زینهار که به معرفت مدعی نباشی؛
که اگر مدعی باشی یا راست میگوئی یا دروغ ؛
اگر راست میگوئی ستایش خود را کرده ای و عارف از خودستائی به دور ،
و اگر دروغ بگوئی، عارف دروغگو نمیشود.
ذوالنّون مصری
از جلوه حسنت که بری از همه عیب است
آسوده دل آن است که در پردهی غیب است
هم از رخ تو صحن چمن لاله به دامان
هم از خط تو باد صبا نافه به جیب است
در مرحلهی شوق نه ننگ است و نه ناموس
در مسالهی عشق نه مشک است و نه زیب است
موسی چه کند گر نکند پیشه شبانی
تا بر سرش اندیشهی فرزند شعیب است
افسانهی جان دادن خود هیچ فروغی
در حضرت جانان نتوان گفت که عیب است
#فروغی_بسطامی
آسوده دل آن است که در پردهی غیب است
هم از رخ تو صحن چمن لاله به دامان
هم از خط تو باد صبا نافه به جیب است
در مرحلهی شوق نه ننگ است و نه ناموس
در مسالهی عشق نه مشک است و نه زیب است
موسی چه کند گر نکند پیشه شبانی
تا بر سرش اندیشهی فرزند شعیب است
افسانهی جان دادن خود هیچ فروغی
در حضرت جانان نتوان گفت که عیب است
#فروغی_بسطامی
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم
#مولانای_جان
وزین سرگشته مجنون چه می خواهی نمیدانم
در این درگاه بیچونی همه لطف است و موزونی
چه صحرایی چه خضرایی چه درگاهی نمیدانم
#مولانای_جان
گردان به هوای یار چون گردونیم
ایزد داند در این هوا ما چونیم
ما خیره که عاقلان چرا هشیارند
وانان حیران که ما چرا مجنونیم
مولانا
ایزد داند در این هوا ما چونیم
ما خیره که عاقلان چرا هشیارند
وانان حیران که ما چرا مجنونیم
مولانا
پدرم روضهٔ رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا مُلکِ جهان را به جوی نفروشم؟
حافظ
من چرا مُلکِ جهان را به جوی نفروشم؟
حافظ
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
#حضرت_مولانا
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
#حضرت_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق مهم است اما مهارت در عشق ورزیدن مهمتر از خودِ عشق است.
از مهارت در عشق ورزیدن، عشق متولد میشود اما اگر عشق در دام ناعاشق یا نابلدِ عشق، به بند کشیده شود، افسرده میشود.
نام دیگر عشق افسرده، نفرت است.
کسانی که در عشق ورزی نابلد هستند، عشق را افسرده میکنند و دل را پژمرده. عشق، عاشقِ حاذق میطلبد نه کاسبِ جاهل
اریک فروم
از مهارت در عشق ورزیدن، عشق متولد میشود اما اگر عشق در دام ناعاشق یا نابلدِ عشق، به بند کشیده شود، افسرده میشود.
نام دیگر عشق افسرده، نفرت است.
کسانی که در عشق ورزی نابلد هستند، عشق را افسرده میکنند و دل را پژمرده. عشق، عاشقِ حاذق میطلبد نه کاسبِ جاهل
اریک فروم
" جمله شان از خوف غم در عین غم
در پی هستی فتاده در عدم "
#مثنوی_مولانادفترسوم
(آدمیان) غصه می خورند از بیم اینکه
مبادا بعدها در رنج و غم بیفتند.
در پی هستی فتاده در عدم "
#مثنوی_مولانادفترسوم
(آدمیان) غصه می خورند از بیم اینکه
مبادا بعدها در رنج و غم بیفتند.
جانا دلم ببردی در قعرِ جان نشستی
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو بجای جانم بر جای جان نشستی
#عطار
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو بجای جانم بر جای جان نشستی
#عطار
من پیر شدم پیر نه ز ایام شدم
از نازش معشوقه خودکام شدم
در هر نفسی پخته شدم خام شدم
در هر قدمی دانه شدم دام شدم
#مولانا
از نازش معشوقه خودکام شدم
در هر نفسی پخته شدم خام شدم
در هر قدمی دانه شدم دام شدم
#مولانا
ای بَس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام زِ ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خِلَل
زین پس، چو نباشیم همان خواهد بود
خیام
نی نام زِ ما و نی نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خِلَل
زین پس، چو نباشیم همان خواهد بود
خیام
آواز\: استاد شجریان، پیانو: مرحوم استاد معروفی Shajariyan…
جان عشاق
آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟
دردم نهفته بِه ز طبیبانِ مدّعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟
دردم نهفته بِه ز طبیبانِ مدّعی
باشد که از خزانهٔ غیبم دوا کنند
شخصی در مجلس مأمون سرود:
و إنی لمشتاق إلى ظل صاحب
يروق و يصفو إن كدرت عليه
من مشتاق سایهی دوستی هستم که مهربان و باصفا باشد اگر گاهی او را آزرده کردم
مأمون گفت:
خذ منی الملک و أعطنی هذا الصاحب:
پادشاهی را از من بگیر و آن دوست را به من بده
و إنی لمشتاق إلى ظل صاحب
يروق و يصفو إن كدرت عليه
من مشتاق سایهی دوستی هستم که مهربان و باصفا باشد اگر گاهی او را آزرده کردم
مأمون گفت:
خذ منی الملک و أعطنی هذا الصاحب:
پادشاهی را از من بگیر و آن دوست را به من بده
پیر چنگی _ گلپا
@baritonmosighi
"پیر چنگی"
با صدای استاد #گلپا
ترانه سرا : #مهدخت_مخبر
آهنگساز : #اسدالله_ملک
همچو چنگی بهر حق بنواختی
تو به خلق و خالقت پرداختی
غم مخور چون خالقت همراه توست
ای که خون خوردی و با غم ساختی
الهی نبینم که از چشم تو اشک ماتم بریزد
الهی نبینم که از خانه ات عشق و مستی گریزد
خدا تو را از ما نگیرد
دلت ز بی کسی هرگز نمیرد
ناله ی آوای من، ناله ی دل های با غم آشناست
ناله های ساز تو کی ز آه و درد دردمندان جداست
چشم اشک آلود تو چشمه ی پاک خداست
ناله و فریاد تو همچو بغضت بی صداست
با صدای استاد #گلپا
ترانه سرا : #مهدخت_مخبر
آهنگساز : #اسدالله_ملک
همچو چنگی بهر حق بنواختی
تو به خلق و خالقت پرداختی
غم مخور چون خالقت همراه توست
ای که خون خوردی و با غم ساختی
الهی نبینم که از چشم تو اشک ماتم بریزد
الهی نبینم که از خانه ات عشق و مستی گریزد
خدا تو را از ما نگیرد
دلت ز بی کسی هرگز نمیرد
ناله ی آوای من، ناله ی دل های با غم آشناست
ناله های ساز تو کی ز آه و درد دردمندان جداست
چشم اشک آلود تو چشمه ی پاک خداست
ناله و فریاد تو همچو بغضت بی صداست
چون "الحمداالله" گويد
بايد كه نعمتهای حق تعالی، بر دل تازه گرداند و همهٔ دلِ وِی به "صفت" شكر گردد.
كه اين كلمه شكر است؛
و شكر به "دل" بود...
« امام محمد غزالی، کیمیای سعادت »
بايد كه نعمتهای حق تعالی، بر دل تازه گرداند و همهٔ دلِ وِی به "صفت" شكر گردد.
كه اين كلمه شكر است؛
و شكر به "دل" بود...
« امام محمد غزالی، کیمیای سعادت »