▫️ انقلاب علیه دولت
▫️ بافتار و اهمیت نوشتههای متأخرِ مارکس
نوشتهی: دِرِک سایر
ترجمهی: سهراب نیکزاد
14 ژوئن 2020
🔸 همزمان با سررسیدن یکصدمین سالگرد مرگ مارکس در دههی حاضر {دههی 1980} ، سوسیالیستها دلمشغول ارزیابیِ مجدد میراث سیاسی او و ارتباط آن با زمانهی ما و مبارزات آن هستند. هدف این مقاله ادای سهمی به این بحث است. آنچه انگیزهی اصلیِ نگاشتنِ این مقاله شد، دو مقالهی تأثیرگذار هاروکی وادا و تئودور شانین بود که چندین سال قبل در رابطه با اهمیت پژوهشها و نوشتههای دههی پایانی زندگی مارکس، مشخصاً دربارهی روسیه، در صفحات نشریهی هیستوری ورکشاپ منتشر شده بود. وادا و شانین چنین استدلال میکنند که شاهد چرخشهای مهمی در «مارکس متأخر» هستیم. مارکسیسمی که بعدها سربرآورد عمدتاً یا این چرخشها را نادیده گرفت یا آنها را منکوب کرد و این در حالیست که این چرخشها با مبارزات سوسیالیستی در سدهی بیستم عمیقاً پیوند دارند. مقالهی حاضر بسطدهندهی خط کلی استدلال طرحشده در آن دو مقاله است. ما نشان میدهیم نمونههای مشابهی از چرخشهایی که وادا و شانین در رابطه با مورد روسیه در مارکس مشخص میکنند، در سایر متونِ دهههای 1870 و 1880 او، بهویژه در پیشنویسها و متنهای مربوط به جنگ داخلی در فرانسه، وجود دارد که به همان اندازه بااهمیت هستند. خلاصه اینکه درواقع نکتهای منحصربهفرد، بدیع و شاخص در «مارکس متأخر» وجود دارد که ما را به بازاندیشی دربارهی کلیت میراث سیاسی او وا میدارد.
🔸 از نگاه مارکس آنچه لازم است، فقط رهايي سياسي نيست بلكه رهايي از سياست است، سیاستی كه بهعنوان تخصصیشدن دغدغههای عام اجتماعی و بدلشدن آنها به مجموعهای از فعالیتها، موقعیتها و نهادها ــ فارغ از اینکه چقدر دموکراتیک باشند ــ درك ميشود. دولتها مناسباتی را تنظیم و مفروض میدارند که در بطن آنها افراد نمیتوانند شرایط زیست واقعیِ خود در «جامعهی مدنی» را بهطور جمعی کنترل کنند. دولت «اجتماعی موهوم» است که جایی وجود دارد که اجتماع واقعی وجود ندارد. بنابراین، درهمشکستن آن چیزی بیش از قطع کردن سازوبرگهای عیانِ حکمرانی طبقاتی را میطلبد. موضوع فقط محتوای طبقاتی قدرت دولتی نیست بلکه بیگانگیِ ذاتیِ موجود در همین شکل دولت است.
🔸 اقداماتی که لنین، در راستای دموکراسی سیاسیِ تماموکمال، بر آنها متمرکز میشود، بیشک بخش مهمی از این رویکرد است، اما نه بهتنهایی و فینفسه (بهعلاوه باید بیفزاییم، و نه در صورتی که صرفاً با سلبمالکیت از سرمایهداران تکمیل بشود و پیگیری برنامهی ساختن سوسیالیسم سپس به استفاده از شکلهای دولتسالارانهی اقتصادی و دیگر انواع نظارتها ختم میشود، چنانکه در مورد بلشویکها شاهدیم). آنچه لنین نادیده میگیرد و مارکس ــ بیشازهمه در پیشنویسهای جنگ داخلی ــ بهتفصیل به آن میپردازد، بافتار وسیعتر زیروزبرساختن اوضاعواحوال و عاملان است که خودْ چنین اقداماتی را به عناصر معنادارِ دگرگونی سوسیالیستی بدل میکند. ماركس ميدانست كه كمون مدافع كاهش يكبار براي هميشهي دامنه، قدرت و هزینهی هر نوع اقتدار جامعهگانی مركزي است. در اینجا انحلال ارتش دائمی از اهمیتی دوچندان برخوردار است. علاوهبر اینکه چنین کنشی ضدانقلاب را خلعسلاح میکند، آنچه برای مارکس به همین اندازه اهمیت دارد این است که این کار «با کنارگذاشتن یکبارهی این منبع مالیاتها و بدهیهای دولت، نخستین شرط اقتصادی برای همهی بهسازیهای اجتماعی» بهشمار میآمد.»... این رویکرد تفاوت فاحشی با مدل «سانترالیسم دموکراتیک» دارد، مدلی که لنین تا حدی سفسطهگرایانه از متن نهاییِ جنگ داخلی اقتباس میکند. از پیشنویسهای جنگ داخلی کاملاً پیداست که تمجید مارکس معطوف بود به شکلی از جامعه که تا حد زیادی تمرکززدوده است و با خودفرمانی کمونهای محلی در همهی کارکردها جز معدودی که بهواقع «خواستهای عام و همگانیِ کشور ایجاب میکند» همراه است.
🔸 ما ويژگي بااهمیتتر تبيين ماركس را تا پايان به حال خود رها كردهايم. وسیلهای كه از طريق آن اين انقلاب امكانپذير شد، حملهاي مداوم به تقسيم كاري بود كه وزارتخانهها و حكومت را بدل میکند به «اموری پررمزوراز، به كاركردهاي استعلاييای که تنها میتوان آنها را به كاست آموزشديدهاي سپرد. نخست آنكه، اين موضوع بسيار مهم است كه ماركس اين تقسيم كارِ رازورز را بيهيچ ابهامي يك «خيال باطل» ناميد و دوم تأكيد كرد كه این خیال باطل را نه در جامعهی کمونیستیِ آتی، بلکه همین اکنون میتوان و باید بهشکلی مادی به چالش کشید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1vM
#درک_سایر #سهراب_نیکزاد
#ماتریالیسم_تاریخی #انقلاب #دولت #سوسیالیسم #سرمایهداری #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بافتار و اهمیت نوشتههای متأخرِ مارکس
نوشتهی: دِرِک سایر
ترجمهی: سهراب نیکزاد
14 ژوئن 2020
🔸 همزمان با سررسیدن یکصدمین سالگرد مرگ مارکس در دههی حاضر {دههی 1980} ، سوسیالیستها دلمشغول ارزیابیِ مجدد میراث سیاسی او و ارتباط آن با زمانهی ما و مبارزات آن هستند. هدف این مقاله ادای سهمی به این بحث است. آنچه انگیزهی اصلیِ نگاشتنِ این مقاله شد، دو مقالهی تأثیرگذار هاروکی وادا و تئودور شانین بود که چندین سال قبل در رابطه با اهمیت پژوهشها و نوشتههای دههی پایانی زندگی مارکس، مشخصاً دربارهی روسیه، در صفحات نشریهی هیستوری ورکشاپ منتشر شده بود. وادا و شانین چنین استدلال میکنند که شاهد چرخشهای مهمی در «مارکس متأخر» هستیم. مارکسیسمی که بعدها سربرآورد عمدتاً یا این چرخشها را نادیده گرفت یا آنها را منکوب کرد و این در حالیست که این چرخشها با مبارزات سوسیالیستی در سدهی بیستم عمیقاً پیوند دارند. مقالهی حاضر بسطدهندهی خط کلی استدلال طرحشده در آن دو مقاله است. ما نشان میدهیم نمونههای مشابهی از چرخشهایی که وادا و شانین در رابطه با مورد روسیه در مارکس مشخص میکنند، در سایر متونِ دهههای 1870 و 1880 او، بهویژه در پیشنویسها و متنهای مربوط به جنگ داخلی در فرانسه، وجود دارد که به همان اندازه بااهمیت هستند. خلاصه اینکه درواقع نکتهای منحصربهفرد، بدیع و شاخص در «مارکس متأخر» وجود دارد که ما را به بازاندیشی دربارهی کلیت میراث سیاسی او وا میدارد.
🔸 از نگاه مارکس آنچه لازم است، فقط رهايي سياسي نيست بلكه رهايي از سياست است، سیاستی كه بهعنوان تخصصیشدن دغدغههای عام اجتماعی و بدلشدن آنها به مجموعهای از فعالیتها، موقعیتها و نهادها ــ فارغ از اینکه چقدر دموکراتیک باشند ــ درك ميشود. دولتها مناسباتی را تنظیم و مفروض میدارند که در بطن آنها افراد نمیتوانند شرایط زیست واقعیِ خود در «جامعهی مدنی» را بهطور جمعی کنترل کنند. دولت «اجتماعی موهوم» است که جایی وجود دارد که اجتماع واقعی وجود ندارد. بنابراین، درهمشکستن آن چیزی بیش از قطع کردن سازوبرگهای عیانِ حکمرانی طبقاتی را میطلبد. موضوع فقط محتوای طبقاتی قدرت دولتی نیست بلکه بیگانگیِ ذاتیِ موجود در همین شکل دولت است.
🔸 اقداماتی که لنین، در راستای دموکراسی سیاسیِ تماموکمال، بر آنها متمرکز میشود، بیشک بخش مهمی از این رویکرد است، اما نه بهتنهایی و فینفسه (بهعلاوه باید بیفزاییم، و نه در صورتی که صرفاً با سلبمالکیت از سرمایهداران تکمیل بشود و پیگیری برنامهی ساختن سوسیالیسم سپس به استفاده از شکلهای دولتسالارانهی اقتصادی و دیگر انواع نظارتها ختم میشود، چنانکه در مورد بلشویکها شاهدیم). آنچه لنین نادیده میگیرد و مارکس ــ بیشازهمه در پیشنویسهای جنگ داخلی ــ بهتفصیل به آن میپردازد، بافتار وسیعتر زیروزبرساختن اوضاعواحوال و عاملان است که خودْ چنین اقداماتی را به عناصر معنادارِ دگرگونی سوسیالیستی بدل میکند. ماركس ميدانست كه كمون مدافع كاهش يكبار براي هميشهي دامنه، قدرت و هزینهی هر نوع اقتدار جامعهگانی مركزي است. در اینجا انحلال ارتش دائمی از اهمیتی دوچندان برخوردار است. علاوهبر اینکه چنین کنشی ضدانقلاب را خلعسلاح میکند، آنچه برای مارکس به همین اندازه اهمیت دارد این است که این کار «با کنارگذاشتن یکبارهی این منبع مالیاتها و بدهیهای دولت، نخستین شرط اقتصادی برای همهی بهسازیهای اجتماعی» بهشمار میآمد.»... این رویکرد تفاوت فاحشی با مدل «سانترالیسم دموکراتیک» دارد، مدلی که لنین تا حدی سفسطهگرایانه از متن نهاییِ جنگ داخلی اقتباس میکند. از پیشنویسهای جنگ داخلی کاملاً پیداست که تمجید مارکس معطوف بود به شکلی از جامعه که تا حد زیادی تمرکززدوده است و با خودفرمانی کمونهای محلی در همهی کارکردها جز معدودی که بهواقع «خواستهای عام و همگانیِ کشور ایجاب میکند» همراه است.
🔸 ما ويژگي بااهمیتتر تبيين ماركس را تا پايان به حال خود رها كردهايم. وسیلهای كه از طريق آن اين انقلاب امكانپذير شد، حملهاي مداوم به تقسيم كاري بود كه وزارتخانهها و حكومت را بدل میکند به «اموری پررمزوراز، به كاركردهاي استعلاييای که تنها میتوان آنها را به كاست آموزشديدهاي سپرد. نخست آنكه، اين موضوع بسيار مهم است كه ماركس اين تقسيم كارِ رازورز را بيهيچ ابهامي يك «خيال باطل» ناميد و دوم تأكيد كرد كه این خیال باطل را نه در جامعهی کمونیستیِ آتی، بلکه همین اکنون میتوان و باید بهشکلی مادی به چالش کشید...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1vM
#درک_سایر #سهراب_نیکزاد
#ماتریالیسم_تاریخی #انقلاب #دولت #سوسیالیسم #سرمایهداری #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انقلاب علیه دولت
بافتار و اهمیت نوشتههای متأخرِ مارکس نوشتهی: دِرِک سایر ترجمهی: سهراب نیکزاد برخلاف نظر شانین، ضدیت مارکس با هر شکلی از غایتباوری بیپرده و دیرپا بوده است. این ضدیتِ مارکسْ مضمونی پرتکرار در ای…
▫️ نظام شورایی در آلمان
نوشتهی: ریچارد مولر
ترجمهی: سیاوش محمودی
4 ژوئیه 2020
توضیح مترجم: ریچارد مولر یکی از اعضای «معتمدین انقلابی» برلین بود که در سازماندهی فعالیتهای اعتصابی سالهای 1916 و 1918در آلمان شرکت داشت. در روزهای انقلابی نوامبر، مولر بهعنوان رئیس شوراهای کارگران و سربازان در برلین انتخاب شد. او پس از شکست انقلاب به حزب کمونیست تازهپای آلمان پیوست. در جریان استالینیزاسیون حزب، مولر از زندگی سیاسی کنارهگیری میکند. پس از آن دیگر ردی از او در دست نیست.
🔸 امروز میشنویم که میگویند آنچه در روسیه از درون مناسبات رشد کند، در کشورهای اروپای غربی با جنبش توسعهیافتهی اتحادیهای محلی از اعراب ندارد. اما ما همان علل و پدیدهها را در این کشورها نیز مشاهده میکنیم. حتی در انگلستان، در کشوری با قدیمیترین اتحادیههای کارگری بههم پیوسته، امروزه در بسیاری از موارد مبارزات اقتصادی بهکمک نمایندگانی که در نقطه مقابل اتحادیه کارگری قدیمی قرار دارند، به پیش برده میشود. در اینجا نیز کارگران ارگانهای جدید مبارزاتی خود را که با شرایط انقلابی مطابقت دارد، ایجاد میکنند. حتی در انگلستان ایده شورا بهعنوان بیان نویی از مبارزات طبقاتی پرولتری سر بر آورده است. اتحادیههای قدیمی خود را سازمانهای مبارزه طبقاتی پرولتری معرفی میکنند.
🔸 بدون تردید نیز چنین است، اما آنها ملزومات مبارزات طبقاتی انقلابیای را که اکنون در تمام کشورهای سرمایهداری با قدرتی کمتر یا بیشتر در حال تأثیرگذاریاند، برآورده نمیکند. در کشورهای اروپای غربی، این سازمانهای مبارز انقلابی جدید نه تنها علیه خواست جامعه بورژوایی بلکه علیه خواست رهبران سازمانهای مبارزاتی موجود پرولتاریا شکل میگیرند. پدیدهای که بعداً در مورد آن صحبت خواهم کرد.
🔸 آنچه را که در روسیه و انگلیس شکل گرفت، در آلمان نیز مشاهده میکنیم. اگرچه علل این پدیدهها یکسان است، اما تأثیرات بیرونی آن از اشکال متفاوتی برخوردار است. هنگامیکه در نوامبر سال 1918 در آلمان سازمانهای مبارز پرولتری جدید در شوراهای کارگری شکل گرفت، از آن بهعنوان تقلید از «روشهای بلشویستی» یاد میشد. با اینحال، این سازمانهای رزمنده جدید بهعنوان پیامد حوادث نوامبر شکل نگرفتند، بلکه در دوران جنگ، زمانیکه سقوط نوامبر هنوز قریبالوقوع نبود، ایجاد شده بودند. آنها حاصل تأثیرات اقتصادی جنگ، سرکوب هرگونه جنبش آزاد طبقه کارگر تحت لوای شرایط محاصره، شکست کامل اتحادیهها و همچنین احزاب سیاسی بودند. عملکرد اتحادیههای کارگری به بهانه شرایط محاصره مهار شد و به علاوه بوروکراسی اتحادیه بهخدمت سیاست جنگی درآمد. حزب سیاسی کارگری دچار انشعاب شد. در حالیکه بخشی از آن با صراحت کامل خود را در خدمت سیاست جنگی رژیم قرار داده بود، بخش دیگر برای مقاومت در برابر آن بسیار ضعیف بود. آن بخش از طبقه کارگر که به بلوغ سیاسی و انقلابی دست یافته بود، بهدنبال اشکال جدیدی از مبارزات پرولتری انقلابی، بهدنبال یافتن سازمان رزمنده نوینی بود. این تلاشها ابتدا در کارخانجات بزرگ شکل گرفت و اشکال مستحکمتری هم پیدا کرد. هنگامیکه ناگهان در ژوئیه سال 1916 ، 55،000 کارگر در برلین نه برای بهبود اوضاع اقتصادی، بلکه به دلایل سیاسی، وارد اعتصاب شدند، جامعه بورژوایی، بلکه فراتر از آن، رهبران سوسیال دموکراسی و اتحادیهها نیزنتوانستند این واقعیت بیسابقه را درک کنند. این واقعیت، تمام تجارب بهدست آمده جنبش کارگری را بهسادگی وارونه کرد. دلایلش را در کجا باید جستجو کرد؟ چه کسی این اعتصاب را آماده و رهبری کرد؟ ...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1yN
#ریچارد_مولر #سیاوش_محمودی
#انقلاب_آلمان #جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: ریچارد مولر
ترجمهی: سیاوش محمودی
4 ژوئیه 2020
توضیح مترجم: ریچارد مولر یکی از اعضای «معتمدین انقلابی» برلین بود که در سازماندهی فعالیتهای اعتصابی سالهای 1916 و 1918در آلمان شرکت داشت. در روزهای انقلابی نوامبر، مولر بهعنوان رئیس شوراهای کارگران و سربازان در برلین انتخاب شد. او پس از شکست انقلاب به حزب کمونیست تازهپای آلمان پیوست. در جریان استالینیزاسیون حزب، مولر از زندگی سیاسی کنارهگیری میکند. پس از آن دیگر ردی از او در دست نیست.
🔸 امروز میشنویم که میگویند آنچه در روسیه از درون مناسبات رشد کند، در کشورهای اروپای غربی با جنبش توسعهیافتهی اتحادیهای محلی از اعراب ندارد. اما ما همان علل و پدیدهها را در این کشورها نیز مشاهده میکنیم. حتی در انگلستان، در کشوری با قدیمیترین اتحادیههای کارگری بههم پیوسته، امروزه در بسیاری از موارد مبارزات اقتصادی بهکمک نمایندگانی که در نقطه مقابل اتحادیه کارگری قدیمی قرار دارند، به پیش برده میشود. در اینجا نیز کارگران ارگانهای جدید مبارزاتی خود را که با شرایط انقلابی مطابقت دارد، ایجاد میکنند. حتی در انگلستان ایده شورا بهعنوان بیان نویی از مبارزات طبقاتی پرولتری سر بر آورده است. اتحادیههای قدیمی خود را سازمانهای مبارزه طبقاتی پرولتری معرفی میکنند.
🔸 بدون تردید نیز چنین است، اما آنها ملزومات مبارزات طبقاتی انقلابیای را که اکنون در تمام کشورهای سرمایهداری با قدرتی کمتر یا بیشتر در حال تأثیرگذاریاند، برآورده نمیکند. در کشورهای اروپای غربی، این سازمانهای مبارز انقلابی جدید نه تنها علیه خواست جامعه بورژوایی بلکه علیه خواست رهبران سازمانهای مبارزاتی موجود پرولتاریا شکل میگیرند. پدیدهای که بعداً در مورد آن صحبت خواهم کرد.
🔸 آنچه را که در روسیه و انگلیس شکل گرفت، در آلمان نیز مشاهده میکنیم. اگرچه علل این پدیدهها یکسان است، اما تأثیرات بیرونی آن از اشکال متفاوتی برخوردار است. هنگامیکه در نوامبر سال 1918 در آلمان سازمانهای مبارز پرولتری جدید در شوراهای کارگری شکل گرفت، از آن بهعنوان تقلید از «روشهای بلشویستی» یاد میشد. با اینحال، این سازمانهای رزمنده جدید بهعنوان پیامد حوادث نوامبر شکل نگرفتند، بلکه در دوران جنگ، زمانیکه سقوط نوامبر هنوز قریبالوقوع نبود، ایجاد شده بودند. آنها حاصل تأثیرات اقتصادی جنگ، سرکوب هرگونه جنبش آزاد طبقه کارگر تحت لوای شرایط محاصره، شکست کامل اتحادیهها و همچنین احزاب سیاسی بودند. عملکرد اتحادیههای کارگری به بهانه شرایط محاصره مهار شد و به علاوه بوروکراسی اتحادیه بهخدمت سیاست جنگی درآمد. حزب سیاسی کارگری دچار انشعاب شد. در حالیکه بخشی از آن با صراحت کامل خود را در خدمت سیاست جنگی رژیم قرار داده بود، بخش دیگر برای مقاومت در برابر آن بسیار ضعیف بود. آن بخش از طبقه کارگر که به بلوغ سیاسی و انقلابی دست یافته بود، بهدنبال اشکال جدیدی از مبارزات پرولتری انقلابی، بهدنبال یافتن سازمان رزمنده نوینی بود. این تلاشها ابتدا در کارخانجات بزرگ شکل گرفت و اشکال مستحکمتری هم پیدا کرد. هنگامیکه ناگهان در ژوئیه سال 1916 ، 55،000 کارگر در برلین نه برای بهبود اوضاع اقتصادی، بلکه به دلایل سیاسی، وارد اعتصاب شدند، جامعه بورژوایی، بلکه فراتر از آن، رهبران سوسیال دموکراسی و اتحادیهها نیزنتوانستند این واقعیت بیسابقه را درک کنند. این واقعیت، تمام تجارب بهدست آمده جنبش کارگری را بهسادگی وارونه کرد. دلایلش را در کجا باید جستجو کرد؟ چه کسی این اعتصاب را آماده و رهبری کرد؟ ...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1yN
#ریچارد_مولر #سیاوش_محمودی
#انقلاب_آلمان #جنبش_کارگری #خودگردانی_کارگری #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نظام شورایی در آلمان
نوشتهی: ریچارد مولر ترجمهی: سیاوش محمودی سازماندهی تولیدِ برنامهریزیشده نیاز به تشکیل یک سازمان اقتصادی شورایی دارد. از طریق آن باید خودگردانی تمام مشاغل، بخشهای صنعتی- تجاری، تجارت و حمل و نق…
▫️ مرحلهی نخست: انقلاب دموکراتیک
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با با حزب کمونیست ترکیه مارکسیست ـ لنینیست
(TKP/ML)
یحیی مرادی
19 ژوئیه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش پنجم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال سوریه فعالیت میکند. بنیانگذار این حزب، ابراهیم کایپاککایا است، روشنفکر و سازماندهی که از او در مقام یکی از ستونهای نظری و پراتیک جنبش کمونیستیِ معاصر ترکیه یاد میشود. زمانیکه کایپاککایا در دانشگاه استانبول تحصیل میکرد، به عضویت حزب انقلابیِ کارگران و دهقانان ترکیه (یا TİİKP) درآمد. پس از مدتی به همراه چندتن از همفکرانش از این حزب انشعاب کرد و در سال 1972 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست را پایهگذاری کرد. کایپاککایا بازوی نظامیِ این حزب را با نام ارتش رهاییبخش کارگران و دهقانان ترکیه (یا تیکو TİKKO) تأسیس کرد و در مناطقی از ترکیه مبارزهی مسلحانهی این حزب با رهبری او آغاز شد.
🔹 کایپاککایا در شرایطی جان باخت که کودتای نخستِ ترکیه در آغاز دههی 1970 میلادی با مشتی آهنین راه خود را برای سرکوب جنبشِ کارگریِ ترکیه (به طور عام) و سرکوب جنبشِ چپ ترکیه (به طور خاص) گشوده بود. کادر رهبری حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست پس از دستگیری و جان باختن کایپاککایا و رفقایش عملاً از میان رفت و در نتیجه این حزب برای چند سال فعالیتی نداشت. بازماندگان این جنبش، بازسازماندهیِ حزبِ یادشده را در دستور کار خود قرار دادند. نخستین کنگرهی حزبی آن در 1978 برگزار شد. حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در خلال تاریخ 48 سالهی فعالیت خود دستکم شش بار با انشعاب روبرو شده است. آخرین انشعاب آنها در 2017 اتفاق افتاد. عمدهی کانونهای گریلایی تیکو در رشتهکوههای درسیم قرار دارد. منطقهی درسیم عموماً منطقهی نفوذ این حزب شناخته میشود.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در کشورهای اروپایی، خصوصا در آلمان که میزبانِ شمار چشمگیری از اتباع ترکیه است، در لوای کنفدراسیون کارگران ترکیه در اروپا فعالیت میکند و از این طریق کارگران مهاجر ترک در اروپا را سازماندهی میکند. این حزب یکی از مدافعان حقوقِ اقلیتهای جنسی در ترکیه است و به حمایت از حقوقِ دگرباشانِ جنسی شهره است، پدیدهای که در میان احزاب چپِ ترکیه مرسوم نیست.
حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست با محاصرهی کوبانی و نبرد برای آزادسازی آن، به مداخله در جنبش روژاوا علاقهمند شد و تعدادی از نیروهای آن به جبههی جنگ پیوستند. برخلاف سایر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه فعالند، تعداد نیروهای این حزب در این منطقه پرشمار نیست. این موضوع احتمالا به مخالفت برخی از اعضای کمیتهی مرکزی حزب با حضور در روژاوا بازمیگردد. مخالفتی که نهایتا به انشعاب منتهی شد.
🔹 مصاحبهی پیشِرو با جَمیل، یکی از فرماندهان حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست صورت گرفته است. دو نکته را دربارهی این مصاحبه باید در نظر داشت. این مصاحبه زمانی انجام شد که دو حادثهی مهم رخ داده بود: جان باختن نوبار اوزانیان از فرماندهان ارشد تیکو و از اعضای کمیتهی مرکزیِ حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در جریان عملیاتی در روژاوا و دیگری انشعاب در این حزب و دخالت حزب کمونیستِ مارکسیست لنینیسیت (MLKP) در آن. خواه ناخواه، این دو حادثه در پاسخهای مصاحبهشونده تأثیر گذاشته است. (ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Bc
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#حزب #انقلاب_دموکراتیک #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با با حزب کمونیست ترکیه مارکسیست ـ لنینیست
(TKP/ML)
یحیی مرادی
19 ژوئیه 2020
📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارشهایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارشها، گفتوگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریهپردازان برخی گروههای سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایشهای مارکسیستی بهشمار میآورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش پنجم این گفتوگوها را در ادامه میخوانید. بدیهیست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاههای این گروههاست و بههیچ روی بهمعنای ارزیابی یا تایید آنها از سوی «نقد» نیست.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال سوریه فعالیت میکند. بنیانگذار این حزب، ابراهیم کایپاککایا است، روشنفکر و سازماندهی که از او در مقام یکی از ستونهای نظری و پراتیک جنبش کمونیستیِ معاصر ترکیه یاد میشود. زمانیکه کایپاککایا در دانشگاه استانبول تحصیل میکرد، به عضویت حزب انقلابیِ کارگران و دهقانان ترکیه (یا TİİKP) درآمد. پس از مدتی به همراه چندتن از همفکرانش از این حزب انشعاب کرد و در سال 1972 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست را پایهگذاری کرد. کایپاککایا بازوی نظامیِ این حزب را با نام ارتش رهاییبخش کارگران و دهقانان ترکیه (یا تیکو TİKKO) تأسیس کرد و در مناطقی از ترکیه مبارزهی مسلحانهی این حزب با رهبری او آغاز شد.
🔹 کایپاککایا در شرایطی جان باخت که کودتای نخستِ ترکیه در آغاز دههی 1970 میلادی با مشتی آهنین راه خود را برای سرکوب جنبشِ کارگریِ ترکیه (به طور عام) و سرکوب جنبشِ چپ ترکیه (به طور خاص) گشوده بود. کادر رهبری حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست پس از دستگیری و جان باختن کایپاککایا و رفقایش عملاً از میان رفت و در نتیجه این حزب برای چند سال فعالیتی نداشت. بازماندگان این جنبش، بازسازماندهیِ حزبِ یادشده را در دستور کار خود قرار دادند. نخستین کنگرهی حزبی آن در 1978 برگزار شد. حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در خلال تاریخ 48 سالهی فعالیت خود دستکم شش بار با انشعاب روبرو شده است. آخرین انشعاب آنها در 2017 اتفاق افتاد. عمدهی کانونهای گریلایی تیکو در رشتهکوههای درسیم قرار دارد. منطقهی درسیم عموماً منطقهی نفوذ این حزب شناخته میشود.
🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در کشورهای اروپایی، خصوصا در آلمان که میزبانِ شمار چشمگیری از اتباع ترکیه است، در لوای کنفدراسیون کارگران ترکیه در اروپا فعالیت میکند و از این طریق کارگران مهاجر ترک در اروپا را سازماندهی میکند. این حزب یکی از مدافعان حقوقِ اقلیتهای جنسی در ترکیه است و به حمایت از حقوقِ دگرباشانِ جنسی شهره است، پدیدهای که در میان احزاب چپِ ترکیه مرسوم نیست.
حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست با محاصرهی کوبانی و نبرد برای آزادسازی آن، به مداخله در جنبش روژاوا علاقهمند شد و تعدادی از نیروهای آن به جبههی جنگ پیوستند. برخلاف سایر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه فعالند، تعداد نیروهای این حزب در این منطقه پرشمار نیست. این موضوع احتمالا به مخالفت برخی از اعضای کمیتهی مرکزی حزب با حضور در روژاوا بازمیگردد. مخالفتی که نهایتا به انشعاب منتهی شد.
🔹 مصاحبهی پیشِرو با جَمیل، یکی از فرماندهان حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست صورت گرفته است. دو نکته را دربارهی این مصاحبه باید در نظر داشت. این مصاحبه زمانی انجام شد که دو حادثهی مهم رخ داده بود: جان باختن نوبار اوزانیان از فرماندهان ارشد تیکو و از اعضای کمیتهی مرکزیِ حزب کمونیست ترکیه/مارکسیستـ لنینیست در جریان عملیاتی در روژاوا و دیگری انشعاب در این حزب و دخالت حزب کمونیستِ مارکسیست لنینیسیت (MLKP) در آن. خواه ناخواه، این دو حادثه در پاسخهای مصاحبهشونده تأثیر گذاشته است. (ی.م.)
🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Bc
#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#حزب #انقلاب_دموکراتیک #بوروکراسی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مرحلهی نخست: انقلاب دموکراتیک
جبههیِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با TKP/ML نوشتهی: یحیی مرادی حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال …
▫️ در ستایش مارکس
نوشتهی: تری ایگلتون
ترجمهی: تارا بهروزیان
15 اکتبر 2020
🔸 شاید گمان رود که ستایش مارکس همانقدر نادرست است که از قاتل بوستون تعریف کنیم. مگر عقایدِ مارکس مسئولِ استبداد، کشتار جمعی، اردوگاههای کار اجباری، فجایع اقتصادی و از دست رفتن آزادی میلیونها زن و مرد نبوده است؟ مگر یکی از پیروان مخلص مارکس، دهقان پارانوییدی گرجستانی به نام استالین نبود، یا دیکتاتور بیرحم چین که دستانش به خون 30 میلیون نفر از مردمش آغشته است؟ حقیقت این است که مارکس را همانقدر میتوان مسئول سرکوب سهمگین جهان کمونیستی دانست که مسیح را مسئول دستگاه تفتیش عقاید. اولاً مارکس این عقیده را که سوسیالیسم میتواند در جوامع فقرزده، جوامعی با عقبماندگی مزمن مانند روسیه و چین پا بگیرد مضحک میدانست. از نظر او اگر چنین اتفاقی رخ دهد، نتیجه صرفاً چیزی خواهد بود که او آن را کمیابیِ تعمیمیافته میخواند، و منظورش از این اصطلاح این بود که اینک همگان نه فقط فقیر بلکه محروم خواهند بود. چنین چیزی به معنای بازسازی کسبوکار چرکین قدیمی است ــ یا اگر سلیقهی کمتری در ترجمهاش به خرج دهیم، همان کثافت سابق. مارکسیسم نظریهای است که نشان میدهد چگونه کشورهای ثروتمندِ سرمایهداری میتوانند از منابع بیکران خود برای دستیابی به عدالت و بهروزی مردمانشان استفاده کنند. مارکسیسم برنامهای نیست که از طریق آن کشورهای محروم از منابع مادی، فرهنگ مدنی شکوفا، میراثی دموکراتیک، فنآوری تکاملیافته، سنتهای لیبرالی روشنگری، و نیروی کار ماهر و آموزشدیده بتوانند خود را به عصر مدرن پرتاب کنند.
🔸 کل آثار مارکس به چند پرسش خلاصه میشود که مایهی شرمساری است: چرا با آنکه سرمایهداری غربی بیش از آنچه تاریخ بشر به خود دیده است منابع را انباشت کرده است، اما همچنان در غلبه بر فقر، گرسنگی، استثمار و نابرابری ناتوان است؟ سازوکارهایی که سبب میشوند فراوانی نعمت برای اقلیتی، سختی و تحقیر برای بسیاری به بار آورد کدامند؟ چرا به نظر میرسد ثروت خصوصی با بینوایی عمومی همراه است؟ آیا آنگونه که اصلاحطلبان خوشقلب لیبرال میگویند ما فقط هنوز موفق نشدهایم جهان را به طور کامل از لوث وجود بدبختی بشر پاک کنیم، و اگر زمان کافی در اختیار داشته باشیم موفق به انجام آن خواهیم شد؟ یا آنکه معقولتر آن است که بپذیریم چیزی در خود سرشت سرمایهداری وجود دارد که محرومیت و نابرابری را ایجاد میکند، درست همانگونه که چارلی شین شایعه تولید میکند؟
🔸 سوسیالیسم به تغییراتی معجزهوار در طبیعت بشر وابسته نیست. در اواخر سدههای میانه برخی از مدافعان فئودالیسم علیه ارزشهای سرمایهدارانه، موعظه میکردند که سرمایهداری هرگز کارساز نخواهد بود زیرا با طبیعت بشر در تضاد است. برخی از سرمایهداران نیز امروزه همین حرف را دربارهی سوسیالیسم میگویند. بیشک جایی در حوزهی آمازون، قبیلهای وجود دارد که معتقد است نظمی اجتماعی که در آن مردی مجاز به ازدواج با همسر برادر متوفیِ خود باشد، نمیتواند دوام داشته باشد. همهی ما گرایش داریم که شرایط خودمان را مطلق بپنداریم. سوسیالیسمْ برتریجویی، حسد، تعدی، انحصارگری، سلطه و رقابت را محو نمیکند. جهان همچنان شامل قلدریها، تقلبها، مفتخورها، مفتسوارها و روانپریشهای گاهوبیگاه خواهد بود. اما این برتریجویی، تعدی و رقابت دیگر شکل بانکدارانی را نخواهد داشت که از کاهش پاداشهایشان به 5 میلیون دلار ناقابل مینالند در حالیکه میلیونها نفر در جهان برای بقا بر سر 2 دلار در روز میجنگند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Nb
#تری_ایگلتون #تارا_بهروزیان
#جامعهی_بدیل #مارکس #سوسیالیسم #انقلاب
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: تری ایگلتون
ترجمهی: تارا بهروزیان
15 اکتبر 2020
🔸 شاید گمان رود که ستایش مارکس همانقدر نادرست است که از قاتل بوستون تعریف کنیم. مگر عقایدِ مارکس مسئولِ استبداد، کشتار جمعی، اردوگاههای کار اجباری، فجایع اقتصادی و از دست رفتن آزادی میلیونها زن و مرد نبوده است؟ مگر یکی از پیروان مخلص مارکس، دهقان پارانوییدی گرجستانی به نام استالین نبود، یا دیکتاتور بیرحم چین که دستانش به خون 30 میلیون نفر از مردمش آغشته است؟ حقیقت این است که مارکس را همانقدر میتوان مسئول سرکوب سهمگین جهان کمونیستی دانست که مسیح را مسئول دستگاه تفتیش عقاید. اولاً مارکس این عقیده را که سوسیالیسم میتواند در جوامع فقرزده، جوامعی با عقبماندگی مزمن مانند روسیه و چین پا بگیرد مضحک میدانست. از نظر او اگر چنین اتفاقی رخ دهد، نتیجه صرفاً چیزی خواهد بود که او آن را کمیابیِ تعمیمیافته میخواند، و منظورش از این اصطلاح این بود که اینک همگان نه فقط فقیر بلکه محروم خواهند بود. چنین چیزی به معنای بازسازی کسبوکار چرکین قدیمی است ــ یا اگر سلیقهی کمتری در ترجمهاش به خرج دهیم، همان کثافت سابق. مارکسیسم نظریهای است که نشان میدهد چگونه کشورهای ثروتمندِ سرمایهداری میتوانند از منابع بیکران خود برای دستیابی به عدالت و بهروزی مردمانشان استفاده کنند. مارکسیسم برنامهای نیست که از طریق آن کشورهای محروم از منابع مادی، فرهنگ مدنی شکوفا، میراثی دموکراتیک، فنآوری تکاملیافته، سنتهای لیبرالی روشنگری، و نیروی کار ماهر و آموزشدیده بتوانند خود را به عصر مدرن پرتاب کنند.
🔸 کل آثار مارکس به چند پرسش خلاصه میشود که مایهی شرمساری است: چرا با آنکه سرمایهداری غربی بیش از آنچه تاریخ بشر به خود دیده است منابع را انباشت کرده است، اما همچنان در غلبه بر فقر، گرسنگی، استثمار و نابرابری ناتوان است؟ سازوکارهایی که سبب میشوند فراوانی نعمت برای اقلیتی، سختی و تحقیر برای بسیاری به بار آورد کدامند؟ چرا به نظر میرسد ثروت خصوصی با بینوایی عمومی همراه است؟ آیا آنگونه که اصلاحطلبان خوشقلب لیبرال میگویند ما فقط هنوز موفق نشدهایم جهان را به طور کامل از لوث وجود بدبختی بشر پاک کنیم، و اگر زمان کافی در اختیار داشته باشیم موفق به انجام آن خواهیم شد؟ یا آنکه معقولتر آن است که بپذیریم چیزی در خود سرشت سرمایهداری وجود دارد که محرومیت و نابرابری را ایجاد میکند، درست همانگونه که چارلی شین شایعه تولید میکند؟
🔸 سوسیالیسم به تغییراتی معجزهوار در طبیعت بشر وابسته نیست. در اواخر سدههای میانه برخی از مدافعان فئودالیسم علیه ارزشهای سرمایهدارانه، موعظه میکردند که سرمایهداری هرگز کارساز نخواهد بود زیرا با طبیعت بشر در تضاد است. برخی از سرمایهداران نیز امروزه همین حرف را دربارهی سوسیالیسم میگویند. بیشک جایی در حوزهی آمازون، قبیلهای وجود دارد که معتقد است نظمی اجتماعی که در آن مردی مجاز به ازدواج با همسر برادر متوفیِ خود باشد، نمیتواند دوام داشته باشد. همهی ما گرایش داریم که شرایط خودمان را مطلق بپنداریم. سوسیالیسمْ برتریجویی، حسد، تعدی، انحصارگری، سلطه و رقابت را محو نمیکند. جهان همچنان شامل قلدریها، تقلبها، مفتخورها، مفتسوارها و روانپریشهای گاهوبیگاه خواهد بود. اما این برتریجویی، تعدی و رقابت دیگر شکل بانکدارانی را نخواهد داشت که از کاهش پاداشهایشان به 5 میلیون دلار ناقابل مینالند در حالیکه میلیونها نفر در جهان برای بقا بر سر 2 دلار در روز میجنگند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Nb
#تری_ایگلتون #تارا_بهروزیان
#جامعهی_بدیل #مارکس #سوسیالیسم #انقلاب
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در ستایش مارکس
نوشتهی: تری ایگلتون ترجمهی: تارا بهروزیان شکی نیست که ممکن است تغییرات رادیکال وضع را بهتر نکند. شاید تنها سوسیالیسمی که ما شاهدش خواهیم بود سوسیالیسمی باشد که مشتی انسان جان به در برده از هولوک…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ چاوز و دولت کمونی
نوشتهی: جان بلامی فاستر
ترجمهی: م. رضا ملکشا
15 فوریه 2021
🔸 هوگو چاوز، در تاریخ 20 اکتبر 2012، کمتر از 2 هفته پس از انتخاب مجدد به عنوان رییسجمهور ونزوئلا برای چهارمین دوره و تنها یک ماه پیش از مرگش، سخنرانی مهم خود را با عنوان «تغییر در زمامداری» در نشست وزرای خود در دور جدید انقلابی ایراد کرد. تأکید چاوز بر لزوم تغییرات در رأس قدرت برای انجام جهشی رو به جلو در ایجاد آنچه «دولت کمونی» نامیده میشود، حتی برخی از قدرتمندترین حامیانش را شگفتزده کرد. بنا بود انتقال قدرت به مردمی شتاب گیرد که شروع به تشکیل شوراهای کمونی کرده بودند (گروهایی متشکل از خانوادههای حاضر در پروژههای خودگردانی در مناطق شهری متراکم، 200 تا 400 خانوار؛ در مناطق روستایی، 50 تا 100 خانوار). چاوز اصرار داشت که هدف اصلی در دور جدید انقلابی تسریع در امر ثبت کمونها است، کمونهایی که ساختار کلیدی دولت کمونی بهشمار میآیند. ساکنین نواحی جغرافیایی کوچکتر از شهر در کمونها در شمار شوراهای کمونی با هدف ایجاد خودگردانی از طریق یک مجلس کمونی که براساس اصول مشارکتی شکل گرفته است متحد میشوند. کمونها در واقع ساختارهای سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی هستند که در حوزههایی مانند تولید خوراک، امنیت مواد غذایی، مسکن، ارتباطات، فرهنگ، مراودات کمونی، بانکداری کمونی و نظامهای قضایی دخالت دارند. تمامی این موارد به صورت قانونی و با تصویب قوانین ارگانیک قدرت مردمی در سال 2010 اجرایی شدند که شامل قانون سازمانی کمونها و قانون سازمانی نظام اقتصاد کمونی است.
🔸 تجزیه و تحلیل چاوز به وضوح در مفهوم «بازتولید متابولیک اجتماعی» مزاروش ریشه دارد. نظام سرمایه، در این دیدگاه، نظامی است سراسری از بازتولید، نوعی متابولیسم نظاممند، هر چند در شکلی که انسانها را از خود، یکدیگر، جامعه و طبیعت بیرونیشان بیگانه میکند. بنابراین، ایجاد یک اقتصاد سیاسی سوسیالیستی واقعی نیازمند نهادسازی یک دولت کمونی بدیل است که به عنوان پایهی تولید و مبادله اجتماعی عمل کند. دولتی که از متابولیسمی ارگانیک برخوردار خواهد بود که به اندازه خود سرمایهداری حیاتی است (و در واقع حیاتیتر چون بیگانه نشده) و خود را بر اساس قدرت دموکراسی پیشگام پایهگذاری کند.
🔸 پل سوئیزی اظهار داشت: «گذار از یک نظام اجتماعی به نظامی دیگر سختترین و عمیقترین مشکلات ماتریالیسم تاریخی را شامل میشود.» چنین گذارهای تاریخی انقلابی به هیچوجه یکسان نیستند، بلکه در طول دورههای طولانی، با انواع حرکتهای رو به جلو و رو به عقب، و در شرایط و فرهنگهای منحصربهفردی اتفاق میافتند. با این وجود، میتوان نتیجهگیری کلی انجام داد. سوئیزی تأکید کرد که بزرگترین مشکل با این واقعیت نمایان میشود «که گذار به سوسیالیسم نمیتواند در ذات خود همان مسیر گذار از فئودالیسم به سرمایهداری را پیش بگیرد.» جامعه بورژوایی به عنوان نوعی ساختار سلولی بدیل درون جامعه فئودالی مطرح شد و تهدید یا خصومتی آنی نسبت به جامعه فئوالی نبود. «مجموعهای نوظهور از مناسبات اجتماعی» و همراه با آن نوع جدیدی از ماهیت، قانون و آداب و رسوم انسانی، به ویژه در مراکز شهری جامعه فئودالی ظاهر شد. به گفته سوییزی «مناسبات بورژوایی در چارچوب جامعهی فئودالی رشد کرد و ماهیت انسانی بورژوایی را در خلال یک دوره چندین قرنی شکل داد.» استفاده از همان روش در رابطه با گذار سرمایهداری به سوسیالیسم امکانپذیر نیست. در جامعه بورژوایی هیچ روزنهای وجود ندارد که از آن روابط سوسیالیستی بتواند به راحتی ظهور یابد؛ در عوض سرمایهداری یک نظام متابولیک اجتماعی خشن بازتولید است که برای گنجاندن همه چیز درون خود دائماً در حرکت است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-21e
#م_رضا_ملکشا #جان_بلامی_فاستر
#هوگو_چاوز #ونزوئلا #کمون #انقلاب_بولیواری
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ چاوز و دولت کمونی
نوشتهی: جان بلامی فاستر
ترجمهی: م. رضا ملکشا
15 فوریه 2021
🔸 هوگو چاوز، در تاریخ 20 اکتبر 2012، کمتر از 2 هفته پس از انتخاب مجدد به عنوان رییسجمهور ونزوئلا برای چهارمین دوره و تنها یک ماه پیش از مرگش، سخنرانی مهم خود را با عنوان «تغییر در زمامداری» در نشست وزرای خود در دور جدید انقلابی ایراد کرد. تأکید چاوز بر لزوم تغییرات در رأس قدرت برای انجام جهشی رو به جلو در ایجاد آنچه «دولت کمونی» نامیده میشود، حتی برخی از قدرتمندترین حامیانش را شگفتزده کرد. بنا بود انتقال قدرت به مردمی شتاب گیرد که شروع به تشکیل شوراهای کمونی کرده بودند (گروهایی متشکل از خانوادههای حاضر در پروژههای خودگردانی در مناطق شهری متراکم، 200 تا 400 خانوار؛ در مناطق روستایی، 50 تا 100 خانوار). چاوز اصرار داشت که هدف اصلی در دور جدید انقلابی تسریع در امر ثبت کمونها است، کمونهایی که ساختار کلیدی دولت کمونی بهشمار میآیند. ساکنین نواحی جغرافیایی کوچکتر از شهر در کمونها در شمار شوراهای کمونی با هدف ایجاد خودگردانی از طریق یک مجلس کمونی که براساس اصول مشارکتی شکل گرفته است متحد میشوند. کمونها در واقع ساختارهای سیاسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی هستند که در حوزههایی مانند تولید خوراک، امنیت مواد غذایی، مسکن، ارتباطات، فرهنگ، مراودات کمونی، بانکداری کمونی و نظامهای قضایی دخالت دارند. تمامی این موارد به صورت قانونی و با تصویب قوانین ارگانیک قدرت مردمی در سال 2010 اجرایی شدند که شامل قانون سازمانی کمونها و قانون سازمانی نظام اقتصاد کمونی است.
🔸 تجزیه و تحلیل چاوز به وضوح در مفهوم «بازتولید متابولیک اجتماعی» مزاروش ریشه دارد. نظام سرمایه، در این دیدگاه، نظامی است سراسری از بازتولید، نوعی متابولیسم نظاممند، هر چند در شکلی که انسانها را از خود، یکدیگر، جامعه و طبیعت بیرونیشان بیگانه میکند. بنابراین، ایجاد یک اقتصاد سیاسی سوسیالیستی واقعی نیازمند نهادسازی یک دولت کمونی بدیل است که به عنوان پایهی تولید و مبادله اجتماعی عمل کند. دولتی که از متابولیسمی ارگانیک برخوردار خواهد بود که به اندازه خود سرمایهداری حیاتی است (و در واقع حیاتیتر چون بیگانه نشده) و خود را بر اساس قدرت دموکراسی پیشگام پایهگذاری کند.
🔸 پل سوئیزی اظهار داشت: «گذار از یک نظام اجتماعی به نظامی دیگر سختترین و عمیقترین مشکلات ماتریالیسم تاریخی را شامل میشود.» چنین گذارهای تاریخی انقلابی به هیچوجه یکسان نیستند، بلکه در طول دورههای طولانی، با انواع حرکتهای رو به جلو و رو به عقب، و در شرایط و فرهنگهای منحصربهفردی اتفاق میافتند. با این وجود، میتوان نتیجهگیری کلی انجام داد. سوئیزی تأکید کرد که بزرگترین مشکل با این واقعیت نمایان میشود «که گذار به سوسیالیسم نمیتواند در ذات خود همان مسیر گذار از فئودالیسم به سرمایهداری را پیش بگیرد.» جامعه بورژوایی به عنوان نوعی ساختار سلولی بدیل درون جامعه فئودالی مطرح شد و تهدید یا خصومتی آنی نسبت به جامعه فئوالی نبود. «مجموعهای نوظهور از مناسبات اجتماعی» و همراه با آن نوع جدیدی از ماهیت، قانون و آداب و رسوم انسانی، به ویژه در مراکز شهری جامعه فئودالی ظاهر شد. به گفته سوییزی «مناسبات بورژوایی در چارچوب جامعهی فئودالی رشد کرد و ماهیت انسانی بورژوایی را در خلال یک دوره چندین قرنی شکل داد.» استفاده از همان روش در رابطه با گذار سرمایهداری به سوسیالیسم امکانپذیر نیست. در جامعه بورژوایی هیچ روزنهای وجود ندارد که از آن روابط سوسیالیستی بتواند به راحتی ظهور یابد؛ در عوض سرمایهداری یک نظام متابولیک اجتماعی خشن بازتولید است که برای گنجاندن همه چیز درون خود دائماً در حرکت است.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-21e
#م_رضا_ملکشا #جان_بلامی_فاستر
#هوگو_چاوز #ونزوئلا #کمون #انقلاب_بولیواری
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
چاوز و دولت کمونی
نوشتهی: جان بلامی فاستر ترجمهی: م. رضا ملکشا تجزیه و تحلیل چاوز به وضوح در مفهوم «بازتولید متابولیک اجتماعی» مزاروش ریشه دارد. نظام سرمایه، در این دیدگاه، نظامی است سراسری از بازتولید، نوعی متابو…
▫️ انقلاب علمی ـ تکنیکی
▫️ دیجیتالی شدن و سرمایهداری با تکنولوژی پیشرفته
نوشتهی: رالف کرمر
ترجمهی: نرگس نسیمی و مژده ارسی
17 مه 2021
📝 این مقاله ترجمه بخشی از کتاب «درک سرمایهداری، مقدمهای بر اقتصاد سیاسی کنونی» نوشته رالف کرمر است. او جامعهشناسی است که از سال 2002 بهعنوان دبیر اتحادیه در آلمان کار میکند و مدتهاست که اقتصاد سیاسی و نظریه سرمایهداری را مورد واکاوی قرار داده است. وی از مبتکران WASG و عضو کمیسیون برنامه «حزب چپ آلمان» است. رالف کرمر از اعضای «فراکسیون سوسیالیستهای چپ» درون این حزب است که توسط اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان (اداره امنیت آلمان) بهعنوان «چپ رادیکال» تحت نظر قراردارد. نیازی به ذکر مجدد نیست که آنالیز و بهویژه راهحلهایی که کرمر در این نوشته ارائه میدهد، الزاماً درست نیست، در عینحال، او با تیزبینی برخی از ویژگیهای سرمایهداری نوین یا سرمایهداری با تکنولوژی پیشرفته را آشکار کرده و مورد پژوهش قرار داده است.
🔸 برخلاف همه شیوههای تولیدی پیشین که عمدتاً بر مبنای عدم تغییر بنیانِ نیروی مولده [اساسِ قدرتِ تولیدی] بازتولید میشدند، سرمایهداری از ابتدا یک شیوه تولید انقلابی است که دائماً نیروهای مولده را گسترش داده و دگرگون میسازد. در این میان، علوم و کاربرد آنها در سیستمهای تکنیکی بهگونهای فزاینده به فاکتور کلیدی در گسترش نیروهای مولده بدل میشوند. این امر ناظر بر بهینهسازی بیشتر و مداوم ماشین آلات، منابع و سیستمهای جدید انرژی، مواد اولیه و شاخههای صنعتی نوین، سیستمهای حمل و نقل و ارتباطات است. توضیحات و دورهبندیهای مختلفی از این پیشرفت بهعنوان دومین، سپس سوم و چهارمین انقلاب صنعتی وجود دارد.
🔸 اتوماتیزه کردن سیستمهای ماشینی و فرآیندهای پردازش دادهها، بهواسطه توسعه تکنولوژی پردازش اطلاعات میکروالکترونیکی و فنآوریهای ارتباطی بسیار شتاب گرفته است. همچنین تاکنون «کار فکری» توانسته عقلانی و اتوماتیزه شود. کامپیوتری کردن تولید و استفاده از اطلاعات قابل انتقال و پردازش به واسطه تکنولوژی مبتنی بر دیجیتالیزه شدن در مرکز این تحولات قرار دارد. ولفگانگ فریتز هاوگ اصطلاح سرمایهداری با تکنولوژی پیشرفته را برای این منظور ابداع کرده است.
🔸 تولید ارزش شرکتهایی مانند آمازون یا زالاندو در اینترنت یا از طریق برنامهنویسی و بهرهبرداری از پلاتفرمهای آنلاین اتفاق نمیافتد، بلکه عمدتاً در این نهفته است که هزاران نفر با درآمد بسیار پائین این کالاها را بستهبندی کرده و حمل میکنند. ارزش بورس شرکتهای نوپای اینترنتی که بعضاً به شکل شدیداً سوداگرانه از بقیه پیشی گرفتهاند، به هیچوجه بیانگر تولید ارزش خلقشده در آنجا نیست. حتی مهمتر این است که اکثر محصولات معاملهشده اغلب در کارخانههای عادی در سراسر جهان تولید میشوند، که میلیونها نفر هنوز مانند قبل در آنها کار میکنند.
🔸 یک مشکل مرکزی، مسئله محصولات یا فرآوردههای اطلاعاتی در اقتصاد سرمایهداری است. این به معنی نرمافزار، موسیقی، ویدئو، پایگاه دادهها، کتابها، نقشههای ساخت، طراحی، اطلاعات ژنتیکی و غیره است. این مسئله شامل رسانهای مشخص نیست که در آن اطلاعات بهعنوان محصول واقعی مادی شده است، بلکه محتوای اطلاعاتی مورد نظر است که با آن به وسیله دستگاههای مناسب میتوان فرآیندهای مورد نظر را پدید آورد. نمونههای مادی مجزا یا حتی کپیهای دیجیتالی هرچند میتوانند با هزینه کم و هر مقدار لازم به آسانی تولید شوند، اما با اینحال یا دقیقاً به همین دلیل، آنها با کالاهای «عادی» تفاوت دارند. در اینجا ارزش بهطور عمده بستگی به هزینه کار لازم برای بازتولید نمونههای مادی منفرد دارد. هزینه توسعه و طراحی کالاها بخشاً در ارزش نمونههای منفرد کالاها جریان دارد.
🔸 در پسزمینه اهمیت روزافزون آنها برای اقتصاد مدرن، در اقتصاد بورژوایی هر چه بیشتر به اطلاعات یا دانش، کاراکتر یک منبع جدید مستقل برای تولید ارزش، در کنار عوامل تولید «کلاسیک» کار، سرمایه و زمین نسبت داده میشود. اگرچه این تصویر کلاسیک نیز یک رازآلوده کردن است همانطور که در فصل 4.3 [کتاب «درک سرمایهداری، مقدمهای بر اقتصاد سیاسی کنونی»] نشان داده شده است. اما چگونه این ویژگیها و سود حاصل از تولید این کالاها و خدمات در چارچوبی که بر اساس نقد اقتصاد سیاسی مارکس بنیان دارند، توضیح داده میشود؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2de
#نقد_نگری
#رالف_کرمر #مژده_ارسی #نرگس_نسیمی
#نظریهی_ارزش #اقتصاد_اینترنتی #انقلاب_علمی #سرمایهداری_دیجیتال
🖋@naghd_com
▫️ دیجیتالی شدن و سرمایهداری با تکنولوژی پیشرفته
نوشتهی: رالف کرمر
ترجمهی: نرگس نسیمی و مژده ارسی
17 مه 2021
📝 این مقاله ترجمه بخشی از کتاب «درک سرمایهداری، مقدمهای بر اقتصاد سیاسی کنونی» نوشته رالف کرمر است. او جامعهشناسی است که از سال 2002 بهعنوان دبیر اتحادیه در آلمان کار میکند و مدتهاست که اقتصاد سیاسی و نظریه سرمایهداری را مورد واکاوی قرار داده است. وی از مبتکران WASG و عضو کمیسیون برنامه «حزب چپ آلمان» است. رالف کرمر از اعضای «فراکسیون سوسیالیستهای چپ» درون این حزب است که توسط اداره حفاظت از قانون اساسی آلمان (اداره امنیت آلمان) بهعنوان «چپ رادیکال» تحت نظر قراردارد. نیازی به ذکر مجدد نیست که آنالیز و بهویژه راهحلهایی که کرمر در این نوشته ارائه میدهد، الزاماً درست نیست، در عینحال، او با تیزبینی برخی از ویژگیهای سرمایهداری نوین یا سرمایهداری با تکنولوژی پیشرفته را آشکار کرده و مورد پژوهش قرار داده است.
🔸 برخلاف همه شیوههای تولیدی پیشین که عمدتاً بر مبنای عدم تغییر بنیانِ نیروی مولده [اساسِ قدرتِ تولیدی] بازتولید میشدند، سرمایهداری از ابتدا یک شیوه تولید انقلابی است که دائماً نیروهای مولده را گسترش داده و دگرگون میسازد. در این میان، علوم و کاربرد آنها در سیستمهای تکنیکی بهگونهای فزاینده به فاکتور کلیدی در گسترش نیروهای مولده بدل میشوند. این امر ناظر بر بهینهسازی بیشتر و مداوم ماشین آلات، منابع و سیستمهای جدید انرژی، مواد اولیه و شاخههای صنعتی نوین، سیستمهای حمل و نقل و ارتباطات است. توضیحات و دورهبندیهای مختلفی از این پیشرفت بهعنوان دومین، سپس سوم و چهارمین انقلاب صنعتی وجود دارد.
🔸 اتوماتیزه کردن سیستمهای ماشینی و فرآیندهای پردازش دادهها، بهواسطه توسعه تکنولوژی پردازش اطلاعات میکروالکترونیکی و فنآوریهای ارتباطی بسیار شتاب گرفته است. همچنین تاکنون «کار فکری» توانسته عقلانی و اتوماتیزه شود. کامپیوتری کردن تولید و استفاده از اطلاعات قابل انتقال و پردازش به واسطه تکنولوژی مبتنی بر دیجیتالیزه شدن در مرکز این تحولات قرار دارد. ولفگانگ فریتز هاوگ اصطلاح سرمایهداری با تکنولوژی پیشرفته را برای این منظور ابداع کرده است.
🔸 تولید ارزش شرکتهایی مانند آمازون یا زالاندو در اینترنت یا از طریق برنامهنویسی و بهرهبرداری از پلاتفرمهای آنلاین اتفاق نمیافتد، بلکه عمدتاً در این نهفته است که هزاران نفر با درآمد بسیار پائین این کالاها را بستهبندی کرده و حمل میکنند. ارزش بورس شرکتهای نوپای اینترنتی که بعضاً به شکل شدیداً سوداگرانه از بقیه پیشی گرفتهاند، به هیچوجه بیانگر تولید ارزش خلقشده در آنجا نیست. حتی مهمتر این است که اکثر محصولات معاملهشده اغلب در کارخانههای عادی در سراسر جهان تولید میشوند، که میلیونها نفر هنوز مانند قبل در آنها کار میکنند.
🔸 یک مشکل مرکزی، مسئله محصولات یا فرآوردههای اطلاعاتی در اقتصاد سرمایهداری است. این به معنی نرمافزار، موسیقی، ویدئو، پایگاه دادهها، کتابها، نقشههای ساخت، طراحی، اطلاعات ژنتیکی و غیره است. این مسئله شامل رسانهای مشخص نیست که در آن اطلاعات بهعنوان محصول واقعی مادی شده است، بلکه محتوای اطلاعاتی مورد نظر است که با آن به وسیله دستگاههای مناسب میتوان فرآیندهای مورد نظر را پدید آورد. نمونههای مادی مجزا یا حتی کپیهای دیجیتالی هرچند میتوانند با هزینه کم و هر مقدار لازم به آسانی تولید شوند، اما با اینحال یا دقیقاً به همین دلیل، آنها با کالاهای «عادی» تفاوت دارند. در اینجا ارزش بهطور عمده بستگی به هزینه کار لازم برای بازتولید نمونههای مادی منفرد دارد. هزینه توسعه و طراحی کالاها بخشاً در ارزش نمونههای منفرد کالاها جریان دارد.
🔸 در پسزمینه اهمیت روزافزون آنها برای اقتصاد مدرن، در اقتصاد بورژوایی هر چه بیشتر به اطلاعات یا دانش، کاراکتر یک منبع جدید مستقل برای تولید ارزش، در کنار عوامل تولید «کلاسیک» کار، سرمایه و زمین نسبت داده میشود. اگرچه این تصویر کلاسیک نیز یک رازآلوده کردن است همانطور که در فصل 4.3 [کتاب «درک سرمایهداری، مقدمهای بر اقتصاد سیاسی کنونی»] نشان داده شده است. اما چگونه این ویژگیها و سود حاصل از تولید این کالاها و خدمات در چارچوبی که بر اساس نقد اقتصاد سیاسی مارکس بنیان دارند، توضیح داده میشود؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2de
#نقد_نگری
#رالف_کرمر #مژده_ارسی #نرگس_نسیمی
#نظریهی_ارزش #اقتصاد_اینترنتی #انقلاب_علمی #سرمایهداری_دیجیتال
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انقلاب علمی ـ تکنیکی
دیجیتالیشدن و سرمایهداری با تکنولوژی پیشرفته نوشتهی: رالف کرمر ترجمهی: نرگس نسیمی و مژده ارسی یکی از منافع اصلی «سرمایهداری اطلاعاتی» اجرای انحصار خصوصی حق مالکیت معنوی و جلوگیری از توزیع و اس…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ شورا: نهاد دموکراتیک قدرت سیاسی
نوشتهی: داریوش راد
18 ژوئن 2021
🔸 تاریخ حیات شوراها در انقلاب بهمن تاریخی چند ساله است. انقلاب در 22 بهمن 57 پیروز شد؛ گروههای شبهنظامی حکومت اسلامی نیروی بالقوهی این انقلاب را برای حل معضلات اجتماعی هزارساله که مهمترین آنها ایجاد دولتی حداقلی و جامعهی مدنی حداکثری بود، در سال 60 بهشکلی قهرآمیز سرکوب کردند. بین این سه سال، انقلاب بهمن، شوراهای نوبنیاد زندگی، برای تداوم خود مبارزه کردند.
🔸 انقلاب بهمن موجب شد تا میلیونها ایرانی سازماندهی شوند، به فعالیت سیاسی و صنفی روی آورند، عقاید و اندیشههای خود را بیان کنند و زنان و مردان کوچه و خیابان به آیندهای بهتر برای خود و جامعه امیدوار شوند. جوهرهی انقلاب بهمن همانا تلاشی بود برای آنکه شوراهای مردمی خودجوش و جامعهی مدنی به ارگان اقتدار عمومی بدل بشوند، اگر چه سازمانها و احزاب سیاسی چپ سعی کردند تا آنها را کنترل کنند. میلیونها زن و مرد با دریافت خودجوش خود از یکسو، و دستگاه تبلیغاتی حکومت نوبنیاد از سوی دیگر، همگی شورا را نهاد واقعی «حکومتی مردمی» می نامیدند؛ این رویکرد تنها انعکاس این واقعیت بود که شوراها در حقیقت شکل جنینی نوعی حکومت دموکراتیک و دولت عدالتمحور برای آینده ایران را ترسیم میکردند. آنجایی که این شوراها دارای قدرت واقعی حکمرانی بودند، انقلاب بهمن از این قدرت برای حل معضلات اجتماعی استفاده کرد؛ آنجایی که قدرت در دستان سلسلهمراتب دولت استبدادی و حکومت روحانیت بود، شوراها سعی کردند قدرت خود را از دست ندهند.
🔸 پیش از شوراها سازمانهای دیگری، غالباً با ماهیت سکولار چپگرا یا اسلامی چپگرا، میان قشرهای مختلف اجتماعی جامعه فعال بودند؛ هدف بلافاصلهی آنها تاثیرگذاری بر روشنفکران و همچنین قشرهایی از عامهی مردم بود. شوراها اما تنها نهاد سازماندهی دموکراتیک مردمی بود؛ هدف آن تلاش برای دموکراتیزهکردن قدرت و برچیدن سلسلهمراتب اجتماعی نظام استبدادی جامعهی کهن ایرانی بود.
🔸 ویژگی طبقاتی شورا را میتوان در تفاوتهای طبقاتی شهروندان و تضاد سیاسی بین انگیزه و دلایل و اهدافی که آنها را بهسوی انقلاب سوق داد، مشاهده کرد. این تضاد در چگونگی مبارزه تاریخی طبقات مختلف علیه استبداد سلطنتی و سپس استبداد دینی نیز متبلور میشد. دولت موقت تازهتاسیس از همان روز پیروزی انقلاب، زیر فشار بازار و تجار و روحانیت حکومت نوپا که توانایی اجرای نقشی مستقل را نداشتند، آگاهانه سعی در محدودکردن روند پیشروی انقلاب را داشت. پیشروان واقعی انقلاب نه دولت موقت بود و نه حکومت نوپا، بلکه این شوراها بودند که برای حل معضلات هزارساله جامعه را به حرکت در میآوردند. شورا نهاد طبقاتی گروههای اجتماعی بود که در انقلاب برای بهدست آوردن قدرت سیاسی مبارزه کردند.
🔸 مبارزه برای قدرت و همچنین مدیریت اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی موجود و پیشرفت و توسعه در زمینههای مختلف هدف مرکزی یک انقلاب است. این چند سال حیات شوراها در روزهای نخست انقلاب و سرکوب همهجانبهی آن توسط دولت استبدادی دینی نشان داد که جامعهی مدنی ایران برای چنین مبارزهای نه تنها بسیار ضعیف بلکه محدودیتهای بسیاری دارد و حتی در صورت تحقق انقلابی اجتماعی، یک سازمان اجتماعی بهتنهایی و مجزا از نهادهای دیگر نمیتواند بار یک نهاد محوری را برای مقابله با دولت استبدادی و رهبری جامعه در این رویارویی برعهده بگیرد. برای بهسرانجام رساندن اهداف انقلاب بهمن، یعنی تقسیم عادلانهی قدرت سیاسی ـ اقتصادی در جامعه، جامعهی مدنی علاوه بر شورا به نهادهای متفاوت و سراسری قدرتمند دیگری مانند انجمن، کانون، مجامع و غیره در همه قشرها و مناطق ایران نیاز داشت...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2jO
#داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #انقلاب_57
#جامعهی_مدنی #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ شورا: نهاد دموکراتیک قدرت سیاسی
نوشتهی: داریوش راد
18 ژوئن 2021
🔸 تاریخ حیات شوراها در انقلاب بهمن تاریخی چند ساله است. انقلاب در 22 بهمن 57 پیروز شد؛ گروههای شبهنظامی حکومت اسلامی نیروی بالقوهی این انقلاب را برای حل معضلات اجتماعی هزارساله که مهمترین آنها ایجاد دولتی حداقلی و جامعهی مدنی حداکثری بود، در سال 60 بهشکلی قهرآمیز سرکوب کردند. بین این سه سال، انقلاب بهمن، شوراهای نوبنیاد زندگی، برای تداوم خود مبارزه کردند.
🔸 انقلاب بهمن موجب شد تا میلیونها ایرانی سازماندهی شوند، به فعالیت سیاسی و صنفی روی آورند، عقاید و اندیشههای خود را بیان کنند و زنان و مردان کوچه و خیابان به آیندهای بهتر برای خود و جامعه امیدوار شوند. جوهرهی انقلاب بهمن همانا تلاشی بود برای آنکه شوراهای مردمی خودجوش و جامعهی مدنی به ارگان اقتدار عمومی بدل بشوند، اگر چه سازمانها و احزاب سیاسی چپ سعی کردند تا آنها را کنترل کنند. میلیونها زن و مرد با دریافت خودجوش خود از یکسو، و دستگاه تبلیغاتی حکومت نوبنیاد از سوی دیگر، همگی شورا را نهاد واقعی «حکومتی مردمی» می نامیدند؛ این رویکرد تنها انعکاس این واقعیت بود که شوراها در حقیقت شکل جنینی نوعی حکومت دموکراتیک و دولت عدالتمحور برای آینده ایران را ترسیم میکردند. آنجایی که این شوراها دارای قدرت واقعی حکمرانی بودند، انقلاب بهمن از این قدرت برای حل معضلات اجتماعی استفاده کرد؛ آنجایی که قدرت در دستان سلسلهمراتب دولت استبدادی و حکومت روحانیت بود، شوراها سعی کردند قدرت خود را از دست ندهند.
🔸 پیش از شوراها سازمانهای دیگری، غالباً با ماهیت سکولار چپگرا یا اسلامی چپگرا، میان قشرهای مختلف اجتماعی جامعه فعال بودند؛ هدف بلافاصلهی آنها تاثیرگذاری بر روشنفکران و همچنین قشرهایی از عامهی مردم بود. شوراها اما تنها نهاد سازماندهی دموکراتیک مردمی بود؛ هدف آن تلاش برای دموکراتیزهکردن قدرت و برچیدن سلسلهمراتب اجتماعی نظام استبدادی جامعهی کهن ایرانی بود.
🔸 ویژگی طبقاتی شورا را میتوان در تفاوتهای طبقاتی شهروندان و تضاد سیاسی بین انگیزه و دلایل و اهدافی که آنها را بهسوی انقلاب سوق داد، مشاهده کرد. این تضاد در چگونگی مبارزه تاریخی طبقات مختلف علیه استبداد سلطنتی و سپس استبداد دینی نیز متبلور میشد. دولت موقت تازهتاسیس از همان روز پیروزی انقلاب، زیر فشار بازار و تجار و روحانیت حکومت نوپا که توانایی اجرای نقشی مستقل را نداشتند، آگاهانه سعی در محدودکردن روند پیشروی انقلاب را داشت. پیشروان واقعی انقلاب نه دولت موقت بود و نه حکومت نوپا، بلکه این شوراها بودند که برای حل معضلات هزارساله جامعه را به حرکت در میآوردند. شورا نهاد طبقاتی گروههای اجتماعی بود که در انقلاب برای بهدست آوردن قدرت سیاسی مبارزه کردند.
🔸 مبارزه برای قدرت و همچنین مدیریت اجتماعی برای حل معضلات اجتماعی موجود و پیشرفت و توسعه در زمینههای مختلف هدف مرکزی یک انقلاب است. این چند سال حیات شوراها در روزهای نخست انقلاب و سرکوب همهجانبهی آن توسط دولت استبدادی دینی نشان داد که جامعهی مدنی ایران برای چنین مبارزهای نه تنها بسیار ضعیف بلکه محدودیتهای بسیاری دارد و حتی در صورت تحقق انقلابی اجتماعی، یک سازمان اجتماعی بهتنهایی و مجزا از نهادهای دیگر نمیتواند بار یک نهاد محوری را برای مقابله با دولت استبدادی و رهبری جامعه در این رویارویی برعهده بگیرد. برای بهسرانجام رساندن اهداف انقلاب بهمن، یعنی تقسیم عادلانهی قدرت سیاسی ـ اقتصادی در جامعه، جامعهی مدنی علاوه بر شورا به نهادهای متفاوت و سراسری قدرتمند دیگری مانند انجمن، کانون، مجامع و غیره در همه قشرها و مناطق ایران نیاز داشت...
🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2jO
#داریوش_راد
#قدرت_سیاسی #انقلاب_57
#جامعهی_مدنی #شورا
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
شورا: نهاد دموکراتیک قدرت سیاسی
نوشتهی: داریوش راد انقلاب بهمن موجب شد تا میلیونها ایرانی سازماندهی شوند، به فعالیت سیاسی و صنفی روی آورند، عقاید و اندیشههای خود را بیان کنند و زنان و مردان کوچه و خیابان به آیندهای بهتر برای …
▫️ گرایش تاریخی قوه مجریه دولت مدرن در ایران
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
4 اوت 2021
🔸 سیزدهمین دورهی رأیگیری برای تعیین متصدیِ قوهی مجریهی جمهوری اسلامی و سرانجام تنفیذ این مقام به ابراهیم رییسی نمایی است از یک گرایش جاری در تاریخ ایرانِ پس از مرداد 1332 – همچون گرهگاهی در تاریخ جهانی؛ گرایش به جذب و انحلال قوهی مجریه در رژیمی زیر فرماندهیِ حاکمی مقتدر. دقیقهی ملّیِ این گرایش از سرنگونیِ حکومت مشروطهخواه دکتر محمد مصدق، استقرار مجدد پادشاهی مطلقه و فاشیستیشدن فزایندهی قدرت پادشاهی آغاز شد. از اواخر دههی 1340 و در دههی 1350، این دقیقهی ملّی گره خورد به دقیقهی جهانیِ بحران رژیم انباشت برنامهریزیشده؛ رژیمی که یکی از صُوَرِ تحقق آن در جنوب جهانی، یعنی دیکتاتوریِ برنامهریزِ مرکزگرا، در ایران مسلط بود. سرمایهی جهانی، در رویارویی با این بحران، به رژیم انباشت منعطفی دگرگون شد که متکی بود بر سلب قدرت طبقهی کارگر، سرکوبیِ بازتولید اجتماعیِ نیروهای کار و میانجیگری فزایندهی تولید ارزش اضافی با سازوکارهای مالی. متناظر با این دگرگونی، دگرگونیای در صورت سازماندهیِ سیاسیِ سرمایه نیز رخ داد. نمود عام این دگرگونی عبارت است از رشد قدرت استثنایی قوهی مجریه و حاشیهایشدن نهادهای حاکمیت قانون (پارلمان) در جهت چابکسازیِ رژیم سیاسی برای مواجهه با مقتضیات رژیم انباشت منعطف. جمهوری اسلامی در چنین برههای از تاریخ جهانی مستقر شد و زاد و رشد آن را میتوان چون دقیقهای تکین در این دگرگونیِ جهانی قرائت کرد.
🔸 سرنگونیِ حکومت مصدق، با اتحاد مقدس شاه و دربار و روحانیان و اوباش و بریتانیا و آمریکا، پایان حدود نیمسده مبارزه برای قانونمندی و مشروطهکردن قدرت سیاسی در ایران بود؛ مبارزهای که از خلال برقراری و نگهداشتِ نوعی ساختار سیاسیِ دوگانه پیش میرفت. استقرار دوبارهی محمدرضا پهلوی بر مسند پادشاهی، سرآغاز روندی بود که پس از بهمن 1357، توأمان تقویت و دگردیسه شد. از تابستان 1332 به بعد، ساختار قدرت دولتی کیفیتی متفاوت نسبت به دورهی پیش از آن پیدا کرد. اگر پیشتر، این ساختار ماهیتی دوگانه داشت – متشکل از بخشی انتخابی و بخشی موروثی و انتصابی – و این دوگانگی در سطوح مختلف – مثل نیروهای نظامی و پلیس – بازتاب مییافت، از آن به بعد، رفتهرفته، تحت فرماندهی شاه و با مانورهای دربار، این دوگانگی به نفع شاه و دربار رفع شد.
🔸 از همان ماههای نخستِ پس از انقلاب و در جریان خاکسترکردن جسد روی دست ماندهی قانون اساسی مشروطه، تأکید آیتالله خمینی بر حفظ نهادهای متعارف دولتی، بهویژه ارتش، همراه بود با سرهمبندیِ آپاراتوسی از اندامهای اجرایی-جهادی تحت عنوان «نهادهای انقلابی». به این ترتیب، در جمهوری اسلامی، گرایش جذب و انحلال قوهی مجریه در یک رژیم حاکمیتی تحت فرماندهی حاکمی مقتدر صورت نهادیاش را در رشد سرطانیِ اندامهای اجرایی-جهادی (کمیتههای انقلاب اسلامی، بنیاد مستضعفان، سپاه پاسداران، کمیتهی امداد امام، جهاد سازندگی، بنیاد مسکن و…) در کنار اندامهای دولتی متعارف (وزارتخانهها، شهربانی، ژاندارمری، ارتش، استانداریها، فرمانداریها و…) پیدا کرد. در نخستین دههی استقرار جمهوری اسلامی، پروژهی طبقاتیِ این تکثیر اندامی آن بود که از خلال کردوکارهای روزمرهشان (اعم از بسیج جمعیت ایدئولوژیک و یا جنگی، سرکوبی نیروهای مخالفخوان، و تأمین خدمات اجتماعی) زیر فرماندهی مقام ولایت فقیه، شقاق ساختاری نظام بازتولید اجتماعی در ایران را به نحوی جهادی-اضطراری مدیریت کنند.
🔸 در این بافت سیاسی و تاریخی، دیگر قوهی مجریه را نمیتوان به مصادیق متعارفش (یعنی رییسجمهور یا نخستوزیر و معاونان و وزیرانش) محدود کرد. رشد سرطانیِ اندامهای جهادی – که در اجرای تکالیفِ عملاً اجرایی، همکار و یا همآوردِ اندامهای قوهی مجریهی کلاسیک میشوند – پردازش مفهومی گسترشیافته از قوهی مجریه و حرکت از تعاریف حقوقی و هنجاری به تعریفی دوفاکتو و عملی از آن را ایجاب میکند؛ مفهوم و تعریفی که هم مصادیق کلاسیک و هم مصادیق جدید قوهی مجریه (سازمانهای فرادولتی) را دربرگیرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2pK
#عباس_شهرابی_فراهانی
#انقلاب_1357 #انقلاب_مشروطه
#دولت_مدرن #ولایت_فقیه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی
4 اوت 2021
🔸 سیزدهمین دورهی رأیگیری برای تعیین متصدیِ قوهی مجریهی جمهوری اسلامی و سرانجام تنفیذ این مقام به ابراهیم رییسی نمایی است از یک گرایش جاری در تاریخ ایرانِ پس از مرداد 1332 – همچون گرهگاهی در تاریخ جهانی؛ گرایش به جذب و انحلال قوهی مجریه در رژیمی زیر فرماندهیِ حاکمی مقتدر. دقیقهی ملّیِ این گرایش از سرنگونیِ حکومت مشروطهخواه دکتر محمد مصدق، استقرار مجدد پادشاهی مطلقه و فاشیستیشدن فزایندهی قدرت پادشاهی آغاز شد. از اواخر دههی 1340 و در دههی 1350، این دقیقهی ملّی گره خورد به دقیقهی جهانیِ بحران رژیم انباشت برنامهریزیشده؛ رژیمی که یکی از صُوَرِ تحقق آن در جنوب جهانی، یعنی دیکتاتوریِ برنامهریزِ مرکزگرا، در ایران مسلط بود. سرمایهی جهانی، در رویارویی با این بحران، به رژیم انباشت منعطفی دگرگون شد که متکی بود بر سلب قدرت طبقهی کارگر، سرکوبیِ بازتولید اجتماعیِ نیروهای کار و میانجیگری فزایندهی تولید ارزش اضافی با سازوکارهای مالی. متناظر با این دگرگونی، دگرگونیای در صورت سازماندهیِ سیاسیِ سرمایه نیز رخ داد. نمود عام این دگرگونی عبارت است از رشد قدرت استثنایی قوهی مجریه و حاشیهایشدن نهادهای حاکمیت قانون (پارلمان) در جهت چابکسازیِ رژیم سیاسی برای مواجهه با مقتضیات رژیم انباشت منعطف. جمهوری اسلامی در چنین برههای از تاریخ جهانی مستقر شد و زاد و رشد آن را میتوان چون دقیقهای تکین در این دگرگونیِ جهانی قرائت کرد.
🔸 سرنگونیِ حکومت مصدق، با اتحاد مقدس شاه و دربار و روحانیان و اوباش و بریتانیا و آمریکا، پایان حدود نیمسده مبارزه برای قانونمندی و مشروطهکردن قدرت سیاسی در ایران بود؛ مبارزهای که از خلال برقراری و نگهداشتِ نوعی ساختار سیاسیِ دوگانه پیش میرفت. استقرار دوبارهی محمدرضا پهلوی بر مسند پادشاهی، سرآغاز روندی بود که پس از بهمن 1357، توأمان تقویت و دگردیسه شد. از تابستان 1332 به بعد، ساختار قدرت دولتی کیفیتی متفاوت نسبت به دورهی پیش از آن پیدا کرد. اگر پیشتر، این ساختار ماهیتی دوگانه داشت – متشکل از بخشی انتخابی و بخشی موروثی و انتصابی – و این دوگانگی در سطوح مختلف – مثل نیروهای نظامی و پلیس – بازتاب مییافت، از آن به بعد، رفتهرفته، تحت فرماندهی شاه و با مانورهای دربار، این دوگانگی به نفع شاه و دربار رفع شد.
🔸 از همان ماههای نخستِ پس از انقلاب و در جریان خاکسترکردن جسد روی دست ماندهی قانون اساسی مشروطه، تأکید آیتالله خمینی بر حفظ نهادهای متعارف دولتی، بهویژه ارتش، همراه بود با سرهمبندیِ آپاراتوسی از اندامهای اجرایی-جهادی تحت عنوان «نهادهای انقلابی». به این ترتیب، در جمهوری اسلامی، گرایش جذب و انحلال قوهی مجریه در یک رژیم حاکمیتی تحت فرماندهی حاکمی مقتدر صورت نهادیاش را در رشد سرطانیِ اندامهای اجرایی-جهادی (کمیتههای انقلاب اسلامی، بنیاد مستضعفان، سپاه پاسداران، کمیتهی امداد امام، جهاد سازندگی، بنیاد مسکن و…) در کنار اندامهای دولتی متعارف (وزارتخانهها، شهربانی، ژاندارمری، ارتش، استانداریها، فرمانداریها و…) پیدا کرد. در نخستین دههی استقرار جمهوری اسلامی، پروژهی طبقاتیِ این تکثیر اندامی آن بود که از خلال کردوکارهای روزمرهشان (اعم از بسیج جمعیت ایدئولوژیک و یا جنگی، سرکوبی نیروهای مخالفخوان، و تأمین خدمات اجتماعی) زیر فرماندهی مقام ولایت فقیه، شقاق ساختاری نظام بازتولید اجتماعی در ایران را به نحوی جهادی-اضطراری مدیریت کنند.
🔸 در این بافت سیاسی و تاریخی، دیگر قوهی مجریه را نمیتوان به مصادیق متعارفش (یعنی رییسجمهور یا نخستوزیر و معاونان و وزیرانش) محدود کرد. رشد سرطانیِ اندامهای جهادی – که در اجرای تکالیفِ عملاً اجرایی، همکار و یا همآوردِ اندامهای قوهی مجریهی کلاسیک میشوند – پردازش مفهومی گسترشیافته از قوهی مجریه و حرکت از تعاریف حقوقی و هنجاری به تعریفی دوفاکتو و عملی از آن را ایجاب میکند؛ مفهوم و تعریفی که هم مصادیق کلاسیک و هم مصادیق جدید قوهی مجریه (سازمانهای فرادولتی) را دربرگیرد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2pK
#عباس_شهرابی_فراهانی
#انقلاب_1357 #انقلاب_مشروطه
#دولت_مدرن #ولایت_فقیه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
گرایش تاریخی قوه مجریه دولت مدرن در ایران
نوشتهی: عباس شهرابی فراهانی انقلاب 1357، دست آخر و پس از مبارزات درونیِ نیروهای انقلاب، نقطهی ریشهدوانی و شتابگیری و در عینحال دگردیسیِ این گرایش از کار درآمد. این مرحله، همچنین، پروژهی محمد…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ همه از انقلاب زنانه میگویند، اما چگونه؟
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
17 اوت 2021
🔸 طی سالهای گذشته، صدای رسای زنان معترض، دادخواه، مطالبهگر و یا «بدنهای مفرد شورشگر» همچون خطشکن فضاهایی راکد و منجمد منعکس شده است. از فریادهای تاریخساز زن معترض عرب و تکرار «آقا، مظاهرات سلمیه» تا ردیف اول اعتراضات صنفی، معیشتی و یا همراهی با بدنهی دیگر کارگران، این زنان هستند که دلیرانه و متکی بر خشمی ناشی از سالها انباشتِ «گستره» تبعیض و خشونت، صدا و حضورشان، فضا و مکان را تسخیر میکند.
به موازات این دینامیسم طبقاتی و جنسیتی و بحرانهای درونْ قدرتِ پیاپی، خیزشهای شهری در اتحاد با اعتراضات خوزستان شکل گرفت. پس از طرح مطالبات مشترک و اعتصابات هفتتپه و مابقی تشکلهای کارگری، حالا بزرگترین اعتصاب «واحدهای نفت، گاز و پتروشیمی» وارد دومین ماه خود شده است و دامنهی این اعتصاب، بیش از ۱۱۴ مرکز نفتی را دربرگرفته است.
🔸 از «کمیته زنان» کارخانه ماشینسازی تبریز و اعلان اتحاد با کارگران زنِ «بدون قرارداد کاری» آذرالکتریک در ۵ خرداد ۱۳۵۸ تا حضور کارگران زن در اعتصابات عظیم نفت در ۵ خرداد ۱۴۰۰، یک تاریخ ۴۲ ساله از اقتصاد سیاسی اشتغال زنان وجود دارد. از ایستادگی زنان روستاهای لاهیجان و سیاهکل مقابل ماموران مراتع و جنگلبانی رژیم شاه تا وادار نمودن دولت احمدینژاد در عقبنشینی، عدم پرداخت قبوض برق/آب/گاز و مخالفت با تبعات ویرانگر اقتصادی آزادسازی قیمتها، یک تاریخ مقاومت روزمره تهیدستان جریان دارد.
🔸 با مجزا قراردادن بدنهی فعالان حقوق زنان و نقش آنان در آگاهیبخشی، احقاق حقوق زنان و ایستادگی علیه آپارتاید جنسیتی، اقتصادی و سیاسی، تاریخ صفوف زنان دانشجو در عرصههای سیاسی و همچنین جریانات صنفی «معلمان» و «پرستارانِ» زن طی سالهای گذشته، میتوانیم وجوهِ دیگرِ نقش زنان و اعتراضات آنان را در سه بخش:
الف) کارگران و بیثباتکاران، ب) بدنهی حمایتگر و ج) کالبدهای مطرود و شورشگر قرار دهیم.
🔸 اما پیش از بررسی این موارد، نگاهی به ظهور، عملکرد و افول «سازمانهای سیاسی زنان» در سه سال حیاتی پس از انقلاب ۵۷ تا سرکوب تابستان ۶۰ درج شده است، چرا که پاسخ به این پرسشها بسیار ضروری است:
۱) آیا آلترناتیو رهاییبخش در زمان فعلی، نوعی بازیابیِ صرفِ همان سازمانها خواهد بود؟
۲) آیا وجود سازمانهای سیاسی زنان، مانع از شکل مبارزهی «خودانگیخته» و «غیر متشکل» زنان میشد؟
۳) در اطلاق این انقلاب زنانه، تبعات شیوهی تولید سرمایهداری ایران با محوریت تحمیل رنج مضاعف بر زنان و ضرورت گذار از آن بررسی شده است؟ و یا بدیلهای بوروکراتیک آن در یک «بورژوازی ملی» از جانب یک پارلمانیسمِ کمترِ نابرابر و جنسیتزده خواهد بود؟
۴) آیا شاخص جنسیت و زنانه بودنِ چهرهی اعتراضات باعث اطلاق گزارهی انقلاب زنانه میشود؟ و اگر پاسخ مثبت است، بر چه بستر مادی و تشکلیابی، از بالقوگی این انقلاب گفته میشود؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2r9
#شکیبا_عسگرپور #مبارزه_طبقاتی #پاندمی_کرونا
#انقلاب_زنانه #جنبش_زنان #ستم_جنسیتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ همه از انقلاب زنانه میگویند، اما چگونه؟
نوشتهی: شکیبا عسگرپور
17 اوت 2021
🔸 طی سالهای گذشته، صدای رسای زنان معترض، دادخواه، مطالبهگر و یا «بدنهای مفرد شورشگر» همچون خطشکن فضاهایی راکد و منجمد منعکس شده است. از فریادهای تاریخساز زن معترض عرب و تکرار «آقا، مظاهرات سلمیه» تا ردیف اول اعتراضات صنفی، معیشتی و یا همراهی با بدنهی دیگر کارگران، این زنان هستند که دلیرانه و متکی بر خشمی ناشی از سالها انباشتِ «گستره» تبعیض و خشونت، صدا و حضورشان، فضا و مکان را تسخیر میکند.
به موازات این دینامیسم طبقاتی و جنسیتی و بحرانهای درونْ قدرتِ پیاپی، خیزشهای شهری در اتحاد با اعتراضات خوزستان شکل گرفت. پس از طرح مطالبات مشترک و اعتصابات هفتتپه و مابقی تشکلهای کارگری، حالا بزرگترین اعتصاب «واحدهای نفت، گاز و پتروشیمی» وارد دومین ماه خود شده است و دامنهی این اعتصاب، بیش از ۱۱۴ مرکز نفتی را دربرگرفته است.
🔸 از «کمیته زنان» کارخانه ماشینسازی تبریز و اعلان اتحاد با کارگران زنِ «بدون قرارداد کاری» آذرالکتریک در ۵ خرداد ۱۳۵۸ تا حضور کارگران زن در اعتصابات عظیم نفت در ۵ خرداد ۱۴۰۰، یک تاریخ ۴۲ ساله از اقتصاد سیاسی اشتغال زنان وجود دارد. از ایستادگی زنان روستاهای لاهیجان و سیاهکل مقابل ماموران مراتع و جنگلبانی رژیم شاه تا وادار نمودن دولت احمدینژاد در عقبنشینی، عدم پرداخت قبوض برق/آب/گاز و مخالفت با تبعات ویرانگر اقتصادی آزادسازی قیمتها، یک تاریخ مقاومت روزمره تهیدستان جریان دارد.
🔸 با مجزا قراردادن بدنهی فعالان حقوق زنان و نقش آنان در آگاهیبخشی، احقاق حقوق زنان و ایستادگی علیه آپارتاید جنسیتی، اقتصادی و سیاسی، تاریخ صفوف زنان دانشجو در عرصههای سیاسی و همچنین جریانات صنفی «معلمان» و «پرستارانِ» زن طی سالهای گذشته، میتوانیم وجوهِ دیگرِ نقش زنان و اعتراضات آنان را در سه بخش:
الف) کارگران و بیثباتکاران، ب) بدنهی حمایتگر و ج) کالبدهای مطرود و شورشگر قرار دهیم.
🔸 اما پیش از بررسی این موارد، نگاهی به ظهور، عملکرد و افول «سازمانهای سیاسی زنان» در سه سال حیاتی پس از انقلاب ۵۷ تا سرکوب تابستان ۶۰ درج شده است، چرا که پاسخ به این پرسشها بسیار ضروری است:
۱) آیا آلترناتیو رهاییبخش در زمان فعلی، نوعی بازیابیِ صرفِ همان سازمانها خواهد بود؟
۲) آیا وجود سازمانهای سیاسی زنان، مانع از شکل مبارزهی «خودانگیخته» و «غیر متشکل» زنان میشد؟
۳) در اطلاق این انقلاب زنانه، تبعات شیوهی تولید سرمایهداری ایران با محوریت تحمیل رنج مضاعف بر زنان و ضرورت گذار از آن بررسی شده است؟ و یا بدیلهای بوروکراتیک آن در یک «بورژوازی ملی» از جانب یک پارلمانیسمِ کمترِ نابرابر و جنسیتزده خواهد بود؟
۴) آیا شاخص جنسیت و زنانه بودنِ چهرهی اعتراضات باعث اطلاق گزارهی انقلاب زنانه میشود؟ و اگر پاسخ مثبت است، بر چه بستر مادی و تشکلیابی، از بالقوگی این انقلاب گفته میشود؟
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2r9
#شکیبا_عسگرپور #مبارزه_طبقاتی #پاندمی_کرونا
#انقلاب_زنانه #جنبش_زنان #ستم_جنسیتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
همه از انقلاب زنانه میگویند، اما چگونه؟
نوشتهی: شکیبا عسگرپور پاسخ به این پرسشها بسیار ضروری است: ۱) آیا آلترناتیو رهاییبخش در زمان فعلی، نوعی بازیابیِ صرفِ همان سازمانها خواهد بود؟ ۲) آیا وجود سازمانهای سیاسی زنان، مانع از شکل مبار…
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ کمون پاریس: مارکس، مائو، فردا
نوشتهی: آلن بدیو
ترجمهی: آراز امین ناصری
7 نوامبر 2021
📝 توضیح مترجم: در این مقالۀ کوتاه، بدیو با ارجاع به تجربۀ کمون پاریس و تداوم تاثیرات آن در مبارزات جنبشهای کمونیستی از آنزمان، خصوصا تجارب فرانسه، شوروی و انقلاب چین به مبارزانِ این نبرد، در مورد اتکا به ظرفیتهای نهاد دولت، دولت-حزب از آن نوع که در سوسیالیسم قرن بیستم تجربه شد و ادغام در سیاست پارلمانی هشدار میدهد. او ما را به ضرورت تفکر در ابداع شیوههای بدیل خودگردانی کارگری و تحقق شکلی واقعا سازگار با سوسیالیسم از دیکتاتوریِ پرولتاریا در فاصله بین انقلاب و تثبیت نظم کمونیستیِ جدید فرا میخواند. شاید با نگاه به گذشته، خوشبینی بدیو نسبت به مقطع بین پیروزی انقلاب چین تا تثبیت نهادهای قدرت جدید و در نهایت چرخش علنیِ چین به سمت امپریالیسم ایالات متحده زیر رهبری مائو در بهترین حالت قدری خوشبینانه به نظر برسد. و شاید او ما را در ابتدای راهی که بدان فرامیخواند، تنها بگذارد. اما در هر صورت او بر تضادی انگشت میگذارد و آنرا به عنوان پرسشی بیپاسخ به کانون کنکاش فکری ما باز میگرداند که به قول خودش برای بیش از صد سال از زمان کمون پاریس با مبارزات ضد سرمایهداری همراه بوده است و همچنان در هر بزنگاهِ این مبارزه خود را باز مینمایاند.
🔸 در طول انقلاب فرهنگی، و به ویژه بین سالهای 1966 و 1972، کمون پاریس دوباره فعال شد و اغلب توسط مائوئیستهای چینی در مورد آن صحبت میشد. آنها که خود را گرفتار در چنگال سلسله مراتب سفت و سخت حزب-دولت میدیدند، به دنبال ارجاعات جدیدی خارج از انقلاب اکتبر و لنینیسمِ رسمی بودند. بنابراین، در تصمیم شانزده مادهایِ اوت 1966، متنی که احتمالاً بیشترش توسط خود مائو تسه تونگ نوشته شده است، الهامگرفتن از کمون پاریس توصیه شده است، به ویژه در مورد انتخاب و فراخوان رهبران سازمانهای جدیدالتاسیسِ برآمده از جنبشهای تودهای. پس از سرنگونی شهرداری شانگهای توسط کارگران و دانشجویانِ انقلابی در ژانویه 1967، ارگان جدید قدرت، نام کمون شانگهای را برای خود برگزید که اشاره به تلاش برخی از مائوئیستها برای ایجاد پیوند سیاسی با مسائل قدرت و دولت به شیوهای غیر از شیوۀ مورد توصیۀ استالینیستی از حزب دارد.
🔸با اینحال، این تلاشها فاقد بنیانی مستحکم بودند. این را میتوان در این واقعیت مشاهده کرد که چون قدرت «تصرف» شده بود و انتصاب ارگانهای جدیدِ قدرت استانی و شهری ضروری بود، نام کمون به سرعت کنار گذاشته شد و عنوان بسیار نامشخصِ کمیتۀ انقلابی جایگزین آن شد. این بیبنیانی را میتوان در بزرگداشت صدمین سالگرد کمون در چین در سال 1971 هم مشاهده کرد. اینکه این بزرگداشت فراتر از بزرگداشتِ صِرف بود و هنوز عناصر فعالسازی مجدد را درون خود زنده نگه داشته بود، در وسعت تظاهرات مردم مشهود است. میلیونها نفر در سراسر چین راهپیمایی میکنند. اما کمکم پرانتز انقلاب بسته میشود که در متن رسمیِ منتشرشده به همین مناسبت مشهود است. متنی که برخی از ما در آن زمان خواندیم و تعداد بسیار کمتری از ما آن را حفظ کردهایم و میتوانیم دوباره بخوانیم (که احتمالا برای چینیها بسیار دشوارتر هم شده باشد). عنوانِ متنِ مورد بحث این است: زنده باد پیروزی دیکتاتوری پرولتاریا! به مناسبت صدمین سالگرد کمون پاریس.
کاملاً مبهم.
🔸نکتۀ قابل توجه اینکه پاراگراف آغازین این متن فرمولی است که مارکس در زمان خودِ کمون ارائه داده بود: «اگر کمون نابود شود، مبارزه تنها به تعویق میافتد. اما اصول کمون ابدی و نابودنشدنی هستند و تا وقتیکه طبقه کارگر سرانجام به آزادی دست پیدا کند، بارها و بارها خود را نشان خواهند داد.»
این انتخاب، تأیید میکند که حتی در سال 1971 چینیها معتقد بودند که کمون صرفاً یک برهۀ باشکوه (اما منسوخشده) از تاریخ شورشهای کارگری نیست، بلکه نمایش تاریخیِ اصولی است که باید دوباره فعال شوند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Bd
#آلن_بدیو #آراز_امین_ناصری
#مائوئیسم #کمون_پاریس #انقلاب_فرهنگی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ کمون پاریس: مارکس، مائو، فردا
نوشتهی: آلن بدیو
ترجمهی: آراز امین ناصری
7 نوامبر 2021
📝 توضیح مترجم: در این مقالۀ کوتاه، بدیو با ارجاع به تجربۀ کمون پاریس و تداوم تاثیرات آن در مبارزات جنبشهای کمونیستی از آنزمان، خصوصا تجارب فرانسه، شوروی و انقلاب چین به مبارزانِ این نبرد، در مورد اتکا به ظرفیتهای نهاد دولت، دولت-حزب از آن نوع که در سوسیالیسم قرن بیستم تجربه شد و ادغام در سیاست پارلمانی هشدار میدهد. او ما را به ضرورت تفکر در ابداع شیوههای بدیل خودگردانی کارگری و تحقق شکلی واقعا سازگار با سوسیالیسم از دیکتاتوریِ پرولتاریا در فاصله بین انقلاب و تثبیت نظم کمونیستیِ جدید فرا میخواند. شاید با نگاه به گذشته، خوشبینی بدیو نسبت به مقطع بین پیروزی انقلاب چین تا تثبیت نهادهای قدرت جدید و در نهایت چرخش علنیِ چین به سمت امپریالیسم ایالات متحده زیر رهبری مائو در بهترین حالت قدری خوشبینانه به نظر برسد. و شاید او ما را در ابتدای راهی که بدان فرامیخواند، تنها بگذارد. اما در هر صورت او بر تضادی انگشت میگذارد و آنرا به عنوان پرسشی بیپاسخ به کانون کنکاش فکری ما باز میگرداند که به قول خودش برای بیش از صد سال از زمان کمون پاریس با مبارزات ضد سرمایهداری همراه بوده است و همچنان در هر بزنگاهِ این مبارزه خود را باز مینمایاند.
🔸 در طول انقلاب فرهنگی، و به ویژه بین سالهای 1966 و 1972، کمون پاریس دوباره فعال شد و اغلب توسط مائوئیستهای چینی در مورد آن صحبت میشد. آنها که خود را گرفتار در چنگال سلسله مراتب سفت و سخت حزب-دولت میدیدند، به دنبال ارجاعات جدیدی خارج از انقلاب اکتبر و لنینیسمِ رسمی بودند. بنابراین، در تصمیم شانزده مادهایِ اوت 1966، متنی که احتمالاً بیشترش توسط خود مائو تسه تونگ نوشته شده است، الهامگرفتن از کمون پاریس توصیه شده است، به ویژه در مورد انتخاب و فراخوان رهبران سازمانهای جدیدالتاسیسِ برآمده از جنبشهای تودهای. پس از سرنگونی شهرداری شانگهای توسط کارگران و دانشجویانِ انقلابی در ژانویه 1967، ارگان جدید قدرت، نام کمون شانگهای را برای خود برگزید که اشاره به تلاش برخی از مائوئیستها برای ایجاد پیوند سیاسی با مسائل قدرت و دولت به شیوهای غیر از شیوۀ مورد توصیۀ استالینیستی از حزب دارد.
🔸با اینحال، این تلاشها فاقد بنیانی مستحکم بودند. این را میتوان در این واقعیت مشاهده کرد که چون قدرت «تصرف» شده بود و انتصاب ارگانهای جدیدِ قدرت استانی و شهری ضروری بود، نام کمون به سرعت کنار گذاشته شد و عنوان بسیار نامشخصِ کمیتۀ انقلابی جایگزین آن شد. این بیبنیانی را میتوان در بزرگداشت صدمین سالگرد کمون در چین در سال 1971 هم مشاهده کرد. اینکه این بزرگداشت فراتر از بزرگداشتِ صِرف بود و هنوز عناصر فعالسازی مجدد را درون خود زنده نگه داشته بود، در وسعت تظاهرات مردم مشهود است. میلیونها نفر در سراسر چین راهپیمایی میکنند. اما کمکم پرانتز انقلاب بسته میشود که در متن رسمیِ منتشرشده به همین مناسبت مشهود است. متنی که برخی از ما در آن زمان خواندیم و تعداد بسیار کمتری از ما آن را حفظ کردهایم و میتوانیم دوباره بخوانیم (که احتمالا برای چینیها بسیار دشوارتر هم شده باشد). عنوانِ متنِ مورد بحث این است: زنده باد پیروزی دیکتاتوری پرولتاریا! به مناسبت صدمین سالگرد کمون پاریس.
کاملاً مبهم.
🔸نکتۀ قابل توجه اینکه پاراگراف آغازین این متن فرمولی است که مارکس در زمان خودِ کمون ارائه داده بود: «اگر کمون نابود شود، مبارزه تنها به تعویق میافتد. اما اصول کمون ابدی و نابودنشدنی هستند و تا وقتیکه طبقه کارگر سرانجام به آزادی دست پیدا کند، بارها و بارها خود را نشان خواهند داد.»
این انتخاب، تأیید میکند که حتی در سال 1971 چینیها معتقد بودند که کمون صرفاً یک برهۀ باشکوه (اما منسوخشده) از تاریخ شورشهای کارگری نیست، بلکه نمایش تاریخیِ اصولی است که باید دوباره فعال شوند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Bd
#آلن_بدیو #آراز_امین_ناصری
#مائوئیسم #کمون_پاریس #انقلاب_فرهنگی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
کمون پاریس: مارکس، مائو، فردا
نوشتهی: آلن بدیو ترجمهی: آراز امین ناصری پس از جنگ، برشت با احتیاط به آلمان «سوسیالیستی» باز میگردد که در آن اختیار قانونگذاری در دست نیروهای شوروی است. او در سال 1948 سفرش را با توقفی در سوئیس…