معرفی عارفان
1.01K subscribers
32.2K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram

پَذیره شدنِ دانه‌ای سرگشته
تا مرواریدی آفریده شود
به خونِ دلی
سینه‌ای به شکیباییِ صدف می‌طلبد

جگرِ هزارتوی سرخْ ‌گل می‌خواهد
که خدنگِ شبنمی به چله نشانَد
و تا گلوی تفتیده‌ٔ آفتاب پرتاب کند

هشدار!
نطفه‌ٔ نهنگ است؛ عشق
نه کرمینه‌ٔ وزغی

و لَمحه‌ای تلاطمِ طغیانش را
دلی به هیبتِ دریا می‌طلبد

هشدار روزگار!
آمده‌ایم عاشق شویم...


#منوچهر_آتشی


روزی بر درِ مسجدِ بزرگِ بغداد، یک مدّعی بزرگ، راه بر حلّاج بست و پرسید: أناالحق کیست و چیست؟ او با انگشتِ سبّابه به آسمان و سپس به خویش اشاره کرد یعنی این سؤال فقط یک پاسخ دارد و آن هم در دو کلمهٔ أناالحق خلاصه می‌شود.

مدّعی در پرسش خود اصرار ورزید، حلّاج چند جملهٔ کوتاه بر زبان آورد که: ما دل و روح ایثارِ او کردیم و از زائرانِ قدیمیِ وادیِ عشقیم ولی از جامِ وحدت نوشیده‌ایم که در اختیارِ هرکس نیست،

شما دریچهٔ روح و دل را به روی عشق بگشایید، آنگاه جاذبهٔ حقیقت را با تمام وجود درک خواهید کرد، در مذهب عشّاق، فنا اولین و آخرین راه است و آن چیز که جز عشق بُود عینِ مَجاز است،

باید درجهانِ بی‌نشانی قدم گذاری و علایق ترک کنی تا مرغِ دل هر لحظه به آشیانی راه یابد و در هر آشیان یک محبوبِ ماهروی بیشتر نبیند تا طایرِ روح وقتی به وجود بازگردد،

آن وقت هر لحظه چون خروسِ سَحری نغمه برآرد که:
أناالحق، أناالحق




📖حلاج و راز أناالحق، تألیف عطاء‌الله تدیّن،
چاپ ۱۳۷۸،ص۱۱


در آن کوش که شرِ خود از خود کفایت کنی
که چون شر از تو برخیزد
همه عالم
را وستِ خود بینی.

و یقین دان که چون تو شر خود را
از دیگران واداشتی
شرّ هیچ‌کس به تو نر
سد.




#عین_القضات_همدانی
#نامه_ها: نامه‌ی نود و شش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از تو چه پنهان عاشقت بودم




#عبدالجبار_کاکایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

چشمِ تماشای خلق
در رخِ زیبای اوست

هر که نظر می‌کنی
محوِ تماشای اوست



#فروغی_بسطامی
Karevan
Ali Zand Vakili
تصنیف "کاروان"

#علی_زند_وکیلی
Asemane Eshgh (Edamehye Saz Va Avaz, Pt. 1)
Mohammadreza Shajarian
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی

چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی

نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی...؟
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
636__ROSHANI_YE_TALAT
B3
اجرای خصوصی "روشنی طلعت تو"

آواز: محمدرضا شجریان
تار: فرهنگ شریف
تنبک: جهانگیر ملک
اجرا:۱۳۶۲
یکی لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو
سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آسانی

در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو
که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی

#مولانای_جان
مرا آن دلبر پنهان
همی‌گوید به پنهانی

به من ده جان به من ده
جان چه باشد این گران جانی

#مولانای_جان
VID-20240507-WA0014.mp4
1.5 MB
صبا پیام وصالی ز کوی یار آورد
شفا بخسته قراری به بی‌قرار رسید

شب فراق به صبح وصال انجامید
شکفته شو چو گل ای دل که گلعذار رسید




#فیض_کاشانی

یکی مرا پرسید که ابلیس کیست؟
گفتمی: تو.

اگر گفتی (که) جبرئیل کیست؟
گفتمی: تو.

#شمس_تبریزی


بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست

#مثنوی_مولانا

#شیطانی در بیرون نیست
#فرشته‌ای در بیرون نیست
آنچه هست، ساخته‌ی
#ذهن و بازتاب رفتار ماست.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


چه دلی که بر جبینش همه داغِ بی‌نصیبی

چه گلی که بر نگینش همه نقش بی‌وفایی

به طبابتی که دانی بفرست درد عشقم

به علاج بی‌طبیبی و دوای بی‌دوایی



#استاد_شهریار #استاد_لطفی
جانی که خلاص از شب هجران تو کردم
در روز وصال تو به قربان تو کردم

دوشینه به من این همه دشنام که دادی
پاداش دعایی است که بر جان تو کردم

#فروغی_بسطامی
ما خرٖابیم و خٖرابات ز ما شوریده‌ست

گنج عیشیم اگــر چنــد در ایــن ویــرانیم


#مولانا
هر شب به سیر کویش از کوچهٔ خرابات

نعره زنان برآیم یعنی که مست اویم


#خاقانی
هوا آرام
#شب خاموش
راه ِآسمان ها باز

خيالم
چون کبوترهاي وحشي مي کند پرواز

رَوَد آنجا
که مي بافند کولي هاي جادو، گيسوي شب را ...

#فريدون_مشيري
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهر می‌خوابد
به لالای سکوت

اختران، نجواکنان
بر بامِ شب

نرم‌ نرمک
باده‌ی مهتاب را،

ماه می‌ریزد
درونِ جامِ شب...

#فریدون_مشیری
برخـیز و صبـوح را برانـگیـز
جان بخش زمانه را و مستیز...

مجلس چمنیست و گل شکفته
ای ساقی همچو سرو برخیز

#مولانا
سوسن
دوست دارم ميدوني
سوسن
خون دل بر رخت افشان بسحرگاه از آنک
توشه راه تو خون دل و آه سحرست

دل پرامید کن و صیقلیش ده به صفا
که دل پاک تو آیینه خورشید فرست

#مولانا