معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری

ز وصل او چو کناری طمع نمی‌دارم
کناره کردم و راضی شدم به دیداری

ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
چه چاره سازد در دام دل گرفتاری

در اشتیاق جمالش چنان همی‌نالم
چو بلبلی که بماند میان گلزاری

#سعدی
مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری

ز وصل او چو کناری طمع نمی‌دارم
کناره کردم و راضی شدم به دیداری

ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
چه چاره سازد در دام دل گرفتاری

در اشتیاق جمالش چنان همی‌نالم
چو بلبلی که بماند میان گلزاری

#سعدی
مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری

ز وصل او چو کناری طمع نمی‌دارم
کناره کردم و راضی شدم به دیداری

ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
چه چاره سازد در دام دل گرفتاری

در اشتیاق جمالش چنان همی‌نالم
چو بلبلی که بماند میان گلزاری

#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به قلم و آواز استاد #شجریان :
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
#حافظ
در عشق گشتم فاشتر وز همگنان قلاشتر
وز دلبران خوش باشتر مستان سلامت می کنند

ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمی دانم جز او مستان سلامت می کنند

#حضرت_مولانا
یاری اندرکس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوست داران را چه شد

شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

#حافظ
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

دور از رخ تو دم به دم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت


#حافظ
خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد

خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد

گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد...

#سیمین_بهبهانی
Alamate Soal
Shadmehr Aghili
سالار عقیلی
صبر بر هجران آن آرام جان باشد گناه



زنده بودن در فراق او گناهی دیگر است...

#فیض_کاشانے
هرکس به زبانی صفت حمد توگوید
بلبل به غزلخوانی وقمری به ترانه

بیچاره بهائی ‌که دلش زار‌غم توست
هرچندکه‌‌عاصیست زخیل خدم‌توست

#شیخ بهایی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای سروِ نازِ حُسن! که خوش می‌روی به ناز
عشّاق را به نازِ تو هر لحظه صد نياز

فرخنده باد طلعتِ خوبت! که در ازل،
بُبريده‌اند بر قدِ سروت قبایِ ناز

آن را که بویِ عنبرِ زلفِ تو آرزوست،
چون عود گو بر آتشِ سودا بسوز و ساز

پروانه را ز شمع بود سوزِ دل؛ ولی،
بی شمعِ عارضِ تو دلم را بوَد گداز

صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود، دوش،
بشْکست عهد چون درِ ميخانه ديد باز

از طعنۀ رقيب نگردد عيارِ من
چون زر اگر برند مرا در دهانِ گاز

دل کز طوافِ کعبۀ کويَت وقوف يافت،
از شوقِ آن حريم ندارد سرِ حجاز

هر دم به خونِ ديده چه حاجت وضو؟ چو نيست،
بی طاقِ ابرویِ تو نمازِ مرا جواز

چون باده باز بر سر خُم رفت کف‌زنان،
حافظ که دوش از لبِ ساقی شنيد راز

حضرت حافظ
در آتشم ز دیده‌ی شوخ ستاره‌ها
در هیچ خرمنی نفتد این شراره‌ها!

خالی شده‌ست از دل آگاه مهد خاک
عیسی دمی نمانده درین گاهواره‌ها

پهلو ز کار عشق تهی می‌کنند خلق
جای ترحم است بر این هیچ‌کاره‌ها

جز حرف پوچ، قسمت زاهد ز عشق نیست
کف باشد از محیط نصیب کناره‌ها

پستی دلیل قرب بُوَد در طریق عشق
اینجا پیاده پیش بُوَد از سواره‌ها

صحبت غنیمت است به هم چون رسیده‌ایم
تا کی دگر به هم رسد این تخته‌ پاره‌ها

در حسن بی تکلّف معنی نظاره کن
از ره مرو به خال و خط استعاره‌ها

#صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب
فهمیده است هر که زبان اشاره‌ها
جهانِ خفته به‌هذیان ترانه‌ها دارد
تو گوش واکن و تعبیر خواب را دریاب

قضا ز خلقت بی‌حاصلت‌ نداشت غرض
جز این‌که رنگِ جهان خراب را دریاب

غبارِ جسم حجابِ جهانِ نورانی‌ست
ز ننگِ سایه برآ، آفتاب را دریاب

چه نکته‌ها که ندارد کتاب‌ خاموشی!
نفس بدزد و سؤال و جواب را دریاب

درونِ آینه بیرون نشسته‌است این‌جا
به جلوه‌ گر نرسیدی، نقاب را دریاب

#بیدل
هلاک شیوهٔ لطف توام، ولی صد حیف

که التفات تو چون رحمت خدا عام است

#نصیر_همدانی
مطایباتِ اهلِ منبر

...منقول است که چون مولاناحسین در اثنای وعظ پایهء سخن را بلند می‌ساخته، اربابِ حاجات مطالبِ خود را در کاغذ پاره‌ها می‌نوشته‌اند و در زیرِ سجّادهء ملّا می‌نهاده‌اند و ملّا در خورِ احتیاج دعایی می‌کرده. یکی از ظرفای زمان این بیتِ خواجه حافظ را نوشته و بر پایهء منبر نهاده است: بیت
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند.


مزاجِ شریفِ ملّا از دیدن آن آشفته گردیده و گفته که کاتبِ این بیت گوییا به خلوتِ ما رسیده. ملّااهلی در آن مجلس بوده و ملّاحسين خیال کرده که او نوشته باشد. فرموده که مسئله بگویم: حمار بر دو نوع می‌باشد، که یکی اهلی و دیگری وحشی. وحشی حلال است و اهلی مُردار. وحشی آن است که در صحرا می‌باشد و اهلی آن است که در میانِ مردم است، و به ملّااهلی اشارتی کرده است.
و وضعِ مولانااهلی به خرکاران مشابهتی داشته. مولانابنائی، مولانای اهلی را خرکارِ بیکار گفته. و او مقصودِ ملّا را در نیافته...

#ملاحسین‌واعظ‌کاشفی #حافظ
#اهلی‌شیرازی #مولانا‌بنایی

مُذَکِّرِ احباب؛ سیّدحسن خواجه‌نقیب‌الاشراف بُخاری
اصلاحیه

از همه کَس گذر کنم؛ از تو گذر نمی شود
مشکل تو وفایِ من، مشکلِ من جفای تو...

- مولانا

جعلی

سراینده ناشناس
اگر رندی و مینوشی بیا میخانه ای داریم
وگر تو عشق می بازی، نکو جانانه ای داریم

اگر از عقل می پرسی ندارد نزد ما قدری
و گر مجنون همی جویی، دل دیوانه ای داریم

در این خلوت سرای دل نشسته دلبری با ما
هزاران جان فدای او، که خوش همخانه ای داریم

تو گر گنجی همی جویی درا در کنج دل با ما
که کنج ما بود معمور و در ویرانه ای داریم

همه غرقیم و سر گردان در این دریای بی پایان
ولیکن هر یکی از ما، نکو دردانه ای داریم

چنین جایی که ما داریم به نزد او چه خواهد بود
برای شمع عشق او پر پروانه ای داریم

خرابات است و ما سر مست و سید جام می بر دست
در این میخانه باقی، می مستانه ای داریم


شاه_نعمت_الله_ولی
مرضیه طاقتم ده
🆔 @KhatereeMusic
شعر : معینی کرمانشاهی
آهنگساز : همایون خرم
خواننده : مرضیه



خاطرات عمر رفته
در نظرگاهم نشسته
در سپهر لاجوردی ، آتش آهم نشسته

ای خدای بی‌نصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده
قبله‌گاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده

ساغرم شکست ای ساقی، رفته‌ام زدست ای ساقی
ساغرم شکست ای ساقی، رفته‌ام زدست ای ساقی

در میان توفان
برموج غم نشسته منم،
در زورق شکسته منم،
ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده‌شـد،
یک‌باره مهر غم زده‌شد، بر سرنوشت آدم

ساغرم شکست ای ساقی
رفته‌ام ز دست ای ساقی

تو تشنه کامم کشتی، در سراب ناکامی‌ها، ای بلای نافرجامی‌ها
نبرده لب ، بر جامی،
می‌کشم به دوش ، از حسرت، بار مستی و بدنامی‌ها

برموج غم نشسته منم، در زورق شکسته منم، ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده‌شـد، یک‌باره مهر غم زده‌شد، بر سرنوشت آدم

ساغرم شکست ای ساقی، رفته‌ام زدست ای ساقی

حکایت از چه کنم؟ شکایت از که کنم؟
که خود ، به دست خود آتش بر دل خون شده ی نگران زده ام

ساغرم شکست ای ساقی، رفته‌ام زدست ای ساقی

معینی کرمانشاهی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"به دیدن من بیا "
#معین
ترانه سرا #هما_میر_افشار
آهنگساز #انوشیروان_روحانی