معرفی عارفان
1.05K subscribers
32.4K photos
11.6K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
یک زمان این پرده‌ها را برگسل
این خیال جسم و صورت را بهل
کز تو بستاند به آخر داد خویش
پیشتر از وی تو بستان داد خویش
تو چه دانی تا کجایی مانده باز
سالها گردیده در شیب و فراز
چرخ کرده صورت تو بند بند
بازمانده در چنین جای گزند
تو چه دانی تا ترا صورت که کرد
اندرین میدان خاکی از چه کرد


#شیخ_عطار_نیشابوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«کوه را به موی کشیدن آسان تر از آنک از خود به خود بیرون آمدن».
. «هیچ تکلّف تو را بیش از تو ، بی تو نیست ، چون به خویشتن مشغول گشتی از او باز ماندی»

«بندۀ آنی که در بند آنی»

#شیخ ابوسعید ابوالخیر
#شیخ_عطار

گر مرد رهی ز  رهروان باش
در پردهٔ سر خون نهان باش
بنگر که  چگونه  ره سپردند
گر مرد رهی توآن چنان باش
خواهی که وصال دوست یابی
بادیده درآی و بی زبان باش
من عاشقِ زارِ روی یارم چکنم
از معتکفانِ کوی یارم چکنم

گر دیدهٔ من شوند ذرّات دو کون
نتوان نگریست سوی یارم چکنم


#شیخ_عطار_نیشابوری
هر دم از نوعی دگر خود ساختی
هر یک از لونی دگر پرداختی

در بسیط عالمش همتا نبود
در میان دهر سر غوغا ببود

#شیخ_عطار_نیشابوری
این صورها صورت استاد اوست
از برون پرده این صورت نکوست

هر زمان رنگ دگر می‌آورد
اوستاد از هر صفت می‌آورد

#شیخ_عطار_نیشابوری
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی ن
کرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن

#شیخ_عطار_نیشابوری
عاقبت استاد صورتها شکست
پرده‌ها از یکدگرشان برگسست
تا که راز او نداند هر کسی
کرد مزدوران بهر جانب بسی
ترک آن صورتگری یکسر بکرد
دیگر آن صورت بهر جایی نکرد
فرد بنشست از همه خلق جهان
دیگرش هرگز نیامد یاد آن


#شیخ_عطار_نیشابوری
تو چه دانی کز که باز افتاده‌ای
در چنین شیب از فراز افتاده‌ای
تو چه دانی تا ترا که پرورید
از برای چه در اینجا آورید
تو چه دانی تا ترا چون ساختند
بوالعجب چه طرفه معجون ساختند
در میان آتش و باد نفس
می‌پزی هر لحظه دیگرگون هوس
تو چه دانی کاتش تو از کجاست
باد خدمت کار جانت از چه خاست
تو چه دانی تا چه می‌یابی ز خاک
روز و شب غافل شده از جان پاک
تو چه دانی تا کدامین ره روی
از کدامین ره بدان درگه روی
تو چه دانی تا که معشوقت که بود
روز اول عین محبوبت که بود
تو چه دانی کاین فلکها بهر چیست
هر زمان کردن قَران از بهر کیست
تو چه دانی تا قلم چه سرنوشت
تخم تو افلاک از بهر چه کشت
تو چه دانی تا چه خواهد بد ترا
بی وفا از خویش می‌جویی وفا
تو چه دانی کارگاه جسم و جان
کز کجا پیدا نمودت جسم و جان
تو چه دانی فهم غیب ای بی‌خبر
کز وجود خود نمی‌یابی اثر
تو چه دانی تا ده و دو برج را
بر وجودت چون نوشته ماجرا
تو چه دانی کافتاب از بهر تو
گشت گردان در میان شهر تو
تو چه دانی تا قمر آنجا که بود
بر فلک بهر تو نقشی می‌نمود

#شیخ_عطار_نیشابوری
تو چه دانی کوکبان سبع را
تا چه کاری کرده‌اند این طبع را
تو چه دانی رعد و برق آنجا که بود
«یخطف برق» از کجا گوشَت شنود
تو چه دانی تا که باران از چه خاست
گفتِ «انزلنا من الماء» از کجاست
تو چه دانی تا نباتات از چه رست
منزل سالک در آنجا بد نخست
تو چه دانی تا که حیوان خود چه بود
نقش ابلیس اندران پیدا نمود
تو چه دانی تا که صورت نقش بست
آنگه از بهر چه آورد و شکست
تو چه دانی تا کجا خواهی شدن
چند سر گردانِ این سودا بُدن؟
تو چه دانی تا ترا که گنج داد
لیک مخفی بود از آن مخفی نهاد
تو چه دانی کان در گنج از کجاست
گر بیابی تو بدانی کان کجاست
هر کسی وصفی ازین در گفته‌اند
درّ دانش از معانی سفته‌اند
تو چه دانی تا که تو خود آن کسی
اولین و آخرین را در پسی
تو چه دانی ای گرفتار صور
تا کجا خواهد بدن نقد گهر
تو چه دانی ای غرورت کرده بند
بر بروت خویشتن چندین مخند
تو چه دانی تا ترا حیران که کرد
در میان چرخ سرگردان که کرد
تو چه دانی تا ترا که رخ نمود
چون ترا بنمود رخ پنهان نمود
تو چه دانی تا درین بحر عمیق
سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق
تو چه دانی تا که آدم این دمست
روشن از این دم تمام عالمست

#شیخ_عطار_نیشابوری
عیدِ هرکس را ز یار ِخویش، چشمِ عیدی است
چشم‌ها پر اشکِ حسرت،
دل پُر از نومیدی است ...


#شیخ_بهایی
📘 کشکول
مـا با می و میـنا، سر تقـوی داریـم
دنـیا طلـبیـم و مـیل عقـبی داریـم

کی دنیی ودین به یکدگر جمع شوند
این است که نه دین و نه دنیا داریم



#شیخ_بهایی
مـا با می و میـنا، سر تقـوی داریـم
دنـیا طلـبیـم و مـیل عقـبی داریـم

کی دنیی ودین به یکدگر جمع شوند
این است که نه دین و نه دنیا داریم



#شیخ_بهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

"نی زِ ما و نی زِ تو
"
     رُو دم مزن!




#شیخ_بایزید_بسطامی
📻 #بیداد_خراسانی
پدر ابوسعید ابوالخیر عطار ثروتمندی بود. خانه‌ای داشت که در تمام دیوارهای آن، اسم سلطان محمود را نوشته بود.

سلطان محمود به خانه او رفت و آمد داشت. ابوسعید در نوجوانی به پدر گفت: برای من اتاقی درست کن می‌خواهم در آن زندگی کنم. پدرش ساخت. ابوسعید در تمام دیوارهای آن کلمه الله را نوشت.

پدرش گفت: پسرم چرا الله نوشتی اگر سلطان محمود خانه من بیاید ترسم بر من خشم گیرد.

ابوسعید گفت: پدر هر کس اسم سلطان خویش بنویسد من هم اسم سلطان خویش نوشتم. اگر سلطان من (الله) مرا دوست داشته باشد، سلطان تو را توان خشم گرفتن بر من نیست واگر سلطان من تو را دوست نداشته باشد سلطان تو را قدرت نگه داشتن از خشم سلطان من نیست. پدر را این حرف فرزند شگفت آمد و راه خود عوض کرد و شاگرد پسر در راه معرفت شد.

#شیخ ابوسعید ابوالخیر
      گر تو خرابی ز عشق،جان تو آباد شد

                 زانکه کسی گنج عشق
                 جز به خرابی نیافت

                 #شیخ_عطار
یارب، تو مرا مژده‌ی وصلی برسان
برهانم از این نوع و به اصلی برسان

تا چند از این فصل مکرر دیدن
بیرون ز چهار فصل، فصلی برسان!


#شیخ_بهایی
یارب، تو مرا مژده‌ی وصلی برسان
برهانم از این نوع و به اصلی برسان

تا چند از این فصل مکرر دیدن
بیرون ز چهار فصل، فصلی برسان!

#شیخ_بهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

ای جان من!
خواه دانی و خواه نه،
دم که هست همیشه
در ذکرِ «هو» می‌باشد

یعنی در «هو» می‌آید و
در «هو» می‌رود
و عطایِ محض‌ِحق‌تعالى‌ست همه‌کس را.

وای بر ما که قدر این عطا نمی‌دانیم
و شکر این نعمت نمی‌گذاریم!

پس فهم بایدکرد که
دم که می‌آید ومی‌رود،
در کدام حرف وکدام صوت است؛

پس هرکه دانست،
خود را در این معنا رفیق کرده
و فهم را در این عمیق غریق؛

تا به حدی‌که خود را باخت و
معشوق را یافت.




#شرح_رساله_معرفت
#شیخ_نجم_الدین_کبری
عشق بنده ای است خانه زاد که در شهرستان ازل پرورده شدست، سلطان ازل و ابد شحنگی کونین بدو ارزانی داشته، و این شحنه هر وقتی بر طرفی زند و هر مدتی نظر بر اقلیمی افکند. و در منشور او حسن نبشته است که در هر شهری که روی نهد، بایدکه خبر بدان شهر رسد، گاوی از برای او قربان کنند، و تا گاو نفس را نکشند قدم در آن شهر ننهد.


#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی
#رسالة_فی_حقیقة_العشق