معرفی عارفان
1.1K subscribers
32.7K photos
11.8K videos
3.18K files
2.68K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
" میل ها همچون سگان خفته اند
   اندر ایشان خیر و شر بنهفته اند

   چون که قدرت نیست خفتند این رده
   همچو هیزم پاره پاره و تن زده

   تا که مرداری در آید در میان
   نفخ صور حرص کوبد بر سگان"

#مثنوی_مولانا

امیال آدمی همچون درندگانی در وجود او پنهان و در کمین هستند.
تا زمانی که قدرتی برای کامیابی آن امیال
نیست، بی تحرک اند و آدمی را به سوی شر نمی کشند.اگر فرصتی مهیاشود...حرص و طمع کامیابی  از امیال هم بیدار می شود...
"اراده"

اراده ستون اصلی حرکت است. یکی از وجوه تمایز انسان با سایر موجودات قدرت اراده است. آدمی می‌تواند با تکیه بر اراده و همّت خویش حرکت کند و حرکت بیافریند. اینکه انسان در چه وضعیتی قرار دارد و به چه میزانی از قدرت برخوردار است، مهم نیست بلکه به کار گیری اراده و در نتیجهٔ آن به حرکت و پویایی رسیدن مهم است.
#مولانا می‌فرماید انسان شریف است چون اراده و همت دارد. او تأکید می‌کند که آدمی نباید درگیر قضاوت‌های خود نسبت به خود شود؛ باید برخیزد و حرکت کند و عنصر اراده و همّت را بکار گیرد تا تغییری در وضعیت خود ایجاد کند.

منگر آنکه تو حقیری یا ضعیف
بنگر اندر همّتِ خود ای شریف

#حضرت_مولانا
#مثنوی_معنوی
" گفت هر مردی که باشد بدگمان
   نشنود او راست را با صد نشان

   هر درونی که خیال اندیش شد
   چون دلیل آری خیالش بیش شد"

#مثنوی_مولانا

اگر کسی به فردی یا به امری بد گمان باشد،حاضر به شنیدن هیچ توضیح و استدلالی نخواهد بود.اگر بر کسی ظن و گمانی غلبه داشته باشد،هرچه برایش استدلال کنی، بدگمانی اش کمتر نخواهد شد...
گر بپوشی تو سلاح رُستمان
رفت جانت چون نباشی مردِ آن

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘اگر سلاحی همچون سلاح رستم در دستت بگیری اگر مرد جنگ نباشی جانت را از دست خواهی داد
کنایه به کسانی که میپندارند تنها داشتن ابزار بزرگی آنها را بزرگ میکند اگر به اندازه داشته هایت بزرگ نباشی همان داشته ها موجب هلاکتت میشود
یک از صد

تا که در هر گوش نایَد این سُخُن
یک هَمی‌گویم زِ صد سِرِّ لَدُن

#مثنوی_مولانا
@Krendan

مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...

#مولانا
#مثنوی_معنوی
هم در آن ساعت ز ساعت رست جان
زآنکه ساعت پیر گرداند جوان

جمله تلوین ها ز ساعت خاسته ست
رَست از تلوین که از ساعت بِرَست

چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی
چون نماند، محرمِ بی‌چون شوی

#مثنوی_مولانا  دفتر سوم


منظور از ساعت که جوان را پیر می‌کند گیر کردن در گذشته و یا اسیر آینده بودن است
اگر در لحظه زندگی کنی نیاز به تلوین (تغییر حالت دادن و رنگ به رنگ شدن)  نیست
اگر در لحظه زندگی کنی از حیطه زمان بر خودت خارج شدی و محرم خداوند میشوی
گر به هر زخمی تو پرکینه شوی
پس کجا بی صیقل آیینه شوی؟

#مثنوی_شریف
" چشمه ی شیر است در تو بی کنار
   تو چرا می شیر جویی از تغار

   منفذی داری به بحر ای آبگیر
   ننگ دار از آب جستن از غدیر"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم



📘آدمی خود منبع بی پایان برکت ها و
   ظرفیت هاست. چرا باید برای رسیدن
   به جرعه ای, چشم به ظرفی کوچک
   داشته باشد؟
   او می تواندراه به سوی دریاها بگشاید.
   چرا باید به سوی برکه ها برود؟


  
" چون شما این نفس دوزخ خوی را
  آتشی گبر فتنه جوی را

  جهدها کردید و او شد پرصفا
  نار را کشتید از بهر خدا

  آتش شهوت که شعله می زدی
  سبزه تقوی شد و نور هدی "

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘انسان می تواند نفس فتنه گر و آتش
  برافروز را به کوشش و مجاهده اصلاح
  کند,شراره های هوس را خاموش کرده
  و خود را به منزلگاه هدایت برساند...
" مردِ کم گوینده را فکر است زفت
   قشرِ گفتن چون فزون شد مغز رفت"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘آنکه اندیشه ای پرورش یافته دارد,
   کم سخن است. پرحرفی نشانه ی
   ضعف اندیشه و دانش است...
" مردِ کم گوینده را فکر است زفت
   قشرِ گفتن چون فزون شد مغز رفت"

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘آنکه اندیشه ای پرورش یافته دارد,
   کم سخن است. پرحرفی نشانه ی
   ضعف اندیشه و دانش است...
حاکم اندیشه ام محکوم نی
زآنک بَنّا حاکم آمد بر بنی

جمله خلقان سُخره اندیشه اند
زآن سبب خسته دل و غم پیشه اند

#مثنوی_مولانا  دفتر دوم


📘ما باید حاکم اندیشه خود باشیم همانند معمار که حاکم بنا است علت غم و ناراحتی به سبب حاکم شدن اندیشه افراد است همان اندیشه ای که با دیدن کوچکترین ناملایمات واکنش نشان میدهد و از همه چیز و همه کس ناراحتی بخود میگیرد
این روا ،و آن ناروا، دانی ولیک
تو روا یا ناروایی بین تو لیک

قیمت هر کاله می دانی که چیست
قیمت خود را ندانی، احمقی است

سعدها و نحسها دانسته ای
ننگری سّعدی تو یا ناشُسته ای

#مثنوی_مولانا  دفتر سوم


📘از نظر ذهنی به جایز بودن یا جایز نبودن هر امری واقفی ولی نمیدانی که خودت شایسته هستی یا نه
قیمت هر کالا را میدانی ولیکن قیمت خودت را نمیدانی
سعدها و نحس ها را میدانی اما نمیدانی که آیا خودت سعد هستی یا منحوس
این روا ،و آن ناروا، دانی ولیک
تو روا یا ناروایی بین تو لیک

قیمت هر کاله می دانی که چیست
قیمت خود را ندانی، احمقی است

سعدها و نحسها دانسته ای
ننگری سّعدی تو یا ناشُسته ای

#مثنوی_مولانا  دفتر سوم


📘از نظر ذهنی به جایز بودن یا جایز نبودن هر امری واقفی ولی نمیدانی که خودت شایسته هستی یا نه
قیمت هر کالا را میدانی ولیکن قیمت خودت را نمیدانی
سعدها و نحس ها را میدانی اما نمیدانی که آیا خودت سعد هستی یا منحوس
Ashena
Reza Sadeghi
یکی شدن عاشق و معشوق

شمس اعتقاد دارد وقتی عشق به کمال برسد، عاشق با معشوق خود به یگانگی و اتحاد می رسد.

اندرون محمود همه ایاز است
اندرون ایاز همه محمود
نامی است که دو افتاده است!

#شمس_تبریزی

مولانا نیز یگانگی عاشق و معشوق را اینطور توصیف می کند:

در دلِ معشوقْ جُمله عاشق است
در دلِ عَذْرا همیشه وامِق است

در دلِ عاشقْ به جُز معشوق نیست
در میانْشان فارِق و فاروق نیست

#مثنوی_مولانا
" ای خنک آن را که او ایام پیش
   مغتنم داند گزارد وام خویش "

#مثنوی_مولانا دفتردوم


📘چه با سعادت است آنکه عمر باقی-
   مانده ی خود را عزیز بدارد, آنچنان
   که بایدقدربداند و وظیفه ی سپاس
   خویش را ادا کند...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بیدل_دهلوی مضمونی دارد که به کرّات در دیوان اشعارش به کار برده است.

از نیشکری سخن می‌گوید که به خاطر داشتنِ گره‌های شِکر در درونش، نمی‌تواند نفسِ نی‌نواز را از درون خود عبور داده و نوای آزادی سر دهد. او در برخی اشعار، این گره‌ها را به عقده‌های دل انسان، و در برخی ابیات به لذت‌ها و شیرینی‌های زندگی دنیوی تشبیه می‌کند.
در هر حال، این گره‌ها از هر جنسی که باشند، آزادی درونی انسان را مسدود کرده و نمی‌گذارند دمِ نی‌نوازِ ازل از آن عبور کرده و ناله‌های باستانی‌ترین خاطره‌ی انسان را آشکار سازد.

غمِ لذات دنیا برد از من ذوقِ آزادی
پرِ پروازِ چندین ناله، چون نی، از شکر بستم



تکنوازی نی:
#مثنوی
#استاد_محمد_موسوی

پی‌نوشت:
به گفته‌ی یکی از دوستان، این مضمون ریشه در حدیثی از پیامبر(ص) دارد:

مَثَلُ المؤمنِ کَمَثَلِ المِزمارِ لایَحسُنُ صَوتُهُ الاّ بِخَلاءِ بَطنِهِ

مثل مومن، مثل نی است؛ صدایش زیبا نمی‌گردد مگر با خالی شدن درونش...
روز عاشورا همه اهل حلب

باب انطاکیه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم

ماتم آن خاندان دارد مقیم

ناله و نوحه کنند اندر بکا

شیعه عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلمها و امتحان

کز یزید و شمر دید آن خاندان

نعره‌هاشان می‌رود در ویل و وشت

پر همی‌گردد همه صحرا و دشت

#حضرت_مولانا
#مثنوی_دفتر_ششم