معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای درختانِ عقیمِ ریشه‌تان در خاک‌های هرزگی مستور!
یک جوانه‌ی ارجمند از هیچ‌جاتان رُست نتواند

شعرخوانی #مهدی_اخوان‌ثالث
درکنار #ابراهیم_گلستان
از خاطرات #هوشنگ_ابتهاج


نقش و سهم #ابراهیم_گلستان در شکوفائی شعر #فروغ_فرخزاد

- صحبت از ابراهیم گلستان و کتاب نوشتن با دوربین شد. سایه گفت:
عجیبه که گلستان تو این کتاب به همه بد گفته جز من. لابد یک چیزی در من دیده. وقتی جمله‌شو خوندم به خودم بدگمان شدم.
- چشمک گونه‌ای می‌زند و غش‌غش می‌خندد.
- اشاره سایه به این جمله گلستان است: «آدمی که به کلی و اصلاً به نیما ارتباطی ندارد و خودش توانایی شعر دارد مثل هوشنگ ابتهاج».
خیلی تعجب کردم. فکر نمی کردم که گلستان با شعر من آشنا باشه... واقعا تو این کتاب به کسی رحم نکرد.
استاد! گلستان بعضی جاها تند و بی‌انصاف می‌شه ولی یه‌جور صراحت و شجاعت درش هست که جالبه. ضمن اینکه خیلی‌جاهام حرف حساب می‌زنه، حرف حق می‌زنه، حق هم تلخه دیگه استاد!
با حرف شما مخالف نیستم، ولی یک ویرانگری عجیب و غریبی داره. اصلا اون بابا که مصاحبه کرده، خیلی به خواری تن در داده؛ آخه مصاحبه به چه قیمتی؟! من اگه بودم همه‌چیز رو به‌هم می‌زدم و می‌گفتم گور بابای تز و مز و...
شما با گلستان آشنایی داشتید؟
همه کارهاشو خوندم. با دقت هم خوندم. از دوره جوانی که "آذر ماه، آخر پاییز" رو خوندم تا این اواخر. از نثرش خوشم می‌اومد. بعضی کاراش وزن عروضی داره که جملاتو پشت‌سر هم نوشته. این خودش نشانه‌ای هست که فروغ بعضی وزن‌ها رو از کجا آورده! (لبخند پرنکته ملیحی می‌زند!) حالا کار نداریم. ولی کار خیلی جالبیه؛ وزن رو از وسط توسعه دادن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلات مفاعیل فاعلات مفاعیل فاعلات مفاعیل فاعلن. فاعلات مفاعیل از وسط هی تکرار می.شه. تقریبا ذهن می‌پذیره، گوش اشتباه می‌کنه و خیال می‌کنه درسته.
آن‌هایی که عاجزند از فهم، سنت را به‌ جای جست‌وجو، عادت را به‌ جای فهم می‌گیرند. نمی‌دانند گیرکردگی میان لجن فرق دارد با ثابت‌قدم بودن. نمی‌دانند زیبایی جداست از زیور. نمی‌دانند زندگی را نمی‌شود چپاند در تابوت. تابوت جای زندگی نمی‌شود باشد، هرچند تابوت را به عطر و خلعت و کافور و شال ترمه بیارایی، زندگی بیرون از آن برهنه می‌رقصد.

📕 نامه به سیمین
#ابراهیم_گلستان
این روزها و سال‌ها معلوم نیست چرا این‌جور تند می‌گذرند و بدتر، تباه و تهی می‌گذرند
و حال آنکه در تمام طولشان حس گرفتاری و کاری بودن داری، بی‌آنکه کاری که کار باشد داشته باشی.


#ابراهیم_گلستان
نامه به #سیمین_دانشور
خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چین بزرگ در پوستم نشسته است.خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم، دیگر نزدیک است که سی و دو سالم بشود. هرچند که سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم زندگی را پشت سرگذاشتن و به پایان رساندن.اما در عوض خودم را پیدا کرده ام.

#فروغ_فرخزاد
نامه به #ابراهیم_گلستان
دوستت دارم.
دوستت دارم و دلم تاب تحمل این‌ همه عشق را ندارد.
دلم از سینه‌ام بزرگ‌تر می‌شود.
دلم مرا به بی‌قراری می‌کشاند.
عشقی که از میان آن‌ همه تجربه‌های دردناک گذشته باشد
و باز هم‌چنان باشد، جز این نمی‌تواند باشد...



#فروغ_فرخزاد
"از نامه‌ی فروغ به #ابراهیم_گلستان"
Parandeh
Fariborz Lachini, Simin Ghadiri
‏«قربانت بروم که به قدر تمام درختهای دنیا دوستت دارم.چراکه فقط تو و درختها ارزش دوست داشتن دارید.چرا که سبزمیشوید.هرسال سبز میشوید وتازه میشوید وسایه دارید و پر از پرنده هستیدو نفستان عطر روان است و ریشه‌هایتان در خاک،که جز خاک حقیقتی وجودندارد.»

از نامه‌های #فروغ به #ابراهیم_گلستان