معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.7K photos
11.8K videos
3.18K files
2.68K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عبادت بايد كاملا فردي باشد. عبادت بايد خودجوش باشد، نه آموختني. عبادت آموختني دروغين است. آنگاه عبادت تو طوطي وار خواهد بود. كلماتي بي احساس ، بي روح و بي معنا را تكرار خواهي كرد.

هرگاه عبادت از قلب تو برخيزد و چيزي از وجود تو را در خود داشته باشي، معنايي عظيم خواهد يافت. آنگاه عبادتي « ... پرجار و جنجال و بي محتوا كه آدمي سبك مغز نقل مي كند » ‌نخواهد بود. معنا و نغمه اي عظيم در خود خواهد داشت.

تو بايد ياد بگيري با هستي مراوده كني. با ستارگان گفت و گو كن. با رودخانه گفت و گو كن. با درختان و با صخره ها نيز. از اين كار خجالت نكش، زيرا خداوند از اين راه خود را به تو مي نماياناد.

هر چيزي كه هست، جلوه اي از خداست. شروع به مراوده با خداي آشكار كن تا روزي قادر شوي با خداي پنها مراوده كني. با ديدني شروع كن تا آنگاه بتواني به سوي ناديدني جهشي بزرگ انجام دهي.

با زمين گفت و گو كن. با سبزه زار گفت و گو كن. شايد اين كار تو در آغاز ديني به نظر نيايد، اما سلام كردن بر يك درخت، چيزي زيبا، روحاني و مقدس در خود دارد، زيرا تو روح درخت و حضور آنرا محترم مي شماري و از آن غفلت نمي ورزي.

اگر تو بتواني فقط يك چيز را بياموزي، اين كه از خدا در شكل تمام تجلياتش غفلت نورزي، آنگاه جهل ناپديد مي شود و خرد بر مي خيزد. از دروني ترين هسته وجودت خرد برمي خيزد.

اُشو -
علامت آنکه حق او را دوست دارد
آن است که سه خصلت بدو دهد:
سخاوتی چون سخاوت دریا،
شفقتی چون شفقت آفتاب،
و تواضعی چون تواضع زمین.

بایزبد بسطامی ⚘
تصنیف سوز و ساز
علیرضا افتخاری
استاد علیرضا افتخاری ⚘
بهانهء نبودن تو را...
به چشم شعر ،!
گریه کردم.
بغضِ دلتنگیم را...
به واژه شکستم.
بودِ تو را‌ نوشتم!!
بر بال پروانه!
نبودِ تو را سوزاندم  ،
به آتش <عشق>!!
خاکسترش را...
سپردم به زلالے رود.

قلم را خواباندم !!
به سوزِ عشق.
دفترم را سپردم به ،
واژه هاے آبے ،
چشمانِ تو.
آغوشِ خیالم ،
پُر شد از بوے
گل یاس تن تو...
من خودم را از خودم گرفتم.
بودنم را سپردم ،
به مآمن شانه هاے
ارغوانے تو.

من اینجا پُرم از تو...
در انتهاے جادهء نبودنت...

شاعر : #سیامڪ_جعفرے
Salar Aghili - Leylaye Man - - سالار عقیلی - لیلای من
#سالار_عقیلی

لیلای من🌱🍂🍂🍂🍂🥀
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم

#مولانا
چون غنچهٔ گل قرابه‌پرداز شود
نرگس به هوای می قدح ساز شود

فارغ دل آن کسی که مانند حباب
هم در سر میخانه سرانداز شود

#حافظ
- رباعی شمارهٔ ۱۴
نایی ببرید از نیستان استاد
با نه سوراخ و آدمش نام نهاد

ای نی تو از این لب آمدی در فریاد
آن لب را بین که این لبت را دم داد

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۶۱۱
الهی ای فلک چون مو زبون شی
دلت همچون دل مو غرق خون شی

اگر یک لحظه ام بی غم بوینی
یقین دانم کزین غم سرنگون شی

#بابا_طاهر
- دوبیتی شمارهٔ ۳۴۰
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۵ ( #قسمت_سوم ) ۲۵ پدر جُستی ای گُردِ لشکرپناه ، بجایِ پدر ، گورت آمد به‌راه ، ۲۶ از امّید ، نومید گشتی تو زار ، بخفتی به خاک‌اندرون ، زار و خوار ، ۲۷…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_چهارم )




۳۷

ز بس ،،، کو ، همی شیون و ناله کرد ،

همه خلق را ، چشم ، پُر ژاله کرد ،

۳۸

برینگونه ، بیهوش بیفتاد و پست ،

همه خلق را ، دل بر اوبر بخَست ،

۳۹

بیفتاد بر خاک و ، چون مُرده گشت ،

تو گفتی ، همی خونش افسرده گشت ،

۴۰

بهوش آمد و ، باز ، نالش گرفت ،

بر آن پورِ کُشته ، سگالش گرفت ،

۴۱

ز خونِ جگر ، کرد لعل ،،، آب را ،

بیاورد آن تاجِ سهراب را ،

۴۲

همی زار بگریست ، بر تاج و تخت ،

همی گفت : ، ای خسروانی‌درخت ،

۴۳

بیاورد آن چرمهٔ بادپای ،

که در روز ،،، روشن بِدو بود رای ،
( که در روزِ روشن ،،، بِدو بود رای ، )

۴۴

سرِ اسبِ او را ، به‌بَر درگرفت ،

بمانده جهانی ، بِدو در شگفت ،

۴۵

گهی ، بوسه زد بر سرش ،،، گه ، به روی ،

ز خون ، زیرِ سُمش ،،، همی راند جوی ،

۴۶

ز خونِ مژه ، خاک را ، کرد لعل ،

همی روی مالید ،،، بر سُم و نعل ،

۴۷

بیاورد آن جامهٔ شاهوار ،

گرفتش چو فرزند ،،، اندر کنار ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »




ادامه دارد 👇👇👇
روی سعی بکن که مرد احسان باشی
نیکی بکنی به خلق و انسان باشی
بیرنج به مفت سودی از کس نبری
چون شمع برای جمع سوزان باشی


#جبار_باغچه_بان
جبار عسگرزاده ملقب به جبار باغچه‌بان (۱۹ اردیبهشت
۱۲۶۴، ایروان  –۴  آذر ۱۳۴۵، تهران) بنیان‌گذار نخستین کودکستان  در شهرستان مرند و نخستین مدرسه ناشنوایان ایران در تبریز بود. او همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران بود
الهی
تو را سپاس میگويیم
از اينکہ دوباره خورشيد مهرت
ازپشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند

به نام خدای همه
#یک حبه نور

[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]

اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!


[سوره انفطار | ایه۶]
زندگی را عاشق باش؛

زندگی را دوست بدار ، با همانهایی که داری،با لبخندهای زیبای مادرت و دستهای پر مهر پدرت

زندگی را عاشق باش ،به آسمان نگاه کن و از پرواز پرنده ها لذت ببر ، در همین هوای مهربان پاییزی عاشقانه نفس بکش و ریه هایت را از عشق به زیستن پر و خالی کن.

به قانون کائنات عشق بورز و با زندگی همراه شو ، زندگی انقدر زیباست که هر چقدر بابتش خداوند را شاکر باشی کم است،زیبایی هایش را از دل اندیشه های منفی بیرون بکش و عشق نثارش کن تا دنیایت با مهرورزی رویایی تر شود.

خداوند را بابت تمام آنچه داری شاکر باش ،بابت برکت زندگی و سلامتی ات ،بابت حضور خانواده و بابت خداوندی که هر روز عاشقانه تو را حمایت می کند.

زندگی بی نظیر است ،قدردان باشیم

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد چهارشنبه ات بخیر

🌺🌺🌺

آنچه خداوند می دهد پایانی ندارد ...
و آنچه آدمی می دهد دوامی ندارد ...
زندگیت پر از
داده های خداوند مهربان

🌺🌺🌺

شاد باشی
‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌
خدای صبح ، به آیات ِ روشن ِ خورشید

هر آن پلشتی ِ جامانده را ، ز شب برچید

به چشم های زمین روشنی دوباره نشاند

به چهر ِ شب زده ی خلق ِ خود ، جلا بخشید

اگر نبود خدایی که یاد داد به گُل

ز خاک سَر بکِشد ، غنچه هم نمی خندید

و عشق بود دلیلش ، که آفتاب ِ بلند

ز پشت ِ کوه ِ سیه ، نور بر زمین پاشید

دل از پلیدی شبهای تیره ، خواهم شُست

به شوق ِ حضرت ِ معشوق و خاستگاه ِ امید

رسیده دل به یقین ، دیو ِ شب ز پا افتَد

دوباره صبح نشیند به جاش ، بی تردید


#سیما_اسعدی
ارواح
از باد ها پیاده شدند
وقتی که باد می خواند
از کومه های ساحلی مغشوش
شاید حکایتی
با بادهای وحشی باشد
که می تواند برکت را
بیشتر
به کلبه های ساحلی ارزانی دارد
شاید
با بادها حکایت تلخی ست
که می تواند یکباره
انبوه ماهیان را
مرده به روی آب برانگیزد
شاید از بادها
مردی بزرگ
مردی نجات دهنده برخیزد
شاید
با بادها حکایتی ست
شاید که بادها
بادند

#منوچهر_آتشی
#شاید
#دیدار_در_فلق
مهستی حقيقت
@Jane_oshaagh
حقیقت
با صدای لطیف #مهستی
ترانه و آهنگ : #جهانبخش_پازوکی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمتی از بازخوانی آهنگ
"ای خطه ایران بهین، ای وطن من"
اثرجاودانه استاد #مشکاتیان
باصدای اصلی زنده یاد #ایرج_بسطامي
و باشعر ملک الشعرابهار؛
توسط بانو #نوا_قهرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صمت

همانا صمت و سکوت فی نفسه بر انسان محال است،*
پس هنگامی که از صحبت کردن با اغیار، به صحبت کردن با پروردگارش منتقل می‌شود،
او شخصی نجات یافته مقرب مؤید در نطقش می‌باشد که اگر زمانی صحبت کند، صواب می‌گوید.

شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی
📖 رسائل، کتاب حلیة الابدال