معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اگر فکر کنی که بودا شده‌ای و شروع به اثباتش کنی، به خوبی بدان که هنوز بودا نیستی.

یک بودا نیازی به اثبات ندارد و برایش بحث نمی‌کند. او به سادگی آن را می‌داند و هیچ راهی برای اثباتش وجود ندارد.

او می‌داند که کار بزرگی انجام نداده است. این پدیده‌ی ساده‌ای است؛ او به درون نگاه کرده است. او می‌توانسته هر زمان به درون نگاه کند، و بودای درون را پیدا کند.

وقتی بودا روشن‌بین شد، اولین پرسشی که از او مطرح شد این بود: «به چه چیزی دست یافتی؟»

بودا خندید و گفت: «هیچ، من هیچ چیزی به دست نیاوردم. برعکس خیلی چیزها را از دست دادم.»

طبیعتاً پرسش‌کننده شوکه شد. او گفت: «ما همواره شنیده‌ایم که روشن‌بین-شدن دست یافتن به کمال و غایت و ابدیت است و شما می‌گویید به جای اینکه چیزی به دست بیاورید، خیلی چیزها را از دست داده‌اید. منظورتان چیست؟»

بودا گفت: «دقیقاً منظورم همان چیزی است که گفتم. من نفسم را از دست دادم... دانشم و جهلم را از دست دادم. وجودم را به عنوان یک انسان و بدن و ذهن از دست دادم. من هزاران چیز را از دست داده‌ام و یک چیز نیز به دست نیاورده‌ام. زیرا هر آنچه که آمده است طبیعتم بوده است.»

#اشو
چه کمی درآید آخر به شرابخانه تو
اگر از شراب وصلت ببری ز سر خمارم

چو نیم سزای شادی ز خودم مدار بی‌غم
که در این میان همیشه غم توست غمگسارم

#مولانا
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل می‌نوشم ز باغ عیش گل چینم

چو هر خاکی که باد آورد فیضی برد از انعامت
ز حال بنده یاد آور که خدمتگار دیرینم

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرایی بهتر و دلنشین تر از اجراهای سیما بینا داریم ؟!
#مولانای_جان

من او بدم من او شدم
با او بدم بی او شدم
در عشق او چون او شدم
زین رو چنین بی‌سو شدم
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
   حیلت رها کن

حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

رو سینه را چون سینه ها هفت آب شو از کینه ها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو

آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو

چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو

تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو

اندیشه ات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو

قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دل‌های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو

بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو

گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو

گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو

تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو

شکرانه دادی عشق را از تحفه ها و مال‌ها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو

یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو

ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بی چانه شو بی چانه شو
    دیوان شمس  غزل شماره  2131
در عهدِ جمال تو نگیرند ز گل آب
عکس تو به هر آب که افتاد، گلاب است...

#غروری_کاشانی
  
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از کنسرت بزرگ استاد #گلپا
سالن هالیوود پالادیوم/لس آنجلس
ویولن #شهرام_فسازاده
سنتور #میلاد_کیایی
ویولنسل #همایون_خسروی
تنبک #علی_توللی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ز نو بهار به رقص است
ذره ذرهٔ خاک
تو نیز جزو زمینی،
درین بهار مَخُسب!

#صائب_تبریزی

"دختر بهار موسیقی سنتی شمال خراسان"
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

چو آفتاب مي از مشرق پياله برآيد
ز باغ عارض ساقي هزار لاله برآيد

نسيم در سر گل بشکند کلاله سنبل
چو از ميان چمن بوي آن کلاله برآيد

حکايت شب هجران نه آن حکايت حاليست
که شمه اي ز بيانش به صد رساله برآيد

ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بي ملالت صد غصه يک نواله برآيد

به سعي خود نتوان برد پي به گوهر مقصود
خيال باشد کاين کار بي حواله برآيد

گرت چو نوح نبي صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزارساله برآيد

نسيم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ
ز خاک کالبدش صد هزار لاله برآيد

#حافظ
اعرابی را دیدم در حلقه جوهریان بصره که حکایت همی‌کرد که وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پر مروارید هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریانست، باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مرواریدست.

در بیابان خشک و ریگ روان
تشنه را در دهان ، چه در چه صدف

مرد بی توشه کاوفتاد از پای
بر کمربند او چه زر چه خزف


گلستان سعدی
عربی را پرسیدند که چونی؟
گفت: نه چنانکه خدای تعالی خواهد و نه چنانکه شیطان خواهد و نه آنگونه که خود خواهم.
گفتند: چگونه؟
گفت: زیرا خدای تعالی خواهد که من عابدی باشم و چنان نیَم
و شیطانم کافری خواهد و آن چنان نیَم
و خود خواهم که شاد و صاحب‌روزی و توانگر باشم و چنان نیز نیستم!

#عبید_زاکانی
چگونه ممکن است که آدم ها هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند؟
شوپنهاور می گوید: به سادگی، این دنائت فطری بشری است.
این امر نتیجه ی این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن، فکر نمی کنند بلکه پرحرف و فریبکارند.
آن ها به سرعت موضعی اختیار می کنند و از آن پس، فارغ از درستی و نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن می چسبند.
نخوت همیشه بر حقیقت غالب است!


#آرتور_شوپنهاور
دوست را از در بیرون توان کرد اما از دل بیرون نتوان کرد !
مست آن نیست که نداند بد را از نیک و نیک را از بد ; مست آن است که نشناسد خود را از دوست و دوست را از خَود.


خواجه عبدالله انصاری
@smsu43کانال تلگرامی
سالار عقیلی - بی تو
سالار عقیلی
بی تو
کانال تلگرامیsmsu43@
مهستی -قبل گاه
مهستی
قبله گاه
کانال تلگرامیsmsu43@
شهرام ناظری - من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

#سعدی
بگذارید به نام انسان زندگی کنیم بگذارید آنهایی که در جست و جوی حقیقت طبیعت بودند و هرگز انسان های دیگر را اعدام نکردند را بیاد بیاوریم.

ستاره شناسان و شیمی دان ها هرگز زنجیرهای آهنین به هم نبافتند. هرگز حفرهٔ تاریک زندان نساختند. زمین شناسان هرگز ابزاری برای شکنجه و آزار ابداع نکردند.

فیلسوفان تئوری های حقیقی و حقیقت را با سوزاندن همسایگانشان به مردم ارائه ندادند. آزاد اندیشان و دگراندیشان برجسته فقط برای نیکی مردمان و انسان ها زیسته اند.


#رابرت_گرین_اینگرسول
 
بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنید
از یارِ آشْنا سخنِ آشْنا شنید

ای شاهِ حُسن چشم به حالِ گدا فِکَن
کاین گوش بس حکایتِ شاه و گدا شنید

خوش می‌کنم به بادهٔ مُشکین مشامِ جان
کز دلق پوش صومعه بویِ ریا شنید

سِرِّ خدا که عارفِ سالِک به کَس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید

یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید

اینَش سزا نبود دلِ حق گُزارِ من
کز غمگسارِ خود سخنِ ناسزا شنید

محروم اگر شدم ز سرِ کوی او چه شد؟
از گلشنِ زمانه که بویِ وفا شنید؟

ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلند
کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید

ما باده زیرِ خرقه نه امروز می‌خوریم
صد بار پیرِ میکده این ماجرا شنید

ما مِی به بانگِ چنگ نه امروز می‌کشیم
بس دور شد که گنبدِ چرخ این صدا شنید

پندِ حکیم محضِ صَواب است و عینِ خیر
فرخنده آن کسی که به سَمعِ رضا شنید

حافظ وظیفهٔ تو دعا گفتن است و بس
در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید

 #حضرت_حافظ