلکشیها چگونه اتفاق میافتند، اما بهطور مشخصتر، کمک میکند درک کنیم که چگونه چنین تحریفهاییْ نقشی حیاتی در امکان بازنگاشت استعماری اسرائیل از فلسطین تاریخی ایفا میکنند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Qo
#ریما_صالحه_فضه #تارا_بهروزیان
#مقاومت_فلسطین #غزه #استعمار #نسلکشی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
درسهایی تازه از غزه
نوشتهی: ریما صالحه فضه ترجمهی: تارا بهروزیان امروز، در این مداخلهی کوچک، قصد دارم از یک لنز فرهنگی به بحران کنونی، بهویژه روند خشونتبار فرهنگزدایی اسرائیل بنگرم، به این امید که شاید از اینطر…
🔹نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بازخوانی جنبش ژینا در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز
3 ژانویه 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 همهی بخشها و خطوط تولیدی گروه ملی فولاد اهواز از ۲ دی ماه ۱۴۰۲ به مدت ۸ روز متوالی دست به اعتصاب و تجمع اعتراضی زدهاند. البته اعتصاب کارگران این بخش صنعتی موضوع تازهای نیست و کارگران گروه ملی در ماهها و سالهای گذشته بارها در اعتراض به محقق نشدن مطالباتشان که شامل رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیقشده و بازگشت به کار کارگران اخراجی، همسانسازی دستمزدها مطابق دریافتی شرکتهای مشابه، اجرای کامل و فوری طرح طبقهبندی مشاغل، قراردادی شدن کلیهی کارگران شفق، برکناری مدیرعامل و خلع مالکیت از بانک ملی و مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکت است، اعتصاب کردهاند. هدف از این نوشته بررسی نسبت خیزش ژینا با مطالبات کارگران و همچنین نگاه انتقادی است به موضعگیری طیفی از جریان سیاسی چپ در خصوص اعتراضهای کارگری در اثنای قیام ژینا که به سبب دوری آن از مطالبات و مبارزات کارگری، نتوانست در جهت ایجاد اتحاد و خلق همبستگی حرکت کند. به عبارت دیگر، این نوشته کوششی است در جهت صورتبندی پرسشهایی در خصوص جنبش سراسری که در اثنای قیام و پس از آن مطرح نشدند.
🔸 بررسی اعتصابات گروه ملی نه تنها میتواند درسهای آموزندهای در خصوص پیشرو بودن اعتراضهای کارگران در بر داشته باشد، بلکه فاصله یا شکاف میان ایدههای مطرح شده در طول قیام ژینا در نسبت با مطالبههای طبقهی کارگر را بهخوبی نشان میدهد. آنچه در ویدئوهای منتشر شده در کانال تلگرامی«صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد» جلب توجه میکند، برگزاری مجمع عمومی در محل تجمع به منظور تبادلنظر جمعی پیرامون خواستههای کارگران و چگونگی ادامهی اعتصاب است... مشارکت جمعی و فعال کارگران در گفتوگو و تصمیمگیری، نمونهی عینی تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار است که عمل تصمیمگیری را از انحصار نمایندگان، «نخبه»ها، و متخصصان بیرون میکشد و به خود کارگران منتقل میکند. این تجمع در انحصار یک فرد یا نماینده نیست، بلکه با ارادهی جمعی کارگران و اتحاد عمل حاصل شده که در خصوص ایدهها و برنامههای آتی در جهت تحقق خواستههایشان هماندیشی میکنند. اما این گفتوگو صرفاً به ساحت ایدهپردازی، تامل، و تفکر محدود نمیشود بلکه شکل عملی به خود میگیرد و به راهپیمایی اعتراضی، توقف تولید، اخراج کردن کارفرما، به چالش کشیدن حق مالکیت بر وسایل تولید، طرح حق مشارکت کارگران در استخدام و اخراج و شفافیت ترازنامه مالی شرکت منجر میشود. این گفتوگوی جمعی در واقع خلق شکل جدیدی از قدرت سیاسی دمکراتیک و عادلانه است که کارگران مستقیماً در تعیین تصمیمهای سرنوشتساز مشارکت دارند. تمام جریانهای سیاسی که از دموکراسی، آزادی بیان، گفتوگو و مشارکت عمومی دفاع میکنند و علیه سلطه و اقتدار موضعگیری میکنند باید نسبت به این نمونه از تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار هوشیار باشند و فعالانه از آن حمایت کنند.
🔸 نمیتوان اعتصابهایی را که حول خواستهای اقتصادی شکل میگیرد از ابعاد سیاسی و اجتماعی آنها تفکیک کرد. برای هر روشنفکر چپ، باید این موضوع بسیار روشن باشد که مفهوم «اقتصاد سیاسی» به وضوح بیانگر درهمتنیدگی مناسبات اقتصادی با سازوکارها و نظم سیاسی مسلط است. اعتصاب حول خواست صنفی، معیشتی و اقتصادی، اعتراض به سیاستهای حاکمیت در فقیرسازی و تحمیل محرومیت گسترده بر بخش بزرگی از جامعه است. به این اعتبار، اعتصابهای حول عوامل اقتصادی بهمثابهی محرکی برای تقابل با حاکمیت و سیاستهای اقتصادی آن عمل میکند. گسترش اعتصابها با خواستهای معیشتی و اقتصادی، واجد چند کارکرد بسیار پراهمیت است: نه تنها این اعتصابها برای خود کارگران تمرین قدرتگیری است، خودباوری ناشی از اتحاد و همبستگی درونی به دنبال دارد و آنها را برای اعتصابهای سراسری آماده میکند بلکه به تقویت روحیهی مبارزه جمعی، و پر کردن فاصله و خلاء بین خیابان و محیط کار و تداوم مبارزهی عمومی میانجامد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3RJ
#شیرین_کمانگر
#فولاد_اهواز #اعتصاب #قیام_ژینا #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بازخوانی جنبش ژینا در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز
3 ژانویه 2024
نوشتهی: شیرین کمانگر
🔸 همهی بخشها و خطوط تولیدی گروه ملی فولاد اهواز از ۲ دی ماه ۱۴۰۲ به مدت ۸ روز متوالی دست به اعتصاب و تجمع اعتراضی زدهاند. البته اعتصاب کارگران این بخش صنعتی موضوع تازهای نیست و کارگران گروه ملی در ماهها و سالهای گذشته بارها در اعتراض به محقق نشدن مطالباتشان که شامل رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیقشده و بازگشت به کار کارگران اخراجی، همسانسازی دستمزدها مطابق دریافتی شرکتهای مشابه، اجرای کامل و فوری طرح طبقهبندی مشاغل، قراردادی شدن کلیهی کارگران شفق، برکناری مدیرعامل و خلع مالکیت از بانک ملی و مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکت است، اعتصاب کردهاند. هدف از این نوشته بررسی نسبت خیزش ژینا با مطالبات کارگران و همچنین نگاه انتقادی است به موضعگیری طیفی از جریان سیاسی چپ در خصوص اعتراضهای کارگری در اثنای قیام ژینا که به سبب دوری آن از مطالبات و مبارزات کارگری، نتوانست در جهت ایجاد اتحاد و خلق همبستگی حرکت کند. به عبارت دیگر، این نوشته کوششی است در جهت صورتبندی پرسشهایی در خصوص جنبش سراسری که در اثنای قیام و پس از آن مطرح نشدند.
🔸 بررسی اعتصابات گروه ملی نه تنها میتواند درسهای آموزندهای در خصوص پیشرو بودن اعتراضهای کارگران در بر داشته باشد، بلکه فاصله یا شکاف میان ایدههای مطرح شده در طول قیام ژینا در نسبت با مطالبههای طبقهی کارگر را بهخوبی نشان میدهد. آنچه در ویدئوهای منتشر شده در کانال تلگرامی«صدای مستقل کارگران گروه ملی فولاد» جلب توجه میکند، برگزاری مجمع عمومی در محل تجمع به منظور تبادلنظر جمعی پیرامون خواستههای کارگران و چگونگی ادامهی اعتصاب است... مشارکت جمعی و فعال کارگران در گفتوگو و تصمیمگیری، نمونهی عینی تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار است که عمل تصمیمگیری را از انحصار نمایندگان، «نخبه»ها، و متخصصان بیرون میکشد و به خود کارگران منتقل میکند. این تجمع در انحصار یک فرد یا نماینده نیست، بلکه با ارادهی جمعی کارگران و اتحاد عمل حاصل شده که در خصوص ایدهها و برنامههای آتی در جهت تحقق خواستههایشان هماندیشی میکنند. اما این گفتوگو صرفاً به ساحت ایدهپردازی، تامل، و تفکر محدود نمیشود بلکه شکل عملی به خود میگیرد و به راهپیمایی اعتراضی، توقف تولید، اخراج کردن کارفرما، به چالش کشیدن حق مالکیت بر وسایل تولید، طرح حق مشارکت کارگران در استخدام و اخراج و شفافیت ترازنامه مالی شرکت منجر میشود. این گفتوگوی جمعی در واقع خلق شکل جدیدی از قدرت سیاسی دمکراتیک و عادلانه است که کارگران مستقیماً در تعیین تصمیمهای سرنوشتساز مشارکت دارند. تمام جریانهای سیاسی که از دموکراسی، آزادی بیان، گفتوگو و مشارکت عمومی دفاع میکنند و علیه سلطه و اقتدار موضعگیری میکنند باید نسبت به این نمونه از تمرین دموکراسی مستقیم در محل کار هوشیار باشند و فعالانه از آن حمایت کنند.
🔸 نمیتوان اعتصابهایی را که حول خواستهای اقتصادی شکل میگیرد از ابعاد سیاسی و اجتماعی آنها تفکیک کرد. برای هر روشنفکر چپ، باید این موضوع بسیار روشن باشد که مفهوم «اقتصاد سیاسی» به وضوح بیانگر درهمتنیدگی مناسبات اقتصادی با سازوکارها و نظم سیاسی مسلط است. اعتصاب حول خواست صنفی، معیشتی و اقتصادی، اعتراض به سیاستهای حاکمیت در فقیرسازی و تحمیل محرومیت گسترده بر بخش بزرگی از جامعه است. به این اعتبار، اعتصابهای حول عوامل اقتصادی بهمثابهی محرکی برای تقابل با حاکمیت و سیاستهای اقتصادی آن عمل میکند. گسترش اعتصابها با خواستهای معیشتی و اقتصادی، واجد چند کارکرد بسیار پراهمیت است: نه تنها این اعتصابها برای خود کارگران تمرین قدرتگیری است، خودباوری ناشی از اتحاد و همبستگی درونی به دنبال دارد و آنها را برای اعتصابهای سراسری آماده میکند بلکه به تقویت روحیهی مبارزه جمعی، و پر کردن فاصله و خلاء بین خیابان و محیط کار و تداوم مبارزهی عمومی میانجامد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3RJ
#شیرین_کمانگر
#فولاد_اهواز #اعتصاب #قیام_ژینا #جنبش_کارگری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازخوانی جنبش ژینا
در پرتو اعتصاب گروه ملی فولاد اهواز نوشتهی: شیرین کمانگر برای خنثیکردن همدستی نهادهای امنیتی، اجرایی و کارفرمایان در سرکوب اعتراضها و مطالبههای بهحق کارگران، حمایت فعال دانشجویان، دانشآموزان…
📝 پیرامون «مالکیت جمعی و ادارهی شورایی»
«آنچه خصلت انتقالی این شیوه از مالکیت جمعی را تأمین میکند، تجربهی زیستهی شیوهی تصرف واقعی و ادارهی شوراییِ آن است که بهلحاظ ذهنی و عینی، انتقال به تولید همبسته را آسانتر میکند. در اینجا گذار از مالکیت خصوصی جمعی به مالکیت اجتماعی، فقط تغییری در شکل حقوقی است و در تصرف واقعی و موجود تغییری ایجاد نمیکند. نوعِ ویژهی این مالکیت نیز، با مختصاتی مانند غیرقابلِ واگذاری و غیرموروثیبودنِ آن، سد کوتاهتری برای عبور به مالکیت اجتماعی یا فقدان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. نکتهی بسیار تعیینکننده، مبارزه با تأثیر ایدئولوژیهای گوناگون (مذهبی، ملی، سنتی و ماقبل بورژوایی) و بهویژه ایدئولوژی بورژوایی است. دوام و موفقیت چنین بنگاهی، و از آنجا تأثیرش بر محیط پیرامون، فقط منوط به مبارزه با موانع قانونی و الزامات عینیِ مناسبات سرمایهدارانه نیست، بلکه وابسته به حضور نهادینِ آگاهیِ انتقادی در رویکرد به همهی عوامل و سازوکارِ بنگاه نیز هست. در مقایسه با شکلهای دیگرِ بنگاه اقتصادی، «مالکیت جمعی و ادارهی شورایی» مناسبترین شکل برای زایش، پایگیری، پذیرش و نهادینشدنِ آگاهیِ انتقادی تحت شرایط سرمایهداری است.»
(کمال خسروی: «مالکیت جمعی و اداراهی شورایی»)
🖋@naghd_com
«آنچه خصلت انتقالی این شیوه از مالکیت جمعی را تأمین میکند، تجربهی زیستهی شیوهی تصرف واقعی و ادارهی شوراییِ آن است که بهلحاظ ذهنی و عینی، انتقال به تولید همبسته را آسانتر میکند. در اینجا گذار از مالکیت خصوصی جمعی به مالکیت اجتماعی، فقط تغییری در شکل حقوقی است و در تصرف واقعی و موجود تغییری ایجاد نمیکند. نوعِ ویژهی این مالکیت نیز، با مختصاتی مانند غیرقابلِ واگذاری و غیرموروثیبودنِ آن، سد کوتاهتری برای عبور به مالکیت اجتماعی یا فقدان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. نکتهی بسیار تعیینکننده، مبارزه با تأثیر ایدئولوژیهای گوناگون (مذهبی، ملی، سنتی و ماقبل بورژوایی) و بهویژه ایدئولوژی بورژوایی است. دوام و موفقیت چنین بنگاهی، و از آنجا تأثیرش بر محیط پیرامون، فقط منوط به مبارزه با موانع قانونی و الزامات عینیِ مناسبات سرمایهدارانه نیست، بلکه وابسته به حضور نهادینِ آگاهیِ انتقادی در رویکرد به همهی عوامل و سازوکارِ بنگاه نیز هست. در مقایسه با شکلهای دیگرِ بنگاه اقتصادی، «مالکیت جمعی و ادارهی شورایی» مناسبترین شکل برای زایش، پایگیری، پذیرش و نهادینشدنِ آگاهیِ انتقادی تحت شرایط سرمایهداری است.»
(کمال خسروی: «مالکیت جمعی و اداراهی شورایی»)
🖋@naghd_com
Telegram
نقد
پیرامون «مالکیت جمعی و ادارهی شورایی»
🖋@naghd_com
🖋@naghd_com
▫️ مارکسیسم، نظریهپردازی سکسوالیته و سیاست جنسی
7 ژانویه 2024
نوشتهی: پل رینولدز
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 مارکسیسم بهوضوح در تحولات مرتبط با مطالعهی سکسوالیته و سیاستِ هویت و جهتگیریِ جنسی از دههی 1970 غایب بوده است. دخالتگریها و بحثهای سیاسیِ اساسی در این حوزه از سوی طیف متنوعی از جامعهشناسان، مورخان و نظریهپردازان فرهنگی است که مواضع متفاوتی پیرامون بحثهای معاصر بین نظریهی دگرباش و ساختگرایی اجتماعی در خصوص ساختِ اجتماعی و فرهنگیِ سکسوالیته در جامعه اتخاذ میکنند. برخلافِ سایر حوزههای نظریهپردازی دربارهی جامعه که میتوان ادعا کرد مارکسیسم با تمرکز بر تحلیلِ ساختاری مناسبات اجتماعی (طبقاتی)، شرایط مادی مناسبات تولید، فرآیندهای کالاییسازی و استثمارِ سرمایهدارانهی ارزش نیرویکار و سیاستِ قدرتِ ایدئولوژیک و سرکوبگر بهعنوان مبنایی برای سرکوب طبقاتی و بیگانگیْ خطوط نظریهپردازی رادیکالی را شکل داده است، این غیبت هم قابلتوجه و هم مشکوک است.
🔸 نوشتههای مرتبط با سیاستِ جنسیت از عناصر موجود در زبانِ مارکسیسم بهعنوان استعاره در راهبردهای حقوق جنسی و عدالت اجتماعی استفاده کردهاند و همهنگام آشکارا با نظریه و سیاست مارکسیستی بهعنوان «بخشی از مشکل» دشمنی کردهاند. بخش عمدهی این زبان همان زبان واکاویهای گرامشی است ــ ایدئولوژی، فرهنگ و هژمونی ــ که با تصاحب آن از سوی پسامارکسیستها و کسانی که «چرخش فرهنگی» در تحلیلهای اجتماعی را دنبال میکنند، خود مشکلساز میشود. کسانی که رویکردی مبتنی بر مفاهیم و ایدههای مارکسیستی اتخاذ میکنند، مانند دیوید ایوانز، تمایل دارند بر محدودیتهای شهروندی جنسی در سرمایهداری تأکید کنند، نه بر دامنهی شهروندی جنسی، برابری و عدالت از طریق مبارزهی طبقاتی. نیکولا فیلد به طور متناوب دربارهی همبستگی طبقاتی بهعنوان مبنایی برای امتناع و سیاسی کردنِ مبارزات برای برابری و عدالت بحث میکند، اما از موضعی که در آن منافع مشترک و مبارزات مرکزی قاطعانه از طریق واکاوی طبقاتی بیان میشوند. هر دو رویکرد، در بحث گستردهترِ سیاست جنسی و شهروندی صداهایی در اقلیت هستند و این پرسش اجتنابناپذیر را برمیانگیزند که نظریهها و مقولههای مارکسیستی چه سهمی میتوانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینهای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در مطالعاتِ رهاییِ اجتماعیِ تنوع جنسی وجود دارد؟
🔸 نظریه و سیاست مارکسیستی در نظریه و سیاستِ سکسوالیته سهمی دارد. سهم آن در ارزش انتقادی مقولههایِ مارکسیستی در واکاوی گرایش جنسی و ارزشها، حقوق و عدالت اجتماعی در جوامع معاصر است. فهرست چهار حوزهای که در ادامه میآید، شکل توسعهنیافتهای است که بر اساس آن این احتمالها بنا شده است. اولاً، تمرکز انتقادی بر فرهنگ، کالاسازی و مصرف که متأثر از مارکسیسم است، بیشک زمینهای مستحکم و بارور برای نقد گفتمانهای معاصر حقوق جنسی، عدالت و فضا در جوامع معاصر است.
ثانیاً، مارکسیستها میتوانند در قالب برداشتی ماتریالیستی از تاریخْ چارچوب انتقادی گستردهتری برای درک سکسوالیته ارائه دهند.
این رویکرد به نکتهی سوم منتهی میشود: اینکه هنوز باید از گستره و عمق نظریهی مارکسیستی در پژوهش و گشودن زمینهای پرثمر برای مطالعات سکسوالیته استفاده کرد... رگههایی غنی از پژوهشگری مارکسیستی وجود دارد که برای پروراندن دیدگاههای انتقادی پیرامون سکسوالیته چندان کندوکاو نشده است.
سرانجام اینکه مارکسیستها در خصوص رهایی و سیاست مبارزه هنوز حرفی برای گفتن دارند. هژمونی، هرچند استفادهی نادرست از یک مفهوم است، هنوز بهعنوان یک چارچوب مفهومیِ مفید هم برای درک استراتژیهای سلطه و هم استراتژیهای مقاومت باقی میماند.... نظریهپردازی مبارزه برای حقوق، آزادیها و عدالت اجتماعی برای افرادِ دارای سکسوالیتههای متفاوت با استفاده از برداشتی ماتریالیستی از تاریخِ سیاست جنسی، سیاست همبستگی جمعی و درک قدرتِ هژمونیکِ تعصبِ جنسی تقویت میشود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3S1
#پل_رینولدز #فرزانه_راجی #نقد_پدرسالاری #سکسوالیته #سیاست_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
7 ژانویه 2024
نوشتهی: پل رینولدز
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 مارکسیسم بهوضوح در تحولات مرتبط با مطالعهی سکسوالیته و سیاستِ هویت و جهتگیریِ جنسی از دههی 1970 غایب بوده است. دخالتگریها و بحثهای سیاسیِ اساسی در این حوزه از سوی طیف متنوعی از جامعهشناسان، مورخان و نظریهپردازان فرهنگی است که مواضع متفاوتی پیرامون بحثهای معاصر بین نظریهی دگرباش و ساختگرایی اجتماعی در خصوص ساختِ اجتماعی و فرهنگیِ سکسوالیته در جامعه اتخاذ میکنند. برخلافِ سایر حوزههای نظریهپردازی دربارهی جامعه که میتوان ادعا کرد مارکسیسم با تمرکز بر تحلیلِ ساختاری مناسبات اجتماعی (طبقاتی)، شرایط مادی مناسبات تولید، فرآیندهای کالاییسازی و استثمارِ سرمایهدارانهی ارزش نیرویکار و سیاستِ قدرتِ ایدئولوژیک و سرکوبگر بهعنوان مبنایی برای سرکوب طبقاتی و بیگانگیْ خطوط نظریهپردازی رادیکالی را شکل داده است، این غیبت هم قابلتوجه و هم مشکوک است.
🔸 نوشتههای مرتبط با سیاستِ جنسیت از عناصر موجود در زبانِ مارکسیسم بهعنوان استعاره در راهبردهای حقوق جنسی و عدالت اجتماعی استفاده کردهاند و همهنگام آشکارا با نظریه و سیاست مارکسیستی بهعنوان «بخشی از مشکل» دشمنی کردهاند. بخش عمدهی این زبان همان زبان واکاویهای گرامشی است ــ ایدئولوژی، فرهنگ و هژمونی ــ که با تصاحب آن از سوی پسامارکسیستها و کسانی که «چرخش فرهنگی» در تحلیلهای اجتماعی را دنبال میکنند، خود مشکلساز میشود. کسانی که رویکردی مبتنی بر مفاهیم و ایدههای مارکسیستی اتخاذ میکنند، مانند دیوید ایوانز، تمایل دارند بر محدودیتهای شهروندی جنسی در سرمایهداری تأکید کنند، نه بر دامنهی شهروندی جنسی، برابری و عدالت از طریق مبارزهی طبقاتی. نیکولا فیلد به طور متناوب دربارهی همبستگی طبقاتی بهعنوان مبنایی برای امتناع و سیاسی کردنِ مبارزات برای برابری و عدالت بحث میکند، اما از موضعی که در آن منافع مشترک و مبارزات مرکزی قاطعانه از طریق واکاوی طبقاتی بیان میشوند. هر دو رویکرد، در بحث گستردهترِ سیاست جنسی و شهروندی صداهایی در اقلیت هستند و این پرسش اجتنابناپذیر را برمیانگیزند که نظریهها و مقولههای مارکسیستی چه سهمی میتوانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینهای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در مطالعاتِ رهاییِ اجتماعیِ تنوع جنسی وجود دارد؟
🔸 نظریه و سیاست مارکسیستی در نظریه و سیاستِ سکسوالیته سهمی دارد. سهم آن در ارزش انتقادی مقولههایِ مارکسیستی در واکاوی گرایش جنسی و ارزشها، حقوق و عدالت اجتماعی در جوامع معاصر است. فهرست چهار حوزهای که در ادامه میآید، شکل توسعهنیافتهای است که بر اساس آن این احتمالها بنا شده است. اولاً، تمرکز انتقادی بر فرهنگ، کالاسازی و مصرف که متأثر از مارکسیسم است، بیشک زمینهای مستحکم و بارور برای نقد گفتمانهای معاصر حقوق جنسی، عدالت و فضا در جوامع معاصر است.
ثانیاً، مارکسیستها میتوانند در قالب برداشتی ماتریالیستی از تاریخْ چارچوب انتقادی گستردهتری برای درک سکسوالیته ارائه دهند.
این رویکرد به نکتهی سوم منتهی میشود: اینکه هنوز باید از گستره و عمق نظریهی مارکسیستی در پژوهش و گشودن زمینهای پرثمر برای مطالعات سکسوالیته استفاده کرد... رگههایی غنی از پژوهشگری مارکسیستی وجود دارد که برای پروراندن دیدگاههای انتقادی پیرامون سکسوالیته چندان کندوکاو نشده است.
سرانجام اینکه مارکسیستها در خصوص رهایی و سیاست مبارزه هنوز حرفی برای گفتن دارند. هژمونی، هرچند استفادهی نادرست از یک مفهوم است، هنوز بهعنوان یک چارچوب مفهومیِ مفید هم برای درک استراتژیهای سلطه و هم استراتژیهای مقاومت باقی میماند.... نظریهپردازی مبارزه برای حقوق، آزادیها و عدالت اجتماعی برای افرادِ دارای سکسوالیتههای متفاوت با استفاده از برداشتی ماتریالیستی از تاریخِ سیاست جنسی، سیاست همبستگی جمعی و درک قدرتِ هژمونیکِ تعصبِ جنسی تقویت میشود...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3S1
#پل_رینولدز #فرزانه_راجی #نقد_پدرسالاری #سکسوالیته #سیاست_جنسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکسیسم، نظریهپردازی سکسوالیته و سیاست جنسی
نوشتهی: پل رینولدز ترجمهی: فرزانه راجی نظریهها و مقولههای مارکسیستی چه سهمی میتوانند در تحلیل هویت، روابط، رفتار، مقررات و تفاوت جنسی داشته باشند. آیا زمینهای برای مشارکت معنادار مارکسیسم در …
▫️ توافقی که فلسطین را به زانو درآورد
10 ژانویه 2024
نوشتهی: غاده کرمی
ترجمهی: مژگان بدیعی
📝 با گذشت بیش از 80 روز از عملیات توفان الاقصی در 7 اکتبر، بازنگری این واقعه در بستر تاریخیاش ضروری است. غاده کرمی محقق فلسطینی، در کتاب «یک دولت: راهحل اسرائیل-فلسطین» بنبستها و موانعی را بررسی میکند که فلسطین را به وضعیت کنونی سوق داده است: مردمانی در تبعید، تحتمحاصره و بدون هیچ قدرتی. نویسنده در فصل سوم کتاب، نقدی دقیق از «طرح صلح» اسرائیل و فلسطین ارائه میکند. روند صلحی که از همان ابتدا بهشدت تحت نظارت قدرتهای غربی بود؛ و در واقع سلسلهای بیپایان از رد و انکار و کنار گذاشتن سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در ازای چند وعدهی دروغین بود که اسرائیل همانها را هم در عمل زیر پا میگذاشت. غاده کرمی نقدی دقیق از توهم عرفات که او را به امضای توافقنامهی اسلو سوق داد، ارائه میکند: این توهم که با تکنیک «پا لای در» میتوان قدمبهقدم در ایجاد یک کشور فلسطینی در کنار دولت اسرائیل موفق شد. این رویکرد عرفات به نتیجه نرسید، و حاصل مذاکرات فقط تداوم شهرکسازی دولت اسرائیل و اجرای سیاست آپارتاید بود. کرمی در مواجهه با سراب راهحل دو دولت توضیح میدهد که تنها راهی که هم عدالت را برای فلسطینیها و بهویژه آوارگان تحقق میبخشد و هم امنیت اسرائیلیها را تضمین میکند، ایجاد یک کشور سکولار در فلسطین است که همهی ساکنان آن از حقوقی یکسان برخوردار باشند.
🔸 در فرهنگ واژگان سیاسی هیچ واژهای بهاندازهی «روند صلح اعراب و اسرائیل» تا این حد پرکاربرد و درعینحال پوچ و بیمعنا نبوده است. این اصطلاح زمانی به توافق بین اسرائیل و کشورهای عربی اشاره داشت، اما از لحظهی امضای توافق اسلو در 1993، معنی آن به روند صلح بین اسرائیل و فلسطینیها تغییر یافت. اینک پس از گذشت 72 سال از آتشبس 1949 که به اولین جنگ بین اعراب و اسرائیل پایان داد، هیچ توافقی برای تضمین صلح پایدار در منطقه حاصل نشده است.هرچند طرحهای زیادی پیشنهاد شد، اما هیچکدام در پایاندادن به خصومت بین اعراب و اسرائیل موفق نبوده است.
🔸 چرا هیچ راهحلی به نتیجه نرسیده است؟ چرا تمام تلاشهای بینالمللی و منطقهای، که بهظاهر امیدوارکننده بود، در حل این مناقشه شکست خورده است؟ تا پیش از امضای توافق اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در 1993، مذاکرات صلح اساساً بر مسئلهی فلسطین متمرکز نبود، هرچند نام فلسطین همیشه در تمام مذاکرهها شنیده میشد. هرچند همه، بهویژه کشورهای عربی میدانستند که مذاکرات باید پیرامون فلسطین باشد، اما فلسطین هرگز در اولویت مطالباتشان نبود. مثال روشن آن، نگرش حاکم بر آوارگان فلسطینی است: روی کاغذ، همه میدانستند که این بحران باید حل شود، اما آوارگان فلسطینی در عمل نادیده گرفته میشدند یا بیاهمیت و قابلترحم بودند. این نگرش بر تمامی مذاکرات صلح بین اعراب و اسرائیل سایه افکنده بود.
🔸 شکی نیست که ضعفها و خطاهای رهبری باعث انحطاط آرمان فلسطین شده است. عرفات به اشتباه فکر میکرد چارهای جز کوتاه آمدن در برابر خواستههای اسرائیل ندارد. درست است که فلسطینیها قدرت رسمی نداشتند، اما دارای قدرت سلبی بودند، یعنی «نه» گفتن به شروطی که اسرائیل در اسلو و پس از آن تعیین کرد. خطای بزرگ دیگر، عدم بهرهبرداری از واقعیتی بود که میتوانست حق وتوی فلسطینیها باشد؛ این واقعیت که اگر اسرائیل واقعاً نیازی به مذاکره نداشت هرگز در 1993 تن به مذاکره نمیداد. بدون اشاره به ناتوانی، خودخواهی و ترس دولتهای عربی، میتوانیم داستان مفصلی از اشتباهات، سادهلوحیها و حماقت فلسطینیها بنویسیم. اما حتی در این شرایط، آیا ناکامی فلسطینیها در دفاع از خود، ستم بر آنها را توجیه میکند؟ در کدام قانون نوشته شده که حماقت جرمی است مستحق مجازات؟ اما نباید فلسطینیها را احمق پنداشت؛ آنها در موقعیتی قرار گرفتند که باید ظرف چند سال از دهقانان و آوارگان به مردمی مدرن تبدیل میشدند تا در برابر حملات پیچیدهی اسرائیل و متحدانش قادر به دفاع از خود باشند. شکست آنها در جبهههای مختلف اصلاً تعجبی ندارد. برعکس، شگفتی این است که تا این نقطه از مسیر آمدهاند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3St
#غاده_کرمی #مژگان_بدیعی
#فلسطین #سرزمینهای_اشغالی #آپارتاید #توافق_اسلو
👇🏽
🖋@naghd_com
10 ژانویه 2024
نوشتهی: غاده کرمی
ترجمهی: مژگان بدیعی
📝 با گذشت بیش از 80 روز از عملیات توفان الاقصی در 7 اکتبر، بازنگری این واقعه در بستر تاریخیاش ضروری است. غاده کرمی محقق فلسطینی، در کتاب «یک دولت: راهحل اسرائیل-فلسطین» بنبستها و موانعی را بررسی میکند که فلسطین را به وضعیت کنونی سوق داده است: مردمانی در تبعید، تحتمحاصره و بدون هیچ قدرتی. نویسنده در فصل سوم کتاب، نقدی دقیق از «طرح صلح» اسرائیل و فلسطین ارائه میکند. روند صلحی که از همان ابتدا بهشدت تحت نظارت قدرتهای غربی بود؛ و در واقع سلسلهای بیپایان از رد و انکار و کنار گذاشتن سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) در ازای چند وعدهی دروغین بود که اسرائیل همانها را هم در عمل زیر پا میگذاشت. غاده کرمی نقدی دقیق از توهم عرفات که او را به امضای توافقنامهی اسلو سوق داد، ارائه میکند: این توهم که با تکنیک «پا لای در» میتوان قدمبهقدم در ایجاد یک کشور فلسطینی در کنار دولت اسرائیل موفق شد. این رویکرد عرفات به نتیجه نرسید، و حاصل مذاکرات فقط تداوم شهرکسازی دولت اسرائیل و اجرای سیاست آپارتاید بود. کرمی در مواجهه با سراب راهحل دو دولت توضیح میدهد که تنها راهی که هم عدالت را برای فلسطینیها و بهویژه آوارگان تحقق میبخشد و هم امنیت اسرائیلیها را تضمین میکند، ایجاد یک کشور سکولار در فلسطین است که همهی ساکنان آن از حقوقی یکسان برخوردار باشند.
🔸 در فرهنگ واژگان سیاسی هیچ واژهای بهاندازهی «روند صلح اعراب و اسرائیل» تا این حد پرکاربرد و درعینحال پوچ و بیمعنا نبوده است. این اصطلاح زمانی به توافق بین اسرائیل و کشورهای عربی اشاره داشت، اما از لحظهی امضای توافق اسلو در 1993، معنی آن به روند صلح بین اسرائیل و فلسطینیها تغییر یافت. اینک پس از گذشت 72 سال از آتشبس 1949 که به اولین جنگ بین اعراب و اسرائیل پایان داد، هیچ توافقی برای تضمین صلح پایدار در منطقه حاصل نشده است.هرچند طرحهای زیادی پیشنهاد شد، اما هیچکدام در پایاندادن به خصومت بین اعراب و اسرائیل موفق نبوده است.
🔸 چرا هیچ راهحلی به نتیجه نرسیده است؟ چرا تمام تلاشهای بینالمللی و منطقهای، که بهظاهر امیدوارکننده بود، در حل این مناقشه شکست خورده است؟ تا پیش از امضای توافق اسلو بین اسرائیل و سازمان آزادیبخش فلسطین در 1993، مذاکرات صلح اساساً بر مسئلهی فلسطین متمرکز نبود، هرچند نام فلسطین همیشه در تمام مذاکرهها شنیده میشد. هرچند همه، بهویژه کشورهای عربی میدانستند که مذاکرات باید پیرامون فلسطین باشد، اما فلسطین هرگز در اولویت مطالباتشان نبود. مثال روشن آن، نگرش حاکم بر آوارگان فلسطینی است: روی کاغذ، همه میدانستند که این بحران باید حل شود، اما آوارگان فلسطینی در عمل نادیده گرفته میشدند یا بیاهمیت و قابلترحم بودند. این نگرش بر تمامی مذاکرات صلح بین اعراب و اسرائیل سایه افکنده بود.
🔸 شکی نیست که ضعفها و خطاهای رهبری باعث انحطاط آرمان فلسطین شده است. عرفات به اشتباه فکر میکرد چارهای جز کوتاه آمدن در برابر خواستههای اسرائیل ندارد. درست است که فلسطینیها قدرت رسمی نداشتند، اما دارای قدرت سلبی بودند، یعنی «نه» گفتن به شروطی که اسرائیل در اسلو و پس از آن تعیین کرد. خطای بزرگ دیگر، عدم بهرهبرداری از واقعیتی بود که میتوانست حق وتوی فلسطینیها باشد؛ این واقعیت که اگر اسرائیل واقعاً نیازی به مذاکره نداشت هرگز در 1993 تن به مذاکره نمیداد. بدون اشاره به ناتوانی، خودخواهی و ترس دولتهای عربی، میتوانیم داستان مفصلی از اشتباهات، سادهلوحیها و حماقت فلسطینیها بنویسیم. اما حتی در این شرایط، آیا ناکامی فلسطینیها در دفاع از خود، ستم بر آنها را توجیه میکند؟ در کدام قانون نوشته شده که حماقت جرمی است مستحق مجازات؟ اما نباید فلسطینیها را احمق پنداشت؛ آنها در موقعیتی قرار گرفتند که باید ظرف چند سال از دهقانان و آوارگان به مردمی مدرن تبدیل میشدند تا در برابر حملات پیچیدهی اسرائیل و متحدانش قادر به دفاع از خود باشند. شکست آنها در جبهههای مختلف اصلاً تعجبی ندارد. برعکس، شگفتی این است که تا این نقطه از مسیر آمدهاند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3St
#غاده_کرمی #مژگان_بدیعی
#فلسطین #سرزمینهای_اشغالی #آپارتاید #توافق_اسلو
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
توافقی که فلسطین را بهزانو درآورد
نوشتهی: غاده کرمی ترجمهی: مژگان بدیعی اسرائیل هرگز برنامهی شهرکسازی در سرزمینهای فلسطینی را پنهان نکرد و آشکارا برای یهودیسازی بیتالمقدس تلاش میکرد. در نهایت این شهر را پایتخت خود خواند و ع…
به یاد رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت، «کاشفان فروتن شوکران»، در آستانهی سالگرد قتل جبونانهشان به دست مرگپرستان سپاه تاریکی و تباهی.
زندگانی
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زيسته بودند،
که تباهی
از درگاه بلند خاطرهشان
شرمسار و سرافکنده میگذرد.
🖋@naghd_com
زندگانی
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زيسته بودند،
که تباهی
از درگاه بلند خاطرهشان
شرمسار و سرافکنده میگذرد.
🖋@naghd_com