نقد
3.32K subscribers
200 photos
17 files
788 links
نقد اقتصاد سیاسی- نقد بتوارگی- نقد ایدئولوژی

بهترین، انقلابی‌ترین و نبوغ‌آمیزترین نظریه، بدون پیوند اندام‌وار با نبض، متن و کنشگران یک جنبش اجتماعی و سیاسیِ واقعی، به‌طور بلاواسطه، هیچ هوده‌ای ندارد.

www.naghd.com

Naghd.site@gmail.com
Download Telegram
▫️جایگاه و توان چپ

18 نوامبر 2018

🔸درک غالب و رایج از ناتوانی چپ، علل و نشانه‌های این ناتوانی را در فقدان یا ناتوانی سازمان‌های چپ ارزیابی می‌کند، آن‌هم نه از زاویه‌ی فقدان شکل‌های نهادین شده‌ی مبارزه‌ی سیاسیِ ضد سرمایه‌داری و سوسیالیستی، بلکه از زاویه‌ی فقدان و ناتوانی کنش‌گری‌ای که از این سازمان‌ها انتظار می‌رود. این نگرش، از آنجا که انتظار دارد این سازمان‌ها، جنبش‌ها را به‌وجود آورند یا اگر جنبش‌هایی بدون اطلاع، اجازه یا اختیار چنین سازمان‌هایی موجودند، رهبری‌شان را بدست بگیرد؛ و از آنجایی که می‌بیند چنین انتظاری برآورده نمی‌شود، چپ را ناتوان یا غایب تصور می‌کند.

🔸می‌توانیم در نگاهی ریشه‌یابانه و رو به اعماق، ظرفیت‌های عینی‌ای را کشف کنیم که بستر و زادگاه و خاستگاه همان نیرویی هستند که ما چپ می‌نامیم و ببینیم این ظرفیت‌ها، برخلاف ارزیابی ما از «ناتوانی» چپ، از چه نیرو و توان عظیمی برخوردارند. منظور ما از «عینی»، فقط اشاره‌ی کلی به امکانات عینی در هر جامعه‌ی سرمایه‌داری در هر زمان و مکان دلخواه نیست؛ بلکه به امکانات و زمینه‌های پراتیکی، به‌طور مشخص در جامعه‌ی ما و در جنبش کنونی ماست.


متن کامل را در لینک زیر بخوانید:


https://wp.me/p9vUft-zr


#چپ #پراتیک #بحران
#حزب #سندیکا #شورا #طبقه_‌کارگر

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ دفاع از سرمایه دولتی در مقابل سرمایه خصوصی

نگاهی به نوشته‌ی آقای محسن حکیمی

نوشته‌ی: کریم منیری

29 مارس 2019

🔸 آقای حکیمی به‌خاطر طرح مخالفت بخشی از کارگران شرکت نیشکر هفت‌تپه با خصوصی‌سازی در این شرکت که به اعتصاب و تظاهرات در سطح شهر کشیده شد، با عجله نوشته‌ای را تحت عنوان «دفاع از سرمایه‌ی دولتی در مقابل سرمایه‌ی خصوصی، مرده‌ریگ لنینیسم» در آذرماه سال پیش منتشر نمود که در واقع سه فصل از کتابی است که قبلاً منتشر نموده بود به‌نام «دگردیسی کمونیسم مارکس، از جنبش سرمایه‌ستیز طبقه کارگر به حزب ایدئولوژیک سرمایه‌داری دولتی». آقای حکیمی در این نوشته از ابتدا تصمیم گرفته بود که این حرکت را محکوم نماید و آن‌هم در چارچوب نوشته قبلی خود؛ در نتیجه همه چیز آماده بود و فقط کافی بود که چند خطی بنویسد که «همان‌طور که من گفته بودم…» و در این رابطه ایشان اصلاً به‌کل مسائلی که کارگران هفت‌تپه و نماینده و سخن‌گوی آن‌ها مطرح نمود گوش نکرد. چون آن‌گونه که آقای بخشی (نماینده و سخن‌گوی کارگران هفت‌تپه) مطرح نمود در بین کارگران دو نظر وجود داشت. یکی مبنی بر بازگرداندن مالکیت دولتی و نظارت کامل شورایی کارگری بر سوخت و ساز شرکت و یکی هم تصرف شرکت توسط کارگران و اداره نمودن شورائی آن؛ و پرواضح است که این دو نظر از زمین تا آسمان با هم متفاوت است، بدون آن‌که بخواهیم آن‌ها را تأئید کنیم و نیز برای قاطی‌نشدن مسائل در هم‌دیگر من فقط به نظرات آقای حکیمی می‌پردازم.

🔸 چون آقای حکیمی می‌خواهد سرمایه‌داری دولتی را محکوم نماید، به‌همان بخشی می‌پردازد که کارگران هفت‌تپه مطرح نموده‌اند و خواستار الغای خصوصی‌سازی در آن شرکت شده‌اند. ما در ادامه می‌بینیم که ایشان ادعا می‌کند طرفدار مبارزات کارگران تحت نام مبارزه طبقاتی‌ست و به‌‌زعم خود بر مارکس و برخلاف لنین بر مبارزه طبقاتی تأکید دارد و نه مبارزه ایدئولوژیک. ولی با این‌وجود در این شرایط بحرانی که بخشی از حرکت‌های کارگری می‌تواند توجه افکار عمومی را جلب کنند و برخلاف دخیل بستن و شکایت بردن به این و آن، خواسته‌ای را به‌همراه اعتصاب و علاوه بر آن راه‌پیمائی مطرح نمایند، آقای حکیمی بدون ارزش‌گذاری به‌ این دو حرکت مشخص (اعتصاب کارگران هفت‌تپه و فولاد اهواز)، صرفاً روی یک شعار خم شده است و با چسباندن نه جمعی از کارگران یا حتی نمایندگان، بلکه همه‌ی کارگران، به‌لنینیسم و البته طرف‌داری از سرمایه‌داری دولتی، کل این نوع حرکت را زیر سئوال می‌برد...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-OR

#لنین #جنبش_کارگری #حزب #سندیکا #شورا
#کریم_منیری #محسن_حکیمی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ روشنفکران و کارگران
🔹 دیالکتیک اندیشه و کردار

نوشته‌ی: کمال خسروی

21 اکتبر 2019

«عنوان توصیفیِ «روشنفکران و کارگران»، بیش و پیش از آنچه ضرورت دارد بر متن پیش‌دستی می‌کند و پیش‌پنداشت‌هایی را برمی‌انگیزاند که شاید متن در تحلیل نهایی نتواند ــ حتی اگر بخواهد ــ از عهده‌ی دگرگون‌ساختن‌شان برآید؛ هیچ که نه، همین «واو» بین واژه‌های «روشنفکران» و «کارگران» که به‌ناگزیر دال بر تمایز و تشخص دو گروه اجتماعی است، خواه‌ناخواه بر گُسست و جدایی دلالت دارد تا یگانگی و پیوند. اما مهم‌تر از همه، با جمع و جورکردن دست و پای بحث پیرامون «روشنفکران» و محدودکردن آن به‌بحثی پیرامون روشنفکران و کارگران، در نگاه نخست، از آن سنجه‌ی مشترک و داعیه‌ی بحث پیرامون روشنفکران و همه‌ی گروه‌ها و نهادهای دیگرِ اجتماعی فاصله می‌گیرد. با این رویکرد، جستار حاضر باید گناه برانگیختن دست‌کم دو پیش‌داوری را به‌گردن بگیرد: نخست، تبعیدشدن به قلمروی ــ اگر نه «فرقه»گرا، بلکه دست‌کم ــ محدود؛ به حوزه‌ی گفتمان ایدئولوژیکِ مشاجرات مارکسیستی و مارکسیست‌ها؛ به دعوایی «درونی» پیرامون کلیشه‌های ملال‌آور و تکراری «حزب» و «نقش عنصر آگاه» و «جنبش خودبه‌خودی» و «اکونومیسم» و عینیت و ذهنیتِ «چه باید کرد؟»ی؛ به دنیای گرد و غبارگرفته‌ی غافل از گستره‌ی بسیار گسترده‌ی گفتمان مدرن و پسامدرن «روشنفکری»، یا دست‌کم متجاهل نسبت به آن. این، بهایی است که باید پرداخت. دوم، از آنجاکه عنوان «فرعیِ» این جستار «دیالکتیک اندیشه و کردار» است، بدگمانی به پرمدعایی و بلندپروازیِ رویکردی که گفتمانی چنان گسترده را به حوزه‌ای چنین کوچک محدود می‌کند یا دست‌کم با عزیمت از این حوزه‌ی کوچک، داعیه‌ی ادای سهمی در تبیین و نقد آن حوزه‌ی بسیار گسترده را دارد. در روزگاری که «کَلانْ روایت‌ها» نشان «فرقه‌گرایی»اند و محبوبیت چندانی میان روشنفکران مدرن و پسامدرن ندارند، پیوند این دو پیش‌داوری، پیش‌داوران را پیشاپیش مجاب می‌کند. این نیز بهایی است که باید پرداخت.»

🔸 در این مقاله می‌خوانید:

1 ـ دو رویکرد
2 ـ یک گام به پس
3 ـ دیالکتیک گُسست و پیوستگی
4 ـ مفصل‌بندیِ ایدئولوژی در سپهر کردار
5 ـ بازنمایی


🔸 از متن مقاله:

نسخه‌ی وارونه‌ی ایدئولوژیِ چپِ ضدِ روشنفکری، ایدئولوژیِ چپِ روشنفکری است. این ایدئولوژی هرچند در تلاش «فروتنانه» برای اندک جلوه‌دادنِ نقش روشنفکرانه‌ی خود است و هرگز نقش عظیم و تاریخی و سرنوشت‌سازِ جنبش کارگری و طبقه‌ی کارگر را انکار نمی‌کند، بلکه به وارونه، هر کلام و پیام و کشف تازه‌ی خود را نه از آنِ خود، بلکه کلام و پیام طبقه‌ی کارگر می‌نامد، در تعیین جایگاه کارگران بیش‌تر به منظر ایدئولوژیِ بورژوایی نزدیک است و از جنبش «خودبه‌خودیِ» کارگری ظرفیتی بیش از آگاهی غریزی و اقتصادی انتظار ندارد. در تعیین جایگاه روشنفکران نیز، شکل وارونه‌ی ایدئولوژیِ چپِ ضدِ روشنفکری است؛ البته با همان مبانی استدلالی و همان خطاهای نظری: «سپهر اندیشه» به «تئوری» ــ که در اینجا «ایدئولوژی» نامیده می‌شود ــ تقلیل می‌یابد، جای نسبی‌گراییِ ایدئولوژیک را مطلق‌گراییِ حقانیت نظری و نمایندگیِ بی‌چون و چرایِ رسالتِ تاریخیِ پرولتاریا می‌گیرد و هرگونه تخطیِ کردار پرولتاریای واقعی و مبارزه‌ی واقعی از احکام ایدئولوژیک، هم‌چون انحراف و خیانت ارزیابی می‌شود. احکام ایدئولوژیک فرمان‌هایی هستند که ایدئولوژیِ چپِ روشنفکری مورد به مورد و بنا به مصالح ملی (مثلاً دفاع از وطن سوسیالیستی)، بین‌المللی (دفاع از منافع طبقه‌ی کارگر جهانی یا محورهای مقاومت)، مقتضیاتِ ضدِامپریالیستی (به سرکردگیِ این یا آن) و با اتکا به روایت فراگیر و همه‌سو نگرِ این روشنفکران ــ که کارگران به دلیل درگیری در مسائل روزمره‌ی اقتصادی و غریزی‌شان از آن بی‌بهره‌اند ــ صورت‌بندی می‌کند و سرپیچی از آن‌ها، اگر نشانه‌ی مزدوری و جاسوسی برای دشمن و دست‌نشاندگی نباشد، دست‌کم نشانه‌ی ساده‌لوحی، بلاهت یا حماقت و نادانی است. شکلِ وارونه‌ی پارانویای ایدئولوژیِ چپِ ضدِروشنفکری، اینجا به‌خودشیفتگیِ روان‌پریشانه‌ی رسولانِ بی‌اُمت و شگفت‌آورترین «تئوری‌های توطئه» بدل می‌شود. همه‌ی ادعاهای این ایدئولوژی در مورد پیوند با طبقه‌ی کارگر، چیزی جز تلاش (و آرزوی) پیروی کارگران از فرمان‌های آن‌ها (با نام‌های متواضعانه‌ترِ «ایدئولوژی»، «تئوری انقلابی»، «برنامه‌ی حزبی»، «استراتژی»، «تاکتیک» و از این دست) در کاربست این فرمان‌هاست.

🔹 متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-14r

#کمال_خسروی #کارگران #روشنفکران
#حزب #دیالکتیک #شورا
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ شرط ضروری حزب: نقد و خودانتقادگری

▫️ جبهه‌یِ چپِ ترک: گفتگوی سوم با حزب کموناردهای انقلابی (DKP)

یحیی مرادی

12 مه 2020

📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارش‌هایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارش‌ها، گفت‌وگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریه‌پردازان برخی گروه‌‌های سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایش‌های مارکسیستی به‌شمار می‌آورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش سوم این گفت‌وگوها را در ادامه می‌خوانید. بدیهی‌ست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاه‌های این گروه‌هاست و به‌هیچ روی به‌معنای ارزیابی یا تایید آن‌ها از سوی «نقد» نیست.

🔸حزب کموناردهای انقلابی (Devrimci Komünarlar Partisi) که به اختصار از آن به نام DKP یاد می‌شود، یکی از احزاب چپ ترکیه است که در شمال سوریه فعال است. اهمیت جنبش روژاوا برای حزب کموناردهای انقلابی این است که محل تأسیس و اعلام موجودیتِ رسمی آن در روژاوا و پس از عملیات کوبانی انجام شد. حزب کموناردهای انقلابی از دو خط رسمی سیاسی مجزا تشکیل شده است. سابقه‌ی بلندمدت مبارزاتی هر یک از این دو خط سیاسی به دهه‌ی 1970 باز می‌گردد. شاخه‌یِ نظامی حزب کموناردهای انقلابی با نام BÖG (Birleşik Özgürlük Güçleri) یا نیروهای متحد آزادی فعالیت می‌کند. هدف اولیه این بود که چتری سازمانی برای اتحاد سازمان‌ها و احزاب انقلابی تحت نام نیروهای متحد آزادی ایجاد شود. این چتر سازمانی در اقناع دیگران برای اتحاد چندان موفق عمل نکرد و نیروهای متحد آزادی به‌عنوان شاخه‌ی نظامی حزب کموناردهای انقلابی باقی ماند. بدنه‌ی عمده‌ی کادرهای حزب کموناردهای انقلابی برآمده از جنبش دانشجویی ترکیه و دانش‌آموختگان دانشگاه‌های آنکارا و استانبول و … هستند. به نظر می‌رسد که جنبش پارک گزی، لحظه‌ی تحول این فعالان دانشجویی به میلیتانتِ سیاسی بوده است. در قیاس با دیگر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه حضور دارند، در مجموع اعضای این حزب، بیشتر از دانشجویان تشکیل شده است.

🔸 گفتگوی پیش‌رو با خالد یکی از فرماندهان این حزب در تابستان 2017 و اندکی پس از جان باختن اولاش بایراکتاراوغلو صورت گرفته است. در سال 2018 و پس از سلسله حوادثی، حزب کموناردهای انقلابی دچار انشعاب شد و اکنون دو حزب منشعب با نام‌های حزب کموناردهای انقلابی/اتحاد و حزب کموناردهای انقلابی/نیروهای متحد آزادی به فعالیت خود ادامه می‌دهند.
(ی.م.)

🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1qB

#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #دموکراسی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ باید مردم را سیاسی کرد
▫️ جبهه‌یِ چپِ ترک: گفتگوی چهارم با
حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست

یحیی مرادی

یکم ژوئن 2020

📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارش‌هایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارش‌ها، گفت‌وگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریه‌پردازان برخی گروه‌‌های سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایش‌های مارکسیستی به‌شمار می‌آورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش چهارم این گفت‌وگوها را در ادامه می‌خوانید. بدیهی‌ست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاه‌های این گروه‌هاست و به‌هیچ روی به‌معنای ارزیابی یا تایید آن‌ها از سوی «نقد» نیست.

🔹 حزب کمونیست کارگری ترکیه/لنینیست (Türkiye Komünist Emek Partisi/Leninist) یا TKEP/L، یکی از احزاب چپ ترکیه است که برای پشتیبانی از جنبش روژاوا در شمال سوریه فعالیت می‌کند. ریشه‌ی نظری و پراتیک این حزب به سازمانی باز می‌گردد که دنیز گزمیش و رفقایشان با نام ارتش آزادیبخش خلق ترکیه (THKO) بنا نهادند. گفت‌وگوی پیش‌ِ رو با یوسف، یکی از فرماندهان این حزب صورت گرفته است. (ی.م.)

بخش‌هایی از متن مصاحبه:

🔸 ما معتقد نیستیم که پس از استالین، شوروی سوسیالیستی نبود. ما می‌گوییم شوروی تا پایان سوسیالیستی بود. مشکلاتی که شوروی داشت، دقیقاً مشکلات و مسائل سوسیالیسم است. شوروی یک تجربه‌ی بزرگ سوسیالیسم محسوب می‌شود. ما ایده‌های مائو مبنی بر این‌که شوروی سوسیال‌امپریالیسم است، یا این‌که شوروی پس از استالین سوسیالیستی نبود را غیرعلمی می‌دانیم. مارکسیسم یک شکل علمی اندیشه است. کسی که معتقد است سوسیالیسم بعد از یک شخص دیگر وجود ندارد، فقط عدم آگاهی خود و بی‌دانشی‌اش از روش اندیشه‌ورزی مارکسیستی یا ماتریالیسم دیالکتیکی را عیان می‌کند. اما از سوی دیگر به‌هیچ‌‌وجه معتقد نیستیم که شوروی ایدئال بود. هر ارزیابی‌ای از شوروی باید در متنِ تاریخ شوروی انجام شود، یعنی از لنین تا گورباچف...

🔸 مسئله‌ی بوروکراسی بعد از انقلاب، مسئله‌‌ای جدی است و تنها به روژاوا یا حزب بلشویک محدود نمی‌شود. اگر واقعاً با بوروکراسی مواجه شدیم در هرکجا، باید شدیداً آن را نقد و به شکلی دیگر حل کنیم. من هم موافقم که بوروکراسی مسئله‌‌ای بسیار مهم است و تجربه‌ی سوسیالیسم هم تأیید می‌کند که گاهی به چشم اسفندیار جنبش بدل می‌شود. راه‌حل ابتدایی برای آن روشن است: «باید مردم را سیاسی کرد». این راهی بسیار طولانی است، اما یک حزب کمونیست باید برای آن پاسخی بیابد. بوروکراسی مسئله‌‌ای بزرگ در تمام تجارب سوسیالیستی است. ما باید آن ‌را در پلتفورم‌ها به بحث بگذاریم. برخی می‌گویند باید اقتدار مرکزیت را تضعیف کرد. مشکل چنین روشی این است که با تضعیف اقتدار مرکزی، تشکیلات با مشکلات امنیتی مواجه می‌شود. برخی دیگر معتقدند که باید نیروهای محلی را قدرت بخشیم. ما باید تمام این مسائل را ارزیابی کنیم و نتایج آن‌ باید بررسی شود.

🔸 بی‌طرفی نسبت به آن‌چه محور مقاومت خوانده می‌شود و حتی جانب‌داری و حمایت از آن، مسئله‌ای جدید نیست. در داخل ترکیه بخش‌هایی به این بلوک قدرت به‌مثابه جریانی سوسیالیستی نگاه می‌کنند. مسئله این‌جاست که آیا می‌توان با نیروهای مذهبی وارد ائتلاف و پیمان سیاسی شد یا نه؟ در دهه‌ی 90 میلادی چنین بحث‌هایی در زندان‌های ترکیه به‌راه افتاده بود. آن روزها به‌تازگی اخبار هولناک کشتار مبارزان چپ‌گرای ایرانی توسط رژیم، به ما رسیده بود. برخی از مائوئیست‌ها معتقد بودند که برای مقابله با فاشیسم و ارتش که عمدتاً سکولار هستند، می‌توان با نیروهای مذهبی همکاری کرد. ما و برخی از رفقای گروه‌های دیگر چنین باوری نداشتیم. استدلال ما این بود که چپ ایران دقیقاً در نتیجه‌ی همکاری با نیروهای مذهبی، به قعر دخمه‌های تاریخ رفت...

🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1sZ

#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#کردستان #حزب #کمونیسم_کارگری #بوروکراسی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مرحله‌ی نخست: انقلاب دموکراتیک
▫️ جبهه‌یِ چپِ ترک: گفتگوی پنجم با با
حزب کمونیست ترکیه مارکسیست ‌‌‌ـ‌‌ لنینیست
(TKP/ML)

یحیی مرادی

19 ژوئیه 2020

📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارش‌هایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارش‌ها، گفت‌وگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریه‌پردازان برخی گروه‌‌های سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایش‌های مارکسیستی به‌شمار می‌آورند، انجام داده است که اینک در چند بخش در «نقد» منتشر خواهند شد. بخش پنجم این گفت‌وگوها را در ادامه می‌خوانید. بدیهی‌ست که انتشار این گفتگوها صرفا برای آشنایی با دیدگاه‌های این گروه‌هاست و به‌هیچ روی به‌معنای ارزیابی یا تایید آن‌ها از سوی «نقد» نیست.

🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ ـ لنینیست (Türkiye Komünist Partisi/Marksist-Leninist) یکی از احزابی است که در حمایت از جنبش روژاوا، در شمال سوریه فعالیت می‌کند. بنیان‌گذار این حزب، ابراهیم کایپاک‌کایا است، روشنفکر و سازمان‌دهی که از او در مقام یکی از ستون‌های نظری و پراتیک جنبش کمونیستیِ معاصر ترکیه یاد می‌شود. زمانی‌که کایپاک‌کایا در دانشگاه استانبول تحصیل می‌کرد‏، به عضویت حزب انقلابیِ کارگران و دهقانان ترکیه (یا TİİKP) درآمد. پس از مدتی به همراه چندتن از هم‌فکرانش از این حزب انشعاب کرد و در سال 1972 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست را پایه‌گذاری کرد. کایپاک‌کایا بازوی نظامیِ این حزب را با نام ارتش رهایی‌بخش کارگران و دهقانان ترکیه (یا تیکو TİKKO) تأسیس کرد و در مناطقی از ترکیه مبارزه‌ی مسلحانه‌ی این حزب با رهبری او آغاز شد.

🔹 کایپاک‌کایا در شرایطی جان باخت که کودتای نخستِ ترکیه در آغاز دهه‌ی 1970 میلادی با مشتی آهنین راه خود را برای سرکوب جنبشِ کارگریِ ترکیه (به طور عام) و سرکوب جنبشِ چپ ترکیه (به طور خاص) گشوده بود. کادر رهبری حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست پس از دستگیری و جان باختن کایپاک‌کایا و رفقایش عملاً از میان رفت و در نتیجه این حزب برای چند سال فعالیتی نداشت. بازماندگان این جنبش، بازسازماندهیِ حزبِ یادشده را در دستور کار خود قرار دادند. نخستین کنگره‌ی حزبی آن در 1978 برگزار شد. حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست در خلال تاریخ 48 ساله‌ی فعالیت خود دست‌کم شش بار با انشعاب روبرو شده است. آخرین انشعاب آن‌ها در 2017 اتفاق افتاد. عمده‌ی کانون‌های گریلایی تیکو در رشته‌کوه‌های درسیم قرار دارد. منطقه‌ی درسیم عموماً منطقه‌ی نفوذ این حزب شناخته می‌شود.

🔹 حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست در کشورهای اروپایی، خصوصا در آلمان که میزبانِ شمار چشمگیری از اتباع ترکیه است، در لوای کنفدراسیون کارگران ترکیه در اروپا فعالیت می‌کند و از این طریق کارگران مهاجر ترک در اروپا را سازماندهی می‌کند. این حزب یکی از مدافعان حقوقِ اقلیت‌های جنسی در ترکیه است و به حمایت از حقوقِ دگرباشانِ جنسی شهره است، پدیده‌ای که در میان احزاب چپِ ترکیه مرسوم نیست.
حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست با محاصره‌ی کوبانی و نبرد برای آزادسازی آن، به مداخله در جنبش روژاوا علاقه‌مند شد و تعدادی از نیروهای آن به جبهه‌ی جنگ پیوستند. برخلاف سایر احزاب چپ ترکیه که در شمال سوریه فعالند، تعداد نیروهای این حزب در این منطقه پرشمار نیست. این موضوع احتمالا به مخالفت برخی از اعضای کمیته‌ی مرکزی حزب با حضور در روژاوا بازمی‌گردد. مخالفتی که نهایتا به انشعاب منتهی شد.

🔹 مصاحبه‌ی پیشِ‌رو با جَمیل، یکی از فرماندهان حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست صورت گرفته است. دو نکته را درباره‌ی این مصاحبه باید در نظر داشت. این مصاحبه زمانی انجام شد که دو حادثه‌ی مهم رخ داده بود: جان باختن نوبار اوزانیان از فرماندهان ارشد تیکو و از اعضای کمیته‌ی مرکزیِ حزب کمونیست ترکیه/مارکسیست‌‌ـ‌‌ لنینیست در جریان عملیاتی در روژاوا و دیگری انشعاب در این حزب و دخالت حزب کمونیستِ مارکسیست لنینیسیت (MLKP) در آن. خواه ناخواه، این دو حادثه در پاسخ‌های مصاحبه‌شونده تأثیر گذاشته است. (ی.م.)

🔹متن کامل این مصاحبه را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1Bc

#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#حزب #انقلاب_دموکراتیک #بوروکراسی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ چند نکته درباره‌‌ی «جبهه‌ چپ ترکیه»

یحیی مرادی

13 اوت 2020

📝 توضیح «نقد»: حدود دو سال پیش گزارش‌هایی از یحیی مرادی پیرامون روژاوا منتشر کردیم. او در زمان تدوین این گزارش‌ها، گفت‌وگوهایی نیز با مسئولان برجسته و نظریه‌پردازان برخی گروه‌‌های سیاسی ترک که خود را در قلمرو گرایش‌های مارکسیستی به‌شمار می‌آورند، انجام داده است که تاکنون در چند بخش در «نقد» منتشر شده است. این یادداشت کوتاه توضیحی درباره‌ی هدف و انگیزه‌های انتشار این گفت‌گوهاست.

🔹 مجموعه نوشته‌هایی‌که تحت عنوان گفت‌وگو با «جبهه‌یِ چپ ترک» منتشر شده است، گزارش‌هایی است درباره‌ی پنج حزب کمونیستِ ترکیه که در روژاوا/شمال سوریه فعال‌اند. هدف از انتشار این گزارش‌ها، تلاش برای برداشتن گامی به سوی آشنایی با جنبش چپ ترکیه بوده است. شاید برای رفع برخی سوءتفاهماتِ احتمالی توضیح چند نکته در حاشیه‌ی این گفت‌وگوها مفید باشد.

🔹 آن‌چه در روژاوا از آن با نام «جبهه‌یِ چپ ترک» یاد می‌شود، عمدتا اشاره به دو موضوع است. نخست مجموعه‌ی شش حزب چپ ترکیه‌ای و فعال در روژاوا؛ دوم تابورِ انترناسیونالیستی آزادی یا (IFB). باید توجه داشت که این واحد نظامی که به‌عنوان یکی از تابورهای ی.پ.گ در روژاوا فعال است، به‌مثابه پروژه‌ی مشترک تمامی احزاب چپ ترک حاضر در منطقه تلقی می‌شود؛ پروژه‌ای که در بازه‌های زمانیِ متفاوتی با جدایی و پیوستن برخی احزاب عمل کرده است. در حقیقت، در ادبیات سیاسی پ.ک.ک، چپِ ترک بیشتر ارجاع به غیر کردبودن این احزاب و حضور و دامنه‌ی فعالیت آنان در مناطق غیر کردنشین ترکیه است. لذا زمانی‌که واحد نظامیِ متشکلی برای تمرین اتحاد و عمل با یکدیگر، در روژاوا تأسیس شد، تابورِ یادشده به نام چپِ ترک شناخته شد.

🔹 به این ترتیب مشخص است که این چند حزبِ حاضر در شمال سوریه، به تنهایی تمامیت جنبش چپِ ترکیه را نمی‌سازند و بنابراین گزارش‌های منتشرشده به هیچ‌وجه نمایان‌گر تمامیت جنبش چپِ ترکیه در تاریخ معاصر نیست. به‌عبارت دقیق‌تر، این گزارش‌ها، تنها باب آشنایی با بخشی از چپِ سازمان‌یافته و معتقد به مبارزه مسلحانه در ترکیه هستند که از قضا به طُرُق مختلف به سرمنشأهایی مشترک با تاریخِ عمومیِ جنبش معاصر چپ ترکیه می‌رسند. جنبشی که کمابیش وجه غالب آن برآمده از التزام به مبارزه‌ی مسلحانه و متأثر از قرائتی لنینیستی/استالینیستی از مارکسیسم بوده است. ناگفته پیداست که می‌توان تصور کرد جنبش معاصر چپ ترکیه از طیف گسترده‌تری از نظرات مارکسیستی تشکیل شده و ضرورتا هر جریان یا سازمان چپ‌گرا در ترکیه، معتقد به مبارزه‌ی مسلحانه‌ و نوع متداولِ لنینیستی آن نیست.

🔹 به نظر می‌رسد آشنایی و شناخت عمومیِ جنبشِ چپ ایران از تاریخ یا اندیشه‌ی جنبشِ چپ ترکیه چندان گسترده نیست. دست‌کم آثار یا موضوعاتی مرتبط با تاریخ معاصر چپ ترکیه در ایران بنا به دلایل متفاوتی از جمله پنجه‌ی سنگینِ سانسور، فضای گسترش و رشد نیافته‌اند. بنابراین، میانگین شناخت ما از جنبش چپ ترکیه بسیار بالا نیست. در ترکیه اما تاکنون آثار متفاوتی در مورد جنبش چپ ایران و خصوصا تاریخ آن تالیف یا ترجمه شده است؛ هرچند، انتشار این آثار ضرورتا به بازخوانی یا دامن‌زدن به مباحث متعددی نشده است. هرچه هست، به طور میانگین شناخت جنبش چپ ترکیه از تاریخ چپ ایران بیشتر از شناخت چپ ایران از تاریخ ترکیه است. با در نظر گرفتن مجاورت و در هم‌تنیدگی بسیاری ویژگی‌های اجتماعی و تاریخی این دو جامعه، احتمالا به آگاهی بیشتری از یکدیگر نیاز داریم...

🔸متن کامل این نوشتار را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-1F2

#یحیی_مرادی #چپ_ترک #روژاوا
#مبارزه_مسلحانه #حزب


👇🏽

🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ در نقد رادیکالیزم مستقل از اردوی کار
▫️ نگاهی به «در دفاع از استقلال چپ انقلابی»

نوشته‌ی: افتخار

14 فوریه 2021

🔸 «در دفاع از استقلال چپ انقلابی» عنوان متنی است که اخیراً در سایت نقد منتشر شده است. پیش از پرداختن به متن لازم است از نویسنده (یا نویسندگان) آن بخاطر به اشتراک گذاشتن پیشنهادات و دغدغه‌های خود تشکر کرد. نگرانی اما آنجاست که نیّت خیر نویسنده در فقدان چارچوب تئوریک و درکی طبقاتی از صورت مسئله، در سطح اثرگذاری خود نه تنها مفید که مضر واقع شود. از این رو نویسنده این سطور لازم دید ایرادات خود را در مورد کمبودهای متن بیان کند. بدیهی است مخاطب این نقد بیش از آنکه «هسته سرخ علی مسیو» باشد گرایشی است که حامل چنین نظریاتی است.

🔸 تلاش می‌کنم با برجسته کردن چند نمونه از کمبودها و ایرادات متن به ساخت ایدئولوژیک و طبقاتی این نوع «چپ انقلابی» بپردازم. نویسنده در این متن بارها به «چپ رادیکال» اشاره می‌کند بدون آنکه آنرا تعریف کرده و نشان داده و مواضع و موضعگیری طبقاتی‌اش روشن کند. آنچه می‌فهمیم این است که «چپ رادیکال» حول مفهوم «حقیقت» تعریف شده و نیروهای رادیکال دیگر می‌توانند حول همین مفهوم با «چپ رادیکال» همراه شده و علیه «دشمن» مبارزه کنند. نویسنده مشخص نمی‌کند منظورش از حقیقت چیست. آیا از همان جنس اعتقاد و ایمان است؟ اگر انتظار داشته‌ایم که با تحلیلی طبقاتی سر و کار داشته باشیم باید بپرسیم آیا طبقه کارگر به حقیقت نیاز دارد؟ اگر تحلیل «چپ رادیکال» طبقاتی و «غیراحساسی» است چرا بجای صحبت از مسئله مشخص و روشن برنامه، که در سنت سوسیالیستی جایگاه و اهمیت غیرقابل انکاری دارد، از مفهومی تئولوژیک آغاز کرده است؟ در این متن و در متون مشابه به کرّات به مفاهیم انتزاعی و کلی بر می‌خوریم ولی هیچ جا نشانه‌ای از مفهوم مشخص و زمینی و سوسیالیستی برنامه پیدا نمی‌کنیم؟ اگر برنامه‌ای در کار است آیا سوسیالیستی است و اگر نیست به چه علت نیست؟‌ طفره رفتن از اشاره به این مسئله مهم البته با طفره رفتن از موضعگیری و مشخص کردن جایگاه طبقاتی «چپ رادیکال و انقلابی» جور در می‌آید. «چپ رادیکالی» که در سوسیالیست نامیدن خود تردید می‌کند و مشخصاً متاثر از تئوریهای پساحزبی پایان قرن بیستم است با درکی مکانیکی آگاهی سوسياليستى را بدل به «حقیقت» کرده و هویّت خود را با به انحصار در آوردن آن تعریف می‌کند. نویسنده تمام ساختمان تحلیل خود را با همین درک تئولوژیک بنا کرده است. به این صورت که در آغاز «چپ رادیکال و انقلابی» وجود داشته و سپس همه عناصر دیگری که در تحلیل آمده‌اند حول آن شکل گرفته‌اند. تحلیل نویسنده از انقلاب ایران، از جریان اصلاحات و جریان «عدالتخواه» نیز به همین صورت است. بی‌اعتنایی نویسنده به ادبیات و سنت سوسیالیستی البته در این میان بی‌اثر نبوده است. تمایز قائل نشدن میان دولت و شکل حکومتی یا رژیم سیاسی و تناقضات بين ايندو پس از انقلاب ٥٧ باعث شده نویسنده بخواهد تحولات چهار دهه اخیر را در قالب «پیچیده شدن» دولت توضیح دهد. آیا منظور از پیچیده شدن دولت به این معنی است که در ابتدا ساده بوده است؟ مثلاً خود نویسنده مطابق تئوریهای رایج توطئه پیدایش رژیم را به وضعیتی نسبت می‌دهد که «تقویت بنیادگرایی اسلامی با پیشوایی خمینی را به مثابه آلترناتیو سیاسی رژیم شاه در دستور کار قدرتهای غربی قرار داد». معلوم نیست اگر امپرياليزم اينقدر نيرومند و توطئه‌گر است چرا ضدیَت و مبارزه مشخص با آن جایی در تحلیلها و عملکرد چپ رادیکال ندارد. تو گویی خود این امر بقدری بدیهی و پیش پا افتاده است که نیازی به توضیح و تشریح ندارد...


🔹متن کامل این نوشته را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-20W

#چپ_انقلابی
#امپریالیسم #جنبش_دانشجویی #حزب
#افتخار

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ چپ عرب و ناسیونالیسم: خطایی شوم

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: توماس اشمیدینگر
ترجمه‌ی: مریم فرهمند

‏31 اکتبر 2021‏

📝 توضیح «نقد»: هرچند ظرف تحولات اجتماعی/سیاسی، مرزهای «ملی» است و پی‌آمد این تحولات در نخستین گام بر ‏زندگی مردمان ساکن در این مرزها اثر می‌گذارد، اما ریشه‌یابی و تبیین و نقد آن‌ها، بدون در نظر گرفتن عوامل موثر در ‏سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی ممکن نیست؛ بسا که این عوامل و مناسبات خود پدید آورنده‌ی همان ظرف‌هایی است که با ‏مرزهای «ملی» تعریف و مشخص می‌شوند. برای ایران، آشنایی با تحولات منطقه و به‌ویژه خاورمیانه از اهمیت غیرقابل ‏انکاری برخوردار است و برای رویکردی نقادانه و رهایی‌بخش، آشنایی با نقش گرایش‌های اجتماعی و نیروهای سیاسی چپ، ‏یا آن‌ها که بنا بر ادراک خود یا قاعده و قرارهای گفتمانی/سیاسی بین‌المللی «چپ» نامیده شده‌اند، جایگاه ویژه‌ای دارد. از همین ‏رو خواهیم کوشید در مجموعه‌ای تازه، با ترجمه‌ی آثاری که به بررسی و واکاوی نقش گرایش‌های اجتماعی و نیروهای ‏سیاسی «چپ» پرداخته‌اند، سهم کوچکی در این راستا ادا کنیم.‏
بدیهی است ترجمه‌ی این آثار نشانه‌ی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آن‌ها نیست و فقط در راستای آگاهی‌رسانی ‏پیرامون دیدگاه‌ها و استدلال‌های گوناگون و گاه متناقض است.‏

نوشته‌ی پیش رو متن کوتاهی است که با زبانی ساده تصویری کلی از پای‌گیری، فعالیت‌ها و سرانجامِ برخی سازمان‌ها و ‏
حزب‌های سیاسی، عمدتاً احزاب «کمونیست» پیرو اتحاد جماهیر شوروی، در مصر، سودان، عراق و سوریه به‌دست می‌دهد. ‏زمان نگارش این نوشته سال 2003 است و داده‌های تاریخی ذکرشده در آن را باید با توجه به این تاریخ در نظر گرفت.‏

🔸 چپ عرب در دهه‌ی بیستم و سی‌امِ سده‌ی بیستم به‌مثابه پاسخ به بحرانی پای گرفت که جوامع عربی از زمان دست‌اندازی ‏استعمار اروپا برای تغییر شکل اقتصاد ملی به سرمایه‌داری پیرامونی، به آن دچار شده بودند. این چپ‌ مُعرف بدیلی در برابر ‏ناسیونالیسم عربی و بنیادگرایی اسلامی اخوان‌المسلمین بود.‏

🔸 هر سه گرایش‌، از حوزه‌های‌ مشابهی در هر یک از این جوامع یارگیری کردند. پایه‌های اجتماعی چپ‌ها، ناسیونالیسم ‏عربی و بنیادگرایی اسلامی نه متعلق به نخبگان سنتی خاور میانه و نه متشکل از قشرهای مردمی بود که در اقتصاد سنتی ‏مشغول به کار بودند (کشاورزان، بادیه‌نشینان، پیشه‌وران). آن‌ها اغلب از میان کسانی بودند که کاملاً در حوزه‌های مدرن ‏اقتصاد ادغام شده بودند، یعنی پرولتاریای شکل‌گرفته‌ی شهری در سده‌ی 19 و 20 و نخبگان تحصیل‌کرده‌ی جدید غربی شامل ‏کارمندان و ارتشیان.‏

🔸 ورای این نقاط اشتراک، چپ‌ خود را در کشورهای مختلف عربی بعضاً به ‌طرق بسیار متفاوتی گسترش می‌داد. در ادامه ‏تلاش خواهم کرد با شرحی مختصر و ساده به‌وسیله‌ی نمونه‌هایی جداگانه، امکان نگرشی به تاریخ احزاب کمونیست را فراهم ‏آورم که در اروپا اساساً به آن کم توجه شده است. در پایان می‌بایست درباره‌ی سؤالِ نسبتِ رابطه‌ی چپ با ناسیونالیسم عربی ‏تحقیق شود.‏

🔹متن کامل نخستین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2Ap

#خاور_میانه #توماس_اشمیدینگر #مریم_فرهمند
#چپ_عرب #ناسیونالیسم #حزب_کمونیست

👇🏽
🖋@naghd_com
🔹 نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ چرا باید کلیه‌ی احزاب سیاسی منحل شوند
▫️ نقد و بررسی نظریه‌ی سیمون وی

نوشته‌ی: داریوش راد

‏25 دسامبر 2021‏

🔸 سیمون وی فیلسوف رادیکال چپ‌گرای فرانسوی و فعال سیاسی نیمه نخست قرن بیستم است. او در یک خانواده یهودی بدنیا آمد و درکنار اندیشه‌های چپ رادیکال به دین مسیحیت (به گفته خود او دین بردگان) گروید و زندگی خود را صرف همکاری با گروه‌های سیاسی چپ فرانسه و آلمان و اتحادیه‌های کارگری و هم‌چنین کمک به انقلابیون جمهوری‌خواه در اسپانیا و فعالیت برای یک جامعه عادلانه‌تر کرد. تعهد به اندیشه-‌‌عمل حقیقت‌جویی و عدالت‌خواهی و اخلاق رهایی‌طلبی، او را به انتقاد شدید از احزاب سیاسی سوق داد؛ وی در احزاب سیاسی به گفته خود «ویروس توتالیتاریسم» را می‌دید. در آثار سیمون وی اخلاق انسان‌گرا در زندگی سیاسی افراد و یا گروه‌های اجتماعی و هم‌چنین نوع مسیحیت و خداشناسی بسیار مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

🔸 هر نهاد و برنامه‌ سیاسی که تلاش می‌کند معنای کلاسیک «سیاست» و «شهروندی» را متناسب با این سده بازخوانی و بازسازی و گسترش دهد، باید نخست به وضوح نشان دهد که این دو واژه یا مفهوم چه چیزی نیستند، چرا که حول و حوش آن‌ها را سردرگمی زیادی احاطه کرده است. اولا سیاست به‌معنی دولت‌مداری یا حکمرانی دولتی نیست، و دیگر این‌که شهروندان یک جامعه «موکلین – انتخاب‌کننده» یا «مالیات دهندگان» یک کشور نیستند. حکومت‌داری شامل عملیاتی می‌شود که دولت در آن‌ها درگیر است و این عملیات عبارتند از انحصار اعمال انواع خشونت بر توده‌های مردم، کنترل دولت بر کلیه دستگاه‌های نظارتی جامعه در قالب نهادهای قانونی و مقررات‌آور، حکمرانی آن بر جامعه از طریق قانون‌گذاران حرفه‌ای، کنترل بر سازمان ارتش و نیروهای پلیس، و هم‌چنین نهادهای بوروکراسی. در کلیه جوامع بازی سیاسی حکومت‌مداری زمانی آغاز می‌شود که به اصطلاح «احزاب سیاسی» با برچسب‌های متفاوت تلاش می‌کنند تا با بازی‌های مختلف قدرت مراجع و دفاتری را که سیاست‌گذاری دولت را تعیین و اجرا می‌کنند را تصرف یا تسخیر کنند. این نوع «سیاست» در کلیه جوامع (دموکراتیک یا استبدادی) همیشه ویژگی نارضایتی‌سازی توده‌های مردم را به‌همراه دارد. یک حزب سیاسی معمولاً یک ساختار سلسله مراتب یافته است که توسط اعضایی که به شیوه‌ای از بالا به پایین شکل داده شده‌اند سازماندهی و عمل می‌کند. یک حزب درواقع مینیاتوری از یک دولت است و در برخی کشورها مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق و آلمان نازی حزب حاکم در واقع خود دولت را تشکیل می‌داد، و اکنون نیز در چین به اصطلاح «کمونیست» این‌چنین است. نمونه‌های شوروی و آلمان نازی و چین از حزب به‌ مثابه یک دولت، گسترش منطقی حزب به دولت است. در واقع، نتیجتا هر حزبی ریشه در دولت و نه در شهروند و شهروندی دارد.

🔸 برای ورود به بحث و بررسی نظریه سیمون وی نخست باید دید که در تعاریف او اصولا نهاد حزب و اهداف آن چیست. او معتقد است حزب سیاسی نهادی است که افراد را با یکسری تفکرات همگن در خود گرد آورده و هدف آن دست‌یافتن به قدرت سیاسی برای پیاده‌سازی عقاید حزب در جامعه و یا حداقل تاثیرگذاری و همکاری مشترک با حزب یا احزابی است که در قدرت و یا در حاکمیت حضور دارند. این یک تعریف عمومی برای نهاد حزب دارای دو عنصر اصلی است و سیمون وی برای نقد نهاد حزب نظریه خود را برمبنای نقد این‌دو عنصر اصلی بنا نهاده است. عنصر نخست همگنی عقاید در حزب است، بدین معنا که یک فرد هنگامی به یک حزب می‌پیوندد یا در انتخابات به آن حزب رای می‌دهد که دارای عقاید و ارزش‌های مشترک با آن حزب باشد. برای مثال اگر فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد و نظام سرمایه‌داری باشد، اولا به حزبی که برای لغو مالکیت خصوصی و جایگزینی آن با تعاونی‌های مردمی فعالیت می‌کند، نمی‌پیوندد و هم‌چنین در انتخابات به آن حزب رای نخواهد داد... دومین عنصر تشکیل‌دهنده نهاد حزب‌ داشتن اندیشه و فعالیت برای بدست‌آوردن یا تسخیر قدرت سیاسی از راه انتخابات یا انقلاب است. بنابراین یک حزب سیاسی تشکلی است برای رسیدن به قدرت سیاسی، چرا که بدون داشتن این عنصر دلیل وجودی خود را از دست می‌دهد. هدف حزب نه مشاهده‌گری سیاسی است و نه فعالیت عام‌المنفعه بلکه تاثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی حکومتی و افکار عمومی جامعه. حزبی که تاثیرگذار نباشد به بیهودگی و ناکارآیی شناخته خواهد شد و در نهایت ازبین خواهد رفت. درهرحال همان‌گونه که توضیح داده شد این دو عنصر تشکیل‌دهنده نهاد حزب عبارت از نخست همگنی عقاید اعضای حزب و دوم بدست‌آوردن قدرت سیاسی است...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید: ‏

‎‌‎https://wp.me/p9vUft-2HE


#داریوش_راد #سیمون_وی
#نظام_شورایی #حزب_سیاسی #دمکراسی_نمایندگی
👇🏽

🖋@naghd_com‏ ‏
▫️ جُرج لوکاچ درباره‌ی رزا لوکزامبورگ

نوشته‌ی: هُلگا پولیت
ترجمه‌ی: کمال خسروی

‏7 ژانویه 2022

🔸 جُرج لوکاچ (1971 ـ 1885) در شمار شُهره‌ترین و مهم‌ترین فیلسوفان مارکسیست سده‌ی بیستم بود. سال 1917، انقلاب روسیه، به نقطه‌ی عطف تعیین‌کننده‌ای در مسیر زندگی این اندیشمند بدل شد. از فرزند یکی از مدیران بانکیِ بوداپست، با بهترین رتبه و مقام اجتماعی، کمونیستی از آب درآمد که راهِ پیش‌گرفته از سوی روسیه را دارای آینده‌ای امیدبخش می‌دانست. او خبر نداشت که گزینش چنین راهی در زندگی، چه توفان‌ها، نومیدی‌ها، تندپیچ‌ها، کامیابی‌ها، برانگیختگی‌ها و شور و سوگی برایش به ‌همراه خواهد آورد. اما او تا نقطه‌ی پایان به این اندیشه وفادار ماند که بدیل سوسیالیستیِ جامعه‌ی بورژوایی، به دوران بالندگی رسیده است.

🔸 آن‌گاه که جرج لوکاچ، که تا آن‌زمان ارتباطی تشکیلاتی با جنبش کارگری نداشت، به عضویت حزب کمونیست تازهْ تأسیس‌یافته در مجارستان درآمد، در لهستان، با پای‌گیری حزبی کمونیست، تاریخ آن حزب سوسیال‌دمکراتی به پایان رسید که سالیان دراز، عمدتاً مُهر نفوذ و شخصیت برجسته‌ی رزا لوکزامبورگ بر آن خورده بود. و در آلمان، در روزهای پای‌گیری حزبی تازه، رزا لوکزامبورگ درحال مجادله‌ای بی‌فرجام بر سر انتخاب نام «سوسیالیست» برای این حزب بود، زیرا این نام ‌را برای بیان تمایز محتوایی و تشکیلاتی با سوسیال‌دمکراسی قدیمی بسنده می‌دانست. اینک، در آستانه‌ی ژانویه‌ی 1919، هردوی آن‌ها، لوکاچ و لوکزامبورگ، به اعتبار عضویت‌شان در حزب، کمونیست بودند. لوکاچ هرگز سوسیال‌دمکرات نبود، لوکزامبورگ، برعکس، در سراسر زندگی سیاسی‌اش تا آن روز، سوسیال‌دمکرات بود.

🔸 درست مانند رزا لوکزامبورگِ جوان در سال‌های دهه‌ی 90 سده‌ی نوزدهم، لوکاچِ جوان و به‌لحاظِ سیاسی کم‌تجربه نیز، خود را یک‌باره به رودِ متلاطم کار حزبی در حزبی جوان می‌افکند که احساس می‌کرد مأموریتی [تاریخی] دارد. به وجود کسی مانند او نیاز بود، زیرا به‌واسطه‌ی آثار سراسر قابل ملاحظه‌ای که او تا آن‌زمان آفریده بود، از دید رفقای همراه و هم‌پایش به‌عنوان نویسنده‌ای تلقی می‌شد که می‌بایست از جامعه‌ی بورژوایی، که سرانجام باید رو به نیستی و زوال رود، چیزهایی بداند. او این مسئولیت را پذیرفت، زیرا پس از تجربه‌های جنگ جهانی اول هیچ‌چیز در چشم او نفرت‌انگیزتر از جامعه‌ی بورژوایی نبود که به‌نظر می‌آمد آخرین بازمانده‌های مشروعیت تاریخی‌اش را در هولناکیِ جنگ از دست داده باشد. او بعدها با نگاهی به عقب، از جامعه‌ی بورژوایی به‌مثابه زمانه‌ی معصیتِ تام‌وتمام سخن گفت که از دل آن، انقلاب پرولتری و فلسفه‌ی مارکسی بیرون آمد و راهش را هموار کرد.

🔸 آن‌گاه که رزا لوکزامبورگ در زوریخ فعالیت خود را برای جنبش کارگری وطنش آغاز کرد، خیلی زود دریافت که بر جنبش کارگری اروپای غربی که قویاً زیر نفوذ سوسیال‌دمکراسی آلمان بود کماکان این تصور حاکم است که در برابر قدرت بی‌کران رژیم تزاری در روسیه، تا چشم‌اندازی دوردست در آینده، هنوز هیچ حریف داخلیِ قَدَری شکل نگرفته است؛ نه حتی و نه هنوز از سوی پرولتاریا. از این‌رو، او همه‌چیز را تابع این هدف ‌کرد که ثابت کند پرولتاریا در امپراتوری روسیه، با تکیه بر خود و به‌گونه‌ای مستقل، قادر خواهد بود رژیم تزاری را سرنگون کند و به آزادی سیاسی دست یابد. بنابراین همه‌ی سنت‌ها و جهت‌یابی به‌سوی استقلال ملی لهستان را، که نزد مارکس، و نیز انگلس، پیش‌شرط قطعی دگرگونی‌های مناسبات اجتماعی در روسیه بود، با سرسختی تابع آن عقیده و ایقان می‌کرد. هیچ‌کس در جنبش کارگری اروپای غربی ماهیت انقلابی را که در 1905 در امپراتوری روسیه روی داده بود بهتر از رزا لوکزامبورگ نفهمید...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2JQ

#هلگا_پولیت #کمال_خسروی
#جنبش_کارگری #جرج_لوکاچ #رزا_لوکزامبورگ
#حزب_کمونیست

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ لبنان، فراتر از استثناگرایی

📝 از سلسله مقالات «نقد» درباره‌ی خاورمیانه

نوشته‌ی: زیاد ابو ریش
ترجمه‌ی: مژگان بدیعی

20 ژانویه 2022

در این مقاله می‌خوانیم:‏

▪️ امپراتوری عثمانی، پیش از جنگ جهانی اول (1831-1914)
▪️ جنگ جهانی اول و تسویه‌حساب‌‌های پس از جنگ (1914–1920)
▪️ دوران استعمار (1920-1943)
▪️ دوران پس از استقلال (1943-1975)
▪️ جنگ داخلی، 1975ـ1990
▪️ نتیجه‌گیری: مسیر اقتصاد سیاسی لبنان پس از جنگ

از متن مقاله:

🔸 لبنان در آثار اقتصاد سیاسی مقایسه‌ای خاورمیانه و شمال آفریقا اغلب به‌وضوح غایب بوده است، به‌ویژه در مطالعات حوزه‌ی دولت‌سازی، توسعه‌ی اقتصادی و بسیج اجتماعی. این کنارگذاری یا استثنایی‌انگاشتن لبنان از دو ویژگی تاریخیِ اقتصاد سیاسی این کشور نشأت می‌گیرد. ویژگی نخست، مسیر توسعه‌ی پسااستعماری لبنان حول رویکرد اقتصادی لِسِه فِر و مدل مبتنی بر خدمات است. این مسیر در تضاد با اغلب دولت‌های پسااستعماری بود که اقتصاد سیاسی‌شان یا توسعه به رهبری دولت را دنبال می‌کردند یا اقتصادهای بسته‌ای بودند که بر اساس کالاهای اولیه یا تولید کارخانه‌ای سازمان یافته بودند. دوم، در تمام سال‌های جنگ داخلی در لبنان، بسیج شبه‌نظامیانِ خشونت‌گرا همراه با مداخلات پی‌درپی نظامیان خارجی به‌ویژه شدید بوده است. مطالعات دانشگاهی عموماً جنگ داخلی لبنان را در بستر تاریخی وسیع‌تری می‌بیند که به خشونت‌های فرقه‌ای قرن نوزدهم برمی‌گردد. از سال 2011، ابعاد همه‌جانبه‌ی جنگ داخلی و فرقه‌گرایی به‌عنوان شاخص، موضوع تحقیق و نیز چارچوب تحلیلی مطالعه‌ی عراق، لیبی، سوریه یا یمن (و نیز مطالعات تطبیقی منطقه) تبدیل شده است، اما نباید این واقعیت را کتمان کرد که پژوهشگران، لبنان را از نظر تاریخی، کشوری منحصربه‌فرد در فرقه‌گرایی و نیز دارای خشونتی استثنایی می‌دانند. به باور آن‌ها، فرقه‌گرایی یا مانع شکل‌گیری نهادهای موثر دولتی می‌شود یا در عملکرد آن‌ها ایجاد مشکل می‌کند و منجر به سقوط اقتدار دولت می‌شود.

🔸 بخشی از پژوهشگران با ارائه‌ی روایت‌های غیرانتقادی از اقتصاد سیاسی لبنان، این مشکل را تشدید کرده‌اند. یکی از جریان‌ها ادعا می‌کند که دولت لبنان محصول نوعی سازش برای تقسیم قدرت بین بزرگان فرقه‌ها و گروه‌های مختلف است، و بنابراین نهادهای آن هرگز نباید بالاتر از جامعه قرار گیرد و به‌تبع، در اقتصاد نیز نمی‌تواند مداخله کند. گروه دوم، نقش نهادهای دولتی لبنان را در ایجاد چارچوب‌های اداری و قانونی برای آزادسازی حرکت کالا و سرمایه جدی‌تر می‌داند، اما ادعا می‌کند چنین ترتیبی محصول اجتناب‌ناپذیر تصمیم‌گیری شبکه‌ای از نخبگان سیاسی و اقتصادی بوده است.

🔸 من می‌خواهم خوانشی جایگزین از دولت مدرن، بازار و تشکیل طبقه در لبنان ارائه دهم که بر سه پیش‌فرض اساس یافته است. نخست، دولت، بازار و شکل‌گیری طبقات به‌واسطه‌ی مشارکت با یکدیگر پدید می‌آید. مبارزات طبقاتی و قدرت دولت در لبنان برای ساخت اقتصاد این کشور ذاتی بود، نه جدا و نه بی‌ارتباط با آن. دوم، دوره‌بندی تاریخی باید عملکرد مقیاس‌های زمانی متفاوت، همزمانی تغییرات و تداوم در آن‌ها را در نظر بگیرد. هرچند میراث تاریخی بسیار مهم است اما تحولات ساختاری و احتمالات سیاسی نیز به همان اندازه اهمیت دارد. سرانجام، شکل‌گیری دولت، بازار و طبقات در لبنان، نه فقط جدا از پویش‌های منطقه‌ای و جهانی نبوده، که در مرکز آن‌ها نیز بوده است. مسئله تأثیرات پویش‌های جهانی و منطقه‌ای از پیش‌شکل‌یافته بر دولت، بازار و شکل‌گیری طبقات در لبنان نیست، بلکه باید بفهمیم چگونه این پویش‌ها در لبنانْ در پویش‌های منطقه‌ای و جهانی، و برعکس، سهیم بودند. این مقاله می‌کوشد مسیر اقتصاد سیاسی پسااستعماری لبنان را، ضمن اجتناب از هرگونه تحلیل‌های فرهنگ‌گرایانه و جبرگرایانه، تاریخ‌مند ‌کند. هم‌چنین تأکید مقاله بر آن است ‌که چگونه اقتصاد سیاسی، مقاطع کلیدی لبنانِ تاریخی و معاصر را تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه لبنان می‌تواند درک ما را از اقتصاد سیاسی منطقه ارتقا بخشد.

🔹متن کامل پنجمین مقاله از سلسله مقالات نقد درباره‌ی خاورمیانه را در لینک زیر بخوانید:‏

https://wp.me/p9vUft-2LS

#خاور_میانه #زیاد_ابو_ریش #مژگان_بدیعی
#لبنان #جنگ_داخلی #حزب_کمونیست #حزب‌الله #شبه‌نظامیان

👇🏽

🖋@naghd_com