انسان هنگامی غنی و پر است که با طبیعت همنوا و هماهنگ باشد.
هنگامی که او با هستی همنوا نباشد، کاملا خالی است.
او باید این خلا را پر کند و الا حرص و طمع شروع به پر کردن این خلا میکند!
با پول، خانه، لوازم لوکس، حتی دوستان و آشنایان و هر چیز دیگر..،
زندگی با این خلا، ترسناک، ناراحت کننده و غیر ممکن است.
برای وجود این احساس که وجود شما غنی و پر است دو راه وجود دارد:
یکی اینکه با هستی همنوا و هماهنگ شوید
سپس احساس میکنید که پر و غنی هستید، پر از زیباییها، گلها، ستارگان و..، این رضایت کامل است.
ولی در صورتی که این کار را نکنید، همان طور که میلیونها نفر از مردم جهان چنین هستند، این امکان وجود دارد که درون خود را با هر آشغالی پر کنید..
خیلی ساده است طمع به این معنی است که وجود شما از خلا رنج میبرد و شما میخواهید آن را با هر چیز ممکن پر کنید و برای شما اهمیتی ندارد که آن را با چه پر میکنید. هنگامی که این مطلب را درک کنید از شر طمع خلاص شدهاید.
#اوشو
هنگامی که او با هستی همنوا نباشد، کاملا خالی است.
او باید این خلا را پر کند و الا حرص و طمع شروع به پر کردن این خلا میکند!
با پول، خانه، لوازم لوکس، حتی دوستان و آشنایان و هر چیز دیگر..،
زندگی با این خلا، ترسناک، ناراحت کننده و غیر ممکن است.
برای وجود این احساس که وجود شما غنی و پر است دو راه وجود دارد:
یکی اینکه با هستی همنوا و هماهنگ شوید
سپس احساس میکنید که پر و غنی هستید، پر از زیباییها، گلها، ستارگان و..، این رضایت کامل است.
ولی در صورتی که این کار را نکنید، همان طور که میلیونها نفر از مردم جهان چنین هستند، این امکان وجود دارد که درون خود را با هر آشغالی پر کنید..
خیلی ساده است طمع به این معنی است که وجود شما از خلا رنج میبرد و شما میخواهید آن را با هر چیز ممکن پر کنید و برای شما اهمیتی ندارد که آن را با چه پر میکنید. هنگامی که این مطلب را درک کنید از شر طمع خلاص شدهاید.
#اوشو
خوش آن شوریدهٔ شیدای بیدل
که مدهوش تماشای تو باشد
دلم با غیر تو کی گیرد آرام
مگر مستی که شیدای تو باشد
#فیض_کاشانی
که مدهوش تماشای تو باشد
دلم با غیر تو کی گیرد آرام
مگر مستی که شیدای تو باشد
#فیض_کاشانی
آدمهایی هستند
که خوبند
خوب بودن
به خوردشان رفته
آمده اند
که مهر بورزند
نه جنسیتشان مهم است
نه عقایدشان
نه سنشان
مهم این است
که با دلشان راحتند
صاف و روراست می آیند
در زندگیت
یک توقف می کنند
به پهنای یک عمرت
و می روند
و سالها هم که نبینی شان
باز یکجوری انگار با تو مانده اند
🌺🌺🌺
یار پر مهرم
درود
بامداد چهارشنبه ات عاشقانه
🌺🌺🌺
همواره به یاد داشته باش،موفقیت یک نقطه نیست، بلکه جریانی است پیوسته.
در سراسر جاده زندگی،توقف ممنوع.
مالکیت۹ آسمان را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند.
افکار بزرگ داشته باش،اما از شادی های کوچک لذت ببر.
موفق کسی است که با آجرهایی که به سمتش پرتاب می شود ،بنایی محکم بسازد.
روز را با خنده شروع کن، تا زندگی با خنده در دستانت شکوفا شود.
🌺🌺🌺
شاد باشی
که خوبند
خوب بودن
به خوردشان رفته
آمده اند
که مهر بورزند
نه جنسیتشان مهم است
نه عقایدشان
نه سنشان
مهم این است
که با دلشان راحتند
صاف و روراست می آیند
در زندگیت
یک توقف می کنند
به پهنای یک عمرت
و می روند
و سالها هم که نبینی شان
باز یکجوری انگار با تو مانده اند
🌺🌺🌺
یار پر مهرم
درود
بامداد چهارشنبه ات عاشقانه
🌺🌺🌺
همواره به یاد داشته باش،موفقیت یک نقطه نیست، بلکه جریانی است پیوسته.
در سراسر جاده زندگی،توقف ممنوع.
مالکیت۹ آسمان را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند.
افکار بزرگ داشته باش،اما از شادی های کوچک لذت ببر.
موفق کسی است که با آجرهایی که به سمتش پرتاب می شود ،بنایی محکم بسازد.
روز را با خنده شروع کن، تا زندگی با خنده در دستانت شکوفا شود.
🌺🌺🌺
شاد باشی
۳۰ تیر زادروز عزتاله انتظامی
(زاده ۳۰ خرداد ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۲۶ امرداد ۱۳۹۷ تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
او در سال ۱۳۲۶ به عرصه هنر وارد شد و با دستمایههای هنر نمایش و تئاتر به شهر هانوفر آلمان رفت و در مدرسه شبانه آموزش سینما و تئاتر تحصیل کرد.
در سال ۱۳۴۸ با فیلم گاو ساخته داریوش مهرجویی وارد حرفه سینما شد و در دیگر آثار مهرجویی: آقای هالو، دایره مینا، پستچی، اجارهنشینها، هامون و بانو، به هنرنمایی پرداخت. وی علاوه بر این نقشآفرینیها، در فیلمهای کارگردانان مطرح سینما: علی حاتمی، مسعود کیمیایی و محسن مخملباف نیز بازی کرد. همچنین در فیلم مستند عشقپرداز به کارگردانی محمدهادی کاویانی در کنار محمود فرشچیان حضور داشت.
وی پس از انقلاب و به خصوص در دهه شصت در انواع و اقسام نقشها به بهترین نحو ممکن ظاهر شد. بازی او در فیلمهای حاجی واشنگتن، اجاره نشینها، گراندسینما، هامون، بانو، گاو، ستارخان، صادق کرده، خانه خلوت، ناصرالدینشاه اکتور سینما، روز فرشته، روسری آبی، دیوانه از قفس پرید، خانهای روی آب و راه آبی ابریشم، اوج هنرنمایی او در آن فیلمهای ماندگار است. او در گاوخونی دومین همکاریاش با بهروز افخمی را تجربه کرد و جایی برای زندگی چهارمین تجربهاش با محمدرضا بزرگنیا بود. او برای اولین بار با مسعود کیمیایی یکی از کارگردانان صاحب سبک سینمای ایران و در ۷۹ سالگی در فیلم حکم همکاری کرد. شاید نقش «رضا» در فیلم حکم یک دن کورلئونه باشد. فیلمی که شاید حال و هوای پدرخوانده را برایمان زنده کند.
مجید انتظامی آهنگساز و نوازنده معروف، فرزند اوست..
(زاده ۳۰ خرداد ۱۳۰۳ تهران -- درگذشته ۲۶ امرداد ۱۳۹۷ تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون
او در سال ۱۳۲۶ به عرصه هنر وارد شد و با دستمایههای هنر نمایش و تئاتر به شهر هانوفر آلمان رفت و در مدرسه شبانه آموزش سینما و تئاتر تحصیل کرد.
در سال ۱۳۴۸ با فیلم گاو ساخته داریوش مهرجویی وارد حرفه سینما شد و در دیگر آثار مهرجویی: آقای هالو، دایره مینا، پستچی، اجارهنشینها، هامون و بانو، به هنرنمایی پرداخت. وی علاوه بر این نقشآفرینیها، در فیلمهای کارگردانان مطرح سینما: علی حاتمی، مسعود کیمیایی و محسن مخملباف نیز بازی کرد. همچنین در فیلم مستند عشقپرداز به کارگردانی محمدهادی کاویانی در کنار محمود فرشچیان حضور داشت.
وی پس از انقلاب و به خصوص در دهه شصت در انواع و اقسام نقشها به بهترین نحو ممکن ظاهر شد. بازی او در فیلمهای حاجی واشنگتن، اجاره نشینها، گراندسینما، هامون، بانو، گاو، ستارخان، صادق کرده، خانه خلوت، ناصرالدینشاه اکتور سینما، روز فرشته، روسری آبی، دیوانه از قفس پرید، خانهای روی آب و راه آبی ابریشم، اوج هنرنمایی او در آن فیلمهای ماندگار است. او در گاوخونی دومین همکاریاش با بهروز افخمی را تجربه کرد و جایی برای زندگی چهارمین تجربهاش با محمدرضا بزرگنیا بود. او برای اولین بار با مسعود کیمیایی یکی از کارگردانان صاحب سبک سینمای ایران و در ۷۹ سالگی در فیلم حکم همکاری کرد. شاید نقش «رضا» در فیلم حکم یک دن کورلئونه باشد. فیلمی که شاید حال و هوای پدرخوانده را برایمان زنده کند.
مجید انتظامی آهنگساز و نوازنده معروف، فرزند اوست..
۳۰ خرداد سالروز درگذشت نادرشاه افشار
(زاده ۳۰ آبان ۱۰۶۷ درگز – درگذشته ۳۰ خرداد ۱۱۲۶ قوچان) سردودمان افشاریه
او از ایل افشار خراسان بود که از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ در ایران پادشاهی کرد و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. بیرون راندن مهاجمان روس، عثمانی و افغان از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح دهلی و ترکستان و جنگهای پیروزمندانه او سبب شهرت بسیارش بود و او آخرین کشورگشا و فاتح آسیایی است.
زمانی که روسها، عثمانیها و افغانها از اطراف به ایران دست انداخته بودند و کشورمان در نهایت هرج و مرج بود، عدهای سوار با خود همراه کرد و به تهماسب صفوی که بهکین پدر برخاسته بود همراه شد، فتنههای داخلی را خواباند و مهاجمان را هم بیرون ریخت.
اما شاه تهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت شد و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ بهسوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بهدلیل عدم توانایی بهکشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت.
آنگاه نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق بهسوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را بهخاک ایران افزود. او از آنجا بهقفقاز تحت اشغال روسها رفت که باکمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا بهفرار گذاشتهاند. در مسیر برگشت در سال ۱۱۴۸ در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا داد و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود.
او عازم مشهد شد، در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس بهلیاقت شما ایمان دارد و در این شرایط بهتر است نادر همچنان ارتشدار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند.
او سه بار بههند اخطار کرد که افسران اشرف افغان را که حدودا ۸۰۰ نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر کردند و ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی بهدار زدند و بازگشتند. نادرشاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت. محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر، از او خواست هدیهای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اصرار او گفت: جوانان ایران بهکتاب نیازمندند، سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم کرده است. محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها، جواهرات بسیاری بهنادر هدیه داد که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی است.
نادر ۱۲ سال سلطنت کرد و سرانجام به دست عدهای خائن کشته شد. آرامگاه وی در مشهد است.
(زاده ۳۰ آبان ۱۰۶۷ درگز – درگذشته ۳۰ خرداد ۱۱۲۶ قوچان) سردودمان افشاریه
او از ایل افشار خراسان بود که از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ در ایران پادشاهی کرد و بنیانگذار دودمان افشاریه شد. بیرون راندن مهاجمان روس، عثمانی و افغان از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح دهلی و ترکستان و جنگهای پیروزمندانه او سبب شهرت بسیارش بود و او آخرین کشورگشا و فاتح آسیایی است.
زمانی که روسها، عثمانیها و افغانها از اطراف به ایران دست انداخته بودند و کشورمان در نهایت هرج و مرج بود، عدهای سوار با خود همراه کرد و به تهماسب صفوی که بهکین پدر برخاسته بود همراه شد، فتنههای داخلی را خواباند و مهاجمان را هم بیرون ریخت.
اما شاه تهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت شد و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ بهسوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بهدلیل عدم توانایی بهکشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت.
آنگاه نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق بهسوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را بهخاک ایران افزود. او از آنجا بهقفقاز تحت اشغال روسها رفت که باکمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا بهفرار گذاشتهاند. در مسیر برگشت در سال ۱۱۴۸ در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا داد و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود.
او عازم مشهد شد، در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس بهلیاقت شما ایمان دارد و در این شرایط بهتر است نادر همچنان ارتشدار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند.
او سه بار بههند اخطار کرد که افسران اشرف افغان را که حدودا ۸۰۰ نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد. در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر کردند و ۸۰۰ متجاوز افغان را در بازار دهلی بهدار زدند و بازگشتند. نادرشاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت. محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر، از او خواست هدیهای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اصرار او گفت: جوانان ایران بهکتاب نیازمندند، سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم کرده است. محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها، جواهرات بسیاری بهنادر هدیه داد که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایران در بانک مرکزی است.
نادر ۱۲ سال سلطنت کرد و سرانجام به دست عدهای خائن کشته شد. آرامگاه وی در مشهد است.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرام باش آنجا كه ديگر راهی نيست
خدا راه می گشايد :
خدا راه می گشايد :
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرم درد میکند کو مادر من
دو دستش را گذارد بر سر من
دو دستش را گذارد بر ندارد
که شاید بشکند درد سر من...
امان از روزگار
دو دستش را گذارد بر سر من
دو دستش را گذارد بر ندارد
که شاید بشکند درد سر من...
امان از روزگار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بارالها، ای نیکو باغبانِ عالمِ
هستی، در آخرین روزهای بهار؛
مزرعه ی میهنم را، شهرم را،
خانواده ام را، وجودم را و
همه ی عالم هستی را به
تو میسپارم ای نیکو حکیمِ
توانمند و مهربان، خودت حال
ما را خوب کن که این روزها
سخت محتاج شــاد بودنیم...
هستی، در آخرین روزهای بهار؛
مزرعه ی میهنم را، شهرم را،
خانواده ام را، وجودم را و
همه ی عالم هستی را به
تو میسپارم ای نیکو حکیمِ
توانمند و مهربان، خودت حال
ما را خوب کن که این روزها
سخت محتاج شــاد بودنیم...
هنر به خودشناسی میافزاید و
شیوهای عالی ست برای منتقل کردن
حاصل این شناخت به
دیگر مردمان.
آلن دوباتن
شیوهای عالی ست برای منتقل کردن
حاصل این شناخت به
دیگر مردمان.
آلن دوباتن
آشکارا نهان کنم تا چند؟
دوست میدارمت به بانگ بلند
عاشقان تو نیک معذورند
زان که نبود کسی تو را مانند
#عراقی
دوست میدارمت به بانگ بلند
عاشقان تو نیک معذورند
زان که نبود کسی تو را مانند
#عراقی
🍁
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
شهریار
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
شهریار
شک و یقین
"... خدایا
آتش مقدس "شک" را
آنچنان در من بیفروز
تا همه ی "یقین"هایی را که در من نقش کردهاند، بسوزد.
و آنگاه، از پس تودهی این خاکستر،
لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی،
شسته از هر غبار، طلوع کند..."
#علی_شریعتی
مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص ۹۹
"... خدایا
آتش مقدس "شک" را
آنچنان در من بیفروز
تا همه ی "یقین"هایی را که در من نقش کردهاند، بسوزد.
و آنگاه، از پس تودهی این خاکستر،
لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی،
شسته از هر غبار، طلوع کند..."
#علی_شریعتی
مجموعه آثار ۸ / نیایش / ص ۹۹
ساعت شش غروب دیروز است
و من
با جیب های پر از گریه
از کارخانه به خانه برمی گردم
تا دستمزد ناچیزم را
ترضیع نورسیده ی دیگر
در شیشه ی کبود پستانکش بچکانم
سخت است روزگار
و کودکان بد قلق ما هم
نا آمده
از شیر خشک نیدو و هر مارک دیگری
عشقشان می گیرد
و غیر شیره ی جان ما ، چیزی
در کام های کوچکشان
شیرین نمی نشیند
این کودکان بد قلق
ساعت شش غروب امروز است
و من
با جیب های خالی از گریه به خانه بر می گردم
با دستمال گمشده و جیبهای سوراخ
کدام سکه ایمن خواهد ماند
و این ، به خشت کاغذی افتاده
این چندمین گرسنه ی یک قطره شیر
بگذار احتضار را
از خون ناف خویش بنوشد
ساعت شش غروب فرداست
و
من
با جیبهای پر از گریه ، از گورستان
به خانه باز میگردم
و کارخانه ها همه
در اعتصاب اندوهند
#منوچهر_آتشی
#شش_غروب_فردا
#اتفاق_آخر
و من
با جیب های پر از گریه
از کارخانه به خانه برمی گردم
تا دستمزد ناچیزم را
ترضیع نورسیده ی دیگر
در شیشه ی کبود پستانکش بچکانم
سخت است روزگار
و کودکان بد قلق ما هم
نا آمده
از شیر خشک نیدو و هر مارک دیگری
عشقشان می گیرد
و غیر شیره ی جان ما ، چیزی
در کام های کوچکشان
شیرین نمی نشیند
این کودکان بد قلق
ساعت شش غروب امروز است
و من
با جیب های خالی از گریه به خانه بر می گردم
با دستمال گمشده و جیبهای سوراخ
کدام سکه ایمن خواهد ماند
و این ، به خشت کاغذی افتاده
این چندمین گرسنه ی یک قطره شیر
بگذار احتضار را
از خون ناف خویش بنوشد
ساعت شش غروب فرداست
و
من
با جیبهای پر از گریه ، از گورستان
به خانه باز میگردم
و کارخانه ها همه
در اعتصاب اندوهند
#منوچهر_آتشی
#شش_غروب_فردا
#اتفاق_آخر
Khooneye Arezoo
Moein
خونه ی آرزو
معین
هیچ دردی به بزرگی زنده بودن نیست،
هیچ باری سنگینتر از زندگی با آگاهی.
بودن، و هیچ ندانستن، و راهی نداشتن
#روبن_داریو
معین
هیچ دردی به بزرگی زنده بودن نیست،
هیچ باری سنگینتر از زندگی با آگاهی.
بودن، و هیچ ندانستن، و راهی نداشتن
#روبن_داریو