🌹محفل شهدا🌹
596 subscribers
50.4K photos
43K videos
695 files
1.9K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
به روایت از مادر#شهید:
#پسرم در نانوايي کار مي‌کرد شنيده بود که نانواها را منطقه مي‌برند البته پشت #جبهه، سري اول با آنها رفته بود. سري دوم؛ درنامه نوشت من #لشکر #امام حسين(ع)🌷، #گردان امام حسين🌷 و #خط‌شکنم.
🍃🌷🍃
ما هم برايش نامه نوشتيم ولي ديگرخبري از نامه و جواب آن نشد. #چهار روز از رفتن او به #جبهه گذشته بود که خواب دیدم #دو شهيد آوردند، سه نفرهم نشسته بودند. نفهميدم اينها خانم هستند يا آقا.
🍃🌷🍃
فقط به من گفتند يکي ازاين تابوت‌ها مال شماست. يکدفعه با گريه از خواب پريدم و خواب را براي پدرش تعريف کردم. گفتم نمي‌دانم #مسعود #شهيد شده يا نه !😭😭
🍃🌷🍃
تااينکه يک روز #عصر 15يا 16# تيرماه بود. برادرش گفت: مامان رفيق #مسعود که با هم #جبهه رفته بودند آمده. گفتم: از او درباره #مسعود پرسيدي؟ گفت: نه از ماشين پياده شد و رفت. بدنم لرزيد.😭😭
🍃🌷🍃
وقتي پدرش از مسجد آمد. گفتم: رفيق #مسعود از#جبهه آمده برو احوال‌پرسي. گفت: تو چرا نرفتي؟ انگار مي‌ترسيدم بروم. باباش رفت و وقتي آمد دستش را گذاشت روي سينه‌اش و شروع کرد به گريه کردن.😭😭
🍃🌷🍃
و پس ازطی #دوره های تکمیلی #پرواز و #گذراندن دوره سامانه کنترل اسلحه در #آمریکا و #پرواز با #هواپیماهای تی-41،تی-6،تی-37 ، تی-38 به مدت 55 هفته و #دریافت نشان #خلبانی در تاریخ 1351.5.20# ایشان به ایران بازگشت.
🍃🌷🍃
و جهت #پرواز با هواپیمای اف- 4 ( موسوم به فانتوم) در تاریخ 1357.6.25# ایشان به #پایگاه سوم شکاری انتقال و به جمع #تیزپروازان #نیروی هوایی پیوست.
🍃🌷🍃
ایشان در دوران خدمتش همواره فردی با #انضباط و #برخوردار از #دانش پروازی و #مهارتهای تخصصی و یکی از کارکنان #ممتاز پایگاه به حساب می آمد.
🍃🌷🍃
به طوری که در بررسی خلاصه وضعیت ایشان، در سالهای 56# الی 58# به عنوان #افسری #پر کار که روزانه بیش از ۱۲#ساعت وقتش را به امور #عملیاتی میپردازد و #دو مورد تشویقی به علت #جدیّت در #امور محوله، از ایشان یاد شده.
🍃🌷🍃
#فرمانده گردان یکم شکاری و #گردان 31 پایگاه سوم شکاری،#رئیس شعبه عملیات مشترک، #معاون عملیاتی پایگاه ششم شکاری ،#معاون دایره عملیات و #افسر ستاد عملیاتی پایگاه از جمله مسئولیتهای ایشان بود.
🍃🌷🍃
🕊♥️🕊

چون ڪویرے ڪہ به دل
غصه‌ے باران دارد
دوری‌ات داغ بزرگیست
ڪہ جریــان دارد . . .

#ستوان_دوم_پاسدار
#شهید_مدافع_حرم_علیرضا_نوری
#گردان_پیاده_لشڪر_۸_نجف_اشرف

◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۶/۰۵/۰۵
◻️محل ولادت: در روستاے خیرآباد (شهرستان تیران و ڪرون) اصفهان
◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۲۹
◻️محل شهادت : شیخ هلال_سوریه
◻️مزار شهید :گلستان شهداے نجف‌آباد
 

فرازے از وصیت‌نامه شهید به‌ فرزندش🌷

◽️سلام بر پسر عزیزم علے اڪبر، اے تنها یادگار من، اے عزیزتر از جانم. از روزے ڪه خداوند تو را به ما داد، زندگیمان رنگ و بوے دیگرے گرفت. تو و مادرت از بزرگترین سرمایه‌هاے زندگے من بودید. در زندگیت به مادرت بسیار احترام بگذار ڪه از زنان پاک و بزرگ روزگار است و هر چه می‌خواهے از مادرت بخواه تا برایت دعا ڪند. 
◽️برایت خیلے حرف‌ها دارم ولے زمان و مڪان این اجازه را نمی‌دهد تا برایت بنویسم، فقط بدان ڪه بسیار بسیار دوستت دارم و در زندگیت همواره رهرو و پشتیبان رهبرے باش ڪه امتداد آن ولایت حضرت مهدے امام عصر(عج) می‌باشد و فرمانش، فرمان ولایت و فرمان خداست. 

#سالروز_ولادت....🌸🌸🎉🎉
🕊♥️🕊

🍁 شهیــدے ڪہ نه پدرش را دید
و نه پسـرش را ...


پدرش در عملیات والفجر۹ درسلیمانیه عـراق به شهـادت رسید و پیڪر مطهرش حدود ۱۰ سال بعـد برگشت...

سجـاد دو ماه بعـد از شهـادت پـدرش به دنیا آمد و پـدر شهیدش را هرگز ندید...

پسر خـودش نیز
دو مـاه بعد از شهــادتش به دنیا آمد و او هم پدرش را ندید ...

سجـاد در آذرمـاه سال ۹۱ براثر انفجــار درحین خنثے سازے گلـوله هاے عمل نڪرده به فیـض شهادت نائل آمـد .
وقتے بالاے سرش رسیدند درحالیڪه یک دستش قطع شده بود و غـرق به خـون بود فقط ذڪر
یا حسین(ع‌) بر لب داشت...

مهربان بود، با صفا بود،
خاڪے و بے ادعا بود
و #بی_قرار_شهادت...

📝 فرازے از دستنوشته شهید:
«قافله سالار شهــدا حسین(ع) است
پروردگارا مرا به این قافله برسـان»

#پاسدارشهید_سجاد_عباس_زاده🌷
#گردان_امام_حسین(ع)
#سپاه_حضرت_ابوالفضل(ع)
#خرم_آباد
#یاد_شهدا_صلوات
سرانجام ایشان با پافشاری و اصرار زیاد توانست با جلب رضایت مسئولان در #عملیات «تنگه چزابه» حضور داشته باشد که پس از یک نبرد #شجاعانه از #ناحیه #سر،#گردن و #پا #زخمی شد.
🍃🌷🍃
پس‌ازآن از سوی #سردار صفوی، ایشان #مسئول جمع‌آوری تجربیات جنگی #رزمندگان اسلام در #جبهه‌ها و تدوین آنان شد و این #مسئولیت تا شروع #عملیات فتح المبین ادامه داشت.
🍃🌷🍃
در این #عملیات، ابتدا به‌عنوان #معاون #فرمانده گردان حضور  #شجاعانه‌ای داشت و پس‌ازآن #فرماندهی گردان امام سجاد (ع)🌷 به ایشان واگذار شد‌.
🍃🌷🍃
مجدانه و پا به‌پای سایر #رزمندگان و #نیروهایش در #گردان، در #سنگر سازی و سایر #فعالیت‌ها تلاش می‌کرد و #رفتار #متواضعانه ایشان #گردان را تحت تأثیر قرار داده بود.
🍃🌷🍃
در #عملیات #بیت‌المقدس نیز #فرماندهی گردان #امام سجاد (ع)🌷 که بعد به# لشگر ارتقاء یافت را بر عهده داشت که در این #عملیات #رزمندگان پس از ۲۰#کیلومتر پیش روی به #جاده اهواز خرمشهر دست یافتند.
🍃🌷🍃
در مرحله دوم همین #عملیات که #تیپ #امام حسین (ع)🌷و #تیپ #محمد رسول‌الله (ص)🌷 احتیاج به کمک پیدا کردند، تعدادی از هم‌رزمان ایشان در دوران مبارزه با طاغوت در این یگان‌
ایشان به یاد #استقامت #هم‌رزمانش در دوران رژیم ستم‌شاهی پهلوی افتاد،  با جدیت تمام به کمک دوستانش رفت که مورد #اصابت #ترکش خمپاره قرارگرفته و از #ناحیه #کتف زخمی شد.
🍃🌷🍃
ایشان #مجروح و به تهران منتقل شد و در بیمارستان مصطفی خمینی بستری شد، درحالی‌که به تشخیص پزشکان باید مورد #عمل جراحی واقع می‌شد.
🍃🌷🍃
تنها پس از ۳# ساعت حضور در بیمارستان با یک نقشه حساب‌شده #فرار کرد و پس از تهیه لباس از منزل برادر دانشجویش عازم #جبهه شد.
🍃🌷🍃
از #شهادت دوستانش ازجمله #معاون خودش در #گردان #امام سجاد (ع)🌷 بسیار متأثر شده بود و گفت: نمی‌تونم تحمل‌کنم و #هم‌رزمانم را تنها بگذارم.
🍃🌷🍃
دنیا در نظرش حقیر و تنگ‌شده بود و روح مشتاقش برای #لقا الله بی‌تابی می‌کرد و از عشقی عمیق می‌سوخت.
🍃🌷🍃
درحالی‌که وضعیت #زخم ایشان بسیار نامناسب  بود خود را به #خط مقدم رساند و در #مرحله سوم #عملیات #بیت‌المقدس نیروهای گردانش را #فرماندهی کرد.
🍃🌷🍃
#رزمندگان پس از عبور از یک میدان مین و پشت سر گذاشتن دو خاک‌ریز بعثی‌ها، مقاومت عراقی‌ها را در هم شکستند. عراقی‌ها در این عملیات چاره‌ای جز فرار یا تسلیم در مقابل #رزمندگان نداشتند.
🍃🌷
#شهید دفاع مقدس،  سید علی خرازانی
🍃🌷🍃
درتاریخ    ۱۳۴۷/۲/۲۰#  در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد.

پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت.
🍃🌷🍃
به عنوان #بسیجیی در #جبهه حضور داشت و #بیست و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در #سد دزفول به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید :
در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از #بهترین و #صمیمی ترین #همکلاسی هایم #امیر ( سیدعلی ) بود.
🍃🌷🍃
دوران بسیار #دوست داشتنی و #خاطره آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم
منزل ما ابتدای خانی آباد نو  و منزل #امیر کوچه 60 بود.
🍃🌷🍃
گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که #جنگ پای بسیاری از #نوجوانان و #جوانان را به #جبهه باز کرد و البته #امیر بیشتر از من پای #کار بود.
🍃🌷🍃
تا این که 12#خرداد 65# باز هم با هم #ماموریت گرفتیم که به #جبهه بریم #علی دوست داشت به #گردان عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در #گردان حمزه باشم.
🍃🌷🍃
ولی  ما را به #لشکر  10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم #گردان علی اکبر (ع)🌷 #لشکر10 #سیدالشهدا🌷
#او را به #گروهان نصر دادند و من را به دسته #ادوات.
😔
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 1 با هم شرکت کردیم ،#علی به #شدت دچار #موج گرفتگی شد به طوری که #نمی تونست #آب بر #تن بزنه😔 چون #رعشه به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از #عملیات برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه #برگشتیم #گردان.😊
🍃🌷🍃
همین روزها بود که یک #مانور بسیار سخت در اطراف منطقه #قلاجه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از #مانور اومدیم تهران بعد از برگشتن من به #گردان متوجه شدم که #اون #ماموریت گرفته برای #گردان عمار و دیگر #او را ندیدم.
🍃🌷🍃
#20مهر تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم #گردان که رفته بود #اندیمشک بعد از گرفتن بلیط در خیابان #مرتضی چیتگری را دیدم #دوست #امیر بود.
🍃🌷🍃
اون گفت از #امیر خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم #منطقه ،گفت نرو،گفتم چرا؟
گفت #امیر #شهید شده و الان هم #پیکرش را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭
🍃
#نحوه ی شهادت دو قلو ها🍃🍃🍃:
محسن و مصطفی در روند عملیات بیت‌ المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. #گردان عمل‌ کننده ی محسن ، المهدی و #گردان مصطفی حر بود. عملیات در منطقه ی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. #گردان محسن در ابتدا وارد عمل می‌شود

که به دلایلی اکثر بچه‌ها به #شهادت می‌ رسند. بعد از گذشت چند ساعت از #شهادت محسن ، #گردان حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت‌ المقدس ۲ می‌شود و #مصطفی هم در ادامه ی عملیات به #شهادت می‌رسد.😔

ما چیز زیادی نمی‌دانیم. یعنی اصلاً نمی‌دانیم که مصطفی از #شهادت محسن مطلع شده بود یا نه ، فقط #نکته ی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از #شهادت محسن و در بحبوحه ی عملیات ، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمی‌ شود.

به همین خاطر #محسن را به داخل غاری در کوه منتقل می‌کنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه ، دهانه ی غار بسته می‌شود. #مصطفی که #شهید شد پیکرش را نگه می‌دارند تا پیکر #محسن پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر #دو برادر را با هم به عقب می‌آورند.
با گذشت ایام، به دنبال محیط بزرگتری بود لذا با اصرار، پدر را راضی کرد تادر اردبیل خانه ای بخرند.

ایشان با بقیه برادرانش خیلی فرق داشت، از نظر #درستی و #اسلام خواهی، #اخلاق و #معرفت از همه #مقدم بود، از #بی نماز ها‌، افرادی که #غیبت می کردند و #تهمت می زدند، ‌بدش می آمد.
🍃🌷🍃
به همراه #برادرانش در #تظاهرات شرکت می کرد ،زمان #پیروزی انقلاب #سی و پنج سال داشت ،#همراه افرادی بود که به #شهربانی حمله کردند و در #دستگیری یکی از عوامل رژیم #شرکت داشت.
🍃🌷🍃
بعد از #پیروزی انقلاب به #بسیج پیوست و حدود #چهار سال #بدون #دریافت حقوق #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
با #شروع #جنگ تحمیلی در آستانه ۴۰#سالگی قرار داشت، به #جبهه رفت، در طول #پنج سال #اکثر اوقات خود را در #جبهه بود وبه "حبیب ابن مظاهر" #شهرت یافته بود.
🍃🌷🍃
#سمت #فرماندهی #گردان انصار و #فرماندهی#گردان 72 ثارالله –#جمعی لشکر 31 عاشورا–و همچنین #مسئولیت #تعاون لشکر را به عهده داشت.
🍃🌷🍃
به دلیل #مشغله زیاد در #جبهه،  #خانواده اش را به #منطقه جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد.
🍃🌷🍃
ایشان نزدیک به 61#ماه در #جبهه های نبرد بود به گونه ای که همه #رزمندگان را فرزندان خود می دانست و اگر #رزمنده ای زخمی می شد خود را به #بالین او می رساند و بر #زخمهایش #مرهم می گذاشت.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
در منطقه شایع شد که #یوسفی به عراق پناهنده شده  ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک #منطقه بسیار #خطر ناک دیدیم ماشین او متوقف است.

مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان #پیکر #شهیدی از #آرپی جی زنها که در گشت،‌ #شهید شده و #جا مانده بود را به #دوش گرفته و می آورد.
🍃🌷🍃
از دیگر #ویژگی های #شهید در #جبهه های نبرد، #حضور مستقیم و #دائمی در #خط مقدم بود. زمانی که #فرمانده #گردان انصار #اباعبدالله (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت:

اگر #شهید در بستر #خاک بماند در #حقیقت #دل و #جان #هزاران ایرانی روی #خاک #باقی مانده است.
🍃🌷🍃
#نحوه ی شهادت دو قلو ها🍃🍃🍃:
محسن و مصطفی در روند عملیات بیت‌ المقدس ۲ در ماووت عراق بودند. #گردان عمل‌ کننده ی محسن ، المهدی و #گردان مصطفی حر بود. عملیات در منطقه ی کوهستانی ماووت عراق اجرایی شد. #گردان محسن در ابتدا وارد عمل می‌شود

که به دلایلی اکثر بچه‌ها به #شهادت می‌ رسند. بعد از گذشت چند ساعت از #شهادت محسن ، #گردان حر وارد منطقه ی عملیاتی بیت‌ المقدس ۲ می‌شود و #مصطفی هم در ادامه ی عملیات به #شهادت می‌رسد.😔

ما چیز زیادی نمی‌دانیم. یعنی اصلاً نمی‌دانیم که مصطفی از #شهادت محسن مطلع شده بود یا نه ، فقط #نکته ی جالبی که همرزمان و دوستان برادرانم برایمان گفتند این بود که بعد از #شهادت محسن و در بحبوحه ی عملیات ، امکان انتقال پیکر محسن به عقب فراهم نمی‌ شود.

به همین خاطر #محسن را به داخل غاری در کوه منتقل می‌کنند تا بعد از عملیات عقب ببرند. کمی بعد با ریزش کوه ، دهانه ی غار بسته می‌شود. #مصطفی که #شهید شد پیکرش را نگه می‌دارند تا پیکر #محسن پیدا شود. با پیدا شدن پیکر محسن هر #دو برادر را با هم به عقب می‌آورند.
با گذشت ایام، به دنبال محیط بزرگتری بود لذا با اصرار، پدر را راضی کرد تادر اردبیل خانه ای بخرند.

ایشان با بقیه برادرانش خیلی فرق داشت، از نظر #درستی و #اسلام خواهی، #اخلاق و #معرفت از همه #مقدم بود، از #بی نماز ها‌، افرادی که #غیبت می کردند و #تهمت می زدند، ‌بدش می آمد.
🍃🌷🍃
به همراه #برادرانش در #تظاهرات شرکت می کرد ،زمان #پیروزی انقلاب #سی و پنج سال داشت ،#همراه افرادی بود که به #شهربانی حمله کردند و در #دستگیری یکی از عوامل رژیم #شرکت داشت.
🍃🌷🍃
بعد از #پیروزی انقلاب به #بسیج پیوست و حدود #چهار سال #بدون #دریافت حقوق #خدمت کرد.
🍃🌷🍃
با #شروع #جنگ تحمیلی در آستانه ۴۰#سالگی قرار داشت، به #جبهه رفت، در طول #پنج سال #اکثر اوقات خود را در #جبهه بود وبه "حبیب ابن مظاهر" #شهرت یافته بود.
🍃🌷🍃
#سمت #فرماندهی #گردان انصار و #فرماندهی#گردان 72 ثارالله –#جمعی لشکر 31 عاشورا–و همچنین #مسئولیت #تعاون لشکر را به عهده داشت.
🍃🌷🍃
به دلیل #مشغله زیاد در #جبهه،  #خانواده اش را به #منطقه جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد.
🍃🌷🍃
ایشان نزدیک به 61#ماه در #جبهه های نبرد بود به گونه ای که همه #رزمندگان را فرزندان خود می دانست و اگر #رزمنده ای زخمی می شد خود را به #بالین او می رساند و بر #زخمهایش #مرهم می گذاشت.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
در منطقه شایع شد که #یوسفی به عراق پناهنده شده  ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک #منطقه بسیار #خطر ناک دیدیم ماشین او متوقف است.

مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان #پیکر #شهیدی از #آرپی جی زنها که در گشت،‌ #شهید شده و #جا مانده بود را به #دوش گرفته و می آورد.
🍃🌷🍃
از دیگر #ویژگی های #شهید در #جبهه های نبرد، #حضور مستقیم و #دائمی در #خط مقدم بود. زمانی که #فرمانده #گردان انصار #اباعبدالله (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت:

اگر #شهید در بستر #خاک بماند در #حقیقت #دل و #جان #هزاران ایرانی روی #خاک #باقی مانده است.
🍃🌷🍃
🍁 شهیــدی ڪہ نه پدرش را دید
و نه پسـرش را ...

پدرش در عملیات والفجر۹ درسلیمانیه عـراق به شهـادت رسید و پیڪر مطهرش حدود ۱۰ سال بعـد برگشت...

سجـاد دو ماه بعـد از شهـادت پـدرش به دنیا آمد و پـدر شهیدش را هرگز ندید...

پسر خـودش نیز
دو مـاه بعد از شهــادتش به دنیا آمد و او هم پدرش را ندید ...

سجـاد در آذرمـاه سال ۹۱ براثر انفجــار درحین خنثی سازی گلـوله های عمل نکرده به فیـض شهادت نائل آمـد .
وقتی بالای سرش رسیدند درحالیکه یک دستش قطع شده بود و غـرق به خـون بود فقط ذڪر
یا حسین(ع‌) بر لب داشت...

مهربان بود، با صفا بود،
خاکی و بی ادعا بود
و
#بی_قرار_شهادت...

📝 فرازی از دستنوشته شهید:
«قافله سالار شهــدا حسین(ع) است
پروردگارا مرا به این قافله برسـان»

#پاسدارشهید_سجاد_عباس_زاده🌷
#گردان_امام_حسین(ع)
#سپاه_حضرت_ابوالفضل(ع)
#خرم_آباد


🦋شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🦋


الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 

محفل شهدا
#شهید دفاع مقدس،  سید علی خرازانی
🍃🌷🍃
درتاریخ    ۱۳۴۷/۲/۲۰#  در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی و زحمت کش متولد شد.

پدر ایشان ،آقا سیدحسین، خوار و بار فروش بودند ، تاپایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت.
🍃🌷🍃
به عنوان #بسیجیی در #جبهه حضور داشت و #بیست و پنجم مهر ۱۳۶۵#، در #سد دزفول به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از دوستان #شهید :
در سال های دوم و سوم راهنمایی (1359-1361) یکی از #بهترین و #صمیمی ترین #همکلاسی هایم #امیر ( سیدعلی ) بود.
🍃🌷🍃
دوران بسیار #دوست داشتنی و #خاطره آمیزی داشتیم این ارتباط علیرغم جدایی در دوران دبیرستان ادامه یافت و به بهانه های مختلف دیدار تازه می کردیم
منزل ما ابتدای خانی آباد نو  و منزل #امیر کوچه 60 بود.
🍃🌷🍃
گذشت زمان باز هم ما را از هم جدا نمی کرد تا این که #جنگ پای بسیاری از #نوجوانان و #جوانان را به #جبهه باز کرد و البته #امیر بیشتر از من پای #کار بود.
🍃🌷🍃
تا این که 12#خرداد 65# باز هم با هم #ماموریت گرفتیم که به #جبهه بریم #علی دوست داشت به #گردان عمار لشکر 27 بره و من هم دوست داشتم یا با هم باشیم یا در #گردان حمزه باشم.
🍃🌷🍃
ولی  ما را به #لشکر  10 دادند و اصرارهای ما به جایی نرسید و با هم رفتیم #گردان علی اکبر (ع)🌷 #لشکر10 #سیدالشهدا🌷
#او را به #گروهان نصر دادند و من را به دسته #ادوات.
😔
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 1 با هم شرکت کردیم ،#علی به #شدت دچار #موج گرفتگی شد به طوری که #نمی تونست #آب بر #تن بزنه😔 چون #رعشه به تنش می افتاد این وضع مدتی ادامه یافت تا این که این مشکل کمتر شد.
🍃🌷🍃
در #عملیات کربلای 2 هم باز شرکت کردیم و بعد از #عملیات برگشتیم تهران و باز هم مهر ماه #برگشتیم #گردان.😊
🍃🌷🍃
همین روزها بود که یک #مانور بسیار سخت در اطراف منطقه #قلاجه اسلام آباد غرب برگزار کردیم و بعد از #مانور اومدیم تهران بعد از برگشتن من به #گردان متوجه شدم که #اون #ماموریت گرفته برای #گردان عمار و دیگر #او را ندیدم.
🍃🌷🍃
#20مهر تهران بودم که رفتم به راه آهن بلیط گرفتم برگردم #گردان که رفته بود #اندیمشک بعد از گرفتن بلیط در خیابان #مرتضی چیتگری را دیدم #دوست #امیر بود.
🍃🌷🍃
اون گفت از #امیر خبر داری ؟ گفتم نه . دارم می رم #منطقه ،گفت نرو،گفتم چرا؟
گفت #امیر #شهید شده و الان هم #پیکرش را آوردن تهران برو به خانواده اش خبر بده.😭😭
🍃
گاهی من و ابوذر در سنین هشت، نه سالگی چغندر قندهایی که مردم روی زمین‌های‌شان کشت می‌کردند را تمیز می‌کردیم تا به کارخانه فرستاده شوند. از قبالش مبلغ کمی دریافت می‌کردیم.
🍃🌷🍃
یا کارهای دیگری انجام می‌دادیم. رفته رفته هم که به مشاغل #تخصصی ورود کردیم. مثل ابوذر که از اول دبیرستان ترک تحصیل کرد و به بازار کار ورود یافت. او #استاد #آرماتوربندی بود و از همین راه امرار معاش می‌کرد.
🍃🌷🍃
ابوذر شغل آزاد داشت. کاملاً #داوطلبانه و به صورت #بسیجی هم #عازم شد. من و ابوذر از چندین سال پیش در روستای مان عضو #بسیج بودیم.
🍃🌷🍃
تا اینکه حدود سه سال قبل #ابوذر#بسیجی #گردان فجر فسا شد. از طریق همین #گردان هم #اقدام به #اعزام کرد. البته #اعزامش به سختی صورت گرفت.
🍃🌷🍃
#بسیجی بود و با وجود #سه فرزند کوچک سخت می‌توانست مجوز #اعزام بگیرد. با این وجود #ناامید نشد و خیلی #پیگیری کرد.
🍃🌷🍃
حتی یک بار که برای #کارهای جهادی به عراق اعزام شدیم و میانه راه #کربلا به #نجف در #موکب #علی بن موسی الرضا(ع)🌷 فعالیت #جهادی می‌کردیم، او به این امید آمده بود که بتواند خودش را به #مدافعان حرم برساند.
🍃🌷🍃
#گردان_تک‌نفره

پس از آن که به تنهایی یک تپه را
که یک گردان از پس آزاد سازی آن
برنیامده بود، تصرف کرد از جانب
شهید سردار حاج‌حسین خرازی به
«گردان تک نفره» معروف شد.
تک‌تیرانداز افسانه‌ای دفاع‌مقدس
#شهید_عبدالرسول_زرین

💠سایت دفاعی پاکستان درباره رسول زرین می‌نویسد: عبدالرسول زرین متولد 1941 تا 1983 جز بهترین نظامیان ایرانی در جنگ ایران و عراق بوده که با 700 شلیک موفق منجر به نتیجه موفقترین اسنایپر (تک تیرانداز ایرانی است).🌸

🔰شهید عبدالرسول زرین در یک نگاه🔰

💠نام: عبدالرسول زرین🌷

💠لقب :صیاد خمینی  🌷

💠تاریخ تولد:1320🌷

💠محل تولد : دهدشت🌷

💠تاریخ شهادت :  1362/12/11 🌷

💠محل شهادت : جزیر مجنون .عملیات خیبر🌷

💠مزار: گلستان شهدای اصفهان  🌷

. کد مزار: 17-01-04 .

#سالروزشهادت🕊🕊🌷🌷

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#تک_تیرانداز_افسانه‌ای
#گردان_تک‌نفره
#شهیدان_را_شهیدان_میشناسند

ماجرای شهید زرین را شهید خرازی اینگونہ نقل کرده است: "من خودم بعد از عملیات طریق القدس نزدیک ایشان بودم، با یک بشاشیت و روحیہ خیلی بالایی ایشان داشت کارش را انجام میداد...
من دیدم که عراقیها را ایشان هدفشان میگرفت و آنها بہ زمین میخوردند. در این موقع بود که جایی ڪه او شلیک میکرد توسط عراقیها کشف شد و یک تیر رها شد. کنار زرین ایستاده بودم که این تیر آمد و از کنار گوش ایشان رد شد و لالہ گوش زرین را سوراخ کرد؛ اما خم بہ ابرو نیاورد و کارش را با جدیت بیشتر ادامہ داد ..."

شخصیت #شهید #عبدالرسول_زرین که جزو یکی از اسطوره های کشورمان است گمنام مانده است .
بعد از شهادت ایشان رادیو دشمن با شادی اعلام کرد شکارچی خمینی را زدیم ...

شهید زرین در عملیات خیبر بہ شهادت رسید...🌷

شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات 🌷

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•