معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نمایندهٔ فضلی تو سزاوار ثنایی

بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی

بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی

نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

سنایی
به غیرِ شهدِ سکوت آن کدام شیرین است
که از حلاوتِ آن لب به یکدگر چسبد

#صائب_تبریزی
تا بپیوندد به دریا، کوه را تنها گذاشت
رود رفت، اما مسیر رفتنش را جا گذاشت...

هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت

هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را گذاشت

اعتبار سربلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت

موج راز سر به مُهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت

#فاضل_نظری
ز خود هر چند بگریزم، همان دربند خود باشم
رم آهوی تصویرم، شتاب ساکنی دارم

#واعظ_قزوینی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بِزن دستی و رقصی کن، ز عشقِ آن
خداوندان،
که چون بوسی از او یابی، کند آفت
کنار ای جان..

مولانای جان
حمیرا_خانه عاشق کجاست

@Banoo_Homeyra
خانه عاشق کجاست
بانو_حمیرا
کانال تلگرامی smsu43@
مرضیه -رندانه ( شور )
بانو مرضیه
رندانه ( رندانه شور)

رندانه زود خیزید
غوغا کنیم غوغا
هرجا که عاقلی هست
شیدا کنیم شیدا
رندانه زود خیزید
غوغا کنیم غوغا
هرجا که عاقلی هست
شیدا کنیم شیدا
شیدا ...
گفتم مرا غم تو خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است

گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم
گفت آن که سوخت او را کی ناله یا فغان است

#فیض_کاشانی
بوته‌های خاکشیر چنان با عجله و تند تند قد می کشیدند که من تعجب می‌کردم. اول خیال می کردم چند روز دیگر سرشان از درخت بادام هم بالاتر خواهد رفت اما وقتی ملتفت شدم که رگ و ریشه محکمی توی خاک ندارند، به خودم گفتم که بوته‌های خاکشیر بزودی پژمرده خواهند شد و از بین خواهند رفت...

یک هلو هزار هلو
#صمد_بهرنگی
#زادروز
هرجا کنی تو جلوه، نکویان فنا شوند
چون نور آفتاب که بر شبنم اوفتد

صیّاد گر تو باشی و زلفت بُود کمند
حاشا که در غزالِ بیابان رَم اوفتد

از قتلگاه عشق تو بر آسمان شدن
سهل است بس که کشته به روی هم اوفتد...


#آتش_اصفهانی
.
در سحرگاهی ، چنین از روشنی سرشار
پیشِ چشمِ این همه بیدار
آیا خواب می بینم ؟
این منم همراه او ؟
بازو به بازو
مستِ مست از عشق ، از امید ؟
روی راهی تار و پودش نور ،
از این سوی دریا رفته تا دروازه خورشید ؟


ای زمان!
ای آسمان!
ای کوه !
ای دریا !
خواب یا بیدار . . .

جاودانی باد این رویای رنگینم...

#فریدون_مشیری


با شمع گفتم: «از چه سرت می‌دهی به باد؟»
گفت: «آن سری که سجده ندارد، چنین خوش است»

بیدل


دادرس عشق و ستم‌گر عشق و تسکین‌خواه عشق
بر که بشمارم تظلم تا شود آگاه عشق؟
از تحیر شش‌جهت بسته‌ست بر من راه عشق
چند گویم آه عشق و آه عشق و آه عشق؟

ماجرای هیچ‌کس مشنو، فغانِ بیدلم!

«بیدلِ دهلوی / نکته‌ی ۵۶ / مخمس»
لاله سیه کرده دل تا رهِ داغم زند
غنچه گره کرده مشت تا به دماغم زند!

هرکه برآرد سر از جیب عداوت، سپهر
می‌دهدش دامنی تا به چراغم زند

#طالب
حكايت موش و صاحب خانه!

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد ؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛

همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزيد
از مرغ برايش سوپ درست کردند

گوسفند را برای عيادت کنندگان سر بريدند
گاو را برای مراسم ترحيم کشتند

و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه می کرد؛
و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد.

کلیله و دمنه



‌‌‌‌‎
این مردمان به نفاق خوش‌دل می‌شوند،
و به راستی غمگین می‌شوند.

عجب نیست این؟
با مردمان به نفاق می‌باید زیست،
تا در میان ایشان با خوشی باشی.
همین که راستی آغاز کردی،
به کوه و بیابان برون می‌باید رفت.
که میان خَلْق راه نیست.

#شمس‌_تبریزی
یکی می‌گفت که : « مولانا سخن نمی‌فرماید »

...فرمود، سخن بهانه است . آدمی را با آدمی آن جزو مناسب جذب می‌کند ، نه سخن.


#فیه‌ما‌فیه