🔷فراتر از "حبیب الله"
🔷🔷"کوک چهارم" کفاش و "اقتصاد مقاومتی"
🔹چه وقت کسب #نانحلال می شود #مجاهدت؟ آیا هر کسب حلالی جهاد است؟ کسب حلال یک شاخص #کاسبحبیبالله است. یک شاخص در اقتصاد اسلامی است. اما #جهاداقتصادی فراتر از کسب نان حلال است.
یک نفر ممکن است در دکانش نشسته و خمس مالش را بدهد و به مشتری کالای نامرغوب نفروشد و دروغ نگوید و سودش متعارف باشد و غیره. اما #کسباخلاقی فراتر از کسب حلال است. اگر کسب حلال #حداقلی است کسب اخلاقی سقف کاسبی است که اتفاقا نهایت هم ندارد. پایان پذیر نیست.
🔹کاسب حبیب الله، کسب حداقلی دین است. کاسب اخلاق گرایی که دکانش را جزیی از یک نظام دینی می داند و مردم را نه تنها مشتری بلکه سرمایه های یک کشور می پندارد آنگاه کسبش فراتر از #عبادت که حتا #جهاد است و #مبارزه.
🔹با چنین کسبی است که یک اقتصاد پیش می رود و مردمداری یک کاسب تنها در چارچوب دکانش منحصر نمی ماند.
#کسبجهادگونه کسبی است که با اتکای بدان، فراتر از معاملات متداول بازار اثربخشی وجود دارد. جهاد کاسبی زمانی است که فراتر از رضایت مشتری مدنظر باشد. زمانیکه هم به رضایت مشتری فکر کنیم و هم رضایت اجتماع.
وقتی است که درک کنیم همین کاسبی، سنگر خیرخواهی اجتماعی است و هرکدام از ما سهمی در این خیرخواهی داریم. آنوقت تنها به کسب حلال حداقلی فکر نمی کنیم. فکر می کنیم که چطور میشود با همین کسب ساده کار مردم و یک کشور را پیش ببریم.
🔸داستان جالبی از حضرت #علامهجعفری نقل شده که خواندنی است. نقل شده یک روز بعد از پایان کلاس شرح معنوی، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمعبندی رسیدهام که رسالت 124 هزار پیغمبر در یک جمله خلاصه میشود و آن #کوکچهارم است و جمع مریدان مثل من با چشمانی گرد پرسان بودند که «کوک چهارم» چیست!؟
علامه با آن لهجه شیرین توضیح میدهند که: کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش میبرد. کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و خرج کفش میشود فلان قدر. مشتری هم قبول میکند. کفاش دست به کار میشود. کوک اول. کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام... اما... اما با یک نگاه عمیق درمییابد اگرچه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش کفشتر خواهد شد.
🔷البته حوالی همسایگی ما هستند مردمی که نگاهشان به کسب فراتر از حبیب الله شدن است؛ سقف پروازشان مجاهد الله است.
🔹آقای #عارف کاسب #محلهشهران است. امانت داری را در کاسبی یک اصل مهم می داند. کفش های دور ریز مشتری ها را گرفته و تعمیر می کند و بدست نیازمندان شهر می رساند.
🔸آقا #غلامعلیشهرابی کفاش #خیابانایران است. او نیز به سبک هم صنفی خود کفش های غیرسالم را تعمیر کرده و بعد از آماده سازی نیازمندان را به دکان خود دعوت می کند تا خودشان کشف انتخاب کنند. اما آقا غلامعلی یک ویژگی دیگر هم دارد و آن تاکید بر تولید کفش باکیفیت ایرانی است. برای همین نیز بین اهالی شهره است.
🔹علی آقا #صالح کفاش #شهرکولیعصر است. معتقد است رمز موفقیت یک کاسب اخلاق و مهربانی با مشتری است. اما یک اصل رعایت اخلاق را راهنمایی صحیح مشتری می داند. می گوید یکی از کارهای ما دکاندارها اطلاع دقیق به مشتری است. اینکه عوارض استفاده از کفش خارجی را منتقل کنیم.
🔸سعید #آذری کاسب خیابان #ولیعصر است. آقا سعید سالهاست که اجازه نداده است کفش خارجی وارد مغازه اش شود. در مغازه آقای آذری تابلویی نصب است که نوشته شده در "در این مغازه کفش چینی و خارجی نداریم"
🔷 #کوکسوم، #کسبحلال است و #کوکچهارم، #اقتصادمقاومتی.
🔸محسن مهدیان
http://yon.ir/b0gx
#همشهری_محله
🔷🔷"کوک چهارم" کفاش و "اقتصاد مقاومتی"
🔹چه وقت کسب #نانحلال می شود #مجاهدت؟ آیا هر کسب حلالی جهاد است؟ کسب حلال یک شاخص #کاسبحبیبالله است. یک شاخص در اقتصاد اسلامی است. اما #جهاداقتصادی فراتر از کسب نان حلال است.
یک نفر ممکن است در دکانش نشسته و خمس مالش را بدهد و به مشتری کالای نامرغوب نفروشد و دروغ نگوید و سودش متعارف باشد و غیره. اما #کسباخلاقی فراتر از کسب حلال است. اگر کسب حلال #حداقلی است کسب اخلاقی سقف کاسبی است که اتفاقا نهایت هم ندارد. پایان پذیر نیست.
🔹کاسب حبیب الله، کسب حداقلی دین است. کاسب اخلاق گرایی که دکانش را جزیی از یک نظام دینی می داند و مردم را نه تنها مشتری بلکه سرمایه های یک کشور می پندارد آنگاه کسبش فراتر از #عبادت که حتا #جهاد است و #مبارزه.
🔹با چنین کسبی است که یک اقتصاد پیش می رود و مردمداری یک کاسب تنها در چارچوب دکانش منحصر نمی ماند.
#کسبجهادگونه کسبی است که با اتکای بدان، فراتر از معاملات متداول بازار اثربخشی وجود دارد. جهاد کاسبی زمانی است که فراتر از رضایت مشتری مدنظر باشد. زمانیکه هم به رضایت مشتری فکر کنیم و هم رضایت اجتماع.
وقتی است که درک کنیم همین کاسبی، سنگر خیرخواهی اجتماعی است و هرکدام از ما سهمی در این خیرخواهی داریم. آنوقت تنها به کسب حلال حداقلی فکر نمی کنیم. فکر می کنیم که چطور میشود با همین کسب ساده کار مردم و یک کشور را پیش ببریم.
🔸داستان جالبی از حضرت #علامهجعفری نقل شده که خواندنی است. نقل شده یک روز بعد از پایان کلاس شرح معنوی، استاد علامه جعفری فرمودند: من خیلی فکر کردم و به این جمعبندی رسیدهام که رسالت 124 هزار پیغمبر در یک جمله خلاصه میشود و آن #کوکچهارم است و جمع مریدان مثل من با چشمانی گرد پرسان بودند که «کوک چهارم» چیست!؟
علامه با آن لهجه شیرین توضیح میدهند که: کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش میبرد. کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و خرج کفش میشود فلان قدر. مشتری هم قبول میکند. کفاش دست به کار میشود. کوک اول. کوک دوم و در نهایت کوک سوم و تمام... اما... اما با یک نگاه عمیق درمییابد اگرچه کار تمام است ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش کفشتر خواهد شد.
🔷البته حوالی همسایگی ما هستند مردمی که نگاهشان به کسب فراتر از حبیب الله شدن است؛ سقف پروازشان مجاهد الله است.
🔹آقای #عارف کاسب #محلهشهران است. امانت داری را در کاسبی یک اصل مهم می داند. کفش های دور ریز مشتری ها را گرفته و تعمیر می کند و بدست نیازمندان شهر می رساند.
🔸آقا #غلامعلیشهرابی کفاش #خیابانایران است. او نیز به سبک هم صنفی خود کفش های غیرسالم را تعمیر کرده و بعد از آماده سازی نیازمندان را به دکان خود دعوت می کند تا خودشان کشف انتخاب کنند. اما آقا غلامعلی یک ویژگی دیگر هم دارد و آن تاکید بر تولید کفش باکیفیت ایرانی است. برای همین نیز بین اهالی شهره است.
🔹علی آقا #صالح کفاش #شهرکولیعصر است. معتقد است رمز موفقیت یک کاسب اخلاق و مهربانی با مشتری است. اما یک اصل رعایت اخلاق را راهنمایی صحیح مشتری می داند. می گوید یکی از کارهای ما دکاندارها اطلاع دقیق به مشتری است. اینکه عوارض استفاده از کفش خارجی را منتقل کنیم.
🔸سعید #آذری کاسب خیابان #ولیعصر است. آقا سعید سالهاست که اجازه نداده است کفش خارجی وارد مغازه اش شود. در مغازه آقای آذری تابلویی نصب است که نوشته شده در "در این مغازه کفش چینی و خارجی نداریم"
🔷 #کوکسوم، #کسبحلال است و #کوکچهارم، #اقتصادمقاومتی.
🔸محسن مهدیان
http://yon.ir/b0gx
#همشهری_محله
✅✅خاندان "خودکاربیک" و دستور تاریخی رهبری
✅سبک زندگی اقتصاد مقاومتی
محسن مهدیان
✅یکم. خانواده رفوگران را مردم به "خودکار بیک" و "مداد سوسمار نشان" می شناسند.
خانواده ای که سالیان سال در حوزه تولید لوازم تحریر فعال بوده اند.
شاید تاریخی ترین بخش زندگی این خانواده مربوط به دادخواهی شان نزد رهبری انقلاب است. زمانیکه به جهت فشار برخی سازمان های دولتی در حوزه تولید، مجبور شدند شکایتی به دفتر رهبری بنویسند. حضرت آقا نیز بعد از خواندن نامه رفوگران به آقای ناطق نوری می نویسد:
"خدا کند اینگونه که اینها(خانواده رفوگران) می گویند درست نباشد. والا وای بر من، وای برما. اگر این درست باشد اگر این ظلم ها در کشور درست باشد در قیامت چه پاسخی خواهیم داد؟"
این ماجرا را آقای ناطق نوری مفصل در خاطرات خود آورده اند.
✅دوم. موضوع این یادداشت سبک زندگی اقتصادی و خانوادگی خاندان رفوگران است. خانواده ای که بیشتر به تحریریان شناخته می شود.
زندگی اقتصادی خانواده رفوگران دو شاخص تاریخی داشت.
🔹یکی اینکه میرزا علی بزرگ خانواده رفوگران پیش از انقلاب هرگونه مشارکت و معامله با رژیم طاغوت را منع کرده بود و به همکاران خود می گوید هرگونه معامله با دولت حرام است.
🔹دیگری نیز وقتی است که در مقابله با کالای خارجی و وارداتی لوازم تحریر، خانواده رفوگران "خودکار بیک" را در داخل تولید می کنند.
برای فهم دقیق این رویداد در زندگی اقتصادی رفوگران باید سراغ سبک زندگی "میرزاعلی" رفت. میرزاعلی بزرگ این خانواده و از بنکداران نامی بازار قبل انقلاب بود.
این پدر بسیار اخلاق گرا و اهل تشرع و دستگیری از نیازمندان بود. با اینکه شرایط مناسبی برای یک زندگی مرفه داشتند اما اهل قناعت بود و زندگی خود را شبیه مردم عادی زمانش کرده بود. با روحانیت آن دوره مثل آقای راشد و مرحوم فلسفی نیز ارتباط حسنه ای داشت. بسیار نیز اهل رعایت حرام و حلال در کسب بود.
🔸یکبار که پسرش در دکان مشغول فروش بوده است یکی از کارکنان دربار برای وزارتخانه 20 هزار تومان لوازم تحریر می خرد ولی هنگام تحویل جنس درخواست می کند که یک فاکتور 30 هزارتومنی بدهد. پسر میرزا هم اجابت می کند. پدر که به حجره برمی گردد و متوجه ماجرا می شود سیلی محکمی به گوش پسر می زند و با عصبانیت می گوید این کار شراکت در دزدی بیت المال است.
🔸یا نقل شده وقتی پسرش می خواست از بانک وام بگیرد، به خلاف نوشته بود که از خودش خانه دارد و شاهدش نیز پدرش است. بانک که برای تحقیق رجوع می کند، پدر حقیقت ماجرا را می گوید و در نهایت جلوی وام گرفته می شود. بعد هم به پسرش می گوید: انتظار نداشته باش برای دنیای تو آخرتم را خراب کنم. تو هم پای زندگی ات را بر دروغ نگذار.
🔸میرزا بسیار اهل دستگیری بود و لوازم تحریر به دانش آموزان محروم و نیازمند میرساند. در دوره قحطی تهران به خانواده اش گفته بود که کمتر مواد غذایی مصرف کنند و با دوستانش در تنور خانه نان می پختند وشبانه بین مردم توزیع می کردند.
داستان خدمات این خانواده در بازار و تقابل شان با نظام طاغوت و بعد هم تولید کالای ایرانی را باید در نسبت مستقیم با سبک زندگی دینی و اخلاقی میرزا تحلیل کرد.
✅سوم. تنها کسانی می توانند در اقتصاد مقاومتی نقش آفرینی کنند که این میدان را هم مجاهدانه ببینند. اقتصاد مقاومتی نیازمند افرادی است که نگاه مبارزه در عرصه فعالیت اقتصادی داشته باشند و این عرصه را صحنه مقابله با دشمن بدانند.
🔹ژنرال های اقتصاد مقاومتی کسانی هستند که در زندگی فردی شان نیز اخلاقی و دینی رفتار کرده اند. چنین افرادی چه عنوان سال اقتصاد مقاومتی باشد و چه نباشد اهل مقاومتند و جهاد اقتصادی.
📍امام رحمه الله در کتاب جنود عقل و جهل تنها راه غلبه بر نفس اماره را مخالفت با آن معرفی کرده و فرمودند: «تنها راه غلبه بر نفس اماره و شیطان و راه نجات، بر خلاف میل آنها رفتار کردن است.»
📍حضرت امام سال ها در میدان مبارزه با جهاد اکبر، قانون مخالفت با نفس را آزموده و از آن نتیجه گرفته بودند. لذادر عرصه مبارزه با دشمنان بیرونی نیز نسخه شان نعل به نعل همین دستور سلوکی بود.
نقل شده ایشان دستور داده بودند که تمام روزنامه ها، خبرگزاری ها و اظهارنظرهای دشمنان در رادیو و تلویزیون بررسی شودو هر روز خلاصه ای از موضع گیری های آنان در رابطه با انقلاب، اسلام و مردم به ایشان داده شود.
امام هر روز دقیقا این امور را مطالعه و تجزیه و تحلیل می کردند. اظهارنظر صریح ایشان چنین بود: «ما باید آنچه را که دشمن تبلیغ می کند پسندیده ندانیم، بر خلاف آن عمل کنیم و آنچه را که مذمت کرده وعلیه آن تبلیغ می نماید عمل کنیم».
مجاهدین اقتصاد مقاومتی را باید در کف بازار و بین کاسبان اخلاقی و متدین پیدا کرد. کسانی که پیروز میدان مقابله با نفس بوده اند ، امروز مقابل دشمن خارجی آسانتر شمشمیر می زنند.
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
✅سبک زندگی اقتصاد مقاومتی
محسن مهدیان
✅یکم. خانواده رفوگران را مردم به "خودکار بیک" و "مداد سوسمار نشان" می شناسند.
خانواده ای که سالیان سال در حوزه تولید لوازم تحریر فعال بوده اند.
شاید تاریخی ترین بخش زندگی این خانواده مربوط به دادخواهی شان نزد رهبری انقلاب است. زمانیکه به جهت فشار برخی سازمان های دولتی در حوزه تولید، مجبور شدند شکایتی به دفتر رهبری بنویسند. حضرت آقا نیز بعد از خواندن نامه رفوگران به آقای ناطق نوری می نویسد:
"خدا کند اینگونه که اینها(خانواده رفوگران) می گویند درست نباشد. والا وای بر من، وای برما. اگر این درست باشد اگر این ظلم ها در کشور درست باشد در قیامت چه پاسخی خواهیم داد؟"
این ماجرا را آقای ناطق نوری مفصل در خاطرات خود آورده اند.
✅دوم. موضوع این یادداشت سبک زندگی اقتصادی و خانوادگی خاندان رفوگران است. خانواده ای که بیشتر به تحریریان شناخته می شود.
زندگی اقتصادی خانواده رفوگران دو شاخص تاریخی داشت.
🔹یکی اینکه میرزا علی بزرگ خانواده رفوگران پیش از انقلاب هرگونه مشارکت و معامله با رژیم طاغوت را منع کرده بود و به همکاران خود می گوید هرگونه معامله با دولت حرام است.
🔹دیگری نیز وقتی است که در مقابله با کالای خارجی و وارداتی لوازم تحریر، خانواده رفوگران "خودکار بیک" را در داخل تولید می کنند.
برای فهم دقیق این رویداد در زندگی اقتصادی رفوگران باید سراغ سبک زندگی "میرزاعلی" رفت. میرزاعلی بزرگ این خانواده و از بنکداران نامی بازار قبل انقلاب بود.
این پدر بسیار اخلاق گرا و اهل تشرع و دستگیری از نیازمندان بود. با اینکه شرایط مناسبی برای یک زندگی مرفه داشتند اما اهل قناعت بود و زندگی خود را شبیه مردم عادی زمانش کرده بود. با روحانیت آن دوره مثل آقای راشد و مرحوم فلسفی نیز ارتباط حسنه ای داشت. بسیار نیز اهل رعایت حرام و حلال در کسب بود.
🔸یکبار که پسرش در دکان مشغول فروش بوده است یکی از کارکنان دربار برای وزارتخانه 20 هزار تومان لوازم تحریر می خرد ولی هنگام تحویل جنس درخواست می کند که یک فاکتور 30 هزارتومنی بدهد. پسر میرزا هم اجابت می کند. پدر که به حجره برمی گردد و متوجه ماجرا می شود سیلی محکمی به گوش پسر می زند و با عصبانیت می گوید این کار شراکت در دزدی بیت المال است.
🔸یا نقل شده وقتی پسرش می خواست از بانک وام بگیرد، به خلاف نوشته بود که از خودش خانه دارد و شاهدش نیز پدرش است. بانک که برای تحقیق رجوع می کند، پدر حقیقت ماجرا را می گوید و در نهایت جلوی وام گرفته می شود. بعد هم به پسرش می گوید: انتظار نداشته باش برای دنیای تو آخرتم را خراب کنم. تو هم پای زندگی ات را بر دروغ نگذار.
🔸میرزا بسیار اهل دستگیری بود و لوازم تحریر به دانش آموزان محروم و نیازمند میرساند. در دوره قحطی تهران به خانواده اش گفته بود که کمتر مواد غذایی مصرف کنند و با دوستانش در تنور خانه نان می پختند وشبانه بین مردم توزیع می کردند.
داستان خدمات این خانواده در بازار و تقابل شان با نظام طاغوت و بعد هم تولید کالای ایرانی را باید در نسبت مستقیم با سبک زندگی دینی و اخلاقی میرزا تحلیل کرد.
✅سوم. تنها کسانی می توانند در اقتصاد مقاومتی نقش آفرینی کنند که این میدان را هم مجاهدانه ببینند. اقتصاد مقاومتی نیازمند افرادی است که نگاه مبارزه در عرصه فعالیت اقتصادی داشته باشند و این عرصه را صحنه مقابله با دشمن بدانند.
🔹ژنرال های اقتصاد مقاومتی کسانی هستند که در زندگی فردی شان نیز اخلاقی و دینی رفتار کرده اند. چنین افرادی چه عنوان سال اقتصاد مقاومتی باشد و چه نباشد اهل مقاومتند و جهاد اقتصادی.
📍امام رحمه الله در کتاب جنود عقل و جهل تنها راه غلبه بر نفس اماره را مخالفت با آن معرفی کرده و فرمودند: «تنها راه غلبه بر نفس اماره و شیطان و راه نجات، بر خلاف میل آنها رفتار کردن است.»
📍حضرت امام سال ها در میدان مبارزه با جهاد اکبر، قانون مخالفت با نفس را آزموده و از آن نتیجه گرفته بودند. لذادر عرصه مبارزه با دشمنان بیرونی نیز نسخه شان نعل به نعل همین دستور سلوکی بود.
نقل شده ایشان دستور داده بودند که تمام روزنامه ها، خبرگزاری ها و اظهارنظرهای دشمنان در رادیو و تلویزیون بررسی شودو هر روز خلاصه ای از موضع گیری های آنان در رابطه با انقلاب، اسلام و مردم به ایشان داده شود.
امام هر روز دقیقا این امور را مطالعه و تجزیه و تحلیل می کردند. اظهارنظر صریح ایشان چنین بود: «ما باید آنچه را که دشمن تبلیغ می کند پسندیده ندانیم، بر خلاف آن عمل کنیم و آنچه را که مذمت کرده وعلیه آن تبلیغ می نماید عمل کنیم».
مجاهدین اقتصاد مقاومتی را باید در کف بازار و بین کاسبان اخلاقی و متدین پیدا کرد. کسانی که پیروز میدان مقابله با نفس بوده اند ، امروز مقابل دشمن خارجی آسانتر شمشمیر می زنند.
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
✅برای #اقتصاد_مقاومتی؛
✅✅"یک لبیک" آموزنده از مرد خوش اعتبار بازار
محسن مهدیان
📍اگر سراغ #خوبان در قید حیات بازار را بگیرید، بسیاری از بازاری ها به "#حاج_محسن_قلهکی" اشاره می کنند.
حاج محسن از قدیمی ها و معتمدین بازار است. اهل اخلاق و تدین و انصاف کاسبی.
اما بهانه ما فراتر از خصوصیات فردی حاج محسن است. داستان "#لبیک_آموزنده" حاج محسن برای این روزهای ماست.
🔹در #صندوق_رفاه_بازار فعال است. سن وسالش بالا رفته است و کمتر بازار سر می زند. وقتی هم که می آید همه وقتش به رفع مشکل مردم و گفتن #احکام و اصول #عقاید و در نهایت امامت #مسجد بازار و #استخاره گرفتن است.
🔸شاگرد مرحوم #حق شناس و شیخ محمدحسین #زاهد بوده و محضر دیگر بزرگانی مثل آیت الله #شعرانی استاد عرفان آیت الله حسن زاده آملی را هم درک کرده است. درس خارج را هم پیش آیت الله #خوانساری در مسجد سیدعزیز الله خوانده است.
🔹نقل شده از آیت الله #مجتهدی که خیلی حاج محسن را دوست داشتند و می گفتند حاج محسن در امور دینی بازار افضل است.
ایامی که در بازار حجره داشت، خیلی به ریزه کاری های کسب و کار اهمیت می داد.
🔸نقل است دکان خرازی او بین باقی خرازی های دیگر #کوچه_غریبان_بازار رونق و برکت دیگری داشت .مردم مقابل مغازه اش صف می کشیدند. مشتری ها دوستش داشتند و هیچ کس احساس غبن از معامله با حاج محسن نمی کردند. خودش می گوید "اقاله نادم" در بازار مستحب است. یعنی اگر مشتری جنس را خرید و پس آورد، بپذیرید.
🔹به #نماز بسیار اهمیت می داد. پسرش محمد قلهکی از تقیدات پدر می گوید؛ "پدرم از وقتی به سن بلوغ رسید #نماز_شبش ترک نشده است." جالب اینکه شرط حاج محسن برای گرفتن #کارگر، خواندن نماز اول وقت بود.
🔹یکی دیگر از ویژگی های حاج محسن که زیاد نقل شده است برخورد احترام آمیز با مشتری، خاصه خانم ها بود. می گویند سرش را بالا نمی کرد. یکبار هم در جوانی به جهت همین نگاه نکردن به زن #بی_حجاب با صاحب کار حرفش می شود و کار به اخراجش می کشد. خودش می گوید یکروز هم بیکار نماندم.
📍حاج محسن را به اخلاقش می شناسند و امروز اسم و #آبروی حاج محسن کار میلیارد ها میلیارد اعتبار می کند.
📍اما مرور این مقدمه لازم بود تا برسیم به داستان "یک لبیک" آموزنده برای این روزهای ما.
🔷قدیم ترها #انقلابی و #ولایت مداری بیشتر از حرف به عمل بود. کافی بود یک حرف و سخنی و نصیحتی از سوی امام امت مطرح شود؛ تا مدتها نقل محافل بود که چطور می شود و چگونه این حرف باید به منصه عمل برسد.
شاید اواخر سال گذشته بود که این "رسم ماندگار" و این "همت عالی" قدیم ترها مورد اشاره رهبرانقلاب قرار گرفت.
وقتی در دیدار با طلاب و روحانیون به خاطره زمان امام اشاره کردند و تصریح داشتند که زمان امام، طلاب وظیفه اصلی شان انتقال سخنان ایشان به جامعه و اجرای آنها بود.
این خاصیت در طلبه ها بیشتر بود ولی مختص طلبه ها نیز نبود. اساسا بدون حضور چنین #حلقه های_انتقال_پیامی، سخنان امام امت فراتر از یک سخنرانی و یک دستورالعمل و قانون نمی رفت و نمی رود. حرف #ولی نباید زمین بماند. پیشتر، بیشتر مراقبت می شد.
🔹با این مقدمه ماجرای شکل گیری یک #صندوق_خیریه در بازار، برای این روزهای اقتصاد مقاومتی بسیار آموزنده است.
داستان از این قرار است که اواخر دوران #طاغوت، بازار به جهت اعتصابات سیاسی، تعطیلی مستمر داشت. یکبار حضرت امام از پاریس طی #بیانیه ای که به مبارزات سیاسی اشاره کردند، تاکید ضمنی داشتند که به خانواده #اعتصاب_کننده های بازار باید رسیدگی شود.
🔸حاج محسن قلهکی می گوید "همان اشاره #ضمنی برای ما #کفایت می کرد." خلاصه اینکه در تهران با رفقا جمع شدند تا برای این خواسته حضرت امام راهکاری اندیشه شود. در نهایت هم تصمیم می گیرند صندوقی برای کمک به خانواده اعتصاب کننده ها تشکیل شود.
به جهت اینکه همه شان نیز مشغله های فراوان داشتند #عهد بستند هر کس روزی چند ساعت را به حضور در این صندوق اختصاص دهد.
قرار هم این بود اگر کسی نتوانست وام را پس دهد سراغش نروند. این صندوق تشکیل شد و هنوز هم هست و فقط کاربری تسهیلاتش تغییر کرده است. جالب اینکه همان عهد و رسم ابتدای انقلاب نیز به قوت سابق برقرار است.
✅انقلاب چنین #مردانی می خواهد. کسانی که حرف ولی را در #گوشه ای از بیانیه سیاسی با تمام وجود درک کرده و بکار ببندند و نگذارد این مهم بر زمین بماند. اقتصاد مقاومتی که نه "حاشیه" بیانیه که "متن" بیانیه است. آنهم نه یکبار که بارها و بارها "بیان و بیانیه" شده است.
http://yon.ir/X45Z
#همشهری_محله
#طهرونی
✅✅"یک لبیک" آموزنده از مرد خوش اعتبار بازار
محسن مهدیان
📍اگر سراغ #خوبان در قید حیات بازار را بگیرید، بسیاری از بازاری ها به "#حاج_محسن_قلهکی" اشاره می کنند.
حاج محسن از قدیمی ها و معتمدین بازار است. اهل اخلاق و تدین و انصاف کاسبی.
اما بهانه ما فراتر از خصوصیات فردی حاج محسن است. داستان "#لبیک_آموزنده" حاج محسن برای این روزهای ماست.
🔹در #صندوق_رفاه_بازار فعال است. سن وسالش بالا رفته است و کمتر بازار سر می زند. وقتی هم که می آید همه وقتش به رفع مشکل مردم و گفتن #احکام و اصول #عقاید و در نهایت امامت #مسجد بازار و #استخاره گرفتن است.
🔸شاگرد مرحوم #حق شناس و شیخ محمدحسین #زاهد بوده و محضر دیگر بزرگانی مثل آیت الله #شعرانی استاد عرفان آیت الله حسن زاده آملی را هم درک کرده است. درس خارج را هم پیش آیت الله #خوانساری در مسجد سیدعزیز الله خوانده است.
🔹نقل شده از آیت الله #مجتهدی که خیلی حاج محسن را دوست داشتند و می گفتند حاج محسن در امور دینی بازار افضل است.
ایامی که در بازار حجره داشت، خیلی به ریزه کاری های کسب و کار اهمیت می داد.
🔸نقل است دکان خرازی او بین باقی خرازی های دیگر #کوچه_غریبان_بازار رونق و برکت دیگری داشت .مردم مقابل مغازه اش صف می کشیدند. مشتری ها دوستش داشتند و هیچ کس احساس غبن از معامله با حاج محسن نمی کردند. خودش می گوید "اقاله نادم" در بازار مستحب است. یعنی اگر مشتری جنس را خرید و پس آورد، بپذیرید.
🔹به #نماز بسیار اهمیت می داد. پسرش محمد قلهکی از تقیدات پدر می گوید؛ "پدرم از وقتی به سن بلوغ رسید #نماز_شبش ترک نشده است." جالب اینکه شرط حاج محسن برای گرفتن #کارگر، خواندن نماز اول وقت بود.
🔹یکی دیگر از ویژگی های حاج محسن که زیاد نقل شده است برخورد احترام آمیز با مشتری، خاصه خانم ها بود. می گویند سرش را بالا نمی کرد. یکبار هم در جوانی به جهت همین نگاه نکردن به زن #بی_حجاب با صاحب کار حرفش می شود و کار به اخراجش می کشد. خودش می گوید یکروز هم بیکار نماندم.
📍حاج محسن را به اخلاقش می شناسند و امروز اسم و #آبروی حاج محسن کار میلیارد ها میلیارد اعتبار می کند.
📍اما مرور این مقدمه لازم بود تا برسیم به داستان "یک لبیک" آموزنده برای این روزهای ما.
🔷قدیم ترها #انقلابی و #ولایت مداری بیشتر از حرف به عمل بود. کافی بود یک حرف و سخنی و نصیحتی از سوی امام امت مطرح شود؛ تا مدتها نقل محافل بود که چطور می شود و چگونه این حرف باید به منصه عمل برسد.
شاید اواخر سال گذشته بود که این "رسم ماندگار" و این "همت عالی" قدیم ترها مورد اشاره رهبرانقلاب قرار گرفت.
وقتی در دیدار با طلاب و روحانیون به خاطره زمان امام اشاره کردند و تصریح داشتند که زمان امام، طلاب وظیفه اصلی شان انتقال سخنان ایشان به جامعه و اجرای آنها بود.
این خاصیت در طلبه ها بیشتر بود ولی مختص طلبه ها نیز نبود. اساسا بدون حضور چنین #حلقه های_انتقال_پیامی، سخنان امام امت فراتر از یک سخنرانی و یک دستورالعمل و قانون نمی رفت و نمی رود. حرف #ولی نباید زمین بماند. پیشتر، بیشتر مراقبت می شد.
🔹با این مقدمه ماجرای شکل گیری یک #صندوق_خیریه در بازار، برای این روزهای اقتصاد مقاومتی بسیار آموزنده است.
داستان از این قرار است که اواخر دوران #طاغوت، بازار به جهت اعتصابات سیاسی، تعطیلی مستمر داشت. یکبار حضرت امام از پاریس طی #بیانیه ای که به مبارزات سیاسی اشاره کردند، تاکید ضمنی داشتند که به خانواده #اعتصاب_کننده های بازار باید رسیدگی شود.
🔸حاج محسن قلهکی می گوید "همان اشاره #ضمنی برای ما #کفایت می کرد." خلاصه اینکه در تهران با رفقا جمع شدند تا برای این خواسته حضرت امام راهکاری اندیشه شود. در نهایت هم تصمیم می گیرند صندوقی برای کمک به خانواده اعتصاب کننده ها تشکیل شود.
به جهت اینکه همه شان نیز مشغله های فراوان داشتند #عهد بستند هر کس روزی چند ساعت را به حضور در این صندوق اختصاص دهد.
قرار هم این بود اگر کسی نتوانست وام را پس دهد سراغش نروند. این صندوق تشکیل شد و هنوز هم هست و فقط کاربری تسهیلاتش تغییر کرده است. جالب اینکه همان عهد و رسم ابتدای انقلاب نیز به قوت سابق برقرار است.
✅انقلاب چنین #مردانی می خواهد. کسانی که حرف ولی را در #گوشه ای از بیانیه سیاسی با تمام وجود درک کرده و بکار ببندند و نگذارد این مهم بر زمین بماند. اقتصاد مقاومتی که نه "حاشیه" بیانیه که "متن" بیانیه است. آنهم نه یکبار که بارها و بارها "بیان و بیانیه" شده است.
http://yon.ir/X45Z
#همشهری_محله
#طهرونی
✅✅حمام 400 ساله دولاب و گورخواب ها
محسن مهدیان
🔹قدیم ترها اجر و قرب آدم ها به توفیقات شخصی آنها نبود. آدمها دو دسته بودند. "شخصیت های مرجع" و گروه دیگه "آدم های مشهور". هرکس "#شهرت" داشت الزما "#مرجع" نبود. مثل این روزهای ما نبود که در یک "#چرخه_معیوب" شهرت سازی، مراجع اجتماعی، آدم هایی شوند که شهرت بیشتری پیدا کنند. حالا یا #بازیگر و یا #بازیکن. فرقی هم نمی کند #بازیگر_سینما باشد یا #بازیگر_سیاست.
🔹اما قدیم ترها ماجرا متفاوت بود. اگر کسی قدرت یا پول بیشتر داشت الزاما مرجعیت نداشت. حداکثر از مشهورات زمانه اش بود.
اما چه چیز مرجع می ساخت؟ مراجع اجتماعی چه کسانی بودند؟ مراجع ما یا #نهاد_اجتماعی بودند و یا #قهرمان_اجتماعی. نهادها مثل #مسجد و #هیات و #خیریه و #پاتوق و #زورخانه و #قهوه_خانه و #بازار و غیره. آدم ها نیز مثل #پهلوان_ها و #پاتوق_دارها و #روحانیت و #بازاری ها و غیره.
🔹اما #فصل_مشترک این دو چه بود؟ چه چیز ایندو را مرجع می کرد؟
مرجعیت نهادها و آدم ها، به توفیقات فردی و شغلی شان نبود. اعتبار آنها به میزان توجه آنها به جامعه بود. هرچقدر اجتماعی تر بودند مرجع تر. هرمیزان به مردم و در و همسایه توجه بیشتری داشتند اعتباری بیشتری کسب می کردند و #ریش_سفیدتر و #کدخداتر.
اساسا به همین دلیل بود که پاتوق ها اعتبار داشتند. پاتوق در اصل پای طوق نشستن بود. جایی بود که پهلوان های شهر و بزرگان محل جمع می شدند و مشکلات مردم را حل و فصل می کردند. مساجد هم چنین نقشی داشتند.
اتفاقا قهوه خانه ها نیز. جالب اینکه هرمحلی چنین نقشی پیدا می کرد جزو این گروه به حساب می آمد و اعتبار داشت.
🔸آدم ها نیز با همین معیار و شاخص اعتبار می یافتند. از حضرت #آیت_الله_شاه_آبادی گرفته که اعتبارش بین مردم تهران، بیش از آنکه به #استاد_عرفان حضرت #امام باشد، به راه اندازی صندوق های #قرض_الحسنه بود، تا مرحوم تختی که در سالگردش قرار داریم.
🔷یکی از این محل های متفاوت #حمام_دولاب بود. این حمام که گفته می شود سابقه 400 ساله دارد روزگاری پاتوق بزرگانی بود که روش و منش آنها حل و فصل مشکلات مردم بود.
از همین حمام دولاب پهلوانی بود بنام #حاج_محمود_غلامی. حاج محمود با اینکه پهلوان شهر بود اما شهرتش به دستگیری از فقرا بود. نقل شده در زمان رضاخان او و چند تن از ورزشکاران را دعوت می کنند تا تقدیر شوند. رضاخان می گوید چه پاداشی از من می خواهید؟ هر ورزشکاری یک درخواست شخصی مطرح می کند تا می رسد به حاج محمود. درخواست پهلوان غلامی این بود که خیابانی که امروز به نام شهید سعیدی شناخته می شود را آسفالت کند که مردم آسانتر عبور و مرور کنند.
🔹همین الان هم اگر به این حمام قدیمی سری بزنید عکس های سیاه و سفید حداقل 50 شخصیت فرهنگی و اجتماعی و ورزشی را می بینید که فصل مشترک همه شان خدمت به مردم و محرومین بوده است. از همین "#پهلوان_غلامی" گرفته تا "#درویش_محمود" و "#قنبر_هیات دار" و "#حاج کاظم" همراه همیشگی شهید عراقی و تا "#شهید_مرتضی_زارع" و "#شهید_دولابی" و "#شیخ_مهدی_حق_پناه" و "#شیخ_رضا_نیکنام" و غیره.
🔸برای کمک به مردم نیز نه دفتری می خواست و نه دستک و دم و دستگاهی. یک حمام قدیمی می شد پاتوق خیریه. چه وقتی حمام بود و چه بعدها که زورخانه شد.
🔸غرض اینکه حرمت آدمها و مرجعیت آنها به شهرت شان نبود. به سهم شان در فعالیت های اجتماعی و مردمی بود.
این روزها اما داستان عوض شده است. مرجعیت آدم ها به شهرت است. طبیعی است که آدم شهرت یافته از رسانه، نیازی به مردم ندارد و شهرتش در گرو فعالیت اجتماعی نیست که به جامعه فکر کند. اگر روزی هم نگران جامعه شود تا زمانی است که چرخه شهرت اش حفظ شود .
در چنین سیکل معیوبی نقطه اوج فعالیت های اجتماعی آدم ها می شود نقد کردن. بیرون گود نشستن و بد وبیراه گفتن. ژست های روشنفکری گرفتن و مدعی مطالبه شدن. خلاصه ته تهش می شود کمپین مطالبه از کمیته امداد و فعالیت های کمیته امدادی حاکمیتی.
🔷نمونه روشن این روزهای ما داستان "رنج نامه نوشتن برای #گورخواب ها"ست. شاید صدها نفر بعد از افشاگری گورخواب ها ناله زدن و نامه نوشتند و انتقاد کردند. اما آیا کسی از گورخواب ها، کارتن خواب ها، کانال خواب ها و خیابان خواب های شهر تهران بی اطلاع بود؟
آیا مشکل "آسمان جل های زمین زیلو" در تهران با "یقه حاکمیت گرفتن" حل می شود؟ اهل میدان کجاست؟ چه کسی است که فارغ از این "چرخه بیمار شهرت طلبی" حاضر باشد دررفع این گرفتاری اجتماعی نقش ایفا کند؟
🔹مشکل هزاران آسیب تهران و جامعه ما این است که حمام دولاب های شهر، در بهترین حالت محلی است صرفا برای لیف زدن و کیسه کشیدن. کمتر پاتوقی مانده و کمتر پاتوق داری میدان دارست. میدان دار ها گرفتار شهرتند و مراجع ما بی اعتبارند چون شهرت ندارند.
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
محسن مهدیان
🔹قدیم ترها اجر و قرب آدم ها به توفیقات شخصی آنها نبود. آدمها دو دسته بودند. "شخصیت های مرجع" و گروه دیگه "آدم های مشهور". هرکس "#شهرت" داشت الزما "#مرجع" نبود. مثل این روزهای ما نبود که در یک "#چرخه_معیوب" شهرت سازی، مراجع اجتماعی، آدم هایی شوند که شهرت بیشتری پیدا کنند. حالا یا #بازیگر و یا #بازیکن. فرقی هم نمی کند #بازیگر_سینما باشد یا #بازیگر_سیاست.
🔹اما قدیم ترها ماجرا متفاوت بود. اگر کسی قدرت یا پول بیشتر داشت الزاما مرجعیت نداشت. حداکثر از مشهورات زمانه اش بود.
اما چه چیز مرجع می ساخت؟ مراجع اجتماعی چه کسانی بودند؟ مراجع ما یا #نهاد_اجتماعی بودند و یا #قهرمان_اجتماعی. نهادها مثل #مسجد و #هیات و #خیریه و #پاتوق و #زورخانه و #قهوه_خانه و #بازار و غیره. آدم ها نیز مثل #پهلوان_ها و #پاتوق_دارها و #روحانیت و #بازاری ها و غیره.
🔹اما #فصل_مشترک این دو چه بود؟ چه چیز ایندو را مرجع می کرد؟
مرجعیت نهادها و آدم ها، به توفیقات فردی و شغلی شان نبود. اعتبار آنها به میزان توجه آنها به جامعه بود. هرچقدر اجتماعی تر بودند مرجع تر. هرمیزان به مردم و در و همسایه توجه بیشتری داشتند اعتباری بیشتری کسب می کردند و #ریش_سفیدتر و #کدخداتر.
اساسا به همین دلیل بود که پاتوق ها اعتبار داشتند. پاتوق در اصل پای طوق نشستن بود. جایی بود که پهلوان های شهر و بزرگان محل جمع می شدند و مشکلات مردم را حل و فصل می کردند. مساجد هم چنین نقشی داشتند.
اتفاقا قهوه خانه ها نیز. جالب اینکه هرمحلی چنین نقشی پیدا می کرد جزو این گروه به حساب می آمد و اعتبار داشت.
🔸آدم ها نیز با همین معیار و شاخص اعتبار می یافتند. از حضرت #آیت_الله_شاه_آبادی گرفته که اعتبارش بین مردم تهران، بیش از آنکه به #استاد_عرفان حضرت #امام باشد، به راه اندازی صندوق های #قرض_الحسنه بود، تا مرحوم تختی که در سالگردش قرار داریم.
🔷یکی از این محل های متفاوت #حمام_دولاب بود. این حمام که گفته می شود سابقه 400 ساله دارد روزگاری پاتوق بزرگانی بود که روش و منش آنها حل و فصل مشکلات مردم بود.
از همین حمام دولاب پهلوانی بود بنام #حاج_محمود_غلامی. حاج محمود با اینکه پهلوان شهر بود اما شهرتش به دستگیری از فقرا بود. نقل شده در زمان رضاخان او و چند تن از ورزشکاران را دعوت می کنند تا تقدیر شوند. رضاخان می گوید چه پاداشی از من می خواهید؟ هر ورزشکاری یک درخواست شخصی مطرح می کند تا می رسد به حاج محمود. درخواست پهلوان غلامی این بود که خیابانی که امروز به نام شهید سعیدی شناخته می شود را آسفالت کند که مردم آسانتر عبور و مرور کنند.
🔹همین الان هم اگر به این حمام قدیمی سری بزنید عکس های سیاه و سفید حداقل 50 شخصیت فرهنگی و اجتماعی و ورزشی را می بینید که فصل مشترک همه شان خدمت به مردم و محرومین بوده است. از همین "#پهلوان_غلامی" گرفته تا "#درویش_محمود" و "#قنبر_هیات دار" و "#حاج کاظم" همراه همیشگی شهید عراقی و تا "#شهید_مرتضی_زارع" و "#شهید_دولابی" و "#شیخ_مهدی_حق_پناه" و "#شیخ_رضا_نیکنام" و غیره.
🔸برای کمک به مردم نیز نه دفتری می خواست و نه دستک و دم و دستگاهی. یک حمام قدیمی می شد پاتوق خیریه. چه وقتی حمام بود و چه بعدها که زورخانه شد.
🔸غرض اینکه حرمت آدمها و مرجعیت آنها به شهرت شان نبود. به سهم شان در فعالیت های اجتماعی و مردمی بود.
این روزها اما داستان عوض شده است. مرجعیت آدم ها به شهرت است. طبیعی است که آدم شهرت یافته از رسانه، نیازی به مردم ندارد و شهرتش در گرو فعالیت اجتماعی نیست که به جامعه فکر کند. اگر روزی هم نگران جامعه شود تا زمانی است که چرخه شهرت اش حفظ شود .
در چنین سیکل معیوبی نقطه اوج فعالیت های اجتماعی آدم ها می شود نقد کردن. بیرون گود نشستن و بد وبیراه گفتن. ژست های روشنفکری گرفتن و مدعی مطالبه شدن. خلاصه ته تهش می شود کمپین مطالبه از کمیته امداد و فعالیت های کمیته امدادی حاکمیتی.
🔷نمونه روشن این روزهای ما داستان "رنج نامه نوشتن برای #گورخواب ها"ست. شاید صدها نفر بعد از افشاگری گورخواب ها ناله زدن و نامه نوشتند و انتقاد کردند. اما آیا کسی از گورخواب ها، کارتن خواب ها، کانال خواب ها و خیابان خواب های شهر تهران بی اطلاع بود؟
آیا مشکل "آسمان جل های زمین زیلو" در تهران با "یقه حاکمیت گرفتن" حل می شود؟ اهل میدان کجاست؟ چه کسی است که فارغ از این "چرخه بیمار شهرت طلبی" حاضر باشد دررفع این گرفتاری اجتماعی نقش ایفا کند؟
🔹مشکل هزاران آسیب تهران و جامعه ما این است که حمام دولاب های شهر، در بهترین حالت محلی است صرفا برای لیف زدن و کیسه کشیدن. کمتر پاتوقی مانده و کمتر پاتوق داری میدان دارست. میدان دار ها گرفتار شهرتند و مراجع ما بی اعتبارند چون شهرت ندارند.
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
حکیمانه های مادربزرگ ها
یکی بود و یکی نبود...
محسن مهدیان
یک اصل مسلم وجود دارد که هرچیزی ماندگار است بر ریشه های حکمت آمیزش مستقر است. فقط حق است که تغییر ناپذیر است. باطل مثل کف روی آب می آید و می رود. طهران قدیم مملو از حکیمانه های ماندگار است که اتفاقا نه در کتاب ها و بالای منبرها، که کف خیابان و بین مردم عادی دست به دست شده است.
یکی از همین حکیمانه های ماندگار طهران قدیم، طلیعه داستان های شبانه مادربزرگ است. همه مان شنیده ایم؛ "یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود". آنروزها آنقدر این جمله تکرار شده بود که کمتر توجهمان را جلب می کرد اما بزرگتر که شدیم فهمیدیم قصه مادربزرگه ریشه های معرفتی اش تا کجاهاست.
بعدها فهمیدیم توحیدی ترین جمله تاریخ عرفا و فلاسفه زمزمه شب های کودکی مان بوده است. قدیمی ها آرامش و طمانینه این تعابیر را با تمام وجود درک می کردند هرچند به عمق اعتقادی آن جاهل باشند. ادبیات و فرهنگ عامیانه و اما حکمت آمیز قدیم را باید در خانه اهل معرفت جست. از همان جا جریان می گرفت و به دست مردم می رسید.
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود...
غباربازی های کودکانه که نشست متوجه شدیم، همه معارف در همین یک جمله جمع است. همین تعبیر بلند حکمی است که آرامش بخش بود و قصه شب مادربزرگ را به خواب شیرین کودکانه مان پیوند می داد. و چه تعبیری بلند تر از اینکه غیر از خدا هیچ کس نبود و اوست که همه جا را پر کرده است.
وز تو جهان پُر است و جهان از تو بى خبر...
چنین بلوغی بزرگترهای ما داشتند. هنوز نوشتن و خواندن نمی دانستیم که یادمان دادند این کثرات وهم است و جز وحدت نیست
کان الله و لم یکن معه شیء و الان کما کان
اسم اعظم در همه عالم یکی است
وحدت اسم و مسمی بی شکی است
هرچه بینی صورت اسما اوست
هرکه یابی غرقه دریای اوست
یکی بود و یکی نبود؛ یعنی یکی بود که "یک"ی نبود. یکی بود که یک ی بودنش مانند سایرین نبود. آنچنان وحدتش همه جا را گرفته بود که هیچ غیری نبود.به تعبیر حضرت امام " او بود و کسی نبود با او"
که یکی هست و هیچ نیست جز او
«وحــــده لا الــه الا هــــــو»
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
یکی بود و یکی نبود...
محسن مهدیان
یک اصل مسلم وجود دارد که هرچیزی ماندگار است بر ریشه های حکمت آمیزش مستقر است. فقط حق است که تغییر ناپذیر است. باطل مثل کف روی آب می آید و می رود. طهران قدیم مملو از حکیمانه های ماندگار است که اتفاقا نه در کتاب ها و بالای منبرها، که کف خیابان و بین مردم عادی دست به دست شده است.
یکی از همین حکیمانه های ماندگار طهران قدیم، طلیعه داستان های شبانه مادربزرگ است. همه مان شنیده ایم؛ "یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود". آنروزها آنقدر این جمله تکرار شده بود که کمتر توجهمان را جلب می کرد اما بزرگتر که شدیم فهمیدیم قصه مادربزرگه ریشه های معرفتی اش تا کجاهاست.
بعدها فهمیدیم توحیدی ترین جمله تاریخ عرفا و فلاسفه زمزمه شب های کودکی مان بوده است. قدیمی ها آرامش و طمانینه این تعابیر را با تمام وجود درک می کردند هرچند به عمق اعتقادی آن جاهل باشند. ادبیات و فرهنگ عامیانه و اما حکمت آمیز قدیم را باید در خانه اهل معرفت جست. از همان جا جریان می گرفت و به دست مردم می رسید.
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود...
غباربازی های کودکانه که نشست متوجه شدیم، همه معارف در همین یک جمله جمع است. همین تعبیر بلند حکمی است که آرامش بخش بود و قصه شب مادربزرگ را به خواب شیرین کودکانه مان پیوند می داد. و چه تعبیری بلند تر از اینکه غیر از خدا هیچ کس نبود و اوست که همه جا را پر کرده است.
وز تو جهان پُر است و جهان از تو بى خبر...
چنین بلوغی بزرگترهای ما داشتند. هنوز نوشتن و خواندن نمی دانستیم که یادمان دادند این کثرات وهم است و جز وحدت نیست
کان الله و لم یکن معه شیء و الان کما کان
اسم اعظم در همه عالم یکی است
وحدت اسم و مسمی بی شکی است
هرچه بینی صورت اسما اوست
هرکه یابی غرقه دریای اوست
یکی بود و یکی نبود؛ یعنی یکی بود که "یک"ی نبود. یکی بود که یک ی بودنش مانند سایرین نبود. آنچنان وحدتش همه جا را گرفته بود که هیچ غیری نبود.به تعبیر حضرت امام " او بود و کسی نبود با او"
که یکی هست و هیچ نیست جز او
«وحــــده لا الــه الا هــــــو»
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
✅درباره رحمانی کاسب لوازم التحریر در بازار تهران
✅✅بازاری با آبرو
بازار تهران و بعد هم بازار بین الحرمین و پاساژ بین الحرمین. دکان کوچک لوازم التحریر که از ظاهرش پیداست قدمتی چندساله دارد. بوی کهنگی می دهد و در عین حال نشاط مومنانه ای بر آن حاکم است. هم قواره انبار است و البته همراه با ظاهر منظم و دلنشینی است که بوی سادگی و صمیمیت می دهد؛ و پیرمردی که در انتهای دکان راهرویی شکل اش نشسته و مشغول حساب و کتاب است.
حاج آقای رحمانی را اهل بازار خوب می شناسند. از قدیمی های بازار بین الحرمین که سالیانی است دراین کسب و کار ریش سفیدی کرده است. خودش می گوید از ابتدا در همین کسب بوده و بیش از 15 سال کارگری کرده است. پشت سر حاجی دهها عکس از شخصیت های دینی و بازاری زینب بخش دیواری است که اغلب از بزرگان و خوبان تهران اند.
رحمانی از حرف زدن ابا دارد و نگران است سوالهایم او را به ریا بیاندازد. اما به هر تقدیر با او همکلام می شوم و چندسوالی از سوابق حضورش در بازار و فعالیت های اجتماعی او و دوستانش می پرسم.
✅از مجموعه این گپ و گفت دوستانه دو نکته توجهم را جلب کرد.
یکی وقتی پرسدیم آبرویی که در بازار یافتی کجا خرج کردی و دیگری هم وقتی درباره مهمترین فعالیت اجتماعی –صنفی اش سوال کردم.
🔹می گفت قدیم بازار خیلی متفاوت از این روزها بود. بازاری جماعت خیلی اهل مراعات بود. صبح ها وقتی کرکره دکان را بالا می دادند با قرائت قرآن شروع می کردند و بعد هم رسم خوبی بین بازاری ها رایج بود که بهم سر می زدند و حال و احوال می کردند. خیلی وقت ها نیز این دیدارها جمعی و گروهی برگزار می شد.
حاجی رحمانی برایمان نقل می کرد که اهل بازار در همه زمینه های اجتماعی پیشرو بودند. خودش به همین جهت قبل انقلاب دوستدار مصدق بوده است. چون احساس می کرده مصدق به فکر مردم است. می گوید بعدها در ایام انقلاب و سپس ایام جنگ نیز اهل بازار جلوتر از بقیه بودند. و نه اینکه فقط از مال خود بگذرند بلکه همین صنف لوازم التحریر و اصناف کلی شهید داده است.
می گوید آبرو با رعایت کسب حلال ایجاد می شود. با قناعت و مراعات و مقابله با زیاده خواهی نیز این آبرو حفظ می شود.
🔹وقتی سوال می کنیم این آبرو را کجا خرج کردی به ماجرای صندوقی اشاره می کند که امروز بزرگترین و موثرترین و تاریخ ساز ترین صندوق قرض الحسنه بازار است. صندوق جاوید. ماجرای صندوق قرض الحسنه ای که به بهانه حضور تعدادی نیازمند در نماز مسجد لرزاده راه اندازی می شود.
برای من بسیار شنیدنی و جالب بود؛ اینکه تعدادی نماز گزار و مسجدی وقتی چند نفر گدا می بینند که بین نماز آمدند و طلب پول می کنند آنقدر تحت تاثیر قرار می گیرند که مقدمات تاسیس یک صندوق را فراهم می سازند.
صندوقی که آنزمان برای قرض دادن به فقرا و نیازمندان مسجد راه اندازی شد با چنان نیت خالصانه ای شکل گرفت که بعدها از موثرترین موسسات مالی بازار می شود که نقش آفرینی قابل ملاحظه پیش و پس از انقلاب داشته است.
حاجی از آنروز ها می گوید و اینکه هنوز هم به این صندوق وابسته است. دهها دفترچه قسط از این صندوق ها دارد که عده ای وام گرفتند و به وعده شان عمل نکردند و اقساط شان را نپرداختند. حالا باید قسط هایش توسط معرف پرداخت شود. اما کسی که آبروی اش را خرج رفع مشکل یک نیازمند می کند از خرج مادی کردن ابایی ندارد و این راه را بی بازگشت می داند.
🔹می گوید وقتی در مسجد لرزاده برای تاسیس صندوق جمع شدیم تصمیم این بود که اگر کسی قسطش را نیاورد خودمان تقبل کنیم.
درباره کالای ایرانی در این بازار سوال کردیم که حرفهای شنیدنی داشت. می گفت سالها پیش وقتی انجمن اسلامی صنف بوده تا هفت یا هشت سال اجازه نمی دادند که کالای خارجی در حوزه لوازم التحریر وارد شود. هم بجهت کالای خارجی و هم عکس های غربی روی برخی از این کالاها مقاومت قابل توجهی می کنند که بازار داخلی و فرهنگ مردم لطمه نخورد. تا اینکه کار از دست انجمن اسلامی و صنف خارج می شود.
برای من جالب بود که بازاری های قدیمی آنقدر نسبت به کار و کسب تعصب داشتند که بصورت خودجوش تمهیداتی می بینند که مانع ورود کالای خارجی شوند.
✅اقتصاد مقاومتی چنین آدم هایی می خواهد. کسانی که بی حضور دولت آستین بالا بزنند و خودشان کاری و نقشی ایفا کنند. و البته تنها کسانی می توانند نگران اقتصاد ملی کشور باشند و برای فرهنگ مردم دلسوزی کنند که با دیدن یک نیازمند در مسجد قیام کنند و عبادت را تنها در نماز جماعت خواندن خلاصه نکنند. چنین افرادی به طریق اولی به معیشت یک کارگر ایرانی بی توجه نخواهند بود.
محسن مهدیان
http://yon.ir/hl3Y
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
✅✅بازاری با آبرو
بازار تهران و بعد هم بازار بین الحرمین و پاساژ بین الحرمین. دکان کوچک لوازم التحریر که از ظاهرش پیداست قدمتی چندساله دارد. بوی کهنگی می دهد و در عین حال نشاط مومنانه ای بر آن حاکم است. هم قواره انبار است و البته همراه با ظاهر منظم و دلنشینی است که بوی سادگی و صمیمیت می دهد؛ و پیرمردی که در انتهای دکان راهرویی شکل اش نشسته و مشغول حساب و کتاب است.
حاج آقای رحمانی را اهل بازار خوب می شناسند. از قدیمی های بازار بین الحرمین که سالیانی است دراین کسب و کار ریش سفیدی کرده است. خودش می گوید از ابتدا در همین کسب بوده و بیش از 15 سال کارگری کرده است. پشت سر حاجی دهها عکس از شخصیت های دینی و بازاری زینب بخش دیواری است که اغلب از بزرگان و خوبان تهران اند.
رحمانی از حرف زدن ابا دارد و نگران است سوالهایم او را به ریا بیاندازد. اما به هر تقدیر با او همکلام می شوم و چندسوالی از سوابق حضورش در بازار و فعالیت های اجتماعی او و دوستانش می پرسم.
✅از مجموعه این گپ و گفت دوستانه دو نکته توجهم را جلب کرد.
یکی وقتی پرسدیم آبرویی که در بازار یافتی کجا خرج کردی و دیگری هم وقتی درباره مهمترین فعالیت اجتماعی –صنفی اش سوال کردم.
🔹می گفت قدیم بازار خیلی متفاوت از این روزها بود. بازاری جماعت خیلی اهل مراعات بود. صبح ها وقتی کرکره دکان را بالا می دادند با قرائت قرآن شروع می کردند و بعد هم رسم خوبی بین بازاری ها رایج بود که بهم سر می زدند و حال و احوال می کردند. خیلی وقت ها نیز این دیدارها جمعی و گروهی برگزار می شد.
حاجی رحمانی برایمان نقل می کرد که اهل بازار در همه زمینه های اجتماعی پیشرو بودند. خودش به همین جهت قبل انقلاب دوستدار مصدق بوده است. چون احساس می کرده مصدق به فکر مردم است. می گوید بعدها در ایام انقلاب و سپس ایام جنگ نیز اهل بازار جلوتر از بقیه بودند. و نه اینکه فقط از مال خود بگذرند بلکه همین صنف لوازم التحریر و اصناف کلی شهید داده است.
می گوید آبرو با رعایت کسب حلال ایجاد می شود. با قناعت و مراعات و مقابله با زیاده خواهی نیز این آبرو حفظ می شود.
🔹وقتی سوال می کنیم این آبرو را کجا خرج کردی به ماجرای صندوقی اشاره می کند که امروز بزرگترین و موثرترین و تاریخ ساز ترین صندوق قرض الحسنه بازار است. صندوق جاوید. ماجرای صندوق قرض الحسنه ای که به بهانه حضور تعدادی نیازمند در نماز مسجد لرزاده راه اندازی می شود.
برای من بسیار شنیدنی و جالب بود؛ اینکه تعدادی نماز گزار و مسجدی وقتی چند نفر گدا می بینند که بین نماز آمدند و طلب پول می کنند آنقدر تحت تاثیر قرار می گیرند که مقدمات تاسیس یک صندوق را فراهم می سازند.
صندوقی که آنزمان برای قرض دادن به فقرا و نیازمندان مسجد راه اندازی شد با چنان نیت خالصانه ای شکل گرفت که بعدها از موثرترین موسسات مالی بازار می شود که نقش آفرینی قابل ملاحظه پیش و پس از انقلاب داشته است.
حاجی از آنروز ها می گوید و اینکه هنوز هم به این صندوق وابسته است. دهها دفترچه قسط از این صندوق ها دارد که عده ای وام گرفتند و به وعده شان عمل نکردند و اقساط شان را نپرداختند. حالا باید قسط هایش توسط معرف پرداخت شود. اما کسی که آبروی اش را خرج رفع مشکل یک نیازمند می کند از خرج مادی کردن ابایی ندارد و این راه را بی بازگشت می داند.
🔹می گوید وقتی در مسجد لرزاده برای تاسیس صندوق جمع شدیم تصمیم این بود که اگر کسی قسطش را نیاورد خودمان تقبل کنیم.
درباره کالای ایرانی در این بازار سوال کردیم که حرفهای شنیدنی داشت. می گفت سالها پیش وقتی انجمن اسلامی صنف بوده تا هفت یا هشت سال اجازه نمی دادند که کالای خارجی در حوزه لوازم التحریر وارد شود. هم بجهت کالای خارجی و هم عکس های غربی روی برخی از این کالاها مقاومت قابل توجهی می کنند که بازار داخلی و فرهنگ مردم لطمه نخورد. تا اینکه کار از دست انجمن اسلامی و صنف خارج می شود.
برای من جالب بود که بازاری های قدیمی آنقدر نسبت به کار و کسب تعصب داشتند که بصورت خودجوش تمهیداتی می بینند که مانع ورود کالای خارجی شوند.
✅اقتصاد مقاومتی چنین آدم هایی می خواهد. کسانی که بی حضور دولت آستین بالا بزنند و خودشان کاری و نقشی ایفا کنند. و البته تنها کسانی می توانند نگران اقتصاد ملی کشور باشند و برای فرهنگ مردم دلسوزی کنند که با دیدن یک نیازمند در مسجد قیام کنند و عبادت را تنها در نماز جماعت خواندن خلاصه نکنند. چنین افرادی به طریق اولی به معیشت یک کارگر ایرانی بی توجه نخواهند بود.
محسن مهدیان
http://yon.ir/hl3Y
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
⭕️برای شام غریبان "آتش" نشان ها
⭕️⭕️رشد معنوی یک شهر
محسن مهدیان
🔸آتش و فرونشستن ساختمان پلاسکو و سرنوشت آتش نشان های قهرمان، شهر را به حیرت و بهت و حزن عمیقی فرو برد. شوک حادثه از همان لحظات سخت نخستین تا لحظه شماری نفسگیر تفحص شهدا، دل مضطرب و ذهن پربیم و امید مردم را همراه داشت.
شهر پیش از اعلام رسمی اش به عزای فراگیر رفته بود. از همان ساعات ابتدایی حادثه، قهرمانی مردان "آتش" نشان، یک شهر را "زمین بوس" و به "احترام" واداشت.
داستان آتش نشان های شهر هم حزن بود و هم فخر. هم غم بود و هم وجد. ناخودآگاه مردم، "بهجت غرورانگیزی" از "وجود مردان قلندر" و "رهروان ازلی" داشت که هنرشان به "نشان" شان بود و نشان شان به "آتش"؛ آنهم آتشی برآمده از "رستاخیز جان" که چشم بر هرم دودافکن و شعله های ویرانه می بست و پروازعرش را بر خاکستر نشستن می دید.
این حادثه را از جهات مختلف می توان به نظاره نشست. اما یک سوی حقیقی این ماجرا، سیطره روح معنویت در شهر است. شهر گویی یک قدم معنوی تر شده است.
این خاکستر حرفها دارد؛ مردم بدون منبر و درس و کلاس با جان شان "گذشت" را درک کردند.
فهم اینکه "سرمایه داری ولنگار" و "سودجویی بی امان" چطور می تواند بی توجه به هشدارهای پیاپی به ویرانی بیانجامد.
فهم اینکه "بی عاری رسانه ای" و "تب جلوه کردن" تا چه حد نفرت انگیز و زننده است.
فهم اینکه بهره برداری های سیاسی و "جیب ساختن های انتخاباتی" تا کجا مشمئز کننده است.
فهم اینکه خدمت رسانی حقیقی چیست و تاکجاست و متوقف در امکانات و ابزار نیست و مرزش شهادت است.
اما اینهمه همه رموز و رقائق این ماجرا نیست.
شیرینی و فخر این چند ساعت آنچنان است که در فتوت نامه ها نیز یافت نشود. جامع حکایات "آتش نشان های دریا دست" یک گام معنوی تر شدن شهر است. شهر به قدرت خاکستر این ژنده پیلان زنده شد. روح ها تعالی یافت. مردم از هر دسته و گروه به تکانه این "خوش عیاران آتش نشانی" و "زمزم آتش فشانی"، به خود رفتند و به خود آمدند. و دردناک اینکه گویی این تلنگر جز با خون خرمن سوخته ها میسر نبود.
الحمدالله که عده ای به خونشان ضامن معنویت شهراند. درس این شهدا فراتر از آسمانی شدن شان است. این خون ها یک شهر را ارتقا بخشید و آسمانی کرد.
یک انسان خیلی باید بزرگ باشد و روح تصفیه یافته و زکیه و متعالی داشته باشد که با خیز و اوج و پروازش یک شهر را به قیام وادارد و متحول و معنوی سازد.
الحمدالله به این مرحمت غیبی. خدارو شکر به لطائف و رموز عنایت حق؛ شکر که هنوز هم در محضر تربیت رب الارباب و مربی این عالمیم.
این "فیض ماندگار" و "لطف مستدام" است که یک روز به شهدای غواص، شهر را دگرگون می سازد و روزگاری به شهدای دفاع از حرم و امروز نیز آتش نشان های غیور.
این شهر باید معنوی بماند؛ کارهای بزرگی باقی است.
ناخودآگاه یاد این فراز از پیام و شکرانه رهبرانقلاب در استقبال از شهدای غواص افتادم: " سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستمدیدهی شما. و سلام بر ارواح طیّبه و به رضوان الهی، بالگشودهی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بیپایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظههای نیازِ این ملّتِ خداجوی و خداباور، بشارتهای تردیدناپذیر را بر دلهای بیدار نازل میفرماید و غبارها را میزداید."
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
⭕️⭕️رشد معنوی یک شهر
محسن مهدیان
🔸آتش و فرونشستن ساختمان پلاسکو و سرنوشت آتش نشان های قهرمان، شهر را به حیرت و بهت و حزن عمیقی فرو برد. شوک حادثه از همان لحظات سخت نخستین تا لحظه شماری نفسگیر تفحص شهدا، دل مضطرب و ذهن پربیم و امید مردم را همراه داشت.
شهر پیش از اعلام رسمی اش به عزای فراگیر رفته بود. از همان ساعات ابتدایی حادثه، قهرمانی مردان "آتش" نشان، یک شهر را "زمین بوس" و به "احترام" واداشت.
داستان آتش نشان های شهر هم حزن بود و هم فخر. هم غم بود و هم وجد. ناخودآگاه مردم، "بهجت غرورانگیزی" از "وجود مردان قلندر" و "رهروان ازلی" داشت که هنرشان به "نشان" شان بود و نشان شان به "آتش"؛ آنهم آتشی برآمده از "رستاخیز جان" که چشم بر هرم دودافکن و شعله های ویرانه می بست و پروازعرش را بر خاکستر نشستن می دید.
این حادثه را از جهات مختلف می توان به نظاره نشست. اما یک سوی حقیقی این ماجرا، سیطره روح معنویت در شهر است. شهر گویی یک قدم معنوی تر شده است.
این خاکستر حرفها دارد؛ مردم بدون منبر و درس و کلاس با جان شان "گذشت" را درک کردند.
فهم اینکه "سرمایه داری ولنگار" و "سودجویی بی امان" چطور می تواند بی توجه به هشدارهای پیاپی به ویرانی بیانجامد.
فهم اینکه "بی عاری رسانه ای" و "تب جلوه کردن" تا چه حد نفرت انگیز و زننده است.
فهم اینکه بهره برداری های سیاسی و "جیب ساختن های انتخاباتی" تا کجا مشمئز کننده است.
فهم اینکه خدمت رسانی حقیقی چیست و تاکجاست و متوقف در امکانات و ابزار نیست و مرزش شهادت است.
اما اینهمه همه رموز و رقائق این ماجرا نیست.
شیرینی و فخر این چند ساعت آنچنان است که در فتوت نامه ها نیز یافت نشود. جامع حکایات "آتش نشان های دریا دست" یک گام معنوی تر شدن شهر است. شهر به قدرت خاکستر این ژنده پیلان زنده شد. روح ها تعالی یافت. مردم از هر دسته و گروه به تکانه این "خوش عیاران آتش نشانی" و "زمزم آتش فشانی"، به خود رفتند و به خود آمدند. و دردناک اینکه گویی این تلنگر جز با خون خرمن سوخته ها میسر نبود.
الحمدالله که عده ای به خونشان ضامن معنویت شهراند. درس این شهدا فراتر از آسمانی شدن شان است. این خون ها یک شهر را ارتقا بخشید و آسمانی کرد.
یک انسان خیلی باید بزرگ باشد و روح تصفیه یافته و زکیه و متعالی داشته باشد که با خیز و اوج و پروازش یک شهر را به قیام وادارد و متحول و معنوی سازد.
الحمدالله به این مرحمت غیبی. خدارو شکر به لطائف و رموز عنایت حق؛ شکر که هنوز هم در محضر تربیت رب الارباب و مربی این عالمیم.
این "فیض ماندگار" و "لطف مستدام" است که یک روز به شهدای غواص، شهر را دگرگون می سازد و روزگاری به شهدای دفاع از حرم و امروز نیز آتش نشان های غیور.
این شهر باید معنوی بماند؛ کارهای بزرگی باقی است.
ناخودآگاه یاد این فراز از پیام و شکرانه رهبرانقلاب در استقبال از شهدای غواص افتادم: " سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستمدیدهی شما. و سلام بر ارواح طیّبه و به رضوان الهی، بالگشودهی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بیپایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظههای نیازِ این ملّتِ خداجوی و خداباور، بشارتهای تردیدناپذیر را بر دلهای بیدار نازل میفرماید و غبارها را میزداید."
#همشهری_محله
#طهرونی
@mahaleman
🚘🚙از "رولز رویس" #اشرف_پهلوی تا "پیکان" #ایدئولوژیک
🔷مدتی پیش در جریان یک #تهران_گردی فرصتی شد تا بازدیدی از موزه خودروهای دربار در کاخ سعدآباد داشته باشیم. یکی از موضوعاتی که توجه ام را جلب کرد نسبت این خودروهای لوکس و سفارشی با شخصیت مالکان خودرو بود. به عنوان مثال خودروی اشرف کاملا متناسب با شخصیت وی انتخاب شده بود؛ غول پیکر و مافیایی و بدون هرگونه ظرافت هنری؛ خودروی فرح نیز متناسب با وی.
✅اساسا مصرف بی ارتباط با هویت و جایگاه افراد نیست. آدم ها بطور طبیعی مصرف را بخشی از سبک زندگی می دانند و در نهایت متناسب با ویژگی های هویتی و اقتصادی و ایدئولوژیکی مصرف شان را شکل می دهند. این موضوع تنها منحصر با زندگی اشرافی دربار پهلوی ندارد. پیکان نیز از این هویت فرامادی مستثنی نبود. یکی از بهترین نمونه های تبدیل یک خودروی مصرفی به یک خودروی ایدئولوژیک همین پیکان است.
🚙🚕پیکان در جامعه ما نمونه بارز یک خودروی ایدئولوژیک بود. پیکان برای بسیاری از ما حس نوستالژیک دارد و این به جهت جایگاه فرهنگی این خودرو در زندگی ماست؛ تاجاییکه پیکان را به یک خودروی انقلابی می شناسیم.
🔸یکی از ویژگی های اصلی پیکان در سالهای اولیه، جهت نمادین و توده ای این خودرو بود. پیکان نشانه روشنی از یک توده بی رنگ و وحدت یافته داشت.
🔹طبقه متوسط بسیار فربه بود و پیکان نیز به جهت قیمت مناسب متعلق به این طبقه بود. لذا شهر کاملن پیکانیزه شده بود. بنابراین برخلاف خودروهای امروزی که بیشتر تمایز را نشان می دهد، پیکان وحدت نما و نشانه بی رنگی جامعه بود.
🔹پیکان بعد از مدتی توانست هویت ایرانی پیدا کند. با بیرون آوردن لباس انگلیسی اش و ایرانی شدن لوازم یدکی آن، توانست بیشتر به فرهنگ ایرانی نزدیک شود.
🔹از طرفی قیمت ارزان آن باعث شد پرمشتری باشد. سادگی و بی آلایشی و فقدان زرق و برق هم باعث شد به خودروی نیروهای انقلابی تبدیل شود؛ چه آنکه تا سالها معیار یک فرد انقلابی و مدیرساده زیست بود.
🔸پیکان حتا به جهت جنسیت نیز جهت گیری داشت. نوع صورت و ظاهر و فرمان سفت و دنده های خشن، این خودرو را کاملا مردانه کرده بود.
🔹پیکان همچنین نمادی از همراهی و همدلی و صمیمت بود. بسیاری از ما پیکان را با 8 یا 9 نفر مسافر می شناسیم که با زحمت کنار هم می نشستند و در شهر جابجا می شدند. از طرفی به جهت خراب شدن های مستمر، هل دادن پیکان و همراهی و همیاری مردم با راننده نیز خاطره انگیز است و نشانه ای از رابطه همدلانه مردم.
بنابراین پیکان ناخواسته در ذهن ما کالایی است که نمادی از فضای ایدئولوژیک سالهای بعد انقلاب است.
✅برخلاف تصور رایج، ابزار به جهت فرهنگی خنثی نیستند و سطح تاثیر آن فراتر از مصرف صرف مادی است. کالا در دنیای امروز به جهت نسبت هویتی و ایدئولوژیک آن مورد توجه قرار می گیرند. حال ممکن است خاصیت تمایز طلبی و خودنمایی و اشراف نمایی داشته باشد و یا در درون یک فرهنگ متعالی و دینی و بومی هضم و جذب شود. اگر نگاه اینچنینی به مصرف داشته باشیم، نسبت به ورود و تولید و مصرف هرنوع کالایی بی تفاوت نخواهیم بود و مهمتر اینکه ساخت یک سبک زندگی ایرانی-اسلامی را در دسترس می دانیم.
#همشهری_محله
#محسن_مهدیان
https://telegram.me/joinchat/AAAAADvUg2MEk7p60toRIw
🔷مدتی پیش در جریان یک #تهران_گردی فرصتی شد تا بازدیدی از موزه خودروهای دربار در کاخ سعدآباد داشته باشیم. یکی از موضوعاتی که توجه ام را جلب کرد نسبت این خودروهای لوکس و سفارشی با شخصیت مالکان خودرو بود. به عنوان مثال خودروی اشرف کاملا متناسب با شخصیت وی انتخاب شده بود؛ غول پیکر و مافیایی و بدون هرگونه ظرافت هنری؛ خودروی فرح نیز متناسب با وی.
✅اساسا مصرف بی ارتباط با هویت و جایگاه افراد نیست. آدم ها بطور طبیعی مصرف را بخشی از سبک زندگی می دانند و در نهایت متناسب با ویژگی های هویتی و اقتصادی و ایدئولوژیکی مصرف شان را شکل می دهند. این موضوع تنها منحصر با زندگی اشرافی دربار پهلوی ندارد. پیکان نیز از این هویت فرامادی مستثنی نبود. یکی از بهترین نمونه های تبدیل یک خودروی مصرفی به یک خودروی ایدئولوژیک همین پیکان است.
🚙🚕پیکان در جامعه ما نمونه بارز یک خودروی ایدئولوژیک بود. پیکان برای بسیاری از ما حس نوستالژیک دارد و این به جهت جایگاه فرهنگی این خودرو در زندگی ماست؛ تاجاییکه پیکان را به یک خودروی انقلابی می شناسیم.
🔸یکی از ویژگی های اصلی پیکان در سالهای اولیه، جهت نمادین و توده ای این خودرو بود. پیکان نشانه روشنی از یک توده بی رنگ و وحدت یافته داشت.
🔹طبقه متوسط بسیار فربه بود و پیکان نیز به جهت قیمت مناسب متعلق به این طبقه بود. لذا شهر کاملن پیکانیزه شده بود. بنابراین برخلاف خودروهای امروزی که بیشتر تمایز را نشان می دهد، پیکان وحدت نما و نشانه بی رنگی جامعه بود.
🔹پیکان بعد از مدتی توانست هویت ایرانی پیدا کند. با بیرون آوردن لباس انگلیسی اش و ایرانی شدن لوازم یدکی آن، توانست بیشتر به فرهنگ ایرانی نزدیک شود.
🔹از طرفی قیمت ارزان آن باعث شد پرمشتری باشد. سادگی و بی آلایشی و فقدان زرق و برق هم باعث شد به خودروی نیروهای انقلابی تبدیل شود؛ چه آنکه تا سالها معیار یک فرد انقلابی و مدیرساده زیست بود.
🔸پیکان حتا به جهت جنسیت نیز جهت گیری داشت. نوع صورت و ظاهر و فرمان سفت و دنده های خشن، این خودرو را کاملا مردانه کرده بود.
🔹پیکان همچنین نمادی از همراهی و همدلی و صمیمت بود. بسیاری از ما پیکان را با 8 یا 9 نفر مسافر می شناسیم که با زحمت کنار هم می نشستند و در شهر جابجا می شدند. از طرفی به جهت خراب شدن های مستمر، هل دادن پیکان و همراهی و همیاری مردم با راننده نیز خاطره انگیز است و نشانه ای از رابطه همدلانه مردم.
بنابراین پیکان ناخواسته در ذهن ما کالایی است که نمادی از فضای ایدئولوژیک سالهای بعد انقلاب است.
✅برخلاف تصور رایج، ابزار به جهت فرهنگی خنثی نیستند و سطح تاثیر آن فراتر از مصرف صرف مادی است. کالا در دنیای امروز به جهت نسبت هویتی و ایدئولوژیک آن مورد توجه قرار می گیرند. حال ممکن است خاصیت تمایز طلبی و خودنمایی و اشراف نمایی داشته باشد و یا در درون یک فرهنگ متعالی و دینی و بومی هضم و جذب شود. اگر نگاه اینچنینی به مصرف داشته باشیم، نسبت به ورود و تولید و مصرف هرنوع کالایی بی تفاوت نخواهیم بود و مهمتر اینکه ساخت یک سبک زندگی ایرانی-اسلامی را در دسترس می دانیم.
#همشهری_محله
#محسن_مهدیان
https://telegram.me/joinchat/AAAAADvUg2MEk7p60toRIw
🌳🌲درباره صندلی زنجیر شده به یک چنار مقدس؛
🍂🍃🍂درخت مقدس بریانک؛ حقیقت یا خرافات
🌼مدتی پیش در جریان یک تهران گردی، حال و روز 7 چنار قدیمی و پرشهرت بریانک را جویا شدیم. تهران با این 7 چنار آشنایی دیرینه ای دارد. البته امروز دو چنار تنها باقی مانده است؛ اما هنوز هم برخی این چنارها را مقدس می دانند.
از این دست درخت های مقدس در تهران زیاد بوده است؛ مثل چنار پامنار و چنار تجریش و درخت زرگنده و غیره...
پیشتر محله قدیمی فرحزاد و امام زاده ابوطالب بودیم. در این امام زاده نیز چناری وجود دارد که مردم اعتقاد خاصی بدان دارند و می گویند که سالهای دور بجهت تراوش روغنی خاص، از آن برای امام زاده برق می گرفتند.
اما در جریان بازدید از چنارهای باقی مانده محله بریانک با پیرمردی آشنا شدیم که وظیفه آبیاری و نگهداری این چنارها را برعهده داشت.
گلایه ها داشت و از بی مهری مسوولین به این چنارها می گفت و اما آنچه توجه مرا جلب کرده بود زنجیر محکم و درشتی بود که با آن صندلی پلاستیکی باغچه بان به نرده های محافظ متصل شده بود؛ روشن بود که برای مراقبت و محافظت است.
🔹حس آن موقع ام این بود که چنار مقدس تهران که هنوز هم پارچه های سبز بدان بسته می شود، حتا نمی تواند صندلی پلاستیکی این پیرمرد را محافظت کند. فراتر اینکه پیرمردی که سالها وظیفه آبیاری این چنارها را داشته است در حد صیانت از یک صندلی پلاستیکی به این چنارها اعتقاد ندارد.
اما مختصری که گذشت متوجه شدم به بلیه برخی از طعنه زنان دچار شدم که معتقدند این مردم خرافی اند و تقدس بخشیدن به این چنارها را به سخره می گیرند.
🔴واقعیت ماجرا این است که حقیقتا این درختان مقدس است. اما نه اینکه این تقدس ذاتی شان باشد. تنزه و قدوسیت این درختان از اعتقاد مردم است نه خاصیت چنار. این اعتقاد مردم است که به این درختان روحانیت می بخشد و به همین جهت نیز حرمت دارد. احترام را باید به اعتقاد مردم گذاشت نه امتیاز درخت.
✅این اعتقاد مردم است که می تواند یک سنگ را قدرت الهی ببخشد و از یک درخت، شأن قدسی بسازد. مردم به حکم آیت الهی، بدان می نگرند. چنار را نیز به حکم ظهور اسما الله تکریم و تیمم می کنند.
🔹چشم بر هرچه فتد روی نگارست مرا...
چه آنکه درخت ما را به اسم "حی" از اسماالهی منتقل می کند. حی، فناناپذیری است و چه بسا عمر طولانی چنار که در برخی از موارد مثل چنار امام زاده یحیی به هزار سال هم می رسد بی ارتباط به این اسم نباشد.
و البته که خدا را خواستن و دعا و گرفتن حاجت در توسل به همین اسمالله است؛ الدعاء بأسماء الله الحسنى
توسل به هر اسمی نیز به جهت حاجتی است؛ نمونه اینکه بسیار سفارش شده است برای شفای مریض به اسم حی متوسل شوید.
استاد صمدی آملی در همین رابطه می فرمایند که؛ " در بعضی مکان ها شاید امام زاده هم نباشد، اما مردم بدان اعتقادی را پیدا می کنند و حتا شفا هم می گیرند. این هم می شود. اما این مربوط به نفس خودشان است نه آن مکان و نقطه..."
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
البته ظرفیت و استعداد چنار را هم نباید دست کم گرفت. بالاخره همین که چنار محل رجوع واقع می شود مشحون از رقائقی است که انرا ممتاز از دیگر اشیا می سازد. مثل اینکه چنار دارای برگ هایی است که همیشه دستانش رو به آسمان است.
به تعبیر صائب هر چنار از برگ سر تا پا بود دست دعا...
🔹طبیعی است که این اعتقاد خرج هرچه شود اعجاز می کند. برای یک نفر چنار بریانک مریض شفا میدهد و برای دیگری توان نگهداری یک صندلی پلاستیکی هم ندارد.
http://yon.ir/wA8m
#محسن_مهدیان
#همشهری_محله
🍂🍃🍂درخت مقدس بریانک؛ حقیقت یا خرافات
🌼مدتی پیش در جریان یک تهران گردی، حال و روز 7 چنار قدیمی و پرشهرت بریانک را جویا شدیم. تهران با این 7 چنار آشنایی دیرینه ای دارد. البته امروز دو چنار تنها باقی مانده است؛ اما هنوز هم برخی این چنارها را مقدس می دانند.
از این دست درخت های مقدس در تهران زیاد بوده است؛ مثل چنار پامنار و چنار تجریش و درخت زرگنده و غیره...
پیشتر محله قدیمی فرحزاد و امام زاده ابوطالب بودیم. در این امام زاده نیز چناری وجود دارد که مردم اعتقاد خاصی بدان دارند و می گویند که سالهای دور بجهت تراوش روغنی خاص، از آن برای امام زاده برق می گرفتند.
اما در جریان بازدید از چنارهای باقی مانده محله بریانک با پیرمردی آشنا شدیم که وظیفه آبیاری و نگهداری این چنارها را برعهده داشت.
گلایه ها داشت و از بی مهری مسوولین به این چنارها می گفت و اما آنچه توجه مرا جلب کرده بود زنجیر محکم و درشتی بود که با آن صندلی پلاستیکی باغچه بان به نرده های محافظ متصل شده بود؛ روشن بود که برای مراقبت و محافظت است.
🔹حس آن موقع ام این بود که چنار مقدس تهران که هنوز هم پارچه های سبز بدان بسته می شود، حتا نمی تواند صندلی پلاستیکی این پیرمرد را محافظت کند. فراتر اینکه پیرمردی که سالها وظیفه آبیاری این چنارها را داشته است در حد صیانت از یک صندلی پلاستیکی به این چنارها اعتقاد ندارد.
اما مختصری که گذشت متوجه شدم به بلیه برخی از طعنه زنان دچار شدم که معتقدند این مردم خرافی اند و تقدس بخشیدن به این چنارها را به سخره می گیرند.
🔴واقعیت ماجرا این است که حقیقتا این درختان مقدس است. اما نه اینکه این تقدس ذاتی شان باشد. تنزه و قدوسیت این درختان از اعتقاد مردم است نه خاصیت چنار. این اعتقاد مردم است که به این درختان روحانیت می بخشد و به همین جهت نیز حرمت دارد. احترام را باید به اعتقاد مردم گذاشت نه امتیاز درخت.
✅این اعتقاد مردم است که می تواند یک سنگ را قدرت الهی ببخشد و از یک درخت، شأن قدسی بسازد. مردم به حکم آیت الهی، بدان می نگرند. چنار را نیز به حکم ظهور اسما الله تکریم و تیمم می کنند.
🔹چشم بر هرچه فتد روی نگارست مرا...
چه آنکه درخت ما را به اسم "حی" از اسماالهی منتقل می کند. حی، فناناپذیری است و چه بسا عمر طولانی چنار که در برخی از موارد مثل چنار امام زاده یحیی به هزار سال هم می رسد بی ارتباط به این اسم نباشد.
و البته که خدا را خواستن و دعا و گرفتن حاجت در توسل به همین اسمالله است؛ الدعاء بأسماء الله الحسنى
توسل به هر اسمی نیز به جهت حاجتی است؛ نمونه اینکه بسیار سفارش شده است برای شفای مریض به اسم حی متوسل شوید.
استاد صمدی آملی در همین رابطه می فرمایند که؛ " در بعضی مکان ها شاید امام زاده هم نباشد، اما مردم بدان اعتقادی را پیدا می کنند و حتا شفا هم می گیرند. این هم می شود. اما این مربوط به نفس خودشان است نه آن مکان و نقطه..."
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
البته ظرفیت و استعداد چنار را هم نباید دست کم گرفت. بالاخره همین که چنار محل رجوع واقع می شود مشحون از رقائقی است که انرا ممتاز از دیگر اشیا می سازد. مثل اینکه چنار دارای برگ هایی است که همیشه دستانش رو به آسمان است.
به تعبیر صائب هر چنار از برگ سر تا پا بود دست دعا...
🔹طبیعی است که این اعتقاد خرج هرچه شود اعجاز می کند. برای یک نفر چنار بریانک مریض شفا میدهد و برای دیگری توان نگهداری یک صندلی پلاستیکی هم ندارد.
http://yon.ir/wA8m
#محسن_مهدیان
#همشهری_محله
🔱⚜✳️درس اخلاقی از ظرف آب دهان زورخانه .
#ادب و احترام در ورزش #زورخانه ای ماجرایی شنیدنی و آموزنده دارد. از #فروتنی هنگام ورود به زورخانه گرفته تا نحوه ایستادن در گود و قرب و بعد به #سردم(محل نشستن مرشد)؛ اینکه اگر تازه کار باشی روبری سردم و هرچه با تجربه تر و #پیشکسوت تر و #کهنه_سوار باشی به زیر سردم نزدیک تر می شوی. جایگاه سید هم که همیشه ذیل سردم است.
❇️اما فرصتی شد تا سری به یک زورخانه قدیمی تهران در محله #امام_زاده_یحیی بزنم؛ زورخانه #علی_تک_تک.
در این زورخانه یک اصل اخلاقی پهلوانی توجهم را جلب کرد.
.
💠اول بگم چرا علی تک تک؟ اسم اصلی این زورخانه #طلاچی است. اما قدیمی ها به اسم علی تک تک می شناسند. علی تک تک صاحب اصلی زورخانه بوده که حدود 80 سال پیش آنرا تاسیس کرده است. اسم اصلی اش علی کیان تاش است ولی چون یک کتی راه می رفته است و موقع راه رفتن شانه هایش بالا و پایین می شده، حالت تک تک ساعت پیدا می کرده است.
#پهلوانان بسیاری به این زورخانه رفت و آمد داشتند که عکس همه شان بر دیوار زورخانه است؛ از جمله پهلوان غلامرضا #تختی، حاج حسن #رزاز، حاج صادق #بلورفروش، مهدی #قصاب و غیره.
.
🌀حاج علی تک تک پهلوان خوشنامی بود. نقل است از مرحوم آیت الله #مجتهدی که؛ "داش علی وقتی کف گود شنا می رفت انقدر علی علی می گفت که اشکش کف گود را خیس می کرد." .
⭕️اما ماجرای سطل اخ و تف⭕️
.
قدیم در زورخانه ها ظرفی به این نام وجود داشت؛ برای #آب_دهان پهلوان ها؛ این ظرف هم برای خودش جای مشخصی کنار گود داشت. جای این ظرف در محل ورودی به داخل گود بود تا تذکری باشد برای اهل زورخونه؛ که چشمی بیاندازند و وارد شوند و بدانند افتادگی و فروتنی یک اصل پهلوانی است.
#محسن_مهدیان
#همشهری_محله
@mahdian_mohsen
#ادب و احترام در ورزش #زورخانه ای ماجرایی شنیدنی و آموزنده دارد. از #فروتنی هنگام ورود به زورخانه گرفته تا نحوه ایستادن در گود و قرب و بعد به #سردم(محل نشستن مرشد)؛ اینکه اگر تازه کار باشی روبری سردم و هرچه با تجربه تر و #پیشکسوت تر و #کهنه_سوار باشی به زیر سردم نزدیک تر می شوی. جایگاه سید هم که همیشه ذیل سردم است.
❇️اما فرصتی شد تا سری به یک زورخانه قدیمی تهران در محله #امام_زاده_یحیی بزنم؛ زورخانه #علی_تک_تک.
در این زورخانه یک اصل اخلاقی پهلوانی توجهم را جلب کرد.
.
💠اول بگم چرا علی تک تک؟ اسم اصلی این زورخانه #طلاچی است. اما قدیمی ها به اسم علی تک تک می شناسند. علی تک تک صاحب اصلی زورخانه بوده که حدود 80 سال پیش آنرا تاسیس کرده است. اسم اصلی اش علی کیان تاش است ولی چون یک کتی راه می رفته است و موقع راه رفتن شانه هایش بالا و پایین می شده، حالت تک تک ساعت پیدا می کرده است.
#پهلوانان بسیاری به این زورخانه رفت و آمد داشتند که عکس همه شان بر دیوار زورخانه است؛ از جمله پهلوان غلامرضا #تختی، حاج حسن #رزاز، حاج صادق #بلورفروش، مهدی #قصاب و غیره.
.
🌀حاج علی تک تک پهلوان خوشنامی بود. نقل است از مرحوم آیت الله #مجتهدی که؛ "داش علی وقتی کف گود شنا می رفت انقدر علی علی می گفت که اشکش کف گود را خیس می کرد." .
⭕️اما ماجرای سطل اخ و تف⭕️
.
قدیم در زورخانه ها ظرفی به این نام وجود داشت؛ برای #آب_دهان پهلوان ها؛ این ظرف هم برای خودش جای مشخصی کنار گود داشت. جای این ظرف در محل ورودی به داخل گود بود تا تذکری باشد برای اهل زورخونه؛ که چشمی بیاندازند و وارد شوند و بدانند افتادگی و فروتنی یک اصل پهلوانی است.
#محسن_مهدیان
#همشهری_محله
@mahdian_mohsen
Forwarded from Mahdian Mohsen
🔷🔹🔷راز امام زاده هفت دخترون
محیط ساده و محقری است؛ شاید سرجمع قد وقواره اش یک فرش 12 متری است و یک ضریح کوچک و عاری از زینت های مرسوم زیارتی؛ با معماری قرنی و بجامانده از تهران قدیم. اینجا امام زاده هفت دختران است. محله عودلاجان سابق و خیابان شهید مصطفی خمینی.
وارد امام زاده که شوی صمیمت و سادگی بنا عجیب دل نواز و چشم گیر است و تسکین دهنده ای معنوی. کفش ها را که به آستانه درب می کَنی، گویی از سختی و زمختی خیابان های اطراف کنده شدی و با لطافت امام زاده آمیخته می شوی.
بانوان زائری که در گوشه ای دوزانو نشسته و مشغول دعا و مناجاتند، رونق این امام زاده اند. کنار درب ورودی سماور کوچکی مهیای پذیرایی از زوار است؛ با عادت خوش اهالی که خودشان چای ریخته و میل می کنند و سپس استکان را شسته و در محفظه قرار می دهند.
خادم پیر و خوش سیمایی با ادب و احترام به زوار خوش آمد می گوید. از گوشه همین اتاقک راه باریکی با سقف کوتاه و دالانی پرپیچ و خم با پله های فلزی تعبیه شده است که زوار را به سمت سرداب امام زاده راهنمایی می کند. رایحه معنوی و لطیف این زیارت خانه در سرداب خوش نگارش چندین برابر است. عده ای نیز غرق شعف عبادت، در جوار قبر نشسته و مشغول زیارت نامه اند. پیرمرد خادم هم بر صندلی تکیه زده و با اخلاصی روحانی، مرثیه حضرت خاتون و زهرای سه ساله کربلا زمزمه می کند...
گویی همه چیز در این محفل رنگ و روی ظرافت و لطافت و ملاحت شهربانویی و ملیکه ای دارد.
اما حقیقت جلوه این هفت علیا مخدره را باید در قیامی مردانه جست.
ماجرای این امام زاده شنیدنی است. اینجا زیارتگاه هفت دختر از نوادگان موسی بن جعفر است. قبل از دوران صفویه که ایرانی ها با ترکمن ها در جنگ بودند، این هفت خواهر طالب مبارزه شدند، و به جهت منع زنان از جنگ، لباس رزم مردانه پوشیدند و بر صورت نقاب زده و به میدان جنگ رفتند و به شهادت رسیدند و این راز بعد شهادت شان فاش شد که این 7 رزمنده میدان دار، نسوان بودند.
هر هفت تن نیز در همین محله به خاک سپرده شدند و از آنروز این مکان تبدیل به زیارتگاهی شد که به حکم کراماتی که مردم دیده اند، ارج و قرب فراوانی یافته است.
اما زیبایی این زیارت خانه را باید فراتر از بنا و ضریح و حتا حاجت گرفتن ها دید. حرمت این زیارتخانه به اکسیری است که مستجاب الدعوه ساختن کمترین اثرش است.
این مردم خوب فهمیدند کجا شمع روشن کنند و کجا پارچه گره بزنند. اینجا متبرک است به قیام. جهاد و مبارزه، چنان قدرت افسانه ای می بخشد که دست بلند کننده "عَلَم الله" را در دست یدالله میگذارد و چنان دست کریمانه ای می بخشد که بدنیا حاجت زمینی دهد و در یوم الحسرت دستگیری حقیقی.
دفاع از خاک و دین و ناموس منبع درخشان و خروشان چنین قدرتی است. جلوه مستجاب الدعوه ای این هفت تن از قیام و جهاد و شهادت است.
و اما این همه برای اهلش نماد است و نشانه. جهت راستین و معنای حقیقی این امام زاده و امام زاده ها به سمت فرزندان معنوی "امام زاده انقلاب" است. از این معبر باید به بهشت فرزندان خمینی رسید. تک تک قبور شهدای انقلاب و دفاع مقدس متبرک و خاکشان دستگیر است، دنیایی و روحانی؛ تنها کافی است با اعتقاد قدم نهی و با جان و دل پیش آیی.
یاسبو، یا خم می، یا قدح باده کنند
یک کف خاک درین میکده ضایع نشود
http://yon.ir/582i
#همشهری_محله
@mahdin_mohsen
محیط ساده و محقری است؛ شاید سرجمع قد وقواره اش یک فرش 12 متری است و یک ضریح کوچک و عاری از زینت های مرسوم زیارتی؛ با معماری قرنی و بجامانده از تهران قدیم. اینجا امام زاده هفت دختران است. محله عودلاجان سابق و خیابان شهید مصطفی خمینی.
وارد امام زاده که شوی صمیمت و سادگی بنا عجیب دل نواز و چشم گیر است و تسکین دهنده ای معنوی. کفش ها را که به آستانه درب می کَنی، گویی از سختی و زمختی خیابان های اطراف کنده شدی و با لطافت امام زاده آمیخته می شوی.
بانوان زائری که در گوشه ای دوزانو نشسته و مشغول دعا و مناجاتند، رونق این امام زاده اند. کنار درب ورودی سماور کوچکی مهیای پذیرایی از زوار است؛ با عادت خوش اهالی که خودشان چای ریخته و میل می کنند و سپس استکان را شسته و در محفظه قرار می دهند.
خادم پیر و خوش سیمایی با ادب و احترام به زوار خوش آمد می گوید. از گوشه همین اتاقک راه باریکی با سقف کوتاه و دالانی پرپیچ و خم با پله های فلزی تعبیه شده است که زوار را به سمت سرداب امام زاده راهنمایی می کند. رایحه معنوی و لطیف این زیارت خانه در سرداب خوش نگارش چندین برابر است. عده ای نیز غرق شعف عبادت، در جوار قبر نشسته و مشغول زیارت نامه اند. پیرمرد خادم هم بر صندلی تکیه زده و با اخلاصی روحانی، مرثیه حضرت خاتون و زهرای سه ساله کربلا زمزمه می کند...
گویی همه چیز در این محفل رنگ و روی ظرافت و لطافت و ملاحت شهربانویی و ملیکه ای دارد.
اما حقیقت جلوه این هفت علیا مخدره را باید در قیامی مردانه جست.
ماجرای این امام زاده شنیدنی است. اینجا زیارتگاه هفت دختر از نوادگان موسی بن جعفر است. قبل از دوران صفویه که ایرانی ها با ترکمن ها در جنگ بودند، این هفت خواهر طالب مبارزه شدند، و به جهت منع زنان از جنگ، لباس رزم مردانه پوشیدند و بر صورت نقاب زده و به میدان جنگ رفتند و به شهادت رسیدند و این راز بعد شهادت شان فاش شد که این 7 رزمنده میدان دار، نسوان بودند.
هر هفت تن نیز در همین محله به خاک سپرده شدند و از آنروز این مکان تبدیل به زیارتگاهی شد که به حکم کراماتی که مردم دیده اند، ارج و قرب فراوانی یافته است.
اما زیبایی این زیارت خانه را باید فراتر از بنا و ضریح و حتا حاجت گرفتن ها دید. حرمت این زیارتخانه به اکسیری است که مستجاب الدعوه ساختن کمترین اثرش است.
این مردم خوب فهمیدند کجا شمع روشن کنند و کجا پارچه گره بزنند. اینجا متبرک است به قیام. جهاد و مبارزه، چنان قدرت افسانه ای می بخشد که دست بلند کننده "عَلَم الله" را در دست یدالله میگذارد و چنان دست کریمانه ای می بخشد که بدنیا حاجت زمینی دهد و در یوم الحسرت دستگیری حقیقی.
دفاع از خاک و دین و ناموس منبع درخشان و خروشان چنین قدرتی است. جلوه مستجاب الدعوه ای این هفت تن از قیام و جهاد و شهادت است.
و اما این همه برای اهلش نماد است و نشانه. جهت راستین و معنای حقیقی این امام زاده و امام زاده ها به سمت فرزندان معنوی "امام زاده انقلاب" است. از این معبر باید به بهشت فرزندان خمینی رسید. تک تک قبور شهدای انقلاب و دفاع مقدس متبرک و خاکشان دستگیر است، دنیایی و روحانی؛ تنها کافی است با اعتقاد قدم نهی و با جان و دل پیش آیی.
یاسبو، یا خم می، یا قدح باده کنند
یک کف خاک درین میکده ضایع نشود
http://yon.ir/582i
#همشهری_محله
@mahdin_mohsen
💠به زیبایی راه مشترک...
پنج شنبه هفته گذشته فرصتی شد تا بازدیدی از #مرکز_طبی_کودکان و دیداری با #دکتر_ربانی مدیرپیشین مرکز و پزشک فعلی بیمارستان داشته باشیم.
بهانه جلسه آشنایی با فعالیت های زنده یاد #دکتر_مینا_ایزدیار بود که به عنوان یک #پزشک_زرتشتی خدمات بزرگ و بیادماندنی از خود به یادگار گذاشت. درباره خانم ایزدیار حرف بسیار است و باید مفصل تر نوشت. اما دیدار با جناب ربانی عزیز و توضیحات وی درباره تاریخ این بیمارستان از جهاتی دیگر برایم ارزشمند بود.
🔷اولین بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان حدود سال 1346 با همت #دکتر_حسن_اهری راه اندازی شده است. بجز کمک خیرین، دکتر اهری به جهت روابط حسنه ای که با #دربار داشت توانست هزینه ساخت این بیمارستان را تامین کند. البته این بیمارستان بیشتر به #دکتر_محمد_قریب پدر طب کودکان شناخته می شود؛ پزشک دردآشنا و مردمدارو خبره ای که نامش در میان مردان نیک این مملکت به یادگار مانده است.
📍اما اولین سوالی که برایم ایجاد شده بود نحوه همکاری دکتر قریب و دکتر اهری بود. ظاهرا آشنایی این دو بزرگوار به سالها پیش از راه اندازی این بیمارستان باز می گشت. علاقه داشتم از رابطه ایندو بیشتر بدانم.
❗️چطور ممکن است دکتر قریبی که علنا سر کلاس درس علیه شاه حرف می زند و بعد هم به خاطر آن نامه مشترک همراه با بازرگان و سحابی دستگیر می شود، با دکتر اهری که گفته می شد با دربار ارتباط داشت همکاری کند؟
🔸راز این ماجرا را در کشش #هدف_مشترک دیدم. گویی این هدف مشترک آنقدر قوت داشت که جان ودل ایندو را همراه کرده بود؛ خدمت به مردم و حل مشکلات کودکان این شهر. برای اولین بار بود که کودکان بیمار بصورت تخصصی در این مرکز معالجه می شدند. این هدف بزرگ توانسته بود دو نفر را با گرایش سیاسی متفاوت کنار هم قرار دهد. و چه حوادث زیبایی رقم خورد.
مثل اینکه هردو بزرگوار تاکید داشتند کسانی که می خواهند در این بیمارستان مشغول بکار شوند باید متعهد باشند و اهل نماز و شرعیات و دینداری.
ربانی می گفت در این بیمارستان و در آن سالها جانماز هر پزشک کنار دیگر تجهیزاتش بود. و شاید جانماز کوچک امروز دفتر دکتر ربانی باقی مانده از همان رسم ماندگار و دیرینه باشد.
🔹فرهنگ خدمت رسانی با هدف مشترک، در این بیمارستان بعدها نیز نسل به نسل منتقل شد. یکی از ناب ترین هایش رابطه همکاری دکتر ایزدیار و دکترربانی بود. خانم دکتر ایزدیار زرتشتی بود ولی به گفته دکتر ربانی از خیلی حزب اللهی ها حزب اللهی تر بود. اینبار هم، این هدف مشترک بود که این دو پزشک را در کنار هم، به قدرت پولادین تحول در مرکز طبی تبدیل کرده بود. هدف مشترک چنان غلیط و عمیق بود که هیچ رنگی از اختلاف نمی گذاشت.
⚡️دکتر ربانی برایمان تعریف می کرد که چطور وقتی بالاسر کودک بیمار اشک می ریخت؛ فردایش تصمیم می گرفتند برای حل ساختاری مشکل این بیماران دست به کار شوند. دکتر ایزدیار وقتی با بیماری مواجه می شد که خانواده اش سهل انگار است و به بیمارستان مراجعه نمی کنند، خودش راه می افتاد و سراغ بیمار می رفت. با پاترول شخصی اش بسیاری از شهرهای محروم را می گشت تا مراکز درمانی کودکان را توسعه دهد. ربانی از دغدغه های این زن فداکار می گفت و اینکه برای توجیه پزشکی برخی مراجع و گرفتن احکام پزشکی چادر سرمی کرد و به دفتر مراجع می رفت. و یا اینکه اهل زیارت امام رضا و سفر به مشهد بود.
✅خدمت به مردم هدف مشترکی بود که این آدم های بزرگ را ولو با اختلافات سیاسی و یا عقدیتی کنار هم جمع کرده بود. نیاز امروز جامعه ما چنین فرهنگی است.
🔴روح دکتر اهری و دکتر قریب و دکتر ایزدیار شاد...
#همشهری_محله
🔸نقدهایتان را با جان و دل می خوانم
@mohsen_mahdian
✍تحلیل های روز سیاسی را اینجا می نویسم👇
http://telegram.me/joinchat/AAAAADvUg2MEk7p60toRIw
پنج شنبه هفته گذشته فرصتی شد تا بازدیدی از #مرکز_طبی_کودکان و دیداری با #دکتر_ربانی مدیرپیشین مرکز و پزشک فعلی بیمارستان داشته باشیم.
بهانه جلسه آشنایی با فعالیت های زنده یاد #دکتر_مینا_ایزدیار بود که به عنوان یک #پزشک_زرتشتی خدمات بزرگ و بیادماندنی از خود به یادگار گذاشت. درباره خانم ایزدیار حرف بسیار است و باید مفصل تر نوشت. اما دیدار با جناب ربانی عزیز و توضیحات وی درباره تاریخ این بیمارستان از جهاتی دیگر برایم ارزشمند بود.
🔷اولین بیمارستان تخصصی و فوق تخصصی کودکان حدود سال 1346 با همت #دکتر_حسن_اهری راه اندازی شده است. بجز کمک خیرین، دکتر اهری به جهت روابط حسنه ای که با #دربار داشت توانست هزینه ساخت این بیمارستان را تامین کند. البته این بیمارستان بیشتر به #دکتر_محمد_قریب پدر طب کودکان شناخته می شود؛ پزشک دردآشنا و مردمدارو خبره ای که نامش در میان مردان نیک این مملکت به یادگار مانده است.
📍اما اولین سوالی که برایم ایجاد شده بود نحوه همکاری دکتر قریب و دکتر اهری بود. ظاهرا آشنایی این دو بزرگوار به سالها پیش از راه اندازی این بیمارستان باز می گشت. علاقه داشتم از رابطه ایندو بیشتر بدانم.
❗️چطور ممکن است دکتر قریبی که علنا سر کلاس درس علیه شاه حرف می زند و بعد هم به خاطر آن نامه مشترک همراه با بازرگان و سحابی دستگیر می شود، با دکتر اهری که گفته می شد با دربار ارتباط داشت همکاری کند؟
🔸راز این ماجرا را در کشش #هدف_مشترک دیدم. گویی این هدف مشترک آنقدر قوت داشت که جان ودل ایندو را همراه کرده بود؛ خدمت به مردم و حل مشکلات کودکان این شهر. برای اولین بار بود که کودکان بیمار بصورت تخصصی در این مرکز معالجه می شدند. این هدف بزرگ توانسته بود دو نفر را با گرایش سیاسی متفاوت کنار هم قرار دهد. و چه حوادث زیبایی رقم خورد.
مثل اینکه هردو بزرگوار تاکید داشتند کسانی که می خواهند در این بیمارستان مشغول بکار شوند باید متعهد باشند و اهل نماز و شرعیات و دینداری.
ربانی می گفت در این بیمارستان و در آن سالها جانماز هر پزشک کنار دیگر تجهیزاتش بود. و شاید جانماز کوچک امروز دفتر دکتر ربانی باقی مانده از همان رسم ماندگار و دیرینه باشد.
🔹فرهنگ خدمت رسانی با هدف مشترک، در این بیمارستان بعدها نیز نسل به نسل منتقل شد. یکی از ناب ترین هایش رابطه همکاری دکتر ایزدیار و دکترربانی بود. خانم دکتر ایزدیار زرتشتی بود ولی به گفته دکتر ربانی از خیلی حزب اللهی ها حزب اللهی تر بود. اینبار هم، این هدف مشترک بود که این دو پزشک را در کنار هم، به قدرت پولادین تحول در مرکز طبی تبدیل کرده بود. هدف مشترک چنان غلیط و عمیق بود که هیچ رنگی از اختلاف نمی گذاشت.
⚡️دکتر ربانی برایمان تعریف می کرد که چطور وقتی بالاسر کودک بیمار اشک می ریخت؛ فردایش تصمیم می گرفتند برای حل ساختاری مشکل این بیماران دست به کار شوند. دکتر ایزدیار وقتی با بیماری مواجه می شد که خانواده اش سهل انگار است و به بیمارستان مراجعه نمی کنند، خودش راه می افتاد و سراغ بیمار می رفت. با پاترول شخصی اش بسیاری از شهرهای محروم را می گشت تا مراکز درمانی کودکان را توسعه دهد. ربانی از دغدغه های این زن فداکار می گفت و اینکه برای توجیه پزشکی برخی مراجع و گرفتن احکام پزشکی چادر سرمی کرد و به دفتر مراجع می رفت. و یا اینکه اهل زیارت امام رضا و سفر به مشهد بود.
✅خدمت به مردم هدف مشترکی بود که این آدم های بزرگ را ولو با اختلافات سیاسی و یا عقدیتی کنار هم جمع کرده بود. نیاز امروز جامعه ما چنین فرهنگی است.
🔴روح دکتر اهری و دکتر قریب و دکتر ایزدیار شاد...
#همشهری_محله
🔸نقدهایتان را با جان و دل می خوانم
@mohsen_mahdian
✍تحلیل های روز سیاسی را اینجا می نویسم👇
http://telegram.me/joinchat/AAAAADvUg2MEk7p60toRIw