This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عــشـق غيرتمنـد اسـت
و همچـون آتـش در
سرزمين دل عـاشـق شعله ور گشته
و هر چه جز مـعـشـوق را ويران می كند ،
دل عـاشـق را می سوزاند و خالص می كند
تا جمال مـعـشـوق در آن متجلّی شود
و مـعـشـوق و عـشـق بـه هم بپيوندند
و سرّ بي يسمع و بي يَبصُر
[ نشنیده و نادیده ] ظاهر گردد
و سراسر وجود عـاشـق ، مـعـشوق شـده
و عـاشـق در عـشـق باقی گردد ...
#عین_القضات_همدانی
و همچـون آتـش در
سرزمين دل عـاشـق شعله ور گشته
و هر چه جز مـعـشـوق را ويران می كند ،
دل عـاشـق را می سوزاند و خالص می كند
تا جمال مـعـشـوق در آن متجلّی شود
و مـعـشـوق و عـشـق بـه هم بپيوندند
و سرّ بي يسمع و بي يَبصُر
[ نشنیده و نادیده ] ظاهر گردد
و سراسر وجود عـاشـق ، مـعـشوق شـده
و عـاشـق در عـشـق باقی گردد ...
#عین_القضات_همدانی
مجنون را گفتند:
توبه کن و حلقه کعبه بگیر
که در این هنگام دعا مستجاب است
گفت: شما دستها به آمین بردارید
تا من توبه خواهم،دعا کنم
بعد از آن دستها برداشتند خویشان او
مجنون گفت:
ای خدای مهربان
از گناهان زیاد
و جنایات خود توبه میکنم
اما از عشق لیلی
و "افزونی محبّت خود به او"
توبه نخواهم کرد...
"مکتوبات حضرت مولانا"
توبه کن و حلقه کعبه بگیر
که در این هنگام دعا مستجاب است
گفت: شما دستها به آمین بردارید
تا من توبه خواهم،دعا کنم
بعد از آن دستها برداشتند خویشان او
مجنون گفت:
ای خدای مهربان
از گناهان زیاد
و جنایات خود توبه میکنم
اما از عشق لیلی
و "افزونی محبّت خود به او"
توبه نخواهم کرد...
"مکتوبات حضرت مولانا"
خرم آن بقعه که آرامگه یار آنجاست
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست
نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست
سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست
سعدی
راحت جان و شفای دل بیمار آنجاست
من در این جای همین صورت بیجانم و بس
دلم آنجاست که آن دلبر عیار آنجاست
تنم اینجاست سقیم و دلم آنجاست مقیم
فلک اینجاست ولی کوکب سیار آنجاست
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آنجاست
درد دل پیش که گویم غم دل با که خورم
روم آنجا که مرا محرم اسرار آنجاست
نکند میل دل من به تماشای چمن
که تماشای دل آنجاست که دلدار آنجاست
سعدی این منزل ویران چه کنی جای تو نیست
رخت بربند که منزلگه احرار آنجاست
سعدی
من همان شبان عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بی تکلف و رها
در خرابِ دشتهای دور
در پیِ تو می دَوَم،
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده ام برای تو...
سلمان_هراتی
سینه چاک و ساکت و غریب
بی تکلف و رها
در خرابِ دشتهای دور
در پیِ تو می دَوَم،
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده ام برای تو...
سلمان_هراتی
نثار بوسهٔ او نقد جان چرا نکنم؟
که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا
صائب تبریزی
که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا
صائب تبریزی
زندان جان پاک بود تنگنای جسم
در خم قرار نیست شراب رسیده را
صائب تبریزی
در خم قرار نیست شراب رسیده را
صائب تبریزی
هزار جان مقدس فدای تیغ تو باد
که در گشایش دلها عجب دمی دارد!
صائب تبریزی
که در گشایش دلها عجب دمی دارد!
صائب تبریزی
صائب گرفتهایم کناری ز مردمان
آسوده از کشاکش اهل زمانهایم
صائب تبریزی
آسوده از کشاکش اهل زمانهایم
صائب تبریزی
ز هستیِ دل ما تا نشانه خواهد بود
نشانِ ناوَکِ جورِ زمانه خواهد بود
اساس حُسن فروچین و غمزه را سَردِه
که دستپرور این کارخانه خواهد بود
همای همّت عاشق بلندپرواز است
کجا فریفتهی آب و دانه خواهد بود؟
ز نغمهی پَرِ تیر تو دل به رقص آمد
دگر که پیش خدنگت نشانه خواهد بود؟
به سینه عشق تو افروختهست شعلهی آه
که دوزخ از تَفِ آن، یک زبانه خواهد بود
گمان مبر که ز هجران کنارهگیر شوم
که با خیال تو، جان در میانه خواهد بود
مکن جفا و مران زاین دَرم، که تا جان است
«مَلک» مجاور این آستانه خواهد بود...
#ملک_قمی
نشانِ ناوَکِ جورِ زمانه خواهد بود
اساس حُسن فروچین و غمزه را سَردِه
که دستپرور این کارخانه خواهد بود
همای همّت عاشق بلندپرواز است
کجا فریفتهی آب و دانه خواهد بود؟
ز نغمهی پَرِ تیر تو دل به رقص آمد
دگر که پیش خدنگت نشانه خواهد بود؟
به سینه عشق تو افروختهست شعلهی آه
که دوزخ از تَفِ آن، یک زبانه خواهد بود
گمان مبر که ز هجران کنارهگیر شوم
که با خیال تو، جان در میانه خواهد بود
مکن جفا و مران زاین دَرم، که تا جان است
«مَلک» مجاور این آستانه خواهد بود...
#ملک_قمی
وای باران، باران،
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران، باران،
پر مرغان نگاهم را شست
خواب، رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید
گرچه شب تاریک است
دل قوی دار، سحر نزدیک است ..
#حمیدمصدق
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور،
وای، باران، باران،
پر مرغان نگاهم را شست
خواب، رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم،
که در آن دولت خاموشیهاست.
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم،
و ندایی که به من میگوید
گرچه شب تاریک است
دل قوی دار، سحر نزدیک است ..
#حمیدمصدق
مرا از دین و از دنیا همین درد تو بس حاصل
که من خود دین و دنیا را جزین حاصل نمیدانم
از آنت در میان دل چو جان جا کردهام دایم
که من جای تو در عالم برون از دل نمیدانم
مرا گویند عاقل گرد و ترک عشق کن سلمان
من آنکس را که عاشق نیست خود عاقل نمیدانم
#سلمان_ساوجی
که من خود دین و دنیا را جزین حاصل نمیدانم
از آنت در میان دل چو جان جا کردهام دایم
که من جای تو در عالم برون از دل نمیدانم
مرا گویند عاقل گرد و ترک عشق کن سلمان
من آنکس را که عاشق نیست خود عاقل نمیدانم
#سلمان_ساوجی
من با دگری دست به پیمان ندهم
دانم که نیوفتد حریف از تو به هم
دل بر تو نهم که راحت جان منی
ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟
#شیخ اجل سعدی رباعی ۱۱۲
دانم که نیوفتد حریف از تو به هم
دل بر تو نهم که راحت جان منی
ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟
#شیخ اجل سعدی رباعی ۱۱۲
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
سعدی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
سعدی
#رباعی شمارهٔ ۱۵۲
دیوان شمس، مولوی ، رباعیات
از جمله طمع بریدنم آسانست
الا ز کسی که جان ما را جانست
از هرکه کسی برد برای تو برد
از تو که برد دمی کرا امکان است
دیوان شمس، مولوی ، رباعیات
از جمله طمع بریدنم آسانست
الا ز کسی که جان ما را جانست
از هرکه کسی برد برای تو برد
از تو که برد دمی کرا امکان است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💠آواز :محمدرضا شجریان
💠سنتور :منصور صارمی
💠دستگاه :مخالف سهگاه
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت ، که مست روی تو باشم
سعدی
💠سنتور :منصور صارمی
💠دستگاه :مخالف سهگاه
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت ، که مست روی تو باشم
سعدی
خواهی که دلت نشکند از سنگ مکافات
مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست
از دیدهٔ دلسوختگان چهره مپوشان
ای آینه هشدار که صاحب نفسی هست
#فروغی_بسطامی
مشکن دل کس را که در این خانه کسی هست
از دیدهٔ دلسوختگان چهره مپوشان
ای آینه هشدار که صاحب نفسی هست
#فروغی_بسطامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگیتون پر برکت
با ذکر شریف صلوات بر
حضرت محمد (ص) و
خاندان مطهرش 🍃
اللّهمَّ صَلِّ عَلی محمَّد و
آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم
با ذکر شریف صلوات بر
حضرت محمد (ص) و
خاندان مطهرش 🍃
اللّهمَّ صَلِّ عَلی محمَّد و
آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم