این که چه داشته باشی، یا چه کسی باشی، یا کجا باشی، یا مشغول چه کاری باشی تو را خوشبخت یا بدبخت نمیکند. فکر تو، تو را خوشبخت یا بدبخت میکند.
ديل كارنگی
ديل كارنگی
ابريشم نيز به عشق مي ماند.
هم حساس و لطيف است
هم از انچه فكرش رابكني
قوي تر ومقاوم تر است حتي اتشين تر!
به شمس گفتم: ببين كرم ابريشم براي خروج از پيله،
ابريشمي راكه بازحمت بسيار تنيده پاره ميكند.
از اينرو كشاورز يا ابريشم را انتخاب ميكند يا كرم ابريشم را ....
شمس گفت: در اين حكايت نقش من به نقش كرم ابريشم مي ماند
مولوي ابريشم است.
گره درگره بافته خواهد شد
وقتش كه برسد
براي بقاي ابريشم بايد كرم ابريشم بميرد.
ملت عشق
اليف شافاک
هم حساس و لطيف است
هم از انچه فكرش رابكني
قوي تر ومقاوم تر است حتي اتشين تر!
به شمس گفتم: ببين كرم ابريشم براي خروج از پيله،
ابريشمي راكه بازحمت بسيار تنيده پاره ميكند.
از اينرو كشاورز يا ابريشم را انتخاب ميكند يا كرم ابريشم را ....
شمس گفت: در اين حكايت نقش من به نقش كرم ابريشم مي ماند
مولوي ابريشم است.
گره درگره بافته خواهد شد
وقتش كه برسد
براي بقاي ابريشم بايد كرم ابريشم بميرد.
ملت عشق
اليف شافاک
عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود
#شیخ_بهایی
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود
حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود
نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود
نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود
#شیخ_بهایی
ساقي بده آن مي شبانه
مستم کن از آن شرابخانه
بشنو تو رموز عشقبازان
کان است نشان اين نشانه
داريم بقاي مطلق حق
از دولت عشق جاودانه
کار دل ماست عشقبازي
باقي همه کارها بهانه
پروانه جان ما روان سوخت
چون آتش عشق زد زبانه
گر ميل کنار يار داري
جان است بيار در ميانه
از هستي خود چو نيست گشتي
در هر دو جهان توئي يگانه
دامي است وجود آدم اي يار
مائيم شکار و روح دانه
مطرب بنواز قول سيد
در نغمه ساز عاشقانه
حضرت شاه
مستم کن از آن شرابخانه
بشنو تو رموز عشقبازان
کان است نشان اين نشانه
داريم بقاي مطلق حق
از دولت عشق جاودانه
کار دل ماست عشقبازي
باقي همه کارها بهانه
پروانه جان ما روان سوخت
چون آتش عشق زد زبانه
گر ميل کنار يار داري
جان است بيار در ميانه
از هستي خود چو نيست گشتي
در هر دو جهان توئي يگانه
دامي است وجود آدم اي يار
مائيم شکار و روح دانه
مطرب بنواز قول سيد
در نغمه ساز عاشقانه
حضرت شاه
موسیقی ایرانی (به رخ ماهی به قد سروی)
ایرج
برنامه «موسیقی ایرانی»
با صدای استاد #ایرج
اشعار #پارسای_تویسرکانی
نوازندگان :
#مجید_نجاحی
#محمود_رحمانی_پور
#حسن_ناهید
#فریدون_حافظی
#حسین_همدانیان
ارکستر برنامه سوم
سرپرست ارکستر : #همایون_خرم
با صدای استاد #ایرج
اشعار #پارسای_تویسرکانی
نوازندگان :
#مجید_نجاحی
#محمود_رحمانی_پور
#حسن_ناهید
#فریدون_حافظی
#حسین_همدانیان
ارکستر برنامه سوم
سرپرست ارکستر : #همایون_خرم
شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب، ای خورشید در چشم تو زندانی
خوش آن روزی که بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی
بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مـُـرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی
شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی
یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو ماند
سخن ها بر لب «سعدی» ، قلم ها در کف «مانی»
نظر بازی نزیبد از تو با هر کس که می بینی
امید ِ من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی؟
#حسین_منزوی
مرا دریاب، ای خورشید در چشم تو زندانی
خوش آن روزی که بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی
بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مـُـرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی
شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی
یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو ماند
سخن ها بر لب «سعدی» ، قلم ها در کف «مانی»
نظر بازی نزیبد از تو با هر کس که می بینی
امید ِ من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی؟
#حسین_منزوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا وقتی نخواهد
عمر دنیا سرنخواهد شد
گلوی خشک صحرایی
به باران ترنخواهد شد
و تا وقتی نخواهد
برگی از کاجی نمیفتد
خدا وقتی بخواهد
غیر ممکن میشود ممکن
ولی وقتی نخواهد
واقعا دیگر نخواهد شد.
عمر دنیا سرنخواهد شد
گلوی خشک صحرایی
به باران ترنخواهد شد
و تا وقتی نخواهد
برگی از کاجی نمیفتد
خدا وقتی بخواهد
غیر ممکن میشود ممکن
ولی وقتی نخواهد
واقعا دیگر نخواهد شد.
چون در تکلّم میشوی از حسرتت گم میکند
سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن
شاطرعباس صبوحی
سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن
شاطرعباس صبوحی
پریشان می کنی جمعیت شب زنده داران را
به زلف خود مکش ای عنبرین مو، شانه در شبها
صائب تبریزی
به زلف خود مکش ای عنبرین مو، شانه در شبها
صائب تبریزی
بر سر کوی تو غوغای قیامت میبود
گر شکست دل عشاق صدایی میداشت
صائب تبریزی
گر شکست دل عشاق صدایی میداشت
صائب تبریزی
از عالمِ معنی الفی بیرون تاخت که هر که آن الف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم نکرد هیچ فهم نکرد. طالبان چون بید میلرزند از برای فهم آن الف. اما برای طالبان سخن دراز کردند شرح حجابها را، که هفتصد حجاب است از نور و هفتصد حجاب است از ظلمت، به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی، ایشان را نومید کردند که ما این همه حجابها را کی بگذریم؟ همه حجابها یک حجاب است، جز آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب این وجود است.
#شمس تبریزی
#شمس تبریزی
ذکر حق ای یار من بسیار کن
تا توانی کار خوش در کار کن
پاک باش و بی وضو یک دم مباش
جز که با پاکان دمی همدم مباش
دور باش از مجلس نقش خیال
صحبتی می دار با اهل کمال
یک سر موئی خلاف دین مکن
ور کند شخصی تو اش تحسین مکن
رهروان راه حق را دوست دار
رهروی می جو و راهی می سپار
گر بیابی جامی از زر یا سفال
نوش کن از هر دو جام آب زلال
#شاه نعمت الله ولی
تا توانی کار خوش در کار کن
پاک باش و بی وضو یک دم مباش
جز که با پاکان دمی همدم مباش
دور باش از مجلس نقش خیال
صحبتی می دار با اهل کمال
یک سر موئی خلاف دین مکن
ور کند شخصی تو اش تحسین مکن
رهروان راه حق را دوست دار
رهروی می جو و راهی می سپار
گر بیابی جامی از زر یا سفال
نوش کن از هر دو جام آب زلال
#شاه نعمت الله ولی
گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو
که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کنف سایه توست
گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو
ای که درد سخنت صافتر از طبع لطیف
گر رود صفوت این طبع سخندان تو مرو
اهل ایمان همه در خوف دم خاتمتند
خوفم از رفتن توست ای شه ایمان تو مرو
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا مینبری با خود از این خوان تو مرو
با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است
در خزان گر برود رونق بستان تو مرو
هجر خویشم منما هجر تو بس سنگ دل است
ای شده لعل ز تو سنگ بدخشان تو مرو
کی بود ذره که گوید تو مرو ای خورشید
کی بود بنده که گوید به تو سلطان تو مرو
لیک تو آب حیاتی همه خلقان ماهی
از کمال کرم و رحمت و احسان تو مرو
هست طومار دل من به درازی ابد
برنوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو
گر نترسم ز ملال تو بخوانم صد بیت
که ز صد بهتر وز هجده هزاران تو مرو
# مولانا
# دیوان شمس تبریزی،
# غزل شمارهی (۲۲۱۵)
که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو
آفتاب و فلک اندر کنف سایه توست
گر رود این فلک و اختر تابان تو مرو
ای که درد سخنت صافتر از طبع لطیف
گر رود صفوت این طبع سخندان تو مرو
اهل ایمان همه در خوف دم خاتمتند
خوفم از رفتن توست ای شه ایمان تو مرو
تو مرو گر بروی جان مرا با خود بر
ور مرا مینبری با خود از این خوان تو مرو
با تو هر جزو جهان باغچه و بستان است
در خزان گر برود رونق بستان تو مرو
هجر خویشم منما هجر تو بس سنگ دل است
ای شده لعل ز تو سنگ بدخشان تو مرو
کی بود ذره که گوید تو مرو ای خورشید
کی بود بنده که گوید به تو سلطان تو مرو
لیک تو آب حیاتی همه خلقان ماهی
از کمال کرم و رحمت و احسان تو مرو
هست طومار دل من به درازی ابد
برنوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو
گر نترسم ز ملال تو بخوانم صد بیت
که ز صد بهتر وز هجده هزاران تو مرو
# مولانا
# دیوان شمس تبریزی،
# غزل شمارهی (۲۲۱۵)
بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
#مولانا
با چشم تو می گویم من مست چنین خواهم
من تاج نمیخواهم من تخت نمیخواهم
در خدمتت افتاده بر روی زمین خواهم
#مولانا
آن یار نکوی من بگرفت گلوی من
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
#مولانا
گفتا که چه می خواهی گفتم که همین خواهم
با باد صبا خواهم تا دم بزنم لیکن
چون من دم خود دارم همراز مهین خواهم
#مولانا
▫من معتقدم هرگونه اخلاق باید بر این اصل استوار باشد ، که هیچکس خود را ارزشمندتر از هیچ کسِ دیگر نشمارد.
- کارل پوپر
- کارل پوپر