معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.69K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
بر رخِ مَه‌طلعتان ، زلفِ پریشان ، خوش‌نماست ، دلبری و ناز و استغنا ، از اینان ، خوش‌نماست ، #فیض_کاشانی
عاشقان را ،

زاری و مسکینی و افتادگی ،




دلبران را ،

پرسشِ احوالِ ایشان ، خوش‌نماست ،




#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
عاشقان را ، زاری و مسکینی و افتادگی ، دلبران را ، پرسشِ احوالِ ایشان ، خوش‌نماست ، #فیض_کاشانی
خوبرویان را ،

پریشان‌اختلاطی ، خوب نیست ،




امتناع و شرم و تمکین ،

از نکویان ، خوش‌نماست ،




#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
خوبرویان را ، پریشان‌اختلاطی ، خوب نیست ، امتناع و شرم و تمکین ، از نکویان ، خوش‌نماست ، #فیض_کاشانی
هر جفایی کز نکورویان رسد ،

باید کشید ،




صبر بر آزارِ یارِ مِهرکیشان ،

خوش‌نماست ،




#فیض_کاشانی
در غمزهٔ مستانهٔ ساقی ،

چه شراب است؟ ،




کز نشئهٔ آن ،

جان و جهان ، مست و خراب است ،





#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
در غمزهٔ مستانهٔ ساقی ، چه شراب است؟ ، کز نشئهٔ آن ، جان و جهان ، مست و خراب است ، #فیض_کاشانی
هشیار ، نه یک زاهد و ،

مخمور ، نه یک مست ،





مست است تَر و خشکِ جهان ،

این ، چه شراب است؟ ،




#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
هشیار ، نه یک زاهد و ، مخمور ، نه یک مست ، مست است تَر و خشکِ جهان ، این ، چه شراب است؟ ، #فیض_کاشانی
عشق است روان ،

در رگ و در ریشهٔ جان‌ها ،




ذرّاتِ جهان ،

مست ازین بادهٔ ناب است ،




#فیض_کاشانی
نه ، تابِ وصلِ او دارم ،

نه ، هجران ،




نه ، با وی می‌توان بودن ،

نه ، بی وی ،




#فیض_کاشانی
بادهٔ تلخِ کهنم آرزوست ،

ساقیِ سیمین‌ذقنم آرزوست ،




زهدِ ریا ، عیشِ مرا ، تلخ کرد ،

دلبرِ شیرین‌دهنم آرزوست ،




صحبتِ زاهد ، همه خارِ غمست ،

شاهدِ گُل‌پیرهنم آرزوست ،




خالِ معنبر ، به رُخی چون قمر ،

زلفِ شِکَن در شکنم آرزوست ،




خیز و ، لبِ خود ، به لبِ من بِنِه ،

بوسه بر آن لب ،، زدنم ، آرزوست ،




خیز ، که از توبه پشیمان شدم ،

ساقیِ پیمان‌شکنم آرزوست ،




تلخ بگو زان لب و ، دشنام دِه ،

باده ز جامِ سخنم آرزوست ،




خیز و بکش تیغ و ،،، بکُش ، تا به‌حشر ،

زندگیِ در کفنم آرزوست ،




نی غمِ زر دارم و ، نی سیم ،،، فیض ،

دلبرِ سیمین‌بدنم آرزوست ،




#فیض_کاشانی

غزل شمارهٔ ۱۵۳
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بی‌خیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم

جلوه حسن تو دیدم طمع از خویش بریدم
تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم

با تو در عیشم و عشرت همه سودم همه نورم
بی تو در رنجم و محنت همه آهم همه دودم

#فیض_کاشانی
بر درِ تو ، من ،،، رو ، به خاکِ عجز ،،،
ناله می‌کنم ، کای اِلهِ من ،

جُرم کرده‌ام ، ظلم کرده‌ام ،
پرده بپوش بر گناهِ من ،






کی توان به‌خود ، آمدن بَرَت؟ ،
یاریی بکن ، دستِ من بگیر ،

باش هادی‌اَم ، گام‌گامِ رَه ،
نورِ خویش بکن ، شمعِ راهِ من ،




#فیض_کاشانی
الهی به امید تو





دشمن ار کند قصدِ جانِ من ،

سویِ درگهت آوَرَم پناه ،



گر ، تو رانی‌اَم از دَرَت ،،،

کجاست مامنی؟ ، شود تا پناهِ من؟ ،




از جوارِ تو ، من کجا رَوَم؟ ،

یا ، ز قیدِ تو ، من چسان رَهَم؟ ،



کو ، درِ دگر؟ ،،، کو ، رَهِ گذر؟ ،

ای پناهِ من ، ای اِلهِ من ،




#فیض_کاشانی
جان و دل سوزد فراقت وصل دین غارت کند

ای فدایت جان و دل وصل تو دین و مذهبم

با تو بدن بیتو بودن هیچیک مقدور نیست

چارهٔ سازد مگر فریاد یارب یاربم

#فیض_کاشانی
زُهدِ ریا ،

عیشِ مرا تلخ کرد ،




دلبرِ شیرین‌دهنم آرزوست ،





#فیض_کاشانی
در چهرهٔ مهرویان انوار تو می‌بینم
در لعل گهر باران گفتار تو می‌بینم

در مسجد و میخانه جویای تو می‌باشم
در کعبه و بتخانه انوار تو می‌بینم

بت‌خانه روم گر من تا جلوهٔ بت بینم
چو نیک نظر گردم دیدار تو می‌بینم

هرکو ز تو پیدا شد هم در تو شود پنهان
پیدا و نهان گشتن هم کار تو می‌بینم

از کوی تو می‌آیم هم سوی تو می‌آیم
در سیر و سلوک خود انوار تو می‌بینم

هم کشته این عیدم هم زنده جاویدم
منصور صفت خود را بردار تو می‌بینم

گاهی که مرا کاهی گه قیمتم افزائی
در سود و زیان خود را بازار تو می‌بینم

هرکس شده در کاری سرگشته چو پرکاری
سرگشتگی جمله در کار تو می‌بینم

هرجا که روم نالم چون بلبل شوریده
سرتاسر عالم را گلزار تو می‌بینم

خون در جگر لاله از داغ تو می‌بینم
چشم خوش نرگس را بیمار تو می‌بینم

پروانه بگرد شمع جویای جمال تو
بلبل بگلستانها هم زار تو می‌بینم

از خود نه خبردارم نه عین و اثر دارم
در نطق و بیان فیض گفتار تو می‌بینم


#فیض_کاشانی
بسوی او نگرم کان ناز می‌بینم
و گر بخویش سرا پا بناز می‌بینم
دل ار غمین شود آن راز خویش می‌یابم
و گر خوش است از آن دلنواز می‌بینم
بآسمان و زمین بینم ار بدیدهٔ دل
جبال معرفت و بحر راز می‌بینم
غبار غیر ز مرآت دل چو می‌روبم
بر وی جان دری از غیب باز می‌بینم
چو عشق نیست رهی سوی او سخن کوته
که راه دیگر و دور و دراز می‌بینم
بر وی دشمن اگر بسته شد دری از دوست
بروی دوست در دوست باز می‌بینم
زر وجود من از غش نمیرسد خالص
ببوتهٔ غم او تا گداز می‌بینم
وفای اوست وفا و وفای اوست وفا
وفا جفا شود ار امتیار می‌بینم
عنای او همه راحت غمش همه شادیست
بلای اوست عطا سوز و ساز می‌بینم
بغیر هستی او هستی نمی‌دانم
جهان همه بحقیقت مجاز می‌بینم
بمیرم ار به جز او زندهٔ گمان دارم
بسوزم ار به جز او کار ساز می‌بینم
فنا شوم اگر اغیار را بقا باشد
نباشم ار به جز او بی‌نیاز می‌بینم
حرام باد بر آن دل محبتش که درو
بجز محبت او را جواز می‌بینم
هزار سجده شکر ار کنی کمست ای فیض
که بر رخ تو در دوست باز می‌بینم

#فیض_کاشانی
جان و دل سوزد فراقت وصل دین غارت کند

ای فدایت جان و دل وصل تو دین و مذهبم

با تو بودن بی تو بودن هیچیک مقدور نیست

چارهٔ سازد مگر فریاد یارب یاربم

#فیض_کاشانی
.
صبا پیام وصالی ز کوی یار آورد
شفا بخسته قراری به بی‌قرار رسید

شب فراق به صبح وصال انجامید
شکفته شو چو گل ای دل که گلعذار رسید

#فیض_کاشانی
تو ، پنداری به‌جز راهِ تو ،

راهی نیست سوی حق ،





دلت ، در پردهٔ پندار ،

از این پندار ، افتاده ،




#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
تو ، پنداری به‌جز راهِ تو ، راهی نیست سوی حق ، دلت ، در پردهٔ پندار ، از این پندار ، افتاده ، #فیض_کاشانی
ترا ، زهد و ، مرا ، مستی ،،،

ترا ، تقوی ، مرا ، رندی ،





ترا ، آن کار افتاده ،،

مرا ، این کار ، افتاده ،




#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
ترا ، زهد و ، مرا ، مستی ،،، ترا ، تقوی ، مرا ، رندی ، ترا ، آن کار افتاده ،، مرا ، این کار ، افتاده ، #فیض_کاشانی
ترا ، راهِ مسلمانی ،،

گوارا باد و ، ارزانی ،





مرا ، گبری خوش آمد ،،

کار ، با زُنّار ، افتاده ،




#فیض_کاشانی