#مولانای_جان
شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت
در دل و جانها فکند آتش و آشوب خویش
شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب
شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش
شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت
در دل و جانها فکند آتش و آشوب خویش
شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب
شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش
چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست
گر چه با من مینشینی چون چنینی سود نیست
چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود
در میان جو درآیی آب بینی سود نیست
چونک در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست
چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست
گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان
چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست
تا ز آتش میگریزی ترش و خامی چون پنیر
گر هزاران یار و دلبر میگزینی سود نیست
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۳۸۹
گر چه با من مینشینی چون چنینی سود نیست
چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود
در میان جو درآیی آب بینی سود نیست
چونک در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست
چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست
گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان
چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست
تا ز آتش میگریزی ترش و خامی چون پنیر
گر هزاران یار و دلبر میگزینی سود نیست
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۳۸۹
ناخورده شراب ذوق آن نتوان یافت
آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت
این لذت عاشقی که ما یافته ایم
از سفره و لوت عاقلان نتوان یافت
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۶۱
آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت
این لذت عاشقی که ما یافته ایم
از سفره و لوت عاقلان نتوان یافت
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۶۱
در مزرع طاعتم، گیاهی بنماند
دردست به جز ناله و آهی بنماند
تا خرمن عمر بود، در خواب بدم
بیدار کنون شدم که کاهی بنماند
#شیخ_بهایی
- رباعی شمارهٔ ۲۳
دردست به جز ناله و آهی بنماند
تا خرمن عمر بود، در خواب بدم
بیدار کنون شدم که کاهی بنماند
#شیخ_بهایی
- رباعی شمارهٔ ۲۳
بیننده که چشم عاقبتبین دارد
می خوردن و مست خفتن آیین دارد
تا جان دارم به دست برخواهم داشت
تلخی که مزاج جان شیرین دارد
#انوری
- رباعی شمارهٔ ۱۲۳
می خوردن و مست خفتن آیین دارد
تا جان دارم به دست برخواهم داشت
تلخی که مزاج جان شیرین دارد
#انوری
- رباعی شمارهٔ ۱۲۳
ای کرده غمت با دل من روی به روی
زلف تو کند حال دلم موی به موی
اندر طلبت چو لولیان میگردم
دور از در تو، دربدر و کوی به کوی
#عراقی
- رباعی شمارهٔ ۱۶۱
زلف تو کند حال دلم موی به موی
اندر طلبت چو لولیان میگردم
دور از در تو، دربدر و کوی به کوی
#عراقی
- رباعی شمارهٔ ۱۶۱
دل داغ تو دارد ارنه بفروختمی
در دیده تویی و گرنه میدوختمی
دل منزل تست ورنه روزی صدبار
در پیش تو چون سپند میسوختمی
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۷۶
در دیده تویی و گرنه میدوختمی
دل منزل تست ورنه روزی صدبار
در پیش تو چون سپند میسوختمی
#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۷۶
بخشای بر آن بنده که خوابش نبود
بخشای بر آن تشنه که آبش نبود
بخشای که هر کو نکند بخشایش
در پیش خدا هیچ ثوابش نبود
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۵۷۶
بخشای بر آن تشنه که آبش نبود
بخشای که هر کو نکند بخشایش
در پیش خدا هیچ ثوابش نبود
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۵۷۶
واپس مانی ز یار واپس باشی
از شاخ درخت بگسلی خس باشی
در چشم کسی تو خویش را جای کنی
تو مردمک دیدهٔ آن کس باشی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۷۶
از شاخ درخت بگسلی خس باشی
در چشم کسی تو خویش را جای کنی
تو مردمک دیدهٔ آن کس باشی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۷۶
Do Ta Cheshme Siah Dari
Fereidoon Foroughi
ترانهٔ: "دوتا چشم سیاه داری"
خواننده: #فریدون_فروغی
به یک دم میکُشی ما را
به یک دم زنده میسازی
رقابت با خدا داری...
خواننده: #فریدون_فروغی
به یک دم میکُشی ما را
به یک دم زنده میسازی
رقابت با خدا داری...
#مولانای_جان
شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت
در دل و جانها فکند آتش و آشوب خویش
شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب
شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش
شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت
در دل و جانها فکند آتش و آشوب خویش
شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب
شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش
#فیض_کاشانی
دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی درمان کجا
عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا
دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی درمان کجا
عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا
الاغی دعا کرد ؛
صاحبش بمیرد تا از زندگی خرآنه خود خلاصی یابد ....
صاحب ، فکر الاغ را خواند و گفت :
ای خر !!
با مرگ من ، شخص دیگری تو را میخرد و صاحب می شود ،
برای رهایی خویش ، دعا کن که از خریت خود ، بیرون شوی .....
" از مثنوی معنوی مولانا "
.
همه آزادی میخواهند بی آنکه بدانند اسارت چیست!
اسارت به میله های دورت نیست.
به حصارهای دور تفکرت است!
صاحبش بمیرد تا از زندگی خرآنه خود خلاصی یابد ....
صاحب ، فکر الاغ را خواند و گفت :
ای خر !!
با مرگ من ، شخص دیگری تو را میخرد و صاحب می شود ،
برای رهایی خویش ، دعا کن که از خریت خود ، بیرون شوی .....
" از مثنوی معنوی مولانا "
.
همه آزادی میخواهند بی آنکه بدانند اسارت چیست!
اسارت به میله های دورت نیست.
به حصارهای دور تفکرت است!
نزدیکی به خداوند که هدف اصلی دین است، به معنی بالا یا پائین آمدن نیست؛ بلکه همین رهایی از زندان هستی، خود قرب به حق را به دنبال خواهد آورد. هر کجا که خداوند به عنوان معشوق قرار گیرد، آنجا هدف دین که رسیدن به فوق گردون است به تحقق رسیده است:
قرب نه بالا و پستی رفتن است
قرب حق از حبس هستی رستن است
نیست را چه جای بالا است و زیر
نیست را نه زود و نه دورست و دیر
در حقیقت هدف اصلی دین آن است که میخواهد انسان را به مقام همنشینی با دلبر ببرد، پس دین فقط از راه سلوک معنوی صورت میپذیرد و این سلوک به ناچار میبایست با شکستن از زنجیر تعلقات دنیوی و امور ناچیز و جزوی آن شروع شود.
هر کجا دلبر بود خود همنشین
فوق گردون است نه زیر زمین
#مثنوی_دفتر_سوم
قرب نه بالا و پستی رفتن است
قرب حق از حبس هستی رستن است
نیست را چه جای بالا است و زیر
نیست را نه زود و نه دورست و دیر
در حقیقت هدف اصلی دین آن است که میخواهد انسان را به مقام همنشینی با دلبر ببرد، پس دین فقط از راه سلوک معنوی صورت میپذیرد و این سلوک به ناچار میبایست با شکستن از زنجیر تعلقات دنیوی و امور ناچیز و جزوی آن شروع شود.
هر کجا دلبر بود خود همنشین
فوق گردون است نه زیر زمین
#مثنوی_دفتر_سوم