گفتم: مَردم این شهر شاعر متولد میشوند امّا شماها شعرشان را کشتهاید. گفتم پهلوانهایشان را اخته کردهاید. حتی امکان مبارزه هم باقی نگذاشتهاید که لااقل حماسهای بگویند و رجزی بخوانند.
گفتم سرزمینی ساختهاید خالی از قهرمان. گفتم شهر را کردهاید عین گورستان، پر جنب و جوشترین محلهاش محلهٔ مردستان است.
📕 سووشون
#سیمین_دانشور
گفتم سرزمینی ساختهاید خالی از قهرمان. گفتم شهر را کردهاید عین گورستان، پر جنب و جوشترین محلهاش محلهٔ مردستان است.
📕 سووشون
#سیمین_دانشور
در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس ... آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند ... می تواند آب ها را بخشکاند ... می تواند چرخ و فلک را به هم بریزد ... آدمیزاد حکایتی است. می تواند همه جور حکایتی باشد: حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت ... و حکایت پهلوانی!
بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد!
#سیمین_دانشور
بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد!
#سیمین_دانشور
شعر بانو #سیمین_دانشور
به یاد استاد #مهدی_اخوان_ثالث
ترا طلبیدند و زائر شهر نور شدی،
نام متبرکت مهدیوامید بود،موعود شعرفارسی،
در انتظارت بودند و بهنگام آمدی.
چرا نابهنگام رفتی و نومیدمان کردی؟
و چرای بزرگ را در ذهنمان کاشتی؟
و ما در این کرانهٔ رود زندگی،
شاهد بودیم که قایقی راهوار ترا با خود برد.
با «رهتوشهٔ» سفرت که پر و پیمان بود،
و رازِجاودانگیت واژگانِمرصع بَر جواهرِشعرت.
اینک تو بار امانت را به منزل رساندهای،
و در کرانهٔ دیگر فرود آمدهای.
آیا خدا کرجیبان تو نبود؟
آیا در آن کرانهٔ بیکران منتظرت نبود؟
و به وادی ایمن رهنمونت نشد؟
آیا او را دیدی یا شنیدی؟
در رؤیاها و خوابهایمان جاری شو،
و به ما بگو. ای نجیبترین. ای دلسوختهترین.
۱۲ شهریور ۶۹
#سیمین_دانشور
برگرفته از کتاب
#باغ_بیبرگی (یادنامه مهدی اخوان ثالث)
به اهتمام #مرتضی_کاخی
چاپ سوم، ۱۳۸۵
#انتشارات_زمستان
صفحه ۲۴۱-۲۴۰.
نام و یاد هر دو بزرگ، جاوید و گرامیست!
#زادروز_سیمین_دانشور
به یاد استاد #مهدی_اخوان_ثالث
ترا طلبیدند و زائر شهر نور شدی،
نام متبرکت مهدیوامید بود،موعود شعرفارسی،
در انتظارت بودند و بهنگام آمدی.
چرا نابهنگام رفتی و نومیدمان کردی؟
و چرای بزرگ را در ذهنمان کاشتی؟
و ما در این کرانهٔ رود زندگی،
شاهد بودیم که قایقی راهوار ترا با خود برد.
با «رهتوشهٔ» سفرت که پر و پیمان بود،
و رازِجاودانگیت واژگانِمرصع بَر جواهرِشعرت.
اینک تو بار امانت را به منزل رساندهای،
و در کرانهٔ دیگر فرود آمدهای.
آیا خدا کرجیبان تو نبود؟
آیا در آن کرانهٔ بیکران منتظرت نبود؟
و به وادی ایمن رهنمونت نشد؟
آیا او را دیدی یا شنیدی؟
در رؤیاها و خوابهایمان جاری شو،
و به ما بگو. ای نجیبترین. ای دلسوختهترین.
۱۲ شهریور ۶۹
#سیمین_دانشور
برگرفته از کتاب
#باغ_بیبرگی (یادنامه مهدی اخوان ثالث)
به اهتمام #مرتضی_کاخی
چاپ سوم، ۱۳۸۵
#انتشارات_زمستان
صفحه ۲۴۱-۲۴۰.
نام و یاد هر دو بزرگ، جاوید و گرامیست!
#زادروز_سیمین_دانشور
.
تو اگر می خواهی برو شهرها را فتح کن، اما من آدم ها را فتح می کنم
و از جمله تو را،
اسمش را بگذار مکر زنانه
#سیمین_دانشور
تو اگر می خواهی برو شهرها را فتح کن، اما من آدم ها را فتح می کنم
و از جمله تو را،
اسمش را بگذار مکر زنانه
#سیمین_دانشور
جلال عزیز، کاغذ اخیرت پدرم را درآورد. عزیزم، چرا اینقدر بیتابی میکنی؟ مگر من بهقول شیرازیها گل هُـمهُـم هستم که از دوریام اینطور عمر عزیز و جوانی خودت را تباه میکنی؟ صبر داشته باش
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل افسرده حالش به شود دل بد مکن
این سر شوریده بازآید به سامان غم مخور.
و تو یوسف منی، نه منِ سیاهسوختۀ بدبخت. مگر من چه تحفۀ نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شدهای و بیخود خیالت را ناراحت میکنی. میدانی از وقتی که کاغذ سوم تو رسیده است، کاغذ 25 سپتامبر تو، آرام و قرار ندارم، مثل مرغ سرکنده شدهام. عزیز دل من، مگر من بچۀ دوسالهام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانمکاری بکنم.
از نامههای #سیمین_دانشور به #جلال_آلاحمد
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل افسرده حالش به شود دل بد مکن
این سر شوریده بازآید به سامان غم مخور.
و تو یوسف منی، نه منِ سیاهسوختۀ بدبخت. مگر من چه تحفۀ نطنزی هستم و بودم که تو چنین از رفتن من نگران شدهای و بیخود خیالت را ناراحت میکنی. میدانی از وقتی که کاغذ سوم تو رسیده است، کاغذ 25 سپتامبر تو، آرام و قرار ندارم، مثل مرغ سرکنده شدهام. عزیز دل من، مگر من بچۀ دوسالهام که در آمریکا گم بشوم و یا ندانمکاری بکنم.
از نامههای #سیمین_دانشور به #جلال_آلاحمد
سکوت همیشه به معنای رضایت نیست ...!
گاهی یعنی خستهام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند توضیح دهم ...!
#سیمین_دانشور
گاهی یعنی خستهام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند توضیح دهم ...!
#سیمین_دانشور
.
سکوت
همیشه به معنای رضایت نیست،
گاهی یعنی خستهام از اینکه مدام
به کسانی که هیچ اهمیتی
به فهمیدن نمیدهند توضیح دهم...!
#سیمین دانشور
سکوت
همیشه به معنای رضایت نیست،
گاهی یعنی خستهام از اینکه مدام
به کسانی که هیچ اهمیتی
به فهمیدن نمیدهند توضیح دهم...!
#سیمین دانشور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
شاید با نظم دادن به تمام دانش هایی که از این و آن فراگرفته ام،راه به جایی بردم
شاید سرنخی به دستم آمد شاید هم دست به یک خانه تکانی ذهنی زدم و خودم به جایی رسیدم
به هرجهت زندگی دالانیست دراز یا کوتاه و به زندگی ابدی منتهی می شود چه بهتر که از این دالان دانسته گذر کنیم.
#سیمین_دانشور
پ ن : سواحل بی نظیر اطراف چابهار
، استان سیستان و بلوچستان
شاید با نظم دادن به تمام دانش هایی که از این و آن فراگرفته ام،راه به جایی بردم
شاید سرنخی به دستم آمد شاید هم دست به یک خانه تکانی ذهنی زدم و خودم به جایی رسیدم
به هرجهت زندگی دالانیست دراز یا کوتاه و به زندگی ابدی منتهی می شود چه بهتر که از این دالان دانسته گذر کنیم.
#سیمین_دانشور
پ ن : سواحل بی نظیر اطراف چابهار
، استان سیستان و بلوچستان
در خانهات درختی خواهد رویید
و درختهایی در شهرت
و بسیار درختان در سرزمینت
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر
خواهد رسانید
و درختها از باد خواهند پرسید :
در راه که میآمدی سحر را ندیدی ؟
#سیمین_دانشور
و درختهایی در شهرت
و بسیار درختان در سرزمینت
و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر
خواهد رسانید
و درختها از باد خواهند پرسید :
در راه که میآمدی سحر را ندیدی ؟
#سیمین_دانشور
براستی زن بودن کار مشکلی است
مجبوری مانند یک کدبانو رفتارکنی
همانند یک مرد کار کنی
شبیه یک دختر جوان بنظر برسی
و مثل یک سالمند فکر کنی ...
#سیمین_دانشور
.
مجبوری مانند یک کدبانو رفتارکنی
همانند یک مرد کار کنی
شبیه یک دختر جوان بنظر برسی
و مثل یک سالمند فکر کنی ...
#سیمین_دانشور
.
°
بعضی آدمها عین یک گل ناب هستند، دیگران به جلوهشان حسد میبرند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد.
تمام درخشش آفتاب و تَریِ هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته.
به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد.
یا عین ما باش یا اصلا نباش.
#سووشون
#سیمین_دانشور
( ۸ اردیبهشت ۱۳۰۰– ۱۸ اسفند ۱۳۹۰)
بعضی آدمها عین یک گل ناب هستند، دیگران به جلوهشان حسد میبرند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد.
تمام درخشش آفتاب و تَریِ هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته.
به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد.
یا عین ما باش یا اصلا نباش.
#سووشون
#سیمین_دانشور
( ۸ اردیبهشت ۱۳۰۰– ۱۸ اسفند ۱۳۹۰)
دوست داشتن که عیب نیست بابا جان . دوست داشتن دل آدم را روشن میکند . اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه میکند . اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت ، بزرگ هم که شدی آماده دوستداشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی . دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است ، اگر با محبت غنچهها را آب دادی باز میشوند ، اگر نفرت ورزیدی غنچهها پلاسیده میشوند.
سووشون
#سیمین_دانشور
سووشون
#سیمین_دانشور
سعی کن روی پای خودت بایستی ...
اگر افتادی بدان که در این دنیا هیچکس خم نمیشود دست تو را بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پا شوی ...!
#سووشون
#سیمین_دانشور
اگر افتادی بدان که در این دنیا هیچکس خم نمیشود دست تو را بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پا شوی ...!
#سووشون
#سیمین_دانشور
به خانه که آمدند،چند نامه تسلی آمیز رسیده بود.
از میان آنها تسلیت مک ماهون به دلش نشست وآن را برای خسرو و عمه ترجمه کرد:
«گریه نکن خواهرم.
درخانه ات درختی خواهد رویید،
و درختهایی درشهرت
وبسیار درختان در سرزمینت.
وباد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانیدو
درختها از باد خواهند پرسید:در راه که می آمدی سحر را ندیدی!»
سووشون
#سیمین_دانشور
از میان آنها تسلیت مک ماهون به دلش نشست وآن را برای خسرو و عمه ترجمه کرد:
«گریه نکن خواهرم.
درخانه ات درختی خواهد رویید،
و درختهایی درشهرت
وبسیار درختان در سرزمینت.
وباد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانیدو
درختها از باد خواهند پرسید:در راه که می آمدی سحر را ندیدی!»
سووشون
#سیمین_دانشور
تو اگر می خواهی برو شهرها را فتح کن ، اما من آدم ها را فتح می کنم و از جمله تو را ، اسمش را بگذار مکر زنانه .
📕 کتاب : از پرنده های مهاجر بپرس
✍ اثر : #سیمین_دانشور
سیمینتاج دانشور (۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ – ۱۸ اسفند ۱۳۹۰) نویسنده و مترجم ایرانی بود.او نخستین زن ایرانی بود که به صورت حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت.مهمترین اثر او نخستین رمانش سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شدهاست.سووشون از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران بهشمار میرود.دانشور، همراهِ همسرش جلال آل احمد ، عضو کانون نویسندگان ایران بودو در نخستین انتخابات (فروردین ۱۳۴۷) به عنوان رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد
📕 کتاب : از پرنده های مهاجر بپرس
✍ اثر : #سیمین_دانشور
سیمینتاج دانشور (۸ اردیبهشت ۱۳۰۰ – ۱۸ اسفند ۱۳۹۰) نویسنده و مترجم ایرانی بود.او نخستین زن ایرانی بود که به صورت حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت.مهمترین اثر او نخستین رمانش سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شدهاست.سووشون از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران بهشمار میرود.دانشور، همراهِ همسرش جلال آل احمد ، عضو کانون نویسندگان ایران بودو در نخستین انتخابات (فروردین ۱۳۴۷) به عنوان رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد
#حسادت
بعضی آدم ها عین یک گل ناب هستند، دیگران به جلوه شان حسد می برند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد. تمام درخشش آفتاب و تَریِ هوا را می بلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته. به او حسد می برند و دلشان می خواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلا نباش.
#سیمین_دانشور
بعضی آدم ها عین یک گل ناب هستند، دیگران به جلوه شان حسد می برند. خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد. تمام درخشش آفتاب و تَریِ هوا را می بلعد و جا را برای آنها تنگ کرده، برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته. به او حسد می برند و دلشان می خواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلا نباش.
#سیمین_دانشور
براستی زن بودن
کار مشکلی است :
مجبوری مانند یک کدبانو
رفتار کنی ،
همانند یک مرد کار کنی ،
شبیه یک دختر جوان
به نظر برسی و
مثل یک سالمند فکر کنی...
#سیمین_دانشور
کار مشکلی است :
مجبوری مانند یک کدبانو
رفتار کنی ،
همانند یک مرد کار کنی ،
شبیه یک دختر جوان
به نظر برسی و
مثل یک سالمند فکر کنی...
#سیمین_دانشور