معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب

روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب

#مولانای_جان
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی

همه شب نهاده‌ام سر، چو سگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانهٔ گدایی

#فخرالدین_عراقی
Che Shabha
Banan
#بنان - چه شبها
آبِ آتش ، می‌رود ،،، زان لعلِ آتش‌فامِ او ،

می‌برد آرامم از دل ، زلفِ بی آرامِ او ،



حاصلِ عمرم در ایامِ فراقش ، صرف شد ،

چون ، خلاص از عشق ،،، ممکن نیست در ایامِ او ،



بلبلان ، از بویِ گل مست‌ند و ،،، ما ، از رویِ دوست ،

دیگران ، از ساغرِ ساقی و ،،، ما ، از جامِ او ،



* آبِ آتش = آبرویِ آتش - قدر و منزلتِ آتش





#خواجوی_کرمانی
آن که سودا زدۀ چشم تو بوده‌ست ، منم ،

و آن که از هر مژه ، صد چشمه گشوده‌ست ، منم ،



آن که پیشِ لبِ شیرینِ تو ، ای چشمۀ نوش ،

آفرین گفته و ، دشنام شنوده‌ست ، منم ،



آن که خوابِ خوشم از دیده ربوده‌ست ، #تو‌یی ،

و آن که یک بوسه از آن لب نربوده‌ست ، منم ،



ای که از چشمِ رهی ، پای کشیدی چو اشک ،

آن که چون آه ، به دنبالِ تو بوده‌ست ، #منم ،





#رهی_معیری
زِ دل مِهر رخ تو رفتنی نِی
غم عشقت به هرکس گفتنی نِی

ولیکن سوزش عشق و محبت
میونِ مردمان بِنهُفتَنی نِی  ....



( باباطاهرعریان رحمه)
موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
سوزد از لب‌تشنگی هر کس کباب عشق نیست

می‌رساند چون ره خوابیده رهرو را به جان
رشته‌ی ‌جانی که در وی پیچ و تاب عشق نیست

استخوان را پنجه مرجان کند در زیر پوست
گر به ظاهر سرخ‌رویی در شراب عشق نیست

خاکیان را دل کجا ماند به جای خویشتن؟
آسمان را چون قرار از اضطراب عشق نیست

می‌کند ریگ روانش کار آب زندگی
پیچ و تاب ناامیدی در سراب عشق نیست

گریه‌ی عشاق دوزخ را کند باغ خلیل
آب این آتش به جز اشک کباب عشق نیست

شاه را درویش می‌سازد، گدا را پادشاه
عالمی چون عالم خوش‌انقلاب عشق نیست

پرتو شمع تجلی پرده‌سوز افتاده است
چشم پوشیدن حجاب آفتاب عشق نیست

مطلب از ایجاد دل کیفیت عشق است و بس
پیش سگ انداز آن دل را که باب عشق نیست

گوی چوگان سبک‌ سیر حوادث می‌شود
هر که را در مغز سر بوی شراب عشق نیست

نیست در چشم بصیرت خال اگر صائب تو را
نقطه‌ی شک در سراپای کتاب عشق نیست..



(حضرت صائب تبریزی رحمه)
جهان به مجلس مستان بی خِرَد ماند !
که در شکنجه بُوَد هر کسی که هشیارست



==جناب صائب تبریزی==
اَلفِ ما شده از یک دمِ هجرانِ تو دال
راست اَز بَزم برون‌ رفته و خَم آمده ‌ایم



==جناب طالب آملی==
در کشتن ما چه میزنی تیغ جفا
ما را سر تازیانه‌ای بس باشد



#مولانای_جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در عشق تو پای کس ندارد جز من
در شوره کسی تخم نکارد جز من

با دشمن و با دوست بدت می گویم
تا هیچکست دوست ندارد جز من

#عنصری_بلخی

#رشید_کاکاوند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد

کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بی‌هنر اُفتَد، نظر به عیب کند

ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند

چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند

کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند

شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند

ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند

 
✍️حضرت حافظ

🗣️رشید کاکاوند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایهام در شعر حافظ

💠برشی از حرف‌های
دکتر رشید کاکاوند

در برنامه رادیو شب
شوریده‌تر از سیلِ بهارم ، چه توان کرد؟ ،

در هیچ زمین ، نیست قرارم ، چه توان کرد؟ ،



شیرازه نگیرد به خود ، اوراقِ حواسم ،

برهم‌زدۀ زلفِ نگارم ، چه توان کرد؟ ،



برهم نزنم دیده ، ز خورشیدِ قیامت ،

حیرت‌زدۀ جلوۀ یارم ، چه توان کرد؟ ،





#صائب_تبریزی
🔸🔸🔸

مِی خور به بانگ چنگ و
مخور غصه
ور کسی

گوید تو را که
باده مخور،
گو هو الغَفور...

🖋 #حافظ
شاد آنکه جمال ماهتابش ببرد
ساقی کرم مست و خرابش ببرد

می‌آید آب دیده می‌ناید خواب
ترسد که اگر بیاید آبش ببرد


#مولانای_جان
چشمِ مستِ تو قدَح بر سَر ما می‌ریزد !
ما چه موقُوفِ شراب و مِی و اَفیُون باشیم!



[حضرت مولانای بلخی رحمه]
چشم ترا به سُرمه کشیدن چه حاجت است؟
کُوته کن این بهانه ی دنباله‌دار را   




[جناب صائب تبریزی]
ما با می و مينا، سر تقوا داريم
دنيا طلبيم و ميل عُقبی داريم

کی دُنيی و دين به يکدگر جمع شوند
اين است که نه ديـن و نه دنيا داريم..



   [جناب شیخ بهائی]
کی پست شود آنکه بلندش تو کنی
شادان بود آنجا که نژندش تو کنی

گردون سرافراشته صد بوسه زند
هر روز بر آن پای که بندش تو کنی

#مولانای_جان