معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شیراز

خانه تاریخی منطقی نژاد یکی از بناهای تاریخی زیبا مربوط به دوره قاجار است که در سال ۱۳۱۱ ه.ق ساخته شده است.
خانه منطقی نژاد در سال ۱۳۵۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده
آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان
آستین بر گریه شمع مزارم می‌کشد


صائب تبریزی
به من دورویی مردم چه می تواند کرد
که با دو رنگی لیل و نهار ساخته ام


صائب تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم.
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم...

شعر: سعدی
آواز: استادمحمدرضا شجریان
کانال تلگرامیsmsu43@
علی زند وکیلی - گل سرخ
علی_زندوکیلی

گل سرخ‌🌹

سکوت درد بزرگی
است
هیچ می دانی؟

بخوان برای دلم
یک ترانه با من
باش ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نه تو می‌مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

#سهراب_سپهری
محو جنون ساکنم شور بیابان در بغل
چون چشم خوبان خفته ام ناز غزالان در بغل

نی غنچه دیدم نی چمن نی شمع خواندم نی لگن
گل کرده ام زین انجمن دل نام حرمان در بغل

#بیدل_دهلوی
هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه خداوند برآرد ایزد تعالی در او نظر نکند بازش بخواند دگر باره اعراض کند بازش به تضرّع و زاری بخواند حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.

کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار


گلستان سعدی
یادها و خاطره ها- ازدل سلامت میکنم
رامش
ترانه : ازدل سلامت میکنم
باصدای : رامش
آلبوم : معشوق همین جاست
شعر ترانه : (مولانا⁧)
ای با من و پنهان چو دل
از دل سلامت می کنم
تو کعبه‌ای هر جا روم
آهنگ : فرزین فرهادی
من بلبل عشقم، نه که پابندِ هوس
بی بند و بلا نبوده‌ام نیم نفس

از روزنه‌ای که خورده بادی به‌دلم،
یا حلقهٔ دام بوده یا چاک قفس.

#میروالهی_قمی
حکایت لطیفه

سر تراشی مویِ سر خواجه ای می تراشید.ناگاه دستش بلرزید و سر خواجه برید.خواجه فریاد برداشت که هی مردک،سر مرا بریدی،گفت: خواجه خاموش باش که سر بریده سخن نگوید.¹

بیت
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
که ما هم در دیارِ خود سری داریم و سامانی

1_لطائف الطّوایف ،فخرالدّین علی صفی ،به کوشش احمد گلچین معانی ،صفحهٔ ۳۰۸
گویند چرا تو دل بدیشان دادی
والله که من ندادم ایشان بردند

|نقل شده از #ابوسعید_ابوالخیر
او ماده غزالیست که بی‌دام گرفتیم
وحشی‌ست ولی نم نم و آرام گرفتیم

بسیار رباعی به لبش بود ولی ما
جامی غزل از قالب خیام گرفتیم

در آب گل آلوده‌ی این مصرع زیبا
از شاخه‌ی ابروی تو" بادام" گرفتیم

در پختن سوهان، من و اجداد قمی‌ها
از خنده‌ی شیرین لبت "وام" گرفتیم

انگار خدا مستی صد تاک به ما داد
آن روز که از دست شما جام گرفتیم

آن بوسه که دادی و ز سر چادرت افتاد
کامی‌ست که از برکت "اسلام" گرفتیم

پرسید که تعریف تو از باده خوری چیست
حالیست که در پیش تو "آرام" گرفتیم

#احمد_جم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

#هایده
#پادشاه_خوبان
#غم_تنهایی
#موزیک
حسن بصری گفت: گوسفند از آدمی آگاه‌تر است، از آن جهت که بانگ شبان او را از چرا کردن باز دارد و آدمی را سخن خدای عزٓوجل از هوا و مراد باز نمی‌دارد!

📚«عطار نیشابوری_تذکرة‌الاولیاء»
خواجه بهاء‌الدین نقشبند رحمه‌الله در بازار بخارا به مستی برخورد کرد و از او روی برگردانید.
مست گفت: ای خواجه من چنان که هستم، خود را به مردم می‌نمایم، تو نیز چنین هستی یا نی؟
خواجه به لرزه و گریه افتاد و مکرر می‌گفت: تو از من بی‌ریاتری! و مدت‌ها سخن آن مست یاد می‌کرد و می‌گریست.

📚«شیخ شجاع شیرازی رحمه‌الله_انیس‌الناس»
به‌روزِ غم کسی جز سایهء من نیست یار من
ولی آن‌هم ندارد طاقتِ شبهای تار من

به‌بلبل از دل نالان چه گویم؟ چون به‌صد دستان
نیارد پیش آن گل گفت یک‌درد از هزار من

شناور شو در آب دیده‌ام، چون مردمِ آبی
اگر خواهی که زخمی شویی از چشم‌ای‌نگار من

مدم سوی من افسونِ خلاص ای‌پارسا زیرا
کزین‌ها برنخیزد از سر کویش غبار من

«سهیلی» گر سخن این‌است، ارباب سخن یکسر
فرو شویند دفترها ز شعر آبدار من.

امیر شیخ نظام‌الدین احمد
#سهیلی_جغتایی
درگذشتهٔ: ۹۰۷ یا ۹۱۸ ه.ق.
سوالی کردم از پیرِ خرابات
که ای صافی دلت از صحبتِ دُرد

ز مرگ و زندگانی آگهم کن
کزین غم خاطرم بسیار افسرد

بگفتا گویمت رمزی که دانی
چه‌سان گوی سعادت می‌توان برد

تکلّف گر نباشد، خوش توان زیست
تعلّق گر نباشد، خوش توان مرد.

#انسی_جامی
سده دهم ه.ق.
قربانِ آن بناگوش وان برقِ گوشواره
با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره

#کلیم_کاشانی

#تابلوی_نقاشی: دختری با گوشوارهٔ مروارید
اثر: یوهانس فرمیر