▫️ لنین، سرمایهداری روسی و انقلاب
فصل دوم کتاب «بازسازی لنین: یک زندگینامهی فکری»
نوشتهی: توماش کراوس
ترجمهی: عباس شهرابی فراهانی
16 ژوئن 2018
از متن مقاله:
🔸 از منظری سیاسی و علمی، لنین باور داشت که زیانبارترین و ناشیانهترین پیشداوری نارودنیکی این است که فقر را در تضاد با نحوهی عملکرد سرمایهداری میدانستند. اهمیت و معنای سیاسی فوری این مسئلهی علمی و نظری آشکار است، زیرا اگر سرمایهداری در امپراتوریِ تزار ریشه نداشت، پس مارکس، مارکسیسم و سوسیالدموکراسی به درد روسیه نمیخوردند. کار پژوهشگرانهی لنین تماماً بر نفی این تز متمرکز بود. نارودنیکها به گونهای به روسیه نگاه میکردند که گویی نظام اقتصادیِ کهن و طبیعی همچنان بدیلی پویا در برابر سرمایهداری است. او خطای اصلیِ نارودنیکها و نخستین مارکسیستها را این میدانست که سرمایهداری – و ویژگیِ ذاتی آن، یعنی مبادله – را چیزی از جنس بخت و اقبال میدانستند، «نه یک نظام خاص و مشخص درون اقتصاد.»
🔸 ...طبق تفسیر لنین، بیش از این چیزی گمراهکننده نیست که دولت به مثابهی «سازمان نظم» را آغازگاه تحلیلی بگیریم، زیرا سرشتنشانترین معیار دولت همان بود که انگلس در حیات خود بر آن تأکید میکرد: «آیا یک قدرت عمومی از تودهی مردم متمایز و جداست؟» این قدرت ماهیتاً به ابزار حفظ نظام سرمایه و سرمایهداری در کل بدل شده است. لنین استدلال میکرد که «خصلت ممیزهی دولت، وجود طبقهای جدا از مردم است که قدرت در دستانش متمرکز شده.» لنین همنظر با مارکس بر این باور بود که دولت مدرن در بوروکراسی تجسم یافته است: «در جامعهی مدرن، بوروکراسی قشر خاصی است که قدرت را در دستانش دارد. ارتباط مستقیم و نزدیک بین این اُرگان و طبقهی بورژوا – که در جامعهی مدرن مسلط است – هم از تاریخ… و هم از شرایط شکلگیری و نیرویابیِ این طبقه آشکار است.»
✔️متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-lr
#توماش_کراوس #عباس_شهرابی_فراهانی
#لنین #انقلاب_روسیه
👇🏽
🖋@naghd_com
فصل دوم کتاب «بازسازی لنین: یک زندگینامهی فکری»
نوشتهی: توماش کراوس
ترجمهی: عباس شهرابی فراهانی
16 ژوئن 2018
از متن مقاله:
🔸 از منظری سیاسی و علمی، لنین باور داشت که زیانبارترین و ناشیانهترین پیشداوری نارودنیکی این است که فقر را در تضاد با نحوهی عملکرد سرمایهداری میدانستند. اهمیت و معنای سیاسی فوری این مسئلهی علمی و نظری آشکار است، زیرا اگر سرمایهداری در امپراتوریِ تزار ریشه نداشت، پس مارکس، مارکسیسم و سوسیالدموکراسی به درد روسیه نمیخوردند. کار پژوهشگرانهی لنین تماماً بر نفی این تز متمرکز بود. نارودنیکها به گونهای به روسیه نگاه میکردند که گویی نظام اقتصادیِ کهن و طبیعی همچنان بدیلی پویا در برابر سرمایهداری است. او خطای اصلیِ نارودنیکها و نخستین مارکسیستها را این میدانست که سرمایهداری – و ویژگیِ ذاتی آن، یعنی مبادله – را چیزی از جنس بخت و اقبال میدانستند، «نه یک نظام خاص و مشخص درون اقتصاد.»
🔸 ...طبق تفسیر لنین، بیش از این چیزی گمراهکننده نیست که دولت به مثابهی «سازمان نظم» را آغازگاه تحلیلی بگیریم، زیرا سرشتنشانترین معیار دولت همان بود که انگلس در حیات خود بر آن تأکید میکرد: «آیا یک قدرت عمومی از تودهی مردم متمایز و جداست؟» این قدرت ماهیتاً به ابزار حفظ نظام سرمایه و سرمایهداری در کل بدل شده است. لنین استدلال میکرد که «خصلت ممیزهی دولت، وجود طبقهای جدا از مردم است که قدرت در دستانش متمرکز شده.» لنین همنظر با مارکس بر این باور بود که دولت مدرن در بوروکراسی تجسم یافته است: «در جامعهی مدرن، بوروکراسی قشر خاصی است که قدرت را در دستانش دارد. ارتباط مستقیم و نزدیک بین این اُرگان و طبقهی بورژوا – که در جامعهی مدرن مسلط است – هم از تاریخ… و هم از شرایط شکلگیری و نیرویابیِ این طبقه آشکار است.»
✔️متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-lr
#توماش_کراوس #عباس_شهرابی_فراهانی
#لنین #انقلاب_روسیه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
لنین، سرمایهداری روسی و انقلاب
نوشتهی: توماش کراوس ترجمهی: عباس شهرابی فراهانی لنین تکوین گریزناپذیر سوسیالیسم روسی را با ایدهی «انقلاب جهانی» نزد مارکس پیوند میداد، هرچند در نظر لنین، انقلاب روسیه نخستین فشار در جهت انقلاب …
▫️ روش گرایش آنتاگونیستی
نوشتهی: آنتونیو نگری
ترجمهی: عباس شهرابی فراهانی
22 اکتبر 2020
📝 توضیح: این متن ترجمهای است از درس سوم کتاب مارکس فراسوی مارکس: درسهایی دربارۀ گروندریسه، اثر آنتونیو نگری. با وجود تأکید نگری بر لزوم خوانش «مقدمۀ» گروندریسه (یا همان دفتر M) پس از خوانش دفتر مربوط به «پول» (درس دوم کتاب)، همچنان مطالعۀ مستقل درس سوم کتاب خالی از لطف نیست.
🔸 مارکس دفتر M را از 23 آگوست تا میانۀ سپتامبر 1857 نوشت. چنانکه پیشتر ذکر شد، این دفترچه که نخست کائوتسکی منتشرش کرده بود ــ به دلایل فیلولوژیک و برای تصحیح ویراست کائوتسکی ــ همراه با گروندریسه در مسکو از نو منتشر شد. به نظر من، کنار هم گذاشتنِ مقدمه و گروندریسه در یک ویراست بیجا نبود، آن هم نه فقط به دلایل فیلولوژیک، بلکه همچنین از نظر محتوایی. خوانش همزمان مقدمه و گروندریسه مجال میدهد هر یک را بهتر بفهمیم. تکرار و حضور دوبارۀ برنامۀ کاری یکسان در هر دو متن، فارغ از تعدیلهایی که این برنامه در این فاصله از سر گذرانده است، وجود یک پیوستگی میان مقدمه و گروندریسه را اثبات میکند
🔸 نظری که در اینجا ارائه شده از این قرار است که این پیوستگی یک پیوستگی زمانیِ ساده نیست، بلکه به سرشت جستارمایه برمیگردد. کسانی هستند که هرگونه پیوستگی جوهری میان مقدمه و گروندریسه را انکار میکنند. مثلاً ویگودسکی که بر اکتشافاتِ دیالکتیکیِ گروندریسه تأکید میکند، بهکلّی اهمیت روششناختیِ مقدمه را دست کم میگیرد: به نظر او، مقدمه صرفاً چکیدۀ مطالعات مارکس و چکیدۀ نظریۀ ماتریالیسم تاریخیِ دهههای 1840 و 1850 است و هنوز مُهر ماتریالیسم دیالکتیکی را (که به نوبۀ خود منجر میشود به نظریۀ ارزش اضافی) بر پیشانی ندارد، ماتریالیسم دیالکتیکیای که تعیّنبخش اصالت و جهش راستین به سوی دفترهای دیگر است. مکاتب فرانسوی و ایتالیایی نیز که دههها درگیر بحثی بیانتها در باب روش مقدمه بودهاند، از این جهت شگفتزدهام میکنند که هرگز مستقیم با مسئلۀ رابطۀ مقدمه با گروندریسه رو در رو نشدهاند. در واقع، با توجه به سرشت «هذیانوار» گروندریسه، آنها ترجیح دادهاند که از رویارویی با مسئله بپرهیزند و مقدمه را مستقیم به سرمایه وصل کنند، و چنین نتیجه بگیرند: روششناسیِ 1857 همان روششناسیِ ماتریالیستیِ سرمایه است، و بنابراین مقدمه باید به نفع سرمایه کنار بکشد.
🔸 هیچیک از این نظرگاهها، که از اساس در محدودکردن روششناسی 1857 به افقی اکیداً ماتریالیستی متفقاند، چندان برایم رضایتبخش نیستند. بیشک درست است که آن تنش سیاسی و دیالکتیکیای که در دیگر دفترها جریان دارد روشنیبخشِ دفتر M نیست؛ همینطور، درست است که در دفتر M بهشدت محدودیتهای ماتریالیسمی کموبیش عامیانه حس میشود: اما در رابطه با تز ویگودسکی، فکر میکنم که در مقدمه پیشاپیش و بهتمامی درون جهش نظریای قرار داریم که گروندریسه عملیاتی میکند، و هم مقدمه و هم گروندریسه از فرآیند آفرینشگرانۀ یکسانی نشئت میگیرند و هر یک بر دیگری نوری میتابد؛ و در نتیجه، در رابطه با تزهای مکاتب ایتالیایی و فرانسوی، چنین به نظرم میرسد که باید آنها را انکار کرد، و اینکه ارتباط موجود میان مقدمه و سرمایه همسان است با ارتباط جاری میان کل گروندریسه و سرمایه.
🔸 بنابراین، پیشنهاد میکنم برویم سراغ خواندن متن؛ آنجا تلاش میکنم توضیح دهم که تا چه اندازه فرضیاتم اساسی محکم دارند. با وجود این، اصرار دارم این خوانش را در درس سه انجام دهیم، پس از آنکه پیشتر در درس دو به قلب امور رخنه کردیم. در ادامۀ این درس، اما همچنین از اینجا به بعد در سراسر تحلیل، دو متن را به سوی یکدیگر خواهم کشید.
🔹متن کامل این مقاله و خوانش گامبه گام نگری از مقدمهی گروندریسه (دفتر M) را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1NQ
#گروندریسه
#آنتونیو_نگری #عباس_شهرابی_فراهانی
#بازتولید_اجتماعی #روش_مارکس
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: آنتونیو نگری
ترجمهی: عباس شهرابی فراهانی
22 اکتبر 2020
📝 توضیح: این متن ترجمهای است از درس سوم کتاب مارکس فراسوی مارکس: درسهایی دربارۀ گروندریسه، اثر آنتونیو نگری. با وجود تأکید نگری بر لزوم خوانش «مقدمۀ» گروندریسه (یا همان دفتر M) پس از خوانش دفتر مربوط به «پول» (درس دوم کتاب)، همچنان مطالعۀ مستقل درس سوم کتاب خالی از لطف نیست.
🔸 مارکس دفتر M را از 23 آگوست تا میانۀ سپتامبر 1857 نوشت. چنانکه پیشتر ذکر شد، این دفترچه که نخست کائوتسکی منتشرش کرده بود ــ به دلایل فیلولوژیک و برای تصحیح ویراست کائوتسکی ــ همراه با گروندریسه در مسکو از نو منتشر شد. به نظر من، کنار هم گذاشتنِ مقدمه و گروندریسه در یک ویراست بیجا نبود، آن هم نه فقط به دلایل فیلولوژیک، بلکه همچنین از نظر محتوایی. خوانش همزمان مقدمه و گروندریسه مجال میدهد هر یک را بهتر بفهمیم. تکرار و حضور دوبارۀ برنامۀ کاری یکسان در هر دو متن، فارغ از تعدیلهایی که این برنامه در این فاصله از سر گذرانده است، وجود یک پیوستگی میان مقدمه و گروندریسه را اثبات میکند
🔸 نظری که در اینجا ارائه شده از این قرار است که این پیوستگی یک پیوستگی زمانیِ ساده نیست، بلکه به سرشت جستارمایه برمیگردد. کسانی هستند که هرگونه پیوستگی جوهری میان مقدمه و گروندریسه را انکار میکنند. مثلاً ویگودسکی که بر اکتشافاتِ دیالکتیکیِ گروندریسه تأکید میکند، بهکلّی اهمیت روششناختیِ مقدمه را دست کم میگیرد: به نظر او، مقدمه صرفاً چکیدۀ مطالعات مارکس و چکیدۀ نظریۀ ماتریالیسم تاریخیِ دهههای 1840 و 1850 است و هنوز مُهر ماتریالیسم دیالکتیکی را (که به نوبۀ خود منجر میشود به نظریۀ ارزش اضافی) بر پیشانی ندارد، ماتریالیسم دیالکتیکیای که تعیّنبخش اصالت و جهش راستین به سوی دفترهای دیگر است. مکاتب فرانسوی و ایتالیایی نیز که دههها درگیر بحثی بیانتها در باب روش مقدمه بودهاند، از این جهت شگفتزدهام میکنند که هرگز مستقیم با مسئلۀ رابطۀ مقدمه با گروندریسه رو در رو نشدهاند. در واقع، با توجه به سرشت «هذیانوار» گروندریسه، آنها ترجیح دادهاند که از رویارویی با مسئله بپرهیزند و مقدمه را مستقیم به سرمایه وصل کنند، و چنین نتیجه بگیرند: روششناسیِ 1857 همان روششناسیِ ماتریالیستیِ سرمایه است، و بنابراین مقدمه باید به نفع سرمایه کنار بکشد.
🔸 هیچیک از این نظرگاهها، که از اساس در محدودکردن روششناسی 1857 به افقی اکیداً ماتریالیستی متفقاند، چندان برایم رضایتبخش نیستند. بیشک درست است که آن تنش سیاسی و دیالکتیکیای که در دیگر دفترها جریان دارد روشنیبخشِ دفتر M نیست؛ همینطور، درست است که در دفتر M بهشدت محدودیتهای ماتریالیسمی کموبیش عامیانه حس میشود: اما در رابطه با تز ویگودسکی، فکر میکنم که در مقدمه پیشاپیش و بهتمامی درون جهش نظریای قرار داریم که گروندریسه عملیاتی میکند، و هم مقدمه و هم گروندریسه از فرآیند آفرینشگرانۀ یکسانی نشئت میگیرند و هر یک بر دیگری نوری میتابد؛ و در نتیجه، در رابطه با تزهای مکاتب ایتالیایی و فرانسوی، چنین به نظرم میرسد که باید آنها را انکار کرد، و اینکه ارتباط موجود میان مقدمه و سرمایه همسان است با ارتباط جاری میان کل گروندریسه و سرمایه.
🔸 بنابراین، پیشنهاد میکنم برویم سراغ خواندن متن؛ آنجا تلاش میکنم توضیح دهم که تا چه اندازه فرضیاتم اساسی محکم دارند. با وجود این، اصرار دارم این خوانش را در درس سه انجام دهیم، پس از آنکه پیشتر در درس دو به قلب امور رخنه کردیم. در ادامۀ این درس، اما همچنین از اینجا به بعد در سراسر تحلیل، دو متن را به سوی یکدیگر خواهم کشید.
🔹متن کامل این مقاله و خوانش گامبه گام نگری از مقدمهی گروندریسه (دفتر M) را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1NQ
#گروندریسه
#آنتونیو_نگری #عباس_شهرابی_فراهانی
#بازتولید_اجتماعی #روش_مارکس
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
روش گرایش آنتاگونیستی
نوشتهی: آنتونیو نگری ترجمهی: عباس شهرابی فراهانی انتزاع متعیّنْ فکتی پویاست. در واقع، درخورِ سرشت معرفتشناختیِ آن است که رابطهای بین ساده و پیچیده، بین امر دادهشده و امر برساخته، بین یک بنیاد …
▫️ جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
▫️مسئله چیست؟
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
۲ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 انتشار بیانیهی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و اینکه آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دورهی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیهی اخیر، عدهای اعتراض میکنند که «نئولیبرالیسم» نهتنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشهی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان میکند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی بهسادگی میتوانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.
🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشنکردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمیخواهد از کاربستپذیری یا کاربستناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار میکوشد «نئولیبرالیسم» را به آنسان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش میبندند مسئلهدار کند. گیومههای همراهیکنندهی مفهوم و اشتقاقهایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئلهای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحثهای پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحثهای آینده دربارهی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.
🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح میکنم که میتوانند در مفهومپردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا بهدست دهند: نخست اینکه تغییرات رژیمهای انباشت را باید در گسترهای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم اینکه رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، بهویژه از این جهت که میتواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایرانپژوهان مقیم غرب، مثل کتابچهی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Vk
#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️مسئله چیست؟
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
۲ ژانویه ۲۰۲۱
🔸 انتشار بیانیهی «جمعی از روشنفکران و فعالان مدنی» بحثی را دوباره به جریان انداخت که سال پیش همین حوالی، پس از آکسیون دانشجویان دانشگاه تهران به مناسبت روز شانزدهم آذر، به راه افتاده بود: «نئولیبرالیسم» و اینکه آیا این مفهوم برای موقعیت خاص ایران در دورهی جمهوری اسلامی کاربست و معنا دارد یا نه. در برابرِ دانشجویانی که سال گذشته بنری در اعلام همبستگی با مبارزات مردم شیلی، فرانسه و لبنان بلند کرده بودند، و نیز در برابرِ نویسندگان بیانیهی اخیر، عدهای اعتراض میکنند که «نئولیبرالیسم» نهتنها مفهومی کارا برای توضیح حاکمیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه ریشهی انبوهی ستم سیاسی و جنسیتی و دینی را پنهان میکند و به همین دلیل، نیروهای حاکمیتی بهسادگی میتوانند آن را بُز بلاگردان گناهان جمهوری اسلامی کنند.
🔸 این نوشتارِ مختصر قصد روشنکردن مفهوم «نئولیبرالیسم» را ندارد. همچنین نمیخواهد از کاربستپذیری یا کاربستناپذیری این مفهوم بر ایران معاصر دفاع کند. این نوشتار میکوشد «نئولیبرالیسم» را به آنسان که هم نویسندگان بیانیه و هم معترضان به بیانیه به کارش میبندند مسئلهدار کند. گیومههای همراهیکنندهی مفهوم و اشتقاقهایش از همین تردیدِ مستمر حکایت دارند. پرسش اصلی نوشتار این است: اصلاً آن مسئلهای که «نئولیبرالیسم» یا هر نام دیگری از این دست قرار است پاسخش باشد چیست؟ موضوع نوشتار، به خودی خود، نقد بیانیه یا مخالفانش نیست، بیانیه و بحثهای پیرامونش صرفاً میانجیِ طرح پیشنهادهایی هرچند بسیار کلّی و مقدماتی و نپخته برای بحثهای آینده دربارهی رژیم انباشت در ایران پس از انقلاب است.
🔸در پایان این نوشتار، سه پیشنهاد کلّی طرح میکنم که میتوانند در مفهومپردازی رژیم انباشت سرمایه در جمهوری اسلامی آغازگاه تحلیلیِ متفاوتی نسبت به دو رویکرد بالا بهدست دهند: نخست اینکه تغییرات رژیمهای انباشت را باید در گسترهای جهانی لحاظ کرد و نه صرفاً در سطحی ملّی؛ دوم اینکه رژیم انباشت حاکم در جمهوری اسلامی در ۱۳۵۷ زاده شده است، نه در ۱۳۶۸؛ و سوم، طرحی بسیار خام از رژیم انباشت پسا-انقلابی در ایران، بهویژه از این جهت که میتواند آغازگاه طرح بدیلی باشد در برابر برخی کارهای باب روز ایرانپژوهان مقیم غرب، مثل کتابچهی راهنمای کیوان هریس برای گردشگران خارجی، یا یک انقلاب اجتماعی: سیاست و دولت رفاه در ایران.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Vk
#عباس_شهرابی_فراهانی #نئولیبرالیسم
#انباشت #طبقه_کارگر #نیروی_کار
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
جدالی دوباره بر سر یک نام: «نئولیبرالیسم»
مسئله چیست؟ نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی «نئولیبرالیسم» اگر چنانکه هست صورتبندی شود، یعنی همچون یک رژیم خاص انباشت سرمایه، توقف یا تغییرش را دیگر نمیتوان در قالب یک مطالبه بیان کرد. پایان «نئول…
▫️ گرایش تاریخی قوه مجریه دولت مدرن در ایران
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
4 اوت 2021
🔸 سیزدهمین دورهی رأیگیری برای تعیین متصدیِ قوهی مجریهی جمهوری اسلامی و سرانجام تنفیذ این مقام به ابراهیم رییسی نمایی است از یک گرایش جاری در تاریخ ایرانِ پس از مرداد 1332 – همچون گرهگاهی در تاریخ جهانی؛ گرایش به جذب و انحلال قوهی مجریه در رژیمی زیر فرماندهیِ حاکمی مقتدر. دقیقهی ملّیِ این گرایش از سرنگونیِ حکومت مشروطهخواه دکتر محمد مصدق، استقرار مجدد پادشاهی مطلقه و فاشیستیشدن فزایندهی قدرت پادشاهی آغاز شد. از اواخر دههی 1340 و در دههی 1350، این دقیقهی ملّی گره خورد به دقیقهی جهانیِ بحران رژیم انباشت برنامهریزیشده؛ رژیمی که یکی از صُوَرِ تحقق آن در جنوب جهانی، یعنی دیکتاتوریِ برنامهریزِ مرکزگرا، در ایران مسلط بود. سرمایهی جهانی، در رویارویی با این بحران، به رژیم انباشت منعطفی دگرگون شد که متکی بود بر سلب قدرت طبقهی کارگر، سرکوبیِ بازتولید اجتماعیِ نیروهای کار و میانجیگری فزایندهی تولید ارزش اضافی با سازوکارهای مالی. متناظر با این دگرگونی، دگرگونیای در صورت سازماندهیِ سیاسیِ سرمایه نیز رخ داد. نمود عام این دگرگونی عبارت است از رشد قدرت استثنایی قوهی مجریه و حاشیهایشدن نهادهای حاکمیت قانون (پارلمان) در جهت چابکسازیِ رژیم سیاسی برای مواجهه با مقتضیات رژیم انباشت منعطف. جمهوری اسلامی در چنین برههای از تاریخ جهانی مستقر شد و زاد و رشد آن را میتوان چون دقیقهای تکین در این دگرگونیِ جهانی قرائت کرد.
🔸 سرنگونیِ حکومت مصدق، با اتحاد مقدس شاه و دربار و روحانیان و اوباش و بریتانیا و آمریکا، پایان حدود نیمسده مبارزه برای قانونمندی و مشروطهکردن قدرت سیاسی در ایران بود؛ مبارزهای که از خلال برقراری و نگهداشتِ نوعی ساختار سیاسیِ دوگانه پیش میرفت. استقرار دوبارهی محمدرضا پهلوی بر مسند پادشاهی، سرآغاز روندی بود که پس از بهمن 1357، توأمان تقویت و دگردیسه شد. از تابستان 1332 به بعد، ساختار قدرت دولتی کیفیتی متفاوت نسبت به دورهی پیش از آن پیدا کرد. اگر پیشتر، این ساختار ماهیتی دوگانه داشت – متشکل از بخشی انتخابی و بخشی موروثی و انتصابی – و این دوگانگی در سطوح مختلف – مثل نیروهای نظامی و پلیس – بازتاب مییافت، از آن به بعد، رفتهرفته، تحت فرماندهی شاه و با مانورهای دربار، این دوگانگی به نفع شاه و دربار رفع شد.
🔸 از همان ماههای نخستِ پس از انقلاب و در جریان خاکسترکردن جسد روی دست ماندهی قانون اساسی مشروطه، تأکید آیتالله خمینی بر حفظ نهادهای متعارف دولتی، بهویژه ارتش، همراه بود با سرهمبندیِ آپاراتوسی از اندامهای اجرایی-جهادی تحت عنوان «نهادهای انقلابی». به این ترتیب، در جمهوری اسلامی، گرایش جذب و انحلال قوهی مجریه در یک رژیم حاکمیتی تحت فرماندهی حاکمی مقتدر صورت نهادیاش را در رشد سرطانیِ اندامهای اجرایی-جهادی (کمیتههای انقلاب اسلامی، بنیاد مستضعفان، سپاه پاسداران، کمیتهی امداد امام، جهاد سازندگی، بنیاد مسکن و…) در کنار اندامهای دولتی متعارف (وزارتخانهها، شهربانی، ژاندارمری، ارتش، استانداریها، فرمانداریها و…) پیدا کرد. در نخستین دههی استقرار جمهوری اسلامی، پروژهی طبقاتیِ این تکثیر اندامی آن بود که از خلال کردوکارهای روزمرهشان (اعم از بسیج جمعیت ایدئولوژیک و یا جنگی، سرکوبی نیروهای مخالفخوان، و تأمین خدمات اجتماعی) زیر فرماندهی مقام ولایت فقیه، شقاق ساختاری نظام بازتولید اجتماعی در ایران را به نحوی جهادی-اضطراری مدیریت کنند.
🔸 در این بافت سیاسی و تاریخی، دیگر قوهی مجریه را نمیتوان به مصادیق متعارفش (یعنی رییسجمهور یا نخستوزیر و معاونان و وزیرانش) محدود کرد. رشد سرطانیِ اندامهای جهادی – که در اجرای تکالیفِ عملاً اجرایی، همکار و یا همآوردِ اندامهای قوهی مجریهی کلاسیک میشوند – پردازش مفهومی گسترشیافته از قوهی مجریه و حرکت از تعاریف حقوقی و هنجاری به تعریفی دوفاکتو و عملی از آن را ایجاب میکند؛ مفهوم و تعریفی که هم مصادیق کلاسیک و هم مصادیق جدید قوهی مجریه (سازمانهای فرادولتی) را دربرگیرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2pK
#عباس_شهرابی_فراهانی
#انقلاب_1357 #انقلاب_مشروطه
#دولت_مدرن #ولایت_فقیه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
4 اوت 2021
🔸 سیزدهمین دورهی رأیگیری برای تعیین متصدیِ قوهی مجریهی جمهوری اسلامی و سرانجام تنفیذ این مقام به ابراهیم رییسی نمایی است از یک گرایش جاری در تاریخ ایرانِ پس از مرداد 1332 – همچون گرهگاهی در تاریخ جهانی؛ گرایش به جذب و انحلال قوهی مجریه در رژیمی زیر فرماندهیِ حاکمی مقتدر. دقیقهی ملّیِ این گرایش از سرنگونیِ حکومت مشروطهخواه دکتر محمد مصدق، استقرار مجدد پادشاهی مطلقه و فاشیستیشدن فزایندهی قدرت پادشاهی آغاز شد. از اواخر دههی 1340 و در دههی 1350، این دقیقهی ملّی گره خورد به دقیقهی جهانیِ بحران رژیم انباشت برنامهریزیشده؛ رژیمی که یکی از صُوَرِ تحقق آن در جنوب جهانی، یعنی دیکتاتوریِ برنامهریزِ مرکزگرا، در ایران مسلط بود. سرمایهی جهانی، در رویارویی با این بحران، به رژیم انباشت منعطفی دگرگون شد که متکی بود بر سلب قدرت طبقهی کارگر، سرکوبیِ بازتولید اجتماعیِ نیروهای کار و میانجیگری فزایندهی تولید ارزش اضافی با سازوکارهای مالی. متناظر با این دگرگونی، دگرگونیای در صورت سازماندهیِ سیاسیِ سرمایه نیز رخ داد. نمود عام این دگرگونی عبارت است از رشد قدرت استثنایی قوهی مجریه و حاشیهایشدن نهادهای حاکمیت قانون (پارلمان) در جهت چابکسازیِ رژیم سیاسی برای مواجهه با مقتضیات رژیم انباشت منعطف. جمهوری اسلامی در چنین برههای از تاریخ جهانی مستقر شد و زاد و رشد آن را میتوان چون دقیقهای تکین در این دگرگونیِ جهانی قرائت کرد.
🔸 سرنگونیِ حکومت مصدق، با اتحاد مقدس شاه و دربار و روحانیان و اوباش و بریتانیا و آمریکا، پایان حدود نیمسده مبارزه برای قانونمندی و مشروطهکردن قدرت سیاسی در ایران بود؛ مبارزهای که از خلال برقراری و نگهداشتِ نوعی ساختار سیاسیِ دوگانه پیش میرفت. استقرار دوبارهی محمدرضا پهلوی بر مسند پادشاهی، سرآغاز روندی بود که پس از بهمن 1357، توأمان تقویت و دگردیسه شد. از تابستان 1332 به بعد، ساختار قدرت دولتی کیفیتی متفاوت نسبت به دورهی پیش از آن پیدا کرد. اگر پیشتر، این ساختار ماهیتی دوگانه داشت – متشکل از بخشی انتخابی و بخشی موروثی و انتصابی – و این دوگانگی در سطوح مختلف – مثل نیروهای نظامی و پلیس – بازتاب مییافت، از آن به بعد، رفتهرفته، تحت فرماندهی شاه و با مانورهای دربار، این دوگانگی به نفع شاه و دربار رفع شد.
🔸 از همان ماههای نخستِ پس از انقلاب و در جریان خاکسترکردن جسد روی دست ماندهی قانون اساسی مشروطه، تأکید آیتالله خمینی بر حفظ نهادهای متعارف دولتی، بهویژه ارتش، همراه بود با سرهمبندیِ آپاراتوسی از اندامهای اجرایی-جهادی تحت عنوان «نهادهای انقلابی». به این ترتیب، در جمهوری اسلامی، گرایش جذب و انحلال قوهی مجریه در یک رژیم حاکمیتی تحت فرماندهی حاکمی مقتدر صورت نهادیاش را در رشد سرطانیِ اندامهای اجرایی-جهادی (کمیتههای انقلاب اسلامی، بنیاد مستضعفان، سپاه پاسداران، کمیتهی امداد امام، جهاد سازندگی، بنیاد مسکن و…) در کنار اندامهای دولتی متعارف (وزارتخانهها، شهربانی، ژاندارمری، ارتش، استانداریها، فرمانداریها و…) پیدا کرد. در نخستین دههی استقرار جمهوری اسلامی، پروژهی طبقاتیِ این تکثیر اندامی آن بود که از خلال کردوکارهای روزمرهشان (اعم از بسیج جمعیت ایدئولوژیک و یا جنگی، سرکوبی نیروهای مخالفخوان، و تأمین خدمات اجتماعی) زیر فرماندهی مقام ولایت فقیه، شقاق ساختاری نظام بازتولید اجتماعی در ایران را به نحوی جهادی-اضطراری مدیریت کنند.
🔸 در این بافت سیاسی و تاریخی، دیگر قوهی مجریه را نمیتوان به مصادیق متعارفش (یعنی رییسجمهور یا نخستوزیر و معاونان و وزیرانش) محدود کرد. رشد سرطانیِ اندامهای جهادی – که در اجرای تکالیفِ عملاً اجرایی، همکار و یا همآوردِ اندامهای قوهی مجریهی کلاسیک میشوند – پردازش مفهومی گسترشیافته از قوهی مجریه و حرکت از تعاریف حقوقی و هنجاری به تعریفی دوفاکتو و عملی از آن را ایجاب میکند؛ مفهوم و تعریفی که هم مصادیق کلاسیک و هم مصادیق جدید قوهی مجریه (سازمانهای فرادولتی) را دربرگیرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2pK
#عباس_شهرابی_فراهانی
#انقلاب_1357 #انقلاب_مشروطه
#دولت_مدرن #ولایت_فقیه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گرایش تاریخی قوه مجریه دولت مدرن در ایران
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی انقلاب 1357، دست آخر و پس از مبارزات درونیِ نیروهای انقلاب، نقطهی ریشهدوانی و شتابگیری و در عینحال دگردیسیِ این گرایش از کار درآمد. این مرحله، همچنین، پروژهی محمد…