معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سعدی چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو

ای بی‌بصر من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را  !


حضرت سعدی
عبور از آستانه بهشت غالبأ ممکن است برای فرد تجربه ای دهشتناک باشد. او می تواند تمام دستاوردها و محتویات بهشت را ببیند؛ ولی نمی تواند خود را از وجه بیرونی زندگی رها کند تا برکات زندگی را از آن خود سازد. حتی بعید نیست او سالهای متمادی در این وضعیت باقی بماند و از وحشت این که چه بر سرش خواهد آمد بر خود بلرزد، البته اگر وجه بیرونی را دست کم بگیرد و در عین حال جهان های درون را چنان آرزو کند که نبردی دائمی در درونش بر پا شود. این جنگ بین خویش حقیر و روح الهی بر روی کالبد جسمی آثار مخربی بر جای می گذارد، اما همین که درگیر روح الهی شد دیگر روح الهی او را رها نمی کند.

#پال_توئیچل
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی

در دیر می‌زدم من، که یکی ز در در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی


#عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حافظ 
#استاد_شجریان

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قطعه《مطرب مهتاب رو》

خواننده: #شهرام_ناظری

آهنگساز: #کیخسرو_پورناظری

مطرب مهتاب رو آنچه شنیدی بگو
ما همگان محرمیم آنچه بدیدی بگو

ای شه و سلطان ما ای طربستان ما
در حرم جان ما بر چه رسیدی بگو

نرگس خمار او ای که خدا یار او
دوش ز گلزار او هر چه بچیدی بگو


#مولوی

یکی از زیباترین تصنیف هایی که شهرام ناظری تاکنون اجرا کرده است تصنیف مطرب مهتاب رو ساخته کیحسرو پورناظری با شاهکاری از جناب مولوی است که توسط گروه شمس در سال ۱۳۷۱ اجرا شد. شعر مولوی و تنبور نوازی گروه شمس و همراهی دف فضایی بسیار شورانگیز و خانقاهی  به اثر داده است.
نیَم زِ کارِ تو فارغ، همیشَه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتَر دارم

به ذاتِ پاکِ من و آفتابِ سَلطَنَتَم
که من تو را نَگُذارم، به لُطف بَردارم

رُخِ تو را زِشُعاعاتِ خویش نور دَهَم
سَرِ تو را به دَه انگشتِ مَغْفِرَت خارم

هزار ابرِ عِنایَت بر آسْمانِ رضاست
اگر بِبارَم از آن ابر، بر سَرَت بارم

بِبَسته است میانْ لُطفِ من به تیمارت
که دیده‌یی بَرکاتِ وصال و تیمارم

هزار شَربَتِ شافی به مِهْر می‌جوشَد
از آن شبی که بِگُفتی به من که بیمارم

بیا به پیش که تا سُرمهٔ نُوَت بِکَشَم
که چَشمْ روشن باشی به فَهم اسرارم

زِ خاصِ خاصِ خودم لُطف کِی دریغ آید؟
که از کمالِ کَرَم دستگیرِ اَغْیارم

تو را که دُزد گرفتم، سِپُردَمَت به عَوان
که یافت شُد به جَوالِ تو صاعِ اَنْبارم

تو خیره در سَبَبِ قَهر و گفت مُمکن نی
هزار لُطف در آن بود، اگر چه قَهّارم

نه اِبْنِ یامین زان زَخْم یافت یوسُفِ خویش؟
به چَشمِ لُطف نَظَر کُن به جُمله آثارم

به خَلْوَتَش همه تَاویلِ آن بیان فرمود
که من گِزافْ کسی را به غَم نیازارم

خَموش کردم تا وَقتِ خَلْوَتِ تو رَسَد
ولی مَبَر تو گُمانِ بَد، ای گرفتارم

حضرت مولانا
ای عقل شده در صفت ذات تو پست
از حد بگذشت این همه تقصیر که هست

چبود چو به دست تست کز روی کرم
مشتی سرو پا برهنه را گیری دست

«عطار»
آگاه و هوشيار باش، تا مشاهده كننده باشي، در غير اين صورت آدم آهني وجودت همه چيز را مكانيكي انجام مي دهد و ارباب مي شود،

تنها زماني كه هوشيار شوي
مي تواني ارباب باشي..

#اشو
به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم

نفس در خون تپید و گفت پاس آشنایی‌ها.......


#بیدل_دهلوی
آنک حق پُشتش نباشد از ظَفَر
 وای اگر گُربه ش نماید شیرِ نَر


کسی که برای رسیدن به پیروزی، حق تعالی یار و پشتیبانش نباشد، وای به حال او که در این صورت گربه، در نظر او شیر نر جلوه می کند.

وای اگر صد را یکی بیند ز دُور
تا به  چالش اندر  آید از  غرور


وای به حالِ کسی که مسافت دور، صد نفر را یک نفر ببیند و از روی غرور به پیکار دست زند.

زآن نماید ذُوالفقاری، حربه یی
زآن نماید شیرِ نر، چون گربه یی


از اینرو شمشیر ذوالفقار، یک شمشیر معمولی به نظر می رسد و شیر نر به صورت یک گربه جلوه می کند. (غرور و تکبّر آدمی، حجابی است بر چشم او که نتواند واقعیات را در یابداز اینرو در ارزیابی خود و دیگران دچار اشتباه می شود و به خواری و خذلان مبتلا می گردد.

تا  دلیر اندر  فتد احمق  به جنگ
واندر آرَدشان بدین حیلت به چنگ


تا اینکه آدم های احمق، گول و فریب خورَند و بی باکانه وارد کارزار شوند.و حضرت حق با این تدبیر، آنان را مغلوب و مقهور سازد.

شرح مثنوی
با نوازشهاي لحن مرغكي بيدار دل
بامدادان دور شد از چشم من جادوي خواب

چون گشودم چشم، ديدم از ميان ابرها
برف زرين بارد از گيسوي گلگون، آفتاب ...


#مهدی_اخوان‌ثالث
     اگر شما به سوی معلم و راهنمایی آگاه و روشن جذب شده اید،به این علت بوده که در درونتان آنقدر هشیاری وجود داشته که هشیاری را در دیگران تشخیص دهید.تاریکی نمیتواند روشنایی را درک کند. فقط روشنایی است که میتواند روشنایی را درک کند.

#اکهارت_توله

#روز_معلم_بر_همه_ی_آموزگاران_نیک_اندیش_گرامی

معلمان معترض در شب هفت خانعلی، روز ۱۲ اردیبهشت  را روز معلم نامیدند: «اجتماع عمومی معلمین پایتخت در تاریخ روز ۱۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۰ تصویب کردند که روز دوازدهم اردیبهشت ماه به یاد بود اعتصاب موفقیت‌آمیز معلمین ایران و شهادت معلم دانشمند مرحوم دکتر خانعلی، روز معلم اعلام گردد.
که پس از انقلاب اسلامی و ترور مرتضی مطهری در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ ، روز کشته شدن وی با یک روز تأخیر عنوان شد و دوازدهم اردیبهشت مجدداً به این مناسبت به نام روز معلم نام گرفت.
عمق های تیره را
با چراغ شک
به جستجوی راز می روم
دست می کشم
به جدار تیرگی
و شگفتی های خیس غار را
لمس می کنم
می روم
سوی کبود ... می روم سوی کبودتر
باز می روم
باز می روم
با چراغ کور سوز شک
این صدف تهیست ؟
آن صدف پر است
یک پرنده ی هراسناک
می زند به سقف غار پر
این پرنده ی غریب
دارد از دفینه های باستان خبر
باز
با هجوم تیشه ی نگاه
نقب می زنم
درون تیرگی
دست می کشم جدار غار را
می رمانم از شکاف های خیس
موش را
مار را
می زنم به گرده ی سکوت
تسمه ی هوار را
پس کجاست
بوته ای که پیر گفت چون اجاق
جاودانه روشن است
وان درخت کیمیاست ؟
باز می روم
باز تیرگیست تیرگی خیس
جاری از بن مغاک
میرمد ز دستبرد وهم
جلوه های جابجا گریزناک
در خلود غلظت فضای غار چشم من
باز جوی جلوه های پاک
های ! اژدهای شاخدار هفت رنگ
که ز شهر مار بوده ای
هفت دختر قشنگ
پادشاه شهر روز خواسته مرا
شیر مزد دخترش هزار سنگ پر بها
کیسه ام تهیست عاشقم
های ! اژدها
باز گو به من کجاست
مخزن دفینه های باستان
و درخت شعله خیز کیمیا ؟
باز تیرگیست
باز می روم
بازیاب گنج را
باز ... روشنی ؟ چه روشنی است ؟ آه
انتهای نقاب ... باز
ضربه های تیشه ی نگاه در فضا
باز مزرع طلایی
وسیع جو
استران و اسب های بارکش
بازیار های خسته خم شده به هر طرف
زیر آفتاب در کشاکش درو
باز سرزمین پادشاه شهر روز
من شکسته در کفم چراغ شک
می روم در آرزوی کیمیا هنوز

#منوچهر_آتشی
#در_انتهای_دهلیز
#دیدار_در_فلق
اگر جرأت داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی‌ثبات است و هیچ‌چیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی می‌رسیم.

تمام تلاش ما برای آنکه «قرار» و «ثبات» را در این دنیا حفظ کنیم محکوم به شکست است. ما برای آنکه «قرار» را حفظ کنیم، «بی‌قرار» می‌شویم. هر گاه سعی می‌کنیم پدیده‌ای را همان‌طوری که هست حفظ کنیم، دچار اضطراب و رنج فراوان برای «حفظ قرار» آن پدیده می‌شویم. بی‌قراری آدم‌ها عمدتاً  نتیجه‌ی این است که به دنبال قرار می‌گردند.

یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بی‌ثباتی‌ست. فقط بی‌ثباتی است که ثبات دارد. و ما مدام در حال نقض این مهم‌ترین قانون جهان هستیم. مدام می‌خواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم در حالی که اصل جهان بر بی‌ثباتی‌ست.

#اریک_فروم
اگر زندگى ما نقشه‌اى داشته باشد ، آن نقشه‌ى راه‌ها نيست ، بلكه نقشه‌ى خطوطى است كه دو راهى‌ها را از هم جدا كرده است.


#اليف_شافاک
در کف دست سلیمان گر ندیدی مور را

چشم بگشا خال را بر صفحه آن رو ببین

#صائب_تبریزی
جمال قرآن چون خود را باهل قرآن نماید، به هفت صورت اثر بینند و همه صورتها باشفاف تمام.

مگرکه ازینجا گفت:
«أهلُ القرآن أهَلُ اللّه و خاصتُه»

که چون مقری بکتاب «وعند ام الکتاب» رسـید بمعـانی قـرآن برسـد ،و جمال پرتو قرآن او را چنان از خود محوکندکه نه قرآن ماند و نه قاری و نـه کتـاب بلکـه همـه مقـروء بـود و همـه مکتوب باشد...

عین القضات همدانی
تمهیدات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای یار بی همتـای من ! سرمایه ی سودای من
گر بی تو مانم وای من، وای از دل سودایی ام

گـر چـه درون آتشـم بـا یـاد روی تـو خـوشــم
از غم قدح ها می کشم وه زین قدح پیمایی ام

جان گشته سر تا پا تنم، از ظلمت تن ایمنم
شد آفتاب روشنم پیدا به نا پیدایی ام

دانی که دلـدارم تویی دانــم خریدارم تویی
یارم تویی یارم تویی، شادم از این شیدایی ام


منصوره اتابکی
می‌گویند سال‌ها پیش در جزیره ای،
آهوهای زیادی زندگی می‌کردند.

خوراک فراوان و نبود هیچ خطری باعث شد که تحرک آهوها کم و به تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو به نابودی گذارد.

برای حل این مسأله تعدادی گرگ در جزیره رها شد.
وجود گرگ‌ها باعث تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی به آن‌ها باز گشت.

ناملایمات، مشکلات و سختی‌ها هم گرگ‌های زندگی ما هستند
که ما را قوی‌تر می‌کنند و باعث می‌شوند
پخته تر شویم ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از آمدن بَهار و از رفتن دِی
اوراق وجود ما همی گردد طِی

می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم
غمهای جهان چو زَهر و تریاقش مِی...


خیام