معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
منصور را هنوز روح تمام جمال ننموده بود، و اگر نه اناالحق چگونه گوید؟ حق کجا و انا کجا؟

این انا چیست؟ حرف چیست؟ در عالم روح نیز اگر غرق بودی حرف کی گنجیدی؟ الف کی گنجیدی؟ نون کی گنجیدی؟


شمس تبریزی
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمی‌دانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمی‌دانم

در این درگاه بی‌چونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمی‌دانم


#مولانای_جان
فقط یک صدا می‌تواند درون انسان وجود داشته باشد.

درون کسی که از صدای
#من پر شده، صدای عشق وجود ندارد.

و درون کسی که از صدای
#عشق پر شده، صدای" من" وجود ندارد.

عشق و نفس نمیتوانند با هم باشند.

#اشو
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل

چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد

زان ولایت که مهتران دارند
بهترین جای بهتران دارند

#نظامی
" کیمیای نو کننده دردهاست
   کو ملولی آن طرف که درد خاست

   هین مزن تو از ملولی آهِ سرد
   درد جو و درد جو و درد درد "

#مثنوی_مولانا دفترششم


آنچه روان آدمی را پوینده و جوینده
   نگاه می دارد, سختی ها و رنج هاست.
   در مبارزه با سختی ها آدمی رشد می-
   کند وجایی برای رخوت باقی نمی ماند.
   از روزگار ملول نباش و شکوه نکن. از
   سختی هراس نداشته باش و مبارزه
   کن...
Cheragh
Mahasti
#مهستی - چراغ
شام نمی‌شود دگر صبحِ کسی که هر سحر

زآن خم طرّه بنگرد صبح دمیده‌ی تو را


#فروغی_بسطامی
وقتی کسی تو را قضاوت می‌کند
این فقط بازتاب نفرتی است که او از خودش دارد.

وقتی کسی تو را نمی‌پذیرد
برای این است که در پذیرش خودش مشکل دارد.

وقتی کسی به تو دروغ می‌گوید 
نشان می‌دهد که نمی‌تواند دروغ‌هایی که به خودش می‌گوید را ببیند.

پس مهربان باش.
در سفر زندگی، همه در مسیر خودشان هستند. همه با شیاطین خودشان در جنگند.

اگر تاریکی خودت را دریابی،
همه جا نور خواهی دید.

همه چیز ابتدا از درون شروع می شود
و بعد بازتابش در بیرون نمایان می شود.

کشمکش و تضاد در دنیای بیرونی، که به شکل جنگ‌ها بروز پیدا می‌کند،
فقط وقتی به پایان می‌رسد که هر کدام از ما آن کشمکش و تضاد درونی خودمان را حل کنیم.
همه‌اش از آنجا (درون) شروع می‌شود.
همه ما مسئول هستیم.
آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود

عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

#حضرت_حافظ
بدان، ای عزیز!  که زندگانی تو بر مرگ وقتی ترجیح دارد، که ده چیز را به جای آوری:

اول، با حق به صدق
دوم، با خلق به انصاف
سوم، با نفس به قهر
چهارم، با مهتران به عزت
پنجم، با کهتران به شفقت
ششم، با دوستان به نصیحت
هفتم، با دشمنان به مروّت
هشتم، با عالمان به تواضع
نهم، با درویشان به سخاوت
دهم، با جاهلان به خاموشی

هرکه این ده خصلت را نگاه دارد، از دین و دنیا بر خورَد.

از کتاب:
#سخنان_پیر_هرات
#خواجه_عبدالله_انصاری
گر چه زخمی رسیده است بر پایم
من بی سر و پا به خدمتت می‌ آیم

در راه تو از سر قدمی می‌ سازم
پایی چه بود که تا به پایی آیم

#شاه_نعمت_الله_ولی
من از دیوانگی
خالی نخواهم بود تا هستم

که رویت میکند هشیار و
بویت میکند مَستم...


#اوحدى
هنگامی که به آن‌چه هست تسلیم شوید و به طور کامل حضور یابید،
گذشته نیروی خود را از دست می‌دهد. آن‌گاه قلمروی وجود که توسط ذهن پنهان شده بود، گشوده می‌شود. ناگهان سکوتی عظیم و والا در درون شما پدید می‌آید، احساس آرامشی ژرف و بی‌انتها!
درون آن آرامش، نشاطی عظیم نهفته است، و درون آن نشاط، عشق نهفته است.
و در درونی‌ترین بخش درون،
آن مقدس، آن بی‌کران -هم او که نمی‌توان به نامی خواندش- نهان است.

#اکهارت_تله
تو را دوست دارم چون نان و نمک
چون لبان گر گرفته از تب
که نیمه‌شبان در التهاب قطره‌ای آب
بر شیر آبی بچسبد

تو را دوست دارم
چون لحظهء شوق، شبیه، انتظار و نگرانی
در گشودن بستهء بزرگی
که نمی‌دانی در آن چیست

تو را دوست دارم
چون سفر نخستین با هواپیما
بر فراز اقیانوس
چون غوغای درونم
لرزش دل و دستم
در آستانهء دیداری در استانبول
تو را دوست دارم چون گفتن‌ِ «شکر خدا زنده‌ام»

#ناظم_حکمت
هر جزو تنم را به هوایت پر و بالی‌ست
سیمابم و بستن نتوان بال و پرم را

آن شوقِ طلب خواهم و آن مستیِ سرشار
کز هم نشناسم چو فلک پا و سرم را

چون شاخ فروتن نخورم طعنهٔ دشمن
پرباریَم از سنگ رهانَد ثمرم را

#تأثیر_تبریزی
Ashenaei
Hayedeh
#هایده - آشنایی
Eshareh
Sima Bina
#سیما_بینا - اشاره
می‌ دانم اگر قضاوت نادرستی درباره‌ ی کسی بکنم، جهان همه ‌ی تلاشش را می‌کند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند در تاریکی همه ‌ی ما شبیه یکدیگریم.

داستایفسکی
غاده_السمان

ای مبهم گم
چون خاطرات مانده
از روزگار دور
ای پیش چشم چون
بخار نفس های یخ زده
من عاشق توأم...
کو دل که بداند نفسی اسرارش؟
کو گوش که بشنود دمی گفتارش؟
معشوقه جمال می نماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش؟

کار سالکان آن است که خود را تمام کنند،
و مراتب خود را ظاهر گردانند، تا نور خدای
ظاهر شود، و آن چشم و آن گوش پیدا آید،
تا جمال خدای را ببیند،
و سخن خدای بشنود.

#عزیزالدین_نسفی
#انسان_کامل