نقد
3.26K subscribers
198 photos
17 files
780 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
🔹 نوشته های دریافتی 🔹

▫️ نیروی کار آموزشی: آینده‌ای مبهم

نوشته‌ی: جعفر ابراهیمی

یک می 2020

🔸 روز جهانی کارگر را زمانی جشن می‌گیریم که به خاطر سیاست‌های دست راستی و انقباضی روزبه‌روز شاهد پرولتاریزه شدن نیروی کار آموزشی هستیم، مستقل از این‌که آیا معلمان در ساختار طبقاتی در کنار کارگران قرار می‌گیرند یا خیر؟ باید خاطرنشان نمود که سلسله سیاست‌های اقتصادی مبتنی بر تعدیل نیرو و ارزان‌سازی نیروی کار باعث شده است که معلمان و کارگران در موقعیت هم‌سرنوشت و مشابهی قرار گیرند. از این منظر است که در کنار روز ملی معلم باید روز جهانی کارگر را به بخش عظیمی از نیروی کارآموزشی تبریک گفت. در این یادداشت کوتاه به مدد آمار رسمی می‌کوشم با تأکید بر طرح خرید خدمات آموزشی نشان دهم چگونه امنیت شغلی نیروی کارآموزشی در آینده در مخاطره است.

🔸 در طی ده سال اخیر کمبود نیروی کار آموزشی یکی از بحران‌ها و چالش‌های اصلی وزارتخانه‌ی آموزش‌وپرورش بوده است. از زمان احمدی‌نژاد تاکنون دولت‌ها همواره کوشیده‌اند در رفع این بحران به‌جای توجه به کیفیت آموزش و جذب دانشجو معلمان و قدرتمند نمودن آن‌ها، صرفه‌جویی اقتصادی، کاهش تصدی‌گری و عقب‌نشینی از مسئولیت‌های اجتماعی دولت را در اولویت و دستور کار خود قرار دهند. به همین خاطر امروز شاهد ورود نیروی کاری به عرصه آموزش هستیم که به لحاظ تسلط بر حرفه معلمی ضعیف و به لحاظ برخورداری از امنیت شغلی در وضعیت اسفناک قرار دارند.

🔸 در طرح خرید خدمات آموزشی که در سال 92 طرح و در سال 93 کلید خورد، دولت با ادعای رفع تبعیض و برقراری عدالت آموزشی وزارتخانه آموزش‌وپرورش را موظف نمود که از طریق خرید خدمات آموزشی از بخش خصوصی، در مناطق محروم پوشش تحصیلی را بالا ببرد اما اصل قصه چیز دیگری بود: دولت محاسبه کرده بود که خرید خدمات از بخش خصوصی بسیار ارزان‌تر از ارائه خدمات دولتی است، پس در سال‌های بعد کوشید طرح خرید خدمات را به‌عنوان الگویی برای تأمین نیروی انسانی به کار گیرد تا جایی که در لایحه بودجه سال 1398 دولت آموزش‌وپرورش را موظف می‌نمود که در سال تحصیلی 99-1398 ده درصد آموزش را از طریق خرید خدمات آموزشی تأمین نماید. همچنین وزارتخانه مكلف است از ابتداي سال تحصيلي ده درصد از دانش آموزان تحت پوشش وزارت آموزش‌وپرورش را به‌صورت خريد خدمات از بخش غيردولتي واجد شرايط و ذيصلاح تأمین نماید. وزارت آموزش‌وپرورش مكلف بود با برنامه‌ریزی مناسب سی درصد نيروي انساني موردنیاز خود ازجمله در پژوهش‌سراها، راهنمايان آموزشي، مربيان پیش‌دبستانی، متصديان آزمایشگاه‌ها و کارگاه‌ها را از طريق خريد خدمات تأمين كند. به‌نحوی‌که تا پایان سال 1399 به پنجاه‌درصد برسد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1oA

#جعفر_ابراهیمی
#نیروی_کار_آموزشی #بی‌ثباتی_کار #خصوصی‌سازی
#روز_جهانی_کارگر #روز_معلم
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سرمایه‌داری و دانش
▫️ مصاحبه‌ی پابلو میگوئز با کارلو ورچه لونه

ترجمه‌ی: ساسان صدقی نیا و فرنوش رضایی

16 مه 2020

🔸 کارلو ورچه لونه یکی از مراجع نظری اصلی در مورد ایده «سرمایه‌داریِ شناختی» است. او به‌عنوان یک اقتصاددان در بخش تحقیقاتی (CNRC) مرکز اقتصادی دانشگاه سوربن (CES) به‌فعالیت ادامه می‌دهد.

🔸 «سرمایه‌داریِ شناختی» علاوه بر ارجاع به‌یک برنامه تحقیقاتی، یک مقوله نظری و سیاسی است که به‌تحولات اخیر سرمایه‌داری در پرتو اجتماعی و تکنولوژیک می‌پردازد که از دهه هفتاد میلادی به‌ این‌سو آغاز شده و عمل‌کرد سرمایه‌داری را از خلال این تحولات بازخوانی می‌کند. ایده‌ای که پیکربندی مجدد سرمایه‌داری صنعتی بعد از این دوران را اساس بحران فعلی سرمایه‌داری جهانی می‌داند.

🔸 در این‌جا سعی می‌کنیم به‌اصطلاحات تاریخی و نظری ایده‌ی سرمایه‌داریِ شناختی بپردازیم که تبار آن به ‌مارکسیسم‌- اتونومیسمِ ایتالیا یا جنبش اوپراییستی دهه هفتاد برمی‌گردد، بطوری‌که در ارتباط با تئوری تنظیم و مقررات فرانسوی از دهه هشتاد و ایده پسا اوپرائیسم در دهه نود میلادی قرار می‌گیرد. نویسندگان و متفکرانی درباره‌ی مرحله جدیدی از سرمایه‌داری کار می‌کنند که با جریان‌های متعدد و رویکردهای کم و بیش انتقادی، تئوریزه و مشخص شده است، از مارکسیسم گرفته تا اقتصاد مبتنی بر دانش، اقتصاد نوآوری، تئوری رشد اقتصادی و تئوری‌های جامعه پساصنعتی. هرکدام از آن‌ها با تاکید خاصی بر مضامین مختلف و با حرکات گاه متناقض مشخص می‌شوند.

🔸 در مورد سرمایه‌داریِ شناختی، مضامین مرکزی آن متشکل از ماهیت و نقش فعلی دانش در ارزش‌افزایی سرمایه، محصولات تکنولوژیک و اثرات اجتماعی گسترش فن‌آوری‌های جدید اطلاعات و ارتباطات و مشتقات آن در حوزه توسعه آموزش و مالکیت معنوی، در ایجاد بحران دولت رفاه و گذار از فوردیسم هستند. نظریه‌پردازی کاملی از سوی اقتصاددانانی مانند «یان مولیور بوتانگ»، «برنارد پائوره»، «کریستین مارازی»، «آنتونلا کورسانی»، «انزو رولانی» و خود «کارلو ورچه لونه» صورت گرفته است.

🔸 در مورد ورچه لونه، مضامینی که کار او روی آن‌ها متمرکز است، در اطراف سه محور حرکت می‌کند، یعنی اصطلاحِ «بحران قانون ارزش»، اهمیت خرد عمومی و سرانجام مکانیسم تبدیل سود به رانت.
در این گفت و گو که به‌مناسبت نخستین بازدید وی از آرژانتین به‌دعوت Universidad Nacional de General Sarmiento انجام شده است، به‌برخی از این موضوعات و موارد دیگر می‌پردازیم که وی در اولین کتاب خود به‌زبان اسپانیایی منعکس کرده است: «سرمایه‌داریِ شناختی: درآمد، دانش و ارزش در دوران پسافوردیسم»، که در آرژانتین منتشر شده است.

🔹این گفت‌وگو را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1r9


#کارلو_ورچه_لونه #پابلو_میگوئز #ساسان_صدقی‌نیا #فرنوش_رضایی
#نیروی_کار #سرمایه‌داری_شناختی
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ کالای «نیروی کار»
▫️ پالایش گفتمان نقد – یادداشت ششم

کمال خسروی

8 دسامبر 2020

🔸 مقوله‌ی «نیروی کار» در دستگاه مفهومی نظریه‌ی ارزش مارکس تعریفی دقیق و معین و نقشی کلیدی دارد. بر اساس تعریف این مقوله می‌توان نظریه‌ی ارزش مارکس را از «علم اقتصاد» یا گفتمان ایدئولوژیک بورژوایی و از همه‌ی دستگاه‌های مفهومیِ دیگری که پیش و پس از مارکس داعیه‌ی طرح نظریه‌ای برای ساز و کار تولید و بازتولید سرمایه‌دارانه را داشته‌اند و دارند، متمایز کرد. هرچند تعریف دقیق و تعیین جایگاه این مقوله در نظریه‌ی ارزش مارکس به‌خودیِ‌خود کار چندان دشواری نیست، اما شاخص‌کردن آن در گفتمان غالب و رایج باصطلاح «اقتصادی» و علوم اجتماعی/تاریخی و گشودن راهی برای برجسته‌کردن و شناساندن آن، با دو سد بزرگ روبروست: نخست عامیت گریزناپذیرِ این اصطلاح و گستره‌ی وسیعِ معنایی‌اش؛ و دوم قدرت انکارناپذیر ایدئولوژی بورژوایی و گفتمان باصطلاح «علمی» با اتکا به عظیم‌ترین نهادهای آکادمیک در غالب‌نگه‌داشتنِ درک و دریافتی غیرمارکسی. عامل نخست، یعنی حوزه‌ی شمول گریزناپذیر این اصطلاح، یکی از بهترین و مؤثرترین جنگ‌افزارها در زرادخانه‌ی ایدئولوژی بورژوایی است، زیرا هر اندازه این اصطلاح نادقیق‌تر و «انعطاف‌پذیرتر» باشد، غالب‌کردن معنایی غیرمارکسی بر اذهان پژوهندگان و پژوهش‌گران آسان‌تر است؛ و هر اندازه باصطلاح «اقتصاددانان» و استادان و دانشوران این حوزه از علم ــ چه با گرایش‌هایی محافظه‌کارانه و خدمت‌گزارانه به آستانِ نظم حاکم و چه با امیال باصطلاح رادیکال و نواندیشانه ــ در استفاده از این اصطلاح خواسته یا ناخواسته تسلیم گفتمان بورژوایی شوند، ایدئولوژی بورژوایی شاهدان بیش‌تری را برای کارکرد ایدئولوژیک علم یدک خواهد کشید. دلیجان ایدئولوژی بورژوایی را همیشه استران ابتری نمی‌کشند که تازیانه‌ی سورچی را پاداش رسالت خود تفسیر می‌کنند.

🔸 اصطلاح «نیروی کار» در نظریه‌ی ارزش مارکس کوچک‌ترین ربطی به این استفاده‌ی عام، نامتمایز، مبهم و به‌هم‌ریخته از آن ندارد، بلکه اولاً: به‌دقت و صراحت بر تمایز بین سه مقوله‌ی «عامل کار»، «توانایی کار» و «کار» استوار است و ثانیاً فقط مقوله‌ی «توانایی کار» است که بنا بر شروط مشخص و بسیار دقیق و تعریف‌شده‌ای، به‌مثابه کالای «نیروی کار» وارد دستگاه مفهومی نظریه‌ی ارزش مارکسی می‌شود. نیروی کار، توانایی انجام فعالیتی معین است؛ نه خودِ دستگاه و ارگانیسمی است که از این توانایی برخوردار است و نه خودِ آن فعالیت. آن‌چه سرمایه یا سرمایه‌دار می‌خرد، توانایی کار برای مصرف این توانایی و بکاربستنِ حاصل آن، یعنی کار است. سرمایه یا سرمایه‌دار، عامل یا حامل کار، یعنی انسان، را نمی‌خرد. همه‌ی عبارت‌پردازی‌های نادقیق و گاه رمانتیکی که از تعابیر تولید و بازتولید «نیروی کار» استفاده می‌کنند و منظورشان، خودِ انسانِ کارکن است، در معنای اکید و دقیق نظریه، کوچک‌ترین ربطی به نظریه‌ی ارزش مارکس ندارند.

🔸 ایدئولوژی بورژوایی، «علم اقتصاد» سرمایه‌داری و گفتمان رسانه‌ایِ مشروعیت‌بخشنده به مناسبات تولید و بازتولید سرمایه‌دارانه‌ی زندگی اجتماعی، اصطلاح «نیروی کار» را آگاهانه و عامدانه و اغلب به عمد عوامانه در معنایی مه‌آلود و فراتاریخی به‌کار می‌برد و با تکیه بر دستگاه عریض و طویل نهادهای ایدئولوژیکش، تدقیق این مقوله و تأکید بر دقت، تشخص و تاریخیت آن در دستگاه مفهومیِ نظریه‌ی مارکس را به «راست‌آئینی» و «تعصب» متهم می‌کند...


🔹متن کاملِ بخش ششم از سلسله یادداشت‌های «پالایش گفتمان نقد» را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1RN
#کمال_خسروی #مارکس
#نیروی_کار #فدریچی #لبوویتز #نگری

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
▫️مسئله چیست؟

نوشته‌ی: عباس شهرابی فراهانی


۲ ‌ژانویه ۲۰۲۱

🔸 انتشار بیانیه‌ی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و این‌که آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دوره‌ی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیه‌ی اخیر، عده‌ای اعتراض می‌کنند که «نئولیبرالیسم» نه‌تنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشه‌ی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان می‌کند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی به‌سادگی می‌توانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.

🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشن‌کردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمی‌خواهد از کاربست‌پذیری یا کاربست‌ناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار می‌کوشد «نئولیبرالیسم» را به آن‌سان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش می‌بندند مسئله‌دار کند. گیومه‌های همراهی‌کننده‌ی مفهوم و اشتقاق‌هایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئله‌ای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحث‌های پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحث‌های آینده درباره‌ی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.

🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح می‌کنم که می‌توانند در مفهوم‌پردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا به‌دست دهند: نخست این‌که تغییرات رژیم‌های انباشت را باید در گستره‌ای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم این‌که رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، به‌ویژه از این جهت که می‌تواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایران‌پژوهان مقیم غرب، مثل کتابچه‌ی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Vk

#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار


👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ قانون ارزش در گذار
▫️از سرمايه‌داری صنعتی به سرمايه‌داری نوین

نوشته‌ی: کارلو ورچه‌‌لونه
ترجمه‌ی: ساسان صدقی نیا

20ژانویه 2021

🔸 هدف از این مقاله این است که در چارچوب نظریِ پسااوپرائیستی، معنای منطقی و تاریخیِ قانون مارکسی ارزش در گذار از سرمایه‌داری صنعتی به سرمایه‌داریِ شناختی مشخص شود. از این چشم‌انداز، تجزیه و تحلیل در سه مرحله بسط می‌‌یابد. ابتدا مشخص می‌‌شود که چه چیزی باید در قانون ارزش/زمان‌‌کار تفهیم شود و چه چیزی آن را با قانون ارزش اضافی بیان می‌‌کند و این مفهوم یک متغیر وابسته و از لحاظ تاریخی متعین است. با اشاره به این تفسیر، از مفهوم قانون ارزش/ارزش اضافی استفاده خواهیم کرد. در مراحل دوم و سوم تمرکز بر روی دینامیسم اصلی صورت می‌‌گیرد که نیروی پیشرونده قانون ارزش/ارزش اضافی در سرمایه‌داری صنعتی و بحران آن در سرمایه‌داری شناختی را توضیح می‌‌دهد.

🔸 دو مفهوم اصلی قانون ارزش/کار، همانطورکه آنتونیو نگری از آنها یاد می‌‌کند، در سنت مارکسیستی با یکدیگر همزیستی دارند ، این‌ها دو مفهوم تئوری ارزش هستند. اولی بر مسئله کمی تعیین مقدار ارزش اصرار می‌‌کند. این مورد زمان کار را به‌عنوان معیاری برای اندازه‌گیری ارزش کالا مورد بررسی قرار می‌دهد. این چیزی است که ما آن را نظریه ارزش/زمان کار می‌‌نامیم... در این دیدگاه، قانون ارزش اساسا بعنوان قانونی غیرتاریخی بر مبنای اندازه‌گیری و عامل تعادل برای تخصیص منابع قدرت، تصور می‌‌شود. مفهوم کار انتزاعی تقریباً به یک مقوله طبیعی و انتزاع ذهنی ساده تبدیل می‌‌شود، فارغ از تمام خصوصیاتی که از بیگانگی سوداگرانه تا مصادره‌‌ی کار کارگر، آن را به دسته خاصی از نظام سرمایه‌داری تبدیل می‌‌کند.

🔸 برداشت دوم بر بُعد کیفی رابطه استثمار که رابطه سرمایه و کار بر آن استوار است، پافشاری می‌‌کند، رابطه‌ای که مستلزم تبدیل نیروی کار به کالایی کاذب و ساختگی است. این چیزی است که می‌‌توان آن را نظریه ارزش/ارزش اضافی نامید. در این نظریه، کار انتزاعی به عنوان ماده و منبع ارزش در یک جامعه سرمایه‌داری از طریق توسعه روابط تجاری و رابطه آنتاگونیستیِ کار و سرمایه، درک می‌‌شود. توجه داشته باشید که در دیدگاه مارکس قانون ارزش-کار در واقع مستقیماً به عنوان تابعی از قانون ارزش اضافی تصور می‌‌شود و نسبت به قانون دوم، یعنی قانون استثمار و آنتاگونیسم، استقلال ندارد. در این راستا انتخاب بسیار بحث‌برانگیز مارکس در فصل اول کتاب «سرمایه» از تجزیه و تحلیل کالاها شروع می‌‌شود و هیچ ارتباطی با فرضیه یک جامعه تجاری ساده ندارد که پیش از سرمایه‌داری موجود بوده است. در عوض، این بار از نیاز به نشان‌دادن چگونگی تبدیل نیروی کار به یک کالای کاذب و ساختگی – بنابراین مفصل‌بندی بین ارزش مبادله و ارزش استفاده آن (خودِ کار) – رمز و راز منشا سود را توضیح می‌‌دهد.

🔸 با شروع از مفهوم دوم، در ادامه این مقاله پیدایش و استقرار تاریخیِ قانون ارزش/ارزش اضافی، معنا و نقش بحران آن، در اقتصاد مبتنی بر دانش و انتشار آن را مشخص می‌‌کنیم.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Xb

#کارلو_ورچه‌‌لونه #آنتونیو_نگری #ساسان_صدقی_نیا
#نیروی_کار #نظریه‌_ارزش #سرمایه‌داری
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مفهوم قدرت و «متافیزیکِ» ارزش‌های کار

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی واکاوی انتقادی اندیشه‌های آنتونی نگری

نوشته‌ی: حسین اوزِل
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

‏15 ژوئیه 2021‏

🔸 نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزش نزد مارکس به دو دلیل ضروری است: نخست، از منظری هستی‌شناختی، نظریه‌ی ارزش نشان ‏می‌دهد که قدرت دگرگون‌سازِ انسانی (قدرت نوع اول) به چه ترتیب به قدرت به‌مثابه‌ی سلطه و استثمار (قدرت نوع دوم) بدل ‏می‌شود. از منظری معرفت‌شناختی، نظریه‌ی ارزش می‌تواند رمزورازِ فرایندهای بیگانگی و بت‌وارگی را که انسان‌ها از ‏رهگذر آن‌ها به حاملانِ کار مجرد بدل می‌شوند بزداید و به ما کمک کند که واقعیتِ وارونه‌ی سرمایه‌داری را واژگون سازیم.‏

🔸 این مقاله تلاشی است در جهت ارائه‌ی دفاعیه‌ای «متافیزیکی» از نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزش، یا تعریفِ کارپایه‌ی ارزش، و ‏این استدلال که ارزش، به‌معنای چیزی که به موجودیتی متافیزیکی در پسِ قیمت‌های تولید اشاره دارد و آن‌ها را تنظیم می‌کند، ‏برای فهمی درخور از واکاوی مارکس از سرمایه‌داری ضروری است. اما دفاع از این ضرورت را از این منظر پیش نبرده‌ایم ‏که آیا در نظامی مارکسی به‌منظور استنتاج نرخ سود و قیمت‌های تولید، قائل بودن به ارزش‌های کار ضروری است یا خیر، ‏بلکه دفاعیه از این منظرِ متافیزیکی اقامه می‌شود که مدعی است، نظریه یا تعریف کارپایه‌ی ارزش می‌تواند تبیین کند که در ‏سرمایه‌داری به‌چه‌نحوی قدرتِ دگرگون‌سازِ موجودات انسانی از رهگذر فرایندهای دوگانه‌ی بیگانگی و بت‌وارگی از آن‌ها ‏جداشده و بر زندگی آن‌ها سلطه پیدا کرده است.‏

🔸 از این منظر، در این مقاله به دو مزیت مهم نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزش تأکید کرده‌ایم: نخست، این نظریه از چشم‌اندازی ‏هستی‌شناختی، می‌تواند میان مفهوم قدرت، که به عاملیت انسانی اشاره دارد، و محوریتِ نیروی کار، هم در پراکسیس انسانی ‏و هم در سرمایه‌داری، پیوندی برقرار سازد: مفهوم ارزش‌های کار به‌مثابه‌ی بخشی از «تصور پیشاعلمیِ» مارکس ، نخست، ‏این نظریه، از منظری اخلاقی، نشان می‌دهد که مبنای مناسب برای «ارزش» چه چیزی است، و دوم، از منظری ‏اجتماعی‌ـ‌‌نظری، نشان می‌دهد که قدرت دگرگون‌ساز انسانی (قدرت نوع اول) چگونه در سرمایه‌داری از رهگذر بیگانگی و ‏بت‌وارگی کالا به مناسباتِ سلطه و استثمار (یعنی به مناسباتِ قدرت نوع دوم) بدل می‌شود. دوم، نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزش از ‏چشم‌اندازی معرفت‌شناختی، مارکس قادر به گشودن «رمزوراز» فرایندهای بیگانگی، بت‌وارگی و شی‌ءوارگی است، یعنی ‏فرایندهایی که موجودات انسانی از رهگذر آن‌ها به «حاملان» کار انتزاعی تقلیل می‌یابند. این چشم‌انداز به ما کمک می‌کند تا ‏واقعیت وارونه‌ی سرمایه‌داری را «واژگون» ساخته و درکی تمام‌عیار از مناسبات اجتماعیِ واقعی و بنیادی، به‌مثابه‌ی تجلیاتی ‏انسانی، به دست آوریم. ‏

🔸 به این منظور، در این مقاله به بررسیِ درک مارکس از این دو بُعدِ قدرت و پیامدهای آن برای نظریه‌ی اجتماعیِ او در ‏نسبت با نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزش پرداخته‌ایم. در بخش نخست، بر مبنای رویکرد فلسفی و تاریخیِ مارکس به بحث از اهمیت ‏نیروی کار به‌مثابه‌ی ماده‌ی ارزش پرداخته‌ایم. در بخش دوم نیز دو بُعدِ مفهوم قدرت و رابطه‌ی آن با نظریه‌ی اجتماعیِ ‏مارکس به بحث گذاشته شده است. در بخش آخر، بر مبنای واکاوی مارکس از سرمایه‌داری، به این بحث می‌پردازیم که نیرویکار به چه ترتیب به یک انتزاع بدل شده و، از رهگذرِ به دام انداختنِ موجودات انسانی در مناسبات قدرت نوع دوم، بر آن‌ها ‏سلطه می‌یابد. در بخش جمع‌بندی نیز به برخی مزیت‌های معرفت‌شناختیِ نظریه‌ی کارپایه‌ی ارزش اشاره می‌کنیم.‏

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2ny

#نقد_نگری #حسین_اوزل #دلشاد_عبادی
#نظریه‌ی_ارزش #مارکس #میشل_فوکو #نیروی_کار #ری_باسکار

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ سرمایه‌ دیجیتالی: آینده‌ی نیروی کار
▫️ بخش نخست: نگاهی به پیشینه‌ی بحث

نوشته‌ی: همایون ایوانی

6 اکتبر 2021‏

🔸 دیدن فرایند شکل‌گیری یک پدیده در مراحل اولیه پیدایش و رشدش و به دور از پیچیدگی‌هایِ مراحل پیشرفته و رشدیافته‌اش، کمک بزرگی است به درک آن و تبدیلش از حالتی «رازگونه» به پدیده‌ای زمینی. این نوشته به «سرمایه دیجیتالی» به مفهومی گسترده، یعنی سرمایه‌داری مبتنی بر تکنولوژی پیشرفته ارتباطی و (میکرو-)الکترونیکی می‌پردازد. «پول دیجیتالی» یکی از نمودهایِ بی‌شمار این سرمایه است، اما نباید سرمایه‌داری نوین مبتنی بر ارتباطات، صنایع (میکرو-)الکترونیک و دانش انفورماتیک را تنها به همین پدیده فروکاست.

🔸در بخش نخست، چکیده‌ای از پیشینه بحث در مورد سرمایه دیجیتالی در سال‌های ۶۰ و ۷۰ شمسی ارائه می‌شود. سپس در بخش دوم، جایگاه تکنولوژی اطلاعاتی از چشم‌انداز تاریخی-جهانی مورد مداقه قرار می‌گیرد. بخش سوم، نگاهی نزدیک‌تر به نوسازی ساختاریِ سرمایه‌داری با پشتیبانیِ انقلاب علمی-فنی و به ویژه دیجیتالی‌شدن روند تولید و توزیع، خواهد داشت. سرانجام بخش چهارم بررسیِ آینده نیروی کار بر پایه ارزیابی‌های منابع مختلف را دربرمی‌گیرد. این نوشته، مدعی پاسخی جامع و مانع به موضوع نیست؛ اما امید به طرح مسئله‌ از زاویه‌ای معین را دارد که شاید موجبی برای تبادل نظر و تجربه در این زمینه شود. مبنای برخی از مباحث انقلاب علمی-فنی پیش از این در «نگاهی به وضعیت تاریخی- مشخص جهان کنونی» توضیح داده شده است و برای اجتناب از طولانی‌شدن نوشته از تکرار آن‌ها در این‌جا خودداری می‌شود.

🔸نخست به برخی عناصری می‌پردازیم که در این دوره تاریخی مجموع فضای اقتصادی-سیاسی و تکنولوژیک را به عنوان «چند تصویر لحظه‌ای» به هم پیوند می‌زدند، تصاویری از هم گسیخته از «یک معما» در کنار هم چیده می‌شوند تا فضای ربع آخر قرن بیستم تا حدودی ترسیم شود. این تصاویر لحظه‌ای، هم‌چون جورچین (پازل) از ریگانیسم تا گورباچفیسم و از ظهور کامپیوترهای شخصی تا بزرگراه‌های اطلاعاتی و توانایی دسترسی سیستم‌های ارتباطی با اتکاء به سیستم ماهواره‌ای را شامل می‌شوند تا در دو سرفصل پایانیِ بخش نخست، نقش اطلاعات و دانش را به عنوان کالا و نیز سرمایه بیشتر مورد توجه قرار دهند و از سوی دیگر، تلنگری به آغاز بحث درباره‌ی اتوماسیون حاصل از چنین پیشرفت علمی-فنی‌ای و وضعیت نیروی کار، در دوره کنونی باشند...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2y6

#همایون_ایوانی #نیروی_کار #اتوماسیون #بزرگراه‌_اطلاعاتی
#سرمایه_ارتباطی #سرمایه_دیجیتالی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مارکسیسم و کار غیررسمی

نوشته‌ی: توماس بارنز
ترجمه‌ی: فرزانه راجی

11 ژوئن 2022

🔸 پژوهش‌گرانِ متأثر از مارکسیسم کوشیده‌اند تا با مسئله‌ی افزایش نیروی کار در بخش غیررسمیِ اقتصاد دست‌و‌پنجه نرم کنند. مفهوم «نیروی کار غیررسمی» برای تعدیل و به‌چالش کشیدنِ این ایده‌ی تاکنون بحث‌انگیز به‌کار رفته است که سرمایه‌داری «گورکنان» خود را می‌آفریند. نظریه‌پردازان معاصر در واکنش به افزایش نیروی کارِ غیررسمی دست به بازبینی ارتباطِ بین رشد سرمایه‌داری، پرولتاریایی‌شدن و استراتژی سیاسی زده‌اند.

🔸 این مقاله به‌طور انتقادی نمونه‌هایی اصلی‌‌ از چگونه‌گی تلاش این متفکران رادیکال برای به‌روز‌رسانی و تقویت تحلیل مارکسیستی را بررسی کرده و تلاش می‌کند آن‌ها را در چارچوبی، برای تحلیلِ تغییرات در ترکیب نیروی کار ادغام کند. گرچه برخی از این بحث‌ها گذشته از کشورهای فقیر به کشورهای ثروتمند نیز مربوط می‌شود، این مقاله عمدتاً بر جنوب جهان متمرکز است، جایی‌ ‌که اکثریت کارگران جهان زندگی می‌کنند. بخش اول مقاله طرحی کلی از دیدگاه‌های مارکس درباره‌ی شکل‌گیری طبقات را براساس جلد اول سرمایه ترسیم می‌کند. تفاوت این دیدگاه‌ها با نظرات نظریه‌‌پردازان رادیکالی که به گسترش نیروی کار غیررسمی از دهه‌ی 1960 اشاره کرده‌اند، هم‌چنین با واکنش‌‌های مارکسیستی معاصر به نیروی کار غیررسمی، مقایسه می‌شود. پس از بررسی این تحولات، بخش دوم مقاله رویکردی گونه‌شناختی به نیرویکار در اقتصادی غیررسمی را، با تکیه بر بینش‌های چن، چانگ، و باناجی تشریح می‌کند. بخش سوم به تشریح «شکل‌های مختلف استثمار»ی می‌پردازد که در این گونه‌شناسی همانا کار به‌شمار می‌آیند، و نمونه‌هایی را در هر نوع و حوزه‌های پیچیدگی، هم‌پوشانی و اصلاح بالقوه بررسی می‌کند. بخش پایانی، مقاله را خلاصه کرده و مجدداً بر ظرفیت بالقوه‌ای تأکید می‌کند که کاربرد انتقادیِ ایده‌های مارکس درباره‌ی تکوین طبقاتی می‌تواند در مورد مسئله‌ی گسترش نیروی‌ کارغیررسمی در جنوب جهانی داشته باشد. هدف نوشته‌ی حاضر ارائه‌ی یک راهنمای تحلیلی پایه برای انواع مختلف کار و اشتغال موجود در اقتصاد غیررسمی شهری معاصر است.

🔸 استدلال می‌شود که این رویکرد با سرمایه سازگار است که در آن مارکس روشی برای مقایسه‌ی گرایش‌های گسترده‌ی تاریخی ایجاد کرد، در عین این‌که گرایش‌های متناقض و شواهد متضاد را نیز بررسی کرده است. هدف این تلاش ایجاد چارچوبی تحلیلی است که هم به‌لحاظ تجربی به تغییراتِ ساختار طبقه حساس باشد و هم بتواند به‌طور بالقوه برای اصلاح گزاره‌‌های نظری زیربنایی مارکسیسم مورد استفاده قرار گیرد. این مقاله، چارچوب مذکور را با تفسیر هر نوع کارغیررسمی به‌‌عنوان «شکلی از استثمار»، بنا می‌کند.

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-30u

#توماس_بارنز #فرزانه_راجی
#مارکسیسم #مبارزه_طبقاتی #نیروی_کار #کار_غیررسمی


👇🏽

🖋@naghd_com