من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب
ای سام تو بر سحر وی شور تو در شکر
در سنبلهات قمر در عقربت آفتاب
برمشک مزن گره برآب مکش ز ره
یا ترک خطا بده یا روی ز ما متاب
در بر رخ ما مبند بر گریهٔ ما مخند
بگشای ز مه کمند بردار ز رخ نقاب
من بندهام و تو شاه من ابر سیه تو ماه
من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب
ای فتنهٔ صبحخیز! آمد گه صبح، خیز!
درجام عقیق ریز آن بادهٔ لعل ناب
آمد گه طوف و گشت بخرام بسوی دشت
چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب
عطار چمن صباست پیراهن گل قباست
تقوی و ورع خطاست مستی و طرب صواب
دردی کش ازین سپس وندیشه مکن ز کس
فرصت شمر این نفس با همنفسان شراب
خواجو می ناب خواه چون تشنهئی آب خواه
از دیده شراب خواه وز گوشهٔ دل کباب
خواجوی کرمانی
برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب
ای سام تو بر سحر وی شور تو در شکر
در سنبلهات قمر در عقربت آفتاب
برمشک مزن گره برآب مکش ز ره
یا ترک خطا بده یا روی ز ما متاب
در بر رخ ما مبند بر گریهٔ ما مخند
بگشای ز مه کمند بردار ز رخ نقاب
من بندهام و تو شاه من ابر سیه تو ماه
من آه زنم تو راه من ناله کنم تو خواب
ای فتنهٔ صبحخیز! آمد گه صبح، خیز!
درجام عقیق ریز آن بادهٔ لعل ناب
آمد گه طوف و گشت بخرام بسوی دشت
چون دور بقا گذشت بگذر ز ره عتاب
عطار چمن صباست پیراهن گل قباست
تقوی و ورع خطاست مستی و طرب صواب
دردی کش ازین سپس وندیشه مکن ز کس
فرصت شمر این نفس با همنفسان شراب
خواجو می ناب خواه چون تشنهئی آب خواه
از دیده شراب خواه وز گوشهٔ دل کباب
خواجوی کرمانی
هر که چنان زید که او را باید، چنان میرد که او را نباید!
آن زنبور را دیدی که بیهودهرو است، هر کجا که رایش بود مینشست، قصاب چند بارش از روی گوشت براند، ممتنع نشد.
سوم بار تبر برآورد، سرش جدا کرد.
بر زمین میغلتید و میپیچید.
قصاب گفت: نگفتمت که هر جا منشین!
و آن زنبورِ انگبین که امر نشیند که، کُلی مِن کُلِّ الثمرات، لاجرم هر خورد فیه شِفاءُلِلناسِ شود.
مقالات شمس تبریزی
آن زنبور را دیدی که بیهودهرو است، هر کجا که رایش بود مینشست، قصاب چند بارش از روی گوشت براند، ممتنع نشد.
سوم بار تبر برآورد، سرش جدا کرد.
بر زمین میغلتید و میپیچید.
قصاب گفت: نگفتمت که هر جا منشین!
و آن زنبورِ انگبین که امر نشیند که، کُلی مِن کُلِّ الثمرات، لاجرم هر خورد فیه شِفاءُلِلناسِ شود.
مقالات شمس تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از آن باده ندانم چون فنایم
از آن بےجا نمےدانم ڪجایم
زمانے قعر دریایے درافتم
دمے دیگر چو خورشیدے برآیم
#مولانا
از آن بےجا نمےدانم ڪجایم
زمانے قعر دریایے درافتم
دمے دیگر چو خورشیدے برآیم
#مولانا
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
حافظ
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شراب ارغوانی را گلاب اندر قدح ریزیم
نسیم عطرگردان را شِکَر در مجمر اندازیم
چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
حافظ
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم
از درگه همچو تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و من هم نروم
#ابوسعید_ابوالخیر
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم
از درگه همچو تو کریمی هرگز
نومید کسی نرفت و من هم نروم
#ابوسعید_ابوالخیر
عشق از بیرون نمی آید.
آن همیشه از درون تو می آید.
آن،قدرت تو است.
همیشه وظیفۀ تو بوده که به خودت عشق بورزی،نه اینکه عشق راگدایی کنی،یا در بیرون جستجو کنی
#جف_فوستر
📕 #کتاب_زندگی_بدون_مرکز
آن همیشه از درون تو می آید.
آن،قدرت تو است.
همیشه وظیفۀ تو بوده که به خودت عشق بورزی،نه اینکه عشق راگدایی کنی،یا در بیرون جستجو کنی
#جف_فوستر
📕 #کتاب_زندگی_بدون_مرکز
بيا تا جهان را به بد نسپريم
به كوشش همه دست نيكی بريم
نباشد همی نيک و بد پایدار
همان به كه نيكی بود يادگار
حکیم
#ابوالقاسم_فردوسی ،
به كوشش همه دست نيكی بريم
نباشد همی نيک و بد پایدار
همان به كه نيكی بود يادگار
حکیم
#ابوالقاسم_فردوسی ،
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این جا کسی است پنهان
همچون خیالْ در دل
امّا فروغِ رویَش
اَرکانِ من گرفته
او آنِ من گرفته
مژگان من گرفته
درمان من گرفته
فرمان من گرفته
#غزل_مولانا
همچون خیالْ در دل
امّا فروغِ رویَش
اَرکانِ من گرفته
او آنِ من گرفته
مژگان من گرفته
درمان من گرفته
فرمان من گرفته
#غزل_مولانا
کانال تلگرامیsmsu43@
شهرام ناظری - حیلت رها کن عاشقا..
شهرام ناظری
حیلت رها کن عاشقا
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمیم همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر
سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
مولانای جان
حیلت رها کن عاشقا
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد
وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمیم همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر
سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
مولانای جان
گر ماه شوی بر آسمان کم نگرم
ور بخت شوی رخت بسویت نبرم
زین بیش اگر بر سر کویت گذرم
فرمای که چون مار بکوبند سرم
#مولانای_جان
ور بخت شوی رخت بسویت نبرم
زین بیش اگر بر سر کویت گذرم
فرمای که چون مار بکوبند سرم
#مولانای_جان
#یک حبه نور
إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ
ما هر چيز را به اندازه آفريدهايم.
سوره قمر ایه۴۹
إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ
ما هر چيز را به اندازه آفريدهايم.
سوره قمر ایه۴۹
نیایش صبحگاهی
" ای پدید آورنده شب و روز "
از تو می خواهم که کمکم کنی، تنها برای لحظه و امروز زندگی کنم.
نگران فردا نباشم و فردا را در امروز بسازم.
یاری ام کن بدون قید و شرط دیگران را دوست بدارم.
در درونم عشق جاری کن که عشق ماندگار تو هستی و مابقی فانی اند و ناپایدار.
" ای خالق هستی بخش "
مرا حس کودکانه عطا کن تا کودک خفته درونم را بیدار کنم تا او مرا به ملکوتت هدایت کند.
"آمین"🙏
مناجات_با_معبود
پـــــــروردگارا..🙏...
دست نیاز را به درگاه تو دراز می کنم
و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم
که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد.
بار الـــــــها.🙏..
آرزوهایم را به تو می گویم.
به تو که همیشه راز دار منی.
مهـــــــربانا🙏
صمیمی تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم و در دل دعا می کنم و از تو می خواهم که آرامش ، برکت و سلامتی را برای خودم ،
همه ی مردم ، عزیزان و همراهان بزرگوارم
و خانواده ام ارزانی داری..
" ای پدید آورنده شب و روز "
از تو می خواهم که کمکم کنی، تنها برای لحظه و امروز زندگی کنم.
نگران فردا نباشم و فردا را در امروز بسازم.
یاری ام کن بدون قید و شرط دیگران را دوست بدارم.
در درونم عشق جاری کن که عشق ماندگار تو هستی و مابقی فانی اند و ناپایدار.
" ای خالق هستی بخش "
مرا حس کودکانه عطا کن تا کودک خفته درونم را بیدار کنم تا او مرا به ملکوتت هدایت کند.
"آمین"🙏
مناجات_با_معبود
پـــــــروردگارا..🙏...
دست نیاز را به درگاه تو دراز می کنم
و از کسی خواسته هایم را طلب می کنم
که هیچ گاه بر سرم منت نمی گذارد.
بار الـــــــها.🙏..
آرزوهایم را به تو می گویم.
به تو که همیشه راز دار منی.
مهـــــــربانا🙏
صمیمی تر از همیشه سر بر آستان ملکوتیت می گذارم و در دل دعا می کنم و از تو می خواهم که آرامش ، برکت و سلامتی را برای خودم ،
همه ی مردم ، عزیزان و همراهان بزرگوارم
و خانواده ام ارزانی داری..
دل آدمها خیلی ساده گرم میشود
به یڪ سلام با لبخند
به یڪ دلخوشی ڪوچڪ
به یڪ احوالپرسی ساده و بوسه ای ڪوتاه
به یڪ تڪان دادن سر، یعنی تو را میفهمم
به یڪ گوش دادن خالی، بدون داوری و قضاوت
به یڪ همراه شدن ڪوچڪ
به یڪ پرسش : روزگارت چگونه است؟
به یڪ دلداری ڪوتاه
به یڪ دعوت...
به یڪ دست نوازش
به صرف یڪ لیوان چای
به یڪ وقت گذاشتن برای تو
به شنیدن یڪ ڪلمه: من ڪنارت هستم.
به یڪ هدیۀ بیمناسبت،
به یڪ دوستت دارم بیدلیل،
به یڪ غافلگیری،
به یڪ خوشحال ڪردن ڪوچڪ،
به یڪ نگاه، به یڪ شاخه گل...
«گرمای دل هم باشیم»
بخارِ روی چای میگوید
فرصت اندک است
زندگی را
تا سرد نشده
باید سر کشید...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , شادابی , قرارهای یهویی و دلچسب ,لبخند هایی از ته دل از اون مدل هایی که دلت قنج میره , رزق و روزی حلال , آرامش , آگاهی همراه با بهترینها آرزوها برایت آرزومندم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
به یڪ سلام با لبخند
به یڪ دلخوشی ڪوچڪ
به یڪ احوالپرسی ساده و بوسه ای ڪوتاه
به یڪ تڪان دادن سر، یعنی تو را میفهمم
به یڪ گوش دادن خالی، بدون داوری و قضاوت
به یڪ همراه شدن ڪوچڪ
به یڪ پرسش : روزگارت چگونه است؟
به یڪ دلداری ڪوتاه
به یڪ دعوت...
به یڪ دست نوازش
به صرف یڪ لیوان چای
به یڪ وقت گذاشتن برای تو
به شنیدن یڪ ڪلمه: من ڪنارت هستم.
به یڪ هدیۀ بیمناسبت،
به یڪ دوستت دارم بیدلیل،
به یڪ غافلگیری،
به یڪ خوشحال ڪردن ڪوچڪ،
به یڪ نگاه، به یڪ شاخه گل...
«گرمای دل هم باشیم»
بخارِ روی چای میگوید
فرصت اندک است
زندگی را
تا سرد نشده
باید سر کشید...
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد یکشنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , شادابی , قرارهای یهویی و دلچسب ,لبخند هایی از ته دل از اون مدل هایی که دلت قنج میره , رزق و روزی حلال , آرامش , آگاهی همراه با بهترینها آرزوها برایت آرزومندم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
منزلگه دلها همه کاشانهٔ عشق است
هرجا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
ویرانهٔ جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
فرزانه درآید به پریخانهٔ مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخیکش پیمانهٔ عشق است
هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهٔ عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش
اینها ثمر کاشتن دانهٔ عشق است
#عرفی_شیرازی
هرجا که دلی گم شده در خانهٔ عشق است
ویرانهٔ جاوید بماند دل بیعشق
آن دل شود آباد که ویرانهٔ عشق است
فرزانه درآید به پریخانهٔ مقصود
هرکس که در این بادیه دیوانهٔ عشق است
پیمانهٔ زهر فلکم تلخ نسازد
این حوصله تلخیکش پیمانهٔ عشق است
هرکس به لبش گرم شود چشم تبسم
با او ننشینند که بیگانهٔ عشق است
عرفی دل و دین باختهای دلخوش او باش
اینها ثمر کاشتن دانهٔ عشق است
#عرفی_شیرازی
رقاصتر درخت در این باغها منم
زیرا درخت بختم و اندر سرم صباست
چون باشد آن درخت که برگش تو دادهای
چون باشد آن غریب که همسایه هماست
در ظل آفتاب تو چرخی همیزنیم
کوری آنک گوید ظل از شجر جداست
جان نعره میزند که زهی عشق آتشین
کب حیات دارد با تو نشست و خاست
چون بگذرد خیال تو در کوی سینهها
پای برهنه دل به در آید که جان کجاست
روی زمین چو نور بگیرد ز ماه تو
گویی هزار زهره و خورشید بر سماست
در روزن دلم نظری کن چو آفتاب
تا آسمان نگوید کان ماه بیوفاست
قدم کمان شد از غم و دادم نشان کژ
با عشق همچو تیرم اینک نشان راست
در دل خیال خطه تبریز نقش بست
کان خانه اجابت و دل خانه دعاست
#مولانا
زیرا درخت بختم و اندر سرم صباست
چون باشد آن درخت که برگش تو دادهای
چون باشد آن غریب که همسایه هماست
در ظل آفتاب تو چرخی همیزنیم
کوری آنک گوید ظل از شجر جداست
جان نعره میزند که زهی عشق آتشین
کب حیات دارد با تو نشست و خاست
چون بگذرد خیال تو در کوی سینهها
پای برهنه دل به در آید که جان کجاست
روی زمین چو نور بگیرد ز ماه تو
گویی هزار زهره و خورشید بر سماست
در روزن دلم نظری کن چو آفتاب
تا آسمان نگوید کان ماه بیوفاست
قدم کمان شد از غم و دادم نشان کژ
با عشق همچو تیرم اینک نشان راست
در دل خیال خطه تبریز نقش بست
کان خانه اجابت و دل خانه دعاست
#مولانا
عجب بمانده ام از کردار این خداوند که از اول چندین بازار در درون این پوست بنهاد بی آگاهی من، پس آخر مرا از آن آگاه کرد تا من چنین متحیر گردیدم!
یا دلیل المتحیرین زدنی تحیرا...
شیخ ابوالحسن خرقانی
یا دلیل المتحیرین زدنی تحیرا...
شیخ ابوالحسن خرقانی