از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا
چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش
تا جامه نیالایی از خون جگر جانا
#حضرت_مولانا
هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا
چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش
تا جامه نیالایی از خون جگر جانا
#حضرت_مولانا
به دنیا نیامدن...
بهتــر از تعلیم نیافتن
و نادان ماندن است
زیرا جهالت ریشه
همه بدبختی هاست...
#افلاطون
بهتــر از تعلیم نیافتن
و نادان ماندن است
زیرا جهالت ریشه
همه بدبختی هاست...
#افلاطون
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت
کز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست
روزی بیا به کلبهی ما از ره شکار
تحقیق حال گوشهنشینان گناه نیست
هنگام چاشت، سفرهی بی نان ما ببین
تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست
دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست
از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد
آب قنات بردی و آبی به چاه نیست
سنگینی خراج، به ما عرصه تنگ کرد
گندم تُراست، حاصل ما غیر کاه نیست
در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید
بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست
حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست
صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت
جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست
مُردی در آن زمان که شدی صید گرگ آز
از بهر مُرده، حاجت تخت و کلاه نیست
یک دوست از برای تو نگذاشت دشمنی
یک مرد رزمجوی، تُرا در سپاه نیست
جمعی سیاهروز سیهکاری تواند
باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست
مزدور خفته را ندهد مزد، هیچکس
میدان همت است جهان، خوابگاه نیست
تقویم عمر ماست جهان، هر چه میکنیم
بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست
سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی به خلق
در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست
#پروین اعتصامی
دلی که بستهٔ زنجیر زلف یاری نیست
به پیش اهل نظر هیچش اعتباری نیست
ز عقل برشکن و ذوق بیخودی دریاب
که پیش زنده دلان عقل در شماری نیست
دگر مگوی که هر بحر را کناری هست
از آنکه بحر غم عشق را کناری نیست
#عبیدزاکانی
به پیش اهل نظر هیچش اعتباری نیست
ز عقل برشکن و ذوق بیخودی دریاب
که پیش زنده دلان عقل در شماری نیست
دگر مگوی که هر بحر را کناری هست
از آنکه بحر غم عشق را کناری نیست
#عبیدزاکانی
قلب سالک هم مونس اوست و هم محب اوست و هم موضع اسرار اوست.
به بیانی « قلب سالک عرش خداست
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
گفتا که مرا مجو به عرش و به بهشت
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عين_القضات_همدانی
به بیانی « قلب سالک عرش خداست
هر که طواف قلب خود کند، مقصود یابد و هر که راه دل گم کند، چنان دور افتد که هرگز خود را باز نیابد!
گفتم مَلِکا ترا کجا جویم من
وز خلعت تو وصف کجا گویم من
گفتا که مرا مجو به عرش و به بهشت
نزد دل خود که نزد دل پویم من
#عين_القضات_همدانی
هر دل که بسوی دلربائی نرود
والله که بجز سوی فنائی نرود
ای شاد کبوتری که صید عشق است
چندانکه برانیش بجائی نرود
#مولانا
والله که بجز سوی فنائی نرود
ای شاد کبوتری که صید عشق است
چندانکه برانیش بجائی نرود
#مولانا
دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گل کشد
هین غذای دل بده از همدلی
رو بجو اقبال را از مقبلی
#مولانا
تن ترا در حبس آب و گل کشد
هین غذای دل بده از همدلی
رو بجو اقبال را از مقبلی
#مولانا
ای ساقی جان مطرب ما را چه شده است
چون مینزند رهی ره او که زده است
او میداند که عشق را نیک و بد است
نیک و بد عشق را ز مطرب مدد است
#مولانا
چون مینزند رهی ره او که زده است
او میداند که عشق را نیک و بد است
نیک و بد عشق را ز مطرب مدد است
#مولانا
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت.
خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست.
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت.
درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت.
خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست.
پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت.
درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
#زباله های درون
بوی رایحه خوش از کسی که زباله حمل میکند بر نخواهد خواست. تا زبالهها را دور نریزی و خود را نشویی این بو، هم خودت و هم دیگران را آزار میدهد.
زبالههای درون نیز چنین است. باید آنها را از وجود خود بزدایی.
زبالههایی همچون:
منیت، حسادت، حرص و تعصب، خشم. رقابت، مقایسه و تنفر و....
مراقبه و آگاهی، شما را به پاکسازی درونی سوق میدهد....
#اوشو
بوی رایحه خوش از کسی که زباله حمل میکند بر نخواهد خواست. تا زبالهها را دور نریزی و خود را نشویی این بو، هم خودت و هم دیگران را آزار میدهد.
زبالههای درون نیز چنین است. باید آنها را از وجود خود بزدایی.
زبالههایی همچون:
منیت، حسادت، حرص و تعصب، خشم. رقابت، مقایسه و تنفر و....
مراقبه و آگاهی، شما را به پاکسازی درونی سوق میدهد....
#اوشو
مسخ باطنها در این زمان بسیار شده، همانگونه که مسخ در صور ظاهری در بنی اسرائیلیان ظاهر گشت، هنگامی که خداوند آنان را بوزینه و خوک کرد و ناگزیر در آخر زمان مسخ در این امّت ظاهر خواهد گشت...
شیخ محیی الدین ابن العربی
📚 فتوحات مکیه، باب ۲۸۸
شیخ محیی الدین ابن العربی
📚 فتوحات مکیه، باب ۲۸۸
و إنّما ذكرناه لكون الخصم يعلم أنّه لابدّ أن ينزل في هذه الأمة، في آخر الزمان، و يحكم بسنّة محمّد- صلّی الله علیه و سلم- مثل ما حكم الخلفاء المهديون الراشدون، فيكسر الصليب، و يقتل الخنزير، و يدخل بدخوله من أهل الكتاب في الإسلام خلق كثير أيضا.
همانا از او (یعنی عیسی -علیه السلام-) یاد کردیم تا دشمن بداند که ناگزیر او در این امت در آخر الزمان نزول میکند و به سنت محمّد -صلی الله علیه و سلم- حکم میکند، مانند آنچه که خلفای مهدیین راشدین حکم کردند.
او صلیب را میشکند و خوک را میکشد و با داخل شدنش به این امّت خلق کثیری از اهل کتاب (یعنی امّتش) را نیز به اسلام مشرّف میسازد.
شیخ محیی الدین ابن العربی
📚 الفتوحات المکیه، باب ۷۳، سوال ۱۴۵
همانا از او (یعنی عیسی -علیه السلام-) یاد کردیم تا دشمن بداند که ناگزیر او در این امت در آخر الزمان نزول میکند و به سنت محمّد -صلی الله علیه و سلم- حکم میکند، مانند آنچه که خلفای مهدیین راشدین حکم کردند.
او صلیب را میشکند و خوک را میکشد و با داخل شدنش به این امّت خلق کثیری از اهل کتاب (یعنی امّتش) را نیز به اسلام مشرّف میسازد.
شیخ محیی الدین ابن العربی
📚 الفتوحات المکیه، باب ۷۳، سوال ۱۴۵
خداوند عالم خارج از انسان را نیافرید مگر مثالی برای انسان باشد، تا دانسته شود آنچه در عالم ظاهر میشود در اوست و انسان، عین مقصود است...
و در او مجموعه اسمای الهی و آثار آنها ظاهر گردیده است.
شیخ محییالدین ابن عربی
📚 فتوحات مکیه، باب ۳۷۱
و در او مجموعه اسمای الهی و آثار آنها ظاهر گردیده است.
شیخ محییالدین ابن عربی
📚 فتوحات مکیه، باب ۳۷۱
#مولانای_جان
بیا دل بر دلِ پُر دردِ من نِه
بیا رخ بر رخانِ زردِ من نِه
تویی خورشید وز تو گرم عالم
یکی تابش بر آهِ سردِ من نِه
بیا دل بر دلِ پُر دردِ من نِه
بیا رخ بر رخانِ زردِ من نِه
تویی خورشید وز تو گرم عالم
یکی تابش بر آهِ سردِ من نِه