و من مسافرم ،
ای بادهای همواره!
دقیقه های مرا
تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید.
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک
ارتباط گمشدهٔ پاک...
سهراب_سپهری
ای بادهای همواره!
دقیقه های مرا
تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید.
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک
ارتباط گمشدهٔ پاک...
سهراب_سپهری
ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
وآنجه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست
زندگی خوشتر بود در پرده وهم و خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
#رهی_معیری
وآنجه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست
زندگی خوشتر بود در پرده وهم و خیال
صبح روشن را صفای سایه مهتاب نیست
#رهی_معیری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق سفر است.
مسافر این سفر، چه بخواهد چه نخواهد، از سرتا پا عوض می شود!
کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند!
#حضرت_شـمس_تبریـزے
#محسن_چاووشی
مسافر این سفر، چه بخواهد چه نخواهد، از سرتا پا عوض می شود!
کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند!
#حضرت_شـمس_تبریـزے
#محسن_چاووشی
آن شکرپاسخ نباتم میدهد
و آنکه کشتستم حیاتم میدهد
آن که در دریای خونم غرقه کرد
یونس وقتم نجاتم میدهد
#مولانا
و آنکه کشتستم حیاتم میدهد
آن که در دریای خونم غرقه کرد
یونس وقتم نجاتم میدهد
#مولانا
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
#حافظ
نهال دشمنی بر کن که رنج بیشمار آرد
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
#حافظ
ما بمردیم و بکلی کاستیم
بانگ حق آمد، همه برخاستیم
بانگ حق اندر حجاب و بی حجیب
آن دهد، کو داد مریم را ز جیب
#مولانا
بانگ حق آمد، همه برخاستیم
بانگ حق اندر حجاب و بی حجیب
آن دهد، کو داد مریم را ز جیب
#مولانا
دو دل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد
چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد
فروتنی است برازنده از سرافرازان
که خوشنماست شکستی که بر کلاه افتد
#صائب_تبریزی : دیوان اشعار : متفرقات : شمارهٔ ۳۳۹
چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد
فروتنی است برازنده از سرافرازان
که خوشنماست شکستی که بر کلاه افتد
#صائب_تبریزی : دیوان اشعار : متفرقات : شمارهٔ ۳۳۹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تلخی حقیقت ...
دکتر دینانی
دکتر دینانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درود بر نفسی که
اشیانه خویش را "ترک" می کند
و به سوی پروردگار خود می رود.
درود بر نفسی که سنگینی اشباح و سایه ها را رها می کند
و"سبکبال" و ارام همانند ارواح به "پرواز" درمی اید
درود بر کسی که
راه های ناسوت را پشت سر می گذارد
و به منزل "لاهوت" می رسد
و از حضیض خواری
به اوج قداست قدم می نهد
و چیزی را در "اغوش" می کشد
که نه چشمی ان را دیده
و نه گوشی ان را شنیده
و نه به"قلب" هیچ انسانی خطور کرده است.
جناب سهروردی
حکمه الاشراق
اشیانه خویش را "ترک" می کند
و به سوی پروردگار خود می رود.
درود بر نفسی که سنگینی اشباح و سایه ها را رها می کند
و"سبکبال" و ارام همانند ارواح به "پرواز" درمی اید
درود بر کسی که
راه های ناسوت را پشت سر می گذارد
و به منزل "لاهوت" می رسد
و از حضیض خواری
به اوج قداست قدم می نهد
و چیزی را در "اغوش" می کشد
که نه چشمی ان را دیده
و نه گوشی ان را شنیده
و نه به"قلب" هیچ انسانی خطور کرده است.
جناب سهروردی
حکمه الاشراق
حکایت
نابینائی در شب تاریک
چراغی در دست و سبوئی بر
دوش در راهی می رفت.
فضولی به وی رسید و گفت :
ای نادان! روز و شب پیش تو
یکسانست و روشنی و تاریکی
در چشم تو برابر،
این چراغ را فایده چیست؟
نابینا بخندید و گفت :
این چراغ نه از بهر خود است،
از برای چون تو کوردلان بی خرد است،
تا به من پهلو نزنند و سبوی
مرا نشکنند.
حال نادان را به از دانا نمی داند کسی
گرچه دردانش فزون از بوعلی سینا بوَد
طعن نابینا مزن ای دم ز بینائی زده
زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود
بهارستان _جامی
نابینائی در شب تاریک
چراغی در دست و سبوئی بر
دوش در راهی می رفت.
فضولی به وی رسید و گفت :
ای نادان! روز و شب پیش تو
یکسانست و روشنی و تاریکی
در چشم تو برابر،
این چراغ را فایده چیست؟
نابینا بخندید و گفت :
این چراغ نه از بهر خود است،
از برای چون تو کوردلان بی خرد است،
تا به من پهلو نزنند و سبوی
مرا نشکنند.
حال نادان را به از دانا نمی داند کسی
گرچه دردانش فزون از بوعلی سینا بوَد
طعن نابینا مزن ای دم ز بینائی زده
زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود
بهارستان _جامی
.
کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی
یک نفس از درون من خیمه به در نمیزنی
کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم
مقبل هر دو عالمم گر تو قبول میکنی
سعدی
کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی
یک نفس از درون من خیمه به در نمیزنی
کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم
مقبل هر دو عالمم گر تو قبول میکنی
سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#عیب_گیر
وقتی مدام عیب دیگران را بگیری، می دانی چه می گیری؟! عیب را!
عیب گیری، گرفتن عیب است!
دچار شدن به همان عیب است!
بسیاری از بیماری های نفسانی، اکتسابی است و ریشه اش در همین عیب گیری هاست.
عیب گیر نباش.
خوب گیری را بیاموز.
#مسعود_رياعي
وقتی مدام عیب دیگران را بگیری، می دانی چه می گیری؟! عیب را!
عیب گیری، گرفتن عیب است!
دچار شدن به همان عیب است!
بسیاری از بیماری های نفسانی، اکتسابی است و ریشه اش در همین عیب گیری هاست.
عیب گیر نباش.
خوب گیری را بیاموز.
#مسعود_رياعي
گَر مُراقِب باشی و بیدار تو
بینی هر دَم پاسخِ کِردار تو
دفتر چهارم مثنوی بیت ۲۴۶۰
عکس العملِ دیگران ، رفتارِ من را نشان می دهد .
بینی هر دَم پاسخِ کِردار تو
دفتر چهارم مثنوی بیت ۲۴۶۰
عکس العملِ دیگران ، رفتارِ من را نشان می دهد .
نهم آذر ۱۳۶۹: ۳۰ سال پيش در چنين روزی مهدی خالدی آهنگساز و ویولونیست چیره دست در تهران درگذشت. میگفت: «هنر و هنرمند بازنشستگی ندارد.»
مهدی خالدی در سال ۱۲۹۸ در تهران زاده شد. پدرش بازرگان بود و اندكی سهتار مینواخت: «پانزده شانزده ساله بودم كه پدرم مرا پيش مرحوم صبا برد و گفت اين بچه ذوق دارد. پيش خودش سهتار میزند. حيف است. آوردمش كه تو به او ويولن درس بدهی.»
او در كنار درس، سه سال نزد صبا موسيقی آموخت و ۱۹ ساله بود كه كلاس استادش را به مدت چهار ماه كه صبا برای ضبط صفحه به بيروت و حلب رفته بود، اداره كرد: «پيش از اينكه به هند بروم خودم هم كلاس داشتم و شاگرد تربيت میکردم.»
۲۲ ساله بود كه پس از پايان خدمت سربازی، پليس راهآهن شد اما تا از كار فراغت مییافت، ساز را دست میگرفت، به راديو میرفت و در نخستين اركستر راديو در كنار صبا ويلون مینواخت: «اولين آهنگی كه ساختم، "رقص پروانه" نام داشت و بر روی رباعيات خيام و دوبيتیهای باباطاهر بود.»
۲۶ ساله بود كه برای اجرای برنامه و ضبط صفحه به هند رفت و سر راهش چندين برنامه در كابل اجرا كرد: «میخواستيم در دهلی صفحه پر كنيم. آهنگ كه از سايرين نمیشد بگيريم. چند آهنگ كه ساخته بودم، عصمت (دلكش) هم چند آهنگ محلی داشت و چند آهنگ هم ساختم و ۲۴ يا ۲۵ صفحه پر كرديم كه بيشترشان آهنگهای من است.»
پس از بازگشت به تهران دومين اركستر راديو را بنياد نهاد و ترانههای ماندگاری مانند "نشاط" را كه به "آمد نوبهار" مشهور است ساخت كه ۳۰ سال مداوم در آستانه نوروز از راديو پخش میشد: «در حدود ۳۰۰ آهنگ ساختم كه حدود ۷۰ تای آنها را برای خانم دلكش ساختم بقيه را از سال ۱۳۳۲ به بعد خوانندههای مختلف خواندند. خيلی از خوانندههاب ا آهنگهای من خواننده شدند و شهرت گرفتند و اين سبب خوشبختی و افتخار من است.»
او برای چند فيلم مانند "طوفان زندگی"، "شرمسار" و "مادر و زندانی امير" نیز آهنگ ساخت.
۳۴ ساله بود كه سرپرست شورای موسيقی راديو شد و شش اركستر برای اجراهای گوناگون گرد آورد.
۳۸ ساله بود كه "به ياد صبا" را پس از درگذشت استادش بر شعری از اسماعيل نواب صفا ساخت: «تا فوت كرد گفتم بهترين اين است كه در رثای اين بزرگوار آهنگی بسازم كه در شب هفتش از راديو پخش شود.»
از فرازهای ديگر هنر او سبك ويلوننوازی به ويژه آرشهكشی اوست. آرشه را طوری میکشيد كه رفت و برگشت كمان به سختی شنيده میشد.
مهدی خالدی در ۷۱ سالگی در زادگاهاش درگذشت.
مهدی خالدی در سال ۱۲۹۸ در تهران زاده شد. پدرش بازرگان بود و اندكی سهتار مینواخت: «پانزده شانزده ساله بودم كه پدرم مرا پيش مرحوم صبا برد و گفت اين بچه ذوق دارد. پيش خودش سهتار میزند. حيف است. آوردمش كه تو به او ويولن درس بدهی.»
او در كنار درس، سه سال نزد صبا موسيقی آموخت و ۱۹ ساله بود كه كلاس استادش را به مدت چهار ماه كه صبا برای ضبط صفحه به بيروت و حلب رفته بود، اداره كرد: «پيش از اينكه به هند بروم خودم هم كلاس داشتم و شاگرد تربيت میکردم.»
۲۲ ساله بود كه پس از پايان خدمت سربازی، پليس راهآهن شد اما تا از كار فراغت مییافت، ساز را دست میگرفت، به راديو میرفت و در نخستين اركستر راديو در كنار صبا ويلون مینواخت: «اولين آهنگی كه ساختم، "رقص پروانه" نام داشت و بر روی رباعيات خيام و دوبيتیهای باباطاهر بود.»
۲۶ ساله بود كه برای اجرای برنامه و ضبط صفحه به هند رفت و سر راهش چندين برنامه در كابل اجرا كرد: «میخواستيم در دهلی صفحه پر كنيم. آهنگ كه از سايرين نمیشد بگيريم. چند آهنگ كه ساخته بودم، عصمت (دلكش) هم چند آهنگ محلی داشت و چند آهنگ هم ساختم و ۲۴ يا ۲۵ صفحه پر كرديم كه بيشترشان آهنگهای من است.»
پس از بازگشت به تهران دومين اركستر راديو را بنياد نهاد و ترانههای ماندگاری مانند "نشاط" را كه به "آمد نوبهار" مشهور است ساخت كه ۳۰ سال مداوم در آستانه نوروز از راديو پخش میشد: «در حدود ۳۰۰ آهنگ ساختم كه حدود ۷۰ تای آنها را برای خانم دلكش ساختم بقيه را از سال ۱۳۳۲ به بعد خوانندههای مختلف خواندند. خيلی از خوانندههاب ا آهنگهای من خواننده شدند و شهرت گرفتند و اين سبب خوشبختی و افتخار من است.»
او برای چند فيلم مانند "طوفان زندگی"، "شرمسار" و "مادر و زندانی امير" نیز آهنگ ساخت.
۳۴ ساله بود كه سرپرست شورای موسيقی راديو شد و شش اركستر برای اجراهای گوناگون گرد آورد.
۳۸ ساله بود كه "به ياد صبا" را پس از درگذشت استادش بر شعری از اسماعيل نواب صفا ساخت: «تا فوت كرد گفتم بهترين اين است كه در رثای اين بزرگوار آهنگی بسازم كه در شب هفتش از راديو پخش شود.»
از فرازهای ديگر هنر او سبك ويلوننوازی به ويژه آرشهكشی اوست. آرشه را طوری میکشيد كه رفت و برگشت كمان به سختی شنيده میشد.
مهدی خالدی در ۷۱ سالگی در زادگاهاش درگذشت.