معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.7K photos
11.8K videos
3.18K files
2.68K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram


بدایت عشق، ارادت است.
حقیقتش، محبت است.
چون حقیقتِ نور عشق زیادت شود،
آن را محبت گویند.

عشق کمال محبت و محبت صفت حق است. در اسم غلط مشو که عشق و محبت یکی است. صفت اوست و قائم به ذات اوست، در آن تغیّر نیست.
سرشت گوهر عشق در ازل بوده‌است، در آن عقل و جان را راه نبوده‌است.

عبــودیّت،مقدّمه‌ی عشق است
و عاشق باید در دم عبودیت بســـوزد
تا اینکه انــس به عالم ربــوبیّت در دلش پدید آید.



#روزبهان_بقلی_شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ و گفت: ذکر کثیر نه به عدد است لکن به حضور بی غفلت است.
و گفت: محبت آن است که بسیار خود را اندک شمری و اندک حق بسیار دانی.
و گفت: محبت آن است که دنیا و آخرت را دوست نداری.

حضرت سلطان العارفین بايزيد بسطامى
دل شاد از دل زارش خبر نی
تن سالم زبیمارش خبر نی

نه تقصیره که این رسم قدیمه
که آزاد از گرفتارش خبر نی

#بابا_طاهر
- دوبیتی شمارهٔ ۳۴۷
* آن بیخبران که دُرّ‌ِ معنی سُفتند،
در چرخ به انواعْ سخن‌ها گفتند؛

آگه چو نگشتند بر اَسرارِ جهان،
اول زَنَخی زدند و آخر خفتند!

#خیام
- راز آفرینش  [ ۱۵-۱]
- رباعی ۱۴
* آن بیخبران که دُرّ‌ِ معنی سُفتند،
در چرخ به انواعْ سخن‌ها گفتند؛

آگه چو نگشتند بر اَسرارِ جهان،
اول زَنَخی زدند و آخر خفتند!

#خیام
- راز آفرینش  [ ۱۵-۱]
- رباعی ۱۴
صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس
بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد

#حافظ
غزل شماره ۱۲۱
عیشم مدام است از لعل دلخواه
کارم به کام است الحمدلله

ای بخت سرکش تنگش به بر کش
گه جام زر کش گه لعل دلخواه

ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل شیخان گمراه

از دست زاهد کردیم توبه
و از فعل عابد استغفرالله

جانا چه گویم شرح فراقت
چشمی و صد نم جانی و صد آه

کافر مبیناد این غم که دیده‌ست
از قامتت سرو از عارضت ماه

شوق لبت برد از یاد حافظ
درس شبانه ورد سحرگاه

 
#حضرت_حافظ
از آن به درد دگر هر زمان گرفتارم
که شیوه های تو را با هم آشنایی نیست

ز عشق و حالت عرفی سوال کردم، گفت
هنر بسی است کسی را که بی وفایی نیست

#عرفی_شیرازی
چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب

هر چه هر کس در نظر دارد، همان بیند به خواب

گل که در بیداری دولت غم بلبل نخورد

ناله مستانه اش را در خزان بیند به خواب

#صائب_تبریزی
I Love You
Arsa
" دوستت دارم "

و این تمام شرح حال من است ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یا رب! این شمعِ دل افروز ز کاشانه‌ی کیست؟
جانِ ما سوخت بپرسید که جانانه‌ی کیست؟

حالیا خانه برانداز ِ دل و دینِ من است
تا در آغوش ِ که می‌خسبد و همخانه‌ی کیست؟

باده‌ی لعلِ لبش -کز لب ِ من دور مباد-
راحِ روحِ که و پیمان ده ِ پیمانه‌ی کیست؟

دولت ِ صحبت ِ آن شمعِ سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه‌ی کیست؟

می‌دهد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دلِ نازک ِ او مایل افسانه‌ی کیست؟

یا رب! آن شاهوش ِ ماه رخِ زهره جبین
دُرّ ِ یکتای که و گوهر ِ یک دانه‌ی کیست؟

گفتم آه از دلِ دیوانه‌ی حافظ بی تو
زیر ِ لب خنده زنان گفت که دیوانه‌ی کیست؟


 حافظ
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم

در پردۀ دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم

#حضرت_مولانا
مثنوی به نثر روان
پیرزن زشت رو

پیرزنی 90 ساله بود که صورتش زرد و مانند سفره کهنه پر چین و چروک، دندانهایش ریخته، قدش مانند کمان خمیده و حواسش از کار افتاده بود اما با این سستی و پیری میل به شوهر و شهوت در دل داشت. و به شکار شوهر علاقه فراوان داشت. روزی او را به عروسی دعوت کردند.
پیرزن، جلو آیینه رفت تا صورت خود را آرایش کند، سرخاب بر رویش می‌‌مالید اما از بس صورتش چین و چروک داشت، صاف نمی‌شد.

چون عروسی خواست رفتن آن خَریف
مویِ ابرو پاک کرد آن مُسْتَخیف

چند گلگونه بمالید از بَطَر
سفره ی رویش نشد پوشیده‌تر

برای اینکه چین و چروک ها را صاف کند، نقش‌های زیبای وسط آیه‌ها و صفحات قرآن را می‌برید و بر صورتش می‌چسباند و روی آن سرخاب می‌مالید. اما همین که چادر بر سر می‌گذاشت که برود نقشها از صورتش باز می‌شد و می‌افتاد. باز دوباره آنها را می‌چسباند. چندین بار چنین کرد و باز تذهیبهای قرآن از صورتش کنده می‌شد.

عَشرهای مُصْحَف از جا می‌بُرید
می‌بچسبانید بر رو آن پلید

تا که سفره ی روی او پنهان شود
تا نگینِ حلقه ی خوبان شود

عَشْرها بر روی هر جا می‌نهاد
چون که بر می‌بست چادر می‌فتاد

پیرزن ناراحت شد و شیطان را لعنت کرد. ناگهان شیطان در آیینه، پیش روی پیرزن ظاهر شد و گفت: ای فاحشه خشک ناشایست! من که به حیله‌گری مشهور هستم در تمام عمرم چنین مکری به ذهنم خطور نکرده بود. چرا مرا لعنت می‌کنی تو خودت از صد ابلیس مکارتری. تو ورق های قرآن را پاره پاره کردی تا صورت زشتت را زیبا کنی. اما این رنگ مصنوعی صورت تو را سرخ و با نشاط نکرد.

صد بلیسی تو خمیس اندر خمیس
تَرکِ من گوی ای عجوزه ی دَرْدبیس!

چند دزدی حرف مردان خدا
تا فروشی و ستانی مرحبا!

عاقبت چون چادرِ مرگت رسد
از رُخَت این عَشرها اندر فتد

عالَم خاموشی آید پیش بیست
وایِ آن که در درون اُنْسیش نیست

صیقلی کن یک دو روزی سینه را
دفترِ خود ساز آن آیینه را

که ز سایه ی یوسفِ صاحب‌قِران
شد زلیخای عجوز از سر جوان

مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم
مَرا شیخ دانایِ مُرشد شهاب
دو اندرز فرمود بر روی آب

یکی آنکه در جمعْ بدبین مباش
دِگر آنکه در نفسْ خودبین مباش

• سعدي (عليه الرحمة)
۱۹ اردیبهشت روز جهانی صلیب‌ سرخ و هلال‌احمر

۱۹ اردیبهشت "۸ ماه مه" به‌عنوان روز جهانی صلیب سرخ و هلال‌احمر نام‌گذاری شده است. این سازمان بین‌‌المللی با هدف تخفیف آلام انسانی و حفظ و پیشرفت بهداشت عمومی براساس موافقت‌نامه ژنو در سال ۱۸۶۴ میلادی تشکیل شد. ژان هنری دونان، امدادگر سویسی، در سال ۱۸۶۲، کتاب «خاطره‌ای از سولفرینو» منتشر کرد و خواستار تشکیل جمعیت‌های امدادی داوطلب برای تسکین آلام این‌گونه آسیب‌دیدگان از جنگ شد. او نوشت «آیا نباید امکاناتی در زمان صلح و آرامش وجود داشته باشد و جمعیت‌هایی امدادی با داوطلبانی ایثارگر و صالح تشکیل شوند که هدف‌شان مراقبت از زخمی‌ها در زمان جنگ باشد؟»
روز جهانی صلیب سرخ و هلال‌احمر
«انجمن ژنو امور عام‌المنفعه» از پیشنهاد وی استقبال کرد و در نتیجه یک کنفرانس بین‌‌المللی با شرکت نمایندگان ۱۶ کشور در ژنو تشکیل و موافقت‌نامه ۱۸۶۴ میلادی برای بهبود وضع مجروحان جنگ، تدوین شد و به امضای نمایندگان دوازده دولت از کشورهای شرکت کننده رسید. صلیب سرخ در ایران با عنوان جمعیت شیروخورشید سرخ در سال ۱۳۰۱ با کوشش و پیگیری دکتر امیراعلم تاسیس شد. دکتر امیراعلم که مدیر بهداری استان خراسان بود، پس از زلزله ویرانگر بجنورد، مقررات وضع شده از سوی صلیب سرخ جهانی برای جمعیت‌ها را ترجمه و در اختیار احمدشاه قاجار قرار داد. براساس این متن "اساسنامه" جمعیت شیروخورشید سرخ ایران تهیه و در اسفند ۱۳۰۱ به امضای ولیعهد، محمدحسن میرزای قاجار رسید.
این اساسنامه در ۱۰ فصل و ۶۰ ماده تهیه شده و برابر مقدمه آن، ریاست افتخاری جمعیت با ولیعهد بود.
  نخستین جلسه رسمی کمیته مرکزی جمعیت در امرداد سال ۱۳۰۲ تشکیل شد. این جمعیت پس از تاسیس بلافاصله عضو کمیته فدراسیون بین‌المللی صلیب سرخ و هلال‌احمر (IFRC) شد و علامت شیروخورشید سرخ را ثبت کرد. نخستین فعالیت‌های امدادی جمعیت شیروخورشید سرخ، در جریان کمک به زلزله‌زدگان تربت‌حیدریه بود.
در سال ۱۳۰۶ در جلسه هیئت مرکزی، به ترتیب حسن مستوفی‌الممالک به‌عنوان رئیس و دکتر امیراعلم به‌عنوان نایب‌رئیس اول جمعیت انتخاب شدند. اعضای کمیته مرکزی، از میان بنیانگذاران و یاری رسانندگان به‌جمعیت و در جلسه عمومی جمعیت انتخاب می‌شدند.

۱۹ اردیبهشت زادروز جبار باغچه‌بان

(زاده ۱۹ اردیبهشت ۱۲۶۴ ایروان -- درگذشته ۴ آذر ۱۳۴۵ تهران) بنیانگذار مدارس ناشنوایان

او بنیانگذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران در تبریز و همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران بود.
وی ابتدا کودکستانی را باعنوان «باغچه اطفال» دایر کرد و به‌همان خاطر خود را باغچه‌بان نامید.
او مدرسه ناشنوایان را در سال ۱۳۰۳ با وجود مخالفت‌های زیاد از جمله رئیس فرهنگ وقت، دکتر محسنی در تبریز دایر کرد. این کلاس جنب باغچه اطفال باغچه‌بان در کوچه انجمن در ساختمان معروف به‌عمارت انجمن تأسیس شد.
وی از سال ۱۳۰۷ با دشواری‌های وسیع چاپ و کلیشه، چاپ کتاب‌های ویژه کودکان را با نقاشی‌هایی که خود می‌کشید آغاز کرد. یکی از کتاب‌های او باعنوان «بابا برفی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به‌چاپ رسید و شورای جهانی کتاب کودک آن را به‌عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد. ثمین باغچه‌بان، آهنگساز و نویسنده، یکی از فرزندان جبار باغچه‌بان است.
ابتکارهای ویژه باغچه‌بان در آموزش عبارت بودند از:
روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان
آموزش روش حساب ذهنی به‌ناشنوایان
گاهنجار "گاه‌نما" وسیله‌ای برای نشان دادن پستی و بلندی‌های اقیانوس‌ها روی نقشه به‌کودکان
الفبای گویا
گوشی استخوانی یا تلفن گنگ

کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد
تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را
بالای خود در آینهٔ چشم من ببین
تا با خبر زعالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دیر بگذری
تا قبله‌گاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را
گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من
چندین هزار سلسله در پا کنم تو را
طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند
یک‌جا فدای قامت رعنا کنم تو را
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را
رسوای عالمی شدم از شور عاشقی
ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را
با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی
میر سپاه شاه صف‌آرا کنم تو را
جم دستگاه ناصردین شاه تاجور
کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را
شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت
زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را

فروغی بسطامی
Audio
🎵ترانهٔ #کاشکی_دوست_نداشتم
🎤با صدای رسای بانو #هایـده

شعر: #امان_منطقی
🎶 آهنگ: #انوشیروان_روحانی

عمـرِ پر از حسرتِ من
باری گذشت به هرحال
ثانیه هام یه قرن شـدُ
دقیقه هام هزار سال...
#میراث_عرفا
شیخ عزیز الدین نسفی

__

ای درویش!
یکی را مال و یکی را جاه و یکی را نماز بسیار و یکی را روزۀ بسیار بت باشد.
یکی خواهد که همیشه بر سجاده نشیند، سجاده او را بت باشد.
یکی خواهد که همیشه پیش کسی برنخیزد، آن نابرخاستن بت باشد.
هیچکس بت خود را نشناسد و هیچکسی نداند که وی بت پرست است.
همه کس خود را فارغ و آزاد گمان برند و موّحد و بت شکن شناسند!
مناجات
#گزیده از مثنوی « طلسم حیرت » بیدل دهلوی


الهی تهمتْ آلودِ ظهوریم
ز هستی تا عدم یک دشت دوریم

غباریم از وجود ما چه ریزد
سرابیم از نمودِ ما چه خیزد...