🌹محفل شهدا🌹
597 subscribers
49.8K photos
42.4K videos
691 files
1.89K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#سلیم #چهار مرتبه به منطقه #اعزام شد و #آخرین بار که می‌خواست برود من معترض شدم و گفتم تو بارها رفته‌ای بمان. گفت این #آخرین مرتبه است. گویی خودش می‌دانست که این رفتن را دیگر #بازگشتی نیست.😭
🍃🌷🍃
#آخرین اعزامش مربوط می‌شد به #عید سال 1394#. بعد از سیزده بدر حال و هوایش عجیب شده بود. چندروزی در گوش بچه‌ها زمزمه می‌کرد برای رفتن اما بعد خودش علنی گفت که میرم😭😭
🍃🌷🍃
و من گفتم نه اما قول داد که مرتبه #آخرش باشد و رفت.😭 در نهایت در 31# فروردین ماه سال 1394# در #عملیات بصرالحریر به #آرزوی همیشگی‌اش که #شهادت در راه اسلام بودرسید.😭
🍃🌷🍃
همسرم 10# ماه تمام #مفقودالاثر بود و در این 10# ماه شنیدن خبرهای ضد و نقیض که گاهی خبر از #اسارت، #مجروحیت و #شهادتش می‌داد ما را نگران و ناراحت می‌کرد.😭😭
🍃🌷🍃
یک بار گفتند #اسیر شده یک بار گفتند #شهید😭 و #پیکر جایی است که نمی‌توانیم برگردانیم و... حرف‌ها و احادیثی که ذهنمان را درگیر خودش می‌کرد. با هر بار شنیدن صدای تلفن ما #می‌مردیم و #زنده می‌شدیم.😭
🍃🌷🍃
بعد از 10#ماه از ما آزمایش دی ان‌ای گرفتند و گفتند بعد از انجام مبادله با طرف تروریستی توانسته‌اند #پیکر #شهدا را برگردانند.😭
🍃🌷🍃
بعد از اعلام نتیجه آزمایش رابط #سپاه به ما خبر داد که #پیکر همسرم #شناسایی شده 😭 18# دی ماه 1394# بود که #پیکر همسرم در نهایت بعد از 10# ماه برگشت😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهید سلیم سالاری(امیر افتخاری) هم درتاریخ31#فروردین ماه سال 1394# در #عملیات #بصرالحری به آرزویش که همانا #شهادت در راه
#خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
#بهشت معصومه(س)🌷 قم
قطعه #شهدای #مدافع حرم.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

💠 شهید سلیم سالاری💠


🌷 صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت

یاعلی مدد
سرانجام#شهید مهدی سورچی هم درتاریخ    ۱۳۸۵/۲/۵#  درسن ۳۹#سالگی به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر#شهید پس از #تشییع با شکوهی که انجام شد در #بهشت رضای🌷 شهر مشهد مقدس خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

   💠 شهید مهدی سورچی💠

       
                   🌷  صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت

یاعلی مدد
#خاطره ای از خواهر#شهید:

#برادرم فردی #آرام و #صبور بود که همواره #لبخندی به#لب داشت و دیدن او به انسان #آرامش می بخشید و خوف #خدا بسیار داشت. یکی از هم اطاقی هایش تعریف می کرد:''شبی با صدای گریه از خواب بیدار شدم، ساعت را نگاه کردم، 2 شب بود. #غلامرضا را دیدم که سخت مشغول گریه است. وقتی علت گریه اش را پرسیدم، در جوابم گفت: آخر نمی دانی آقای جوادی آملی امشب در #تفسیر قرآن خود راجع به روز #قیامت و #حساب و#کتاب آن چه چیزها گفتند و من برای سختی آن روز گریه می کنم.😔
🍃🌷🍃
سرانجام #دانشجو#شهید غلامرضا بیات هم درتاریخ  20#فروردین سال 1366# یک روز بعد از#عملیات کربلای 8 در #منطقه شلمچه به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر#شهید روز  ۲۷#فروردین ماه سال  ۱۳۶۶#
در گلزار #شهدای شهر اراک خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز

   💠 شهید غلامرضا بیات💠

       
                   🌷  صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت

یاعلی مدد
این‌ها را می‌گفت که من را بترساند، حتما او هم شایعات را شنیده بود. اینکه بعضی از دختر‌ها برای گرفتن پناهندگی با #جانباز ازدواج می‌کنند و بعد توی فرودگاه‌های خارج از کشور ولشان می‌کنند و می‌روند.😔
🍃🌷🍃
اوایل توی #ظرف یک بار مصرف #غذا می‌خوردیم. صدای #خوردن قاشق و بشقاب به هم باعث می‌شد #حمله‌ی عصبی سراغش بیاید. #موج که می‌گرفتش، #مرد‌های خانه و #همسایه را خبر می‌کردم.😭
🍃🌷🍃
آن‌ها می‌آمدند و دست و پای #ایوب را می‌گرفتند.#رعشه می‌افتاد به بدنش.#بلندش می‌کرد و #محکم می‌کوبیدش به زمین.😭 دستم را می‌کردم توی #دهانش تا#زبانش را گاز نگیرد.😭😭
🍃🌷🍃
#لرزشش که تمام می‌شد، شل و بی حال روی زمین می افتاد ، #انگشت های خونی ام را ازبین #دندان هایش در می آوردم😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#جانباز شهید ایوب بلندی هم در #جاده تبریز به علت #اختلالات عصبی ناشی از #موج گرفتگی در روز #چهارم #مهرماه سال ۱۳۸۰# در سن ۴۱#سالگی به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر#شهید در #نزدیکی مزار #برادر #شهیدش در وادی الرحمه تبریز خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
در این #عملیات ایشان #آرپی جی زن بود و #تحت تاثیر #موج #انفجارات به شدت #آسیب دید و به بیمارستان 520باختران #منتقل شد ،در این بیمارستان پس از طی #دوره درمان و #بهبودی تقریبی به خانه برگشت.
🍃🌷🍃
اما این پایان راه نبود؛ #هدف ایشان  رسیدن به سر #منزل مقصود از طریق پل #شهادت بود و باید خود را به این پل برساند به همین خاطر هم بود که تنها #چند روز پس از استراحت به منطقه #باختران و از آن جا به #سومار رفت.
🍃🌷🍃
در #عملیات مرصاد در حالی که #خدمت سربازی ایشان هم به #پایان رسیده بود نهایتا به دست نیروهای رژیم بعث عراق به #اسارت در آمد.
🍃🌷🍃
در حالی که خانواده اش چشمشان به در بود، پس از #یک سال #اسارت در زندان های #بغداد خبر رسید که  1368/05/13# در همان جا ایشان به #شهادت رسیده است و #پیکر#شهید، #سال ها در همان #خاک مهمان #سید الشهدا(ع)🌷شده.
🍃🌷🍃
در نهایت با #تفحص در سال 1381#خبر رسید که #پیکر#شهید #شناسایی و به زادگاهش برگردانده شد.
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید اردشیر ابراهیم پور کلاسی هم درتاریخ    ۱۳۶۸/۵/۱۳#   درحالی که در#اسارت نیروهای بعثی بود، به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
#مزار#شهید:گلزار #شهدای شهر قزوین.
🍃🌷🍃
از #زنان #شهیدی می‌گفت که به طرز وحشتناکی به #شهادت رسیده بودند. #پیکر شهیده‌‎ای که سر نداشت، #مظلومیت #شهیده دیگری که پس از یک روز از #خاکسپاری وقتی برای دفن پیکر دیگری به #قبرستان رفتند،#قبرش را خالی از #پیکر دیدند؛
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکه‌های جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شب‌ها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب می‌شد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
دو هفته درگیری و اعتصاب و مجلس ختم داشتیم. #شهادت شهید پیراینده مصادف بود با اولین روز آزادشدن اولین گروه آزادگان.
#شهید پیراینده بعد از #12 سال در مبادله برخی اسرای عراقی با #شهدای ما وقتی پیکرش را از قبر خارج کرده بودند می‌بینند #پیکر سالم هست😭🍃🍃

در معراج شهدا #بدن این شهید بزرگوار را من به همراه برادرش و بچه‌های معراج دوباره کفن کردیم. ما جریان را شنیده بودیم ولی خودمان ندیده بودیم. بدنی که 12 سال زیر خاک چیزی نشود 100 سال هم بماند عیب نمی‌کند. 😭🍃🍃

[بچه‌های معراج می‌گفتند : چهار ماه پیش قرار بوده مبادله انجام بشود و عراقی‌ها بهانه می‌آوردند. مبادله انجام نمی‌شد و علتش این بوده که وقتی پیکر شهید پیراینده را از قبر خارج می‌کنند می‌بینند بدن سالمه😭🍃🍃]

#دو ماه زیر آفتاب می‌گذارند اتفاقی نمی‌افتد و فکر می‌کنند رابطه‌ای بین سر با سلامت بدن وجود دارد. به همین خاطر #سر را جدا می‌کنند.😭جلوی سر را برداشته و داخل سر را خالی کرده بودند 😭 باز اتفاقی نیفتاده بود 😭
🍃🍃
یک مدت در آسایشگاه 3 بودم کنار من یک نفر بود به نام #حسین پیراینده. من فقط با ایشان سلام علیک داشتم. بعد از یک مدت اینها رو از اردوگاه ما جدا کردند یک سری از بچه ها که در کارها بیشتر فعال بودند جدا میکردند و میبردند به اردوگاه بعقوبه.
🍃🍃
روز آخر زمان آزادی آنجا درگیری میشه. عراقیها تیر شلیک میکنند. تیر به #آقای پیراینده اصابت میکند و ایشان #شهید میشود و در عراق دفنش میکنند. 😭
🍃🍃
سال 1380 بود یک روز آقای علیزاده از تهران با من تماس گرفت و گفت : میدونی #شهید پیراینده را آوردند. موقعی که اسرایی که# شهید شده بودند را می خواستند بیاورند.
🍃🍃
[#شهید پیراینده را از خاک در آوردند. دیدن #بدنش سالم است. عراقیها گفتند: ما اگر بخواهیم این جنازه را به ایرانیها سالم تحویل بدهیم ، میگویند حتما تا الان نگه داشتید او را تازه کشتید. 😔]
🍃🍃
در حالی که ایشان سال 69 دفن شده بود. بنابراین #پیکر شهید را در آفتاب سوزان قرار میدهند اما #پیکر پاک شهید باز هم خراب نشد. علتش را از علما پرسیدند ، گفتند : ایشان از مردان خوب خداهستند 😭🍃🍃

سرانجام #شهید حسین پیراینده هم در تاریخ ۱۳۶۹/۵/۲۶ در اردوگاه های عراق ، و در اثر در گیری به #شهادت رسید.
🍃🍃
مزار شهید
تهران ، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها⚘، قطعه ۵۰
چند وقت بعد هم #احمد از #سوریه زنگ زد و آن وقت بود که متوجه شدم کجا رفته است. هر دو روز زنگ می‌زد حال #محنا را می‌پرسید. می‌گفت: #دخترمان چه #شکلیه؟😭😭
🍃🌷🍃
از من خواسته بود هر روز از #محنا #عکس بگیرم و بعداً #نشانش بدهم. توی دلم می‌گفتم وقتی #احمد برگشت چه طوری #محنا را به #احمد نشان بدهم.😭
🍃🌷🍃
وقتی #پیکر شهید #میثم نجفی را آوردند، #احمد هر شب به فکر می‌رفت. وقتی چشمش به #عکس #شهید میثم نجفی می‌افتاد می‌گفت: دوستم #دخترش را #ندید و #شهید شد.😭
🍃🌷🍃
اسم #مهنا رو خودش #انتخاب کرد😭#پدری که مشتاق دیدن دخترش بود و با دیدن لباس نوزادی که برای او خریداری می‌شد، دلش غنج می‌رفت، خیلی زود از او #دل کند و #رفت.😭
🍃🌷🍃
حتی صبر نکرد تا چیده شدن #اتاق نوزاد را ببیند و به یاد بسپارد که همه #مهیای آمدن دختر کوچک او هستند. صبر نکرد چون #عشقش به #حضرت زینب(س)🌷#بیشتر از این #حرف‌ها بود.😭
🍃🌷🍃
در #سوریه بود که تلفنی بهم گفت: «#سپردمتان به #حضرت زینب(س)🌷 و از #خانم خواسته‌ام به شما #سر بزند»😭😭😭
🍃🌷🍃
به دلیل #مشغله زیاد در #جبهه،  #خانواده اش را به #منطقه جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد.
🍃🌷🍃
ایشان نزدیک به 61#ماه در #جبهه های نبرد بود به گونه ای که همه #رزمندگان را فرزندان خود می دانست و اگر #رزمنده ای زخمی می شد خود را به #بالین او می رساند و بر #زخمهایش #مرهم می گذاشت.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
در منطقه شایع شد که #یوسفی به عراق پناهنده شده  ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک #منطقه بسیار #خطر ناک دیدیم ماشین او متوقف است.

مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان #پیکر #شهیدی از #آرپی جی زنها که در گشت،‌ #شهید شده و #جا مانده بود را به #دوش گرفته و می آورد.
🍃🌷🍃
از دیگر #ویژگی های #شهید در #جبهه های نبرد، #حضور مستقیم و #دائمی در #خط مقدم بود. زمانی که #فرمانده #گردان انصار #اباعبدالله (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت:

اگر #شهید در بستر #خاک بماند در #حقیقت #دل و #جان #هزاران ایرانی روی #خاک #باقی مانده است.
🍃🌷🍃
دو هفته درگیری و اعتصاب و مجلس ختم داشتیم. #شهادت شهید پیراینده مصادف بود با اولین روز آزادشدن اولین گروه آزادگان.
#شهید پیراینده بعد از #12 سال در مبادله برخی اسرای عراقی با #شهدای ما وقتی پیکرش را از قبر خارج کرده بودند می‌بینند #پیکر سالم هست😭🍃🍃

در معراج شهدا #بدن این شهید بزرگوار را من به همراه برادرش و بچه‌های معراج دوباره کفن کردیم. ما جریان را شنیده بودیم ولی خودمان ندیده بودیم. بدنی که 12 سال زیر خاک چیزی نشود 100 سال هم بماند عیب نمی‌کند. 😭🍃🍃

[بچه‌های معراج می‌گفتند : چهار ماه پیش قرار بوده مبادله انجام بشود و عراقی‌ها بهانه می‌آوردند. مبادله انجام نمی‌شد و علتش این بوده که وقتی پیکر شهید پیراینده را از قبر خارج می‌کنند می‌بینند بدن سالمه😭🍃🍃]

#دو ماه زیر آفتاب می‌گذارند اتفاقی نمی‌افتد و فکر می‌کنند رابطه‌ای بین سر با سلامت بدن وجود دارد. به همین خاطر #سر را جدا می‌کنند.😭جلوی سر را برداشته و داخل سر را خالی کرده بودند 😭 باز اتفاقی نیفتاده بود 😭
🍃🍃
یک مدت در آسایشگاه 3 بودم کنار من یک نفر بود به نام #حسین پیراینده. من فقط با ایشان سلام علیک داشتم. بعد از یک مدت اینها رو از اردوگاه ما جدا کردند یک سری از بچه ها که در کارها بیشتر فعال بودند جدا میکردند و میبردند به اردوگاه بعقوبه.
🍃🍃
روز آخر زمان آزادی آنجا درگیری میشه. عراقیها تیر شلیک میکنند. تیر به #آقای پیراینده اصابت میکند و ایشان #شهید میشود و در عراق دفنش میکنند. 😭
🍃🍃
سال 1380 بود یک روز آقای علیزاده از تهران با من تماس گرفت و گفت : میدونی #شهید پیراینده را آوردند. موقعی که اسرایی که# شهید شده بودند را می خواستند بیاورند.
🍃🍃
[#شهید پیراینده را از خاک در آوردند. دیدن #بدنش سالم است. عراقیها گفتند: ما اگر بخواهیم این جنازه را به ایرانیها سالم تحویل بدهیم ، میگویند حتما تا الان نگه داشتید او را تازه کشتید. 😔]
🍃🍃
در حالی که ایشان سال 69 دفن شده بود. بنابراین #پیکر شهید را در آفتاب سوزان قرار میدهند اما #پیکر پاک شهید باز هم خراب نشد. علتش را از علما پرسیدند ، گفتند : ایشان از مردان خوب خداهستند 😭🍃🍃

سرانجام #شهید حسین پیراینده هم در تاریخ ۱۳۶۹/۵/۲۶ در اردوگاه های عراق ، و در اثر در گیری به #شهادت رسید.
🍃🍃
مزار شهید
تهران ، بهشت حضرت زهرا سلام الله علیها⚘، قطعه ۵۰
در میان #گل و لای ناشی از #سیلاب و #بارش شدید با همه #وجود برای #حفظ #برجک نگهبانی تلاش کردند هر لحظه بارش باران #شدیدتر و #سیلاب با #قدرت بیشتری به #برجک نزدیک می‌شد.😔
🍃🌷🍃
درحالی‌که این ۳#عزیز همچنان در حال #تلاش بودند، سیلاب بزرگ‌تری به سوی آنها #هجوم آورد،#قدرت این #سیلاب به‌حدی بود که هر ۳# نفر را با خود برد.😔
🍃🌷🍃
و #دیده‌بان برجک که نمی‌توانست از آنجا خارج بشه  همان لحظه ماجرا را به پاسگاه مرزی گزارش کرد.
🍃🌷🍃
این در حالی بود که از دست #نیروهایی که در #۶برجک‌های مجاور بودند نیز کاری ساخته نبود و به‌دلیل #باتلاقی شدن منطقه هیچ کدام نمی‌توانستند از #برجک‌شان خارج شوند.😔

دقایقی از این #حادثه گذشته بود که 4فروند بالگرد راهی محل #حادثه شدند و جست‌وجوها برای یافتن  ۳#عزیز که #سیلاب با خود برده بود، آغاز شد.
🍃🌷🍃
چند ساعت بعد با وجود اینکه هوا تاریک شده بود اما #جست‌وجوها ادامه یافت تا اینکه #پیکر #شهید محمد نوری که از #نیروهای کادری م#رزبانی بود چند کیلومتر دورتر از #برجک محل #خدمت کشف شد.😔
🍃🌷🍃
کشف #پیکر #محمد نشان می‌داد به‌احتمال زیاد 2#مرزبان دیگه که سرباز وظیفه هستند، هم #جان خود را از دس
از صبح روزبعد همزمان با طلوع خورشید بار دیگر #عملیات #جست‌وجو آغاز شد تا اینکه سرانجام #پیکر #شهید مجتبی یزدان‌پناه و  #شهید علی هلاکویی هم #کشف شد.
🍃🌷🍃
شب بعدپیکر#شهید علی هلاکویی، به گلستان منتقل شد، صبح روز بعد  با حضور باشکوه مردم #شهیدپرور و #ولایت‌مدار از مقابل ستاد #فرماندهی انتظامی مینودشت تشییع و در #زادگاه ایشان خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
«پدر و مادرش هر دو ناشنوا و تحت حمایت بهزیستی هستند. با اینکه چند فرزند دیگر هم هستند اما ایشان برایشان طور دیگری بود و همیشه چشم‌انتظارش بودند تا از #سربازی برگردد.»💔
🍃🌷🍃
«حتی چند مرتبه از بهزیستی نامه برد تا شاید به خاطر پدر و مادرش به ایشان انتقالی بدهند اما نشد که نشد.»😔
🍃🌷🍃
خبر #شهادت ایشان را عمویش به خانواده اش داد،وقتی مادر #شهید فهمید گریه امانش را برید و نفسش بند آمد.😔 پدرش هم حالش بد شد چون  منتظر بودند بهار شود و #فرزند #شهیدشان علی هلاکویی برگردد.💔
🍃🌷🍃
سرانجام ۳#شهید #محمد نوری #مجتبی یزدان پناه و #علی هلاکویی هم بر اثر #جاری شدن #سیلاب در #برجک 2 #پاسگاه 93 شهرستان #مرزی میرجاوه استان سیستان و بلوچستان به #شهادت رسیدند.
🍃🌷🍃
چند وقت بعد هم #احمد از #سوریه زنگ زد و آن وقت بود که متوجه شدم کجا رفته است. هر دو روز زنگ می‌زد حال #محنا را می‌پرسید. می‌گفت: #دخترمان چه #شکلیه؟😭😭
🍃🌷🍃
از من خواسته بود هر روز از #محنا #عکس بگیرم و بعداً #نشانش بدهم. توی دلم می‌گفتم وقتی #احمد برگشت چه طوری #محنا را به #احمد نشان بدهم.😭
🍃🌷🍃
وقتی #پیکر شهید #میثم نجفی را آوردند، #احمد هر شب به فکر می‌رفت. وقتی چشمش به #عکس #شهید میثم نجفی می‌افتاد می‌گفت: دوستم #دخترش را #ندید و #شهید شد.😭
🍃🌷🍃
اسم #مهنا رو خودش #انتخاب کرد😭#پدری که مشتاق دیدن دخترش بود و با دیدن لباس نوزادی که برای او خریداری می‌شد، دلش غنج می‌رفت، خیلی زود از او #دل کند و #رفت.😭
🍃🌷🍃
حتی صبر نکرد تا چیده شدن #اتاق نوزاد را ببیند و به یاد بسپارد که همه #مهیای آمدن دختر کوچک او هستند. صبر نکرد چون #عشقش به #حضرت زینب(س)🌷#بیشتر از این #حرف‌ها بود.😭
🍃🌷🍃
در #سوریه بود که تلفنی بهم گفت: «#سپردمتان به #حضرت زینب(س)🌷 و از #خانم خواسته‌ام به شما #سر بزند»😭😭😭
🍃🌷🍃
به دلیل #مشغله زیاد در #جبهه،  #خانواده اش را به #منطقه جنگی آورد و در دزفول ساکن کرد.
🍃🌷🍃
ایشان نزدیک به 61#ماه در #جبهه های نبرد بود به گونه ای که همه #رزمندگان را فرزندان خود می دانست و اگر #رزمنده ای زخمی می شد خود را به #بالین او می رساند و بر #زخمهایش #مرهم می گذاشت.
🍃🌷🍃
به روایت از یکی از همرزمان #شهید :
در منطقه شایع شد که #یوسفی به عراق پناهنده شده  ما هم ناراحت شدیم😔 رد او را گرفتیم و در یک #منطقه بسیار #خطر ناک دیدیم ماشین او متوقف است.

مدتی به دنبال او گشتیم تا اینکه دیدیم نفس زنان #پیکر #شهیدی از #آرپی جی زنها که در گشت،‌ #شهید شده و #جا مانده بود را به #دوش گرفته و می آورد.
🍃🌷🍃
از دیگر #ویژگی های #شهید در #جبهه های نبرد، #حضور مستقیم و #دائمی در #خط مقدم بود. زمانی که #فرمانده #گردان انصار #اباعبدالله (ع)🌷 بود همیشه در سخط مقدم حضور می یافت و می گفت:

اگر #شهید در بستر #خاک بماند در #حقیقت #دل و #جان #هزاران ایرانی روی #خاک #باقی مانده است.
🍃🌷🍃
در همین حین از #ایستگاه‌های رادار زمینی مرزی خبر دادند که یک #فروند میگ ۲۵ پی دی در #تعقیب آنهاست و در این #نبرد که حتی تعقیب و گریز آن نابرابر است، که میگ ۲۵ اقدام به شلیک یک تیر «موشک r-۴۰» کرد و موشک با #فانتوم برخوردکرد.
🍃🌷🍃
#ستوان محمدزاده #اجکت کرد و به سختی از #ناحیه #دست راست آسیب دید که توسط #نیروهای امداد و #نجات #نیروی هوایی #نجات پیداکرد ولی ایشان و پس از #اصابت #موشک به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#شهید حسین خلعتبری دارای ۲#مزار هست.
🍃🌷🍃
#پیکر ایشان در قله #میرزا کوچک خان (گلزار چهل #شهیدان رامسر) خاکسپاری و #سر ایشان را در محل #سقوط هواپیما در شهرستان #سقز به خاک سپردند.
🍃🌷🍃
سرانجام سرلشگر خلبان #شهید حسین خلعتبری هم درتاریخ ۱۳۶۱/۱/۱#هواپیمایش مورد #اصابت #موشک دشمن بعثی قرار گرفت و به #شهادت رسید و با#پیکری #بی سر #خدمت #ارباب بی کفن🌷💔 رسید.
🍃🌷🍃
#مزار#شهید :
گلزار #شهدای چهل #شهیدان رامسر.
🍃🌷🍃
از #زنان #شهیدی می‌گفت که به طرز وحشتناکی به #شهادت رسیده بودند. #پیکر شهیده‌‎ای که سر نداشت، #مظلومیت #شهیده دیگری که پس از یک روز از #خاکسپاری وقتی برای دفن پیکر دیگری به #قبرستان رفتند،#قبرش را خالی از #پیکر دیدند؛
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکه‌های جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شب‌ها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب می‌شد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
#تیربار خودم را هم به #ابوذر داده بودم که او هم بلند شد و دو نفر از تکفیری‌ها را زد. اما در همین حین دیدم #دستش #مجروح شده و #آرنجش به شدت #خونریزی دارد.
🍃🌷🍃
از او خواستم به #مقر برگردد. رفت و در حین راه گویا #خمپاره‌ای کنارش #منفجر شده بود که #پیکرش را پیدا کردیم. بعدها وقتی #پیکر برادرم به شهرمان آمد و او را دیدم، #ترکش‌های #زیادی در #کتف و #پاهایش به چشم می‌خورد.😭
🍃🌷🍃
یکی از #دوستانش می‌گفت قبل از #اعزام #ابوذر، با هم بودیم و #شهید فرزند کوچکش #محمدباقر را در آغوش داشت. مشغول صحبت بودیم که با #حسرت عجیبی گفت:

یکی از آشناها به من گفت چقدر #پول می‌گیری که می‌خواهی به #سوریه بروی؟ من هم در جوابش گفتم اگر #همه دنیا را بدهند، حاضر نیستم با یک #تار موی #محمد باقر #عوض کنم.»
🍃🌷🍃
امثال #ابوذر مثل هر #پدری #عاشق #فرزندان‌شان بودند اما #هنرشان این بود که هرگز #نگذاشتند چنین #تعلقاتی آنها را از #حرکت در مسیر #والای‌شان #دور #کند.
🍃🌷🍃