معرفی عارفان
1.17K subscribers
33K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#شاه_در_عرفان

شاه در عرفان، در مکتب عرفان، به یک فردی می‌گویند که تنها سلطان است. کلمه‌ی شاه یعنی خلیفه‌ای که یگانه است و مالکی را می‌گویند که از پیش خود یا مردم شاه نباشد، به یک معنا دولت خودخوانده نباشد.
در عرفان، شاه به کسی می‌گویند که دولت حق باشد و در ابتدا هم او باید در درون خود به دارالملک پادشاهی و کبریایی رسیده باشد، یعنی کامل شده باشد.
اینکه می‌گوییم دارالملک پادشاهی در درون، معنای آن این است که اول باید پادشاه نفس خودش باشد. یعنی باطن را، آن نفس را پاک کرده باشد.
تا طهارت دل نباشد در پادشاه، طهارت بیرون به دست پادشاه نخواهد بود. تا پادشاه، خود سلطان بر نفس امّاره نگردد و سگ غضب و خوک شهوت را به بندگی درنیاورد، نمی‌تواند هستی را تحت طاعت و اطاعت خود درآورد.
پادشاه آن کسی است که در درون به #وحدت رسیده است. چه وحدتی؟ وحدت جسم و روح، که جسم از روح تبعیت می‌کند. عقل معاش از عقل معاد تبعیت می‌کند. عقل پادشاه، عقل کل است، عقل پادشاه به مقامی رسیده که صلح کل است.
این مقام، مقام صلح، رفع هرگونه مزاحمت هست از درون.
پادشاهی که بتواند در درون خود صلح و آرامش ایجاد کند، آنگاه می‌تواند در جهان خارج، صلح و آرامش پدید آورد.


شرح منطق الطیر عطار
۲۱ بهمن ۱۳۹۹
دکتر_علیمحمد_صابری
زاهد نشُسته دست زِ تن، جانت آرزوست ؟
جان را فدا نساخته، جانانت آرزوست

چون کودکان بیخبر از راه و رسم عشق
روز وصال، بی شب هجرانت آرزوست؟

بیرون نکرده دیو طبیعت ز ملک تن
اهریمنا! نگین سلیمانت آرزوست ؟


#وحدت_کرمانشاهی
زاهد نشُسته دست زِ تن، جانت آرزوست ؟
جان را فدا نساخته، جانانت آرزوست

چون کودکان بیخبر از راه و رسم عشق
روز وصال، بی شب هجرانت آرزوست؟

بیرون نکرده دیو طبیعت ز ملک تن
اهریمنا! نگین سلیمانت آرزوست ؟


#وحدت_کرمانشاهی
دل ببینیم و به ظاهر ننگریم

ای بـسا زرِّ ســیه کـرده، به دود
تا رَهَد از دستِ هر دزدی حَسود

ای بـسا مـِسِّ زرانـدوده به زَر
تا فروشد آن به عقلِ مختصر

ما که باطن بینِ جملهٔ کشوریم
دل ببینیم و به ظـاهـر ننـگریم
.....
جهد کن تا پیرِ عـقل و دیـن شوی
تا چو عقلِ کُل تو باطن بین شوی

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘 چه بسیار انسان های بزرگ و اولیای حقّی که در ظاهر طور دیگری در اجتماع هستند و ظاهری مدّعی ندارند ولی در باطن مرد حق اند و مستغرق در ذات و
وحدت اند.

📙 و چه بسیار آدم هایی که ناقص اند و حرف هایی از مردان خدا شنیده اند ولی نه عامل به آنها هستند و نه به عمق آن پی برده اند و پر ادعا، تابلوی بزرگی بر در دکان خود نصب می کنند!

📘 یکی از ویژگی های عارف الهی اشراف و تسلط بر نفوس است و یکی از جاهایی که حضرت
#مولانا خود را بعنوان عارف کامل معرفی می کند در همین بیت سوم است.  او نه تنها اشراف بر نفوسِ افراد دارد- که عرفای دیگر هم تا حدودی این قدرت رادارند؛ بلکه خیلی بالاتر از این مرتبه را می فرمایند:

ما که باطن بین جملهٔ کشوریم

یعنی مشیّت و ارادهٔ حقّ در همه عالم را می دانم و اشراف به کلّ دارم!  و این صفت فقط از آن عارف کامل است.

🌷سعی جناب
#مولانا در #مثنوی بر این است که با تکیه بر معرفت و آگاهی و عبور دادن سالک و رهرو از نفسِ خود، همه را به آن عالم #وحدت و #کلّ برساند. و این امر با عقل و اختیار و آگاهی امکان پذیر است نه #مسلک هایی که از مرید و #سالک سلب اختیار می کنند و او را به #تقلید و اطاعت محض می خوانند!
دل ببینیم و به ظاهر ننگریم

ای بـسا زرِّ ســیه کـرده، به دود
تا رَهَد از دستِ هر دزدی حَسود

ای بـسا مـِسِّ زرانـدوده به زَر
تا فروشد آن به عقلِ مختصر

ما که باطن بینِ جملهٔ کشوریم
دل ببینیم و به ظـاهـر ننـگریم
.....
جهد کن تا پیرِ عـقل و دیـن شوی
تا چو عقلِ کُل تو باطن بین شوی

#مثنوی_مولانا دفترچهارم


📘 چه بسیار انسان های بزرگ و اولیای حقّی که در ظاهر طور دیگری در اجتماع هستند و ظاهری مدّعی ندارند ولی در باطن مرد حق اند و مستغرق در ذات و
وحدت اند.

📙 و چه بسیار آدم هایی که ناقص اند و حرف هایی از مردان خدا شنیده اند ولی نه عامل به آنها هستند و نه به عمق آن پی برده اند و پر ادعا، تابلوی بزرگی بر در دکان خود نصب می کنند!

📘 یکی از ویژگی های عارف الهی اشراف و تسلط بر نفوس است و یکی از جاهایی که حضرت
#مولانا خود را بعنوان عارف کامل معرفی می کند در همین بیت سوم است.  او نه تنها اشراف بر نفوسِ افراد دارد- که عرفای دیگر هم تا حدودی این قدرت رادارند؛ بلکه خیلی بالاتر از این مرتبه را می فرمایند:

ما که باطن بین جملهٔ کشوریم

یعنی مشیّت و ارادهٔ حقّ در همه عالم را می دانم و اشراف به کلّ دارم!  و این صفت فقط از آن عارف کامل است.

🌷سعی جناب
#مولانا در #مثنوی بر این است که با تکیه بر معرفت و آگاهی و عبور دادن سالک و رهرو از نفسِ خود، همه را به آن عالم #وحدت و #کلّ برساند. و این امر با عقل و اختیار و آگاهی امکان پذیر است نه #مسلک هایی که از مرید و #سالک سلب اختیار می کنند و او را به #تقلید و اطاعت محض می خوانند!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا ز زهر و از شکر در نگذری
کی تو از گلزار #وحدت بو بری

صورت کثرت گدازان کن به رنج
تا ببینی زیر او وحدت چو گنج

#مثنوی_مولانا
_دفتر_اول
آتش عشقم بسوخت خرقه‌ی طاعات را
سیل جنون در ربود رختِ عبادات را

مسئله‌ی عشق نیست در خور شرح و بیان
بِه که به یک سو نهند لفظ و عبارات را

دامن خلوت ز دست کِی دهد آن‌کس که یافت
در دل شب‌های تار، ذوق مناجات را

هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد
پی نبرد هر کسی رمز و اشارات را

جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر
مستم و گم کرده ام راه خرابات را

خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل
هر نفسی می‌کنند سیر سماوات را

دوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دِیر
رفتم و کردم تمام سیر مقامات را

غیر خیالات نیست عالم و ما کرده ایم
از دم پیر مغان رفع خیالات را

بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز
از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را

وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست
صرف خرابات کن جمله‌ی اوقات را



#وحدت_کرمانشاهی
هرکه از تن بگذرد جانش دهند...
هرکه جان در باخت جانانش دهند..

هرکه گردد مبتلای دردِ هجر...
از وصالِ دوست درمانش دهند‌‌‌..!

هرکه نفْسِ بت صفت را بشکند...
در دلِ آتش، گلستانش دهند...!

هرکه بر سنگ آمدش مینای صبر...
کِی نجات از بندِ هجرانش دهند..؟!

هرکه گردد نوحِ عشقش ناخدا...
ایمنی از موج و طوفانش دهند...!

هرکه از ظلماتِ تن،خود بگذرد...
خضر آسا آبِ حیوانش دهند...!

هرکه بی سامان شود در راه عشق‌.‌..
در دیارِ دوست،سامانش دهند...

هرکه چون وحدت به بی سو راه یافت...
سِرّ «القلب عرشُ رحمانش» دهند..!


#وحدت_کرمانشاهی
هرکه بی سامان شود در راه عشق
در دیار دوست، سامانش دهند



#وحدت_کرمانشاهی
هرکه بی سامان شود در راه عشق
در دیار دوست، سامانش دهند



#وحدت_کرمانشاهی
هرکه بی سامان شود در راه عشق
در دیار دوست، سامانش دهند



#وحدت_کرمانشاهی
تا نشویید بمی دفتر دانایی را
نتوان پای زدن عالم رسوایی را

آنکه سر باخت بصحرای هوس میداند
که چه سود است بسر، این سر سودایی را

سرنوشت ازلی بود که داغ غم عشق
جای دادند بدل، لاله‌ی صحرایی را

برواز گوشه نشینان خرابات را بپرس
لذت خلوت و خاموشی و تنهایی را

دعوی عشق و شکیبا، ز کجاتا بکجا
عشق درهم شکند پشت شکیبایی را

نیست جاییکه نه آنجاست، ولیکن جویید
در دل خویشتن آن دلبر هر جایی را

بروای عاقل و از دیده‌ی مجنون بنگر
تا ببینی همه سو، جلوه‌ی لیلایی را

یافتم عاقبت این نکته کزو یافته‌اند
دلفریبان همه سرمایه‌ی زیبایی را

وحدت از خاک در میکده‌ی وحدت ساخت
سرمه‌ی روشنی دیده‌ی بینایی را

#وحدت کرمانشاهی
دل ببینیم و به ظاهر ننگریم

ای بـسا زرِّ ســیه کـرده، به دود
تا رَهَد از دستِ هر دزدی حَسود

ای بـسا مـِسِّ زرانـدوده به زَر
تا فروشد آن به عقلِ مختصر

ما که باطن بینِ جملهٔ کشوریم
دل ببینیم و به ظـاهـر ننـگریم
.....
جهد کن تا پیرِ عـقل و دیـن شوی
تا چو عقلِ کُل تو باطن بین شوی

📚دفتر چهارم #مثنوی ص ۶۴۵



چه بسیار انسان های بزرگ و اولیای حقّی که در ظاهر طور دیگری در اجتماع هستند و ظاهری مدّعی ندارند ولی در باطن مرد حق اند و مستغرق در ذات و وحدت اند.

و چه بسیار آدم هایی که ناقص اند و حرف هایی از مردان خدا شنیده اند ولی نه عامل به آنها هستند و نه به عمق آن پی برده اند و پر ادعا، تابلوی بزرگی بر در دکان خود نصب می کنند!

یکی از ویژگی های عارف الهی اشراف و تسلط بر نفوس است و یکی از جاهایی که حضرت #مولانا خود را بعنوان عارف کامل معرفی می کند در همین بیت سوم است. او نه تنها اشراف بر نفوسِ افراد دارد- که عرفای دیگر هم تا حدودی این قدرت رادارند؛ بلکه خیلی بالاتر از این مرتبه را می فرمایند:

ما که باطن بین جملهٔ کشوریم

یعنی مشیّت و ارادهٔ حقّ در همه عالم را می دانم و اشراف به کلّ دارم! و این صفت فقط از آن عارف کامل است.

سعی جناب #مولانا در #مثنوی بر این است که با تکیه بر معرفت و آگاهی و عبور دادن سالک و رهرو از نفسِ خود، همه را به آن عالم #وحدت و #کلّ برساند. و این امر با عقل و اختیار و آگاهی امکان پذیر است نه #مسلک هایی که از مرید و #سالک سلب اختیار می کنند و او را به #تقلید و اطاعت محض می خوانند!
دل ببینیم و به ظاهر ننگریم

ای بـسا زرِّ ســیه کـرده، به دود
تا رَهَد از دستِ هر دزدی حَسود

ای بـسا مـِسِّ زرانـدوده به زَر
تا فروشد آن به عقلِ مختصر

ما که باطن بینِ جملهٔ کشوریم
دل ببینیم و به ظـاهـر ننـگریم
.....
جهد کن تا پیرِ عـقل و دیـن شوی
تا چو عقلِ کُل تو باطن بین شوی

📚دفتر چهارم #مثنوی ص ۶۴۵



چه بسیار انسان های بزرگ و اولیای حقّی که در ظاهر طور دیگری در اجتماع هستند و ظاهری مدّعی ندارند ولی در باطن مرد حق اند و مستغرق در ذات و وحدت اند.

و چه بسیار آدم هایی که ناقص اند و حرف هایی از مردان خدا شنیده اند ولی نه عامل به آنها هستند و نه به عمق آن پی برده اند و پر ادعا، تابلوی بزرگی بر در دکان خود نصب می کنند!

یکی از ویژگی های عارف الهی اشراف و تسلط بر نفوس است و یکی از جاهایی که حضرت #مولانا خود را بعنوان عارف کامل معرفی می کند در همین بیت سوم است. او نه تنها اشراف بر نفوسِ افراد دارد- که عرفای دیگر هم تا حدودی این قدرت رادارند؛ بلکه خیلی بالاتر از این مرتبه را می فرمایند:

ما که باطن بین جملهٔ کشوریم

یعنی مشیّت و ارادهٔ حقّ در همه عالم را می دانم و اشراف به کلّ دارم! و این صفت فقط از آن عارف کامل است.

سعی جناب #مولانا در #مثنوی بر این است که با تکیه بر معرفت و آگاهی و عبور دادن سالک و رهرو از نفسِ خود، همه را به آن عالم #وحدت و #کلّ برساند. و این امر با عقل و اختیار و آگاهی امکان پذیر است نه #مسلک هایی که از مرید و #سالک سلب اختیار می کنند و او را به #تقلید و اطاعت محض می خوانند!
هرچه به جز خیال او قصد حریم دل کند
در نگشایمش به رو از در دل برانمش



#وحدت_کرمانشاهی
گر نفسم به او رسد در نفسی به یک نفس
تا سر کوی می‌کشان موی‌کشان کشانمش



#وحدت _کرمانشاهی
لبریز تا ز باده نگردید جام ما
در نامه‌ی عمل ننوشتند نام ما

ما را که لعل یار بکامست و می بدور
دوران دهر گو که نگردد بکام ما

ما خود خراب و مست شرابیم محتسب
نبود خبر ز مستی شرب مدام ما

دارم هوای آنکه زبامش پرم ولی
بنموده چین زلف کجش پای دام ما

#وحدت کرمانشاهی
از عشق خدا گر به سرت شور و نواست
از حق بنما طلب دلت هرچه که خواست

با دیده حق‌بین بنگر خوبان را
رخسار نکو آینه صنع خداست

#وحدت_کرمانشاهی
- رباعی شماره 1
گر ، شبکی خوش از کَرَم ،

دوست درآید از دَرَم ،


سر ، کُنَمَش نثارِ رَه ،

جان ، به قدم فشانَمَش ،





#وحدت_کرمانشاهی


سلام
صبح بخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#وحدت وجود

استاد #دینانی

تعین بود کز هستی جدا شد
نه حق شد بنده نه بنده خدا شد

حلول و اتحاد اینجا محال است
که در وحدت دویی عین ضلال است

#محمود شبستری