▫️ تقابل امکانها
▫️ ارزیابی مقدماتی نیروهای بدیل احتمالی در برابر جمهوری اسلامی
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 ژوئن 2020
🔸 بحرانهای چند سال گذشته، به ویژه از آبان 98 به این سو، تاثیرات عمیقی بر زندگی و آگاهی فردی و جمعی تودههای مردم گذاشته است. واکنش تودهها به این دگرگونیهای عمیق، اجتنابناپذیر و قریبالوقوع نظر میرسد؛ مسئلهی دشوار اما ارزیابی چیستی و چگونگی این واکنش، شکل تجلی آن و نتایج و پیامدهایش برای حیات اجتماعی سیاسی مردمان ایران و حتی فراتر از آن منطقهی خاورمیانه است. به عبارت دیگر پرسش این است که چگونه میتوان رابطهی میان این دگرگونیها و واکنش مردم را تحلیل کرد؟ اغلب پاسخها به این پرسش و تلاشهایی که در جهت پرتو افکندن بر چشماندازهای واکنش اجتماعی و سمتوسوی احتمالی آن انجام میشود، همچنان مبهم است.
🔸 پرسش این است که در شرایط جوامعی مانند ایران که سازمانیابی مردمپایهی ریشهداری وجود ندارد، واکاوی و تحلیلِ فرایندِ کنش و واکنش اجتماعی از چه راهی ممکن است؟ اگر واکاویِ رابطهی میان دگرگونیهای ذهنی و واکنش مردم را به تجزیه تحلیل نسبت سازماندهی و آگاهی موکول و منوط نکنیم، چه روشهایی را میتوان برای رفع این ابهام پیشنهاد داد؟ به گمان من اگر برمبنای ترکیب طبقاتی جامعه تجزیه و تحلیلی، و ولو مقدماتی و اولیه، از وضعیت گفتمانها، جریانها و نیروهای سیاسی موجود و نسبتشان با تودهها، و پایگاه طبقاتی و اجتماعی هر کدام (اعم از راست یا چپ)، ارائه دهیم شاید بتوانیم چشماندازها و امکانهای پیشرو را روشنتر سازیم. به بیان دیگر در فقدان شکلهای متنوع سازمانیابیِ نیروها و گروههای معترض، که ترجمان و تجلی رادیکالیسم موجود باشند باید دید کدام گفتمانها، نیروها و جریانهای سیاسی میتوانند از این پتانسیل برای جهت دهی و ایجاد شکل معینی از سازماندهی سیاسی به نفع خود بهره بگیرند و از آن مهمتر، طبقات و گروههای اجتماعی معترض خود چه بالقوگیهایی برای سازمانیابی، اعمال سوژگی و تحمیل مطالبات خود به گروهها و گفتمانهای سیاسی دارند... در این نوشته میکوشم باب بحثی مقدماتی را در این باره بگشایم و بر مبنای آن به این پرسش بپردازم که آیا امکان جهشی کیفی وجود دارد تا آگاهی مردم – فارغ از سویهی مترقی یا ارتجاعی آن - بتواند تجلی یا بروز عینی پیدا کند؟ و آیا رادیکالیسم خودانگیخته میتواند شکل یک جنبش مردمی آگاه مترقی را به خود بگیرد؟
🔸 سوگیری خواست تغییر به سمت گفتمانها و جریانهایی خاص را نباید به معنای توانایی ارادهگرایانهی نیروها و گفتمانهای سیاسی موجود برای شکلدهی به اعتراضات بنا میل خود تلقی کرد، بلکه باید آن را به شکل یک رابطهی دوسویهی پیچیده میان آگاهی و خواست طبقات و گروههای اجتماعی معترض از یک سو، و توانایی و پتانسیلهای گفتمانها و جریانات سیاسی از سوی دیگر درک کرد. ترکیب و پایگاه طبقاتی هر کدام از گفتمانها و جریانهای سیاسی و جذابیتشان برای تودهها در جهت پاسخگویی به مطالبات انباشته شده، میتواند ترکیب اجتماعی اتئلافهای سیاسی را در مراحل گوناگون شورشها و اعتراضات دستخوش تغییر کند. روشهایی که هر یک از این جریانها و گفتمانهای سیاسی میتوانند برای بسیج به کار میگیرند، منابع مادی و معنوی که برای این کار در اختیار دارند، دالهای محوری مورد اتکای هر کدام، و در نهایت امکانهایی که پراتیک گروههای ناراضی اجتماعی برای وادار کردن گروهها و جریانهای سیاسی به گردن نهادن به مطالبات آنها میآفریند، همه و همه در تعریف چشماندازهای آتی تعیینکننده هستند. هنگامی که موانع جهش کیفی از میان برداشته میشوند در نتیجهی برهمکنش نیروهای اجتماعی، پویایی سیاسی جدیدی پا به عرصه میگذارد و امکانهای گوناگون جدیدی را ترسیم میکند که پیش از این تصورش ممکن نبود. مساله تقابل این امکانهاست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wm
#تارا_بهروزیان
#جمهوری_اسلامی #بحران #جنبش_اجتماعی #انسان_آبان #بدیل #چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ارزیابی مقدماتی نیروهای بدیل احتمالی در برابر جمهوری اسلامی
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 ژوئن 2020
🔸 بحرانهای چند سال گذشته، به ویژه از آبان 98 به این سو، تاثیرات عمیقی بر زندگی و آگاهی فردی و جمعی تودههای مردم گذاشته است. واکنش تودهها به این دگرگونیهای عمیق، اجتنابناپذیر و قریبالوقوع نظر میرسد؛ مسئلهی دشوار اما ارزیابی چیستی و چگونگی این واکنش، شکل تجلی آن و نتایج و پیامدهایش برای حیات اجتماعی سیاسی مردمان ایران و حتی فراتر از آن منطقهی خاورمیانه است. به عبارت دیگر پرسش این است که چگونه میتوان رابطهی میان این دگرگونیها و واکنش مردم را تحلیل کرد؟ اغلب پاسخها به این پرسش و تلاشهایی که در جهت پرتو افکندن بر چشماندازهای واکنش اجتماعی و سمتوسوی احتمالی آن انجام میشود، همچنان مبهم است.
🔸 پرسش این است که در شرایط جوامعی مانند ایران که سازمانیابی مردمپایهی ریشهداری وجود ندارد، واکاوی و تحلیلِ فرایندِ کنش و واکنش اجتماعی از چه راهی ممکن است؟ اگر واکاویِ رابطهی میان دگرگونیهای ذهنی و واکنش مردم را به تجزیه تحلیل نسبت سازماندهی و آگاهی موکول و منوط نکنیم، چه روشهایی را میتوان برای رفع این ابهام پیشنهاد داد؟ به گمان من اگر برمبنای ترکیب طبقاتی جامعه تجزیه و تحلیلی، و ولو مقدماتی و اولیه، از وضعیت گفتمانها، جریانها و نیروهای سیاسی موجود و نسبتشان با تودهها، و پایگاه طبقاتی و اجتماعی هر کدام (اعم از راست یا چپ)، ارائه دهیم شاید بتوانیم چشماندازها و امکانهای پیشرو را روشنتر سازیم. به بیان دیگر در فقدان شکلهای متنوع سازمانیابیِ نیروها و گروههای معترض، که ترجمان و تجلی رادیکالیسم موجود باشند باید دید کدام گفتمانها، نیروها و جریانهای سیاسی میتوانند از این پتانسیل برای جهت دهی و ایجاد شکل معینی از سازماندهی سیاسی به نفع خود بهره بگیرند و از آن مهمتر، طبقات و گروههای اجتماعی معترض خود چه بالقوگیهایی برای سازمانیابی، اعمال سوژگی و تحمیل مطالبات خود به گروهها و گفتمانهای سیاسی دارند... در این نوشته میکوشم باب بحثی مقدماتی را در این باره بگشایم و بر مبنای آن به این پرسش بپردازم که آیا امکان جهشی کیفی وجود دارد تا آگاهی مردم – فارغ از سویهی مترقی یا ارتجاعی آن - بتواند تجلی یا بروز عینی پیدا کند؟ و آیا رادیکالیسم خودانگیخته میتواند شکل یک جنبش مردمی آگاه مترقی را به خود بگیرد؟
🔸 سوگیری خواست تغییر به سمت گفتمانها و جریانهایی خاص را نباید به معنای توانایی ارادهگرایانهی نیروها و گفتمانهای سیاسی موجود برای شکلدهی به اعتراضات بنا میل خود تلقی کرد، بلکه باید آن را به شکل یک رابطهی دوسویهی پیچیده میان آگاهی و خواست طبقات و گروههای اجتماعی معترض از یک سو، و توانایی و پتانسیلهای گفتمانها و جریانات سیاسی از سوی دیگر درک کرد. ترکیب و پایگاه طبقاتی هر کدام از گفتمانها و جریانهای سیاسی و جذابیتشان برای تودهها در جهت پاسخگویی به مطالبات انباشته شده، میتواند ترکیب اجتماعی اتئلافهای سیاسی را در مراحل گوناگون شورشها و اعتراضات دستخوش تغییر کند. روشهایی که هر یک از این جریانها و گفتمانهای سیاسی میتوانند برای بسیج به کار میگیرند، منابع مادی و معنوی که برای این کار در اختیار دارند، دالهای محوری مورد اتکای هر کدام، و در نهایت امکانهایی که پراتیک گروههای ناراضی اجتماعی برای وادار کردن گروهها و جریانهای سیاسی به گردن نهادن به مطالبات آنها میآفریند، همه و همه در تعریف چشماندازهای آتی تعیینکننده هستند. هنگامی که موانع جهش کیفی از میان برداشته میشوند در نتیجهی برهمکنش نیروهای اجتماعی، پویایی سیاسی جدیدی پا به عرصه میگذارد و امکانهای گوناگون جدیدی را ترسیم میکند که پیش از این تصورش ممکن نبود. مساله تقابل این امکانهاست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1wm
#تارا_بهروزیان
#جمهوری_اسلامی #بحران #جنبش_اجتماعی #انسان_آبان #بدیل #چپ
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
تقابل امکانها
ارزیابی مقدماتی نیروهای بدیل احتمالی در برابر جمهوری اسلامی نوشتهی: تارا بهروزیان بدون وجود تضادها و کشمکشهای عمیقی که در واقعیت اجتماعی- تاریخی و زیست هر روزهی مردم ریشه دارد هرگز خیزشی روی نخو…
▫️ سوسیالیسم دموکراتیک چیست؟
▫️ دموکراسی سوسیالیستی چیست؟
نوشتهی: پیتر هیودیس
ترجمهی: تارا بهروزیان
11 ژوئیه 2020
🔸 در سالهای اخیر به یکباره شاهد افزایش علاقه به نظریه و عمل سوسیالیستی ــ و بهویژه سوسیالیسم دموکراتیک ــ بودهایم. این علاقه ابداً تصادفی نیست. هنگامی که نسل جدیدی از کنشگران میکوشند بدیلی کارآمد در برابر سرمایهداری ایجاد کنند، شبح تلاشهای ناکام برای ایجاد جامعهای سوسیالیستی ــ هم در گذشته هم در حال حاضر ــ قدعلم میکند. نمیتوان با اراده این شبح را دفع کرد، زیرا به طور عینی در صد سال نظریه و عمل رادیکال ریشه دارد، نظریه و عملی که یا با نادیدهگرفتن براندازی انقلابیِ سرمایهداری بر آزادیهای دموکراتیک تأکید میکردند، یا «سوسیالیسم» را به کنترل دولتی اقتدارگرا که دموکراسی را سرکوب میکرد، فرومیکاستند. تجسم و ایجاد سوسیالیسمی واقعاً دموکراتیک و دموکراسی سوسیالیستی پروژهای بینهایت بغرنج و دشوار از کار در آمده است. با در نظر گرفتن این امر، کنکاش منابع نظری که مسیر ساختوپرداخت سوسیالیسم دموکراتیک واقعاً انقلابی را در زمانهی ما فراهم میآورند، اهمیت مییابد.
🔸 کتاب الکساندروس کرایسیس با عنوان «دموکراسی حقیقی» بهمثابه پیشدرآمدی بر کمونیسم: برداشت مارکس از دموکراسی، رهاورد نمونهواری از این تلاشها است. این اثر مستقیماً به بررسی دیدگاه مارکسیستهای پس از مارکس دربارهی رابطهی میان دموکراسی و سوسیالیسم نمیپردازد؛ همچنین داعیهی پرداختن به کلیت دیدگاههای مارکس در این باره را ندارد. این کتاب (که نخستین کتاب از مجموعه آثار کرایسیس دربارهی نظریهی سیاسی مارکس است) دربارهی مارکس جوان، پیش از گسستاش از جامعهی بورژوایی و پذیرش کمونیسم است. اگرچه دانشپژوهان بسیاری به بررسی جامع دیدگاههای مارکس جوان (1837-1843) پرداختهاند، کرایسیس از دیگران فراتر میرود و نشان میدهد که چگونه دفاع مارکس جوان از دموکراسی بر درک او از کمونیسمی که در آثار بعدیاش یافت میشود تاثیر گذاشته است. به نظر نویسندهی مقالهی حاضر، این کتاب یکی از مهمترین آثار دربارهی مارکس و مارکسیسم در دههی اخیر است.
🔸کرایسیس استدلال میکند که آثار مارکس جوان «ما را در خوانش رابطهی آسیبدیدهی میان سوسیالیسم و دموکراسی یاری میدهد و امکان سازگاری احتمالی در آینده میان نظریهی مارکسیستیِ دموکراسی و کمونیسم به عنوان پروژهای زیستپذیر برای بشریت را طرح میکند.» این مسئله را باید جدی گرفت زیرا مسیری که در پیش گرفتهایم نشان میدهد که اگر غلبه بر سرمایهداری به عنوان پروژهای زیستپذیر پذیرفته نشود، بشریت آیندهی چندانی نخواهد داشت.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1zU
#پیتر_هیودیس #تارا_بهروزیان #جامعهی_بدیل
#دموکراسی #سوسیالیسم #دولت
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دموکراسی سوسیالیستی چیست؟
نوشتهی: پیتر هیودیس
ترجمهی: تارا بهروزیان
11 ژوئیه 2020
🔸 در سالهای اخیر به یکباره شاهد افزایش علاقه به نظریه و عمل سوسیالیستی ــ و بهویژه سوسیالیسم دموکراتیک ــ بودهایم. این علاقه ابداً تصادفی نیست. هنگامی که نسل جدیدی از کنشگران میکوشند بدیلی کارآمد در برابر سرمایهداری ایجاد کنند، شبح تلاشهای ناکام برای ایجاد جامعهای سوسیالیستی ــ هم در گذشته هم در حال حاضر ــ قدعلم میکند. نمیتوان با اراده این شبح را دفع کرد، زیرا به طور عینی در صد سال نظریه و عمل رادیکال ریشه دارد، نظریه و عملی که یا با نادیدهگرفتن براندازی انقلابیِ سرمایهداری بر آزادیهای دموکراتیک تأکید میکردند، یا «سوسیالیسم» را به کنترل دولتی اقتدارگرا که دموکراسی را سرکوب میکرد، فرومیکاستند. تجسم و ایجاد سوسیالیسمی واقعاً دموکراتیک و دموکراسی سوسیالیستی پروژهای بینهایت بغرنج و دشوار از کار در آمده است. با در نظر گرفتن این امر، کنکاش منابع نظری که مسیر ساختوپرداخت سوسیالیسم دموکراتیک واقعاً انقلابی را در زمانهی ما فراهم میآورند، اهمیت مییابد.
🔸 کتاب الکساندروس کرایسیس با عنوان «دموکراسی حقیقی» بهمثابه پیشدرآمدی بر کمونیسم: برداشت مارکس از دموکراسی، رهاورد نمونهواری از این تلاشها است. این اثر مستقیماً به بررسی دیدگاه مارکسیستهای پس از مارکس دربارهی رابطهی میان دموکراسی و سوسیالیسم نمیپردازد؛ همچنین داعیهی پرداختن به کلیت دیدگاههای مارکس در این باره را ندارد. این کتاب (که نخستین کتاب از مجموعه آثار کرایسیس دربارهی نظریهی سیاسی مارکس است) دربارهی مارکس جوان، پیش از گسستاش از جامعهی بورژوایی و پذیرش کمونیسم است. اگرچه دانشپژوهان بسیاری به بررسی جامع دیدگاههای مارکس جوان (1837-1843) پرداختهاند، کرایسیس از دیگران فراتر میرود و نشان میدهد که چگونه دفاع مارکس جوان از دموکراسی بر درک او از کمونیسمی که در آثار بعدیاش یافت میشود تاثیر گذاشته است. به نظر نویسندهی مقالهی حاضر، این کتاب یکی از مهمترین آثار دربارهی مارکس و مارکسیسم در دههی اخیر است.
🔸کرایسیس استدلال میکند که آثار مارکس جوان «ما را در خوانش رابطهی آسیبدیدهی میان سوسیالیسم و دموکراسی یاری میدهد و امکان سازگاری احتمالی در آینده میان نظریهی مارکسیستیِ دموکراسی و کمونیسم به عنوان پروژهای زیستپذیر برای بشریت را طرح میکند.» این مسئله را باید جدی گرفت زیرا مسیری که در پیش گرفتهایم نشان میدهد که اگر غلبه بر سرمایهداری به عنوان پروژهای زیستپذیر پذیرفته نشود، بشریت آیندهی چندانی نخواهد داشت.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1zU
#پیتر_هیودیس #تارا_بهروزیان #جامعهی_بدیل
#دموکراسی #سوسیالیسم #دولت
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سوسیالیسم دموکراتیک چیست؟
دموکراسی سوسیالیستی چیست؟ نوشتهی: پیتر هیودیس ترجمهی: تارا بهروزیان پذیرش مفهوم «دموکراسی حقیقی» از سوی مارکس او را به چپگراترین دموکراتهای زمان خودش نزدیک میسازد، چراکه او بر ضرورت همراهبودن…
▫️ مارکس، مارکسیسم و جنبش تعاونی
نوشتهی: برونو جوسا
ترجمهی: تارا بهروزیان
23 اوت 2020
📝توضیح «نقد»: نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز بیگمان شالودهی چشماندازی رو بهسوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بهلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکنبودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، زنجیرهی تازهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل عرضه کردهایم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقهمند، آن را هرچه پربارتر سازیم. بدیهی است ترجمهی این آثار نشانهی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آنها نیست و فقط در راستای آگاهیرسانی پیرامون دیدگاهها و استدلالهای گوناگون و گاه متناقض است.
🔸 مارکس در موارد متعددی با قوت تمام از بنگاههای تعاونی دفاع کرد و بر این عقیده بود که رواج عمومی آنها به شیوهی تولید جدیدی خواهد انجامید. حتی به نظر میرسد که در برهههای متفاوتی از زندگیاش به این اطمینان رسیده بود که سرانجام تعاونیها بهتمامی جایگزین بنگاههای سرمایهداری خواهند شد. لنین نیز جنبش تعاونی را تأیید میکرد و در یک اثر خود به سال 1923 (که تماماً به این موضوع اختصاص داشت) تا آنجا پیش رفت که تعاونی را به طورکامل با سوسیالیسم یکسان دانست. به بیان دقیقتر، او علاوه بر اینکه تعاونی را گام سازمانی مهمی در گذار به سوسیالیسم توصیف میکرد، آشکارا نشان داد که «تعاونی، سوسیالیسم است». با همهی اینها، جنبش تعاونی از زمان کمون پاریس به بعد توجه اندک مارکسیستها را به خود جلب کرده است.
🔸 یک استدلال که قصد داریم در واکاویمان مطرح کنیم آن است که این توجه اندک به جنبش تعاونی دستکم تا حدودی به نوع تعاونیای مربوط میشود که در تاریخ دست بالا را داشته است، یعنی بنگاهی که در آن کارگران «سرمایهدارِ خودشان» هستند، چرا که این نوع از تعاونی بر این دیدگاه صحه میگذارد که نظام تعاونیهای تولیدکننده، شکل اصیل سوسیالیسم نیست.
🔸 اما نظریهی اقتصادی مدرن نشان داده است که تعاونیِ ناب، بنگاه تحت مدیریت کارگران (LMF) وانک است تعاونیهایی که خودْ منابع مالیشان را تأمین نمیکنند و در نتیجه کارگرانشان را نمیتوان واقعاً «سرمایهدار خودشان» دانست. و این ملاحظه استدلالهای مارکسیستهایی را که معتقدند تعاونیها، بنا به همین ماهیتشان، شکل بینابینی میان سرمایهداری و سوسیالیسم هستند رد میکند.
🔸 اما تبعات تأملات بالا چیست؟ هنگامی که روشن میکنیم مارکس تعاونی را شیوهی تولید جدیدی تلقی میکرد که جایگزین سرمایهداری میشود، مارکسیستها دستکم به دو گروه متمایز تقسیم میشوند: کسانی که معتقدند سوسیالیسم در معنای مارکسی آن میبایست با نظامی از بنگاههای خودگردان تعریف شود و کسانی که سوسیالیسم را با اقتصاد دستوری تحت برنامهریزی دولتی یکی میدانند...
🔸 ما با در نظر گرفتن همهی احتیاطهای لازم برای چنین ملاحظاتی بر این باوریم که میتوان استدلال کرد که نظامی کارآمد از تعاونیهای تولیدکننده، نظمی سوسیالیستی است که میتواند در هماهنگی کامل با اندیشه مارکسیستی جایگزین سرمایهداری شود.
🔸 از این رو در این مقاله هدفی دوگانه را دنبال میکنیم: نخست، توجه خوانندگان را به شماری از فرازها در آثار مارکس جلب کنیم که در آنها او به صراحت جنبش تعاونی را ستوده است و از این طریق، این تصور نادرست اما رایج را که مارکس با بازار دشمنی داشت و تعاونی را به عنوان یک شیوهی تولید حتی برای دورهی گذار نمیپذیرفت، رد کنیم؛ دوم، این استدلال را مطرح کنیم که بیتوجهی مداوم مارکسیستها به جنبش تعاونی و نادیده گرفتن فرازهایی از آثار مارکس (و انگلس) که نظامی از تعاونیهای تولیدکننده را یک شیوهی تولید جدید میدانست، میتوان تاحدودی ناشی از تکوین دیرهنگام نظریهی اقتصادی تعاونیهای تولیدکننده دانست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1G9
#برونو_جوسا #تارا_بهروزیان
#تعاونی #جامعهی_بدیل #خودگردانی_کارگری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: برونو جوسا
ترجمهی: تارا بهروزیان
23 اوت 2020
📝توضیح «نقد»: نقد شیوهی تولید سرمایهداری، ایدئولوژی بورژوایی و شیوههای گوناگون مناسبات سلطه و استثمار در جهان امروز بیگمان شالودهی چشماندازی رو بهسوی جامعهای رها از سلطه و استثمار است و در افق نگرشی مبارزهجو و رهاییبخش میتواند و باید بهلحاظ نظری، بدون قدرگرایی و خیالپردازیهای ناکجاآبادی، تصاویر و طرحهای دقیقتری از امکانات و سازوکار چنان جامعهای عرضه کند. این وظیفه، بهویژه در مبارزه با تلاشهای ایدئولوژیک و محافظهکارانهای که بر ناممکنبودن چنین چشماندازی پافشاری دارند، اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. در ادامه و همراه با نوشتارهای مربوط به بازاندیشی نظریهی ارزش مارکس، چشماندازهای اجتماعیسازی و تجربههای جنبش شورایی و خودگردانی کارگری در جهان، زنجیرهی تازهای از مقالات پیرامون چشمانداز جامعهی آینده و دیدگاههای گوناگون در این قلمرو را با کلیدواژهی #جامعهی_بدیل عرضه کردهایم و امیدواریم با همیاری نویسندگان و مترجمان علاقهمند، آن را هرچه پربارتر سازیم. بدیهی است ترجمهی این آثار نشانهی موافقت مترجم یا «نقد» با آرای نویسندگان آنها نیست و فقط در راستای آگاهیرسانی پیرامون دیدگاهها و استدلالهای گوناگون و گاه متناقض است.
🔸 مارکس در موارد متعددی با قوت تمام از بنگاههای تعاونی دفاع کرد و بر این عقیده بود که رواج عمومی آنها به شیوهی تولید جدیدی خواهد انجامید. حتی به نظر میرسد که در برهههای متفاوتی از زندگیاش به این اطمینان رسیده بود که سرانجام تعاونیها بهتمامی جایگزین بنگاههای سرمایهداری خواهند شد. لنین نیز جنبش تعاونی را تأیید میکرد و در یک اثر خود به سال 1923 (که تماماً به این موضوع اختصاص داشت) تا آنجا پیش رفت که تعاونی را به طورکامل با سوسیالیسم یکسان دانست. به بیان دقیقتر، او علاوه بر اینکه تعاونی را گام سازمانی مهمی در گذار به سوسیالیسم توصیف میکرد، آشکارا نشان داد که «تعاونی، سوسیالیسم است». با همهی اینها، جنبش تعاونی از زمان کمون پاریس به بعد توجه اندک مارکسیستها را به خود جلب کرده است.
🔸 یک استدلال که قصد داریم در واکاویمان مطرح کنیم آن است که این توجه اندک به جنبش تعاونی دستکم تا حدودی به نوع تعاونیای مربوط میشود که در تاریخ دست بالا را داشته است، یعنی بنگاهی که در آن کارگران «سرمایهدارِ خودشان» هستند، چرا که این نوع از تعاونی بر این دیدگاه صحه میگذارد که نظام تعاونیهای تولیدکننده، شکل اصیل سوسیالیسم نیست.
🔸 اما نظریهی اقتصادی مدرن نشان داده است که تعاونیِ ناب، بنگاه تحت مدیریت کارگران (LMF) وانک است تعاونیهایی که خودْ منابع مالیشان را تأمین نمیکنند و در نتیجه کارگرانشان را نمیتوان واقعاً «سرمایهدار خودشان» دانست. و این ملاحظه استدلالهای مارکسیستهایی را که معتقدند تعاونیها، بنا به همین ماهیتشان، شکل بینابینی میان سرمایهداری و سوسیالیسم هستند رد میکند.
🔸 اما تبعات تأملات بالا چیست؟ هنگامی که روشن میکنیم مارکس تعاونی را شیوهی تولید جدیدی تلقی میکرد که جایگزین سرمایهداری میشود، مارکسیستها دستکم به دو گروه متمایز تقسیم میشوند: کسانی که معتقدند سوسیالیسم در معنای مارکسی آن میبایست با نظامی از بنگاههای خودگردان تعریف شود و کسانی که سوسیالیسم را با اقتصاد دستوری تحت برنامهریزی دولتی یکی میدانند...
🔸 ما با در نظر گرفتن همهی احتیاطهای لازم برای چنین ملاحظاتی بر این باوریم که میتوان استدلال کرد که نظامی کارآمد از تعاونیهای تولیدکننده، نظمی سوسیالیستی است که میتواند در هماهنگی کامل با اندیشه مارکسیستی جایگزین سرمایهداری شود.
🔸 از این رو در این مقاله هدفی دوگانه را دنبال میکنیم: نخست، توجه خوانندگان را به شماری از فرازها در آثار مارکس جلب کنیم که در آنها او به صراحت جنبش تعاونی را ستوده است و از این طریق، این تصور نادرست اما رایج را که مارکس با بازار دشمنی داشت و تعاونی را به عنوان یک شیوهی تولید حتی برای دورهی گذار نمیپذیرفت، رد کنیم؛ دوم، این استدلال را مطرح کنیم که بیتوجهی مداوم مارکسیستها به جنبش تعاونی و نادیده گرفتن فرازهایی از آثار مارکس (و انگلس) که نظامی از تعاونیهای تولیدکننده را یک شیوهی تولید جدید میدانست، میتوان تاحدودی ناشی از تکوین دیرهنگام نظریهی اقتصادی تعاونیهای تولیدکننده دانست.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1G9
#برونو_جوسا #تارا_بهروزیان
#تعاونی #جامعهی_بدیل #خودگردانی_کارگری #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس، مارکسیسم و جنبش تعاونی
نوشتهی: برونو جوسا ترجمهی: تارا بهروزیان اما برای اقتصاد سیاسیِ کار، پیروزی بهمراتب عظیمتری بر اقتصاد سیاسی مالکیت در راه بود. ما از جنبش تعاونی سخن میگوییم، بهویژه از کارخانههای تعاونی که ب…
▫️ سوسیالیسمِ عملی؟
▫️ نقد و بررسی دیدگاههای الک نووه
نوشتهی: رونالد لو
ترجمهی: تارا بهروزیان
9 سپتامبر 2020
🔸 آیا سوسیالیسم مسئلهای امروزی است؟ اگر بنا به آنچه در روزنامهها میخوانیم و بر اساس باور عمومی رایج و پوشش گستردهی رسانهها قضاوت کنیم، به نظر میرسد که پاسخ «منفی» خواهد بود. آدمها مسلماً دربارهی سوسیالیسم سخن میگویند اما فقط برای اینکه از آن انتقاد کنند یا آن را نپذیرند: «سوسیالیسم اصیل»، آرمانشهری خطرناک یا در بهترین حالت یک توهم است. «سوسیالیسم واقعا موجود» یک کابوس است. تجربهی اخیر دولتهای سوسیالیستی در کشورهای غربی ثابت میکند که سوسیالیسم فریبی بیش نیست، چرا که این دولتها نمیتوانند یا نمیخواهند از پذیرش یک لیبرالیسم بیرحم اقتصادی اجتناب کنند. اما اینک [سال 1983] یکی از چهرههای برجستهی مطالعات شوروی، «سوسیالیسم عملی» را پیشنهاد کرده است. الک نووه، نویسندهای که در حوزهی اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق تخصص دارد و تاکنون هرگز به حمایت از سوسیالیسم معروف نبوده، اینک نسخهی خود از سوسیالیسم را ارائه کرده است. نخستین برداشت ــ که در جو ضدسوسیالیستی موجود، شاید فقط یک امید باشد ــ این است که این نویسنده قصد دارد دستکم از نوع معینی از سوسیالیسم حمایت کند. اظهارنظرهای همدلانهی پری اندرسون در آخرین کتابش این برداشت را تقویت میکند: «نووه در اثری سرشار از شفافیت و طراوت درخشان، عقل سلیم و طنزی قوی، منطق تحلیلی و جزییات تجربی، به یک قرن پیشداوری و توهمات ناآزموده دربارهی آنچه در آنسوی سرمایهداری ممکن است با آن روبهرو شویم خاتمه میدهد و چشمانمان را به روی نخستین دیدگاه واقعی دربارهی اینکه اقتصاد سوسیالیستی تحت کنترل دموکراتیک چطور چیزی میتواند باشد، باز میکند.»
🔸 اما در خوانش دوم، شک و تردیدها آغاز میشود. کاملاً طبیعی است که روشنفکری که در روسیه به دنیا آمده است و احتمالاً با مجادلات چپها آشنایی دارد، همچنان به معضلات سوسیالیستی علاقهمند باشد. او مفهومپردازی مارکس را رد میکند اما برای این کار دلایل خود را دارد و استدلالش منسجم است. از نخستین نوشتههایش دربارهی اتحاد جماهیر شوروی مشخص است که او نتایج تجربهی شوروی را نیز رد میکند. او در کتابش دربارهی سوسیالیسم، دیدگاههای اولیهی خود را به سادگی خلاصه میکند؛ دلایلش برای رد اتحاد جماهیر شوروی واضح هستند و استدلالهای مستندی در دفاع از آنها ارائه میکند. اما بههیچوجه بهخودیخود روشن نیست که چرا باید بپذیریم آنچه او میگوید ارتباطی با دیدگاهی سوسیالیستی دارد.
🔸 بحث من دربارهی درک نووه از سوسیالیسم است، اما خود او دربارهی اقتصاد سوسیالیسم بحث میکند. نووه در مقام یک اقتصاددان مینویسد اما همانگونه که از اظهارات مکرر او دربارهی ایدئولوژی، انسان جدید و تضادها میتوان دریافت، اظهارنظرهای او دربارهی اقتصاد به معنای دقیق کلمه بسیار فراتر میرود و او را به ترسیم تصویری کلی از جامعه سوق میدهد. البته این امری کاملاً موجه است. سوسیالیسم را نمیتوان همانند سرمایهداری به اقتصاد سیاسی (انباشت، سرمایهگذاری، روابط میان بخشهای گوناگون) فروکاست. چیزی بسیار بااهمیتتر در این میان وجود دارد؛ پای آیندهی جوامع در میان است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1I0
#رونالد_لو #تارا_بهروزیان
#الک_نووه #جامعهی_بدیل #دوران_گذار #سوسیالیسم_بازار
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نقد و بررسی دیدگاههای الک نووه
نوشتهی: رونالد لو
ترجمهی: تارا بهروزیان
9 سپتامبر 2020
🔸 آیا سوسیالیسم مسئلهای امروزی است؟ اگر بنا به آنچه در روزنامهها میخوانیم و بر اساس باور عمومی رایج و پوشش گستردهی رسانهها قضاوت کنیم، به نظر میرسد که پاسخ «منفی» خواهد بود. آدمها مسلماً دربارهی سوسیالیسم سخن میگویند اما فقط برای اینکه از آن انتقاد کنند یا آن را نپذیرند: «سوسیالیسم اصیل»، آرمانشهری خطرناک یا در بهترین حالت یک توهم است. «سوسیالیسم واقعا موجود» یک کابوس است. تجربهی اخیر دولتهای سوسیالیستی در کشورهای غربی ثابت میکند که سوسیالیسم فریبی بیش نیست، چرا که این دولتها نمیتوانند یا نمیخواهند از پذیرش یک لیبرالیسم بیرحم اقتصادی اجتناب کنند. اما اینک [سال 1983] یکی از چهرههای برجستهی مطالعات شوروی، «سوسیالیسم عملی» را پیشنهاد کرده است. الک نووه، نویسندهای که در حوزهی اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق تخصص دارد و تاکنون هرگز به حمایت از سوسیالیسم معروف نبوده، اینک نسخهی خود از سوسیالیسم را ارائه کرده است. نخستین برداشت ــ که در جو ضدسوسیالیستی موجود، شاید فقط یک امید باشد ــ این است که این نویسنده قصد دارد دستکم از نوع معینی از سوسیالیسم حمایت کند. اظهارنظرهای همدلانهی پری اندرسون در آخرین کتابش این برداشت را تقویت میکند: «نووه در اثری سرشار از شفافیت و طراوت درخشان، عقل سلیم و طنزی قوی، منطق تحلیلی و جزییات تجربی، به یک قرن پیشداوری و توهمات ناآزموده دربارهی آنچه در آنسوی سرمایهداری ممکن است با آن روبهرو شویم خاتمه میدهد و چشمانمان را به روی نخستین دیدگاه واقعی دربارهی اینکه اقتصاد سوسیالیستی تحت کنترل دموکراتیک چطور چیزی میتواند باشد، باز میکند.»
🔸 اما در خوانش دوم، شک و تردیدها آغاز میشود. کاملاً طبیعی است که روشنفکری که در روسیه به دنیا آمده است و احتمالاً با مجادلات چپها آشنایی دارد، همچنان به معضلات سوسیالیستی علاقهمند باشد. او مفهومپردازی مارکس را رد میکند اما برای این کار دلایل خود را دارد و استدلالش منسجم است. از نخستین نوشتههایش دربارهی اتحاد جماهیر شوروی مشخص است که او نتایج تجربهی شوروی را نیز رد میکند. او در کتابش دربارهی سوسیالیسم، دیدگاههای اولیهی خود را به سادگی خلاصه میکند؛ دلایلش برای رد اتحاد جماهیر شوروی واضح هستند و استدلالهای مستندی در دفاع از آنها ارائه میکند. اما بههیچوجه بهخودیخود روشن نیست که چرا باید بپذیریم آنچه او میگوید ارتباطی با دیدگاهی سوسیالیستی دارد.
🔸 بحث من دربارهی درک نووه از سوسیالیسم است، اما خود او دربارهی اقتصاد سوسیالیسم بحث میکند. نووه در مقام یک اقتصاددان مینویسد اما همانگونه که از اظهارات مکرر او دربارهی ایدئولوژی، انسان جدید و تضادها میتوان دریافت، اظهارنظرهای او دربارهی اقتصاد به معنای دقیق کلمه بسیار فراتر میرود و او را به ترسیم تصویری کلی از جامعه سوق میدهد. البته این امری کاملاً موجه است. سوسیالیسم را نمیتوان همانند سرمایهداری به اقتصاد سیاسی (انباشت، سرمایهگذاری، روابط میان بخشهای گوناگون) فروکاست. چیزی بسیار بااهمیتتر در این میان وجود دارد؛ پای آیندهی جوامع در میان است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1I0
#رونالد_لو #تارا_بهروزیان
#الک_نووه #جامعهی_بدیل #دوران_گذار #سوسیالیسم_بازار
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سوسیالیسمِ عملی؟
نقد و بررسی دیدگاههای الک نووه نوشتهی: رونالد لو ترجمهی: تارا بهروزیان دغدغهی واقعگرایی باعث میشود که نووه به سوسیالیسم در چارچوب یک کشور واحد بیندیشد. او به خوبی میداند که «سوسیالیسم در یک …
▫️ در ستایش مارکس
نوشتهی: تری ایگلتون
ترجمهی: تارا بهروزیان
15 اکتبر 2020
🔸 شاید گمان رود که ستایش مارکس همانقدر نادرست است که از قاتل بوستون تعریف کنیم. مگر عقایدِ مارکس مسئولِ استبداد، کشتار جمعی، اردوگاههای کار اجباری، فجایع اقتصادی و از دست رفتن آزادی میلیونها زن و مرد نبوده است؟ مگر یکی از پیروان مخلص مارکس، دهقان پارانوییدی گرجستانی به نام استالین نبود، یا دیکتاتور بیرحم چین که دستانش به خون 30 میلیون نفر از مردمش آغشته است؟ حقیقت این است که مارکس را همانقدر میتوان مسئول سرکوب سهمگین جهان کمونیستی دانست که مسیح را مسئول دستگاه تفتیش عقاید. اولاً مارکس این عقیده را که سوسیالیسم میتواند در جوامع فقرزده، جوامعی با عقبماندگی مزمن مانند روسیه و چین پا بگیرد مضحک میدانست. از نظر او اگر چنین اتفاقی رخ دهد، نتیجه صرفاً چیزی خواهد بود که او آن را کمیابیِ تعمیمیافته میخواند، و منظورش از این اصطلاح این بود که اینک همگان نه فقط فقیر بلکه محروم خواهند بود. چنین چیزی به معنای بازسازی کسبوکار چرکین قدیمی است ــ یا اگر سلیقهی کمتری در ترجمهاش به خرج دهیم، همان کثافت سابق. مارکسیسم نظریهای است که نشان میدهد چگونه کشورهای ثروتمندِ سرمایهداری میتوانند از منابع بیکران خود برای دستیابی به عدالت و بهروزی مردمانشان استفاده کنند. مارکسیسم برنامهای نیست که از طریق آن کشورهای محروم از منابع مادی، فرهنگ مدنی شکوفا، میراثی دموکراتیک، فنآوری تکاملیافته، سنتهای لیبرالی روشنگری، و نیروی کار ماهر و آموزشدیده بتوانند خود را به عصر مدرن پرتاب کنند.
🔸 کل آثار مارکس به چند پرسش خلاصه میشود که مایهی شرمساری است: چرا با آنکه سرمایهداری غربی بیش از آنچه تاریخ بشر به خود دیده است منابع را انباشت کرده است، اما همچنان در غلبه بر فقر، گرسنگی، استثمار و نابرابری ناتوان است؟ سازوکارهایی که سبب میشوند فراوانی نعمت برای اقلیتی، سختی و تحقیر برای بسیاری به بار آورد کدامند؟ چرا به نظر میرسد ثروت خصوصی با بینوایی عمومی همراه است؟ آیا آنگونه که اصلاحطلبان خوشقلب لیبرال میگویند ما فقط هنوز موفق نشدهایم جهان را به طور کامل از لوث وجود بدبختی بشر پاک کنیم، و اگر زمان کافی در اختیار داشته باشیم موفق به انجام آن خواهیم شد؟ یا آنکه معقولتر آن است که بپذیریم چیزی در خود سرشت سرمایهداری وجود دارد که محرومیت و نابرابری را ایجاد میکند، درست همانگونه که چارلی شین شایعه تولید میکند؟
🔸 سوسیالیسم به تغییراتی معجزهوار در طبیعت بشر وابسته نیست. در اواخر سدههای میانه برخی از مدافعان فئودالیسم علیه ارزشهای سرمایهدارانه، موعظه میکردند که سرمایهداری هرگز کارساز نخواهد بود زیرا با طبیعت بشر در تضاد است. برخی از سرمایهداران نیز امروزه همین حرف را دربارهی سوسیالیسم میگویند. بیشک جایی در حوزهی آمازون، قبیلهای وجود دارد که معتقد است نظمی اجتماعی که در آن مردی مجاز به ازدواج با همسر برادر متوفیِ خود باشد، نمیتواند دوام داشته باشد. همهی ما گرایش داریم که شرایط خودمان را مطلق بپنداریم. سوسیالیسمْ برتریجویی، حسد، تعدی، انحصارگری، سلطه و رقابت را محو نمیکند. جهان همچنان شامل قلدریها، تقلبها، مفتخورها، مفتسوارها و روانپریشهای گاهوبیگاه خواهد بود. اما این برتریجویی، تعدی و رقابت دیگر شکل بانکدارانی را نخواهد داشت که از کاهش پاداشهایشان به 5 میلیون دلار ناقابل مینالند در حالیکه میلیونها نفر در جهان برای بقا بر سر 2 دلار در روز میجنگند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Nb
#تری_ایگلتون #تارا_بهروزیان
#جامعهی_بدیل #مارکس #سوسیالیسم #انقلاب
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: تری ایگلتون
ترجمهی: تارا بهروزیان
15 اکتبر 2020
🔸 شاید گمان رود که ستایش مارکس همانقدر نادرست است که از قاتل بوستون تعریف کنیم. مگر عقایدِ مارکس مسئولِ استبداد، کشتار جمعی، اردوگاههای کار اجباری، فجایع اقتصادی و از دست رفتن آزادی میلیونها زن و مرد نبوده است؟ مگر یکی از پیروان مخلص مارکس، دهقان پارانوییدی گرجستانی به نام استالین نبود، یا دیکتاتور بیرحم چین که دستانش به خون 30 میلیون نفر از مردمش آغشته است؟ حقیقت این است که مارکس را همانقدر میتوان مسئول سرکوب سهمگین جهان کمونیستی دانست که مسیح را مسئول دستگاه تفتیش عقاید. اولاً مارکس این عقیده را که سوسیالیسم میتواند در جوامع فقرزده، جوامعی با عقبماندگی مزمن مانند روسیه و چین پا بگیرد مضحک میدانست. از نظر او اگر چنین اتفاقی رخ دهد، نتیجه صرفاً چیزی خواهد بود که او آن را کمیابیِ تعمیمیافته میخواند، و منظورش از این اصطلاح این بود که اینک همگان نه فقط فقیر بلکه محروم خواهند بود. چنین چیزی به معنای بازسازی کسبوکار چرکین قدیمی است ــ یا اگر سلیقهی کمتری در ترجمهاش به خرج دهیم، همان کثافت سابق. مارکسیسم نظریهای است که نشان میدهد چگونه کشورهای ثروتمندِ سرمایهداری میتوانند از منابع بیکران خود برای دستیابی به عدالت و بهروزی مردمانشان استفاده کنند. مارکسیسم برنامهای نیست که از طریق آن کشورهای محروم از منابع مادی، فرهنگ مدنی شکوفا، میراثی دموکراتیک، فنآوری تکاملیافته، سنتهای لیبرالی روشنگری، و نیروی کار ماهر و آموزشدیده بتوانند خود را به عصر مدرن پرتاب کنند.
🔸 کل آثار مارکس به چند پرسش خلاصه میشود که مایهی شرمساری است: چرا با آنکه سرمایهداری غربی بیش از آنچه تاریخ بشر به خود دیده است منابع را انباشت کرده است، اما همچنان در غلبه بر فقر، گرسنگی، استثمار و نابرابری ناتوان است؟ سازوکارهایی که سبب میشوند فراوانی نعمت برای اقلیتی، سختی و تحقیر برای بسیاری به بار آورد کدامند؟ چرا به نظر میرسد ثروت خصوصی با بینوایی عمومی همراه است؟ آیا آنگونه که اصلاحطلبان خوشقلب لیبرال میگویند ما فقط هنوز موفق نشدهایم جهان را به طور کامل از لوث وجود بدبختی بشر پاک کنیم، و اگر زمان کافی در اختیار داشته باشیم موفق به انجام آن خواهیم شد؟ یا آنکه معقولتر آن است که بپذیریم چیزی در خود سرشت سرمایهداری وجود دارد که محرومیت و نابرابری را ایجاد میکند، درست همانگونه که چارلی شین شایعه تولید میکند؟
🔸 سوسیالیسم به تغییراتی معجزهوار در طبیعت بشر وابسته نیست. در اواخر سدههای میانه برخی از مدافعان فئودالیسم علیه ارزشهای سرمایهدارانه، موعظه میکردند که سرمایهداری هرگز کارساز نخواهد بود زیرا با طبیعت بشر در تضاد است. برخی از سرمایهداران نیز امروزه همین حرف را دربارهی سوسیالیسم میگویند. بیشک جایی در حوزهی آمازون، قبیلهای وجود دارد که معتقد است نظمی اجتماعی که در آن مردی مجاز به ازدواج با همسر برادر متوفیِ خود باشد، نمیتواند دوام داشته باشد. همهی ما گرایش داریم که شرایط خودمان را مطلق بپنداریم. سوسیالیسمْ برتریجویی، حسد، تعدی، انحصارگری، سلطه و رقابت را محو نمیکند. جهان همچنان شامل قلدریها، تقلبها، مفتخورها، مفتسوارها و روانپریشهای گاهوبیگاه خواهد بود. اما این برتریجویی، تعدی و رقابت دیگر شکل بانکدارانی را نخواهد داشت که از کاهش پاداشهایشان به 5 میلیون دلار ناقابل مینالند در حالیکه میلیونها نفر در جهان برای بقا بر سر 2 دلار در روز میجنگند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Nb
#تری_ایگلتون #تارا_بهروزیان
#جامعهی_بدیل #مارکس #سوسیالیسم #انقلاب
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
در ستایش مارکس
نوشتهی: تری ایگلتون ترجمهی: تارا بهروزیان شکی نیست که ممکن است تغییرات رادیکال وضع را بهتر نکند. شاید تنها سوسیالیسمی که ما شاهدش خواهیم بود سوسیالیسمی باشد که مشتی انسان جان به در برده از هولوک…
▫️ نبرد پنهان برای هژمونی
▫️ بررسی تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 نوامبر 2020
🔸 با گسترش بحران مشروعیت و تعمیق بحران اقتصادی جمهوری اسلامی و در خلاء سازماندهی و بدیلهای مترقی، در ماههای گذشته شاهد تشدید تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب و حامیان آنان برای نوعی کسب هژمونی در فضای اجتماعی و سیاسی ایران بودهایم. اگرچه این تلاشها در حال حاضر صرفاً جنبهی رسانهای دارند، و واقعیتیابی آنها در فضای اجتماعی ایران با اما و اگرهای فراوانی روبهروست، اما بالقوهگیهای هر دوی این جریانها برای برساختن گفتمانی تازه که بخشهایی از جامعهی ایران را با خود همراه کند، ضرورت بررسی و واکاوی رویکردها، روشها و نقاط قوت و ضعف آنان را بیشتر میکند. این دو جریان که به موازات یکدیگر در تلاشند با تقویت گفتمان ایدئولوژیک خود در جهت حفظ یا گسترش پایگاه اجتماعیشان، هرچه بیشتر همدلی و همراهیِ (دستکم بخشی از) لایههای جامعهی ایران را به دست آورند، به لحاظ ماهیت و سابقهی تاریخی با یکدیگر تفاوت دارند، امری که در وهلهی نخست نزدیکی و همسویی آنان را دشوار میکند؛ با این حال در وضعیت کنونی – بهرغم آنکه در نگاه اول ممکن است عجیب به نظر برسد – این دو جریان در نقاط مشترکی به هم میرسند.
🔸 پیشتر در مقالهی دیگری با عنوان «تقابل امکانها» کوشیدم با ارائهی یک ارزیابی مقدماتی از ظرفیت و توان جریانها و نیروهای سیاسی موجود در سپهر سیاسی ایران و پایگاه اجتماعی و طبقاتی هر کدام و نسبتشان با طبقات معترض، به این پرسش بپردازم که در وضعیت موجود تا چه میزان امکان جهشی کیفی در آگاهی مردم در مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی و نظام سرمایهداری مسلط بر ایران وجود دارد. در نوشتهی پیشرو میکوشم بر تلاش دو جریان فوق (سلطنتطلبان و اصلاحطلبان) برای کسب برتری در فضای سیاسی چندپاره و نامنسجم جامعهی ایران تمرکز کنم و به بررسی توان و شگردهای هر کدام برای جهتدهی افکار عمومی به سمت منافع سیاسی و اجتماعیِ مطلوب این دو جریان، فصلمشترکها و نقاط افتراق آنان، و بهویژه سویههای راستگرایی افراطی و ارتجاع پنهان و آشکار جاری در بستر این گفتمان تازه بپردازم. در پایان به این پرسش باز خواهم گشت که این گفتمانسازیها تا چه حد از امکان نهادین شدن اجتماعی در جامعهی بحرانزدهی ایران و تاثیرگذاری بر تحولات سیاسی و اجتماعی آیندهی کشور برخوردارند.
🔸 ذکر این نکته ضروری است که اگرچه نباید با ناامیدی از شکلگیری هرگونه بدیل مترقی، دربارهی توان و ظرفیت این دو جریان اغراق کرد و مرعوب هوچیگری رسانهای آنان شد، اما به گمان من نقش مخرب این جریانها در تضعیف آگاهی خودجوش و نوپای جامعهی ایران، هشدار دربارهی تاثیرات و سمتوسوی آنان را ضروری میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Q5
#تارا_بهروزیان #هژمونی #پوپولیسم #ایدئولوژی
#اصلاحطلبان #سلطنتطلبان
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بررسی تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب
نوشتهی: تارا بهروزیان
18 نوامبر 2020
🔸 با گسترش بحران مشروعیت و تعمیق بحران اقتصادی جمهوری اسلامی و در خلاء سازماندهی و بدیلهای مترقی، در ماههای گذشته شاهد تشدید تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب و حامیان آنان برای نوعی کسب هژمونی در فضای اجتماعی و سیاسی ایران بودهایم. اگرچه این تلاشها در حال حاضر صرفاً جنبهی رسانهای دارند، و واقعیتیابی آنها در فضای اجتماعی ایران با اما و اگرهای فراوانی روبهروست، اما بالقوهگیهای هر دوی این جریانها برای برساختن گفتمانی تازه که بخشهایی از جامعهی ایران را با خود همراه کند، ضرورت بررسی و واکاوی رویکردها، روشها و نقاط قوت و ضعف آنان را بیشتر میکند. این دو جریان که به موازات یکدیگر در تلاشند با تقویت گفتمان ایدئولوژیک خود در جهت حفظ یا گسترش پایگاه اجتماعیشان، هرچه بیشتر همدلی و همراهیِ (دستکم بخشی از) لایههای جامعهی ایران را به دست آورند، به لحاظ ماهیت و سابقهی تاریخی با یکدیگر تفاوت دارند، امری که در وهلهی نخست نزدیکی و همسویی آنان را دشوار میکند؛ با این حال در وضعیت کنونی – بهرغم آنکه در نگاه اول ممکن است عجیب به نظر برسد – این دو جریان در نقاط مشترکی به هم میرسند.
🔸 پیشتر در مقالهی دیگری با عنوان «تقابل امکانها» کوشیدم با ارائهی یک ارزیابی مقدماتی از ظرفیت و توان جریانها و نیروهای سیاسی موجود در سپهر سیاسی ایران و پایگاه اجتماعی و طبقاتی هر کدام و نسبتشان با طبقات معترض، به این پرسش بپردازم که در وضعیت موجود تا چه میزان امکان جهشی کیفی در آگاهی مردم در مسیر مبارزه با جمهوری اسلامی و نظام سرمایهداری مسلط بر ایران وجود دارد. در نوشتهی پیشرو میکوشم بر تلاش دو جریان فوق (سلطنتطلبان و اصلاحطلبان) برای کسب برتری در فضای سیاسی چندپاره و نامنسجم جامعهی ایران تمرکز کنم و به بررسی توان و شگردهای هر کدام برای جهتدهی افکار عمومی به سمت منافع سیاسی و اجتماعیِ مطلوب این دو جریان، فصلمشترکها و نقاط افتراق آنان، و بهویژه سویههای راستگرایی افراطی و ارتجاع پنهان و آشکار جاری در بستر این گفتمان تازه بپردازم. در پایان به این پرسش باز خواهم گشت که این گفتمانسازیها تا چه حد از امکان نهادین شدن اجتماعی در جامعهی بحرانزدهی ایران و تاثیرگذاری بر تحولات سیاسی و اجتماعی آیندهی کشور برخوردارند.
🔸 ذکر این نکته ضروری است که اگرچه نباید با ناامیدی از شکلگیری هرگونه بدیل مترقی، دربارهی توان و ظرفیت این دو جریان اغراق کرد و مرعوب هوچیگری رسانهای آنان شد، اما به گمان من نقش مخرب این جریانها در تضعیف آگاهی خودجوش و نوپای جامعهی ایران، هشدار دربارهی تاثیرات و سمتوسوی آنان را ضروری میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1Q5
#تارا_بهروزیان #هژمونی #پوپولیسم #ایدئولوژی
#اصلاحطلبان #سلطنتطلبان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
نبرد پنهان برای هژمونی
بررسی تلاشهای دو جریان سلطنتطلب و اصلاحطلب نوشتهی: تارا بهروزیان سلطنتطلبان با ایدهآلسازی از رژیم پیش از انقلاب تصویری جادویی از سرزمینی ارائه میدهند که با هدایت پادشاهی مقتدر و دوراندیش و …
▫️ با طبقه یا بدون طبقه
▫️ واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری
نوشتهی: مینسون جی
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2020
🔸 این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کارگری، بر واکاویِ ژانوسی خود مارکس از تعاونیهای کارگری تمرکز میکند. مارکس به ظرفیتهای بالقوه رادیکال تعاونیهای کارگری که به معنای واقعی کلمه سازمان یافته بودند و جهتگیری سیاسی داشتند، باور عمیقی داشت، اما بهشدت منتقد گرایش تعاونیها به محدودکردن افقهای سیاسیشان و جدا افتادن از جنبشهای کارگری گستردهتر بود. اگرچه اندیشمندان سنت مارکسیستی، تعاونیهای کارگری را مادامیکه به مثابهی محافل منزویِ «سرمایهداران جمعی» درون نظام سرمایهداری موجود عمل میکنند به باد انتقاد میگیرند، خود مارکس در جنبش تعاونی پتانسیل مهمی میدید تا آن جا که آن را بخشی از کارزار وسیعتر تغییر اجتماعی میدانست.
🔸 مارکس معتقد بود که تعاونیها میتوانند مسیر نظامی بدیل از تولیدکنندگان آزاد و برابر را نشان دهند و برانگیزانندهی تصورات رادیکال میان حامیانشان باشند، اما فقط تا حدی که فعالان این تعاونیها ضرورت سازماندهی مبتنی بر آگاهی طبقاتی و در مقیاس گستردهی صنعتی را به رسمیت بشناسند. در نهایت، مارکس اولویت چندانی برای ترویج نوع خاصی از سازمان کارگری که بیش از دیگر انواع سازماندهی، هدایتگر ما به سوی دگرگونی باشد (برای مثال تعاونیهای کارگری یا اتحادیههای کار) قائل نبود. در عوض او بیشتر بر اهمیت آگاهی طبقاتی درون سازماندهی کارگری، و بر تکامل و توسعهی آگاهی طبقاتی رادیکالشده در میان کارگران تاکید داشت، خواه از طریق گسترش اتحادیههای کار، خواه تعاونیهای کارگری یا هرگونه نهادی دیگر برای توانمندسازی کارگران. به عقیدهی مارکس، ماهیتِ تمرکزِ نهاد ِکارگری بر ایجاد و حفظ آگاهی طبقاتی استوار است که به قدرتمندترین وجه ممکن به شکلگیری گرایشهای رادیکال یا پسگرای شکلهای محلی اکتیویسم کارگری میانجامد، و نه ماهیت خود نهاد کارگری (یعنی تعاونی یا اتحادیه).
🔸 مشکل دیدگاههای دوگانهی مارکس دربارهی تعاونیها را میتوان را با توجه به تفاوت میان تعاونیهای کارگری به مثابهی یک شکل سازمانی، و تعاونیهای کارگری به مثابهی عامل تسریع و تقویت بسیج آگاهی طبقاتی کارگران، برطرف کرد... اگرچه مارکس بارها روح همیارانهی سوسیالیسم آرمانشهری در سنت اوئن/ پرودون را ستوده است، نتیجهگیری سختگیرانهی او این بود که این دست تعاونیگرایی، که فاقد بسیج سیاسی جمعی است، نه هرگز قادر خواهد بود قدرت واقعی را از چنگ سرمایهداران یا دولت درآورد و نه هرگز میتواند به «دگرگونی جامعهی سوسیالیستی» دست یابد. از نظر مارکس، در نهایت مهم آن است که هر نهاد خاص کارگری تا چه میزان به ورای اهداف اقتصادیِ منفعتمحور فردگرایانه خویش مینگرد و در جستوجوی دگرگونی اجتماعی/اقتصادی، آگاهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی را پرورش میدهد. مارکس و انگلس هر دو، سازماندهی کارگری را به عنوان «مهمترین سلاح در مبارزهی سیاسی طبقات»، بهشمار میآوردند، اما معتقد نبودند که همهی انواع سازماندهی کارگری میتوانند به طور خودکار به عنوان عوامل موثر تغییر اجتماعی عمل کنند.
🔸 «طبقه» محصول کنشهای مشخص است – یک نیروی تاریخی بالقوه که با «ایجاد انگیزه» پدید میآید و «فقط در سطح سازماندهی و کنش تحقق پیدا میکند». برداشت کاملاً مارکسیستی از ظرفیت تعاونیهای کارگری با این بینش آغاز میشود و ابتکارهای تعاونیهای خاص را از این دریچه به تفسیر میکشد که آیا این تعاونی سبب ترویج یا تعمیق درک کارگران از موقعیت و قدرت طبقاتیشان شده است یا نه...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1T7
#مینسون_جی #تارا_بهروزیان
#تعاونی_کارگری #تعاونی_تولیدی #جامعهی_بدیل
#طبقه #جنبش_کارگری
#دموکراسی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری
نوشتهی: مینسون جی
ترجمهی: تارا بهروزیان
16 دسامبر 2020
🔸 این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کارگری، بر واکاویِ ژانوسی خود مارکس از تعاونیهای کارگری تمرکز میکند. مارکس به ظرفیتهای بالقوه رادیکال تعاونیهای کارگری که به معنای واقعی کلمه سازمان یافته بودند و جهتگیری سیاسی داشتند، باور عمیقی داشت، اما بهشدت منتقد گرایش تعاونیها به محدودکردن افقهای سیاسیشان و جدا افتادن از جنبشهای کارگری گستردهتر بود. اگرچه اندیشمندان سنت مارکسیستی، تعاونیهای کارگری را مادامیکه به مثابهی محافل منزویِ «سرمایهداران جمعی» درون نظام سرمایهداری موجود عمل میکنند به باد انتقاد میگیرند، خود مارکس در جنبش تعاونی پتانسیل مهمی میدید تا آن جا که آن را بخشی از کارزار وسیعتر تغییر اجتماعی میدانست.
🔸 مارکس معتقد بود که تعاونیها میتوانند مسیر نظامی بدیل از تولیدکنندگان آزاد و برابر را نشان دهند و برانگیزانندهی تصورات رادیکال میان حامیانشان باشند، اما فقط تا حدی که فعالان این تعاونیها ضرورت سازماندهی مبتنی بر آگاهی طبقاتی و در مقیاس گستردهی صنعتی را به رسمیت بشناسند. در نهایت، مارکس اولویت چندانی برای ترویج نوع خاصی از سازمان کارگری که بیش از دیگر انواع سازماندهی، هدایتگر ما به سوی دگرگونی باشد (برای مثال تعاونیهای کارگری یا اتحادیههای کار) قائل نبود. در عوض او بیشتر بر اهمیت آگاهی طبقاتی درون سازماندهی کارگری، و بر تکامل و توسعهی آگاهی طبقاتی رادیکالشده در میان کارگران تاکید داشت، خواه از طریق گسترش اتحادیههای کار، خواه تعاونیهای کارگری یا هرگونه نهادی دیگر برای توانمندسازی کارگران. به عقیدهی مارکس، ماهیتِ تمرکزِ نهاد ِکارگری بر ایجاد و حفظ آگاهی طبقاتی استوار است که به قدرتمندترین وجه ممکن به شکلگیری گرایشهای رادیکال یا پسگرای شکلهای محلی اکتیویسم کارگری میانجامد، و نه ماهیت خود نهاد کارگری (یعنی تعاونی یا اتحادیه).
🔸 مشکل دیدگاههای دوگانهی مارکس دربارهی تعاونیها را میتوان را با توجه به تفاوت میان تعاونیهای کارگری به مثابهی یک شکل سازمانی، و تعاونیهای کارگری به مثابهی عامل تسریع و تقویت بسیج آگاهی طبقاتی کارگران، برطرف کرد... اگرچه مارکس بارها روح همیارانهی سوسیالیسم آرمانشهری در سنت اوئن/ پرودون را ستوده است، نتیجهگیری سختگیرانهی او این بود که این دست تعاونیگرایی، که فاقد بسیج سیاسی جمعی است، نه هرگز قادر خواهد بود قدرت واقعی را از چنگ سرمایهداران یا دولت درآورد و نه هرگز میتواند به «دگرگونی جامعهی سوسیالیستی» دست یابد. از نظر مارکس، در نهایت مهم آن است که هر نهاد خاص کارگری تا چه میزان به ورای اهداف اقتصادیِ منفعتمحور فردگرایانه خویش مینگرد و در جستوجوی دگرگونی اجتماعی/اقتصادی، آگاهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی را پرورش میدهد. مارکس و انگلس هر دو، سازماندهی کارگری را به عنوان «مهمترین سلاح در مبارزهی سیاسی طبقات»، بهشمار میآوردند، اما معتقد نبودند که همهی انواع سازماندهی کارگری میتوانند به طور خودکار به عنوان عوامل موثر تغییر اجتماعی عمل کنند.
🔸 «طبقه» محصول کنشهای مشخص است – یک نیروی تاریخی بالقوه که با «ایجاد انگیزه» پدید میآید و «فقط در سطح سازماندهی و کنش تحقق پیدا میکند». برداشت کاملاً مارکسیستی از ظرفیت تعاونیهای کارگری با این بینش آغاز میشود و ابتکارهای تعاونیهای خاص را از این دریچه به تفسیر میکشد که آیا این تعاونی سبب ترویج یا تعمیق درک کارگران از موقعیت و قدرت طبقاتیشان شده است یا نه...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-1T7
#مینسون_جی #تارا_بهروزیان
#تعاونی_کارگری #تعاونی_تولیدی #جامعهی_بدیل
#طبقه #جنبش_کارگری
#دموکراسی #سوسیالیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
با طبقه یا بدون طبقه
واگشایی تفسیر ژانوسی مارکس از تعاونیهای کارگری نوشتهی: مینسون جی ترجمهی: تارا بهروزیان این مقاله برای روشن ساختن دیدگاههای متضاد جریانهای گوناگون مارکسیستی در خصوص مزایا و معایب تعاونیهای کار…
▫️ مالکیت، نیازها و کار در جامعه کمونیستی
▫️ دیدگاه مارکس دربارهی مالکیت، نیازها و کار در جامعهی کمونیستی
نوشتهی: شان سایرز
ترجمهی: تارا بهروزیان
11 فوریه 2021
🔸 مارکس مطالب اندکی دربارهی کمونیسم نوشت، بخش اعظم کارش بر سرمایهداری متمرکز بوده است. این رویکرد عامدانه بود. مارکس اصرار داشت که کمونیسم برای او تصوری ایدهآل از اینکه جامعه چگونه باید باشد نیست، بلکه بر بنیاد درکی تاریخی از نیروهای دستاندر کار در جامعهی کنونی یعنی جامعهی سرمایهداری طرحی است نظری از اینکه چگونه جامعه در آینده عملاً تکامل خواهد یافت.
🔸 با این حال بهرغم گفتههای او، دیدگاه ایدهآل نیز بخشی اساسی از ایدهی مارکسیستی کمونیسم است؛ از این لحاظ، ما با چیزی طرف هستیم که مارکس آن را جنبهی آرمانشهری کمونیسم میدانست. این دیدگاه، بنیانی را برای نقد مارکسیستی سرمایهداری شکل میدهد و ایدههایی را برای بدیلی بهتر مطرح میکند، ایدههایی که به جنبش سوسیالیستی الهام بخشیده است و بخش مهمی از جذابیت مارکسیسم به مثابهی یک فلسفهی سیاسی بوده و هست. به عبارت دیگر، شرح مارکس از کمونیسم هم نظریهای تاریخی است دربارهی چگونگی تکامل جامعه و هم یک ایدهآل، و هر دو جنبه برای آن حیاتی است. اینکه آیا این دو جنبه میتوانند با یکدیگر سازگار باشند اغلب مورد پرسش و تردید است، اما بحث من در این مقاله به این موضوع اختصاص ندارد. من در اینجا بر خودِ ایدهی مارکس از کمونیسم تمرکز خواهم داشت؛ و به جای جنبههای سیاسی اندیشهی او، بر جنبههای اقتصادی و اجتماعیِ روایت مارکس متمرکز خواهم شد.
🔸 اگرچه با تکامل اندیشهی مارکس، برخی تغییرات عمده در درک او از کمونیسم، بهویژه در بیانش به وجود میآید، اما در عین حال تداومهای معناداری نیز وجود دارد. جنبههای مهم درک اولیهی مارکس از مالکیت خصوصی و کمونیسم در آثار بعدی او نیز حفظ شده است. فارغ از دیدگاههایی که مارکس بعدها از آنها دست کشید، آثار اولیهی مارکس دربارهی مالکیت خصوصی و کمونیسم بیانگر درونمایههای خیالاندیشانه و رادیکالی بودند که در کار او ادامه یافت و در نتیجه به روشن شدن جنبههایی از کار مارکس که اغلب نادیده گرفته شدهاند کمک میکنند.
🔸 فرض مارکس این است که افراد گسترهای همهجانبه از توانمندیهایی دارند که طبیعتاً میخواهند آنها را به شیوهای همهجانبه به کار بگیرند. کوهن این پرسش را مطرح میکند که «چرا در حالت ایدهآل مردم باید در فعالیتهای متنوع زیادی درگیر شوند؟ … چه چیز بدی در این خصوص وجود دارد که فرد فقط خود را وقف یک فعالیت یا خطوط اندکی از فعالیتها کند؟» چه خواهد شد اگر یک فرد ترجیح دهد در یک رشتهی خاص تخصص یابد؟ چرا آنها نباید قادر به این کار باشند؟
🔸 مارکس معتقد نیست که افراد باید مجبور به تغییر فعالیتهایشان شوند. برعکس، دیدگاه مارکس این است که کار را باید آزادانه انتخاب کرد. یکی از انتقادات اصلی مارکس به تقسیم کار در جامعهی سرمایهداری این است که شکل تحمیل بیگانه و قهری را به خود میگیرد. در جامعه کمونیستی آینده، افراد برای نخستین بار قادر خواهند بود کار خود را به روشی آگاهانه و آزادانه سازمان دهند. و با فرض این آزادی، معنای این حرف آن است که آنها عموماً گسترهی همهجانبهای از فعالیتها را به تخصصیشدن ترجیح خواهند داد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-20B
#شان_سایرز #تارا_بهروزیان
#مالکیت #کمونیسم #کار_بیگانه #تقسیم_کار #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ دیدگاه مارکس دربارهی مالکیت، نیازها و کار در جامعهی کمونیستی
نوشتهی: شان سایرز
ترجمهی: تارا بهروزیان
11 فوریه 2021
🔸 مارکس مطالب اندکی دربارهی کمونیسم نوشت، بخش اعظم کارش بر سرمایهداری متمرکز بوده است. این رویکرد عامدانه بود. مارکس اصرار داشت که کمونیسم برای او تصوری ایدهآل از اینکه جامعه چگونه باید باشد نیست، بلکه بر بنیاد درکی تاریخی از نیروهای دستاندر کار در جامعهی کنونی یعنی جامعهی سرمایهداری طرحی است نظری از اینکه چگونه جامعه در آینده عملاً تکامل خواهد یافت.
🔸 با این حال بهرغم گفتههای او، دیدگاه ایدهآل نیز بخشی اساسی از ایدهی مارکسیستی کمونیسم است؛ از این لحاظ، ما با چیزی طرف هستیم که مارکس آن را جنبهی آرمانشهری کمونیسم میدانست. این دیدگاه، بنیانی را برای نقد مارکسیستی سرمایهداری شکل میدهد و ایدههایی را برای بدیلی بهتر مطرح میکند، ایدههایی که به جنبش سوسیالیستی الهام بخشیده است و بخش مهمی از جذابیت مارکسیسم به مثابهی یک فلسفهی سیاسی بوده و هست. به عبارت دیگر، شرح مارکس از کمونیسم هم نظریهای تاریخی است دربارهی چگونگی تکامل جامعه و هم یک ایدهآل، و هر دو جنبه برای آن حیاتی است. اینکه آیا این دو جنبه میتوانند با یکدیگر سازگار باشند اغلب مورد پرسش و تردید است، اما بحث من در این مقاله به این موضوع اختصاص ندارد. من در اینجا بر خودِ ایدهی مارکس از کمونیسم تمرکز خواهم داشت؛ و به جای جنبههای سیاسی اندیشهی او، بر جنبههای اقتصادی و اجتماعیِ روایت مارکس متمرکز خواهم شد.
🔸 اگرچه با تکامل اندیشهی مارکس، برخی تغییرات عمده در درک او از کمونیسم، بهویژه در بیانش به وجود میآید، اما در عین حال تداومهای معناداری نیز وجود دارد. جنبههای مهم درک اولیهی مارکس از مالکیت خصوصی و کمونیسم در آثار بعدی او نیز حفظ شده است. فارغ از دیدگاههایی که مارکس بعدها از آنها دست کشید، آثار اولیهی مارکس دربارهی مالکیت خصوصی و کمونیسم بیانگر درونمایههای خیالاندیشانه و رادیکالی بودند که در کار او ادامه یافت و در نتیجه به روشن شدن جنبههایی از کار مارکس که اغلب نادیده گرفته شدهاند کمک میکنند.
🔸 فرض مارکس این است که افراد گسترهای همهجانبه از توانمندیهایی دارند که طبیعتاً میخواهند آنها را به شیوهای همهجانبه به کار بگیرند. کوهن این پرسش را مطرح میکند که «چرا در حالت ایدهآل مردم باید در فعالیتهای متنوع زیادی درگیر شوند؟ … چه چیز بدی در این خصوص وجود دارد که فرد فقط خود را وقف یک فعالیت یا خطوط اندکی از فعالیتها کند؟» چه خواهد شد اگر یک فرد ترجیح دهد در یک رشتهی خاص تخصص یابد؟ چرا آنها نباید قادر به این کار باشند؟
🔸 مارکس معتقد نیست که افراد باید مجبور به تغییر فعالیتهایشان شوند. برعکس، دیدگاه مارکس این است که کار را باید آزادانه انتخاب کرد. یکی از انتقادات اصلی مارکس به تقسیم کار در جامعهی سرمایهداری این است که شکل تحمیل بیگانه و قهری را به خود میگیرد. در جامعه کمونیستی آینده، افراد برای نخستین بار قادر خواهند بود کار خود را به روشی آگاهانه و آزادانه سازمان دهند. و با فرض این آزادی، معنای این حرف آن است که آنها عموماً گسترهی همهجانبهای از فعالیتها را به تخصصیشدن ترجیح خواهند داد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-20B
#شان_سایرز #تارا_بهروزیان
#مالکیت #کمونیسم #کار_بیگانه #تقسیم_کار #جامعهی_بدیل
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مالکیت، نیازها و کار در جامعه کمونیستی
دیدگاه مارکس نوشتهی: شان سایرز ترجمهی: تارا بهروزیان معضلات مربوط به اقتصادهای با برنامهریزیِ متمرکز آشکار است، اما این امر را نباید دلیلی بر حذف کامل برنامهریزی متمرکز دانست و تصور کرد که هیچ …
▫️ انگارهی پول از گروندریسه تا سرمایه
نوشتهی: اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس
ترجمهی: تارا بهروزیان
10 مه 2021
🔸 ما قصد داریم به دو متن مارکس بپردازیم: گروندریسه (1857-1858) و سرمایه. موضوع بحث ما بررسی جامع دو حکم است که هر کدام در یکی از این متنها آمده است؛ هر یک از این حکمها سرشت نتایج مرتبط با جایگاه مفهومی پول را دارند.
🔸 در گروندریسه، پول نتیجهی وجود ضرورتاً مضاعف کالا معرفی میشود: «کالا وجودی مضاعف کسب میکند، در کنار وجودی طبیعی، وجودی کاملاً اقتصادی که در آن [این وجود اقتصادی] نشانهای محض، حرفی (Buchstabe/Zeichen) برای رابطهی تولید، نشانهای محض برای ارزشش است».
در سرمایه تغییر محسوسی از این صورتبندی وجود دارد: «این واقعیت که در برخی کارکردها، نمادهای صرف پول میتوانند جایگزین پول شوند، خود به انگارهی نادرست دیگری انجامیده، مبنی بر اینکه پول یک نماد (Zeichen) صرف است … به این معنا هر کالا نماد (Zeichen) است، زیرا به عنوان ارزش، فقط پوستهی مادیِ کار انسانیِ صرف شده در آن است… »
🔸 اگر فرض را بر این بگیریم که کلمات همان معنایی را دارند که به نظر میرسد، آنگاه بلافاصله روشن است که تفاوتهایی میان این دو ادعا وجود دارد و به وضوح به معنای جمع تعریفهای متضادِ پول است. پول بر مبنای گروندریسه نماد است؛ برمبنای سرمایه نماد نیست. به نظر میرسد مارکس هم بر نظریهی «نامانگارانه»ی پول و هم بر نظریهی «فلزی» که پول را واجد ارزش «درونی» میداند صحه میگذارد.
🔸 این بحث که آیا پول را باید همچون کالا درک کرد، برای مارکسیستها بهویژه با بروز بحران مالی اخیر صرفاً علاقهمندی آکادمیک بهنظر نمیرسد: مشخصاً برایان و رافرتی معتقدند که مشتقات مالی شکل امروزیِ پولکالا هستند. ما در متن حاضر به طور خاص این موضوع را بررسی نمیکنیم که آیا نظریهی پولی مارکس یک نظریهی کالایی است یا خیر. دغدغهی ما در این مقاله بیشتر فراهم آوردن پیشنیازهایی برای چنین پژوهشی است.
🔸 بدون مقدمهچینی بیشتر تزی را مطرح کنیم که هستهی اصلی تفسیر ما را تشکیل میدهد: یعنی این تز که یک عنصر وحدتبخش در هر دو متن [گروندریسه و سرمایه] یا یک «قصد» وجود دارد، یعنی تولید مفهومی پول (بر فراز همهی کالاها) بهمثابهی جوهرانگاری ضروری مناسبات اجتماعی سرمایهداری. کنار هم قراردادن این دو ادعای متباینْ مسئلهی دیگری را پیش میکشد مبنی بر اینکه که چگونه «قصد نگارش» باید با این دو صورتبندی سازگار شود.
🔸 ما در مقالهی حاضر شرحی از روشهای متفاوتی خواهیم داد که مفهوم پول در گروندریسه و سرمایه برساخته میشود و در نتیجه ما را به احکام یادشده میرساند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2c4
#جان_میلیوس #اسپایروس_لاپاتسیوراس #تارا_بهروزیان
#نظریه_پول #نظریهی_ارزش #گروندریسه #سرمایه
🖋@naghd_com
نوشتهی: اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس
ترجمهی: تارا بهروزیان
10 مه 2021
🔸 ما قصد داریم به دو متن مارکس بپردازیم: گروندریسه (1857-1858) و سرمایه. موضوع بحث ما بررسی جامع دو حکم است که هر کدام در یکی از این متنها آمده است؛ هر یک از این حکمها سرشت نتایج مرتبط با جایگاه مفهومی پول را دارند.
🔸 در گروندریسه، پول نتیجهی وجود ضرورتاً مضاعف کالا معرفی میشود: «کالا وجودی مضاعف کسب میکند، در کنار وجودی طبیعی، وجودی کاملاً اقتصادی که در آن [این وجود اقتصادی] نشانهای محض، حرفی (Buchstabe/Zeichen) برای رابطهی تولید، نشانهای محض برای ارزشش است».
در سرمایه تغییر محسوسی از این صورتبندی وجود دارد: «این واقعیت که در برخی کارکردها، نمادهای صرف پول میتوانند جایگزین پول شوند، خود به انگارهی نادرست دیگری انجامیده، مبنی بر اینکه پول یک نماد (Zeichen) صرف است … به این معنا هر کالا نماد (Zeichen) است، زیرا به عنوان ارزش، فقط پوستهی مادیِ کار انسانیِ صرف شده در آن است… »
🔸 اگر فرض را بر این بگیریم که کلمات همان معنایی را دارند که به نظر میرسد، آنگاه بلافاصله روشن است که تفاوتهایی میان این دو ادعا وجود دارد و به وضوح به معنای جمع تعریفهای متضادِ پول است. پول بر مبنای گروندریسه نماد است؛ برمبنای سرمایه نماد نیست. به نظر میرسد مارکس هم بر نظریهی «نامانگارانه»ی پول و هم بر نظریهی «فلزی» که پول را واجد ارزش «درونی» میداند صحه میگذارد.
🔸 این بحث که آیا پول را باید همچون کالا درک کرد، برای مارکسیستها بهویژه با بروز بحران مالی اخیر صرفاً علاقهمندی آکادمیک بهنظر نمیرسد: مشخصاً برایان و رافرتی معتقدند که مشتقات مالی شکل امروزیِ پولکالا هستند. ما در متن حاضر به طور خاص این موضوع را بررسی نمیکنیم که آیا نظریهی پولی مارکس یک نظریهی کالایی است یا خیر. دغدغهی ما در این مقاله بیشتر فراهم آوردن پیشنیازهایی برای چنین پژوهشی است.
🔸 بدون مقدمهچینی بیشتر تزی را مطرح کنیم که هستهی اصلی تفسیر ما را تشکیل میدهد: یعنی این تز که یک عنصر وحدتبخش در هر دو متن [گروندریسه و سرمایه] یا یک «قصد» وجود دارد، یعنی تولید مفهومی پول (بر فراز همهی کالاها) بهمثابهی جوهرانگاری ضروری مناسبات اجتماعی سرمایهداری. کنار هم قراردادن این دو ادعای متباینْ مسئلهی دیگری را پیش میکشد مبنی بر اینکه که چگونه «قصد نگارش» باید با این دو صورتبندی سازگار شود.
🔸 ما در مقالهی حاضر شرحی از روشهای متفاوتی خواهیم داد که مفهوم پول در گروندریسه و سرمایه برساخته میشود و در نتیجه ما را به احکام یادشده میرساند.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2c4
#جان_میلیوس #اسپایروس_لاپاتسیوراس #تارا_بهروزیان
#نظریه_پول #نظریهی_ارزش #گروندریسه #سرمایه
🖋@naghd_com
نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
انگارهی پول از گروندریسه تا سرمایه
نوشتهی: اسپایروس لاپاتسیوراس و جان میلیوس ترجمهی: تارا بهروزیان در ابتدا مفهوم پول همچون برساختی نظری بهنظر میرسد: زیرا از آنجا که کالاها بهمثابهی ارزشْ همارز هستند، پس نتیجه میگیریم که…
▫️ مارکس علیه نگری
▫️ ارزش، کار مجرد و پول
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: کریستین لاتس
ترجمهی: تارا بهروزیان
3 ژوئن 2021
🔸 در این مقاله استدلال خواهم کرد که «نظریهی کارپایهی ارزش»ِ مارکس (اصطلاحی که مارکس خود هیچگاه بهکار نبرد) را نمیتوان صرفاً به مسئلهی زمان کار فروکاست، چرا که این اصطلاحات شیوهی خاص چگونگی شکلگیری جامعهی به مثابهی یک کل را نشان میدهند. بنابراین لازم است میان ارزش و شکل ارزش، پول و شکل پول، سرمایه و شکل سرمایه، و غیره تمایز قائل شویم. در نتیجه، من معتقد نیستم که مفاهیم اصلی مارکس، آنطور که نگری در بسیاری از آثارش میگوید، مفاهیمی «کاملاً ورشکسته» هستند، تبعات این امر، چنانکه نشان خواهم داد، این است که میبایست با برخی از نوآوریهای مفهومی نگری با احتیاط برخورد کنیم. من برای طرح دیدگاههایم، سه مفهوم از این مفاهیم را بازیابی و برجسته خواهم کرد: نخست دربارهی مفهوم شکل (ارزش) بحث خواهم کرد؛ دوم، به جوهر کار (کار مجرد) میپردازم؛ و سوم، به واکاوی شکلی خواهم پرداخت که ارزش ضرورتاً در آن تحقق مییابد (پول). استدلال خواهم کرد که درکی درست از این سه مفهوم در نهایت به مفهوم دقیقتری از مناسبات اجتماعی سرمایهداری خواهد رسید و تشخیص داده خواهد شد که این مناسبات از طریق شکل پول به هم پیوند میخورند.
🔸 هدفِ یک نظریهی اجتماعی مارکسیستی رسیدن به نظریهای عام دربارهی کار، اقتصاد و شکلِ اجتماعی نیست؛ بلکه هدف آن تلاش برای روشنساختن شرایط اجتماعی نظریهپردازی خودش است که در عصر ما همانا پیوستگی درونی همهی مناسبات اجتماعی از طریق مبادلهی خصوصی است، که به معنای آن است که همهی مناسبات اجتماعی، دیگر نه به مثابهی مناسبات اجتماعی، بلکه بهواسطهی شکلِ چیزگونشان پدیدار میشوند. به این ترتیب، اگرچه اعتقاد به یک نظریهی عام اقتصادی مردود است، اما در عین حال لازم است از این دیدگاه دفاع کنیم که فرایند تاریخی به ما اجازه میدهد که آن را در شکل(های) خودش برسازیم. اما مردود دانستنِ مفهوم شکل بهمثابهی یک امر پیشینی تاریخی از سوی نگری به معنای دستشستن از هرگونه فهمپذیری این شرایط و عقبگرد به عامگراییِ توخالی است. در واقع خیلی زود روشن میشود که نگری با نادیدهگرفتن مهمترین بینشهای مارکس، به اغلب مفاهیم خود مانند کار، خلاقیت، و عشق، عامیت میبخشد. در نتیجه، نادیدهگرفتن مفهوم شکل به دو گرایش در آثار نگری منجر میشود: از یک سو، او ناچار میشود که مفاهیم خود را هستیشناسانه کند (عمدتاً با توسل به اسپینوزا، و خوانشی هستیشناختی از مارکس)؛ از سوی دیگر، نگری برای عمل به وعدهی پایبندی به تاریخ ناگزیر ادعا میکند که مفاهیم هستیشناختی او، توصیف پدیدههای اجتماعی واقعی هستند. ... به نظر من این دوگانگی قانعکننده نیست، زیرا هم به از دست رفتن وساطت اجتماعی میانجامد و هم به تشخیص پروبلماتیک وضعیت اجتماعی معاصر ما.
🔸 ظرفیت «آزادکننده» و رهاییبخشی که نگری در عقل عمومی میبیند، عامل نابرابری ثروت، ساختار طبقاتی، تخریب زیستمحیطی و استثمار است. سرمایهگذاری در تحقیقات، آنگونه که به ویژه در نظام ایالات متحده، و حتی درون نظام آکادمیک، شاهد آن هستیم، به نظامی طبقاتی متشکل از تعداد انگشتشماری از موسسات نخبه و انبوهی از «امکانات» آموزشی متوسط، یک طبقهی فوقانی نئوفئودال از اساتید، و طبقهای زبون از آموزگاران بیثباتکار و کارگران آکادمیک سطح پایین انجامیده است. بهعلاوه، این امر از طریق آنچه در برخی مناطق «پیشرفت دانش، پیشرفت زندگی» خوانده میشود به بازتولید اختلاف شدید ثروت منجر میشود. و در نهایت، افزایش بهرهوری و پیشرفت علوم، همزمان، به بهرهکشی غیرمتناسب از زمین، بهویژه انرژی و زیستکره {بیوسفر} میانجامد. تقریبا تمامی پیشرفتها در حوزهی علوم به فناوریهایی منجر میشود که مصرف انرژی را بهگونهای بیتناسب افزایش میدهد. این معضلات زیستمحیطی که مارکس به عمد از به کاربردن واژهی «طبیعت» برای آن سرباز میزند، بلکه آن را زمین مینامد، به واقع در فلسفهی نگری مطرح نشده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2gY
#نقد_نگری #کریستین_لاتس #تارا_بهروزیان
#مارکسیسم #نظریهی_ارزش #کار_مجرد #پول
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ارزش، کار مجرد و پول
📝 از سلسله مقالات «نقد» دربارهی واکاوی انتقادی اندیشههای آنتونی نگری
نوشتهی: کریستین لاتس
ترجمهی: تارا بهروزیان
3 ژوئن 2021
🔸 در این مقاله استدلال خواهم کرد که «نظریهی کارپایهی ارزش»ِ مارکس (اصطلاحی که مارکس خود هیچگاه بهکار نبرد) را نمیتوان صرفاً به مسئلهی زمان کار فروکاست، چرا که این اصطلاحات شیوهی خاص چگونگی شکلگیری جامعهی به مثابهی یک کل را نشان میدهند. بنابراین لازم است میان ارزش و شکل ارزش، پول و شکل پول، سرمایه و شکل سرمایه، و غیره تمایز قائل شویم. در نتیجه، من معتقد نیستم که مفاهیم اصلی مارکس، آنطور که نگری در بسیاری از آثارش میگوید، مفاهیمی «کاملاً ورشکسته» هستند، تبعات این امر، چنانکه نشان خواهم داد، این است که میبایست با برخی از نوآوریهای مفهومی نگری با احتیاط برخورد کنیم. من برای طرح دیدگاههایم، سه مفهوم از این مفاهیم را بازیابی و برجسته خواهم کرد: نخست دربارهی مفهوم شکل (ارزش) بحث خواهم کرد؛ دوم، به جوهر کار (کار مجرد) میپردازم؛ و سوم، به واکاوی شکلی خواهم پرداخت که ارزش ضرورتاً در آن تحقق مییابد (پول). استدلال خواهم کرد که درکی درست از این سه مفهوم در نهایت به مفهوم دقیقتری از مناسبات اجتماعی سرمایهداری خواهد رسید و تشخیص داده خواهد شد که این مناسبات از طریق شکل پول به هم پیوند میخورند.
🔸 هدفِ یک نظریهی اجتماعی مارکسیستی رسیدن به نظریهای عام دربارهی کار، اقتصاد و شکلِ اجتماعی نیست؛ بلکه هدف آن تلاش برای روشنساختن شرایط اجتماعی نظریهپردازی خودش است که در عصر ما همانا پیوستگی درونی همهی مناسبات اجتماعی از طریق مبادلهی خصوصی است، که به معنای آن است که همهی مناسبات اجتماعی، دیگر نه به مثابهی مناسبات اجتماعی، بلکه بهواسطهی شکلِ چیزگونشان پدیدار میشوند. به این ترتیب، اگرچه اعتقاد به یک نظریهی عام اقتصادی مردود است، اما در عین حال لازم است از این دیدگاه دفاع کنیم که فرایند تاریخی به ما اجازه میدهد که آن را در شکل(های) خودش برسازیم. اما مردود دانستنِ مفهوم شکل بهمثابهی یک امر پیشینی تاریخی از سوی نگری به معنای دستشستن از هرگونه فهمپذیری این شرایط و عقبگرد به عامگراییِ توخالی است. در واقع خیلی زود روشن میشود که نگری با نادیدهگرفتن مهمترین بینشهای مارکس، به اغلب مفاهیم خود مانند کار، خلاقیت، و عشق، عامیت میبخشد. در نتیجه، نادیدهگرفتن مفهوم شکل به دو گرایش در آثار نگری منجر میشود: از یک سو، او ناچار میشود که مفاهیم خود را هستیشناسانه کند (عمدتاً با توسل به اسپینوزا، و خوانشی هستیشناختی از مارکس)؛ از سوی دیگر، نگری برای عمل به وعدهی پایبندی به تاریخ ناگزیر ادعا میکند که مفاهیم هستیشناختی او، توصیف پدیدههای اجتماعی واقعی هستند. ... به نظر من این دوگانگی قانعکننده نیست، زیرا هم به از دست رفتن وساطت اجتماعی میانجامد و هم به تشخیص پروبلماتیک وضعیت اجتماعی معاصر ما.
🔸 ظرفیت «آزادکننده» و رهاییبخشی که نگری در عقل عمومی میبیند، عامل نابرابری ثروت، ساختار طبقاتی، تخریب زیستمحیطی و استثمار است. سرمایهگذاری در تحقیقات، آنگونه که به ویژه در نظام ایالات متحده، و حتی درون نظام آکادمیک، شاهد آن هستیم، به نظامی طبقاتی متشکل از تعداد انگشتشماری از موسسات نخبه و انبوهی از «امکانات» آموزشی متوسط، یک طبقهی فوقانی نئوفئودال از اساتید، و طبقهای زبون از آموزگاران بیثباتکار و کارگران آکادمیک سطح پایین انجامیده است. بهعلاوه، این امر از طریق آنچه در برخی مناطق «پیشرفت دانش، پیشرفت زندگی» خوانده میشود به بازتولید اختلاف شدید ثروت منجر میشود. و در نهایت، افزایش بهرهوری و پیشرفت علوم، همزمان، به بهرهکشی غیرمتناسب از زمین، بهویژه انرژی و زیستکره {بیوسفر} میانجامد. تقریبا تمامی پیشرفتها در حوزهی علوم به فناوریهایی منجر میشود که مصرف انرژی را بهگونهای بیتناسب افزایش میدهد. این معضلات زیستمحیطی که مارکس به عمد از به کاربردن واژهی «طبیعت» برای آن سرباز میزند، بلکه آن را زمین مینامد، به واقع در فلسفهی نگری مطرح نشده است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2gY
#نقد_نگری #کریستین_لاتس #تارا_بهروزیان
#مارکسیسم #نظریهی_ارزش #کار_مجرد #پول
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکس علیه نگری
ارزش، کار مجرد و پول نوشتهی: کریستین لاتس ترجمهی: تارا بهروزیان آنتونیو نگری بیشک یکی از الهامبخشترین فیلسوفان سیاسی دوران ماست. حتی اگر با برخی از ایدهها و مفاهیم او موافق نباشیم، خلاقیت ظاه…